نماز شناسى جلد دوم

حسن راشدى

- ۱۳ -


نكوهش تضييع نماز  
خداى ، تعالى ، كسانى را كه نماز را به نحوى از آنجا ضايع مى كنند، مورد نكوهش و سرزنش قرار داده است . تضييع كنندگان نماز را با توجه به آيات قرآن مى توان به چند گروه تقسيم كرد:
ضايع كنندگان نماز  
1- نمازگزاران بى نشاط
خداى تبارك و تعالى ، فرمود:
و اذاقاموا الى الصلوة قاموا كسالى (543)
و چون منافقان به نماز ايستند، بى حال و بى نشاط فرمود:
... يراؤ ون الناس و لا يذكرون الله الا قليلا (544)
منافقان ، براى رؤ يت مردم نماز مى خوانند و جز اندكى به ياد خدا نمى باشند.
3- نماز گزارندگان به وقت بيكارى : برخى نماز خود را هنگامى كه كارى ندارند مى خوانند و هر گاه سرگرمى و يا كار سودآورى برايشان باشد. نماز را به آن مى فروشند. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مشغول خواندن خطبه هاى نماز جمعه بودند، گروهى براى فروش اجناس خود، شروع به طبل زدن كردند. اكثريت مردمى كه براى نماز جمعه حاضر شده بودند، نماز جمعه و سخن پيغمبر را رها كردند و به جايگاه عرضه كالاها روان و دوان شدند و تنها نفرات اندكى بر جاى ماندند و به خطبه هاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) گوش فرا دادند، اين آيه درباره رها كنندگان نماز، نازل شد:
و اذا راءو تجارة او لهوا انفضوا اليها و تركوك قائما (545)
و هنگامى كه خريد و فروش يا بازيچه اى را ديدند بسوى آن پراكنده گشتند و تو را در حالى كه به ايراد خطبه هاى جمعه ايستاده بودى رها كردند.
كارى كه آنان كردند دقيقا خلاف دستور قرآن است . قرآن مى فرمايد:
اذا نودى للصلوة من يوم الجمعة فاسعوا الى ذكر الله و ذرو البيع ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون (546)
هر گاه براى نماز جمعه ، اذان گويند بسوى نماز و ياد خدا بشتابيد و خريد و فروش را رها سازيد.
نماز، ارزنده ترين كار است و هر كس بايد ارزشمندترين اوقات خود را به آن اختصاص دهيم نه اين كه هر گاه همه كارهايش تمام شود، به آن بپردازد. امام على (عليه السلام ) در نامه اى به مالك اشتر نوشتند، به وى فرمودند:
و امض لكل يوم علمه فان لكل يوم مافيه واجعل لنفسك فيما بينك و بين الله افضل تلك المواقيت و اجزل تلك الاقسام و ان كانت كلها لله اذا صلحت فيها النية و سلمت منها الرعية . (547)
و كار هر روز را در همان روز بران كه هر روز را كارى است . مخصوص به آن و در آنچه ميان تو و معبود يگانه است (انجام فرايض ، ارتباط با خدا و نيايش ‍ به درگاه او)، با فضيلت ترين اوقات شبانه روز و ارزشمندترين بخشهاى آن را براى آرامش نفس و تكامل روح خود بگذار، هر چند اگر در آن نيت درست و شايسته شود و اجتماعى كه تو چوپان آن هستى از صرف وقتت سلامت يابد، همه اوقات براى خداست .
4- كاهل نمازان : خداى ، تعالى ، فرمود:
فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون (548)
واى به حال نمازگزارانى كه نمازشان را از ياد مى برند:
گفته اند: در اين آيه ، سهو از نماز كه غير عمدى است ، مطرح نيست ، سهو در نماز؛ يعنى سهوى كه از روى عمد و تقصير است ، مطرح شده است و مراد؛ كسانى هستند كه نماز را بدون عذر موجه ، از وقت فضيلتش به تاءخير مى اندازند، به شرايط و احكامش اهميت نمى دهند، براى انجام و ترك آن ثواب و عقابى نمى شناسند، گاهى آن را مى خوانند و گاهى نمى خوانند و خلاصه ، خود را در برابر آن متعهد نمى دانند و به آنم استخفاف روا مى دارند. براستى اگر ساهى نماز، مستوجب ويل است ، تارك آن ، مستحق چه كيفرى است ؟!
5- اعراض كنندگان از نماز: نماز، ذكر خداست چنان كه خداى ، تعالى ، فرمود: اذا نودى للصلوة ... فاسعوا الى ذكر الله ... (549)
هنگامى كه نداى نماز در دهند... بسوى ياد خدا بشتابيد...
آنان كه به جاى سعى نماز از آن اعراض مى كنند، مورد نكوهش پروردگار مى باشند و به تنگى معيشت مجازات مى شوند. خداى تعالى ، فرمود:
و من اءعرض عن ذكرى فاءن له معيشة ضنكا... (550)
چه آنان كه به طور موقت و مقطعى پشت به نماز مى كنند و چه آنان كه براى هميشه ترك نماز مى گويند، هر دو با اختلاف مراتب ، مشمول اين مجازات و نكوهش اند.
6- انكار كنندگان نماز: قرآن ، در سوره قيامت ، نحوه جان دادن ناباوران بى نماز را بيان و آنان را به سختى نكوهش مى كند، مى فرمايد:
... و وجوه يومئذ باسرة تظن ان يفعل بها فاقرة ، كلا اذا بلغت التراقى و قيل من راق و ظن انه الفراق و التفت الساق بالساق ، الى ربك يومئذ المساق ، فلا صدق و لاصلى و لكن كذب و تولى (551)
... چهره هايى هستند كه در آن روز در هم كشيده اند، پندارى كه آسيب در هم شكننده اى به آنان مى رسد. نه ، نه وقتى كه روح ، به چنبر گردن رسد و گفته شود، كيست دعا كننده اى كه شفا بخشد؟ و محتضر به يقين داند كه وقت جدايى روح از كالبد است و پاهايش به پشت هم پيچد، تو نيز بدان كه چنان روزى ، روز رهسپاريت بسوى پروردگار توست . (چگونه بر خداى خويش وارد مى شود؟) حال آن كه نه مبدا و معاد را قبول كرد، نه براى خدايش نماز گزارد، ليكن دروغ شمرد و روى گردان گشت .
7- ريشخند كنندگان نماز: هر گاه مسلمانان ، نداى نماز را بلند مى كردند، گروهى از كفار و مشركان ، آن را به ريشخند مى گرفتند. خداى ، تعالى ، با تذكر دادن اين موضوع ، آنان را سرزنش كرد و فرمود:
اذا ناديتم الى الصلوة اتخذواها هزوا (552)
هر گاه نداى نماز را بلند مى كنيد، آن را مسخره مى كنند.
در قرآن مجيد، ريشخند كنندگان ، نادان ، معرفى شده اند. به موسى (عليه السلام ) گفتند:
... قالوا اتتخذنا هزوا قال اعوذ بالله ان اكون من الجاهلين . (553)
آيا ما را به سخريه مى كردى ؟ گفت : از اين كه جز جاهلان باشم به خدا پناه مى برم .
بنابراين كسانى كه نماز را مورد استهزا قرار دهند، نادان ترين مردمند.
8- باز دارندگان از نماز: ابو جهل ، تصميم گرفته بود، وقتى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مشغول سجده باشد، بر آن حضرت ضربه اى بزند، هنگامى كه آن حضرت در حال سجده بود، ابوجهل بسويش رفت ، ليكن از كار شيطانى خود، منصرف گرديد. چون از سبب انصراف وى پرسيدند، گفت : خندقى از آتش را پيش روى خود ديدم . خداى ، تعالى ، درباره اش فرمود:
اراءيت الذى ينهى عبدا اذا صلى (554)
آيا انسانى را كه به اين حد شقى و بد سرشت باشد، مشاهده كرده اى كه هر گاه بنده اى نماز بخواند او را از نمازش باز دارد.
اقسام تضييع نماز  
با توجه به گروههاى مورد سرزنش ، مى توان تضييع نماز را به سه نوع تقسيم كرد:
1- تهاون در نماز يا استخفاف به آن .
2- اعراض از نماز يا ترك آن .
3- معارضه با نماز يا انكار نماز و دشمنى با آن .
كه هر يك درجات و مراتبى دارند.
گروههاى اول ، دوم ، سوم ، و چهارم ؛ اهل تهاون در نماز و استخفاف به آن هستند. گروه پنجم ؛ اعراض كنندگان از نماز و تاركان آن هستند؛ اعم از آنان كه گاه گاهى نماز نمى خوانند و آنان كه هيچگاه نماز نمى خوانند. گروههاى ششم ، هفتم ، و هشتم ، منكران نماز و دشمنان آن هستند كه ما انكار و عنادشان را معارضه با نماز ناميديم .
ما را با كسانى كه هيچ اعتقادى به خدا و قيامت و حسابرسى اعمال ندارند و حتى در پى معارضه و دشمنى با نماز هستند، كارى نيست ليكن در اين كتاب براى هر يك از سبك شمارندگان نماز و اعراض كنندگان از آن گفتارى است . خدا كند كه هيچ مسلمانى ضايع كننده نماز نباشد.
گفتار نخست : استخفاف به نماز  
امير مؤ منان ، على (عليه السلام ) فرمودند:
من لم ياءخذ اهبة الصلوة قبل وقتها فما و قرها . (555)
آن كه ساز و برگ سفر روحانى نماز را پيش از رسيدن هنگامش آماده نساخت ، بزرگش نشمرد.
و از همان بزرگوار روايت شده است كه فرمودند:
ليس عمل احب الى الله ، عزوجل ، من الصلاة فلا يشغلنكم ، عن اءوقاتها شى ء من اءمور الدنيا فان الله عز و جل ذم اقواما فقال : الذين هم عن صلاتهم ساهون ؛ يعنى انهم غافلون استهانوا باءوقاتها . (556)
هيچ كارى نزد خداى ، عزوجل ، دوست داشتنى تر از نماز نيست پس چيزى از امور دنيا شما را از رعايت اوقات آن باز ندارد زيرا كه خداى ، عزوجل ، گروهها از مردم را نكوهيده و فرموده است : ... همانان كه كاهل نمازند و در بجاى آوردن نماز خود بى توجه اند.؛ آنچه خداى ، تعالى ، از اين سخن ، اراده فرموده اين است كه آنان غفلت زدگانى هستند كه اوقات نماز را سبك مى شمرند و رعايت آن را مهم نمى دانند.
و از امام على بن موسى الرضا (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
حافظوا على مواقيت الصلوة فاءن العبد لاياءمن الحوادث و من دخل عليه وقت فريضتين فقصر عنها عمدا متعمدا فهو خاطى من قول الله عزوجل : ويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون ؛ يقول عن وقتهم يتغافلون . (557)
نگاهبان اوقات پنج نماز باشيد و آن را از وقت ويژه اش به واپس ميندازيد زيرا بنده از پيش آمدهاى ناگوار در امان نيست (و ممكن است توفيق نيابد كه آن را در فراخى وقت بگزارد و اداى دين كند) و كسى كه وقت فريضه اى بر او در آيد و در اجراى آن ، آگاهانه و از روى قصد، كوتاهى كند، پس او از هشدار خداى تعالى ، كه فرمود: واى بر نمازگزارانى كه در نماز خويش ‍ غافلند، به هوش نيامده است و از امر ضمنى او به نماز اول وقت ، سرتابيده و خطاكار است .) خداى ، تعالى ، با اين سخن : ... آنان كه در نماز خود بى توجه اند، در حقيقت مى گويد: آنان كه خود را به فراموشى و بى خبرى مى زنند، به اوقات نماز خود بى توجهى نشان مى دهند و آن را مهم نمى دانند.
بنابر آنچه در اينجا و ديگر موارد عنوان شد، به واپس افكندن نماز؛ جز براى بيماران و كسانى كه گرفتارى حاد و عذر موجهى دارند، روا نيست و بر اساس روايتى كه قبلا از كتاب الخرايج و الجرايح از امام رضا (عليه السلام ) گزارش شد، به تاءخير انداختن نماز حتى به منظور ملحق شدن افراد همپا براى برپايى باشكوه تر آن جايز نيست و منتظر ماندن براى شركت افراد بيشتر در نماز جماعت ، موجب تضييع آن مى گردد. (558)
در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) آمده است :
... ان الصلوة اذا ار تفعت فى وقتها رجعت الى صاحبها و هى بيضاء مشرقة تقول حفظتنى حفظك الله و اذا ار تفعت فى غير وقتها بغير حدودها رجعت الى صاحبها و هى سوداء مظلمة تقول ضيعتنى ضيعك الله . (559)
اگر نماز، به وقت خود بالا رود، با حالتى سفيد و پرتو افكن به صاحبش باز گردد و گويد: مرا حفظ كردى ، خدا تو را نگه دارد و چون احكام و آداب آن رعايت نشود و در غير وقت خود بالا رود، بسوى صاحب خود برگردد و گويد: مرا تباه كردى ، خدا تو را تباه گرداند.
شيخ فريد الدين ، عطار نيشابورى ، در اين زمينه سروده است : (560)

اى نمازت ، نانمازى آمده
پاك بازى تو بازى آمده
چون نماز تو چنين پرتفرقه است
ترك كن كاين نيست ادا اين مخرقه است
ابن ادهم چون ادا كردى نماز
دست بنهادى به روى خويش باز
روى گفتى من بپوشم از خطر
تا برويم باز نتوان زد مگر
زانكه مى دانم كه دست بى نياز
باز خواهد زد به روى من زمين
يكى ديگر از اشكال تباه كردن نماز، كاستن از آن است ، در حديثى نبوى و علوى آمده است :
اسرق السراق من سرق من صلاته (561)
دزدترين دزدان كسى است كه از نماز خويش (كه حق خداى ، تعالى ، است ) بدزدد و كم كند.
به طور كلى بايد توجه داشت كه نماز بايد با رعايت تمامى حدودش اقامه شود و چنانچه شرطى از شرايط نماز و حدى از حدود آن را رعايت نكنيم ، آن را سبك شمرده ايم و تباه كرده ايم .
پروردگارا! ما را از كسانى قرار ده كه نماز را تباه نمى سازند و آن را بزرگ مى دارند.
آثار استخفاف به نماز خود تخريبى و تباهكارى  
در برخى ديگر از روايات آمده است كه نماز به كسى كه آن را به تاءخير مى افكند، مى گويد:
ضيعتنى ضيعك الله كمعا ضيعتنى (562)
مرا تباه كردى . خدا تو را تباه كند همچنان كه مرا تباه كردى .
و نفرين نماز را نبايد دست كم گرفت . ضايع كننده نماز به جاى آن كه آن را وسيله خود سازى قرار دهد، از آن ابزارى براى تخريب خويش مى سازد. او نه تنها خود و نماز خود را تباه مى كند، بلكه كارهاى ديگرش را نيز كه تابعى از متغير نماز است ، تباه مى سازد.
امام على (عليه السلام ) هنگامى كه محمد بن ابى بكر را به ولايت مصر و توابع آن منصوب كردند، براى وى نامه اى نوشتند و در ضمن آن از اجراى صحيح نماز سخن گفتند. فرمودند:
... و اعلم اءن كل شى ء من عملك تبع لصلاتك فمن ضيع الصلاة فاءنه لغيرها اءضيع . (563)
بدان كه هر چيزى از كارهايت تابعى از نماز توست . آن كه نماز را تباه كند، كارهاى ديگرش را بيشتر تباه خواهد كرد. مباد كه با ستم در حق نماز به نفرين آن گرفتار آييم .
پيروى از شهوات و رواج فساد و گمراهى  
ترك نماز، موجب فراموش كردن خدا، مرگ ، روز جزا، و فضيلت ها، و فرو شدن در هوا پرستى و شهوتهاست . ببينيد كه جوانان بى نماز، چگونه از فضايل ، بى خبر و در شهوات غوطه ورند.
در هيچ جامعه اى نبايد بى نمازان جانشين خدا پرستان گردند كه خيرات و بركات از ميان خواهد رفت ، و تباهى و فساد به جاى صلاح و سداد خواهد نشست و در آينده اى نه چندان دور كيفر گمراهى خود را خواهند ديد و پيامد فساد نابودى است .
پايان كار جامعه اى كه فساد در آن جا گرفته است ، بجز هلاكت نيست همچنان كه اگر پيكرى گرفتار فساد گردد و درمان نشود، به مرگ محكوم است .
خداى ، تعالى ، فرمود:
اولئك الذين انعم الله عليهم ... اذا تتلى عليهم ايات الرحمن خرو سجدا و بكيا فخلف من بعدهم خلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا اشهوات فسوف يلقون غيا (564)
آنان كسانى بودند كه مورد انعام پروردگار واقع شدند... مردمى كه هرگاه آيات خداى رحمان بر آنان تلاوت مى شد، سجده كنان و گريه كنان به روى مى افتادند. سپس مردمى جانشين آن قوم خداپرست شدند كه نماز را تباه و خواهشهاى دل را پيروى كردند. زود است كه گمراهى خود را ببينند. و گرفتار شر شوند.
همچنان كه سجده و گريه پيغمبران در پيشگاه حضرت حق موجب ارتقاء مقام آنان شد، تضييع نماز و پيروى از شهوات موجب گمراهى و سقوط اخلاف ناصالح آنان گرديد. ميل و اشتها به گناه ؛ همانند سيل است و نماز چون سدى كه مانع قدرت تخريبى آن مى گردد. در صورتى كه فرد و جامعه اى سد نماز و نيايش را از ميانه بر دارد، در سيل شهوت غرق خواهد شد و به كام مرگ خواهد رفت ، نوجوانان و جوانان را از بى نمازى برحذر داريم ، نماز را به عنوان سرودى كه روح خيرخواهى و نيكوكارى را تقويت مى كند و عامل مهمى براى جلوگيرى از فرو رفتن در فساد است ، به آنان توصيه كنيم و آنان را به شناخت نماز حقيقى اسلام فراخوانيم .
محروميت از شفاعت پيغمبر و اهل بيت (صلى الله عليه و آله و سلم )
آنان كه فريضه مهم و سنگين نماز را به نحوى از انحا سبك بشمارند، از شفاعت پيغمبر رحمت و خاندان او، صلوات الله عليهم ، بى نصيب مى مانند.
فرستاده خدا فرمودند:
ليس منى من استخف بصلاته لايرد على الحوض لا و الله . (565)
آن كه نماز را سبك شمارد از من نيست . نه به خدا، چنين كسى در حوض ‍ كوثر بر من وارد نخواهد شد.
و امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده اند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند:
لاينال شفاعتى غدا من اءخر الصلاة المفروضة بعد وقتها . (566)
آن كه نماز را پس از فرا رسيدن وقت آن به واپس افكند به شفاعتم نرسد.
و خود آن بزرگوار فرمود:
ان شفاعتنا لاتنال مستخفا بالصلوة (567)
شفاعت ما خاندان پيغمبر نمى رسد به آن كه نماز را سبك مى شمرد.
مردن به غير آيين محمدى  
روزى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) با گروهى از صحابه در مسجد نشسته بودند. مردى وارد شد و نماز آغاز كرد و چنان با شتاب ركوع و سجود نمود كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند:
نقر كنقر الغراب لاءن مات هذا و هكذا صلاته ليموتن على غير دينى . (568)
نوك زد؛ مانند نوك زدن كلاغ . اگر اين مرد بميرد و نمازش اينچنين باشد بر آيينى غير از دين من از دنيا رفته است .
آثار سبك شمردن نماز جمعه  
با توجه به نظر برخى از فقها كه نماز جمعه را چه در زمان حضور امام و چه در زمان غيبت او واجب شمرده اند، آنچه درباره آثار استخفاف به نماز گفته شد، در مورد نماز جمعه نيز صادق است . و با عنايت به آنه قبلا در فضيلت نماز جمعه و حكمت و آثار آن بيان گرديد، مى توان به آثار استخفاف به نماز جمعه و اعراض از آن پى برد.
نخستين اثر استخفاف به نماز جمعه ، محروم كردن خود و جامعه از آنهمه فضايل و بركات و خيرات است . براى آن كه سبك شمارنده نماز جمعه بداند كه چه فضيلت ها و بركتهايى را از كف مى دهد و پايان كارش چيست ، برخى از آنها طى حديثى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل مى شود.
بزنطى روايت كرده است كه امام على بن موسى الرضا (عليه السلام ) به نقل از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
ان يوم الجمعة سيد الايام يضاعف الله ، عزوجل ، فيه الحسنات و يمحوا السيئات و يرفع فيه الدرجات و يستجيب فيه الدعوات و يكشف فيه الكربات و يقضى فيه الحوائج العظام و هو يوم المزيد لله فيه عتقا و طلقا من النار ما رعاه اءحد من الناس و عرف حقه و حرمته الا كان حقا على الله اءن يجعله من عتقائه و طلقائه من النار فاءن مات فى يوم اءو ليلته مات شهيدا و بعث امنا و ما استخف اءحد بحرمته و ضيع حقه الا كان حقا على الله ، عزوجل ، اءن يصليه نار جهنم الا اءن يتوب . (569)
براستى كه روز جمعه ، سرور روزهاست . خداى عزوجل ، پاداش حسنات را در اين روز مضاعف سازد و گناهان را محو گرداند. درجات بندگان شايسته را بالا برد و دعاها را مستجاب فرمايد. غصه هاى گلوگير را از ميان بردارد و حاجت هاى بزرگ را روا سازد. جمعه روز افزايش است . خدا را در اين روز آزاد شدگان و رها شدگانى از عذاب جهنم است . هر كه حرمت اين روز را رعايت كند و حق آن بشناسد، بر خداست كه وى را از عذاب دوزخ رها سازد. و كسى حرمت جمعه را سبك نمى شمرد و حق آن را تباه نمى كند جز آن كه بر خداى ، عزوجل ، حق است كه او را به دوزخ در آورد مگر آن كه توبه كند.
دريغ كه هر كس نمى شود واقف به سر صبح و معماى نيمه شب  
ما را دلى است گوهر درياى نيمه شب
گوهر فشان محنت و غمهاى نيمه شب
جانا چه صبح بود كه عشق تو در رسيد؟
در گوش عقل گفت خبرهاى نيمه شب
گو خواجه ، صبحدم به تماشاى نيمه شب
ما را بس است ذوق و تماشاى نيمه شب
ما را همين بس است تفاخر، كه هر شبى
در مى كشيم جام غم افزاى نيمه شب
ما ملك نيمروز به يك جو نمى خريم
تا وام ماست ناله و نجواى نيمه شب
مطرب بنال ، ورنه نشورند عاشقان
در شورش سحرگه و سوداى نيمه شب
انصاريا دريغ كه هر كس نمى شود
واقف به سر صبح و معماى نيمه شب
خواجه عبدالله انصارى (570)
آنجاى كه قهر كبريايى باشد  
مست توام از جرعه و جام ، آزادم
مرغ توام از دانه و دام ، آزادم
مقصود من از كعبه و بتخانه تويى
ورنه من از اين هر دو مقام ، آزادم
آنجا كه عنايت الهى باشد
فسق ، آخر كار پادشاهى باشد
وآنجاى كه قهر كبريايى باشد
سجاده نشين كليسايى باشد
خواجه عبدالله انصارى (571)
گفتار دوم : اعراض از نماز  
انگيزه هاى ترك نماز  
انگيزه هاى ترك نماز، همان انگيزه هاى ترك پرستش و بندگى است كه در جلد دوم كتاب پرستش شناسى از آن سخن گفتيم . گروهى از روى جهل نماز نمى خوانند و گروهى از روى خودستايى و استكبار كه آن نيز نوعى جهالت است و از اصول كفر مى باشد و كفر منشاء بى نمازى و ترك صلات است . شيطان هر كس را با استفاده از زمينه هايى كه دارد از خدا و اطاعتش دور مى سازد. آنان كه خدا را نمى شناسند و خود را در برابرش ‍ حقير نمى بينند، دست از نماز مى شويند و بجاى ستايش او به ستايش خود مشغولند.
از مؤ ثرترين عوامل جرم ، كفر، ظلم ، طغيان ، انحراف و بدبختى ، غرور و خودبينى ، و شهوت و سرمستى است .
كسانى كه در برابر خواسته هاى ناروا و احمقانه خود، سر فرود مى آورند و خود را براى رسيدن به آن به خاك مذلت مى اندازند،
اذ قيل لهم اركعوا لا يركعون (572)
هنگامى كه به آنان گفته مى شود براى خدا ركوع كنيد، خم نمى شوند. ركوعى كه به منظور سپاس در برابر برخى از نعمتهاى پروردگار و ترك رذيله خود بزرگ بينى و خود راءيى است .
گفته اند: اين آيه درباره قبيله بنى ثقيف نازل شده است كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به آنان فرمودند: نماز بخوانيد. گفتند: اين براى ما عيب است و ما در برابر كسى خم نمى شويم . آن حضرت خطاب به آنان فرمودند:
لا خير فى دين ليس فيه ركوع و سجود (573)
دينى كه در آن ركوع و سجود نباشد، فاقد ارزش و نتايج نيكوست :
كسانى كه از ركوع و سجود نباشد، فاقد ارزش و نتايج نيكوست :
كسانى كه از ركوع و سجود در برابر آفريدگار خود ابا دارند، روح غرور و نخوت در تمامى افكار و اعمالشان منعكس است . نه در برابر امر خدا تسليم اند و نه در برابر دستور پيغمبر. نه حق مردم را محترم مى شمرند و نه در برابر آنان متواضعند. آنان همه چيز را، جز منافع خود، دروغ مى دانند. و نسبت به حقايق هستى كفر مى ورزند.
از اين روى قرآن مى فرمايد:
ويل يؤ مئذ للمكذبين
واى بر تكذيب كنندگان ، در روز رستاخيز
و در آيه بعد كه آخرين آيه سوره مرسلات است ، مى فرمايد:
فباءى حديث بعده يؤ منون
اگر به احكام قرآن كه دلايل صدقش از تمام آيات آن نمايان است و چنانچه بر كوه فرود آيد، آن را خاشع و لرزان مى كند، مؤ من نمى شوند، پس از آن به كدام سخن مى گروند؟!
يعنى كه وجودشان از روح عناد و لجاج سرشار است و اين حالتى است كه مانع از پذيرش حق مى گردد.
استكبار از ريشه هاى كفر و بى نمازى برخاسته از كفر است  
استكبار از ريشه هاى كفر، و كفر موجب بى نمازى و ترك نماز است .
صادق آل محمد صلوات الله عليهم ، فرمود:
اصول الكفر ثلاثه : الحرص ، و الاستكبار و الحسد. فاءما الحرص فاءن ادم (عليه السلام ) حين نهى عن الشجرة حمله الحرص اءن اءكل منها. و اءما الاءستكبار فاءبليس حيث اءمر بالسجود لادم فاءبى . و اءما الحسد فابنا ادم حيث قتل اءحدهما صاحبه (574)
ريشه هاى كفر، سه است : آزمندى ، بزرگى خواهى ، و رشك برى . نخستين آزمندى از آن آدم است كه چون او را از درخت گندم برحذر داشتند، آز، او را به خوردن از آن واداشت . اما نخستين حسد از دو فرزند آدم است . آنجا كه يكى از آن دو ديگرى را كشت .
ترك نماز استكبار و ستيزه با خداست  
بزرگان نكردند در خود نگاه
خدابينى از خويشتن بين مخواه
تواضع سر رفعت افرازدت
تكبر به خاك اندر اندازدت
زمغرور دناى ره دين مجوى
خدابينى از خويشتن بين مجوى
سعدى (575)
خداى ، تعالى ، فرمان سجده بر آدم را براى فرشتگان صادر كرد اما تكريم و تعظيم آدم هدف نبود بلكه وسيله اى بود براى يك آزمون بزرگ . تمام فرشتگان سجده كردند. مگر ابليس كه تعصب او را گرفت و به سركشى در برابر امر خدا واداشت . داستان خلقت آدم نشان مى دهد كه ابليس ، امتحان كننده را مى شناخت و مى دانست كه لباس عزت و كبريا از اوست . امتحان شوندگان را نيز مى شناخت ؛ هم از هويت جنى و نازى خود باخبر بود و هم ملائكه را مى شناخت و مى دانست كه ملك اهل ملكوت و باطن عالم است . موضوع امتحان ؛ يعنى آدم را نيز مى شناخت و از سرشت گلين و او آگاه بود. آنچه او نمى دانست ، هدف امتحان بود. هدف آزمون ، جدا كردن متواضعان از مستكبران و تفكيك تارك سجده از سجده گزاران بود. سجده كنندگان ، متواضع اند و آن كه سجده نمى كند مستكبر است . خداى ، تعالى ، ترك نيايش را استكبار ناميد و فرمود:
ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين . (576)
آنان كه از پرستش من سركشى كنند، بزودى خوار شده وارد دوزخ گردند.
استكبار از عبادت خدا، استنكاف و استنكار از عبادت اوست . ابليس ‍ مستكبر از سجده كردن بر آدم ننگ داشت و آن را زشت شمرد. از اين رو، از آن امتناع ورزيد. قرآن مى فرمايد:
لن يستنكف المسيح ان يكون عبدا لله و لا الملئكة المقربون و من يستنكف عن عبادته و يسثتكبر فسيحشرهم اليه جميعا (577)
عيسى از آن كه بنده خدا باشد، ننگ نكرد و فرشتگان مقرب نيز و هر كه از عبادت او ننگ كند، و سركشى ورزد، پس خواهد برانگيخت تمامى مستكبران را بسوى خويش .
و فرمود:
انما يؤ من باياتنا الذين اذا ذكروا بها خروا سجدا و سبحوا بحمد ربهم و هم لا يستكبرون (578)
تنها كسانى باور دارنده آيات ما هستند كه هرگاه به آن پند داده شوند، سرنگونساز افتند و پروردگار خود را با ستودنش به پاكى ياد كنند و آنان تكبر نمى ورزند.
با توجه به آنچه اخيرا گفته شد، استكبار و ترك نماز، به اين معنى است و عامل بى نمازى ، تعصب و تفاخر جاهلى است . تواضع ، نشان نمازگزاران و استكبار، نشان بى نمازان است . آن كه سجده نمى كند و نماز نمى خواند پا جاى پاى ابليس مى گذارد. جامعه مستكبر و بى نماز، جامعه اى ابليسى است و جامعه نمازگزار خصال فرشتگان دارد.
نمازگزار، موحد است و وحدت را در جامعه حفظ مى كند، زيرا توحيد اعتقادى ، توحيد عملى را به دنبال دارد و اين دو در اجتماع موحدان موجب يكسانى پندار و گفتار و كردار است . چنين جامعه اى زمينه اختلاف ندارد و وحدت در آن ايجاد مى گردد و محفوظ مى ماند.
در جامعه نمازگزار، اختلاف و كينه و نزاع ديده نمى شود اما در جامعه مستكبر و بى نماز، تعصب و تفاخر و استكبار، كار را به نزاع و درگيرى هاى دامنه دار مى كشاند و جامعه را آشفته مى سازد. گاهى استكبار يك جامعه ، جهان را آشفته مى سازد.
همه مى دانند كه استكبار هيتلرى در آلمان ، جنگ جهانى به راه انداخت و تمام مردم گواهند كه استكبار آمريكا، جهان را متشنج كرده است و آرامش را در اينجاى و آنجاى دنيا به هم زده است . اگر حكومت حاكم بر آمريكا موحد بود، چنين وضعى را براى دنيا پديد نمى آورد. اين مستكبران خود و نژاد خود را برتر مى دانند و داعيه سرورى بر تمام جهان دارند. گويى ادعاى خدايى دارند و در بزرگى با خدا منازعه مى كنند و تمام مشكلات جهان از اين طرز تفكر جاهلى است .
در زمان امام على (عليه السلام ) كوفيان ، تعصب ها و تفاخرهاى جاهلى را كه اسلام با آن مبارزه كرده بود و با حذف آن اخوت اسلامى را پديد آورده بود، زنده كردند. اين تفكر و عملكرد غير توحيدى ، حصار اخوت اسلامى را شكست و وحدت جامعه را گسست . گروه گرايى ها و جناح بندى ها، به درگيريهاى دامنه دار كشيد و اوضاع شهر در هم ريخت . امام على (عليه السلام ) با خبر شدند و به سوى كوفه شتابيدند و بر در دروازه كوفه براى كوفيان سخن گفتند و چون در حال خطبه سوار ماده اشتر نشخوار كننده اى بودند، آن سخنرانى به نام قاصعه شهرت يافت . و آغاز آن اين است :
الحمدلله الذى لبس العز و الكبرياء و اختار هما لنفسه دون خلقه و جعلهما حمى و حرما على غيره واصطفا هما لجلاله و جعل اللعنة على من نازعه فيهما من عباده .
ستايش ، مخصوص الله است آن كه جامه قدرت بى رقيب و پادشاهى جهان در بر كرد و آن دو را براى خود، نه براى آفريدگان خود، انتخاب كرد، بر غير خود قدغن و ناروا قرار داد و منحصرا براى مقام بلند خود برگزيد و دورباش ‍ از رحمت خود را براى بنده اى كه در آن دو با او ستيزه كند، مقرر كرد. (579)
امام المتعصبين اولين تارك الصلات  
امام على (عليه السلام ) در ادامه خطبه قاصعه فرمودند:
ثم اختبر بذلك ملائكته المقربين ليميز المتواضعين منهم من المستكبرين فقال سبحانه و هو العالم بمضمرات القلوب و محجوبات الغيوب انى خالق بشرا من طين فاءذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين فسجد الملائكة كلهم اجمعون الا ابليس اعترضته الحمية فافتخر على ادم بخلقه و تعصب عليه لاءصله . فعدوالله امام المتعصبين و سلف المستكبرين الذى وضع اساس العصبية و نازع الله رداء الجبرية و ادرع لباس ‍ التعزز و خلع قناع التذلل . (580)
... آنگاه فرشتگان نزديك گشته به درگاه خويش را به آن (فرمان تحريم )، امتحان فرمود تا فروتنانشان را از بزرگى طلبان (شيطان كه از جن بود و در ميان آنان بود)، جدا سازد. پس خداى پاك با آن كه به رازهاى پنهان شده در دلها و اسرار پوشيده جهانهاى نهان ، دانا بود، فرمود: من آفريننده بشرى از گل چسبنده ام . آنگاه كه او را معتدل ساختم و از روح ، كه آن نيز مخلوق من است ، در كالبدش دميدم و جانش بخشيدم . در حالى كه سجده كنندگان براى من باشيد، براى تعظيم او به روى در آييد. (581)
پس تمامى فرشتگان همه با هم سجده كردند مگر ابليس (582) كه به نوع خود باليد و بر آدم نازيد و به خاطر سرشت و نژاد خود، عليه او غيرت و عصبيت ورزيد.
(583)
... بنابراين دشمن خدا شيطان پيشواى خود خواهان ، پيشاهنگ مستكبران (بى نماز)، و بنيانگذار عصبيت و سرسختى است كه در پوشش جبه قدرت و عظمت با خدا ستيزه كرد، لباس تكبر و عزت دروغين پوشيد و پوشش فروتنى بدر آورد. (584)
اندرز امام على (عليه السلام ) به مستكبران  
1- به كيفر سخت خود بزرگ بينان توجه كن :... آيا نمى بينيد كه خداى ، تعالى ، چگونه او (شيطان ) را به خاطر تكبرش كوچك كرد و به سبب برترى جويى اش پست گردانيد، آنگاه او را در دنيا رانده درگاه خويش كرد و در آخرت زبانه آتش برايش فراهم ساخت ؟
گفت فرود آى و زخود دم مزن
ور نه فرود آرمت از خويشتن
نظامى (585)
2- آزمون الهى براى سلب سرورى خواهى :... و اگر خدا مى خواست آدم را از نورى بيافريند كه روشنايى اش ديده ها را بربايد و تازگى و زيبايى اش بر خردها چيره شود يا از عطرى كه بوى خوشش نفسها را بگيرد، چنان مى كرد. البته در آن صورت گردنهاى كشيده برايش خميده مى گرديد و كار امتحان درباره او بر فرشتگان سبك و آسان مى شد (و شيطان او را پست تر از خود نمى پنداشت ) و ليكن پاك آفريدگار بزرگ ، به منظور جدا سازى بندگانش به وسيله آزمودن مشهود و براى سلب سرورى خواهى و دور ساختن خود بزرگ پندارى از آنان ، آنان را مى آزمايد به پاره اى از آنچه ريشه و انگيزه اش را نمى دانند.
3- از رفتار خدا با شيطان درس عبرت آموزيد:... بنابراين از رفتار خدا با شيطان پند بگيريد. آنگاه كه كار دراز و كوشش بسيار او در امر طاعت را براى يك لحظه تكبر فرو ريخت . حال آنكه خداى را شش هزار سال پرستيده بود.
دانسته نيست كه اين شمار از سالهاى دنيا بوده است يا از سالهاى آخرت (كه هر روز آن معادل پنجاه هزار سال است )...
4- قانون خدا براى همه سركشان قانون شكن يكسان است :... پس از ابليس ، چه كسى از عذاب خدا نجات مى يابد از آنان كه به مانند او نافرمانى عليه خدا بجاى آرند؟ هرگز! (چنان كسى را از عذاب الهى رهايى نيست ). بى ترديد، كردگار پاكيزه كردار، چنان نيست كه بشرى را با كارى به بهشت در آورد كه به سبب همان كار، فرشته اى (شيطان ) را از آن بيرون كرد. بتحقيق ، فرمان او درباره فرشتگان آسمان و خاكيان زمين يكى است . در حلال شمردن كار ممنوعى كه آن را بر جهانيان حرام كرده است ، ميان خدا و هيچ يك از آفريده هايش آسانگيرى و مدارايى نيست ...
5- شيطان براى انتقام گرفتن از فرزندان آدم ، از مبتلا كردن آنان به بيمارى خودخواهى و خواندن به گناه و تيراندازى از نزديك بهره مى گيرد:... پس اى بندگان خدا! از دشمن خدا؛ شيطان ، بترسيد. پروا كنيد از آن كه بيماريش را به شما سرايت دهد، با فرياد فراخوانش شما را بلغزاند، و سواره نظام و پياده سپاهش را بر شما گرد آورد.
به جان خودم ، براى جان شما تير بيم (القاءات گمراه كننده و هلاكت بار) در كمان نهاد و براى هدف گرفتنتان ، با كشيدنى سخت ، تير از كمان بر كشيد و از جايى نزديك به شما تير انداخت . گفت : اى پروردگار من ! به سبب اان كه مرا گمراه كردى ، هر آينه ، گناهان را براى فرزندان آدم خواهد آراست و البته همگيشان را گمراه خواهم ساخت .، اين سخن كه وى افكند، تير انداختن به تاريكى ، پيشگويى از نهان دور از درك ، و سخن گفتن از گمان نادرست بود...
6- دارندگان غيرت جاهلى و مروجان عصبيت نژادى ، ياران و تصديق كنندگان شيطانند:... اما پسران غرور و خود خواهى ، ياران غيرت و سرسختى ، و سواران مركب گردنكشى و نادانى (با گناهكارى و نافرمانى و گرفتار شدن به بيمارى شيطان و درد خود خواهى ) او را به آن (ادعاى آراستين گناهان و گمراه كردن مردمان كه تير انداختن به تاريكى بود و از گمان نادرست بر مى خاست )، تصديق كردند (و سخنش را، راست و درست در آوردند)، تا آن كه سركش و هوس سوار شما او را گردن نهاد و آرزوى او (در گمراه كردن ) شما، سخت و پا بر جا شد، آنگاه حال شما (در فرمانبرى از شيطان از قوه به فعل آمد و) از راز نهان به امرى هويدا نمايان گشت .
7- شبيخون شيطان بر غفلت زدگان :... چيرگيش بر شما نيرو و نرى گرفت . لشگرهاى خود را به سمت شما آهسته به پيش برد. پس ناگهان شما را به مغاره هاى پستى در افكندند و به گودالهاى مرگ فرود آوردند و در سستى ناشى از زخم ، به گام زدن و زير پاى سپردن زمين وا داشتند (و چون از مقاومت كاملا ناتوان شديد)، در چشمهايتان نيزه زدند (تا گور گرديد و از تشخيص صواب و ناصواب ناتوان شويد)، گلوهايتان را بريدند و سوراخهاى بينى شما را كوبيدند (تا از حلقوم و خيشوم شما گفتار حقى بر نيايد)، و اندامهاى نزديك به مرگتان (شقيقه ها) را هدف قرار دادند (تا منجر به مرگ فورى انسانيت در شما شود.) و شما را با حلقه هاى مهار خشم (كه در بينى نهند) بسوى آتشى كه برايتان آماده گشته است ، روان كردند...
8- آتش عصبيت را خاموش كنيد و عليه شيطان به مبارزه برخيزيد:... شيطان از نظر زخم زدن در دينتان ، بزرگتر، و از نظر آتش افروزى در دنيايتان آتش فروزتر از كسانى است كه براى آنان آشكار كنندگان دشمنى ، و بر آنان گرد آيندگان به پيكار گرديديد، بنابراين مبارزه خود را عليه او قرار دهيد و كوشش خود را براى دفع او صرف كنيد.
به ابديت الله سوگند، شيطان بر سرشت خاكى شما نازيد، در شرافت اجداديتان عيب گرفت و سرزنش نمود، (586) نسب شما را نكوهش كرد، سواران خود را بر گمراهيتان گرد آورد و با پيادگانش آهنگ بستن راهتان كرد. هر جا باشيد شما را آشكار مى كنند و سر انگشتهاى شما را مى زنند، در گرداب خوارى ، دايره تنگى ، جايگاه مرگ و جولانگاه بلا و سختى (اسيرتان مى كنند). نمى توانيد به نيرنگى از امرشان سرباز زنيد و به اراده اى دفعشان كنيد.
پس آنچه را كه از آتشهاى تعصب و كينه هاى جاهلى در دلهايتان است خاموش كنيد كه آن خودپسندى ، در وجود مسلمان ، تنها از وسوسه هاى شيطان ، نازشها، تباهى كردنها، و افسون دميدنهاى اوست ...
9- تاج فروتنى و طاعت بر سر نهيد:... نهادن تاج فروتنى و طاعت بر سرها، افكندن خودخواهى و چيرگى طلبى به زير پا، و بركندن (رشته اسارت ) تكبر از گردنهايتان را اراده كنيد. فروتنى را انبار سلاح و مرزى ميان خود و دشمن خود، ابليس و لشكرهاى او گيريد زيرا براستى كه او را از هر گروهى سپاهيان ، ياران ، پيادگان و سوارانى است .
10- مانند قابيل نباشيد و پا جاى پاى اولين پيرو شيطان ، در كره خاك نگذاريد:... چون گردن كشنده بر فرزند مادر خويش (قابيل ) مباشيد كه (بر برادرش هابيل ، گردان افراخت ) بى آن كه خدا برتريى در او قرار داده باشد جز آنكه دشمنى ناشى از رشك ، خود بزرگ بينى به نفس او پيوست و از آتش خشم ، ننگ و عار و غيرت در دلش برافروخته گشت . شيطان از باد خودبينى و سركشى در بينى اش دميد. باد كبرى كه خدا پشيمانى و افسوس ‍ را در پى آن آورد و او را به رنج ندامت عقوبت كرد و گناهان آدمكشان را تا روز واپسين بر گردنش گذاشت .
بدانيد كه در ستم فرو رفتيد و در زمين تباهى كرديد. به منظور رو در رو شدن با (دين ) خدا، به اعلان دشمنى ، در ستمگرى مبالغه كرديد و با ظاهر شدن در صحنه پيكار و خود نمايى و صف آرايى براى كارزار با مؤ منان (برادران ايمانى )، در زمين تباهى آورديد...
11- از دامى كه امتهاى پيشين در آن افتادند، بپرهيزيد:... از خدا بترسيد، از خدا بترسيد، در گناه كبر ورزى ناشى از ننگ و غيرت و سرافرازى بجا مانده از دوره جاهليت . (او را در نظر گيريد و از آن بپرهيزيد)، زيرا كه آن (بادهاى غيرت و غرور)، بادهاى آبستن كننده درخت دشمنى ، تخمدانهاى بارور كننده بذر كينه و جاهاى افسون دميدنهاى شيطان است كه امتهاى پيشين و نسلهاى گذشته را در آن فريب داده است و آنان در حالى كه از راندنش رام و در كشيدنش روان بودند به رفتار سريع چهار پايان در تاريكيهاى نادانى و دره هاى گمراهيش به شتاب رفتند؛ كارى كه دلها در آن همانند شدند و فرقه هاى پيشين بر آن پياپى رفتند و كبرى كه به سبب آن سينه ها از كينه ها پر شدند و پريشان گشتند...
12- مهتران ، شياطين و بنيانهاى خود پسندى و نژاد پرستى اند، از آنان پيروى نكنيد:... آگاه باشيد، زينهار، زينهار، از بزرگان و مهتران خود فرمان نبريد. از آنان كه موضع فاميلى خود گردنكشى كردند و بالاتر از نسب خود برترى جستند، آنچه را به گمانشان زشتى نسبها بود به آفريدگار خود نسبت دادند (نسب برخى از مردم را پست شمردند و آن پستى و زشتى را از خواست خدا دانستند)، و خدا را از روى ستيزه با قضا و قدرش و چيرگى نمودن با او به نعمتهايش بر آنچه از احسان به ايشان عطا كرده بود انكار كردند (نعمت و رفاهى را كه در اختيار داشتند از لطف و احسان خدا ندانستند و از بزرگى و زرنگى خود پنداشتند) به راستى كه آنان بنيانهاى خود پسندى و نژاد پرستى ، استوانه هاى پايه هاى آشوب و تيغهاى افتخار نژادى جنگهاى جاهلى اند.
13- وابستگان به اشراف ، اشتران باركش شيطان اند به خدا وابسته شويد:... بنابراين از خدا بترسيد، نه براى نعمتهاى او كه به شما ارزانى داشته است ، ناسازهاى ناسپاس باشيد و نه براى احسان او كه نزد شماست ، رشك برندگان باشيد.
بى پدران پست وابسته به اشراف و تبهكاران منتسب به نيكان را كه تيره رذايلشان را با پاكيزه فضايل خود نوشيديد و بيمارى نفاقشان را به تندرستى خلوص خود آميختيد و تباهشان را به حق خود داخل كرديد، فرمان مبريد كه آنان ته پايه تبهكاريها، ملازمان نافرمانيهاى اوامر پروردگار، همراهان مخالف و پلاسهاى پشت آزار پيكر اجتماع اند.
شيطان آنان را اشتران باركش و نقل و انتقال گمراهى گرفته است و سپاهى كه توسط آن به مردم حمله مى برد و مترجمانى كه براى ربودن خردها، نشستن در چشمها، و دميدن در گوشهايتان با زبانشان سخن مى گويد. پس ‍ شما را آماجگاه تير تباهى و قدمگاه گام خوارى و دستاويز گرفتارى خود گردانيد...
14- به اندرز گاه گورستان برويد و از جاهاى رخساره هاى گردنكشان درس ‍ فروتنى بياموزيد:... بنابراين به آنچه از سختى كيفر كردگار، قهرها، و عقوبتهاى عبرت بخش او به جامعه هاى گردنكشان پيش از شما رسيده است ، پند گيريد و به جاهاى رخساره ها و مواضع به خاك در افتادن پهلويشان اندرز پذيريد و از زاينده هاى كبر به خدا پناه بريد كه از پيش ‍ آمدهاى ناگوار روزگار به او پناهنده مى شويد...
15- پيامبران ، پيشاهنگان فروتنى و خنثى كنندگان كار شيطانند، پيرو پيامبران باشيد:... اگر خداوند در كبر ورزيدن به كسى از بندگان خود اجازه مى فرمود، هر آينه در مورد آن به ويژگان از پيامبران و دوستان خود دستورى مى داد و ليكن خدا كه از هر زشتى و پليدى دور است ، بزرگ منشى نمودن را بر آنان ناپسند كرد و فروتنى را برايشان پسنديد پس گونه هاى خود را براى خدا به زمين چسپانيدند، چهره هايشان را به خاك ماليدند و براى مؤ منان ، بالهاى فروتنى گستردند. گروهى مستضعف بودند كه خداوند آنان را به گرسنگى بسيار، امتحان كرد، به محنت و سختى گرفتار ساخت . به امور بيم آوار آزمود و با سختيهاى و ناملايمات ، زبده و سرآمد ساخت . (587)
توجه : از بررسى رواياتى كه در مورد نماز وارد شده است روشن مى شود كه مساءله نماز آنقدر مهم و حساس است كه گويا در حوزه اسلامى كمتر اجازه مسائل مربوط به ترك آن را داده اند و همه تاءكيدها و هشدارها مربوط به اين است كه نبايد آن را كوچك شمرد و به آن بى اعتنايى كرد و ترك آن آنقدر سنگين و وحشتناك است كه نمى توان گفتگويى درباره آن مطرح كرد. اگر در اين روايت آمده است كه نخستين پرسش در روز قيامت از نماز است در ارتباط با كيفيت و چگونگى آن سؤ ال مى شود نه از وجود و عدم آن زيرا تارك الصلات بر حكم ارتداد است و كافر مرتد از گروههايى است كه بدون سؤ ال راه جهنم را طى مى كند. از اين رو، در رواياتى كه سؤ ال نخست را در قيامت مربوط به نماز مى دانند، اين جمله را اضافه كرده اند: ان قبلت قبل ما سواها و اءن رد رد ما واها . (588)
اگر نماز قبول شود، اعمال ديگر را قبول كنند و اگر نماز رد شود، اعمال ديگر نيز مردود است .
ان قبلت نظر الى غيرها و ان لم تقبل لم ينظر فى شى ء من عمله . (589)
اگر نماز را بپذيرند، به غير آن نيز نظر كنند و اگر قبول نكنند، در چيزى از كارهاى ديگرش نگاه نكنند.
يكى از متفكران و دانشمندان معاصر اهل سنت در كتاب فقهى خود كه در اكثر دانشگاههاى عمومى به عنوان متن درسى مورد استفاده است ، مى گويد: مسلمانان بر اين مطلب اتفاق نظر دارند كه نماز، بر هر مسلمان بالغ و عاقل و... واجب است و نيز همه مسلمانان بر اين باورند كه هر كس نماز را منكر شود، كافر مرتد است . اما كسى كه نماز را از روى سستى و استخفاف به آن ترك كند، فاسق و گنهكار است مگر آن كه تازه مسلمان باشد و آنقدر با مسلمانان همزيستى نداشته باشد كه فرهنگ نماز را فرا گيرد. از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود: لا حظ فى الاءسلام لمن ترك الصلوة . (590)
در اسلام براى كسى كه نماز را رها كند بهره اى وجود ندارد.
ابو حنيفه مى گويد: تارك نماز، از روى سستى ، فاسق است و بايد زندانى و تنبيه شديد شود؛ تا آنكه نماز بخواند و توبه كند، يا در زندان بميرد و همين حكم در مورد كسى كه روزه ماه رمضان را ترك كند، جارى مى شود. (591)
يكى از شاعران پيشين عرب سروده است :
خسر الذى ترك الصلاة وخابا
و ابى معادا صالحا و مآبا
ان كان يجحدها فحسبك انه
اضحى بربك كافرا مكرتابا
او كان يتركها لنوع تكاسل
ان لم يتب حد الحسام عقابا
و الراى عندى للامام عذابه
لجميع تاءديب يراه صوابا
نماز تكليفى كه ساقط نمى شود  
خداى ، تعالى ، فرمود:
ان الصلوة كانت على المؤ منين كتابا موقوتا (592)
بر اساس روايات ائمه هدى (عليهم السلام )، كلمه (موقوت ) در اين آيه به معانى (موجوب ، مفروض و ثابت ) است .
از داوود بن فرقد، روايت شده است كه گفت : معنى آيه (كتابا موقوتا) را از امام صادق (عليه السلام ) پرسيدم . فرمود: يعنى (كتابا ثابتا) (593) بنابراين نماز، وظيفه ثابتى است كه جز براى زنان ، در هيچ حالتى ساقط نمى شود و مانند ديگر عبادات ، منوط به استطاعت نيست . مرد مسلمان در هر شرايطى كه باشد بايد آن را بجاى آورد. پياده بودن ، سواره بودن ، جنابت ، بيمارى ، نبرد و حتى حرق و غرب ، مانع از اداى فريضه الهى نيست و به هر صورت ممكن (ايستاده ، نشسته و به پهلو خوابيده ) بايد ادا شود.
حسين بن على (عليه السلام ) در ميدان نبرد عاشورا با خون خود وضو ساخت و اقامه نماز كرد و به پيروان خويش آموخت كه ترك نماز در هيچ شرايطى جايز نيست . كسى كه نماز واجبش را از روى انكار و يا سبك شمردن رها سازد، كافر و مرتد است .
از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه :
ان تارك الصلوة كافر (594)
آن كه نماز را بدون علت رها كند، كفر ورزيده است .
در تاريخ تصوف ، كسانى بوده اند كه مشام جانشان ، از عطر عرفان و ايمان معطر نگشته است و شيرينى پرستش خدا را نچشيده اند، در نتيجه ترك نماز و ديگر عبادات كرده اند و با وجود اين خود را عارف و اهل يقين ، و واصل به حق شمرده و از عبادت معاف دانسته اند.
آنان عبادت را وسيله اى براى رسيدن ، لازم نيست ؛ مانند كسى كه قصد رسيدن به پشت بام را دارد و بايد از نردبان استفاده كند اما پس از رسيدن به آن مى تواند نردبان را بردارد و كنار بگذارد زيرا ديگر وجود آن ضرورى نيست . خدا فرموده است :
و اعبد ربك حتى ياءتيك اليقين (595)
تا زمانى كه تو را يقين آيد، خدا را بپرست .
بنابراين پس از رسيدن به يقين ، تكليف ، ساقط است و واصل به يقين از عبادت معاف مى باشد.
در پاسخ آنان و كسانى كه همانند آنان مى انديشند بايد گفت : اين توجيه نادرست ، سوء استفاده از مذهب عليه مذهب است و آيه مذكور نمى تواند دستاويزى براى ترك پرستش خدا باشد و بطلان معنى و برداشتى كه از آن مى كنند به دلايل عقلى و نقلى ، مبرهن و روشن است :
- نظر معروف و مشهور در ميان مفسران اين است كه در اينجا منظور از يقين ، مرگ است زيرا:
اولا: مرگ براى همگان يك امر مسلم است و هر چند كه مردم از آن غافل مى شوند اما در آن ترديد نمى كنند.
ثانيا: هنگام مرگ پرده ها كنار مى رود و حقايق آشكار مى شود، و در نتيجه براى مختصر، حالت يقين پيش مى آيد.
ثالثا؛ كلمه يقين در جاى ديگر از قرآن به همين معنى (مرگ ) بكار رفته است :
1- در سوره مدثر از قول دوزخيان مى خوانيم :
و كنا نكذب بيوم الذين حتى اءتانا اليقين (596)
ما همواره روز جزا را دروغ مى شمرديم تا آن كه مرگ ما، در رسيد.
2- مخاطب اين سخن ، پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) است و اگر بگوييم كه مراد از يقين ، عدم ترديد و تزلزل عقيدتى است ، در حقيقت پذيرفته ايم كه آن حضرت به مقام يقين نرسيده است و ايمانش كامل نبوده است (نعوذ بالله )، مقام يقين و كمال و ايمان او بر همگان روشن است : آيا كسى مى تواند مدعى ضعف ايمان مؤ من ترين خلق خدا گردد، حال آن كه او هم اسوه ايمان و هم اسوه مجاهده در راه ترويج ايمان است .
3- تاريخ نشان مى دهد كه پيغمبر اكرم و خاندان پاكش كه درود خدا بر تمامى آنان باد، تا آخرين ساعات عمر خود ترك نماز و عبادت نكرده اند بلكه در سخت ترين ميدانهاى كارزار با دشمنان خدا نيز كه نمونه اعلاى آن را در عاشورا و كربلا مشاهده مى كنيم ، اقامه نماز كرده اند و شخصيتى چون على (عليه السلام ) كه ابوالائمه است ، شهيد محراب عبادت شد و از مرگ در محراب به خود باليد و فرياد فزت و رب الكعبة (597) را سر داد و نه تنها پيغمبر و ائمه ما بلكه به گواهى وحى و تاريخ ، هيچ يك از پيامبران ترك عبادت نكرده اند.
4- مدعيان يقين و كمال دروغين كه براى گريختن از زير بار تكليف به اين توجيهات نادرست متوسل شده اند، آيا پيامبران و امامان را در قوت ايمان و توانايى درك احكام الهى ، همتاى خود نمى دانند و دركى بالاتر از آن دارند؟!
5- از آنجا كه عبادت براى تربيت و تكامل است ، تعطيل عبادت ؛ به معنى تعطيل تربيت و تكامل است . آيا تربيت و تكامل انسان تعطيل بردار است ؟! آيا تعطيل تربيت به معنى شروع فساد در جامعه نيست ؟! و به فرض آن كه كسى خود را اهل يقين و كمال خود باقى بماند و سير قهقرايى نخواهد كرد؟!
بنابراين آنان كه گمان كرده اند هدف از تكليف ، تكميل است و وقتى انسان به كمال رسيد، بقاء تكليف ، بى معنى است ، سخت در اشتباهند و اگر هنوز هم كسانى باشند كه اينچنين بينديشند بايد از پندار نادرست خود توبه كنند.
در رساله قشيريه است كه كسى به نزديك جنيد در آمد و گفت : از اهل معرفت گروهى اند كه ترك اعمال بگويند: جنيد: گفت : اين به نزديك من بزرگ است و آن كس كه دزدى كند و زنا كند، حال او نزديك من نيكوتر از حال آن كسى است كه او اين گويد و عارفان به خداى ، كارها از خداى فرا گيرند و رجوع با خداى كنند (اندر آن ) و اگر من به هزار سال بزيم ، از اعمال ، يك ذره كم نكنم . (598)
آثار ترك نماز قرار گرفتن در مرز كفر ياداخل شدن در كفر
عبدالله بن ميمون از امام صادق (عليه السلام ) از پدرش از جابربن عبدالله انصارى روايت كرده است كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
ما بين الكفر و الايمان الا ترك الصلوة (599)
ميان كفر و ايمان فاصله اى جز ترك نماز نيست .
و از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود: پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرموده اند:
ما بين المسلم و بين اءن يكفر اءن يترك الصلاة الفريضة متعمدا او يتهاون بها فلا يصليها (600)
ميان مسلمان و كافر شدنش فاصله اى جز ترك نماز عمدى نماز يا سستى يى كه به ترك آن منتهى شود، وجود ندارد.
مردى بسوى پيغمبر رحمت (صلى الله عليه و آله و سلم ) رفت و گفت : اى رسول خدا! مرا وصيت كن . فرمود:
لاتدع الصلاة متعمدا فان من تركها متعمدا فقد برئت منه ملة الاسلام (601)
نماز را از روى عمد وامگذار زيرا آن كه نماز را از روى قصد رها كند، آيين مسلمانى از او برطرف شود.
امير مؤ منان على (عليه السلام ) فرمودند:
الفرق بين المؤ من و الكافر الصلاة فمن تركها و ادعى الاءيمان كذبه فعله و كان عليه شاهد من نفسه . (602)
جدا كننده ميان مؤ من و كافر نماز است . پس كسى كه آن را رها كند و در عين حال ادعاى ايمان كند، كارش ادعاى وى را تكذيب كند و گواهى از خودش ‍ عليه او باشد.
مردى به محضر امام صادق (عليه السلام ) رسيد و از گناهان بزرگ پرسيد. آن حضرت گناهان كبيره را برشمردند و كفر را پيش گناهان بزرگ پرسيد. آن حضرت گناهان ديگر ذكر فرمودند. مرد گفت : اى فرزند فرستاده خدا! تز ترك نماز سختى به ميان نياورديد؟
امام (عليه السلام ) فرمودند:
ترك الصلوة داخل فى الكفر (603)
ترك نماز داخل در كفر است .
بنابراين ترك نماز، نخستين گناه كبيره و در حد كفر است ، و در صورتى كه از روى انكار نماز باشد، خود كفر است .
با توجه به احاديث مذكور در فوق و آنچه در موضوع بعد خواهد آمد، استكبار، ريشه كفر، و ترك نماز، مصداق كفر و استكبار، و از گناهان بزرگ است .
عبيد بن زراره گفته است : از امام صادق (عليه السلام ) درباره گناهان كبيره پرسيدم ، در پاسخ فرمود: آنها در كتاب على (عليه السلام ) هفت است :
1- كفر به خدا.
2- قتل نفس .
3- آزار رساندن به پدر و مخالفت با او.
4- ربا خوارى پس از علم به حرمت آن .
5- خوردن مال يتيم به ناحق .
6- گريختن از جبهه جهاد.
7- تعرب پس از هجرت .
گفتم : اينها بزرگترين گناهانند؟ فرمود: آرى . گفتم : خوردن يك درهم مال يتيم از روى ستم ، بزرگتر است يا ترك نماز؟ فرمود: ترك نماز. گفتم : شما ترك نماز را در شمار كباير نياورديد. فرمود: آن كه نخست برايت گفتم چه بود؟ گفتم : كفر. فرمود: براستى كه تارك نماز، كافر است ؛ يعنى ترك بى سبب . (604)
تنگى معيشت و كورى بصيرت  
خداى ، تعالى ، به فرزندان آدم فرمود:
... بعضكم لبعض عدو فاءما ياءتينكم منى هدى فمن اتبع هداى فلا يضل و لا يشقى . و من اعرض عن ذكرى فاءن له معيشة ضنكا و نحشره يوم القيامة اعمى قال رب لم حشرتنى اعمى و قد كنت بصيرا، قال كذلك اتتك اياتنا فنسيتها و كذلك اليوم تنسى . و كذلك نجزى من اسرف و لم يؤ من بايات ربه و لعذاب الاخرة اشد و ابقى (605)
برخى از شما (فرزندان آدم ) دشمن بعض ديگر خواهد بود. پس اگر از جانب من هدايتى به شما رسد، آن كه از هدايت من پيروى كند، نه گمراه مى شود و نه در رنج خواهد بود. و هر كس از ياد من روى گرداند، زندگى تنگ و سختى خواهد داشت و او را روز قيامت نابينا وارد محشر مى كنيم ، مى گويد: پروردگارا! چرا من را نابينا وارد محشر كردى ؟ من كه بينا بودم . مى فرمايد: اين به خاطر آن است كه آيات ما به تو رسيد و تو آنها را به فراموشى سپردى . امروز نيز، تو وا گذاشته خواهى شد. و اين گونه جزا مى دهيم كسى را كه اسراف كند و ايمان به آيات پروردگارش نياورد و عذاب آخرت سخت تر و پاينده تر است .
با توجه به آن كه نماز، ذكر خداست از آيات فوق چند نكته را مى توان بدست آورد.
1- نماز، همان خط فلاح و هدايت است كه هر كه از آن پيروى و در آن حركت كند، نه گمراه مى شود و نه در رنج خواهد بود.
2- نماز، ايجاد وحدت و دوستى مى كند و مردم را از رنج و دشمنى با هم و پيامدهاى دردناك آن رها مى سازد.
3- آن كه از نماز و ياد خدا روى برتابد، خدا او را در اين جهان دچار معيشت تنگ مى سازد.
4- بى نماز، كور وارد محشر مى شود و از ديدن نعمت هاى پروردگار و مقام قرب او محكوم است .
5- بى نمازى شخص ، موجب بى اعتنايى خدا به او مى گردد.
6- بى نمازى ، اسراف در گناه است و اسراف كننده در گناه ، مستوجب عذاب سخت و هميشگى است .
تنگى معيشت چيست ؟ گاهى انسان به هر جا كه روى مى كند، موانع را مرتفع ، مشكلات را حل شده ، مقدمات كار را فراهم و درها را گشوده مى بيند. از اين وضعيت به وسعت زندگى تعبير مى شود و بعضى از اوقات به هر كارى كه دست مى زند. موانع و مشكلات فراوان را سر راه خود مى بيند و با درهاى بسته روبرو مى گردد.
از اين حال به تنگى معيشت تعبير مى شود. منظور از معيشت ضنك كه در آيات فوق آمده است ، همين است . بنابراين تنگى معيشت ، كمى درآمد و ثروت نيست . چه بسيارند كسانى كه درآمد و ثروت انبوه دارند، ليكن بخل و آز، زندگى را بر آنان تنگ مى كند. نه تنها فيض به ديگران نمى رسانند بلكه زندگى را بر خودشان نيز سخت مى گيرند و از آنچه دارند بهره نمى برند و به فرموده على (عليه السلام ) همچون فقيران زندگى مى كنند و مانند ثروتمندان حساب پس مى دهند. آيات فوق ، عامل اصلى اين تنگناها را روى گردانى از ياد خدا مى داند.
و ترك نماز، اعراض از ياد خداست .
حكيم نظامى گنجوى معتقد است : آن كه اهل ذكر خداست ، خدا انديشه اش را تابناك و رهنما مى سازد و با اعطاى انديشه راهنما، نكته هاى كارگشا به ذهن وى القا مى كند اما سرى كه از ياد خدا تهى است و اهليت سجده بر آستان حضرت حق را از كف داده است ، پيوسته با درهايى كه به سختى بسته است روبرو مى گردد و بايد توفيق و درهاى گشوده را از او بدانيم و انديشه خويش و وسايط ديگر را نقشبندان او و كارگزاران او بشماريم .
تو نزادى و آن ديگر زادند
تو خدايى و آن ديگر بادند
به يك انديشه راه بنمايى
به يكى نكته كار بگشايى
و آن كه نااهل سجده شد سر او
قفل بر قفل بسته شد در او
نظامى (606)
وقتى كه انسان خدا را فراموش مى كند، مسؤ وليتهاى خود را هم فراموش ‍ مى كند و در حرص و شهوت ، غرق مى گردد. در نتيجه ، اخلاق نيك ، غناى روحى و معنويت را از دست مى دهد. آنچه سبب تنگى معيشت مى گردد، همين نبودن غناى روحى ، كمبودهاى معنوى ، عدم اطمينان به آينده ، ترس ‍ از نابود شدن امكانات موجود، و وابستگى بيش از حد به جهان ماده است .
همچنان كه افراد به سبب عملكرد خود دچار معيشت ضنك مى شوند، جامعه ها نيز به خاطر رفتار خود گرفتار تنگى و روزگاران سخت مى گردند. جوامعى كه على رغم پيشرفت هاى شگفت انگيز علمى و صنعتى و برخوردارى از امكانات رفاهى و محبوس مى بينند. نبودن امنيت اجتماعى ، عدم اعتماد مردم به يكديگر، كثرت جنايتهاى هولناك ، آلودگى به مواد تخديرى مختلف ، ساخت و نگهدارى تسليحات پيشرفته و گوناگون كه هزينه هاى سنگين را بر دولتها و ملتها تحميل مى كنند، پر بودن زندانها، رواج فحشا و منكرات ، وجود باندهاى سرقت و آدم ربايى ، از ميان رفتن پيوندهاى عاطفى ، قساوت و بى رحمى و ديگر عوامل نكبت بار ناشى از خدا فراموشى ، زندگانى سختى را برايشان فراهم كرده است و آرامش و نشاط سعادت بخش را از آنان گرفته است تا آنجا كه بازنده مسابقه انجيل خوانى هم برنده را به قتل مى رساند.
آرى ، بى نمازان و خدا فراموشان ، هر اندازه پيشرفتهاى علمى و صنعتى بدست آورند، باز هم زندگانى خالى از خوشبختى واقعى و فروغ معنوى دارند و هر اندازه خود را با موزيك ها و آهنگ هاى مهيج به رقص و طرب وا دارند، حقيقت سعادت را نمى چشند و در كوچه اى تنگ و تاريك مى دوند، كوچه اى كه در انتهايش چيزى جز اضطراب و تاريكى نيست .
آقاى الكسيس كارل مى گويد: در نظر ما غربيها، جناب عقل را درگه بسى بالاتر از عشق است . ما داشتن نيروى دماغى را بر قدرت مكاشفه و احساس ، ترجيح مى دهيم . علم مى درخشد در صورتى كه مذهب به فراموشى مى گرايد. ما از دكارت پيروى مى كنيم اما پاسگال را رها كرده ايم ، ما همچنان در توسعه و تقويت قدرت مغزى خود مى كوشم اما كوششهاى معنوى و روحى ؛ مانند: احساس اخلاقى و احساس عرفانى ، از تكامل باز ايستاده اند. ضعف اين غرايز عميق ، بصيرت انسان متجدد را كور كرده است . يك چنين نقصى به او ميدان نمى دهد كه براى ساختمان بناى اجتماع ، بتواند عنصر شايسته اى به شمار آيد.
اين يك حالت بسيار ناپسندى است كه بايد از تمدن ما كاملا ريشه كن گردد، معنويت در موضوع كاميابى و توفيق در حيات ، خود را هم ارز تعقل نشان مى دهد.
بسيار ضرورى است كه آن نيروهاى معنوى را كه به مراتب بيش از نيروهاى دماغى در تقويت و تكامل شخصيت و فطرت ، مؤ ثر است دوباره احيا كنيم و رونق بخشيم . احساس عرفانى ، غالبا در نيايش ، تجلى مى كند. (607)
آيات فوق ، كورى روى تابندگان از ياد خدا را در قيامت ، ناشى از آن دانسته است كه خدا را، در اين جهان ، كوردلانه مورد بى توجهى قرار داده اند كه فراموش كرده اند و اين بدان معنى است كه نابينايى بى نمازان ، چيزى نيست كه منحصر به زندگانى اين جهانشان باشد و پيوسته استمرار خواهد داشت . برعكس ، نمازگزاران و ذاكران حقيقت بين ، در آنجهان نيز صاحب چشم بينا و قادر به رؤ يت روضه رضوانند.
عصبيت و گروه گرايى  
چنان كه پيش از اين گفته شد، نماز، مصداقى از مصاديق (حبل الله ) است و تا وقتى كه مسلمانان به ريسمان خدا چنگ زنند، متفق و متحدند و از بلاى تفرقه در امان مى مانند. همچنان كه نماز ايجاد تواضع و وحدت مى كند، ترك نماز زمينه ساز تعصب و تفرقه مى شود.
وقتى كه مسلمانان ، نماز و نمازگاه را كه سنگر اتحاد و وحدت است ، نگه مى دارند و صفوف نماز را بزرگتر و فشرده تر مى سازند، در حقيقت ، رشد فرهنگى و اعتقادى خود، و تمدن عالى اسلام را به نمايش مى گذارند، بر عكس هنگامى كه افراد جامعه اى بر اثر خدا فراموشى ، بى نمازى ، كاهل نمازى ، جهل به نماز، عدم نيايش و قطع ارتباط با خدا، گرفتار خود بزرگ بينى ، تفاخر، تكاثر، عصبيت ، گروه گرايى ، تفرقه و برادر كشى مى گردند، نابخردى ، عقب افتادگى و ضعف فرهنگى و بى دينى خود را به جهانيان نشان مى دهند.
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
من تعصب او تعصب له فقد خلع ربقة الاءيمان من عنقه . (608)
هر كه تعصب ورزد يا برايش تعصب ورزند، رشته ايمان را از گردن خود باز كرده است .
و امام على بن الحسين (عليه السلام ) در معناى عصبيت فرمود:
العصبية التى ياءثم عليها صاحبها ان يرى الرجل شرار قومه خيرا من خيار قوم اخرين و ليس من العصبية اءن يعين قومه على الظلم . (609)
تعصبى كه صاحبش از آن گناهكار مى شود اين است كه بدان تيره و تبار خود را از نيكان ديگران بهتر و برتر شمارد. اين كه كسى تيره و تبار خود را دوست بدارد، تعصب نيست ؛ اين است كه آنان را بر ستم يارى دهد.
امام على (عليه السلام ) در خطبه قاصعه ، كوفيان را به خاطر پراكنده گشتن و كنار نهادن اخوت اسلامى كه در واقع به روى در افكندن اسلام و احياى فرهنگ جاهلى است ، نكوهش كرد، كار آنان را پيروى از ابليس ، پيشواى متعصبان ، دانست و از آنان خواست كه به جاى پيروان از پدران دوره جاهلى و پاى نهادن بر پايجاى شيطان مستكبر و بى نماز، از پيامبران كه با بندگان خدا فروتنند و سجده گزاران آفريدگار و خنثى كنندگان كار شيطانند، پيروى كنند.
گستاخى شيطانها  
نماز، ديوار بلندى در برابر شيطانهاست . و فرد و جامعه نمازگزار را از جمله و آسيب آنان نگاه مى دارد. اين دژ استوار براى آنان بيم آور و نگرانى زاست ليكن تضييع و تخريب ديوار نماز، فرو ريختن اين حصن حصين ، شياطين را اميدوار و گستاخ مى سازد و جراءت مى دهد كه بر اهل نماز يورش برند.
فرستاده خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
لايزال الشيطان ذعرا من اءمر المؤ من ما حافظ على الصلوات الخمس ‍ فاءذا ضيعهن اجتراء عليه . (610)
تا زمانى كه مؤ من مراقب نمازهاى پنجگانه مى باشد، شيطان پيوسته از كار وى نگران و بيمناك است . اما به محض آن كه آنها را تباه كند، نگرانى اش ‍ زايل مى گردد و بر او گستاخ مى شود.
لذا در طول تاريخ يكى از برنامه هاى شياطين ؛ مبارزه با نماز بوده است و چون نماز، علاوه بر جنبه هاى عبادى و سياسى ، داراى بعد فرهنگى است ، از راه فرهنگ با آن مقابله كرده اند و مى كنند. و امروز ابزار رزم و هجوم فرهنگى آنان ؛ قلم ، كتاب ، رمان ، راديو، تلويزيون ، و نشريه و ماهواره است .
از سمومى كه شياطين براى فلج كردن اخلاق و فرهنگ انسانى و اسلامى منتشر مى كنند بپرهيزيم و براى پيشگيرى از چنين فلجى از واكسن نماز نيز كه بايد در هر شبانه روز پنج نوبت تزريق شود، استفاده كنيم .
پستى و ذلت  
خداى ، تعالى ، در سوره حج فرمود:
الم تر ان الله يسجد له من فى السموات و من فى الارض و القمر و النجوم و الجبال و الشجر و الدواب و كثير من الناس و كثير حق عليه العذاب من يهن الله فما له من مكرم . (611)
آيا نمى بينى كه هر كس و هر چه در آسمانها و زمين است و خورشيد و ماه ، ستارگان ، كوهها، درختان ، جنبندگان و بسيارى از مردمان خدا را مى پرستند و برايش سجده مى كنند؟ و بسيارند كسانى كه به خاطر عدم نيايش و پرستش پروردگار، عذاب بر آنان ثابت شده است و هر كه را خدا خوار كند، هيچ اكرام كننده و عزت بخشنده اى برايش نيست .
در اين آيه خداى ، تعالى ، تصريح فرموده است كه عدم نيايش به خدا و پرستش ، موجب ذلت و خوارى است آن هم ذلتى كه از سوى خدا برايش ‍ مقرر شده است . به لحاظ آن كه جامعه هم متشكل از افراد است اگر به نيايش و پرستش خدا پشت كند به چنين سرنوشتى دچار خواهد شد.