تقارن عبادت و مشورت
اسلام از سويى بر تشكيل اجتماعات
و نمازهاى جماعت و جمعه تاءكيد مى كند و از سوى ديگر بر شور و
مشورت و فكر اجتماعى اصرار مى ورزد و قرآن كريم و در سوره شورى
و انفاق را كه شامل انفاق فكرى و تعاطى عقلى مى شود، عنوان مى
كند. و اين نشان مى دهد كه يكى از مقاصد اسلام از تشكيل اين
اجتماعات شور و مشورت در امر سياست است ؛ يعنى اسلام انتظار
دارد كه كارهاى اجتماعى و سياست گذاريها در كنار عبادت ها صورت
بگيرد؛ همچنان كه دوست دارد مشورتهاى سياسى مربوط به كل جهان
اسلام در كنگره عظيم حج برگزار شود.
تقارن شور و مشورت در امور اجتماعى و اعمال عبادى حكمتى دارد:
چنين اجتماعاتى از آن جهت كه عبادى است ارتباط با خالق است و
از آن جهت كه سياسى و اجتماعى است ، ارتباط با خلق است . علاوه
بر اين افكار سياسى يى كه در اجتماعات عبادى شكل مى گيرد به
خاطر آن كه به هنگام آرامش روح و صفاى باطن و طماءنينه فكر است
از سلامت برخوردار مى شود و به خاطر آن كه با توجه به امر خدا
و در كنار عبادتش اجرا مى شود، در حكم عبادت و برخوردار از
قداست است . افزون بر اين ، اين اجتماعات عظيم چه روزانه باشد،
چه هفتگى ، و چه سالانه به سرعت شكل مى گيرد در صورتى كه اگر
فقط براى مسايل سياسى باشد، برپا كردن چنين اجتماعاتى آن هم به
نحو مكرر به راحتى ميسر نيست .
نظام شورايى
مبتنى بر نماز و اجابت امر خدا شرط يك جامعه سالم با حكومتصالح
و قدرتمند
خداى ، تعالى ، طى آيات سى و ششم تا چهلم از سوره شورى
يازده خصلت از خصوصيات يك جامعه ايمانى را مطرح كرده است كه
براى اهل ايمان نزد خدا بهتر و پاينده تر از كالاى زودگذر اين
جهان است . اين ويژگيها عبارتند از:
1- ايمان 2- توكل 3- اجتناب از كبائر و فواحش 4- آمرزش به وقت
خشم 5- اجابت امر خدا 6- اقامه نماز 7- اداره شورايى جامعه
(دموكراسى ) 8- انفاق 9- يارى خواستن به وقت ستم ديدن 10-
دادگرى 11- عفو پس از دستيابى به منظور صالح سازى .
فما او تيتم من شى ء فمتاع الحيوة
الدنيا و ما عندالله خير و اءبقى للذين امنوا و على ربهم
يتوكلون . و الذين يجتنبون كبائر الاءثم و الفواحش و اذا ما
غضبوا هم يغفرون . و الذين استجابوا لربهم و اءقاموا الصلوة و
اءمرهم شورى بينهم و مما رزقناهم ينفقون . و الذين اذا اءصابهم
البغى هم ينتصرون . و جزاء سيئة سئية مثلها فمن عفا و اءصلح
فاءجره على الله انه لايحب الظالمين .
پس آنچه شما را دادند، از هر جنسى كه باشد، اندك بهره اى از
زندگانى دنياى دون است و آنچه نزد خداست براى آنان كه ايمان
آورده اند و كار خود را به پروردگار خود وا مى نهند، و براى
آنان كه از گناهان بى شرمانه و ننگين پروا مى كنند و چون به
خشم مى آيند مى آمرزند، و براى آنان كه فرمان پروردگار خود را
پذيرفتند و نماز را بپا داشتند و كارشان در ميانشان از سر
مشورت است و از آنچه روزيشان كرديم در راه خدا خرج مى كنند، و
براى آنان كه چون ستمى به ايشان رسد (براى دفع ظلم ) كمك مى
خواهند، بهتر و پاينده تر است . و سزاى يك بدى بدى يى همانند
آن است . پس كسى كه عفو و اصلاح كند، پاداشش بر عهده خداست .
همانا كه او ستمگران را دوست نمى دارد.
هر يك از اين ويژگيها نشانى از نشانه هاى عدالت جامعه ايمانى
است همچنان كه نقطه مقابل هر يك از اين صفات نشان ستمكارى يك
جامعه است . از اين رو، در پايان فرمود:
انه لايحب الظالمين .
خدا ستمگران را دوست نمى دارد.
تا بفهماند كه دارندگان اين صفات ، دادگر و محبوب خدا هستند و
آنان كه فاقد اين صفات اند، ستمكار و مورد خشم او هستند.
بى ايمانى و شرك ، بزرگترين ستم است . بدبينى به خدا و عدم
توكل به او ستمكارى در حق رحمت خداوند است . ارتكاب كبائر و
فواحش ، ستم در حق احكام و حدود خدا و تجاوز به حقوق بندگان
خداست . انتقام پس از خشم ، عملى خالى از خلوص و غالبا تواءم
با افراط و خروج از مرز عدالت است . سر باز زدن از امر خدا،
ستم در حق خداى مهربان و دادگر است . ترك نماز و سر فرو
نياوردن در برابر آفريدگار بزرگ ، نشان جهالت و استكبار است .
و هم كاهلى در شناخت خدا ستم است و هم گردنكشى در برابر او و
كفران نعمتهاى او. فرمانروايى زورگويانه بر مردم و بى اعتنايى
به خواست و راءى آنان ظلم است . خرج نكردن رزق و روزى خدا داده
در راه خدا، دنيا پرستى و ستمكارى است . يارى خواهى عليه
ستمگر، اقدامى براى احقاق حق و اجراى عدالت است . تسليم ظلم
شدن ، ستم بر حكم خداوند و بر خويش است . در نگذشتن از بدكار و
سختگيرى بر او، ستم بر مدارا و مروت و عواطف انسانى است . سزا
دادن يك بدى به بدى بزرگتر، ستم در حق عدالت است . در نگذشتن
از خطاكار و اصلاح نكردنش از طريق عفو، محروم كردن خويش از
ثواب و اجر خدايى و ستم در حق خويشتن است . و قرآن فرمود:
انه لايحب الظالمين .
براستى كه خدا ستمگران (جامعه ستمگر) را دوست نمى دارد.
براى توضيح بيشتر مطالبى با كاهش ها و افزايش ها و تغييرات
بسيار از تفسير نمونه نقل به مضمون مى شود:
(456)
قرآن پس از توصيف مؤ منان به ايمان و توكل كه هر دو جنبه قلبى
دارد، به هفت قسمت از برنامه هاى عملى آنان در جنبه هاى نفى يى
، اثباتى فردى ، اجتماعى ، مادى ، و معنوى اشاره مى كند.
برنامه اى كه بيان كننده اركان يك جامعه سالم با حكومت صالح و
قدرتمند است . جالب اين است كه اين آيات ظاهرا در مكه نازل شده
است در آن روزى كه هنوز جامعه اسلامى شكل نگرفته بود. و حكومت
اسلامى وجود نداشت و اين نشان مى دهد كه بينش صحيح آمادگى براى
ساختن جامعه اسلامى آينده تحت آموزش پيگير و مستمر پيامبر
اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بوده اند. با توجه به اين
آيات ، نخستين نشانه هاى اهل ايمان و توكل (واگذارى كار خود به
خدا)، پرهيز از گناهان بزرگ و كارهاى شرم آور و ننگين است .
چگونه ممكن است كسى دعوى ايمان و توكل به خدا كند، در حالى كه
دلش لانه اى از لانه هاى شيطان و وجودش آلوده به انواع
گناهان است ؟! توصيف دوم كه آن نيز جنبه پاكسازى دارد، درباره
تسلط بر نفس است به هنگام خشم كه بحرانى ترين حالت انسان است .
مى فرمايد: آنان كسانى هستند كه به هنگام غضب عفو مى كنند: (و
اذا ما غضبوا هم يغفرون ). نه تنها به هنگام غضب زمام اختيار
از كفشان ربوده نمى شود بلكه قلب خود و ديگران را با آب عفو و
غفران از كينه ها مى شويند. و اين صفتى است كه جز در پرتو
ايمان راستين و توكل به خدا پيدا نمى شود. چگونه ممكن است
انسانى كه در انتظار عفو الهى است ، خود كينه توز و انتقام جو
باشد؟!
در آيه قبل و اين آيه سخن از پاكسازى وجودشان از گناهان و
چيرگى آنان بر يكى از عوامل نيرومند گناهان (خشم ) است اما در
آيه بعد سخن از باز سازى وجودشان در جنبه هاى مختلف است كه از
همه مهم تر اجابت دعوت پروردگار است . چيزى كه همه نيكيها و
اطاعت از همه اوامر خدا در آن جمع است و بايد چنين باشد زيرا
گناه و عامل آن (خشم ) مانع قبول حق است و پس از پاكسازى قلب و
جان از گناه و خشم ، تسليم و اجابت قطعى است . ولى از آن جا كه
در ميان اوامر الهى مسائل بسيار مهمى وجود دارد كه بايد مورد
تاءكيد واقع شود چند موضوع را به ياد مى آورد كه مهم ترين آنها
(نماز) است ، نمازى كه ستون دين ، پيوند آفريده و آفريدگار،
مربى نفوس ، معراج مؤ من ، نهى كننده از فحشا و منكر، و عامل
پاكسازى هايى بشمار مى آيد كه در دو آيه قبل از آن سخن به ميان
آمد.
بعد از آن اصل شورى است كه مهم ترين مساءله اجتماعى است و بدون
آن همه كارها ناقص است . يك انسان هر قدر از نظر فكرى نيرومند
باشد، تنها از يك يا چند بعد به مسائل مختلف مى نگرد و ابعاد
ديگر بر او مجهول مى ماند. اما هنگامى كه مسايل در شورى مطرح
شود و عقلها، تجارب ، و ديدگاههاى مختلف به كمك هم بشتابند،
مسائل كاملا پخته و كم عيب و نقص مى گردد و از لغزش بدور مى
ماند.
توصيف ديگرى كه مطرح شده انفاق است اما بايد توجه داشت كه
منظور تنها انفاق مالى نيست . مراد انفاق از تمام چيزهايى است
كه خدا روزى داده است ؛ از قبيل دارايى ، دانش ، خرد، هوش ،
تجربه ، نفوذ اجتماعى ، قدرت و توانايى و... و تعاطى تجربه و
انديشه و هوش و خرد همان شور و مشورت است . طرح مساءله انفاق
پس از مشورت مفيد اين معنى است كه هر كس بايد مقدارى از
نيروى فكرى خود را براى ايجاد تعادل فكرى و فرهنگى در سطح
جامعه و چرخش و اجراى بهتر كارها خرج و صرف كند همچنان كه هر
مسلمان موظف است بخشى از درآمد و دارايى خود را براى توازن
ثروت در جامعه انفاق كند.
در هفتمين توصيف مى فرمايد: و كسانى كه هر گاه ستمى به آنان
برسد، تسليم ظلم نمى شوند و از ديگران يارى مى طلبند.
و الذين اذا اءصابهم البغى هم ينتصرون
.
انتصار (يارى خواهى ) براى مظلوم يك وظيفه است اما ديگران نيز
وظيفه يارى دارند. همانطور كه در آيه 72 از سوره انفال مى
خوانيم :
و ان استنصروكم فى الدين فعليكم النصر
.
هر گاه كه براى حفظ دين خود از شما يارى طلبند، بر شماست كه
آنان را يارى كنيد.
و اين همان انفاق قدرت و توانايى و تعاون در دين است . و
هشدارى است به ظالمان كه اگر دست به ستم بيالايند. مؤ منان
ساكت نمى نشينند و در برابر آنان بپا مى خيزند. و اطمينان بخشى
به مظلومان كه اگر استغاثه كنند، ديگران به ياريشان مى شتابند.
ولى از آن جا كه يارى كردن نبايد از مسير عدالت خارج ، و به
انتقام جويى ، كينه توزى ، و تجاوز از حد منتهى شود، آن را
مشروط مى كند. مى فرمايد كيفر هر بدى ، مجازاتى ؛ همانند آن
است : و جزاء سيئة سيئة مثلها.
ممكن است كلمه سيئة از آن جهت
براى كيفر بكار رفته باشد كه اگر
چه حق ستمگر است اما ايذاء است و آزار رساندن ذاتا بد است و
احتمالا از همين جهت است كه قرآن بلافاصله موضوع عفو و اصلاح
را پيش مى كشد. مى فرمايد:
فمن عفى و اءصلح فاءجره على الله .
هر كس عفو و اصلاح كند، پاداشش بر عهده خداوند است .
حال چرا پاداش او بر عهده خداست ؟ زيرا عفو او اولا ستمكار را
از كرده پشيمان و شرمنده مى سازد و اصلاح مى كند. ثانيا مانع
از در افتادن او به ورطه انتقامجويى ، و موجب كاهش تيرگيها و
كينه ها و افزايش محبت ها، و آرامش و انسجام جامعه مى شود.
در پايان مى فرمايد:
انه لايحب الظالمين .
خدا به تحقيق ستمگران را دوست ندارد.
اين جمله ممكن است اشاره به چند نكته باشد:
1- دستور عفو براى اين است كه در صورت قصاص و كيفر گاهى انسان
نمى تواند خود را دقيقا كنترل كند، و از حد مى گذراند و در صف
ظالمان قرار مى گيرد.
2- دستور عفو به معنى دفاع از ظالمان نيست چرا خدا هرگز آنان
را دوست ندارد بلكه هدف هدايت ظالمان گمراه و محكم كردن
پيوندهاى اجتماعى است .
3- كسانى شايسته عفوند كه از مركب ظلم پياده و از گذشته خود
نادم شوند و در صدد اصلاح خويش بر آيند نه ظالمانى كه عفو،
آنان را گستاخ تر مى كند.
اصولا كلمه عفو در جايى بكار مى رود كه انسان قادر بر مجازات
است و اگر مى بخشد از موضع ضعف نيست . و اين سازنده است هم
براى مظلوم پيروز كه تسلط بر نفس و صفاى دل مى يابد و هم براى
ظالم مغلوب كه وادار به اصلاح خود مى شود. و كيفر و عمل به مثل
در جايى است كه ظالم هنوز از مركب شيطان پياده نگشته است و
مظلوم پايه هاى قدرت خود را محكم نكرده است و در اين هنگام است
كه گذشت موجب جسارت خصم مى گردد.
(457)
از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده است كه :
اذا كان يوم القيامة نادى مناد: من كان
اءجره على الله فليدخل الجنة . فيقال من ذا الذى اءجره على
الله ؟ فيقال : العافون عن الناس . فيدخلون الجنة بغير حساب
.
(458)
هنگامى كه روز قيامت مى شود، ندا دهنده اى (از سوى خدا) ندا مى
دهد كه هر كس پاداشش بر عهده خداست بايد وارد بهشت شود. گفته
مى شود: چه كسى اجرش بر خداست ؟ گفته مى شود: كسانى كه مردم را
عفو كردند. آنگاه اهل عفو بدون حساب وارد بهشت مى شوند.
از آن جا كه اسلام يك سيستم ؛ يعنى يك مجموعه از اصول ، احكام
و برنامه هاى به هم پيوسته است و هر حكم و برنامه آن ، زمينه
ها، و توابع و لوازمى دارد كه بدون موارد ديگر و لااقل بدون
موضوعاتى كه با آن رابطه نزديك و تنگاتنگ دارند، قابل بررسى
نيست ، و با توجه به آن كه قرآن كريم صفات ديگرى از جامعه مؤ
منان را قبل و بعد از شورايى بدون آن ذكر فرموده است ، به
توضيح آيات سى و ششم تا چهلم از سوره شورى اقدام شد تا زير
بناها و زمينه هاى لازم براى تشكيل يك نظام شورايى اسلامى مشخص
گردد. اكنون به موضوع اصلى باز مى گرديم :
اسلام ، شورا را از وظايف عموم مسلمين بشمار مى آورد. از ضمير
هم در آيه كريمه ... و اءمرهم
شورى بينهم ...
(459) بر مى آيد كه همه بايد در تعيين سرنوشت
اجتماعى خويش شركت كنند و آراء عموم مردم به شرط عدم مخالفت با
موازين شرع محترم است . و از كريمه ان
الله لايغير ما بقوم حتى يغيروا ما باءنفسهم
(460) استفاده مى شود كه هر گونه تغييرات
اجتماعى منوط به دگرگونيهايى است كه افراد جامعه در نفوس خويش
و در اجتماع خود پديد مى آورند، و يكى از عوامل مؤ ثر در نفوس
، و تغيير و تصحيح خواسته ها و تكميل انديشه ها مشورت است و
مشاوره حقيقى با مردم در اجتماعات دينى و مذهبى مقدور است .
مسجد در صدر اسلام علاوه بر آن كه مكانى براى عبادت ، و وعظ و
خطابه و منبر بود، مناسب ترين جا براى هم انديشى و رايزنى در
امور سياسى و نظامى بشمار مى رفت . تغيير نفوس در اجتماعات
عبادى - سياسى ، و عبادى - شورايى به نحو اتم و اكمل متحقق مى
شود. هم عبادت در نفوس انسانها اثر مى گذارد و آنان را وادار
به خود سازى و اصلاح نفس مى كند. هم مشورت آنان را به كمال عقل
و انديشه مى رساند و خرد را بر هواى نفس و تمايلات دنيا
پرستانه غالب مى كند. به عبارت ديگر نفوس افراد و نفس اجتماع
، هم از ناحيه شريعت اصلاح مى گردد و هم از ناحيه خرد خردمندان
به صلاح مى آيد. از اين روست كه اسلام همه مسلمين را از مرد و
زن به شرط استطاعت به كنگره عظيم و مركزى حج فرا مى خواند و
همگان را به استثناى دارندگان عذر به نمازهاى جماعت و جمعه
دعوت مى كند.
مقايسه اى كنيد ميان مجلس شوراى ملى يا انجمن محلى يى كه مركب
از نمايندگان ملت يا محلت است و تصميمات آن حاصل آرا و عقول
آنان است و مجلس شورايى كه مركب از عموم مسلمين و تصميمات آن
ناشى از آراء مستقيم مردم باشد. مجلس شورا نمى تواند نشان
دهنده افكار مردم و راءى قاطع آنان باشد و تصميمات آن متخذ از
عقول افراد معدودى است كه عنوان نماينده پيدا كرده اند نه آراء
موكلانى كه او را به عنوان وكيل خود برگزيده اند اما اگر يك
كنگره عظيم فرهنگى يا سالانه كه تحت لواى توحيد و وحدت و عنوان
عبادت در خانه خدا تشكيل مى شود، به بررسى و شور و مشورت و اخذ
راءى در زمينه رد و قبول مسايل مطرح شده اقدام كند، آراء حقيقى
مردم كه منظور از مشورت است بدست مى آيد و با اجراى نظرات آنان
مردم عملا و نه در حد يك شعار مقدرات و سرنوشت خود را در دست
مى گيرند و حكومت مردم بر مردم (دموكراسى ) به نحوى كه تحت
حكومت خدا بر مردم باشد و از حدود و ثغور الهى فراتر نرود
متحقق مى شود و جامعه اى سالم با حكومتى صالح و قدرتمند پديد
مى آيد.
از آيات سى و هشتم و سى و نهم سوره شورى :
و الذين استجابوا لربهم و اءقاموا
الصلوة و اءمرهم شورى بينهم و مما رزقناهم ينفقون . و الذين
اذا اءصابهم البغى هم ينتصرون .
بر مى آيد كه جامعه اسلامى بايد از نظر عقيده و انديشه ، و مال
و جان به هم پيوسته باشد. همه مطيع امر پروردگار و اهل نماز
باشند. اداره امورشان با تعاطى افكار و رايزنى عمومى باشد. هر
كس رزق و روزى خود را از هر نوع كه باشد با ديگران بخورد و با
ديگران خرج و صرف كند. اگر به كسى از آنان ستمى رسد، همگى به
يارى ستمديده بشتابند و مانند پيكرى واحد، ستم را دفع كنند و
ستمگر را بر سر جاى خود بنشانند.
پيوستگى فكرى و عقيدتى ، و جانى و مالى ، يك پيوستگى كامل و
همه جانبه است و جامعه را نيرومند و قادر به دفاع مى سازد و
آنچه زمينه اين همبستگى و قدرت را فراهم مى كند، اقامه نماز
دسته جمعى مسلمين است كه گردهمايى يى براى طاعت پروردگار و
مجلسى براى شور و انفاق مى باشد و پيوند اعتقادى و عاطفى را در
ميان آنان برقرار مى دارد.
شورى سنت سياسى
بزرگترين نمازگزاران جهان
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و امام على
(عليه السلام ) دو پدر امت و دو رهبر بزرگ مسلمانان همه اعصار،
و در عين حال بزرگترين نمازگزاران عالم هستى اند و به فرمان
قرآن در زندگانى سياسى خود به شيوه شورا عمل كردند. بنابراين
علاوه بر حكم قرآن ، سنت سياسى آن دو بزرگوار نيز حجتى براى
همه سياستمداران مسلمان و زمامداران نمازگزار در اداره امور
جامعه است . نظر خواهى از ديگران و احترام به آراء مسلمانان
جزء رفتار عمومى و سيره رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم
) بود. آن حضرت پيش از نزول فرمان مشورت به خوى و خصلت خدايى
خود در اغلب كارهاى مهم اجتماعى و نظامى در كمال فروتنى با
افراد لايق و مورد اعتماد مشورت مى كرد و يا پيشنهاد آنان را
مى پذيرفت و به آن عمل مى كرد؛ مثلا در جنگ بدر لشكر اسلام مى
خواست در جايى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) معين
كرده بودند، اردو بزند. يكى از صحابه به نام حباب بن منذر گفت
: اى فرستاده خدا! آيا اين منطقه را به فرمان خدا به عنوان
لشكرگاه برگزيده اند، و تغيير آن جايز نيست يا آن را به
صوابديد خود معين كرده ايد؟ آن حضرت فرمود: دستور خاصى درباره
آن نرسيده است .
حباب با ذكر دلايلى گفت كه اين جا جاى مناسبى برا اردو زدن
نيست . فرمان دهيد كه لشكر از اين محل حركت كند و در نزديكى آب
مستقر شود. پيامبر هم راءى او را پسنديدند و به آن عمل كردند.
(461) باز در همان جنگ بدر پس از هزيمت دشمنان
درباره تعقيب آنان با مجاهدان مشورت كردند و پس از تاءييد آنان
شروع به تعقيب سپاه دشمن كردند.
(462)
در جنگ احد نيز با صحابه مشورت فرمود. اكثريت آرا بر اين بود
كه در دامنه كوه احد اردو بزنند و چون اين مشورت نتيجه مطلوبى
نداد، برخى بر اين شدند كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم
) نبايد بعد از اين با كسى مشورت كنند.
خداى ، تعالى ، براى رد انديشه آنان دستور مشورت صادر كرد.
فرمود:
و شاور هم فى الاءمر فاءذا عزمت فتوكل
على الله .
(463)
اى پيامبر! باز هم در كارها از آنان نظر خواهى كن . پس آنگاه
كه قصد محكم كردى بر خدا توكل كن .
زيرا فوايد مشورت به مراتب بيش از زيانهاى احتمالى آن است .
نكته اى كه در اين آيه جلب توجه مى كند؛ اين است كه پيغمبر
اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) ماءمور مشاوره با كسانى مى
شود كه خطاكارند و بايد مورد عفو آن بزرگوار و آمرزش خدا قرار
گيرند. و تاءكيد و توكل به خدا و نفى تزلزل در مقام اجراى
تصميمات ، ممكن است به خاطر ترديد احتمالى آن حضرت در پذيرش
نظرات ديگران باشد.
نكته ديگر اين كه پيغمبر خدا كه معصوم و دريافت كننده وحى و
تاءييد شده از سوى حضرت حق و ماءمور هدايت و زمامدارى بشريت
بود و حتى كسانى كه نبوتش را نپذيرفته اند او را از نوابغ
تاريخ بشر دانسته اند، ماءمور به مشورت بود. بنابراين
زمامداران عادى جامعه ها بى نياز از مشورت نمى باشند و موظف
بودن حاكم به مشاوره با مردم ؛ به اين معنى است كه حكومت
امانتى متعلق به مردم و حاكم امانتدار و وكيل مردم است و از
سوى آنان متولى امور جامعه گشته است .
(464)
از همين روى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) غير از
احكام قطعى شريعت كه در مورد آن فقط تابع وحى بود. بر اساس
مشورت و بر طبق نظر اكثريت عمل مى كرد و مكررا مى فرمود:
اءشيروا على اءصحابى
اصحاب من ! نظر مشورتى به من بدهيد.
اءشيروا على اءيها الناس !
(465)
اى مردم ! نظر مشورتى به من بدهيد.
اءشيروا على فى هذا...
(466)
درباره اين شخص يا اين امر نظر مشورتى به من بدهيد!
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) پيش از جنگ احزاب هم
درباره نحوه دفاع با صحابه مشورت فرمود. هر يك نظرى داد و در
نهايت طرح سلمان فارسى مبنى بر حفر خندق بر گرد مدينه ، مورد
پسند آن حضرت قرار گرفت و اجرا شد.
مشورت كردن از لوازم رياست و مديريت است و لازمه آن شرح صدر
(گشادگى سينه ) است . چيزى كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و
آله و سلم ) دارا بود.
(467) از اين رو، امام على (عليه السلام )
تربيت شده مكتب رسول خدا، فرمود:
الة الرئاسة سعة الصدر.
(468)
ابزار رياست ، فراخى سينه است .
حكام تنگ نظر و خود كامه نبايد مدعى حسن مديريت و زمامدارى خود
شوند كه اين ادعا عيبى بر معايب آنان اضافه خواهد كرد. مدير و
زمامدار عقول براى آن كه محسود ديگران نشود، بايد از تنگ نظرى
دست بر دارد و آراء ديگران را بحساب آورد.
امام على (عليه السلام ) فرمودند:
اءحصد الشر من صدر غيرك بقلعه من صدرك
.
(469)
بدى را از سينه ديگران با كندن آن از سينه خود درو كن .
هر كه براى ديگران بد انديشد، براى او بد انديشند و هر كه كينه
ديگران به دل گيرد، كينه اش را به دل گيرند. و هر مدير تنگ نظر
و خودكامه و مغرورى بايد بداند كه منفور عموم مردم و بويژه
رقيبان خود شده است . تنها زمامدارى كه فروتن است و راءى
ديگران براى او محترم است و بر اساس مشورت عمل مى كند، محبوب
است . بى جهت نيست كه خدا به رسول خود دستور شور مى دهد و نظام
مبتنى بر شور و مشورت را مى ستايد.
امام على (عليه السلام ) نيز در دوره زمامدارى خود به مشورت
عمل مى كرد. و در امور كشور جز در اجراى قانون خدا، بدون
رايزنى با خبرگان و دست اندركاران تصميم نمى گرفت ؛ مثلا به
مرزداران نوشت :
... اءلا و ان لكم عندى اءن / اءحتجز
دونكم سرا الا فى حرب و لا اءطوى دونكم اءمرا الا فى حكم ...
(470)
بدانيد كه حق شما مرزداران مسلح بر من اين است كه هيچ رازى را-
جز اسرار جنگى - از شما پنهان نكنم و در هيچ امرى - جز در
اجراى فرمان خدا - بدون رايزنى با شما تصميم نگيرم .
آن حضرت به كارگزاران و استانداران خود نيز دستور مشورت مى داد
و در نامه اى كه به استاندار مورد اعتماد خود مالك اشتر نگاشت
، اصول كشوردارى و زمامدارى را براى او روشن ساخت . و از جمله
او را از خود شگفتى ، خود راءيى ، و خود سرى برحذر داشت ،
فرمود:
اياك و الاءعجاب بنفسك و الثقة بما
يعجبك منها .
(471)
از خود شگفتى و اعتماد به آنچه تو را به خود پسندى افكند دورى
كن .
يعنى به راءى خود مغشوش مباش ، به تنهايى تصميم مگير. و از
دانش و بينش ديگران استفاده كن .
و در همان نامه فرمود:
و لا تقولن انى مؤ مرامر فاطاع فان ذلك
ادغال فى القلب و منهكة للدين و تقرب من الغير .
(472)
و مگو كه مرا امارت داده اند، فرمان مى دهم و بايد از من فرمان
ببرند زيرا اين رويه و روش ، وارد كردن كينه و دغل در دل ،
فرساينده براى دين ، و نزديك شدن به تغيير نعمت ها به نقمت
هاست .
و به فرزند و جانشين به حق خود حضرت حسن (عليه السلام ) چنين
وصف كرد.
و اعلم اءن الاعجاب ضد اصواب وافة
الاءلباب .
(473)
و بدان كه خود شگفتى ، ضد درست انديشى و آفت خرد است .
مستشار اهل نماز
اسلام ، راءى را امانت مى داند و خيانت در امانت را
گناه مى شمرد، مستشار مسلمان و نمازگزار مكلف است كه در
مشورتهاى شخصى ، گروهى ، اجتماعى ، و كشورى در كمال پاك انديشى
، و دقت و بررسى ، و براى خشنودى خدا راءى دهد مبادا كه برخلاف
دين و مصلحت فرد و اجتماع نظر بدهد. مشورت كننده نيز بايد
بدانند كه رايزنى با افراد خائن و غير صالح موجب سرگردانى و
گمراهى است رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند:
لا ايمان لمن لا اءمانة له .
(474)
كسى كه امين نيست مؤ من نيست .
و امير مؤ منان (عليه السلام ) فرمود:
المستشار مؤ تمن
(475)
مشورت شونده امين محسوب مى شود.
پس اگر كسى براى خشنودى شخص يا گروهى يا خشم و ناخرسندى فرد يا
گروهى ديگر يا از روى محافظه كارى و يا به منظور كسب مال و
مقام يا هر هدف غير خدايى ديگر راءى دهد، خائنانه نظر داده است
و گنهكار است . امام صادق (عليه السلام ) نيز خردمندى ، آگاهى
و اطلاع ، كاردانى و تجربه ، خير خواهى ، و خدا ترسى و تقوى را
از شرايط مشورت شوندگان دانسته اند.
گفت پيغامبر بكن اى راى زن
|
مشورت ، كه المستشار مؤ تمن
|
مولوى
(476)
موارد مشورت
شورا منحصرا در مورد كارهاى اجرايى و شناسايى موضوعات
است نه درباره احكام كه تنها بايد از مبداء وحى و از كتاب و
سنت گرفته شود. تعبير به
اءمرهم
(كارهايشان نيز ناظر به همين معنى است زيرا احكام كار
مردم نيست . كار خداست .
بنابراين اگر بعضى از مفسران ؛ مانند آلوسى دامنه مشورت را
توسعه داده اند و احكام را در آنجا كه نص خاصى در آن وارد نشده
است . مشمول آن شمرده اند، بى اساس است . بويژه آن كه هيچ امرى
در اسلام نيست مگر آن كه نص عام يا خاصى درباره آن صادر شده
است . و گرنه اكمال دين و اتمام نعمت
(477) معنى و مصداق نداشت .
شرح اين معنى را بايد در كتب اصول فقه در مورد بطلال اجتهاد به
معنى قانونگذارى در اسلام مطالعه كرد.
(478)
سنت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نشان مى دهد كه
آن حضرت در مورد احكام ، فقط تابع وحى بوده اند و مشورت تنها
در نحوه اجراى برخى از احكام و امور بوده است . و چون به
اعتقاد شيعه ، حكم امامت ؛ همانند حكم نبوت فقط بايد از جانب
خدا صادر شود، شور و مشورت ، و اجماع در امر تعيين پيشوا و
جانشين رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) جايز نبوده است
.
خود راءيى عامل
شكست نظامى و سياسى
امام على (عليه السلام ) در اواخر عمر شريف خود خطبه
جهاد را ايراد فرمود و در آن سپاهيان خود راءى خود را به خاطر
سرباز زدن از جنگ با معاويه كه به حسب ظاهر موجب شكست نظامى و
سياسى جبهه حق شد، سرزنش فرمود. و اينك بخشى از آن خطابه پر
رنج .
يا اءشباه الرجال و لارجال . حلوم
الاءطفال و عقول رباب الحجال لوددت اءنى لم اءركم و لم اعرفكم
معرفة و الله جرت ندما و اءعقبت سدما. قاتلكم الله لقد ملاتم
قلبى قيحا و شحنتم صدرى غيظا و جرعتمونى نغب التهمام اءنفاسا و
اءفسدكم على راءيى بالعصيان و الخذلان حتى قالت قريش : ان ابن
اءبيطالب رجل شجاع و لكن لاعلم له بالحرب . لله اءبوهم ! و هل
اءحد منهم اءشد لها مراسا و اءقدم فيها مقاما منى ؟ لقد نهضت
فيها و ما بلغت العشرين وها اءناذا قد ذرفت على الستين و لكن
لا راءى لمن لايطاع .
(479)
اى مردم نمايان نامرد! كه در خام راءيى ، كودكان را مانيد و در
كم خردى عروسان حجله آرا را. اى كاش شما را نديده و نشناخته
بودم . آشنايى يى كه قسم به خدا به پشيمانى كشيد و اندوه و خشم
بدنبال آورد. خدا با شما پيكار كند! كه دلم را پر از خون كرديد
و سينه ام را از سخت ترين نوع خشم آكنديد. و با هر نفسى جرعه
اى از شرنگ غم به من نوشانديد. و نقشه ام را با سركشى و بى
اعتنايى تباه كرديد تا آن كه قريشيان گفتند: بى ترديد پسر
ابيطالب مردى دلاور است ليكن او را دانش نظامى نيست خدا به
پدرانشان مزد دهد! (كه سخن ، بى انديشه گفتند) و آيا كسى از آن
ياوه گويان براى جنگ ، سخت تر از من در سختى قرار گرفته است ؟
و آيا كسى از آنان در ميدان جنگ از نظر مقام قديمى تر از من
بوده است ؟! هنوز به بيست سالگى نرسيده بودم كه در كارزار قد
علم كردم . و اكنون ساليان عمر من از شصت افزون است ، اما آن
را كه فرمان نمى برند (و كار از دست او بيرون است ) راءيى نيست
.
(480)
خود راءيى عامل
هرج و مرج سياسى و فرهنگى
امام على (عليه السلام ) مردم را در يكى از سخنرانيهاى
خود به جهت اختلاف در دين و تكيه بر آراء باطل خويش و عدم
پيروى از پيغمبر و امام سرزنش فرمود:
اءما بعد فان الله لم يقصم جبارى دهر قط
الا بعد تمهيل و رخاء و لم يجب عظم اءحد من الاءمم الا بعد ازل
و بلاء و فى دون ما استقبلتم من عتب و ما استدبرتم من خطب
معتبر. و ما كل ذى قلب بلبيب و لاكل ذى سمع بسميع و لاكل ذى
ناظر ببصير .
(481)
اما پس از حمد خدا و نعت رسول ، خدا هرگز ستمكاران هيچ روزگارى
را درهم نكوبيد مگر آن كه نخست آنان را مهلت داد و در آسايش
گذاشت . و شكست استخوان هيچ امتى را نسبت مگر پس از آن كه آنان
را در بوته رنج و آزمايش گذاشت و نزد سختى هايى كه با آن روبه
رو شديد و گرفتاريهاى بزرگى كه پشت سر گذاشتيد و از آن رها
شديد، عبرت مايه اى است . و نه هر كه دلى دارد بخرد، و نه هر
كه گوشى دارد شنوا، و نه هر دارنده ديده اى بيناست .
فياعجبى - و مالى لااءعجب - من خطا هذه
الفرق على اختلاف حججها فى دينها. لايقتصون اءثر نبى . و
لايقتدون بعمل وصى . و لا يؤ منون بغيب . و لايعفون عن عيب .
يعملون فى الشبهات و يسيرون فى الشهوات .
(482)
شگفت زده ام - و چگونه در شگفت نباشم - از لغزش اين گروهها با
برهانهاى مخالفى كه در كيش خويش مى آورند. نه به دنبال پيامبرى
مى روند و نه پيرو كردار عهده دار امور مى باشند. نه به غيب
ايمان مى آورند و نه خود را از عيب نگه مى دارند. در مواردى كه
حلال و حرام و حق و باطل مشخص نيست ، (خود سرانه ) عمل مى
كنند و در مسير اميال خويش مى كوشند.
اءلمعروف عندهم ما عرفوا و المنكر عندهم
ما اءنكروا. مفزعهم فى المعضلات الى اءنفسهم و تعويلهم فى
المبهمات على ارائهم كان كل امرى ء منهم امام نفسه قد اءخذ
منها فيما يرى بعرى ثقات و اءسباب محكمات .
(483)
معروف ، نزد ايشان همان است كه خود پسنديده بشناسند و منكر؛
همان كه خود زشت بشمارند. در امور پيچيده و دشوار به خواسته
هاى خود پناه مى برند و در امور نامعلوم بر آراء خود تكيه مى
كنند. گويى هر يك از آنان پيشواى خويش است . پندارد كه تحقيقا
بندهاى مطمئن و وسيله هاى استوارى را در آنچه مى بيند (و راءى
مى دهد) گرفته است (و از آن دليل مى آورد).
(484)
اءيها الناس استصبحوا من شعلة مصباح
واعظ متعظ وامتاحو من صفو عين قدر وقت من الكدر .
(485)
اى مردم ! چراغ (روشنايى راه خوشبويى خود را) از شعله چراغ
وجود پند دهنده پندپذيرى برافروزيد. و آب (حيات بخش ) از زلال
چشمه اى به كف گيريد كه از درد و تيرگى پالوده گشته است .
عباد الله لاتركنوا الى حهالتكم و
لاتنقادوا لاءهوائكم فاءن النازل بهذا المنزل نازل بشفا جرف
هار ينفل الردى على ظهره من موضع الى موضع لراءى يحدثه بعد
راءى . يريد اءن يلصق ما يلتصق و يقرب مالا يتقارب .
(486)
بندگان خدا! به نادانى خود متمايل و متكى نشويد و سر سپرده
خواهشهاى نفس خويش نباشيد زيرا فرود آينده به اين منزل به كسى
ماند كه بر لب آبكندى ريزان و بى قرار فرود آمده است و با اين
حال كوله بار نابودى خود را به سبب راءيى كه پس از راى ديگرى
پيش مى آورد، بر پشت خويش گرفته است و از جايى به جايى منتقل
مى سازد. مى خواهد آنچه را كه نمى چسبد بچسباند و آنچه را كه
نزديك نمى شود به نزديك آورد.
فالله اءلله اءن تشكوا الى من لايشكى
شجوكم و ينقض براءيه ما قد اءبرم لكم .
(487)
خدا را! خدا را! مبادا به كسى شكايت بريد كه اندوه شما را
برطرف نمى سازد. و به راءى (فاسد) خود آنچه را كه به نفع شما
بر آن پافشارى شده است (احكام الهى ) مى شكند.
وقتى كه در
اجتماعات وارد نمى شويم و اجتماعى فكر نمى كنيم
افرادى كه براى اجتماع تربيت
نشده اند، در اجتماعات شركت نمى كنند و اجتماعى فكر نمى كنند.
توانايى هاى خود را نمى شناسند و عقيده اى به تاءثير خود در
اجتماع ندارند. از اين رو، هيچگاه راءى خود را ابراز نمى كنند.
و هميشه خود را نيازمند يك نيروى فوق العاده مى دانند كه
بتواند آنان را اداره كند و خود را ناگزير از تسليم در برابر
آن نيروى گرداننده مى دانند. و چون خود را فاقد اختيار و تخيير
و تاءثير مى بينند، آرمانها و شخصيت خود را از دست مى دهند،
احساس مسؤ وليت نمى كنند، از خود و كار خود ماءيوس مى شوند،
و در نتيجه يكسره غرق در خور و خواب و عيش و نوش و اعتياد مى
گردند. در اجتماعات اسلامى شركت كنيم و با همكارى و هم انديشى
به اهداف انسانى ، اسلامى ، و انقلابى خود دست يابيم و از
خطرات گوشه نشينى و تك روى در امان باشيم .
نماز راه و نظامى
براى رسيدن به جامعه اى پر از نعمت
براى آن كه حكمت نماز و كارآيى
آن در امور سياسى و اجتماعى مشخص گردد، چهل و شش اصل را از
نماز استخراج ، و با تكيه بر برخى از آن اصول ، پنج نظام
توحيد، تسبيح ، رحمت و حمد، و سلامت و شورى را مطرح كرده ام .
آنچه را كه در اين باره مطالعه فرموديد، يك بار ديگر مرور كنيد
و به خرد خويش برگرديد. جامعه اى كه حق پذير و اهل سلم و سلامت
است ، جامعه اى كه طالب رحمت فراگير است ، جامعه اى كه تقوا
دارد و به حق خويش قانع است ، جامعه اى كه تضييع حقوق نمى كند
و ستم روا نمى دارد، جامعه اى كه در آن همه يكديگر را دعا مى
كنند و خير خواه هم هستند، جامعه اى كه بر اساس توحيد بنا شده
است و روح وحدت و هماهنگى در آن جارى است ، و جامعه اى كه راه
خدا را مى رود و اينهمه را از نماز و طاعت پروردگار مى آموزد و
بكار مى بندد، آيا نبايد مورد لطف و رحمت فراگير و روز افزون
پروردگار واقع شود؟ آيا نبايد از نعمتهاى بيكران او بهره مند
شود؟ آيا راه نماز راه نعمت يافتگان نيست ؟
البته عقل ؛ چنين حكم مى كند و اعتراف مى نمايد كه نماز، راه و
نظامى براى رسيدن به جامعه اى پر از نعمت است . پس نماز را بيش
از پيش مورد توجه قرار دهيم و نسبت به اقامه آن در جامعه اقدام
كنيم . باشد كه به خواست خدا به چنان نظامى برسيم .
نماز ميزان سنجش
مديريت
ميزان قرار دادن نماز و سنجش اعمال خود با آن ، مردم و
مسؤ ولان امت اسلامى را به ميزان صحت و دقت كارشان آگاه خواهد
كرد. بنابراين بايد ميزانها، معيارها، و روشهاى صحيح كار را از
نماز بيرون كشيد و برنامه ها نو امور جامعه را بر اساس آن پايه
ريزى و پى ريزى كرد.
مديران واحدهاى كوچك و كوچكتر بايد به تبعيت از مديريت كل ،
كار خود و ميزان موفقيت خود را با نماز بسنجند.
چنان كه اشاره شد، براى اداره اجتماع بر اساس نماز، بايد نظام
مديريت را با معيارهاى اسلامى محك بزنند و در صورت انطباق ، آن
را به اجرا در آورند و نخستين و مهم ترين ميزان و محك ، نماز
است .
همچنان كه ميزان سنجش اعمال افراد، نماز است . ميزان ، سنجش
عملكرد جامعه نيز نماز است ، اما از آنجا كه روشها و برنامه
هاى مديريت و اجراى آنها امرى بزرگ است و در صورت عدم انطباق
با ملاكهاى خدايى ، زيانهاى بزرگ تربيتى ، سياسى ، و اقتصادى
جبران ناپذيرى به پيكر جامعه خواهد زد، نبايد برنامه هاى
مديريت و روشهاى اجراى آن را پس از اجرا با آن ملاكها بسنجند
بلكه بايد آنها را قبلا با نماز و ديگر ملاكهاى اسلامى محك
بزنند.
پنج وعده بودن نماز در هر روز، و عمرى بودن آن و تاءكيد بر امر
برگزارى آن به صورت دسته جمعى و مستحب قرار دادن نمازهاى گروهى
؛ معنا و مفهومى جز اين ندارد كه نماز و مفاهيم و رهنمودهاى آن
بايد اساس كار و مديريت اجتماع قرار بگيرد.
نماز بدون حمد، نماز نيست و حمد، ستايش و سپاس از رب رحمن و
رحيم است . پروردگارى كه داراى رحمت فراگير و رحمت ويژه است و
گام زدن در صراط مستقيم مديريت اجتماع ، فقط با استقرار نظام
حمد كه نظام تربيتى خدايى ، نظام حق شناسى و حق پذيرى ، نظام
راست روى ، و نظام رحمت طلبى عمومى ، در جامعه است ، مقدور است
. نظامى بر اساس رحمت و راءفت و عدل و داد كه خشنود كننده
خدا و جلب كننده رحمت ها و نعمتهاى بيكران او براى همگان باشد
و تمام جامعه را غرق در رحمت و نعمت فراگير كردگار كند نه
نظامى بر اساس گمراهى و كفران و ستم كه خشم خدا را برانگيزد.
صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب
عليهم و لاالضالين .
اين معنى را از مفهوم كلمه صلات
نيز مى توان فهميد.
در بحث معناى صلات ، گفته شد كه صلات ؛ به معناى درخواست آمرزش
و رحمت است از خدايى كه رحمن و رحيم است و داراى رحمت عام و
خاص مى باشد. از اين رو بايد نمازهاى يوميه را نظام طلب رحمت
فراگير به حساب آورد و آن نظام مديريتى با نظام صلات ، هماهنگ
است كه بر اساس حمد خدا و جلب ربوبيت و رحمتش باشد.
مديريت گمراه و برنامه هايى كه جامعه را در بيراهه هاى جهل و
ستم به حركت در آورد، مورد خشم پروردگار و محكوم به شكست و
زوال خواهد بود و جامعه را نيز ورشكسته و نابود خواهد كرد.
نماز و تمكن
خداى ، تعالى ، فرمود:
ان الله يدافع عن الذين امنوا ان الله
لا يحب كل خوان كفور اذن للذين يقاتلون باءنهم ظلموا و ان الله
على نصرهم لقدير. الذين اخرجوا من ديارهم بغير حق الا ان
يقولوا ربنا الله ، و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت
صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيرا و
لينصرون الله من ينصره ان الله لقوى عزيز الذين ان مكنا هم فى
الارض اقاموا الصلوة و اتوا الزكوة و امروا بالمعروف و نهوا عن
المنكر و لله عاقبة الامور .
(488)
خدا از آنان كه ايمان آورده اند دفاع مى كند. براستى كه خدا
هيچ خيانتكار ناسپاسى را دوست ندارد. به آنان كه مورد حمله و
پيكار واقع شدند، اجازه دفاع داده شد زيرا كه به آنان ستم رسيد
و هر آيينه خدا بر ياريشان توانمند است . همانان كه به ناحق از
سرزمين خود رانده شدند و تنها گناهشان آن بود كه مى گفتند:
پروردگار ما الله است . و اگر خدا شر برخى از مردم را توسط بعض
ديگرى دفع نمى نمود هر آينه ، ديرها و كنيسه هاى مسيحيان ،
پرستشگاههاى يهوديان و نمازخانه هاى مسلمانان كه در آنها نام
خدا را زياد مى برند، از ميان مى رفت . و البته خدا هر آينه
يارى مى كند كسى را كه يارى او كند. همانا خدا نيرومند شكست
ناپذير است . يارى كنندگان خدا و يارى شوندگان او كسانى هستند
كه اگر در زمين به آنها تمكن و حاكميت بخشيم ، نماز را به پا
مى دارند و زكات را مى دهند، به كار نيك امر مى كنند و از كار
زشت باز مى دارند و سرانجام تمامى كارها به دست خداست .
پيش از آنكه حكم قتال نازل شود، مسلمانان اجازه پيكار نداشتند
بلكه به خويشتندارى توصيه مى شدند و ماءمور حفظ دين خود بودند.
خداى ، تعالى ، فرمود:
آلم تر الى الذين قيل لهم كفوا ايديكم و
اقيموا الصلوة و اتوا الزكوة فلما كتب عليهم القتال اذا فريق
منهم يخشون الناس كخشية الله او اشد خشية ...
(489)
آيا نمى نگرى به كسانى كه به آنان گفته شده بود: دستهاى خود را
باز داريد و در برابر كافران ، واكنش نشان ندهيد، فقط نماز را
بپا داريد و زكات را بدهيد و به حفاظت از دين خود بپردازيد، كه
چون پيكار بر آنان نوشته شد آنگاه گروهى از آنان از مردم ، سخت
تر از ترس از خداست .
از آيه اخير استفاده مى شود كه مسلمانان ، قبل از تمكين ؛ يعنى
پيش از داشتن قدرت و نيرو و تجهيزات ، اجازه پيكار نداشتند و
به همان اندازه كه دست بلند كردن و واكنش نشان دادن در برابر
كفار و مشركان براى بنياد نوپاى آيين مسلمانى ، خطر آفرين بوده
است ، خويشاوندى ، به پا داشتن نماز و دادن زكات ، در تحكيم
پايه هاى دين ، مؤ ثر بوده است .
در اينجا سخن از نگه داشت تمامى دين در كار است اما از مجموعه
احكام و برنامه هاى دين ، به ذكر اقامه صلات و دادن زكات اكتفا
شده است و اين نشان مى دهد كه صلات و زكات دو گل سر سبد همه
احكام اسلامى است و تقدم ذكر صلات بر زكات ، مى تواند بيان
كننده اين حقيقت باشد كه برپايى نماز، در نگهدارى از از اجتماع
مسلمانان مهم ترين نقش را بر عهده دارد و شايد آگاهى از همين
حقيقت ، سبب شده است تا خلفا و حكام جورى كه در طول تاريخ
اسلام ، خود را به ناحق جانشين پيامبر اكرم (صلى الله عليه و
آله و سلم ) معرفى كردند، رياكارانه منصب پيشنمازى را بالاترين
مقام دستگاه خلافت و برتر از تمام مناصب بشمارند.
از آيات سى و هشتم تا چهل و دوم و سوره حج كه در آغاز بحث آمده
است ، حقايق زير را مى توان بدست آورد:
1- كسانى كه ايمان آورده اند و به خدا رو كرده اند، مورد دفاع
او قرار مى گيرند.
2- گرويدن به اسلام ، سپاسگزارى از خدا و قدردانى از نعمت
اسلام است و پشت كردن به آن و جنگيدن با پيغمبر و پيروان او،
ضمن آن كه يك خيانت بزرگ اجتماعى در جهت استمرار فساد و تباهى
است ، يك كفران و ناسپاسى در برابر نعمت انسان ساز و جامعه ساز
اسلام است .
3- خدا دفع شر خيانتكاران ناسپاس را به عهده مؤ منان سپاسگزار
نهاده است و در ضمن بر وعده دفاع و كمك به آنان تاءكيد كرده
است .
4- كلمه اذن نشان مى دهد كه به
احتمال قوى ، آيه سى و هفتم سوره حج ، اولين آيه اى است كه با
نزول آن اجازه قتال مسلمانان عليه كفار صادر شده است .
5- آواره كردن مسلمانان فقط به خاطر آن بوده است كه مى گفتند:
پروردگار ما الله است و گرنه هيچ
زيانى بر پيكر اجتماع وارد نمى كردند و هيچ آزارى به كسى نمى
رساندند.
6- اگر خداوند، اجازه دفاع نمى داد و شر كافران توسط مؤ منان
برطرف نمى شد، تمامى ديرها و كنيسه هاى نصارا، معبدهاى يهوديان
و مسجدهاى مسلمانان كه در آنها نام خدا را زياد مى برند، منهدم
مى گرديد.
7- خداوند بر يارى كسانى كه به يارى او بشتابند و معابد و خانه
هاى او را نگه دارند، توانمند است .
8- مدافعان دين خدا و معابد پروردگار، كسانى هستند كه اگر در
زمين به آنان حكومت و قدرت عطا شود؛ مانند خودكامگان ستمگر، به
عيش و نوش نمى پردازند و سلامت اقتصاد و توزيع عادلانه ثروت را
مراعات مى كنند؛ چون كه نماز سمبل پيوند با خداست . آنان ،
زكات را مى پردازند و سلامت اقتصاد و توزيع عادلانه ثروت را
مراعات مى كنند، چون كه زكات سمبل پيوند با خلق است و با امر
به معروف و نهى از منكر سلامت اخلاقى و معنوى را در جامعه
ايجاد مى كنند و نگه مى دارند.
9- مؤ منان نه تنها قبل از تمكن ، بلكه پس از تمكن و رسيدن به
قدرت نيز اقامه نماز و پرداخت زكات و امر به معروف و نهى از
منكر را مراعات مى كنند.
10- تمكين (حكومت )، نصرتى است كه خدا اعطا كرده است و حفظ آن
به اقامه نماز و دادن زكات (ايجاد عدالت اقتصادى ) و امر به
معروف و نهى از منكر، بستگى دارد و مى دانيم كه نماز، آمر به
معروف و ناهى از فحشاست و در پرداخت زكات و ايجاد عدالت
اقتصادى ، مؤ ثر است .
11- عدم اقامه نماز؛ يعنى قطع ارتباط با خدا، و نپرداختن زكات
؛ يعنى قطع ارتباط با مردم و به هم ريختن عدالت اجتماعى و
تعادل اقتصادى ، و عدم امر به معروف و نهى از منكر؛ يعنى رواج
فساد و تباهى و بزهكارى ، و اينها چهار چيزى هستند كه تمكن را
به خطر مى اندازند.
12- امروز همه ما، دولت و ملت ما بايد قدر تمكنى را كه خداى
بزرگ به ما عطا كرده است ، بدانيم و شكر نعمت حكومت ، اين است
كه نماز را بپا داريم . زكات را بپردازيم ، خوبى ها را ترويج
كنيم و فساد را در تمامى ابعاد و سطوح مختلفش براندازيم و
اهليت خود را براى اين عطيه پروردگار (تمكين ) به اثبات رسانيم
و نشان دهيم كه مصداق صادقى براى آيه (الذين ان مكنا هم فى
الاءرض ).
(490) مى باشيم ، تا به خواست خدا از سرانجامى
نيكو برخوردار شويم .
13- اگر منظور از اقامه نماز، نماز خواندن فردى بود، همراه با
مساءله تمكين در زمين ، ذكر نمى گرديد.
14- نماز، جز با تمكين صالحان در زمين ، در جايگاه حقيقى خود
قرار نمى گيرد و چنانكه بايد اقامه نمى شود و اين بدان معنى
است كه همه بخشها و شؤ ون زندگى مردم بايد متاءثر از نماز باشد
و از جارى آن سيراب شود.
15- آنانكه با نصرت حق به حكومت نرسيده اند؛ همان طاغوت هايى
كه از طريق طغيان بر مردمان مسلط شده اند، سايه سلطه شومشان ،
تمامى شؤ ون فردى و اجتماعى زندگى مردم را تحت پوشش خود قرار
مى دهد؛ مثالى بزنيم :
آيا دلهايى كه از خوف طاغوت پر شده اند، مى توانند از خدا پر
گردند؟! و آيا نمازى كه از روى خشيت خوانده نمى شود، هر چند به
صورتى باشكوه و با جماعتى بزرگ خوانده شود، آيا مى تواند اقامه
نماز به حساب آيد!
حكومت اسلامى
مانع از فساد در ناحيه عبوديت
قوانين اجتماعى اسلام ، مقدمه تكاليف عبادى و براى
پيشرفت آنهاست و تكاليف عبادى مقدمه خدا شناسى و معرفت است از
اين روى هر گونه تحريف و اخلالى كه در احكام اجتماعى اسلام و
اجراى آن پيش آيد، موجب فساد در ناحيه عبوديت است و فساد آن به
اخلال در معرفت خدا منتهى مى شود.
اين حقيقت را تجربه نيز تاءييد مى كند. اگر فسادهايى را كه در
شؤ ون مختلف دينى پيش آمده است و در ميان مسلمانان منتشر شده
است ، از نظر بگذرانيم ، خواهيم فهميد كه از كجا شروع و به كجا
ختم شده است . تمام فتنه ها از اخلال و يا تحريف و تغيير
قوانين اجتماعى اسلام شروع و به تكاليف عبادى رسيده و از آنجا
به معارف منتقل و به هتك نواميس الهى منتهى شده است .
(491)
نماز بالاتر از
سياست
با توجه به مبانى اسلام و سيره نبى مكرم (صلى الله عليه
و آله و سلم ) ديانت ، عين سياست و سياست عين ديانت است بلكه
چون سياست نشاءت گرفته از ديانت است و اصول و شاخصه هاى آن را
از قوانين و احكام دين مبين مى گيرند و تعيين مى كنند، بايد
گفت : سياست فروتر از ديانت و تحت الشعاع آن است و جايگاه نماز
- بويژه نمازهاى عبادى - سياسى جمعه و عيدين - در ديانت ، و
نقش تعيين كننده آن در اداره امور امت و اصلاح آن ، بر اهل
تحقيق پنهان نيست .
در نظر شيعه و سنى نماز بالاتر از سياست است .
در حيات القلوب مرحوم ، علامه مجلسى ، مى خوانيم :
... بلال هنگام نماز صبح آمد. و در آن وقت حضرت متوجه عالم قدس
بود. چون نداى نماز در داد. حضرت مطلع شد (فرمود: كسى نماز را
با مردم كند)
(492) عايشه گفت : ابوبكر را بگوييد كه با مردم
نماز كند. و حفصه گفت : عمر را بگوييد با مردم نماز كند. حضرت
چون سخن ايشان را شنيد و غرض فاسدشان را دانست ، فرمود: دست
از اين سخنان برداريد... و چون حضرت امر كرده بود كه ابوبكر و
عمر با لشكر اسامه بيرون روند و در اين وقت از سخنان حفصه و
عايشه يافت كه ايشان ... به مدينه برگشته اند، بسيار غمگين شد
و با آن شدت مرض برخاست كه مبادا ابوبكر يا عمر با مردم نماز
كنند و اين باعث شبهه مردم شود. و دست بر دوش امير المؤ منين
على (عليه السلام ) و فضل بن عباس انداخت و با نهايت ضعف و
ناتوانى پاهاى خود را مى كشيد تا به مسجد آمد و چون به نزديك
محراب رسيد، ديد كه ابوبكر سبقت كرده است و به جاى آن حضرت در
محراب ايستاده و شروع به نماز كرده است . پس به دست مبارك خود
اشاره كرد كه پس بايست . و خود داخل محراب شد و نشست و با مردم
نماز را نشسته ادا كرد و به آنچه ابوبكر كرده بود، اعتنا نكرد.
و چون سلام نماز گفت به خانه برگشت و ابوبكر و عمر و جماعتى از
مسلمانان را طلبيد و فرمود: من نگفتم كه شما با لشكر اسامه
بيرون برويد؟ گفتند: بلى يا رسول الله گفتى . فرمود: پس چرا
امر مرا اطاعت نكرديد؟ ابوبكر گفت : من بيرون رفتن و برگشتم
براى آن كه عهد خود را با تو تازه كنم . و عمر گفت : يا رسول
الله ! من بيرون نرفتن چون نخواستم كه خبر بيمارى تو را از
ديگران بپرسم . پس حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم )
فرمود: روانه كنيد لشكر اسامه را و بيرون رويد با لشكر اسامه .
خدا لعنت كند كسى را كه از لشكر اسامه تخلف كند. سه مرتبه اين
سخن را اعاده فرمود و مدهوش شد.
اين موضوع نشان مى دهد كه اولا در صدر اسلام ، لازمه رهبرى
سياسى ، شايستگى براى رهبرى معنوى و مقام پيشنمازى بود و به
ديگر سخن ، دين و سياست از هم جدا نبود. ثانيا معلوم مى كند كه
پيشنمازى به جاى پيغمبر و رهبر مسلمين ، نشان صلاحيت معنوى ، و
آن مؤ يد شايستگى براى رهبرى سياسى بود و از آن جا كه رهبرى
سياسى ، مشروعيت خود را از منصب پيشنمازى مى گرفت ، تحت الشعاع
آن بود و فروتر از آن بشمار مى رفت .
(493)
ابن خلدون كه از نخبگان محققان و مورخان اسلامى است ، در اثر
ارزشمندش مقدمه مى نويسد:
چون آشكار شد كه حقيقت خلافت ، جانشينى
شارع براى حفظ ديانت و سياست امور دنيايى است ، بايد بدانيم كه
صاحب شرع ، عهده دار دو امر مهم است : يكى اجراى امور دينى بر
مقتضاى تكاليف شرعى كه ماءمور است آنها را تبليغ كند و مردم را
به آنها وا دارد و ديگرى تنفيذ سياست به مقتضاى مصالح عمومى در
عمران و اجتماع بشرى . و عمران اجتماع براى بشر ضرورى است و
بايد مصالح آن رعايت گردد تا مبادا در نتيجه سهل انگارى ،
تباهى به آن راه يابد. شكى نيست كه اگر وظيفه پادشاهى با احكام
شرعى تواءم گردد، آن وقت مصالح عمران (اجتماع ) به صورت كامل
ترى مراعات خواهد شد، زيرا بنيانگذار شرع به اينگونه مصالح از
همه مردم داناتر است .
بايد دانست كه كليه مناصب شرعى دينى ؛ مانند نماز (پيشنمازى )
و فتوا و قضا و جهاد در محتسبى ، در زير عنوان امامت بزرگ يا
خلافت ، مندرج است . چنان كه گويى خلافت به منزله دستگاه رهبرى
بزرگ و ريشه جامع و كامل است و همه منصب ها در آن داخل است و
از آن منشعب مى شود.
خلافت و تصرفات آن به طور عموم ، ناظر بر همه احوال دينى و
دنيايى امت اسلام است و اجراى احكام شرع درباره امور اين جهانى
و آن جهانى مردم است
ابن خلدون ، بر اساس استدلالى كه بر وفق عقيده اهل سنت مى كند،
نماز را بالاتر از سياست مى داند، مى نويسد:
... منصب پيشنمازى بالاترين مقامات
دستگاه خلافت است و برتر از همه مناسبات و بخصوص بالاتر از
مقام پادشاهى است كه هر دو مندرج در تحت خلافت اند، و گواه بر
اين ، استدلال صحابه درباره ابوبكر، رضى الله عنه ، است كه چون
در امر نماز جانشين پيامبر شد، در سياست هم او را به خلافت
برگزيدند و گفتند: پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) راضى
شد كه او رهبر دين ما شود آيا ما راضى نشويم كه رهنماى امور
دنيايى ما باشد؟ پس اگر نماز، بالاتر از سياست نمى بود، چنين
قياسى صحيح به شمار نمى رفت و چون اهميت نماز و پيشواى آن ثابت
شد، بايد دانست كه مساجد در شهرهاى بزرگ بر دو گونه است :
نخست مساجد بزرگ كه جمعيت هاى بسيار بدانها رفت و آمد مى كنند
و براى نماز جمعه آماده مى باشند. ديگر مساجد كوچكتر از آنها
كه به يك قوم يا كوى خاصى اختصاص دارند و براى نمازهاى جماعت
شايسته نمى باشند، اما امور مساجد بزرگ ، مربوط به خليفه يا
كسى است كه از جانب وى تعيين مى شود؛ از قبيل سلطان يا وزير و
يا قاضى ، و خليفه براى نمازهاى پنجگانه و نمازهاى جمعه و
عيدين (اضحى و فطر) و خسوف و كسوف و استسقا (نماز طلب باران )،
كسى را به پيشنمازى بر مى گزيد و تعيين اين امر همانا از طريق
اولى و استحسان و بدان سبب است كه از لحاظ نگريستن به مصالح
عمومى هيچ چيز از رعايا فوت نشود.
خلفاى صدر اسلام ، اين وظيفه مهم را به ديگرى واگذار نمى كردند
و با مراجعه به تاريخ زندگيشان ، معلوم مى شود كه چگونه برخى
از آنان براى مراقبت از گزاردن نماز در اوقات آن ، منصب
پيشنمازى را خود به عهده گرفته اند و در مسجد خنجر خورده اند.
(494) و مراقبت گزاردن نماز در اوقات آن بوده
اند.
رجال دولت اموى ، نيز (ظاهرا) مقام پيشنمازى را بزرگ مى
شمردند. عبدالملك مروان با حاجب خويش گفت : (من حاجتى درگاه
خود را به تو واگذار كرده ام كه به جز سه تن به هيچ كس بى
اجازه من بار ندهى و آن سه ؛ عبارتند از: خوان سالار (صاحب
الطعام ) زيرا تاءخير او سبب فساد غذاست و كسى كه براى اذان
نزد من آيد (مؤ ذن ). كه او دعوت كننده بسوى خداست و بريد
(چاپار يا پيك ) كه تاءخير در كارش سبب تباهى امور مرزها و
نواحى دور از پايتخت مى گردد.
و چون امر كشوردارى ، به طبيعت و ويژگيهاى آن بازگشت و در
مجراى عادى خود جارى شد و دوران شدت عمل و دور شدن از برابرى
با مردم در امور دينى و دنيايى فرا رسيد، در نماز هم جانشين
معين كردند و تنها در اوقات نامعلوم و نمازهاى پنجگانه و
نمازهاى جماعت ؛ چون نماز عيدين و جمعه از لحاظ بزرگ قدر
گردانيدن و اهميت دادن بدان خود خلفا امامت را بر عهده مى
گرفتند؛ چنان كه بسيارى از خلفاى عباسيان نيز در آغاز دولت خود
چنين رفتار مى كردند.
(495)
پر واضح است كه آنچه خليفه هاى جور براى نماز مى كردند، به قصد
عوام فريبى و خواندن خطبه به نام خليفه يا حاكم ، و تثبيت پايه
هاى حكومت ظلم بوده است و چنانكه گفتيم فقط حكومت صالحان مى
تواند نماز را اقامه كند.
اقامه كنندگان حقيقى نماز، در قرنهاى اوليه اسلام ، فقط ائمه
هدى ، صلوات الله عليهم ، بوده اند و مع الاسف آنان مبسوط اليد
نبودند و حاكمان و خليفه هاى ستمكار، تمكن را كه حق آنان بود
از آنان سلب كرده بودند اما هر چند كه تمكين ظاهرى را از آنان
گرفته بودند ليكن آنان از تمكن باطنى برخوردار بودند و بر
دلهاى مؤ منان حكومت داشتند و از اين طريق اقامه نماز مى
كردند.
مقصوره براى نماز
و دعا كردن به هنگام خواندن خطبه
ابن خلدون ، مى نويسد: اين دو از
امور مخصوص خلافت و از نشانه ها و زيورهاى كشورهاى اسلامى است
و جز در اين كشورها ديده نشده است . اما مقصوره (بيت المقصوره
)، مخصوص نماز سلطان است چنانكه ديواره اى دور محراب مى كشند
كه محراب و قسمتى از پيرامون آن را فرا مى گيريد و مشخص مى
كند.
و نخستين كسى كه مقصوره را برگزيد، معاويه بن ابى سفيان بوده
است ، هنگامى كه خارجى وى را زخم زده است و قصه آن معروف است .
و گويند: نخستين كسى كه مقصوره را برگزيد، مروان بن حكم بوده
است ، هنگامى كه يمانى او را مضروب ساخته است .
سپس خلفايى كه پس از اين دو به خلافت رسيده اند در مقصوره نماز
خوانده اند و به منزله سنتى شده است براى بازشناختن سلطان از
ديگر مردم در هنگام نماز.
و اين آداب و رسوم ، هنگامى پديد مى آيد كه دولت ها به مرحله
عظمت و توانگرى و تجمل خواهى مى رسند؛ مانند كليه كيفيات جلال
و شكوه پادشاهى . و هم اكنون اين شيوه در كليه ممالك اسلامى
متداول است و پس از تجربه دولت عباسى و روى كار آمدن دولتهاى
گوناگون در مشرق و همچنين پس از انقراض دولت امويان اندلس و
ظهور دوران ملوك الطوايفى نيز اين روش همچنان به جاى مانده است
. و اما در مغرب ، خاندان اغلبيان در قيروان ، اين رسم را
برگزيده بودند، آنگاه عبيديان و سپس فرمانروايان ايشان بر مغرب
از قبيل خاندان باديس صنهاجه در قيروان و خاندان حماد در قلعه
از اغلبيان پيروى كردند.
سپس موحدان بر همه مغرب و اندلس تسلط يافتند و اين رسم را بنا
بر شيوه باديه نشينى كه شعار آنان به شمار مى رفت ، برانداختند
ولى هنگامى كه دولت آنان به مرحله عظمت و توانگرى و تجمل خواهى
رسيد و يعقوب منصور، سومين پادشاه آنان به سلطنت رسيد، وى
مقصوره را متداول كرد و پس از وى براى پادشاهان مغرب و اندلس
به منزله سنتى شد. همچنين در دولتهاى ديگر اسلامى نيز وضع بر
همين شيوه بوده است .
و اما درباره دعا كردن بر منابر، هنگام خواندن خطبه : بايد
دانست كه در آغاز كار، خلفا به تن خويش ، در نماز، امامت مى
كردند و اين منصب به آنان اختصاص داشت . از اين رو پس از نماز،
بر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) دعا مى كردند و از خدا
براى صحابه ، طلب رضوان و خشنودى مى نمودند. و نخستين كسى كه
منبر را برگزيد، عمرو بن عاص بود كه پس از بنيان نهادن مسجد
جامع مصر، بر منبر رفت و چون اين خبر به عمر به خطاب رسيد؛ به
وى نوشت :
اما بعد، به من خبر رسيده است كه تو
منبرى برگزيده اى كه بدان بر مسلمانان تسلط مى يابى ، آيا تو
را بس نيست كه بايستى و مسلمانان در زير پايت نشسته باشند؟
اينك تو را سوگند مى دهم كه بايد آن را بشكنى .
و چون دوران عظمت و شوكت اسلامى فرا رسيد و مانع براى خلفا در
امر خطبه و نماز پيش آمد و ديگرى را به جاى خود به امامت بر مى
گزيدند، از اين رو خطيب ، به منظور بزرگداشت و بلند آوازه كردن
نام خليفه ، بر بالاى منبر، او را مى ستود و درود مى گفت و بر
او دعا و آفرين مى خواند؛ بدان سبب كه خدا مصلحت جهان را در آن
قرار داده است و از اين رو كه اين ساعت اميد اجابت دعاست . و
از سلف تاءكيد شده است كه هر كس را دعوت صالحى باشد، آن را
درباره سلطان بكار برد. و تنها خليفه بدين امر، اختصاص يافته
بود.
و نخستين كسى كه خليفه را در خطبه دعا كرد، ابن عباس است كه
وقتى عامل بصره بود، در ضمن خطبه ، على ، رضى الله عنه را دعا
كرد و گفت : خدايا! على را در راه حق
پيروز كن . و از آن پس كار، بر اين منوال ادامه يافت .
و در آن روزگار، در خطبه ، تنها خليفه را دعا مى كردند و نام
ديگرى را ياد نمى كردند و چون دوران محجوريت و خودكامگى فرا
رسيد، چيره شوندگان بر دولتها، اغلب با خليفه در اين شيوه شركت
مى جستند و خطيبان پس از ستودن خليفه ، نام آنان را هم ياد مى
كردند و ايشان را درود مى گفتند.
ولى اين شيوه ، با از ميان رفتن اين گونه دولتها، منسوخ گشت و
چنين مرسوم شد كه خطيبان بر منبر تنها به ياد كردن نام سلطان
اكتفا مى كردند و بر هيچ كس جزوى دعا و آفرين نمى خواندند زيرا
آنها را منع مى كردند كه بايد در خطبه جز سلطان هيچ كس را شركت
ندهند و نام احدى را بر زبان نرانند كه بسيارى از اوقات پايه
گذاران دولتها درباره اين رسم ، غفلت مى كنند و اين هنگامى است
كه دولت بر شيوه سادگى و عادت باديه نشينى و اسلوب بى خبرى و
خشونت است .
در اين گونه دولتها، به دعا گويى مجمل و ابهام آميز؛ درباره
ولى امور مسلمانان ، قناعت مى كنند و نام معينى را بر زبان نمى
آورند و اينگونه خطبه را كه بدين شيوه
ولى مسلمانان را دعا مى كنند،
عباسى مى نامند و آن را چنين تعبير مى كنند كه هر دعاى
مجمل و مبهمى بر خليفه عباسيان شامل مى شود زيرا نوعى تقليد از
روش پيشين است و ديگر بيش از اين توجه و اعتنا به شخص معين
ندارند و از كسى به صراحت نام نمى برند.
چنان كه حكايت كنند: يغمراسن بن زيان ، بنيانگذار دولت بنى
عبدالواد، مغلوب ابوزكريا يحيى بن ابوحفص شد و تلمسان از چنگ
وى بيرون رفت و سپس بار ديگر با شرايطى فرمانروايى تلمسان به
خود او واگذار شد و يكى از آن شرايط اين بود كه در تمام شهرهاى
قلمرو فرمانروايى وى نام امير ابوزكريا را در منابر هنگام خطبه
ياد كنند. يغمراسن گفت : اين چارپايه هاى (منبرهاى ) خودشان
است هر كه را مى خواهند بر آن ياد كنند. همين فرستاده مستنصر
خليفه تونس از بنى ابوحفص و سومين پادشاهان آن دودمان نزد
يعقوب بن عبدالحق ، بنيانگذار دولت بنى مرين آمد و بعضى از
روزها از حضور در نماز جمعه تخلف كرد. برخى از كسان به يعقوب
گفتند: علت آن كه فرستاده خليفه در نماز جمعه حاضر نمى شود،
اين است كه در خطبه نام سلطان را بر زبان نمى آورند.
از آن پس يعقوب اجازه داد مستنصر را دعا كنند و همين امر سبب
شد كه آن دودمان به دعوت و تبليغ براى خليفه مزبور همت گمارند.
چنين است كيفيت دولتها در آغاز تشكيل و بسر بردن در مرحله
سادگى و خشونت و باديه نشينى . ولى هنگامى كه ديدگان آنان در
سياست گشوده شود و به پيرامون كشور خود درنگرند و به كمال رنگ
آميزى هاى شهر نشينى و معانى بزرگ منشى و شكوه و جلال تمدن پى
ببرند، آن وقت همت مى گمارند كه همه اين نشانه ها و زيورها را
بدست آورند و در آنها به تفنن و تنوع بپردازند و به آخرين
مرحله آنها نايل آيند، و از مشاركت دادن ديگران در آنها امتناع
ورزند و بر از دست دادن و تهى بودن دولتشان از آثار افسوس
خورند و اين جهان بمنزله بوستانى است و خدا نگهبان همه چيزهاست
.
(496)
اوقات نماز جماعت
در بخشنامه اى سياسى
امام على (عليه السلام ) در نامه اى كه خطاب به امراى
بلاد نوشتند، آنان را به عنوان ائمه جماعت مردم ، مخاطب قرار
دادند و ضمن تعيين اوقات نماز و منع از طول دادن آن ، اهميت
نماز اول وقت و ايجاد رغبت به نماز جماعت و شركت هر چه بيشتر
مردمان در نماز را ياد آورى كردند تا مبادا با داشتن نقش منفى
در اين امور، كارگردان فتنه ها باشند و به اداره صحيح ولايت
تحت امر خود، زيان بزنند. در اين بيانيه آمده است :
اما بعد فصلوا بالناس الظهر حتى تفى ء
الشمس مثل مربض العنز و صلوا بهم العصر و الشمس بيضاء حية فى
عضو من النهار حين يسار فيها فرسحان و صلوا بهم المغرب حين
يفطر الصائم و يدفع الحاج الى منى و صلوا بهم العشاء حين
يتوارى الشفق الى ثلث الليل و صلوا بهم الغداة و الرجل يعرف
وجه صاحبه و صلوا بهم صلاة اضعفهم و لاتكونوا فتانين .
(497)
پس از ستايش خداى ، تعالى ، و درود بر محمد مصطفى (صلى الله
عليه و آله و سلم ) نماز نيمروز را هنگامى با مردمان بگزاريد
كه آفتاب از ميانه آسمان به باختر باز آيد و سايه آن به اندازه
ديوار آغل بز شود (سايه هر چيز به قدر آن گردد) و نماز پسين را
هنگامى كه آفتاب ، سپيد و نمودار است (و رنگ نباخته است )؛ در
بخشى از روز كه در آن بتوان دو فرسنگ راه را پيمود و نماز شام
را هنگامى با آنان بجاى آوريد كه روزه دار افطار مى كند و حج
گزار از عرفات به منى باز مى گردد و نماز خفتن را آنگاه با
آنان بخوانيد كه سرخى از جانب مغرب پنهان شود تا زمانى كه يك
سوم از شب گذشته باشد و نماز جماعت بامدادان را هنگامى بجا
آوريد كه شخص چهره همراه خويش بشناسد و نماز را در حد توان
ناتوانشان بگزاريد و سبب كراهت آنان از نماز و فرو افتادنشان
در فتنه و فساد نگرديد.
شركت در نماز مهم
تر و برتر از تجارت و اقتصاد
آيات اول تا هشتم سوره جمعه درباره توحيد، نبوت ، معاد،
و مذمت از يهود دنيا پرست است ليكن آيات اخير آن پيرامون يكى
از مهم ترين وظايف اسلامى است كه در تقويت ايمان تاءثير فراوان
دارد و از يك نظر هدف اصلى سوره محسوب مى شود؛ و آن نماز جمعه
و برخى از احكام مربوط به آن است .
نخست ، همه مسلمانان را مخاطب قرار مى دهد و فرمان مى دهد كه
به محض شنيدن صداى اذان نماز جمعه ، تجارت را رها سازند و با
ترجيح نماز جمعه بر كار و كسب و مسائل اقتصادى ، بسوى ذكر خدا
(خطبه و نماز) بشتابند:
يا ايها الذين امنوا اذا نودى للصلوة من
يوم الجمعة فاسعوا الى ذكر الله و ذروا البيع .
و سپس با جمله ذلكم خيرلكم ان كنتم تعلمون .
اشاره مى كند به اينكه اگر مسلمانان بدانند و پيرامون اين امر
بينديشند، متوجه مى شوند كه نماز جمعه فوايد و منافعى براى
مسلمين دارد كه تحصيل در آمدهاى مادى و مسايل اقتصادى در
برابرش ناچيز است . بايد توجه داشت كه مراد از (ذكر خدا) در
درجه اول ، نماز است ولى خطبه هاى عبادى - سياسى نماز جمعه نيز
كه آميخته با ياد خداوند و جزيى از نماز است ، نيز ذكر خداست و
بايد براى استماع آن شتاب شود.
در آيه بعد مى فرمايد: هنگامى كه نماز، پايان گيرد، آزاديد كه
در زمين پراكنده شويد و از فضل خدا جستجو كنيد؛ يعنى به كار و
كسب و تجارت بپردازيد و يادآورى مى كند كه هنگام كار و كسب نيز
نبايد از ياد خدا غافل شويد بلكه بايد او را بسيار ياد كنيد و
بازرگانى خود را با ياد خدا و در راستاى رضاى او كه درستى و
امانت و صداقت است قرار دهيد. و در پايان سوره مى فرمايد:
و اذا راءو تجارة او لهوا انفضوا اليها
و تركوك قائما قل ما عندالله خير من اللهو و من التجارة و الله
خير الرازقين .
هنگامى كه تجارت يا سرگرمى و لهوى ببينند، پراكنده مى شوند و
به سوى آن مى روند و تو را ايستاده به جاى خود رها مى سازند.
بگو: آنچه نزد خداست ، بهتر از بازيچه و بازرگانى است ، و
خداوند بهترين روزى دهندگان است .
بخش اول آيه اخير، اشاره به شاءن نزول آيه دارد. پيامبر اكرم
(صلى الله عليه و آله و سلم ) در حال ايراد خطبه هاى نماز جمعه
بودند كه كاروانى از شام رسيد و ورود خود را با نواختن طبل كه
قرآن از آن تعبير به لهو مى كند، اعلام كرد، مردم بى ادبانه
پيامبر و خطبه هاى جمعه را رها كردند و به سوى كاروان و امور
مالى خود شتافتند و آنان را به سختى نكوهش كرد و پيامبر اكرم
(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: اگر اين گروه اندك هم
رفته بودند، از آسمان سنگ مى باريد.
بخش دوم آيه اخير يادآورى مى كند كه پاداش الهى و بركاتى را كه
از حضور در نماز جمعه و شنيدن مواعظ و اندرزهاى پيامبر و تربيت
معنوى و روحانى و طرح مسائل اجتماعى و راه حل هاى سياسى ،
عايدتان مى شود، با هيچ چيز ديگر نبايد مقايسه كرد و اگر مى
ترسيد كه روزى شما بريده شود، اشتباه مى كنيد. خداوند، بهترين
روزى دهندگان است .
امام على (عليه السلام ) شركت در نماز جمعه را مورد تاءكيد
قرار دادند و فرمودند: (روز جمعه پيش از حضورت در نماز جمعه
مسافرت مكن مگر انگيزه و هدف سفرت خدايى باشد يا براى آن توجيه
قابل قبول ديگرى باشد. در تمامى جريانهاى زندگانى خود فرمانبر
خدا باش . كه فرمانبرى از خدا هر كار ديگر مقدم است .)