صلاة الخاشعين

شهيد آيه الله سيد عبدالحسين دستغيب

- ۲ -


بيچاره انسان كه آنچه مقتضى گوهر ذاتش مى‏باشد فراموش نموده و تحصيل نمى‏كند. وا اسفا! از روزى كه از اين مستى، هشيار گردد و از اين جنون افاقه يابد(43) و بترسان ايشان را از روز حسرت، هنگامى كه كار از كار بگذرد(44).

خودشناسى عامل خداشناسى

گفتيم كه آدمى براى مبدأ و معاد شناسى آفريده شده است و راستى كه شناختن خداوند، سرمايه سعادت انسان است و از راه خداشناسى، اين مهم حاصل مى‏گردد. و حديث معروف را همه شنيده‏ايد كه مى‏فرمايد: هر كس خود را شناخت، خداى خود را شناخته است‏(45)

حتما بايد آدمى اين انديشه را دنبال نمايد كه ساليان پيش نبوده است و نام و نشانى نداشته است. قرآن مجيد هم اين مطلب را در نخستين آيه از سوره دهر به طور استفهام عنوان مى‏فرمايد كه انسان در آن انديشه كند پاسخش را كه خيلى واضح است، از ياد نبرد، مى‏فرمايد:

آيا بر انسان روزگارى گذشت كه چيز ياد آور شده نباشد(46)؟.

بديهى است پاسخش مثبت است. يك صد سال پيش هيچ كدام از ما نيستيم.

لزوم انديشه در مبدأ آفرينش بدن

انسان، قطره آب گنديده‏اى بود كه دست قدرت در آن گوش و چشم‏(47) و سر و دست و پاى و زبان، رگ و پى و استخوان و گوشت و پوست و غيره آفريد.

انسان بايد در وضع فعلى خودش دقت كند، از آفريدن يك موى عاجز است، آن وقتى كه نطفه بود، عاجزتر بود، پس اين همه عجايب را ديگرى در او پديد آورده كه خداوند تبارك و تعالى است، آنگاه از كيفيت آفرينش اعضاى خويش، حكمت خداى را بشناسد.

از مخلوق پى به خالق بردن

همچنين از احاطه روح به بدن و اطلاع از جميع حالاتى كه بر بدن عارض مى‏شود، پى به احاطه علمى خداوند و كليه عوالم ببرد و باور كند كه خداوند به جميع حوادث، علم كامل دارد.

ديگر آن كه همان طور كه روح را به حواس ظاهر نمى‏شود دريافت؛ چون جسم نيست بلكه آثار وجودى‏اش معلوم مى‏شود؛ يعنى به مجرد جدا شدن از بدن، خواص آن بر طرف مى‏شود و به فاصله گذشتن چند روزى، بدن جيفه گنديده مى‏گردد.

خداى تعالى را نيز با حواس ظاهرى نمى‏توان درك نمود بلكه آثار قدرت و عجايب حكمتش را در بدن عالم وجود مى‏توان ديد و حس كرد.

محتاج بودن انسان

وقتى به نيازهاى خود مى‏نگريم، متوجه مى‏شويم كه از هر جهت محتاج هستيم. نخست ما به اعضاى بدن نيازمنديم، سپس به خوراك و لباس و مسكن. باز بر دقت خود بيفزاييم مى‏بينيم براى خوراك، نياز به باد و باران، زمين و آفتاب، سرما و گرما و بذر و غيره داريم.

براى تهيه لباس به صنعتها نيازمنديم كه مواد طبيعى را به طور لازم تنظيم نمايند و بديهى است انواع صنعتها به آلاتى از قبيل: آهن و مس و برنج و چوب و غيره نيازمند است.

از همه اينها گذشته انسان بايد به علت فاعلى نيز دقت كند.اين همه اسباب و آلات و ادوات؛ در صورتى كه سازنده و تنظيم كننده و درست به كار برنده نداشته باشد، اثر مرغوب از آن برخاسته نيست؛ يعنى اگر مثلا شخص زارع اقدام به زراعت ننمايد، از اين همه اسباب، اثرى برخاسته نيست؛ لذا در علت فاعلى نيز هدايت و معرفت لازم است كه آن را خداوند در نهاد بشر نهفته است.

با تأمل مختصرى در اين عرايض، به خوبى واضح مى‏شود كه چگونه خداوند رفع نياز مادى بشر را با اين اسباب فرموده است و چگونه بر نيكوترين وجهى، صفت لطف و عنايتش را بر همه آفريدگان مى‏شناساند.

خداوند و فراهم كردن اسباب سعادت روح

همان طور كه خداوند بدن را ضايع نگذاشت و به هر چيز نيازمند بوده در حفظ و بقا برايش قرار داده، همچنين روح را كه به منزله راكب و سلطان مملكت تن است، مهمل نگذاشته است و جميع اسباب تحصيل سعادت ابدى را به جهت او مهيا فرموده است.

در باطن انسان عقل را آفريد كه خود پيغمبر داخلى براى انسان به شمار مى‏رود.كارش پيدا كردن انسان از مستى هوا و هوس و ياد آورى‏اش از وقوف بين يدى الله (روز قيامت و ايستادن مقابل خداوند جهت باز پرسى از اعمال و افعال و اقوال)و ادارى‏اش به بار سفر و آماده شدن براى چنين سفر هولناكى است، تا بتواند هر چه بيشتر، معرفت و كارهاى شايسته تحصيل نمايد.

ياد آورانى هم در خارج معين فرمود كه انسان را راهنمايى نمايند و به آنچه عقلشان- كه همان راهنماى درونى است - به آنها مى‏گويد، تذكر دهند.

همراه پيغمبران نيز كتابهاى آسمانى فرستاد(48)كه مشتمل بر مواعظ و نصايحى است كه اگر كوهها مثل انسان عاقل بودند و مى‏شنيدند متزلزل مى‏شدند(49).و اگر كسى به اين آيات بيدار نشود، اميد رستگارى در او نيست. به قول قرآن مجيد: پس به كدام سخن ديگر پس از آن ايمان مى‏آورند(50)؟.

قرآن معجزه ابدى براى دين سرمدى

براى اينكه كسى در نبوت انبيا شك نكند با اطمينان خاطر آنان را تصديق كرده و به سخنانشان گوش فرا دهند و فرمانهايشان را اطاعت نمايند و راهشان را پيروى كنند، با آنان معجزه فرستاد.

از آنجا كه دين اسلام، آخرين دين و پيغمبر ما حضرت محمد بن عبد الله صلى الله و اليه و اله اشرف پيمبران و ختم كننده آنهاست‏(51)، دينش جاودانى و تا برپايى قيامت، ماندنى است؛ لذا معجزه باقى نيز براى او قرار داد كه همان قرآن باشد.

معجزه بودن قرآن در فصاحت و بلاغت

قرآن مجيد از جهات متعدد معجزه است؛ نخست از جهت فصاحت الفاظ و بلاغت اسلوب آن مى‏باشد.و ديگر از جهت خبرهاى غيبى آن است، از گذشته‏ها از خبرهاى پيغمبران و اقوام گذشته. با اين كه محمد صلى الله اليه و اله مكتب نرفته و استاد نديده بود، اما اين كتابى كه آورده، داستانهاى گذشتگان را مطابق واقع آورده و اهل كتاب (يهود و نصارى) اخبار گذشتگان را از آن حضرت مى‏پرسيدند و پاسخ مى‏شنيدند و مطابق كتاب آسمانى خود (مطابق اصل آن هر چند بعدا تحريف شده است) مى‏يافتند و اسلام مى‏آوردند همچنين از جهت خبرهاى غيبى از آينده‏اش، قرآن مجيد معجزه مى‏باشد.

برخى از اخبار غيبى قرآن

از آن جمله خبر دادن از انقطاع و ناپايدارى نسل دشمنان رسول خدا صلى الله عليه وآله و بقا و زيادتى نسل آن حضرت در سوره كوثر است؛ به اين بيان كه به آن حضرت كوثر يعنى خير كثير عنايت فرمود كه يكى از مصاديقش كثرت نسل است‏(52). و دشمنان آن حضرت بلا عقب خواهند بود (ابتر مى‏باشد(53)).

ديگر در سوره فتح، خبر از فتح مكه‏(54)و ساير فتوحات مى‏دهد. و در سوره روم، خبر از پيروزى روميان در سالهاى نزديك مى‏دهد(55). و در جنگ احزاب، خبر از شكست لشكر مجتمع دشمن مى‏دهد(56). و در بسيارى از جاها از آن جمله در سوره منافقين از توطئه‏ها و نقشه‏ها و گفتگوهاى پنهانى آنان خبر مى‏دهد(57). و همچنين از پيروزى دين اسلام خبر داده است‏(58).

معجزه بودن قرآن در علوم اولين و آخرين

از جمله جهات اعجاز قرآن مجيد، اشتمالش بر علوم اولين و آخرين است با آن كه صدها تفسير بر آن نوشته شده و هر مفسرى به اندازه قابليت و استعداد خود از حقايق آن دريافته‏اند، مع الوصف خودشان به عجز از ادراك كنه معارف و حقايق آن معترفند.

همچنين مشتمل بودن بر احكام مقدسى كه اگر اهل عالم به آن عمل كنند، دنيايشان منظم و وسيله نجات آخرتشان نيز فراهم مى‏گردد. و راستى خودش اقوا جهت براى اعجاز قرآن است كه كليات احكام را فروگذار نفرموده است؛ البته براى شرح، به كتابهاى مبسوط بايد مراجعه شود.

لزوم اعتقاد به امام و توسل به ولى عصر (عليه السلام)

همچنين بايد از روى علم و يقين به اوصياى دوازده گانه آن حضرت معتقد بود كه ايشان حضرات على بن ابى طالب و حسن بن على و حسين بن على و على بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى الرضا و محمد بن على جواد و على بن محمد التقى و حسن بن على العسگرى و حجة بن الحسن - صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين - مى‏باشد

دليلهاى امامت آنان و حالاتشان مشهور و در كتب مربوطه مسطور است و اينك عهد وصى دوازدهمين؛ حضرت مهدى (عج) مى‏باشد كه در غيبت و از نظرها پنهان است.

به فرموده جدش حضرت خاتم الأنبياء استفاده بردن خلائق از او در زمان غيبتش مثل بهره بردارى از آفتاب است و در پس پرده ابر و بالأخره ظاهر خواهد شد و زمين را پر از عدل مى‏نمايد و زمان ظهورش را خداى مى‏داند و بس.

حالات آن حضرت و اسامى اشخاص كثيره‏اى كه خدمتش مشرف شده‏اند پيش از غيبت و پس از آن، در جلد سيزدهم بحار الأنوار موجود است.

بايد مومنين در تمام اوقات، به آن حضرت ملتجى شوند و آن حضرت را شفيع عندالله قرار دهند و دعايى را كه اول آن اللهم عرفنى نفسك‏(59) مى‏باشد و در كتاب بحار و نجم الثاقب موجود است، بخوانند. در اين چند سطر، اشاره‏اى به توحيد و نبوت و امامت گرديد، سزاوار است اشاره‏اى از عدل و معاد نيز بشود.

معناى عدل

عدل به كار بردن صفات است در محل خودش و تجاوز نكردن از حد آن است؛ نظير آن كه پاداش كار هر كار كننده‏اى را به مناسب كار و نيتش دادن و همچنين بر زير دستان تكليف به اندازه تواناييشان كردن، اينها عدل است.

خداوند، بندگانش را آفريد و به اندازه تواناييشان‏(60) بلكه خيلى كمتر از آنچه مى‏توانند آنان را تكليف فرموده و ايشان را بر افعالشان قادر فرموده و به واسطه پيغمبران حجتش را بر آنان تمام فرموده و راه بهشت را به آنان نمود و از حساب روز قيامت، آنان را با خبر ساخت و از باز خواست مال و جان و خون مظلوم از ظالم اگر چه به اندازه يك ارزن باشد، آنان را آگاه كرد و صريحا بيان فرمود كه در برابر كار نيك، ثواب است و در برابر كار بد، عقاب، هر چند در كوچكى، هموزن ذره باشد(61).

انكار معاد يعنى تكذيب همه اديان و پيغمبران

و اما معاد عبارت است از برگردانيدن ارواح به بدنها در آخرت پس از جدايى طولانى از يكديگر و آن را معاد جسمانى گويند و از ضروريات دين اسلام است و منكرش كافر است نسبت به همه اديان و پيغمبران؛ چون هر پيغمبرى كه آمده است، مردم را به خداى يكتا و بازگشت به سوى او خوانده است، پس كسى كه منكر معاد شود، همه پيغمبران؛ چون هر پيغمبرى كه آمده است، مردم را به خداى يكتا و بازگشت به سوى او خوانده است، پس كسى كه منكر معاد شود، همه پيغمبران را تكذيب كرده است.

اعتقاد به پاره‏اى از امور نيز كه از طريق پيغمبر صلى الله عليه و آله يا امامان رسيده نيز واجب است و بعضى از آنها جزء ضروريات دين يا مذهب مى‏باشد، نظير اعتماد به سؤال منكر و نكير و عذاب قبر براى بدكاران و ثواب برزخ براى نيكوكاران و نامه اعمال و صراط و ميزان و بهشت و نعمتهايش كه به هيچ خاطرى نگذشته است‏(62) و اعتقاد به دوزخ و عذابهايى كه در آن است، آن قسم شكنجه‏هايى كه آسمانها و زمين تاب آن را ندارند(63).

پرورش بذر ايمان با آب عبادت

پس از قرار دادن بذر ايمان و اعتقاد به اصول دين و مذهب - به شرح مختصرى كه گذشت - آن را بايد به آب عبادت و اميد به رحمت خداوندى و همچنين آتش ترس و التجاى به درگاه ربوبى - جل و علا. پرورش دهد و خار و خاشاك معاصى و رذايل اخلاق را از آن برطرف نمايد تا روز به روز يقينش كاملتر گردد و نور ايمان در دلش زيادتر شود و از ايمانش بهره‏اى كافى براى روزى كه نور ايمان از پيش و سمت راست نور افشانى مى‏نمايد، ببرد(64).

هواى نفس؛ سخت‏ترين حجاب

از خداوند بايد مسألت نمود و به ائمه هدى - سلام الله عليهم اجمعين - بايد متوسل شد كه خداوند، يقين عنايت فرمايد؛ زيرا يقين سرمايه سعادت ابدى است و مى‏توان آن را به وسيله اعمال صالحه همراه با صدق و اخلاص از خداوند مسألت نمود و راه اساسى آن، مخالفت هواى نفس كردن است؛ چون مزاحمى قوى‏تر از هواى نفس نيست.

حضرت صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد: حجابى بزرگتر و ترسناكتر ميان بنده و حق تعالى، از نفس و هوا و براى كشتن و بريدن آنها سلاح و وسيله‏اى مانند اظهار نياز به درگاه خداوند سبحان و خشوع براى او همچنين گرسنگى و تشنگى در روز (به وسيله روزه دارى)و بيدارى در شب (و سرگرمى به عبادت) نيست‏(65).

اينك به پاره‏اى از روايات وارده در فضيلت نماز اشاره مى‏شود

نماز بهترين كارها پس از معرفت

معاوية بن وهب از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيد: بهترين كارى كه بندگان به واسطه آن به پروردگارشان نزديك مى‏شوند و دوست داشتنى‏ترين كارها نزد خداوند عزوجل چيست؟.

حضرت فرمود: پس از معرفت خداوند، چيزى برتر از نماز نمى‏دانم. آيا نمى‏بينى كه حضرت عيسى (عليه السلام) مى‏فرمايد: پروردگارم مرا سفارش فرمود به نماز و روزه تا وقتى كه زنده‏ام‏(66).

پس مطابق اين حديث شريف، هيچ چيز پس از خداشناسى از نماز افضل نيست.

سجده كردن بسيار و داخل شدن به بهشت

در كافى است: مردى نزد رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) آمد و عرض كرد: براى من از خدا بخواهيد كه مرا به بهشت در آورده.

حضرت به او فرمود: مرا كمك كن به زيادتى سجده‏(67).

يعنى: من براى تو دعا مى‏كنم؛ ولى تو هم براى اين درخواست بايد مرا يارى كنى و سجده زياد نمايى. معلوم مى‏شود كه كثرت سجده، سبب دخول در بهشت است و در هر نماز، چندين مرتبه اين فضيلت هست كه انسان موفق مى‏شود پيشانى‏اش را براى خداوند عالم به خاك نهد.

همچنين در كتاب كافى مروى است كه: رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرمود: هنگامى كه وقت نماز مى‏رسد، ملكى در ميان مردم ندا مى‏كند: برخيزيد آتشهايى كه بر پشتهاى خودتان شعله ور كرديد، خاموش نماييد به نماز(68)

حاصل اين خبر آن است كه نماز، سبب آمرزش گناهان و خاموش شدن آتش برافروخته شده به وسيله آنهاست.

بهتر بودن نماز واجب از حج و صدقه‏

در كافى و فقيه از حضرت صادق مروى است كه:يك نماز واجب بهتر از بيست حج است و يك حج بهتر است از خانه‏اى كه پر از طلا باشد و در راه خدا از آن صدقه داده شود تا تمام شود(69).

و در روايت ديگر از همان حضرت مى‏فرمايد:نماز واجب نزد خداوند برابر هزار حج و هزار عمره پذيرفته شده است‏(70).

بعضى از افراد به واسطه اين كه از شرايط سخت ظاهرى و باطنى نماز غافل شده‏اند تعجب مى‏كنند كه چگونه يك نماز واجب، بهتر از هزار حج و هزار عمره است با آنكه در حج و عمره، مشقتهاى بسيار است؛ اما پس از آگاهى از شرايط صحت و قبولى نماز- كه در اين مجموعه مختصرى از آن ثبت شده است- معلومشان مى‏شود كه راستى سخت است و جهاد اكبر است؛ همان طور كه خداوند فرموده است:يارى جوييد بر صبر و نماز، هر آينه نماز بزرگ و دشوار و گران است مگر بر متواضعان و ترسناكهاى از خوف خدا(71).

و اكثر مفسرين برآنند كه ضمير انّها در آيه شريفه به صلوة بر مى‏گردد؛ يعنى نماز به راستى كه بر غير خاشعين سخت است؛ البته خاشعين كسانى هستند كه به يقين مى‏دانند به وعده‏هاى پروردگار مى‏رسند و به سوى رحمت خداوند باز مى‏گردند.

چون در اين رساله بنابر اختصار است لذا به آنچه درباره فضيلت نماز گفته شد، اكتفا مى‏شود.

پرهيز از غفلت در نماز

انسان عاقلى كه در مقام تهيه توشه آخرت و تحصيل قرب به سوى خداست و فهميده است كه نتيجه‏اى بالاتر از قرب خداوند معقول نيست، بايد از نماز غفلت نكنند، آن معجونى كه مشتمل است بر دعا و تضرع و ابتهال و تذلل و خشوع و خضوع در حال قيام و ركوع و سجود بلكه آن را با شرايط ظاهرى و باطنى‏اش بجا آورد و موانع قبول شدن آن را بر طرف نمايد به اين اميد كه خداوند به فضل و كرمش او را در مهمانخانه خصوصى كه ويژه اولياى مقربين است راه دهد و از شهد حلاوت ذكر كه لذيذترين لذات و درك شدنى و غير قابل بيان كردن است (يدرك و لا يوصف) بهره‏مند فرمايد.

هر كه نيز از آن روى بر گرداند، منتظر زيان بزرگ باشد كه راستى ستم بزرگى بر خود نموده است و در قيامت انگشت ندامت و حسرت را به دندان مى‏گزد(72).

آرى قيامت روزى است كه در آن، آثار غفلت انسان و پيروى نمودن از شيطان آشكار مى‏شود و براى هوا پرستان، دزديهاى شيطان كشف مى‏شود(73)؛ ولى آشكار شدن در روز قيامت چه بهره‏اى مى‏تواند برايش داشته باشد بلكه مى‏بايست در دنيا متذكر مى‏شد.

اين مثل بشنو كه شب دزدى عنيد   در بن ديوار حفره مى‏بريد
نيم بيدارى كه او رنجور بود   تق تق آهسته‏اش را مى‏شنود
رفت بر بام و فرو آويخت سر   گفت او را در چه كارى اى پسر؟
خير باشد نيم شب چه مى‏كنى؟   تو كه‏اى؟ گفتا دهل زن اى سنى
در چه كارى؟ گفت مى‏كوبم دهل   گفت كو بانگ دهل اى بو سبل؟
گفت فردا بشنوى اين بانگ را   نعره وا حسرتا واويلتا
من چو رفتم بشنوى بانگ دهل   آن زمان واقف شوى بر جزء و كل‏(74)

مطلب اول: لزوم حضور قلب در نماز

مطلب اول در بيان دليلهايى است كه درباره شرط حضور قلب در نماز است و مى‏رساند كه حتما بايد نماز با خضوع و خشوع دل همراه باشد. و همچنين در اين بخش فضيلت حضور قلب و شرط پذيرفته شدن نماز با آن ذكر مى‏شود و از اخبار و آيات استفاده مى‏كنيم كه چگونه مؤثر بودن نماز منوط به حضور قلب است بلكه حكم عقل نيز بر آن گواه است.

از آيات قرآن كه در اين مورد رسيده است مى‏فرمايد: هر آينه مومنين رستگار شدند (آنان كه به خدا گرويدند به خواسته هايشان رسيدند)آنان كه در نماز شان ترسناكند (از خداى خود مى‏ترسند و برايش خاضع و ذليلند(75))

پس مطابق اين آيه شريفه، مؤمنى كه اهل نجات است، كسى است كه در نماز خاشع باشد و خشوع بدون حضور قلب تصور نمى‏شود.

در آيه ديگر مى‏فرمايد: به پاى دار نماز را براى ياد كردن من‏(76). و بديهى است كه غفلت ضد ذكر است، كسى كه در همه نمازش غافل و خبر است، چگونه براى ياد حق تعالى نماز را برپا داشته است و چگونه اين امر را اطاعت نموده كه مى‏فرمايد: نماز را براى ياد خدا بر پاداريد.

خداوند از غفلت نهى فرموده است و صريحا مى‏فرمايد: و از جمله خبران نباش‏(77) از آنچه به آن مأمور مى‏شوى - از ذكر و دعا-خبر نباش.

پرهيز از نماز هنگام غفلت و مستى‏

در آيه ديگرى از نماز در حال بى‏خبرى، صريحا نهى مى‏فرمايد: و نزديك نماز نشويد در حالى كه مست هستيد تا بدانيد كه چه مى‏گوييد(78) (79).

در تفسير منهج الصادقين مى‏فرمايد: و نزد محققان خطاب به قواى روحيه است كه رقم ايمان شهودى بر صفحه جان دارند كه: نزديك مشويد به نماز در مسجد جامع دل در وقتى كه مست باشيد از سكر غفلت و بيهوشى شهوت تا زمانى كه از مستى هوا هوشيار شويد و دانيد كه چه مى‏گوييد و شناسيد با كه سخن مى‏گوييد كه المصلى يناجى ربه و حديث لا صلوة الا بحضور القلب شاهد اين است؛ يعنى نماز گزار با پروردگارش سخن به نجوا مى‏كند (با خدايش راز و نياز مى‏كند) و حديث شريف مى‏فرمايد: نماز (پذيرفته شده و مؤثر در ترقى شخص) نيست مگر با حضور قلب.

پذيرفته شدن نماز به اندازه حضور قلب

از رسول خدا صلى الله عليه و آله مروى است كه مى‏فرمايد: چه بسيار بر پادارنده نماز كه بهره‏اش از نمازش رنج و زحمت است‏(80). يعنى فايده معنوى بر نمازش مترتب نيست؛ چون با حضور قلب همراه نبوده است.

و در حديث ديگر مى‏فرمايد: گاهى بعضى از نماز پذيرفته مى‏شود، گاهى نصف و گاهى يك سوم و بعضى يك چهارم و برخى يك پنجم تا اينكه بعضى يك دهم نمازشان پذيرفته مى‏گردد و برخى از نمازها پيچيده مى‏شود مانند پيچيده شدن لباس كهنه، پس به صورت نماز گزار زده مى‏شود و از نمازت براى تو نيست مگر آنچه با آن اقبال داشته‏اى‏(81).

سخنى از امام صادق (عليه السلام) درباره پذيرش نماز

و از حضرت صادق (عليه السلام) مروى است كه: سوگند به خداوند! هر آينه بر شخص، پنجاه سال مى‏گذرد و حال آن كه خداوند تعالى يك نماز از او نپذيرفته است، پس چه چيز از اين سخت‏تر است‏(82)؟.

و از رسول خدا صلى الله عليه و اله فرمود: نماز گزار با پروردگارش مناجات مى‏كند(83)؛ البته كلام با غفلت، مناجات نيست.

من ارنه روى دل اندر برابرت دارم   من اين نماز، حساب نماز نگذارم

تقواى قلب مطلوب است نه صورت

در اين آيه شريفه دقت نماييد كه مى‏فرمايد: هرگز به خداى تعالى گوشتهاى قربانى كه صدقه مى‏دهيد و نه خونهاى آنها نمى‏رسد (يعنى گوشت و خون حيوان قربانى به محل رضا و قبول خداوند نمى‏رسد) و لكن به او مى‏رسد (به محل رضا و قبول خداوندى) تقواى شما(84).

آنچه همراه قربانى است كه پرهيزگارى شماست به محل رضا و قبول حق مى‏رسد.

پس مهم، تقواى قلب شماست و تقرب به وسيله اخلاص كه داعى شماست بر تعظيم امر خدا؛ يعنى آنچه شما را وا مى‏دارد كه دستور خداوند را بزرگ بشماريد و به اطاعتش به سوى او تقرب جوييد همان تقواى دلهايتان هست كه به بركت آن قربانى و هر كار خير ديگرى مورد قبول واقع مى‏شود

از جمله خيرات بلكه عمده آن نماز است كه اگر با تقواى قلب همراه نباشد، نتيجه‏اى مهم بر آن مترتب نيست؛ بنابراين، مهم در نماز، توجه قلبى است نه مجرد افعال و اقوال.

و از رسول خدا صلى الله عليه و آله مروى است كه: خداوند به دلهاى شما مى‏نگرد نه به صورتهايتان‏(85).

با مراجعه به اخبار وارده در اهميت حضور قلب در نماز، موجب اطمينان مى‏شود كه اين مطالب مسلم بوده و هيچ گونه شكى در آن نيست. اگر در حكمت تشريع احكام دقت شود و راز واجب شدن نماز، اين عبادت مهم الهى واضح گردد، معلوم مى‏شود كه راستى براى پيدا شدن آثار مطلوب آن، حضور قلب شرط است. براى بيان اين حقيقت به طور اختصار گوييم:

چون روح انسان را از عالم قرب و جوار رب العالمين به عالم قالب و وحشت سراى دنيا آورند. در ابتدا كه هنوز حجت قوى، تمام و مستحكم نشده است ذوق انسش به عالم روحانيت خود باقى است؛ لذا از رنج دورى آن عالم گريه مى‏نمايد و فرياد بر مى‏آورند لكن هر روزى كه مى‏گذرد و او را به چيزى مناسب نظر و حس او و خوش آمد طبع او سرگرم مى‏نمايد تا به تدريج به اين عالم انس پيدا نمايد و مادر مهربان پستان در دهانش گذارد و شيرينى شير به كامش برسد و به تدريج به عالم دنيا مأنوس مى‏گردد و انس اصلى كه به عالم روحانيت داشت، فراموش مى‏نمايد.

تا به حد بلوغ رسيدن، كارش انس گرفتن به عالم محسوس و فراموش نمودن عالم غيب است و از اين جاست كه بچه هر حيوانى به اندك زمانى پرورش مى‏يابد و به مصالح خويش قيام مى‏نمايد و به كمال مطلوب از جنس خودش مى‏رسد و نيرو مى‏يابد؛ اما بچه آدمى را به اين زوديها به كمال جسمى نمى‏رسد و در سن چهل سالگى به كمال عقلى و رشد فكرى مى‏رسد(86).سببش اين است كه بچه آدمى را انس با عالم ديگرى است و با اين عالم آشنايى ندارد.

دنيا دوستى نتيجه غفلت از منزل آخرت

خلاصه آن كه: هر چند آدمى در ابتدا از اين عالم وحشت دارد لكن به تدريج و به واسطه زيادتى ادراكات حسى خود و ادراك لذتهاى جسمى، اهل اين عالم مى‏شود و دوستى دنيا- كه سر همه بديهاست - در دلش جايگزين مى‏شود به قسمى كه عالم خودش را فراموش مى‏نمايد و از حقيقت ابتدا و انتهاى خود غفلت مى‏نمايد بلكه كار به جايى مى‏رسد كه حشر و نشر و قيامت و عقبات آن را انكار مى‏نمايد و خود را چون يكى از حيوانات مى‏پندارد كه جز لذتهاى جسمانى لذتى ندارند و به فناى بدن، فانى و از بين مى‏روند، همان طور كه خداى تعالى از قول اين قبيل افراد نقل فرموده است.آن جا كه مى‏فرمايد:

و جز زندگى دنيوى، حياتى نيست، مى‏ميريم و زنده مى‏شويم و جز روزگار، ما را از بين نمى‏برد(87).

لذا حق تعالى انبيا را فرستاد تا بندگان طاقى خودش را بيدار نمايند و به آنان بفهمانند كه وطن شما جاى ديگر است و اقامتگاهتان سراى ديگر و اين عالم، جاى گذشتن است براى برداشتن توشه عالم ديگر.

لزوم دوست داشتن وطن آخرت

از علايم ايمان، تنفر از اين عالم و شوق به عالم ديگرى كه وطن اصلى است مى‏باشد، همان طورى كه فرموده‏اند: حب الوطن من الايمان‏(88). شيخ بهايى مى‏فرمايد:

گنج علم ما ظهر مع ما بطن   گفت از ايمان بود حب الوطن
اين وطن مصر و عراق و شام نيست   اين وطن شهرى است كور انام نيست
زانكه از دنياست اين اوطان تمام   مدح دنيا كسى كند خير الانام
حب دنيا هست رأس هر خطا   از خطا كى مى‏شود ايمان عطا
اى خوش آن كو يابد از توفيق به   كاورد رو سوى آن گمنام شهر
تو در اين اوطان غريبى اى پسر   خو به غربت كرده‏اى، خاكت به سر (89)

اگر دوستى آن وطن؛ يعنى آخرت در دل بجنبد، عين ايمان است و اگر بالعكس دل در اين جهان نبندند، نشان بى‏ايمانى است همان طور كه خداوند در داستان بلعم باعور مى‏فرمايد:

به زمين دل بست و چسبيد (به زندگى مادى، سخت علاقه‏مند شد) و هواى نفسش را پيروى نمود(90).

نماز چاره بيمارى غفلت

هر ساعتى از روز و شب كه بر انسان مى‏گذرد، معمولا ميل به دنيا در او بيشتر و غفلتش از آخرت زيادتر مى‏گردد و در نتيجه زنگار قلبش سخت‏تر مى‏شود؛ لذا خداى مهربان توسط پيغمبر گرامى خود، معجونى قرار داد كه به واسطه عمل كردن به آن، آيينه دل، صيقلى شود و از معرفت و ايمان در آن بتابد و از بيماريهاى قلبى - كه عمده آنها غفلت است - شفا يابد و آن معجون نماز است كه مركب از افعال و اقوال و شروط ظاهرى و باطنى است - كه ان شاءالله مشروحا بيان مى‏گردد.

بديهى است نتيجه مهم از نماز بدون حضور قلب حاصل نخواهد شد.

دام شيطان براى نماز گزار

از جمله دامهاى شيطان آن است كه در خيال نماز گزاران مى‏گذراند كه حضور قلب در نماز كه واجب نيست و فقهايى كه تقليدشان بر ما لازم است، فتوا به وجوبش نداده‏اند؛ لذا ديگر آن را دنبال نمى‏نمايند و به تحصيل آن اهتمام نمى‏ورزند.

در حالى كه بايد متوجه باشند كه فقهاى عظام شرايط معتبر در نماز را بر دو نوع ذكر نموده‏اند: نوع اول شرايطى است كه در صحيح بودن نماز معتبر است؛ يعنى بايد اين شرايط حاصل گردد تا دوباره خواندن (اعاده در وقت و قضاى خارج از وقت) لازم نيايد و بدون رعايت اين شرايط نماز باطل و موجب عقاب است؛ البته با ملاحظه فروعاتى كه در كتب و رساله‏هاى عمليه ذكر شده است از قبيل طهارت از حدث و خبث.

شرايط كمال براى نتيجه گرفتن از عبادات

نوع دوم شروطى است كه در پذيرفته شدن و كمال نماز معتبر است تا ذخيره آخرت گردد، از قبيل حضور قلب كه بدون آن نماز هر چند صحيح باشد اما نتيجه‏اى كه بايد به نمازگزار برسد، ندارد.ثوابهايى كه براى نمازگزاران است تا برسد به جايى كه سبب قرب او گردد و به مقام مقربين نايل شود بدون حضور قلب ميسر نمى‏شود.

اين جا جاى پرسش است با اين كه حضور قلب اين قدر اهميت دارد؛ چرا آن را از شرايط صحت نماز قرار ندادند تا نماز گزاران به ناچار آن را رعايت نمايند؟

علتش آن است كه اگر حضور قلب را در جميع حالات نماز واجب و از شرايط صحت نماز قرار مى‏دادند. موجب عسر و حرج براى اكثر مردم مى‏گرديد و راستى به زحمت مى‏افتادند و از عهده انجام آن بر نمى‏آمدند و راستى به زحمت مى‏افتادند و از عهده انجام آن بر نمى‏آمدند و تكليفى فوق طاقت بر ايشان به شمار مى‏رفت.

اما كسى كه راستى طالب سعادت و خواهان كمال است، بايد همت خود را عالى قرار قرار دهد و سعى كند از فوايد نماز محروم نماند. خداوند

استعداد خواصى كه در انسان قرار داده تا بتواند از عبادات از عبادت به كمال مطلوب برسد، در بهايم قرار نداده است، پس بايد سعى نمايد اين استعدادها را به كار بيندازد و به اصطلاح، از قوه به فعل در آورد.

اگر نمى‏توانى همه نماز را با حضور قلب بخوانى، لااقل همه آن را با غفلت نخوان. بالاخره انسان نبايد خودش را از فيض كامل محروم سازد و نبايد هيچ وقت يأس به خودش راه دهد و متوجه باشد كه حضور قلب، داراى مراتبى است، وقتى كه خودش را مهيا كرد كه در نماز حضور قلب، پيدا كند، خداوند هم توفيق را رفيقش مى‏فرمايد به اندازه‏اى كه مقدارى در نماز، توجه و حضور بيشترى پيدا مى‏نمايد همان طور كه در حديث شريف قدسى رسيده است كه: هر كس به من يك وجب نزديك گردد، من يك ذراع به او نزديك مى‏شوم‏(91).

ما در اين انبار گندم ميكنيم   گندم جمع آمده گم مى‏كنيم
مى‏نينديشيم آخر ما به هوش   كاين خلل در گندم است از مكر موش
موش تا انبان ما حفره زده است   زآفتش انبار ما ويران شده است
اول اى جان دفع شر موش كن   وانگه اندر جمع گندم جوش كن
بشنو از اخبار آن صدر و صدور   لا صلوة تم الا بالحضور
گرنه موش دزد در انبان ماست   خرمن اعمال چل ساله كجاست‏(92)؟