نسيم بارش نور
كليد راز بزرگى است ، هر كلام نماز
|
چه با شكوه و عظيم است ، ازدحام
نماز
|
نسيم بارش نور است در كوير وجود
|
سحر به مسجد آدينه ها، سلام نماز
|
طنين بانگ اذان آيد از منازه شهر
|
جهان خفته به پا خاست با قيام نماز
|
دوباره خطبه فرداى فتح ، مى خواند
|
پيمبرانه به محراب خون امام نماز
|
شتاب خلق خروشان به سوى كعبه خون
|
حماسه هاى يقين است در پيام نماز
|
بنوش ، شهد شهادت به زير بيرق حق
|
كه با نبرد تو پايبنده شد قوام نماز
|
نصرالله مردانى
(498)
نفى استكبار از تكبير كن
اى به پا ايستاده در محراب عشق
|
زخمه زن بر تار دل از تاب عشق
|
در صف دلدادگان جا كرده اى
|
در حضور دوست ماءوا كرده اى
|
در سلام دوست پيمان تازه كن
|
روز بار اوست ايمان تازه كن
|
در طواف شمع جانان پر بسوز
|
دل بسوز و تن بسوز و سر بسوز
|
پر بسوزان و به جان پرواز كن
|
عجز خود بنماى ، پس اعجاز كن
|
بوسه زن بر خاك و بر گردون نشين
|
از حريم خاكيان بيرون نشين
|
ديو را در نفس خود زنجير كن
|
در نماز عشق ، سوز جان خوش است
|
سيل اشك از ديده بر دامان خوش است
|
تا شود جان تو منزلگاه نور
|
حميد سبزوارى
(499)
بهره ششم : تحولات علمى
هنرى ، و صنعتى
الف : تاءثير نماز و نيايش در پيشرفت دانشها
عواملى چند در پيشرفت علوم و دانشها در ميان مردم صدر اسلام و
قرنهاى اوليه اسلامى مؤ ثر بوده است . از جمله آنها تشويق و تحريض
اسلام به دانش آموزى و علم اندوزى است . عامل ديگر، دعوت قرآن به سير
در زمين و تحقيق در طبيعت و آفريده هاى خداوند است .
همچنين آياتى از قرآن كه مربوط به مسائل كيهانى است ، زمينه و انگيزه
جالبى براى كوششهاى علمى مسلمين بوده است . رهنمودها و سخنان گوهرين
نبى مكرم و خاندان پاكش - صلوات الله عليهم و اجمعين - بر اشتياق
مسلمانان به كشف حقايق خلقت و تحصيل علوم و فنون افزوده است . همچنين
عنايت خاص مسلمانان به تعيين دقيق وقت نماز كه لازمه اش جهت يابى هاى
دقيق و پى گيرى جريان تابش خورشيد در حضر و سفر بود. از جمله مهم ترين
عوامل پيشرفتهاى مسلمين در شناخت مواضع خورشيد و ستارگان و كواكب و راز
و رمزهاى كيهانى بود. رواياتى كه از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم ) و ائمه معصومين (عليهم السلام ) در باب فضيلت نماز وارد شده است
، ضمن تاءكيد بر نماز اول وقت ، مسلمانان را به شناخت اوقات نماز، توسط
خورشيد فرا مى خواند و به كنجكاوى در پى گيرى حركت خورشيد و پژوهش در
امور كيهانى وا مى داشت .
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در روايتى به طور تلويحى ،
مراعات خورشيد و رصد كردن آن را موجبى براى تمدن و پيشرفت و خارج شدن
از زندگانى بدوى بدوى ، معرفى فرموده اند و سعادت دنيا و آخرت مسلمين
را در صورت اهتمام به اين امر، تضمين كرده اند:
ما من عبد اهتم بمواقيت الصلوة و مواضع الشمس
الا ضمنت له الروح عند الموت و انقطاع الهموم و الاءحزان . كنا مرة
رعاة الاءبل فصرنا اليوم رعاة الشمس .
(500)
هيچ بنده اى نيست كه به اوقات نماز و شناخت مواضع خورشيد، اهتمام كند،
مگر آن كه راحت هنگام مرگ و جدايى از غم و اندوه و رهايى از عذاب آتش
را برايش ضمانت مى كنم . روزگارى شبانهاى اشتران بوديم و امروز ديده
بانهاى خورشيديم .
يعنى كه نماز اول وقت به شناخت مواضع خورشيد، بستگى دارد و شناخت منازل
خورشيد، موجب انتقال از شتر چرانى و صحرا نشينى به دروازه تمدن و
پيشرفت هاى علمى و صنعتى است .
تضمين سعادت دنيا و آخرت در سايه توجه به مواضع خورشيد، توجيه عقلى نيز
دارد و يك حقيقت است زيرا با وقت شناسى و انضباط و تنظيم امور و
استفاده درست از لحظات عمر، به خوشبختى هر دو جهان مى توان رسيد. در
مباحث چهارم ، پنجم و ششم از بهره سوم اين كتاب درباره اين مهم ، سخن
رفته است .
دعوت به شناخت مواضع خورشيد، در حقيقت فرا خوانى به محاسبات دقيق رياضى
- فيزيكى و شناخت ستارگان و كواكب است .
اثر تمدنى رعايت خورشيد، در روزگار رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم ) بروز كرد و در دوره هاى بعد، بيشتر تجلى يافت و مسلمانان نه تنها
در خورشيد شناسى و ستاره شناسى بلكه در دانشهاى رياضى ، فيزيك ، شيمى ،
جغرافيا، و غير آن ، پيروزيهاى چشمگيرى بدست آوردند و در علوم مختلف ،
پيشروان و سرآمدان عصر خود بودند.
بر اساس روايتى از امام على (عليه السلام ) بزرگترين فريضه هايى كه خدا
بر بندگانش واجب كرده است ، پنج است : 1- صلات 2- زكات 3- حج 4- روزه و
پنجم ولايت كه نگاهبان اين واجبات چهارگانه است .
خداى ، تعالى ، براى اين واجبات چهارگانه دو نشانه قرار داد و آن دو
بزرگترين نشانه ها در آسمان است . يكى خورشيد و ديگرى ماه .
نشان نماز كه بزرگترين اين عبادتهاى چهارگانه و عمود دين ، و برترين و
والاترين آنهاست ، خورشيد است و اوقات نماز جز به وسيله آن شناخته نمى
شود. خداى عزوجل فرمود:
اءقم الصلوة لدلوك الشمس الى غسق الليل و القران
الفجر ان قران الفجر كان مشهودا .
(501)
و نشان حج و روزه را قمر قرار داد و زمان اين دو فريضه جز به وسيله آن
شناخته نمى شود.
خداى تعالى ، درباره اين كه ماه وقت نماى مردم و مراسم حج است ، فرمود:
يسئلونك غن الاءهلة قل هى مواقيت للناس و الحج
.
(502)
اى پيامبر! از تو درباره هلالهاى ماه مى پرسند بگو: آن وقت نماز مردم و
حج است .
و درباره نشانه بودن آن براى ماه روز فرمود:
... فمن شهد منكم الشهر فليصمه .
(503)
پس هر كه از شما حاضر باشد (مسافر نباشد)، بايد آن (ماه رمضان ) را
روزه بدارد.
و آغاز و پايان ماه روزه جز به هلال ماه شناخته نمى شود.
و خداى ، عزوجل ، نشان زكات را خورشيد و ماه (مشتركا) قرار داد. پس هر
گاه سال بگردد (خورشيدى يا قمرى ) پرداخت زكات واجب شود.
(504)
اهميت اين اعمال عبادى در نزد مسلمين و نيز اهميت تعيين قبله براى
نماز، سبب شد كه آنان به پى گيرى حركت خورشيد و ماه و ديگر ستاره ها و
سياره ها، و موضوع گاه شمارى توجه ويژه نشان دهند و در علم نجوم و گاه
شمارى به پيشرفتهاى بزرگ نايل شوند و چون آگاهى از علم محاسبات و
رياضيات لازمه تحقيقات نجومى است ، طبيعة در زمينه علوم رياضى نيز
پيشرفتهاى شگرفى حاصل شد و شخصيت هاى مسلمانى كه پيروزيهايى در اين
علوم بدست آوردند و آنها را به جلو بردند، غالبا شهرت جهانى دارند و
مورد احترام عمومى مى باشند. افزون بر اين ، موضوع تعيين دقيق قبله كه
براى اداى فريضه نماز ضرورت داشت ، مسلمانان را بر آن داشت كه براى
تعيين طول و عرض جغرافيايى نقاط مختلف جهان به تحقيقات دامنه دار
بپردازند و در زمينه دانش جغرافيا هم به پيشرفتهاى چشمگير نايل شوند
ظاهرا ساخت ساعت از ابتكارات مسلمانان است كه براى تشخيص زمان و
آگاهى از وقت نماز اختراع شده است و اين همه توفيقات علمى و صنعتى از
بركات نماز و ديگر عبادات اسلامى است .
دكتر عبدالحسين زرين كوب ، در كتاب كارنامه اسلام مى نويسد: مسلمانان
در رياضيات نجوم و فيزيك هم كارهاى قابل توجه داشته اند. رصد خانه اى
كه ماءمون ، ضميمه بيت الحكمة كرد، مركزى شد براى مطالعه در نجوم و
رياضيات . مسلمانان در اين رصدخانه ، محاسبات مهم نجومى انجام دادند؛
چنان كه طول يك درجه از نصف النهار را با دقتى نزديك به محاسبات امروزى
، اندازه گيرى كردند. تفصيل طرز عمل و محاسبه را ابن خلكان در شرح حال
محمد بن موسى خوارزمى ، نقل مى كند. ارقام معروف به هندى از همين ايام
نزد مسلمين متداول شد و ظاهرا ترجمه كتاب نجومى سند هانته - معروف به
سند هند - از سنسكريت به عربى كه به وسيله محمد بن ابراهيم فرازى انجام
شد و همچنين كارهاى خوارزمى ، از اسباب رواج اين ارقام شد؛ چنان كه جنب
و جوش بازرگانى مسلمين و وسعت دامنه تجارت آنان بعدها موجب انتشار و
استعمال اين نوع رقمها شد. در اروپا، خوارزمى از مؤ سسان علم جبر - به
عنوان يك دانش و مستقل - شناخته مى شود و او بود كه اولين كتاب را در
باب جبر و مقابله ، تاءليف كرد. نام وى به شكلAlgebra - عنوان علم جبر
گرديد و باقى ماند.
(505)
اولين كسى كه مساءله جمع زوايا را حل كرد، ابوالوفا بود و خيام اولين
كسى است كه به تحقيق منظم علمى در معادلات درجه اول ، دوم و سوم پرداخت
و رساله او در جبر، برجسته ترين آثار علمى و قرون وسطى در جبر است .
مطالعات مسلمانان ، بويژه در نجوم ، ارزنده بود. ابو معشر بلخى كه
اروپاييان او را در قرون وسطى به نام Albumasar مى خوانده اند، مجموعه
زيجاتى داشت كه در آن ، حركات سيارات از روى طريقه هندى و رصد گنگ دز،
محاسبه شده بود. آثار ديگر او، از دير باز، به زبان لاتينى ترجمه و
مكررا چاپ شد و اينهمه او را، در نجوم ، در تمامى قرون وسطى ، شهرت
جهانى بخشيد.
تجارب و اطلاعات صابئين بهره داشت ، با تاءليف زيجى ، در بسط هياءت و
نجوم اسلامى تاءثير قابل ملاحظه كرد. وى حركت نقطه اوج آفتاب را كشف
كرد و بعضى اقوال بطلميوس را در اين باب ، نقد و اصلاح نمود. ملاحظات
او در باب خسوف ، در محاسباتى كه دانتورن (Dunthorn) از علماى قرن
هيجدهم اروپا كرد، به عنوان يك راهنما يا محرك تلقى شد. نيز وى براى
مسائل مربوط به مثلثات كروى ، راه حل هايى يافت كه رجيومانتوس (متوفى
در 1476) از آنها استفاده كرد. نالينو (ايتاليايى )، كارادو (فرانسوى )
و چند تن از علماى معاصر ديگر، كارهايى را كه مسلمين در نجوم و رياضيات
، انجام داده اند، تا حدى ارزيابى كرده اند. احوال و آثار منجمين و
رياضى دانهاى اسلامى نيز در كتاب رياضى دانان و منجمين عرب ، تاءليف
سوتر و تاريخ ادبيات عرب ، تاءليف بروكلمان ، بررسى شده است . اين
ميراث علمى عظيم مسلمين ، هم از حيث وسعت ، موجب اعجاب است . هم از
لحاظ دقت . از سه شاهكار نجومى مسلمين در اين زمينه ، به عقيده سارتون
، يكى صدرالكواكب عبدالرحمن صوفى است (متوفى 376) ديگر زيج ابن يونس
(متوفى 399) است كه شايد از بزرگترين منجمين اسلام باشد و چون وى آن را
به نام الحاكم بامرالله ، خليفه فاطمى مصر ساخت ، زيج حاكمى خوانده مى
شود. سومين شاهكار نجومى عبارت است از زيج الغ بيگ كه با همكارى امثال
قاضى زاده رومى و غياث الدين جمشيد كاشانى ، تدوين شد اما قتل الغ بيك
، مطالعات جدى را در شرق ، در واقع ، پايان داد. از جمله اقدامات علمى
مسلمين در امور مربوطه به رياضى و نجوم ، اصلاح تقويم بود در عهد جلال
الدوله ملكشاه سلجوقى كه گويند: عمر خيام هم با منجمين ديگر در اين
اصلاح همكارى داشت و تقويم جلالى كه بدين گونه به وجود آمد، از بعضى
تقويم هاى مشابه كه در اروپا بوجود آمد دقيق تر بود و شايد علمى تر.
علماى اسلامى مكررا از هياءت بطلميوس و اقوال يونانيان ، انتقاد كرده
اند و هر چند ايرادهايى كه بر آنان گرفتند. بكلى موجب دگرگون كردن
دنياى بطلميوسى نشد، اما زمينه را براى اصلاحات گاليله ، كپلر و كپرنيك
آماده ساخت . ابو سعيد سنجرى كه تا اواخر قرن چهارم مى زيست ، اسطرلابى
مبتنى بر فرض حركت زمين و سكون افلاك ساخت . در بين كسانى كه هياءت
بطليوس را انتقاد كرده اند، نام خواجه نصيرالدين طوسى را مخصوصا بايد
ذكر كرد. اين وزير معروف و عالم بزرگ و جامع شيعه ، نه فقط مؤ سس
واقعى رصدخانه عظيم مراغه و زيج ايلخانى بود بلكه آشنايى علماى اسلام
را با تحقيقات چينى ها نيز فراهم آورد. وى ظاهرا در مدت اقامت در الموت
نيز به كار رصد و نجوم اشتغال داشت و در آن امر، مهارت تمام بدست آورده
بود. خواجه نصير الدين طوسى ، قطع نظر از تحرير اقليدس و مطالعات راجع
به مثلثات - كه آن را از گروه نجوم بيرون آورد و مستقل ساخت ، در كتاب
تذكره ، هياءت بطلميوس را به شدت انتقاد كرد و خود، نظريات بديعى
پيشنهاد نمود. اثبات و طرح عيوب سيستم بطلميوس ، به ضرورت اظهار طرح
تازه اى كه بعدها به وسيله كوپرنيك عرضه شد، كمك كرد. در بين مساعى
مسلمين در بسط رياضيات ، كشف ترتيب كسور اعشارى را بايد ياد كرد و
روشهاى تقريبى كه توسط غياث الدين جمشيد كاشانى صورت يافت .
در هندسه ، بعضى مسائل كه براى قدما لاينحل مانده بود نزد ابن هيثم و
ابو سهل كوهى و امثال آنان ، راه حل هايى يافت . مساءله امتحان كردن
محاسبات اعداد بزرگ نجومى با حداقل اشتباهات ، حاكى از تبحر آنان در
علم اعدا است .
(506) مسلمين در انواع دانشها و از جمله در استخراج
معادن ، ساختن رنگ ، آب دادن فولاد، تهيه چرم و كاغذ و ساختن اسلحه ،
طى قرنهاى دراز تفوق خود را بر دنياى غرب حفظ كردند. استعمال آنچه در
صنعت ساعت ، رقاص مى خوانند ظاهرا از اختراع مسلمين است . هر چند آن
ساعت كه خليفه هارون الرشيد جهت شارلمانى امپراطور فرنگ هديه فرستاد،
نوعى ساعت آبى بود. اما شرحى كه ابن جبير اندلسى در باب ساعت بالاى
مدخل جامع دمش بيان مى كند حاكى از تكامل نسبى مسلمين در ساختن ساعت
هاى لنگردار است . عباس بن فرناس قرطبى در قرن نهم ميلادى يك نوع ساعت
ساخت كه تعبيه اى پيچيد داشت .
(507)
آقاى كارلو الفونسو نالينو، استاد دانشگاه پالرم ايتاليا در كتاب خود
تاريخ نجوم اسلامى مى نويسد:
دستورات
علمى اسلام ، مسلمانان را به فرا گرفتن علوم هياءت و رياضى واداشته است
؛ چنان كه اوقات نماز پنجگانه از يك شهر به شهر ديگر و از يك روز به
روز ديگر فرق مى كند و محاسبه آن مستلزم شناخت عرض جغرافيايى و حركت
خورشيد در فلك البروج و شفق و فلق است .
و از شرايط نماز، رو به قبله ايستادن است كه اين خود به مثلثات كروى
مربوط مى شود و وجود نماز كسوف و خسوف ، موجب مى شود كه مسلمانان ، پيش
از وقت ، آمادگى براى شناختن زمان اين دو حادثه پيدا كنند و اين جز از
راه شناخت حركات ماه و خورشيد و استفاده از زيجهاى صحيح ميسر نيست . از
اين روى دانشمندان بسيارى ؛ مانند خوارزمى خواجه نصير الدين طوسى و...
در علوم و رياضيات ، از ميان مسلمانان برخاستند.
ب : تاءثير پرستش اخلاص و
فرهنگ دينى در پيشرفت فن و هنر
مسلمانان در ساختن رصدخانه ها، آلات
نجومى ، تكميل اسطرلاب و ماشينهاى محاسبه ، جهت تنظيم زيجها، كارهاى
ارزنده اى انجام داده اند.
از جمله فنون و صنايعى كه در دوره هاى اسلامى تحت تاءثير هنرمندان اهل
نيايش مجال رشد و ترقى يافت و به اوج خود رسيد، فن معمارى و صنايع
مستظرفه در احداث نيايشگاهها و مساجد و ساخت و زيبا سازى ابزار وابسته
به آنها و ديگر آثار مذهبى است .
چنين به نظر مى رسد كه ذوق دينى و ذوق هنرى دو استعداد از يك سرچشمه
اند و در هم تاءثير و تاءثر دارند. گويى هنرمندانى كه باريك بين تر
بوده اند و دقايق و لطايف ، و ظرافتهاى جهان خلقت را بهتر درك كرده اند
و هنرنمايى هاى قادر متعال را دقيق تر مشاهده كرده اند، نه تنها خدا را
در آثار او به روشنى متجلى ديده اند و پيوسته بر قوت ايمان و اعتقاد و
يقين خود افزوده اند بلكه توانايى خويش را در تقليد بهتر از هنروريهاى
خداوند، و آفرينش بهترين و زيباترين اثرهاى هنرمندانه ، بالا برده اند.
همه هنرمندان با ايمان جهان ، به خلق بهترين آثار هنرى موفق شده اند و
به تاءييدهاى خدايى مؤ يد گشته اند. اين حقيقت را در ساختمان معابد
مختلفى كه در سراسر جهان موجود است و تمامى اماكن متبركه و مشاهد مشرفه
و كليه ابنيه و آثار مذهبى ، از هر قبيل كه باشد، مى توان مشاهده كرد.
مطمئنا آنان تحت هيچ شرايط ديگرى و با دريافت هيچ پاداشى ، جز اميد به
پاداش خداوندى ، به خلق چنان آثارى قادر نبوده اند و هيچ انگيزه اى ،
غير از انگيزه هاى مذهبى ، توان برانگيختن آن مايه از استعداد هنرى را
در خود نداشته است .
استاد عبدالحسين زرين كوب در كارنامه اسلام مى نويسد:
هنر اسلامى نيز مثل فرهنگ آن ، هم از حيث مواد، تنوع داشت ، هم از جهت
تكنيك ، حتى نقاشى ، مجسمه سازى و موسيقى هم با آن كه با كراهت اگر نه
با حرمت ، تلقى مى شدند، فرصتى براى نشو و نماى خويش پيدا كردند. در
واقع ، نه در نقاشى صورت ، مسلمين فرصت قريحه نمايى داشتند، نه در
نقاشى تفريحى ، با اينهمه بعضى هنرمندان كه به اين كارها پرداختند،
استعدادهاى كم نظير، نشان دادند. در مينياتور غير از يك عده هنرمند بى
نام كه آثارشان بى امضاست ، از كمال الدين بهزاد مى توان ياد كرد كه
ميراث مكتب هرات را به دوره صفويه منتقل كرد. خوشنويسى كه در قديم
مخصوصا با خط كوفى در معمارى و سفال كارى ، يك هنر تزيينى بود، بعدها
با خط نستعليق ، لطف و ظرافتى ديگر يافت و كتاب شعر يا نثر مصنوعى كه
با خط نستعليق ، و مينياتور و تذهيب و تجليد، هنرمندانه آراسته مى شد،
در صورتى كه در همه اين رشته ها كمالى را عرضه مى كرد، يك مجموعه
ارزنده از هنرهاى ظريف مى شد.
در كتابت ، تذهيب و تجليد قرآن - مخصوصا گهگاه - چنان ذوق و حوصله اى
بكار مى رفت كه زيبايى بعضى از آنها قدس و عظمت مساجد اسلامى را مجسم
مى كرد. قالى هاى ظريف كه نوعى از آن هنوز نام ايران را بلند آوازه مى
دارد، در گذشته به قدرى به لطف رنگ و نقش ، ممتاز بود كه زيباترين آثار
امروز در برابر آنها ناقص و بى اندام مى نمايد (بارزترين نمونه اين
فرشها را در اماكن مذهبى مى توان مشاهده كرد). تنوع بارزى كه از حيث
مواد، از گچ ، كاشى ، مرمر، جواهر، خزف ، بلور و عاج در ابنيه و آثار
گوناگون از برج ، قصر، مسجد، منازه و ايوان هست و رشته هاى مختلف هنر
از معمارى ، خط، مينياتور، تذهيب و صنايع دستى مسلمين به كار مى رفت ،
لطف و كمال ظروف سفالى و فلزى كه در موزه هاى مختلف ، هنوز باقى است ،
مهارت صنعتى آنان را در اين كارها نشان مى دهد. كنده كارى بر روى عاج ،
ساختن انواع كاشى و آبگينه ، بافتن انواع فرش و سجاده وسيله اى بوده
است براى تجلى يافتن ذوق و ظرافت قوم ، در صنايع دستى و خانگى .
در بناى بسيارى از مساجد، هنرهاى مختلف به هم درآميخته است : معمارى ،
در توازن اجزا كوشيده است . نقاشى ، به نقوش و الوان كاشيها توجه كرده
است . خوشنويسى ، الواح و كتيبه ها را جلوه بخشيده است . شعر، موعظه ها
و ماده تاريخ ها عرضه داشته است و موسيقى هم براى آن كه از ديگر هنرها
باز نماند، در صداى مؤ ذن و بانگ قارى و واعظ، مجال يافته است . حتى
صنعتهاى دستى هم براى تكميل و تزيين اين مجموعه الهى ، به ميدان آمده
اند: فرشهاى عالى ، پرده هاى گرانبها، قنديلهاى عظيم و درخشان ، منبت
كاريها و مليله دوزيها نيز در تكميل زيبايى و عظمت مسجد، نقش خود را
ادا كرده اند. بدين گونه مظاهر گونه گون فرهنگ و هنر اسلامى در طى
قرنهاى دراز، چنان در بناى مساجد، مجال ظهور يافته است كه امروز يك
مورخ دقيق روشن بين ، مى تواند تنها از مطالعه در مساجد تصوير روشنى از
تمدن و تاريخ اقوام مسلمان عالم را پيش چشم خويش مجسم كند. در طول
نسلها و قرون ، در فاصله آفاق مختلف ، هنر اسلامى ملجاءى پاك تر و
نمايشگاهى امن تر از مسجد نداشته است و اشتراك مساعى اقوام و امم مختلف
اسلامى در تكميل و تزيين مساجد، با وجود حفظ خاصيت هاى ملى و محلى ،
نوعى جهانخواهى (Corsmopolitsion) را در معمارى اسلامى سبب شده است كه
البته با تمدن و فرهنگ پر تسامح اسلامى ، مناسبتى تمام دارد و به هر
حال از مفاخر معنوى مسلمين بشمار است . نكته اينجاست كه مسلمين اين
بناهاى شگرف عالى را كه طول زمانها و عرض مكانها. بين آنها فاصله بسيار
افكنده است با وجود تفاوت و اختلاف كه در مصالح و مواد و سبكها و
امكانات آنها هست ، روح و حيات واحد بخشيده اند. در حقيقت هم تفاوت
مواد ابنيه هنرى - مذهبى هم مدارج تربيت و ذوق معمار و كارفرما (و هم
ذوق دينى و اخلاص ايمانى هنرمند مسلمان ) دست به دست هم مى داد تا سبك
و شيوه معمارى را در بلاد و قرون مختلف ، تعيين نمايد. البته وحدت كلى
اين رسالت هاى مختلف را انكار نمى توان كرد و منشاء اين وحدت تا حد
زيادى ، حكومت اسلامى (و اعتقادات اسلامى ) است كه گويى همه جا ذوق و
نبوغ نژادهاى گوناگون كشورهاى فتح شده را طى قرنهاى دراز در خدمت خويش
قرار گرفته است و هر يك را مكمل ديگرى ساخته است و اين وضعى است كه پيش
از فتح اسلامى كمتر نظيرى در عالم داشته است . تحت تاءثير همين عامل
بود كه صنعت اسلامى توانست از شكوه رؤ يا انگيز قصر الحمراء در اسپانيا
تا ظرافت بى مانند تاج محل در اگره ، اختلاف نژادها را ناديده گيرد و
زمان و مكان را در نوردد و نوعى جلوه ابدى و انسانى بيابد.
بدين گونه در معمارى نيز - مثل علوم و فنون - مسلمين از ايرانيها و
روميها اقتباس كردند اما وجود ابنيه بسيار عظيم در سراسر قلمرو پهناور
اسلام ، حاكى از قدرت و ذوق تلفيق در بين مسلمانان است . در اين بناهاى
عظيم خيال انگيز، ستونهاى پر هيبت ، طاقهاى هلالى ، مناره ها، گنبدها و
مقرنس كاريها، هر چند هيچ يك كاملا ابداع مسلمين نيست ، اما تركيب و
تلفيق آنها در ابنيه اسلامى ، حاكى از هماهنگى ، عظمت و كمالى است كه
تمدن و فرهنگ اسلامى ، تقريبا همه جا جلوه دارد. تركيب مجموعه همين
عناصر است كه تمدن و جلالى افسانه آميز مى بخشد. همين مايه تناسب و
هماهنگى است كه قصر الحمراء را در غرناطه از وراى غبار قرنها هنوز جلوه
و شكوه داده است كه گويى به قول ويكتور هوگو، شاعر فرانسوى ، آن را
جنى مثل يك رؤ يا زراندود و آكنده از آهنگ ساخته اند.
در همان كتاب كارنامه اسلام مى خوانيم :
كه گفت كه در اسلام ، دين را با هنر سازگارى نيست ؟ بر عكس ، اين هر دو
با يكديگر ملاقات مى كنند و آن هم در مسجد، خداى اسلام - الله تعالى -
نه فقط رحيم و حكيم است بلكه جميل نيز هست و از همين روى - چنان كه
صوفيه مى گويند - دوستدار جمال : نگاهى به برخى از مساجد بسيار كهن ،
نشان مى دهد كه اين بناهاى با شكوه و والا كه به پيشگاه خدا، اهدا شده
اند، صرفنظر از قدس و نزهت معنوى كه دارند، از لحاظ يك مورخ نيز در خور
آنند كه گالريها هنر اسلامى تلقى شوند. هنرمندان بى نام ناشناس اين
مساجد كه تمام هستى خويش را وقف خدمت به خدا كرده بودند، از همان شوق
مقدسى گرم بوده اند كه استادان عهد رنسانس را مشتعل مى داشته است و از
اين روى مثل آنها با شوقى تمام مى كوشيده اند تا بهترين تصورى را كه از
زيبايى مى داشته اند در طى اين آثار مقدس ، جلوه و تحقق بخشند.
حقيقت آن است كه معمار مسلمان ، در روزگاران گذشته ، هر زيبايى را كه
در اطراف خود مى ديد، اگر آن را در خور عظمت و جلال مى يافت سعى مى كرد
تا به هنگام فرصت ، براى آن در مسجد جايى باز كنيد. بدين گونه ، ستون
را از آنچه در معابد بابل بود گرفت ، مناره و محراب را از كليسا اقتباس
كرد، ايوان و طاق آن را از قصرهاى سلطنتى ساسانيان تقليد نمود.
فوايد گوناگونى كه از مسجد، مورد انتظار بود، سبب مى شد كه بناى مسجد
هم فرح بخش باشد و هم سودمند. بدين گونه ، در اين ابنيه عالى كه اولين
منزل پرواز روحانى انسان بشمار مى آمد، هنر معمارى اسلامى ، مفهوم
انتزاعى را با هدف انتقالى درهم مى آميخت . البته تنوع و اختلاف نژاد
اقوامى كه سرزمين آنها بوسيله اسلام ، فتح شد، از اسباب تنوع معمارى در
بين مسلمين بود. اولين معماران قديم اسلامى براى آن كه تصورى را كه از
زيبايى داشته اند، تحقق بخشند، وسيله ديگرى نداشته اند جز آن كه شيوه
هنر قوم و كشور خود - ايران ، بيزانس ، شام ، مصر و هند - را مورد
استفاده قرار دهند. اما البته اين گونه عناصر و اجزا كه از معمارى قديم
اخذ مى شود، رفته رفته با هدفهاى دين جديد تطبيق مى گشت و در تحول
معمارى اسلامى تاءثير مى بخشيد.
در اسپانيا سبك معمارى متداول در شام و ايران به نام سبك مراكشى آوازه
يافت . بعدا فاتحان نصارا قسمتى از مساجد اندلس را كليسا كردند.
قلعه الكازار - شكل فرنگى شده القصر - كه در اشبيليه به وسيله ابو يوسف
يعقوب بنا شده بود مورد توجه و استفاده شارل پنجم و يزابلا گشت . قصر
الحمراء كه مجموعه اى زيبا از باغها، قصرها، حياطها، استخرها و
ايوانهاى رفيع و با شكوه كهن در غرناطه است ، نمونه اى از افراط در
تزيين و تجمل بعضى مسلمين را عرضه مى داشت .
شارل پنجم از ايوان يك عمارت الحمراء آن همه جلال و عظمت از دست رفته
را به ديده عبرت ديده بود، گفته بود: بيچاره آن كه اين همه را از دست
داده است !
بناى تاج محل در اگره ، چنان تناسبى از زيبايى و ظرافت دارد كه هنوز يك
مورخ امروز مى تواند درباره اين رؤ ياى مرمرين كه به ياد مرگ و زندگى
يك ملكه مسلمان بنا شده است ، بگويد:
اگر زمانه ، عقل و هوش داشت ، شايد هر چه جز تاج محل بود، منهدم مى كرد
و براى تيمار دل آدمى ، اين نشان گرانمايه شرافت انسانى را بر جاى مى
نهاد.
اين معمارى ، چنان وحدت و اصالت خود را حفظ كرده است كه به گفته بعضى
از مورخان ، انسان بناى تاج محل را كه مى بيند، وقتى از حيرت خارج مى
شود كه مى بيند ديار اسلام است ، نه هند دارد نه اندلس و نه ايران ،
همه جاى آن وحدت است . وحدت اسلامى .
(508)
جرجى زيدان مسيحى در كتاب تاريخ تمدن اسلام مى نويسد: شايع است كه
مسلمانان (و يا تمدن اسلام ) در ترويج هنرهاى زيبا مقصر و يا قاصر مى
باشند. و بر عكس روميها ساختمانها و تصويرها و مجسمه هايى دارند كه از
مسلمانان چنان چيزهايى باقى نمانده است اما اگر مختصر دقتى بشود، معلوم
مى گردد كه استعداد عربها يا مسلمانان در اين قسمتها (هنرهاى زيبا) از
بسيارى ديگر بيشتر است و نه تنها از يونان و روم عقب نيستند بلكه در
پاره اى موارد از آنان جلوتر رفته اند؛ مثلا با مشاهده جامع دمشق جامع
قاهره ، جامع دهلى ، جامع اصفهان ، كاخ الحمراء و كاشى كاريها و هندسه
و طرز ساختمان آن مسلم مى گردد كه مسلمانان در اين راه ترقى بسيار كرده
اند، همين قسم در زرگرى ، نساجى و امثال آن ذوق سليم بى سابقه اى نشان
داده اند، درباره شعر به تفصيل صحبت شد كه عربها بيش از هر ملت ديگر به
شعر و شاعرى علاقه دارند و طبعا شاعرند و اشعار عربى از حيث وسعت دايره
خيال و تصور بى نظير است .
(509) خلاصه اين كه عربها در پيشرفت هنرهاى زيبا قصور و
تقصير نكردند و در قسمت هاى مهم آن از ديگران جلو افتادند.
(510)
مسلمانان در نقاشى نيز برخلاف نظر جرجى زيدان پيشرفتهاى زيادى داشته
اند و اگر از ديگران پيشرفته تر نباشد عقب تر نيستند. امتياز نقاشى
مسلمان و هر هنر ديگرش اين است كه در خدمت اهداف مقدس و عالى قرار
گرفته است و هنرى نيست كه صرفا به خاطر زيبايى و هنر باشد و فقط چشمها
را نوازش دهد. نقوش بسيار زيبا و پر معنايى كه بر كتيبه محرابها،
سردرها و جاى جاى مساجد ديده مى شود، شاهد اين مدعاست .
افسوس كه ما بعدها به خواب غفلت فرو رفتيم و ديگران با استفاده از داده
هاى علمى قرآن و مسلمين سريعا به پيش رفتند و ما فرسنگها از آنان عقب
مانديم و امروز نيز با چشمان خواب آلوده و حسرت زده حركت پر شتاب
كاروان علم و تكنولوژى را مى نگريم و هنوز هم به خود نمى آييم .
اميد آن كه در دوره آرامش و سازندگى يى كه پس از تلاطم انقلاب پيش آمده
است و با تجارب و احساس نيازى كه در جريان دفاع مقدس و بعد از آن پيدا
شده است و در سايه توجه بيشتر به خدا و توكل بر او، و اعتماد به نفس و
استقلال حاصل آمده از نماز و وحدت امت ، پيشرفتهاى روز افزون معنوى ، و
علمى و صنعتى را در ميهن اسلامى خود كه امروز مهد رشد فرهنگ و تمدن
اسلام است شاهد و ناظر باشيم . ان شاءالله .
بهره هفتم : تحولات طبيعى
و تاريخى
نماز و نيايش از عوامل مؤ ثر در نظام هستى
نماز و نيايش از عوامل مؤ ثر در نظام هستى است . اما تاءثير آن
؛ به معناى شكستن اصل عليت و قوانين حاكم بر جهان نيست زيرا تاءثير
نماز و دعاى امرى خارج از قانون عليت نمى باشد و چنان نيست كه جايگزين
علل طبيعى گردد. بلكه خود يكى از علل و اسباب است . و استجابت دعا هم ؛
به معناى پذيرش دگرگونى در نظام هستى نيست بلكه به معناى نمودار شدن
پديده هاى سيستماتيك همين جهان است كه به وسيله نيايش آشكار مى گردد.
در كتاب دعا و تهليلات قرآن اثر هبة الدين شهرستانى صاحب ملل و نحل
آمده است : درست است كه جهان ، دار اسباب است و بر بنيان علت و معلول
او هر كه و احاديث اهل بيت (عليهم السلام ) و عقل سليم هم گواه راستين
اين داعيه است . با وجود اين تضرع در پيشگاه آفريدگار و مساءلت از حضرت
مسبب الاسباب ، با اين مطلب منافات ندارد بلكه تاءييد كننده آن است و
دعا خود يكى از علت هاى معده و سببى از سبب هاى رسيدن به مقصود است .
(511)
اشكال كسانى كه قايل به تاءثير نماز و نيايش در طبيعت نمى باشند؛ اين
است كه چنين اثرى را مغاير و مناقص قانونمندى جهان مى دانند. اگر آنان
به اين حقيقت برسند كه نماز و دعا خود يكى از عوامل مؤ ثر در نظام هستى
است ، و امرى خارج از آن نيست ، مشكل آنان برطرف خواهد شد. و رسيدن به
آن بستگى دارد به اين كه بخواهند و بكوشند تا تصورى صحيح تر و منطقى تر
از حقيقت جهان و جريان آن پيدا كنند؛ يعنى جهان هستى را محدود و محصور
به عالم طبيعت نكنند.
دانشمندان و انديشمندانى كه وجود خدا و معنويت را باور نكرده اند،
نتوانسته اند و نمى توانند دليلى بر نبود خدا و ماوراى طبيعت ارائه
دهند. و نديدن و نفهميدن يك حقيقت ، دليلى بر نبودن آن شمرده نمى شود.
به همين دليل گروهى از اين افراد كه منصف اند به محدوديت بينش و ضعف
ادراك خود اذعان مى كنند و مى گويند: ما نمى فهميم .
جهان ماده يك سيستم بسته نيست . اگر بسته بود، مى گنديد بلكه همچون
اقيانوسى است كه با خارج از خود مرتبط است و آنچه خارج از عالم ماده
است ، همان جهان ماوراء است كه سفر كردن به آن رؤ يت رازها و حقايق آن
در توان هر كس نيست .
مولوى جهان ماده را به خوبى تشبيه مى كند كه بسته مى نمايد اما جريان
دارد و مرتبا نو مى شود. حال بايد ديد كه اين نو از كجا مى آيد و آن
كهنه كجا مى رود؟
نو ز كجا مى رسد؟ كهنه كجا مى رود؟
|
گرنه وراى نظر عالم بى منتهاست
|
عالم چون آب جوست بسته نمايد و ليك
|
مى رود و مى رسد نو نو اين از كجاست
؟
|
مولوى
(512)
سرچشمه نو، و بازگشتگاه كهنه ؛ يعنى مبداء و معاد اين تحولات ، ذات
نامحدود حضرت حق است كه چون ازلى و ابدى ؛ يعنى لايتغير و ثابت است ،
او را حق نام داده اند.
توجه نفس انسان به حقيقت ؛ مانند انصراف چشم او از تاريكى به سوى
روشنايى است . برتر اندراسل ، فيلسوف و انديشمند بزرگ انگليسى پس از يك
عمر لجاجت و سرسختى در انكار حقايق ماورائى ، بالاخره مى گويد: اين
تصور كه پديده ها و موضوعات جهان طبيعت از ماوراى اين عالم كه ابدى است
سرازير مى شود، تصوير صحيحى است .
(513)
قرآن مى فرمايد:
يسئله من فى السموات و الاءرض كل يوم هو فى شاءن
.
(514)
هر كه و هر چه در آسمانها و زمين است ، نياز خود را از او مى طلبد. و
او هر روز در حال و كار ديگرى است .
تاءثير مع الواسطه نماز
در طبيعت
نماز و نيايش ، نه تنها در طبيعت جسم انسان و دشواريها و
بيماريهاى آن مؤ ثر است ، بلكه مى تواند جريان عادى طبيعت و حتى سير
تاريخ را دگرگون سازد.
ويليام جيمز، در مورد تاءثير نماز، در آمدن باران و برطرف كردن خشكسالى
و قحطى مى نويسد:
در مورد نماز و نيايش براى باران آمدن و يا جلوگيرى از سيل و بارانهاى
طوفانى و امثال آن ، همگان بخوبى آگاهند كه آمدن باران و نيامدنش
دنباله مقدمات طبيعى است كه تضرعات و دعاهاى ما بدون وجود آن مقدمات
طبيعى ، نمى تواند آمدن يا نيامدن باران را سبب شود. اما دعاهاى ما
براى تغيير وضع مادى و طبيعى ، يكى از مباحث مذهبى است كه به ارتباط
قلبى انسان با مقام الوهيت و تجربيات مذهبى مربوط است و از دسترس
انتقادهاى علمى دور است .
(515)
دكتر فلانك لاباخ ، دانشمند مشهور اروپايى از دانشمند ديگرى نقل مى كند
كه گفته است : اى خداوندا! يك ساعت كوتاهى كه در حضور تو صرف مى شود،
چه تغيير عظيمى بوجود مى آورد، چه بارهاى سنگينى بر اثر آن از سينه ها
برداشته مى شود و چه زمين هاى خشكى در اثر رگبارهاى دعا، شاداب مى
گردد.
(516)
در يكى از سالها، مردم مدينه گرفتار قحط و خشكسالى شدند و از پيغمبر
والا مقام خود، درخواست دعا براى نزول باران كردند. رسول اكرم (صلى
الله عليه و آله و سلم ) دستور دادند كه مردان و زنان و كودكان به مصلى
بروند و حيوانات اهلى را به همراه خود ببرند و چون چنين كردند نماز
استسفا را به جماعت گزاردند و از خدا درخواست نزول رحمت كردند. ديرى
نگذشت كه ابرها به هم پيوست و باران فرو ريخت و يك هفته تمام باران
ادامه يافت تا جايى كه بيم ويرانى مى رفت و مردم از مقام نبوى درخواست
دعا براى قطع باران كردند. آن حضرت درخواستشان را با تبسم اجابت كردند
و دست به دعا برآوردند و باران بريده شد.
(517) گويند امام رضا (عليه السلام ) در سفر به نيشابور
در كنار درختى نماز گزاردند. آن درخت بسيار تناور شد و بار و برهاى
فراوان آورد و ساليان دراز بر جا بود.
معروف ترين نماز باران در
تاريخ معاصر
بعد از شهريور 1320، در جنگ جهانى دوم و اشغال ايران توسط
متفقين ، ايران و بخصوص شهرهايى كه در مسير انتقال مهمات از جنوب به
شمال براى كشور شوروى بودند، دستخوش فتنه و فساد متفقين شده بود. در
شهر قم سربازان متفقين مخصوصا آمريكاييها حضور بيشترى داشتند.
دو ماه عيد نوروز گذشته بود و كشاورزان قم و اطراف آن از آمدن باران
نااميد گشته بودند. خشكسالى ، جدا مزارع و كشتزارهاى قم را تهديد مى
كرد. مردم دست از كار كشيدند و جهت اقامه نماز باران به سوى منازل
مراجع تقليد حركت كردند و بالاخره حضرت آية الله العظمى خوانسارى كه از
صفاى دل و تقواى خدايى سرشار بود براى خواندن نماز باران از خانه بيرون
رفت ، پا برهنه و با عباى وارونه و حال ذكر و توجه به خدا در ميان مردم
به حركت در آمد. جمعيت در حالى كه رفته رفته زيادتر مى شد به خارج از
شهر قم حركت كرد.
آمريكاييها در خارج شهر قم اردو زده و توپ و تانك آماده كرده بودند.
فرمانده نظاميان آمريكايى ، وقتى حركت مردم را ديد، خيال كرد كه مردم
براى جنگ با آنها حركت كرده اند. دستور آماده باش داد و خود نيز در مقر
فرمان آتش قرار گرفت كه در موقع احساس خطر فرمان آتش را صادر كند.
جمعيت بر خلاف انتظار او مسير خود را عوض كرد. به طرف خاك خلج (زمينى
در اطراف قم ) حركت كردند و با صف هاى منظم آماده نماز شدند. فرمانده
آمريكايى از مترجم مى پرسد: اينها چه كار مى كنند و هدفشان چيست ؟
مترجم مى گويد: اينها براى درخواست باران از خداوند به صحرا آمده اند و
مى خواهند نماز باران بخوانند. فرمانده و اطرافيان او به شگفت آمدند و
پرسيدند: مگر با خواندن نماز باران مى بارد؟!
آن روز، نماز، نماز با حالت روحانى و معنوى خاصى خوانده شد، در حالى كه
از جمعيت سى هزار نفرى شهر قم حدود سيزده هزار نفر در نماز شركت كرده
بودند، بعد از نماز به قم باز گشتند ولى از باران خبرى نبود. روز بعد
آيت الله العظمى خونسارى با حدود شصت نفر از طلاب به طور خصوصى جهت
اقامه نماز باران ايستادند باز از باران خبرى نشد بهاييان و توده اى ها
در قم به راه افتادند و عليه نماز باران و روحانيت و اعتقادات مردم
شروع به تبليغات كردند و با طعنه و تمسخر مى گفتند: چرا امروز
چترهايتان را نياورده ايد؟! و يا به مردمى كه از داخل رودخانه خشك شده
مى گذشتند، مى گفتند، آقا مواظب باش الان سيل مى آيد. روز سوم مجلس
ختمى به مناسبت ايام شهادت حضرت فاطمه الزهرا (س ) در مدرسه فيضيه
برگزار مى شد مراسم روضه تازه شروع شده بود كه ناگهان آسمان آكنده از
ابر گرديد و رحمت خدا باريدن گرفت باران عجيب و بى سابقه اى كه مردم
خطر سيل را محتمل دانستند.
فرمانده آمريكايى كه از بيكارى در بيابان به تنگ آمده بود وقتى از
جريان با خبر شد به مرحوم آيت الله خونسارى پيغام فرستاد شما كه اينقدر
پيش خدا محبوبيد و دعايتان زود مستجاب مى شود بياييد دعا كنيد جنگ
زودتر تمام شود و ما از بلاتكليفى در بيابانها رهايى يابيم و به
كشورهايمان برگرديم و شما نيز راحت شويد.
بدين سان حقيقت تاءثير نماز در تغيير اوضاع جوى و طبيعى بر منافقان ،
شايعه سازان ، نظاميان بيگانه و همگان روشن شد و تبليغات سوئى كه عليه
روحانيت و اسلام شده بود، شسته شد.
(518) نمونه هاى بسيارى از تاءثير نماز و نيايش را در
دگرگون سازى جو و طبيعت ديده اند و شنيده ايد و ديده ايم و شنيده ايم .
و اينك به نيايش حضرت سجاد (عليه السلام )، در اين زمينه ، عنايت كنيد.
نيايش حضرت سجاد (عليه
السلام ) در طلب باران
خدايا! ما را به وسيله باران سيراب كن و رحمت خود را به باران
فراوانت از ابرى كه براى روياندن گياهان زيبا و بهجت زا در همه آسمان و
در كرانه هاى زمينت روان گشته ، بر ما بگستران و با مايه بستن شكوفه ها
و شكوفا سازى آنها، سرزمينهاى خود را زندگانى تازه بخش و از سر لطف
خود، فرشتگان نويسنده اخبار و آثار را شاهد و ناظر بر آبيارى سودمندى
ساز كه مايه بخشندگيش ، پايه دار و فيض زندگيش دامنه دار باشد. تند
بارانى كه آنچه را فرو مرده به فيضش زنده سازى و آنچه را كه از دست
رفته ، بازآرى و هران نعمت را كه از گنجينه كرمت ، آمدنى است ، بخوان
احسان خود برآرى و در دسترس آفريدگان بگذارى و روزيها را به وسيله آن
بيفزايى .
از آسمان لطفت ، در انتظار ابرى هستيم كه انبوه ، فشرده ، بى خطر، بى
ضرر، فراگير و خروشنده باشد ليكن بارشش خسته كننده و بارقش فريبنده
نباشد.
خداوندا! ما را از بارانى فرياد رس ، قحطى زدا، روياننده گل و گياه ،
سيراب كننده صحرا و چمن ، خرمى بخش دشت و دمن ، همه جايى و دامنه دار و
سرشار و مايه دار، سيراب ساز كه به آن گياه نو خاسته را از پژمردگى به
خرمى باز آرى و فيضش را موميايى گياهان شكسته قرار دهى .
خداوندا! براى ما، چنان آبرسانى و بارندگى كن كه از بركت آن ، آب ، در
تل و تپه ها براه اندازى ، چاهها را پر آب كنى ، جويبارها را روان سازى
، روزيهاى پاكيزه را كامل كنى ، كشت و زرع ما را برويانى ، پستانها را
پر شير گردانى و نيرويى بر نيروى ما بيفزايى .
خداوندا! بر ما سايه آن ابر را سموم ، سرديش را شوم و بارانش را عذاب
قرار مده و آب را در كام ما تلخ و شور مگردان و براستى كه تو بر هر
چيزى قدرت كامل و هميشگى دارى .
(519)
نيايش حضرت سجاد (عليه
السلام ) هنگام ديدن ابر و برق شنيدن بانگ رعد
پروردگارا! اين ابر و آذرخش ، دو نشان از نشانه هاى قدرتت و دو
پيشخدمت از خيل خادمان تواند كه در مقام فرمان بردن از تو، به آوردن
رحمتى پر سود يا عقوبتى زيانبار مى شتابند. پس به آن دو، باران عذاب بر
ما مبار و لباس محنت بر ما مپوش .
خداوندا بر محمد و خاندان او درود فرست . خير و نفع اين ابرها را بر ما
فرود آور و آزار و زيان آن را از ما بگردان . ما را در آن بليه اى
مرسان و لباس محنت بر ما مپوش .
پروردگارا! اگر اين ابر را براى عقوبت ما برانگيخته اى و از راه خشم
فرستاده اى ، از خشمت به خودت پناه مى بريم و در طلب گذشت تو زارى مى
كنيم . غضبت را متوجه مشركان ساز و آسياى عقوبت را براى ناحق پرستان ،
به گردش در آر.
خداوندا! خشكى سرزمينهاى ما را به آبيارى خود برطرف ساز و وسوسه هاى
دلهاى ما را به افزودن روزيت بزداى . ما را از خود غير خود سرگرم مساز
و ماده احسان خود را از ما مبر چون بى نياز آن است كه تو او را بى نياز
كنى و تندرست آن كه تو او را از بلا نگه دارى . زيرا از تو كه بگذرد،
نزد هيچ كس ، پشتيبانى و دفاعى نيست و از چيرگيت به هيچ كس نمى توان
پشت گرمى جست . تو، به آن چه بخواهى ، حكمى مى رانى و به آنچه اراده
كنى ، تعيين سرنوشت مى كنى . پس تو را سپاس بر آن كه ما را از بلا
محافظت كردى و تو را شكر بر آن كه نعمتهاى وافر به ما عطا كردى . شكرى
كه سپاس سپاسگزاران را پشت سر گذارد و سپاسى كه طنينش آسمان و زمين
را پر كند. براستى كه تويى بخشنده نيكى هاى بسيار و بخشايشگر نعمتهاى
بزرگ ، پذيرنده ستايش اندك و سپاس دارنده شكر قليل ، نيكوكار و
خوشرفتار و دارنده نعمت ! هيچ معبود به حقى بجز تو نيست و بازگشت بسوى
اوست .
(520)
تاءثير نماز و نيايش در
روند تاريخ
دكتر على شريعتى ، (مرحوم ) مى گويد: تاريخ زندگى بشر بر اساس
تنازع براى بقاست ؛ يعنى همان جنگل و قانون حيوان تاريخ ما را اين
تنازع ها مى سازد. دائما تضاد طبقاتى ، تضاد ملى ، تضاد نژادى و كشمكش
اقتصادى و هر چه بيشتر فرا اندوختن ، كسب كردن ، غارت كردن و آزار دادن
ديگرى است . اين قانون حاكم بر جامعه بشرى است و انديشيدن ، عقل را
بكار بردن ، تكنيك داشتن ، اختراع و اكتشاف كردن و علم اندوختن و فرهنگ
را ساختن نيز در همين راه است .
اما اگر انسان فقط و فقط در اين مسير و با همين عوامل پيش مى رفت ، از
امروز هم وحشى تر بود. به طورى كه حتى احساس وقاحت جنايت را نمى كرد.
اگر مى بينيم امروز هنوز برخلاف قدرتهاى حاكم بر جهان كه صريحا و به
طور قانونى و رسمى ، بدتر از چنگيز، جنايت مى كنند، باز هم وجدان توده
هاى مردم عادى در سراسر دنيا، لطيف ترين مسائل احساسى و انسانى و
زيباييهاى اخلاقى و معنويت را مى فهمند و پاس مى دارند. به سادگى جان
مى دهند، ايثار مى كنند، از منافع خود مى گذرند، معنى شق را مى فهمند و
معنى فداكارى و وفادارى و دوست داشتن را مى فهمند، يكى از عوامل بزرگش
پرستش است كه موجب لطافت روح ، رقت احساس و زلال كردن شعور درونى آدمى
است .
(521)
بيان فوق ، ناظريه تاءثير احساسى و اخلاقى نماز و نيايش در جريان تاريخ
است كه از طريق زنده نگه داشتن فطرت صورت مى گيرد اما نماز و نيايش
تاءثير ديگرى نيز در تاريخ بشرى دارد كه سير آن را به صورت غير طبيعى و
معجزه آسا دگرگون مى كند و معمولا منظور از استجابت دعا همين است .
دكتر فلانك لاباخ ، در اين باره مى نويسد: هيچ كس جز خدا نمى داند كه
چه بسيار دعاهايى كه سير تاريخ را تغيير داده است . اثر دعا مانند اثر
نبوغ ، تازه ، عجيب و محير العقول است ولى در عين حال ، سالم و بى خطر
است .
(522)
نيايش زيباى زير، حاكى از اعتقاد عميق امام سجاد (عليه السلام ) به
تاءثير دعا در تغيير اوضاع جامعه ، در گذر زمان و روند تاريخ است .
نيايش حضرت سجاد (عليه
السلام ) هنگام نظر بههلال نو
اى آفريده فرمانبردار! اى پوينده گرم رفتار! اى آمد و شد كننده
در منازل تقدير و اى بر برگردنده در چرخ تدبير! باور آوردم به آن كه
تاريكى ها را به وسيله ات روشن كرد و مبهمات را در پرتوت آشكار
گردانيد. تو را نشانى از نشانه هاى جهاندارى و پادشاهى خود قرار داد و
در چنبر فزونى و كاستى ، برآمدن و فرو شدن و تابيدن و تار شدن ، مسخر
ساخت . در همه اين حالات تو او را مطيع فرمانى و به سوى اراده اش
شتابانى .
منزه است او! چه شگفت آور است تدبيرى كه درباره ات بكار برده است و چه
اندازه دقيق است ، آنچه درباره ات اجرا كرده است ؟! تو را كليد ماهى نو
را براى كارى نو ساخته است . پس از خدايى كه پروردگار، آفريدگار، چهره
نگار و اندازه بند من و توست ، مى خواهم كه بر محمد و خاندان وى رحمت
فرستد و تو را هلال بركتى قرار دهد كه گردش ايام ، آن را در محاق
نيفكند و پاكيى كه لوث گناهانش نيالايد. هلال ايمنى از آفتها، و سلامت
از بديها. هلال بركتى كه عسرتى ضميمه اش نشود، آسانيى كه با دشواريى
نياميزد و خيرى كه با شرى مشوب نگردد. هلال ايمنى و ايمان ، نعمت و
احساس و سلامت و اسلام .
خدايا بر محمد و خاندانش رحمت فرست و ما را از خشنودترين كسانى قرار ده
كه اين هلال بر آنان طلوع كرده است و پاكيزه ترين كسانى كه به آن
نگريسته اند و خوشبخت ترين كسانى كه در اين ماه به پرستشت كوشيده اند.
ما را در اين ماه به توبه موفق ساز، از گناه و نافرمانى امر خود نگاه
دار، به شكر نعمت خود ملهم ساز، در جامه هاى عافيت خويش فروپوشان و
نعمتت را به واسطه انجام طاعتت بر ما تمام گردان زيرا تو بخشنده
نعمتهاى بزرگى و ستوده اى ، و خداى رحمت فرستد بر محمد و آل او كه
پاكيزگان و پاكانند.
(523)
بهره هشتم : آثار آنجهانى
نماز
نماز موجب نجات و به ارث بردن مينوى هميشگى
خداى ، تعالى ، صفات برجسته مؤ منان را در آغاز سوره مؤ منون بر
شمرده است . دو مورد از آنها خشوع در نماز و محافظت بر نماز است و دو
مورد از نتايج آنها بيان شده است ، يكى رسيدن به فلاح قطعى و ديگرى به
ارث بردن فردوس جاويد است .
خشوع حالت تواضع ، و ادب جسم و روح است
كه در برابر يك حقيقت يا يك شخص در انسان بروز مى كند و
خشوع در نماز، همان تواضع و ادب جسمانى و
روحانى در پيشگاه خداوند عالم است ، محافظت بر
نماز، نگهبانى از اوقات نماز و خوددارى از تباه كردن آن است .
و فلاح معناى گسترده اى دارد. هم رستگارى
معنوى را در بر مى گيرد و هم پيروزى هاى مادى را زيرا فلاح ، در اصل به
معناى شكافتن و بريدن است . آنگاه آن را به هر نوع رهيدن و رستن و
رسيدن به هر گونه پيروزى و خوشبختى ؛ اعم از مادى و معنوى و اين جهانى
و آن جهانى ، اطلاق كرده اند.
رستگارى اين جهانى آن است كه انسان آزاد و رها، بى نياز، و عزيز و
سربلند زندگى كند و اين جز در سايه ايمان ميسر نيست . و رستگارى آخرت
هم اين است كه در ميان انبوه نعمت هاى هميشگى ، در كنار دوستانى پاك و
شايسته و در جوار رحمت حضرت حق ، و خشنودى و رضوان او بسر ببرد.
راغب اصفهانى در كتاب المفردات مى نويسد:
رستگارى اين جهانى در سه چيز است : بقا، فنا، و عزت ، و فلاح اخروى در
چهار چيز است : بقاى بدون فنا، غناى بدون فقر، عزت بدون ذلت ، و علم
بدون جهل .
بكار رفتن فعل ماضى افلح درباره رستگارى
مؤ منان براى تاءكيد است ؛ يعنى رستگارى آنان به اندازه اى قطعى و حتمى
است كه گويى تحقق يافته است ، و استعمال كلمه قد
نيز تاءكيد ديگرى بر اين امر است .
قابل توجه است كه قرآن ، خواندن نماز را در اينجا از نشانه هاى مؤ منان
نشمرده است بلكه خشوع در نماز را از ويژگيهاى آنان برشمرده است :
قد افلح المؤ منون الذين هم فى صلاتهم خاشعون
.
(524)
به تحقيق ، مؤ منان رستگار شدند، همانان كه در نماز خود خشوع مى ورزند.
تا اشاره اى باشد به اين كه نماز آنان صرف حركات و الفاظى بدون روح و
فاقد معنا نيست بلكه آنان موقع نماز چنان متوجه پروردگار خود مى شوند
كه از غير او جدا و به او متصل مى گردند؛ چنان غرق در حضور و راز و
نياز با معبود مى شوند كه خود را ذره اى در برابر وجودى بى پايان و
قطره اى در برابر درياى بيكران مى بينند.
و روايت كرده اند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند:
من صلى نجا و من ترك هلك
(525)
كسى كه نماز گزارد، رستگار گردد و آن كه آن را واگذارد هلاك شود.
هر يك از لحظه ها، حركتها و سكونها و هر يك از الفاظ و اذكار نماز درسى
از خود سازى و تربيت و وسيله اى براى تهذيب روح و جان آنان است .
اين روايت را در جاى ديگر نيز آورده ام كه رسول خدا (صلى الله عليه و
آله و سلم ) مردى را ديدند كه در حال نماز، سرگرم بازى با ريش خويش
بود. فرمودند:
لو خشع قلب هذا لخشعت جوارحه .
(526)
اگر اين مرد دلش خاشع بود، جوارحش نيز خاشع بود؛
يعنى خشوع و فروتنى ، يك حالت درونى است كه در اندامهاى برونى نيز اثر
دارد. چون قلب هر كس امام اوست و ديگر اعضاى او ماءمومين آن هستند و به
آن اقتدا و از آن پيروى مى كنند. و نماز، امام قلب است و قلب بايد به
آن اقتدا و از آن پيروى كند. و چون نماز؛ عبارت از خشوع و ادب در برابر
پروردگار، و قلب ؛ عبارت از كل حوزه دريافت درونى انسان است ، نتيجه
اين مى شود كه در نماز بايد ظاهر و باطن ، و جسم و روح و حس و درك او؛
يعنى تمام وجود او در حال خشوع باشد و بلكه سراسر وجودش عين خشوع
شود. و در اين حال است كه اگر تير از پايش در آوردند، حس نخواهد كرد.
چون در اين حال ، حس و اندام او شاءن ديگرى دارند و در كار ديگرى
هستند.
گفته اند پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) پيش از نزول اين
آيه گاهى در نماز خود به آسمان نظر مى كرد اما پس از نزول آن ديگر فقط
به زمين نگاه مى كرد و به آسمان نمى نگريست .
(527)
با توجه به آيات آغازين سوره مؤ منون ، نماز، نخستين صفت از صفات
برجسته مؤ منان است اما صفات ديگرى كه همراه نماز دارند و در رستگارى
آنان مؤ ثر است ؛ عبارتند از:
روى گردانى از كردار و گفتار بيهوده و غير سازنده كه از آن تعبير به
لغو مى شود.
و الذين هم عن اللغو معرضون
(528)
همان مؤ منانى كه از گفتار و كردار بيهوده ، روى مى تابند.
كلمه لغو تنها سخنان و افعال بيهوده و
غير مفيد را در بر نمى گيرد بلكه شامل افكار بى پايه و بيهوده اى كه نه
تنها سازندگى ندارد بلكه بنياد و بناى ايمان را تخريب مى كند و انسان
را غافل و از خدا بى خبر، و به خود مشغول مى كند، نيز مى شود.
بنابراين مؤ منان نمازگزار به گونه اى تربيت مى شوند كه نه تنها سرگرم
انديشه هاى باطل و گفتار و كردار غير مفيد نمى گردند بلكه از آنها روى
مى تابند. سومين ويژگى مؤ منان راستين ، پرداختن زكات است كه از مسائل
مالى اجتماع است .
و الذين هم للزكوة فاعلون
همان مؤ منانى كه پرداخت كننده زكات مى باشند.
توضيح آن كه در مواردى كه قرآن ، زكات و نماز را در كنار هم ذكر مى
كند، دادن زكات ؛ به همان معناى انفاق اموال است نه هر كار نيكوى ديگرى
كه تزكيه روح و پاكسازى جان را نتيجه دهد.
چهارمين خصوصيت آنان دورى كردن از آلودگى هاى جنسى و رعايت عفت و
پاكدامنى است .
والذين هم لفروجهم حافظون .
همان مؤ منانى كه دامنهاى خود را پاك نگه مى دارند، شهوات خود را حفظ
مى كنند و عنان آنها را در اختيار مى گيرند.
خداى ، تعالى ، در هشتمين آيه از سوره مؤ منون به پنجمين و ششمين صفت
برجسته مؤ منان اشاره مى كند و مى گويد:
والذين هم لاءماناتهم و عهدهم راعون
كسانى هستند كه امانتها و پيمانهاى خود را مراعات مى كنند.
بنابراين حفظ و اداى امانت و پايبندى به عهد و پيمان در برابر خدا و
خلق خدا - به معناى وسيع آن - از صفات بارز مؤ منان است .
مراد از امانت در مفهوم عام و گسترده آن ؛ همان نعمت هاى گوناگون
خداوند است كه شامل نعيم نبوت و ولايت نيز مى شود؛ چنان كه زراره - از
شاگردان بزرگ صادقين (عليهما السلام ) - گفته است : منظور از كريمه
اءن تؤ دوا الاءمانات الى اءهلها
(529)
اين است كه ولايت و حكومت را به اهلش وا گذاريد.
بنابراين حكومت از بزرگترين وديعه هاى الهى است كه مردم بايد آن را به
اهلش بسپارند.
دليل عموميت معناى عهد و پيمان در اين آيه نيز تغييراتى كه در ساير
آيات قرآن ديده مى شود؛ مانند:
و اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم
(530)
هنگامى كه پيمان بستيد به پيمان خدا وفا كنيد.
اين نكته نيز درخور توجه است كه در بعضى از آيات قرآن
اداى امانت بكار رفته است اما در اين آيه
از رعايت امانت و عهد و پيمان سخن رفته
است كه شامل ادا و محافظت ، هر دو، مى شود.
خداى بزرگ در نهمين آيه از سوره مؤ منون ، آخرين ويژگى مؤ منان را كه
محافظت بر نمازهاست ، بيان كرده است . مى فرمايد:
والذين هم على صلواتهم يحافظون
مؤ منانى است كه در اين آيات مى بينيم : نخستين ويژگى نمايان مؤ منان ،
خشوع و آخرين صفت برجسته آنان محافظت بر نماز است . شمارش صفات مؤ
منان از نماز شروع و به نماز ختم مى شود و اين علاوه بر آنكه اهميت
نماز در تقويت ايمان و نگاهبانى از آن را مى رساند، اشاره به اين حقيقت
دارد كه صفات ديگر مؤ منان نيز به نمازشان بستگى دارد و نماز در ايجاد،
تنظيم و نگاهداشت ديگر صفات مؤ منان اثر دارد چنان كه گويى خشوع در
نماز و محافظت بر آن ، حصن و حصار محافظى براى ديگر صفات نيكوى مؤ منان
و در عين حال مهم ترين رشته اى براى برقرارى ارتباط ميان آفريده و
آفريدگار مى باشد.
در آيه نخست صلوة به صورت مفرد و در آيه
اخير به صورت جمع آمده است ، اولى از خشوع در نماز كه امرى درونى و
قلبى است و با تاءثير در اندامهاى ظاهرى ايجاد خشوع جسمى مى كند، سخن
مى گويد و دومى ناظر بر رعايت شرايط آداب و اوقات نماز است و به مؤ
منان نمازگزار سفارش مى كند كه در همه نمازهاى خود آنها را مراعات
كنند.
از اين آيات مى فهميم كه اگر نماز با آرامش اجرا شود، زمينه مورد
اعتمادى براى تمام خوبى ها و نيكى ها و وسيله اى براى بيدارى روح و جان
انسانها و بيمه كننده آنان در برابر گناهان است و خلاصه بهترين و
برترين مكتبى براى تربيت است .
قرآن كريم پس از ذكر صفات برجسته مؤ منان ، نتيجه نهايى آن را بيان مى
كند. مى فرمايد:
اولئك هم الوارثون .
مومنانى كه صاحب اين صفاتند، وارثانند.
الذين يرثون الفردوس هم فيها خالدون .
همان وارثانى كه بهشت برين را به ارث مى برند و در آن جاودانه مى
مانند.
گفته اند: فردوس ، باغ ويژه اى است كه همه نعمت ها و موهبت هاى الهى در
آن جمع است و مى توان آن را بهشت برين ناميد.
اين كه كريمه اخير فرموده است : مؤ منان بهشت را به ارث مى برند، شايد
از آن جهت است كه آنان بدون زحمت به آن دست مى يابند؛ چنان كه وارثان ،
ارثيه را بدون آن كه زحمتى براى آن بكشند، از پدران و مادران اسلاف خود
به ارث مى برند. و اگر فردوس برين بدون كوشش بدست نمى آيد اما آن پاداش
، به اندازه اى عظيم و كوشش بنده در برابر آن چنان ناچيز است كه گويا
آن را به رايگان و بى زحمت كسب كرده است .
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند:
ابشروا! اءبشروا! من صلى الصلوات الخمس و اجتنب
الكبائر السبع - دخل من اءى ابواب الجنة شاء - عقوق الوالدين و الشرك
بالله و قتل النفس و قذف المحصنات و اءكل مال اليتيم و الفرار من
الزخف و اءكل الربا .
(531)
مژده دهيد! مژده دهيد! كسى را كه نمازهاى پنجگانه بگزارد و از گناهان
بزرگ هفتگانه اجتناب كند، به اين كه از هر درى كه خواهد به بهشت در
آيد. هفت گناه بزرگ عبارت است از: نافرمانى از امر والدين ، شرك به
خدا، قتل نفس ، متهم كردن زنان شوهر دار به زنا، خوردن مال يتيم ، گريز
از كارزار با دشمنان خدا و رباخوارى .
از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده كه فرمودند:
ما منكم من احد الا و له منزلان : منزل فى الجنة
و منزل فى النار فاءن مات و دخل النار ورث اهل الجنة منزله .
(532)
هر كدام از شما بدون استثنا، داراى دو منزل است : جايگاهى در بهشت و
جايى در جهنم اگر بميرد و به دوزخ درآيد، بهشتيان جاى او را به ارث مى
گيرند.
برخى ديگر از آنچه از آيات اول سوره مؤ منون استفاده مى شود؛ اين است
كه درجات عالى جنت ، ويژه مؤ منانى است كه داراى چنان صفاتى باشند و
ديگر بهشتيان در مدارج پايين تر آن قرار مى گيرند.
(533)
نمازگزاران داخل شوندگان
به بهشت خاص
خداى ، تعالى ، در پانزدهمين آيه از سوره
طه فرمود:
... و اقم الصلوة لذكرى .
براى آنكه به ياد من باشى ، نماز را به پاى دار.
در بيست و نهمين آيه از سوره رعد فرمود:
الا بذكر الله تطمئن القلوب .
بدانيد كه ياد خدا آرام دهنده دلهاست .
و در آيات بيست و هشتم تا سى و يكم سوره فجر
فرمود:
يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية
مرضية فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى .
اى نفس به آرام رسيده ! به سوى پروردگار خود برگرد و در حالى كه هم
خردسند باشى و هم مورد خشنودى ، در زمره بندگان خالص من در آى و در
بهشت ويژه من قدم بگذار.
بنابراين ، هنگامى كه آيات فوق را در كنار هم قرار مى دهيم و آنها را
به هم مرتبط مى سازيم ، مى فهميم كه نماز، ذكر خدا، اطمينان دهنده
دلها، دارندگان قلب مطمئن ، در رديف بندگان خالص پروردگار، و بندگان
خالص او داخل شونده در بهشت خاص او هستند.
از ابى امامه روايت شده است كه گفت : از رسول خدا (صلى الله عليه و آله
و سلم ) هنگامى كه در حجة الوداع سخن مى گفت ، شنيدم كه فرمود:
اتقوا الله ! و صلوا خمسكم و صوموا شهركم و
اءدوا زكاة اموالكم و اءطيعوا اءمرائكم تدخلوا جنة ربكم .
(534)
از خدا بترسيد! پنج نمازتان را بجاى آوريد. ماه رمضان خود را روزه
بگيريد. زكات دارايى هاى خود را بپردازيد و مطيع فرمانروايان (به حق )
خود باشيد تا به بهشت ويژه پروردگار خويش در آييد.
نماز خاموش كننده آتش
از رسول اعظم (صلى الله عليه و آله و سلم ) گزارش شده است كه
فرمودند:
ما من صلوة يحضر وقتها الا نادى ملك بين يدى
الناس : ايها الناس قوموا الى نيرانكم التى اءوقد تموها على ظهوركم
فاطفئوها بصلاتكم .
(535)
هيچ نمازى نيست مگر آن كه در وقت نماز، فرشته اى به مردم مى گويد: اى
مردم ! برخيزيد و آتش هايى را كه با دست خود بر پشت خود روشن كرده ايد،
به وسيله نماز خود خاموش كنيد.
گناه ، آتش است و با توجه به آن كه عمل از عامل جدا نيست ، در حقيقت
گناهانى كه بار آنها را به دوش مى كشيم ، آتشهايى است كه با دست خود
روشن كرده ايم و آنها را همراهى خود داريم . بعضى از انسانها خود هيزم
دوزخند و حتى اشتعال و سوزندگى آنان بدتر از خود دوزخ است .
ظريفى گفته است : كس باشد كه دوزخ گويد: دوزخ آمد. قاسطين ؛ يعنى اهل
قسط (ظلم ) از آن كسانند، خداى ، تعالى ، فرمود:
و اءما القاسطون فكانوا الجهنم حطبا .
(536)
ستمكاران هيزم دوزخ اند.
اگر خدا اهل قسط (عدالت كامل ) را دوست دارد، اهل قسط (ستم ) را دشمن
ستمكاران هيزم دوزخ اند.
از حديث مذكور در فوق بر مى آيد كه نماز حقيقى ، آتش گناهان قبل از
نماز را خاموش مى كند و چون همين نماز مانع از گناهان بعد از نماز مى
شود، خاموش كننده آتش گناهان احتمالى آينده نيز مى باشد و بايد آن را
نور على نور به حساب آورد.
صد قصر در بهشت بنا مى
كند نماز
شو لاى نور بر تن ما مى كند نماز
|
ما را غريق مهر خدا مى كند نماز
|
با بانگ پر صلابت قد قامت الصلاة
|
ما را به كوى عشق صدا مى كند نماز
|
دلهاى خو گرفته به مرداب شرك را
|
سرچشمه خلوص و رضا مى كند نماز
|
هر صبحدم به روى خدا باوران خاك
|
درهاى رحمت است كه وا مى كند نماز
|
كن تكيه بر نماز كه رد شط حادثات
|
ايمن تو را ز موجب بلا مى كند نماز
|
بنگر به پير عشق
(537) كه بر تخت احتضار
|
وقت سفر چگونه ادا مى كند نماز
|
آكنده از طنين عبور فرشته هاست
|
آنجا كه بال نافله وامى كند نماز
|
از بنده هاى وسوسه ، طاووس روح را
|
در آسمان نور رها مى كند نماز
|
مردان راه راز جفا و وفاى دوست
|
پيمانه نوش خوف و رجا مى كند نماز
|
با زانوى ادب چو نشينى گه سلام
|
بر تو سلام عشق و صفا مى كند نماز
|
مقبول حق چو گشت نمازت ، براى تو
|
صد قصر در بهشت بنا مى كند نماز
.
|
همايون عليدوستى
(538)
ساز مرغ سحر
صلا زدند كه برگ صبوح ساز كنيد
|
به ساز سحر ترك خواب ناز كنيد
|
وضو به چشمه صهباى صبحدم سازيد
|
به سوى قبله ميخوارگان نماز كنيد
|
يگانه راز نياز قبول اهل دل است
|
دوگانه اى كه به درگاه بى نياز كنيد
|
اگر چه دست و دل اينجا به اشك مى
شويند
|
شما به دامنش اين دست و دل دراز
كنيد
|
محمد حسين شهريار
(539)
ارتباط متصل
اى عروجستات آب و خاك و گل
|
اى نماز سليل صبح در كام صحر
|
اى نماز! اى بهترين آوازها
|
با توما در وادى عشق و طلب
|
شادمانه ، عاشقانه ، خنده لب
|
جواد ثاقب
(540)
بخش دوم : آثار اضاعه نماز
تعريف اقامه نماز و اضاعه نماز