نماز شناسى جلد دوم

حسن راشدى

- ۱۰ -


32- اصل تكريم  
ما، در نماز، خدا را بزرگ مى داريم و برايش ركوع و سجود مى كنيم از آنجهت كه آفريدگار جهان و خالق و رازق ماست و شايسته تكريم است . حال ، اگر انسانهاى بزرگ و خدا گونه و قابل احترامى در جامعه باشند، آيا نبايد مورد تكريم واقع شوند؟ آيا نبايد كرامت ذوى الحقوق خود را رعايت كنيم و به آنان احترام بگذاريم ؟ آيا خدا به همه انسانها كرامت نداده است و نفرموده است : و لقد كرمنا بنى ادم ...؟ (415) آيا ما نبايد به پيروى از خالق خود، كرامت همگان را رعايت كنيم و از تحقير بندگان خدا بپرهيزيم ؟ آيا رعايت احترام ديگران به معناى قبول شخصيت و كرامت آنان نيست ؟ و آيا احساس شخصيت ، انسان را از گناه و تباهى باز نمى دارد؟ آيا امام صادق (عليه السلام ) نفرمودند:
من هانت عليه نفسه فلا تاءمن شره (416)
كسى كه نفسش بر او خوار شود از شرش در امان مباش ؟
آيا قتل ، سرقت ، تجاوز به حقوق ديگران و هر تباهى ديگرى ناشى از ناديده گرفتن كرامت خود و انسانهاى ديگر نيست ؟ پس چرا كرامت خود و ديگران را به تبع تكريم خالق رعايت نمى كنيم ؟ فرد و جامعه اى كه كرامت ببيند، كريم مى شود، به راه عزت و بزرگى مى رود، و طريق كمال مى سپرد.
مجالس بزرگداشت و نكو داشتى كه در حيات دانشمندان و خدمتگزاران مردم براى آنان برگزار مى شود و تقدير و تشويق هايى كه از مديران ، معلمان ، كارمندان ، كشاورزان و كارگران نمونه مى شود، به شرط استحقاق ، كار بسيار خدا پسندانه و انگيزاننده اى است و جامعه را در طريق تكامل به پيش ‍ خواهد برد. اگر بزرگان ، خدمتگزاران ، و نكوكاران ، به جاى آن كه مورد تكريم و تعظيم واقع شوند، تحقير و توهين ببينند، جامعه به مصيبتى بزرگ روبه رو خواهد شد.
امام صادق (عليه السلام ) فرمودند:
من عظم دين الله عظم حق اخوانه و من استخف بدينه استخف باءخوانه (417)
كسى كه دين خدا را بزرگ دارد، حق برادران دينى اش را بزرگ مى دارد و آن كه دين خود را سبك مى شمرد برادران خود را خوار مى دارد.
اگر كرامت كودكان امروز رعايت نشود، جامعه آينده نيز با مصيبت هاى بزرگ روبه رو خواهد بود.
در سطح جامعه نيز چنين است . استكبار، جايز نيست . تحقير كردن جامعه هاى ديگر و از ميان بردن كرامت آنان ناروا و خطرناك است . جامعه مسلمان بايد روابط خود را با جوامع ديگر، بر اساس دوستى و رعايت اصل كرامت قرار دهد. جامعه هاى مسلمان بايد براى همه چيز خود به فهم نماز و نماز روى آورند.
تكريم بزرگان ، خدمتگزاران ، مهرورزان ، نيكوكاران ، و كليه كسانى كه كارشان را به نحوى خدايى اجرا مى كنند و بويژه اكرام و احترام والدين و معلمان و ديگر ذوى الحقوق خود را از نماز فرا گيريم ، و با اعمال صالح و پرهيز از تباهى و تبهكارى ، كرامت و حرمت خود و امت اسلام را نگه داريم .
33- اصل قيام و قعود  
قيام نماز، تنها يادآور قائم شدن قيامت و سرپا ايستادن در صحراى محشر نيست ، بلكه قيام به موقع براى احقاق حق و پيكار با ستمگران را هم مى آموزد. قيام ماءمومين در پشت سر امام جماعت و اقتدا به او، انسان را به ياد قيام مسلحانه سپاهيان اسلام ، به فرماندهى پيشوا و رهبر خويش و پيروى از او مى اندازد؛ همچنان كه صفوف نماز، آرايشهاى منظم نظامى را به ياد مى آورد. قيام نماز جماعت به همه نمازگزاران مى آموزد كه بايد به قيادت عقل و شرع ، با هواى نفس به مبارزه برخيزند.
قعود نماز هم فقط بنده وار نشستن ، بر سر جاى خود نشستن ، تسليم امر خدا بودن و كرنش در برابر او را تداعى نمى كند بلكه قعود از قيام ؛ يعنى ترك جنگ و پذيرش صلح به هنگام را هم به ما مى آموزد. زمانى صلح حسنى و گاهى قيام حسينى لازم است ان الحسين و الحسين امامان قاما او قعدا . (418)
بنابراين قيام و قعود نماز، درس صلح و جنگ بهنگام است ، جامعه و مديران آن بايد آن را از نماز فرا گيرند.
34- اصل حق پذيرى  
در تشهد نماز، به يكتايى خدا و عبوديت و رسالت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) گواهى مى دهيم و حق پذيرى خود را به ثبوت مى رسانيم اما تنها تشهد نماز نيست كه گواه حق پذيرى نمازگزار است . اصلا خود نماز خواندن معنايش اين است كه من حقايق هستى را درك مى كنم و مى پذيريم و حق پذيرى ، مرا بر سر نماز آورده است . من حقايقى را كه در عالم غيب و شهود است ، مى فهمم و قبول دارم . هستى خدا، فرشتگان ، وحى ، نبوت ، قيامت ، حسابرسى اعمال ، احكام شرع ، و حكم عقل را قبول دارم و اكنون در پيشگاه خالق خود به نماز ايستاده ام و به تعظيم و كرنش آمده ام . سراسر نماز، حكايت از حق پذيرى نمازگزار دارد. آيا يك نمازگزار حقيقى به خود اجازه مى دهد كه حقوق ديگران را زير پا بگذارد، فقط به منافع و خواسته هاى پليد خود بينديشد و در سلامت و نظم و اقتصاد جامعه اخلال وارد كند؟ آيا اگر نمازگزارى سخن حقى شنيد، به حق و گوينده حق پشت مى كند و از او مى برد؟ آيا نمازگزار حقيقى ، دروغ مى گويد و حقيقت را وارونه مى سازد؟ آيا نمازگزار حقيقى هواى نفس خود را اله خود مى گيرد؟
خود را محك بزنيم . براستى گفته ها و كارهاى ما تا چه اندازه گوياى حق پذيرى ماست . و نماز ما تا چه اندازه توانسته است ما را از عناد و لجاج با حقيقت باز بدارد؟
35- عقلانيت سياسى و اجتماعى  
شنوايى ، بينايى ، آگاهى ، خردمندى ، و كياست و زيركى از ويژگيهاى مؤ من مسلم است . مسلمانان ، هم براى حفظ هويت دينى و ملى خود نيازمند چشم حقيقت بين و گوش حق نيوش هستند، و هم براى آگاهى از اوضاع جهانى و شناخت دوست و دشمن به آن محتاجند. دشمنان اسلام در كمين اند تا ببينند كه كدام ملت ، چشم و گوشش بسته و در خواب غفلت است .
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بزرگترين نمازگزار عالم هستى و در عين حال رهبرى هوشيار، و با كياست ، و اذنى واعيه و عقلى كامل بود. جامعه پيغمبر اكرم نيز از ويژگيهاى برجسته رهبر خود تاءثير پذيرفته بود و اگر چنين نبود، تحت تاءثير فشارها و دسيسه هاى دشمنان مضمحل مى شد.
ما در نماز خود گاهى سوره ها، آيه ها، و دعاهايى را تلاوت و قرائت مى كنيم كه از سمع و بصر، و علم خدا مى گويند. و يا از صاحبان خرد و بصر ياد مى كنند و غالبا در قيام پس از ركوع مى گوييم :
سمع الله لمن حمده
خدا سپاس كسى را كه او را ستايش كند، مى شنود.
آيات ، اذكار، و ادعيه اى از اين قبيل ، يادآور اين حقيقت اند كه مسلمين بايد به اين صفات خدايى مجهز باشند. و با الهام از نماز و آيين خود پيوسته هشيار و بينا باشند! آهنگها و نغمه هاى شوم شياطين را شناسايى ، و تجزيه و تحليل كنند. ترفندها و شگردهايشان را ببينند و بررسى كنند. صداى پاى آنان را بشنوند و بهنگام عمل كنند. راههاى نفوذشان را مسدود، مواضع خود را مستحكم ، و استحكامات خود را تقويت كنند، افزون بر اين آرامش ‍ روحى و متانت فكرى حاصل شده از نماز، تنش و تشنج را از ميان مردم و گروههاى سياسى - اجتماعى مى زدايد و جامعه را به خردمندى اجتماعى ، عقلانيت سياسى ، و وحدت عمل مى رساند.
36- اصل دعا  
پس از گواهى دادن به يكتايى خدا و نفى شرك و تاءييد عبوديت و رسالت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى آن حضرت كه پدر و مربى ما و خلاصه و نقاوه همه نيكيها و همه خصال عالى انسانى است ، دعا مى كنيم و از خدا مى خواهيم كه بر او و خاندان او، كه ادامه دهندگان راه او هستند، درود فرستد. در موارد ديگرى از نماز نيز؛ مانند قنوت ، ركوع ، و سجود بر او درود مى فرستيم . درودى كه زمينه ساز قبولى دعاهاى ديگر است . دعاهايى كه براى خود والدين و اهل و عيال خود مى كنيم يا دعاهايى كه براى هدايت افراد و شفاى بيماران و دردمندان و اصلاح تمام امور جامعه است .
دعا هم ارتباط با خدا و هم موجب جلب مهر و رحمت انسانها به يكديگر است . جامعه اى كه همه خير خواه هم هستند و براى هم دعا مى كنند و از خير خواهى هم باخبرند، دلهايشان نسبت به يكديگر نرم و مهربان مى گردد و اين خشنودى خدا را هم به دنبال دارد. دعا در حق ديگران جامعه را پر از خيرات خواهد كرد و آن را به سلام و سلامت و نعمت خواهد رساند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند:
كل صلاة لايدعى فيها للمؤ منين و المؤ منات فصلاة خداج (419)
37- اصل سلامت  
چنان كه گفته شد، مردمى كه حق پذير باشند و در حق خدا و پيغمبر او ستم نكنند، و روح خير خواهى و رحمت طلبى در ميانشان باشد، به سلم و سلامت خواهند رسيد و شرور و آفات از آنان دفع خواهد شد. نه خود مردم آفتى براى يكديگر خواهند بود و نه خدا بر آنان خشم خواهد گرفت . در نتيجه از بلاهاى ارضى و سماوى مصون خواهند ماند. السلام علينا و على عباد الله الصالحين .
براى توضيح بيشتر به بحث نظام سلامت مراجعه فرماييد.
38- اصل امامت  
نماز، بر اصل توحيد بنا شده است و امامت در توحيد مندرج است زيرا توحيد شاخه هايى دارد و از شاخه هاى آن توحيد در حاكميت ، ولايت ، و رهبرى است .
همچنين نماز، مشتمل بر اصل نبوت است زيرا در نماز از خدا مى خواهيم كه جامعه ما را به راه راست هدايت كند:
اهدنا الصراط المستقيم .
و خدا جامعه را توسط انبيا به راه راست هدايت مى كند. پس مفهوم اهدنا الصراط اين است كه ما اصل نبوت را قبول داريم . در سلام بر نبى اكرم السلام عليك ... كه مستحب است و در ذكر صلوات بعد از تشهد كه در نظر شيعه واجب است ، در حقيقت اصل نبوت مطرح است و كار نبى اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) دريافت و ابلاغ وحى ، و امامت و رهبرى معنوى - سياسى جامعه بود.
اصلا خود نماز امام است . از آن جهت كه خط مشى زندگى نمازگزاران را معين مى كند. وجود امام در نماز جماعت نيز نشان مى دهد كه امامت از اصول مطرح شده در نماز است .
شرايط و ويژگيهاى امام جماعت ، به رهبر مسلمين مى آموزد كه بايد چگونه باشد و چگونه رهبرى كند. مسلمانان نيز با توجه به اقتداى ماءمومين و پيروى از امام در طول نماز، مى آموزند كه چگونه در طول زمان رهبرى رهبر از او پيروى كنند، در كارها از او جلو نيفتند و عقب نيز نمانند و پشت سر او به موقع حركت كنند و در ضمن ، همكارى و هماهنگى خود را با ديگران حفظ كنند. اگر جماعت ، امام نداشته باشد، هر كس به طور جداگانه و فرادى نماز مى خواند و جمعشان پراكنده مى گردد. وجود امام جماعت است كه نمازگزاران را به صفوف منظم مى كشاند و همچون شيرازه اى براى جلوگيرى از فرو پاشى جمع آنان است .
پيروى از رهبر، شرط بقاى جامعه است . البته رهبر و مردم تحت رهبرى ، هر يك وظايفى دارند كه بايد براى تفصيل آن به برخى از خطبه ها و نامه هاى امام على (عليه السلام ) رجوع كنيم .
در متن نماز، اعمال و مقررات صالحه اى وجود دارد و وجود امام صالحى را مى طلبد. رهبر، بايد امامت تواءم با صلاح را از نماز فرا گيرد و مردم نيز بايد پيروى از رهبر و قوانين و مقررات صالحه را از نماز بياموزند. در بحث پيروى از رهبر، و قوانين و مقررات صالحه اسلامى نيز در اين باره سخن گفتيم .
ضرورت وجود رهبرى و درس پيروى از رهبر صالح را از نماز فرادى نيز مى آموزيم . وقتى كه شخص به تنهايى نماز مى خواند نيز رهبر دارد. رهبر او دل اوست . اعضا و جوارح انسان از دل او پيروى مى كنند. قلب ؛ امام است اگر دل شايسته باشد و پيشواى خوبى باشد، اعضا و جوارح را بخوبى رهبرى مى كند. اگر نمازگزار، در نماز خود قلبى خاشع داشته باشد، اعضا و جوارح او نيز خاشع مى شوند. اين سخن در موارد ديگرى نيز مطرح شد كه وقتى نمازگزارى با ريش خود بازى مى كند پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند:
لو خشعت قلب هذا لخشعت جوارحه
اگر دل اين مرد، فرو تن بود، اعضا و جوارح او نيز فروتن بود. اگر دل شايسته نباشد. اعضا و جوارحى كه پيرو او هستند صالح نخواهند بود و رهبر، قلب جامعه است . و صلاح و فساد او اعضاى جامعه را صالح و فاسد مى كند.
39- اصل وحدت و سلامت در رهبرى  
جهان هستى يك مدير و رهبر، و يك خالق و حاكم دارد. اگر در زمين و آسمان (كل جهان )، خدايانى غير از خداى يكتا بود، آن زمين و آسمان (همه گيتى ) تباه مى شد:
لو كان فيهما الهة الا الله لفسدتا . (420)
بنابراين اجزاى جهان از مدير و رهبر واحد تبعيت مى كنند و بر جاى مى مانند. مديرى كه پاك و منزه است و قوانين او هم پاك و منزه است . شرط فاسد نشدن و برقرار ماندن جوامع انسانى نيز پيروى از رهبر واحد و صالح است . و پيش از اين گفته شد كه نماز بر اصل توحيد استوار شده است و امامت در توحيد مندرج است زيرا توحيد شاخه هايى دارد و از شاخه هاى آن ؛ توحيد در حاكميت ، و ولايت و رهبرى است . تعدد مراكز قدرت ، و فساد در مديريت و رهبرى ، قطعا جامعه را رو به زوال مى برد.
اصل وحدت و سلامت در رهبرى در سلام نماز مطرح شده است آنجا كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را به عنوان رهبر تمامى مسلمين با كاف خطاب عليك مخاطب قرار مى دهيم و به او سلام مى گوييم : السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و بركاته . رهبرى كه رهبريش بر اساس عبوديت براى خدا، و رسالت و ماءموريتش از جانب اوست ، در اوج سلامت است .
و اشهد اءن محمد عبده و رسوله
از اين بخش نماز مى فهميم كه رهبران پس از رسول گر چه فاقد مقام رسالت اند ولى بايد واجد مقام عبوديت باشند و هر چند كه فاقد مقام محمدند بايد صاحب مقام محمود باشند (در حد خويش ) و مذموم خدا و خلق نباشند. در غير اين صورت سالم و صالح شناخته نمى شوند و شايسته تكيه زدن بر مسند محمد نمى باشند. صلى الله عليه و آله و سلم .
40- سلامت خواهى براى امت اسلام و تمام بندگان صالح كردگار
وقتى كه جامعه خود را در كنار صالحان ذكر مى كنيم و مى گوييم : السلام علينا و على عباد الله الصالحين ؛ معناى آن اين است كه ما صالحيم و مى خواهيم در كنار صالحان باشيم و با آنان متفق و متحد گرديم . سالم ماندن و بقا بر صلاح را براى خود و همه بندگان خدا از او درخواست مى كنيم و خود نيز براى تحقق خواسته خود مى كوشيم .
41- جمع گرايى و مردم گرايى  
يكى از اصولى كه در نماز مطرح است ، جمع گرايى و مردم گرايى است . سوره حمد، سورة التعليم است . به ما ياد مى دهد كه خدا را از آن جهت كه پروردگار جميع عوالم است ستايش كنيم . الحمدلله رب العالمين و به جاى آن كه از فعل هاى مفرد اعبد، استعين و اهدنى استفاده كنيم ، فعل هاى جمع نعبد، نستعين و اهدنا را به كار ببريم . در قنوت نيز غالبا براى همه مؤ منان و همه خويشان و همكيشان زنده و مرده دعا مى كنيم . در ذكر صلوات ، بر پيامبر اكرم و مجموعه خاندان او درود مى فرستيم و درود بر پيامبر را بدون ذكر خاندان او درود ناتمام مى دانيم .
در سلام نماز نيز از ضماير و صيغه هاى جمع استفاده مى كنيم و كلمات علينا، عباد، الصالحين و عليكم را بكار مى بريم . و اينهمه اشاره ها و كنايه هايى است كه به ما دستور جمع گرايى و مردم گرايى مى دهد. قرآن به ناس و اله ناس توجه مى دهد و ما اين آيه ها و سور را در نماز خود پس از سوره حمد مى خوانيم و مى آموزيم كه مسلمانان بايد خود محورى را كنار بگذارند و هميشه به جمع مسلمانان و تمامى مردم و بندگان خدا بينديشند.
راه حذف فساد از جوامع اسلامى ، نفى خود محورى و خود خواهى و تكيه بر جمع گرايى ، مردم گرايى و ديگر خواهى است . نماز از طريق اين گونه تعليمات و متوجه كردن مردم به خدا آنان را از فساد و فحشا باز مى دارد.
42- قانون گرايى و انضباط  
انضباط؛ به معنى پذيرش ضابطه ، سامان پذيرى ، و رعايت نظم و ترتيب است . و قانون ؛ همان ضابطه است . قانونگذار، ضابطه تعيين مى كند و رعايت ضوابط، ايجاد امنيت و نظم و ترتيب مى كند. قوانين آفرينش ، قوانين اجتماعى ، و قوانين فردى ، همگى ضوابطى هستند كه براى نظم جهان هستى ضرورت دارند. هر جا كه رابطه اى هست ، ضابطه اى هم وجود دارد كه بايد رعايت شود. انسان با خودش روابطى دارد. با جامعه اش روابطى دارد. با طبيعت و محيط طبيعى خود روابطى دارد. و با خداى خود هم روابطى دارد. و براى همه اين موارد، ضوابط و قوانينى وجود دارد كه بايد رعايت شود. ميان آفريده و آفريدگار روابطى وجود دارد و آن روابط را ضوابطى است . فرمانبردن از قانونها و فرمانهاى خدا و اجراى پرستشهاى تعيين شده از سوى او ضابطه ها و قانونهايى است كه عمل به آنها واجب و ترك آنها حرام است . رعايت آن ضوابط، موجب نظم است و ترك آنها موجد بى نظمى است . امر به معروف و عمل به آن امر به رعايت قانون و اجراى ضابطه است و ايجاد نظم مى كند ليكن عمل به منكر و امر به آن قانون شكنى و كوشش براى حذف قانون است . و اين موجد بى نظمى و فساد در ارض است .
نماز، بهترين معروف است ، و قانون ضابطه اى است كه نظم را بدون مجرى و ضابط در جامعه برقرار مى سازد و با اين حساب خود نماز ناظم و ضابط، و مجرى قانون است . و ترك نماز، زشت ترين منكر است و بى نماز را بر ارتكاب منكرات ديگر جراءت مى دهد. آن كه اين ضابطه را مى شكند، قطعا در شكستن ضوابط ديگر گستاخ است . نمازگزار، قانونگرا و منضبط است و قانونگرايى به جامعه سامان مى دهد و اين از مهم ترين فايده ها و اثرهاى نماز است .
پيش از اين نيز در مباحث نماز، و نظم و انضباط، لزوم رعايت انضباط در برنامه هاى تربيتى و شكل پرستش و برنامه هاى پرورشى اسلام سخن گفته ايم .
به آن مباحث مراجعه فرماييد.
43- اصل نظم و ترتيب  
ما غالبا كارهاى خود را بدون رعايت ضابطه ها، و بدون رديف كردن و برنامه ريزى صحيح و نظم و ترتيب اجرا مى كنيم . از اين روى در موارد بسيارى مجبور به دوباره كارى مى شويم . در بسيارى از موارد، كارها و وظايف خود را فراموش مى كنيم . يا در جاى خود اجرا نمى كنيم يا با شيوه غلط اجرا مى كنيم و در مجموع متحمل زيانهاى بزرگ مى گرديم و پس از گذشت مدت مديدى متوجه مى شويم كه جامعه اى عقب افتاده ايم زيرا كه از عمرهاى خود بهره بردارى كافى نكرده ايم و عدم رعايت نظم و ترتيب زيانهاى بزرگى بر پيكر اجتماع ما زده است . حال آن كه بايد حداقل از نماز خود درس مى گرفتيم و از آن تاءثير مى پذيرفتيم و علت آن كه از نماز خود متاءثر نگشته ايم و به نظم و ترتيب عادت نكرده ايم ؛ اين است كه آن را با رعايت اصول و به نحو مؤ ثر نخوانده ايم .
نماز، امام است . اگر آن را امام خويش مى گرفتيم و در نظم و ترتيب خاص ، و تقدم و تاءخر آن نظر مى كرديم ، مطمئنا به پيشرفت هاى خير كننده نايل مى شديم .
44- وظيفه شناسى  
نماز، به معناى شكر منعم از روى اختيار است و آن از ديدگاه خرد، امرى واجب است . بنابراين سپاسگزارى در برابر نعمت بخش ، خردمندى و خرد ورزى ، و ترك آن نشان بى خردى است . آن كه سر سپرده عقل است ، آشنا به وظيفه است و پاس نعمت پروردگار و خدمت ديگران نگه مى دارد. و چون شناخت تكليف و عمل به آن نشان خردمندى و تعهد در برابر خرد است ، از خصال عالى انسانى است .
نمازگزارى كه هميشه نماز مى گزارد و اجراى وظيفه مى كند، آشنا به وظيفه بار مى آيد. و چون خوى و خصلت حاصل شده از نمازش به موارد ديگر از وظايف او تسرى دارد، موجب تعهدش به اجراى هر نوع وظيفه به هنگام تشخيص عقل مى گردد. افزون بر اين نماز از نظر شرع نيز كتاب موقوت ، فريضه ثابت ، و وظيفه محتوم است و نمازگزارى كه در برابر خدا و دين خود متعهد است و بر گزاردن نماز در اوقات مقرر مراقبت ، و مواظبت دارد، اجراى وظيفه برايش ملكه اى نفسانى و سهل و آسان مى شود. به عبارت ديگر، تقيد و تعهدى كه نمازگزار در اجراى فريضه نماز دارد، سبب مى شود كه خود را در برابر هر نوع وظيفه اى كه شرع معين كند، متعهد و مسؤ ول بداند و به آن مبادرت ورزد. خلاصه آن كه آنچه انسان را به عالم وظيفه مى كند، ديندارى و خردمندى ، و تعهد به احكام عقل و شرع است ، و آن را در كمال صحت و دقت به انجام رساند. و اين رمز همه پيشرفت ها و خوشبختى هاى انسان در دو جهان است و چون صفات جامعه ناشى از صفات افراد است ، جامعه نمازگزار هم جامعه اى وظيفه شناس و حق شناس ، و پيشرو و سعادتمند خواهد بود. خداى ، تعالى ، فرمود:
كل نفس بما كسبت رهينة (421)
هر فردى در گرو كردار و رفتار خويش است .
وظيفه شناسى و عمل به وظيفه ، شرط خوشبختى و پيشرفت هر فرد و جامعه است . آيا مى توان براى فرد و جامعه اى كه كار و وظيفه خود را نمى داند و انجام وظيفه نمى كند، آرزوى خوشبختى داشت ؟!
نماز بخوانيم تا وظيفه شناس و عامل به تكليف بار آييم . و به خوشبختى و پيشرفت نايل شويم .
45- اصل مشورت  
مشورت از اصول اجتماعى اسلام است . خداى ، تعالى ، در بيان ويژگيهاى اجتماعى مؤ منان فرمود:
... و اءقاموا الصلوة و اءمرهم شورى بينهم . (422)
نماز را به صورت دسته جمعى بپا مى دارند و كار اداره اجتماعشان از طريق رايزنى در ميان آنان است .
از آنجا كه مشورت ، مشاركت و تعاون فكرى است ، در اصل تعاون و مشاركت از آن سخن گفتيم و از آنجا كه شورى به موجب همين آيه يك نظام سياسى مبتنى بر نماز است در نظام سياسى مبتنى بر نماز هم از آن سخن خواهيم گفت .
46- اصل اطاعت و حفظ جماعت  
حكومت اسلامى يك حكومت الهى انتخاب شده از سوى مردم است و چون حكومت در دست افرادى از خود مردم است ، اختلاف نظرهايى ميان حكومت كنندگان و حكومت شوندگان پيش مى آيد و بسا كه هر دو طرف ، خود را محق و راءى خود را متكى به حكم خدا بدانند و بر آن پاى بفشارند. در چنين مواردى طرفين چه بايد بكنند؟ آيا هر كس مجاز است به تشخيص ‍ خود عمل كند يا موظف است به اطاعت و رعايت انضباط و عضويت خود در جماعت ادامه دهد؟ و يا وظيفه دارد امر به معروف و نهى از منكر كند و با هياءت حاكم به مخالفت و مبارزه پردازد؟
در شق اول چنانچه حكومت كنندگان به تشخيص خود عمل كنند، جهنمى به نام استبداد و ديكتاتورى پديد خواهد آمد و چنانچه حكومت شوندگان خود سرانه عمل كنند، آتشى به نام هرج و مرج شعله ور خواهد شد. جهنمى كه هيچ كس از گزند آن در امان نخواهد ماند. بنابراين در اسلام عمل كرد خود سرانه حاكم و محكوم مردود است . در صورت خودسرى حاكمان ، جامعه بايد آنان را به نحو مقتضى و مناسب امر به معروف اجراى قانون و نهى از منكر خودكامگى كند كه فرموده اند:
ان افضل الجهاد كلمة عدل عند امام جائر . (423)
همانا برترين جهاد سخن عدلى است كه در برابر پيشواى ستمگرى گفته شود.
و هم مردم و هياءت حاكمه بايد افراد را از منكر هرج و مرج به معروف اطاعت از قانون فرا خوانند.
در شق دوم ، امر مشروط به صالح بودن و غير صالح بودن هياءت حاكم است . در صورتى كه حكومت صالح باشد، مردم به تبعيت از آن موظف اند و از نشانه هاى صالح بودن رهبران اقامه نماز و عمل كرد شورايى است .
خداى ، تعالى ، فرمود:
... الذين ان مكناهم فى الارض اءقاموا الصلوة (424)
و فرمود:
... و اءقاموا الصلوة و امرهم شورى بينهم (425)
و در صورت غير صالح بودن باز هم بايد امر به معروف و نهى از منكر شوند.
به نظر مى رسد كه آنچه حكومت را از منكر استبداد باز مى دارد و آن را به اطاعت از خدا و قوانين او مى خواند نماز است و آنچه آنان را فروتن مى كند كه تن به مشورت بدهند نماز است و آنچه مردم را به سوى اطاعت از خدا و قوانين و رهبران خدايى سوق مى دهد نماز است و آنچه آنان را امر به معروف و نهى از منكر مى كند و در جماعت و در صحنه نگه مى دارد و موجب پايدارى و نيرومندى جامعه مى شود نماز است . نماز بجاى آوريم و براى خدا بر اين نعمت عظمى سجده سپاس بگزاريم .
47- اصل خود سازى و جامعه سازى  
نماز تاءثير غير قابل انكارى در خود سازى دارد و خود سازى ، پايه و اساس ‍ جامعه سازى است . هر فرد مى تواند با خود سازى به ساختن جامعه اش ‍ كمك كند. براى آن كه جامعه را بسازند بايد تك تك افراد را بسازند. پيامبران برخلاف مصلحان ديگر براى اصلاح جامعه ساختار فكرى و اعتقادى افراد و تهذيب نفوس شروع كردند و به اصلاحات بنيادى - نه سطحى - اهتمام ورزيدند. سيره رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و عمل كرد آن حضرت در سالهاى قبل و بعد از هجرت و نزول نوع مطالب و احكامى كه در مكه و مدينه بر آن بزرگوار نازل شد، روش اسلام را در جامعه سازى نشان مى دهد. و نقش نماز در ساختن جامعه از طريق ساختن افراد و تاءثير بى واسطه و با واسطه نمازهاى جماعت و جمعه در جامعه سازى بر اهل نظر پنهان نيست .
48- اصل آگاهى و معرفت  
مبناى نماز، معرفت است . كسى كه خدا را نمى شناسد، نماز نمى خواند. شناخت حق خداست كه شخص را بر سر نماز مى آورد. و كسى كه عارفا بحقه نماز مى خواند، به حقوق بندگان او نيز عارف است و آنها را مراعات مى كند.
جامعه نمازگزار، جامعه اى آگاه است و معرفتش موجب سلامت اوست اما يك قوم بى معرفت و جهول ، ظلوم است و غرق در تباهيها زيرا بسيارى از مفاسد اجتماعى ناشى از عدم آگاهى است . معرفت براى سلامت اجتماع يك اصل است و نماز حقيقى مردم را حقوقدان و وظيفه دان و اهل معرفت بار مى آورد.
49- اصل محبت  
نماز علاوه بر معرفت به خدا و روح سپاس و وظيفه شناسى مبناى ديگرى نيز دارد و آن محبت به خداست البته محبت به خدا نتيجه معرفت به اوست . كسى مى تواند عاشقانه نماز كند كه شناخت نسبة كاملى به حضرت دوست پيدا كند. براى رسيدن به مقام عشق و خلت (محبت خالص و كامل )، معرفتى ابراهيمى لازم است . كسى نمى تواند با شناخت ناقص ‍ حبيب خدا شود چه رسد به آن كه خليل خدا شود. خوشا به حال كسانى كه در نماز خود حبيب و خليل خدا را امام و مقتدا سازند. مولوى گويد: (426)

از محبت تلخها شيرين شود
از محبت مسها زرين شود
از محبت دردها صافى شود
از محبت دردها شافى شود
از محبت مرده زنده مى كنند
از محبت شاه بنده مى كنند
اين محبت هم نتيجه دانش است
كى گزافه بر چنين تختى نشست ؟
دانش ناقص كجا اين عشق زاد؟
عشق زايد ناقص اما بر جماد
دانش ناقص نداند فرق را
لاجرم خورشيد داند برق را
كفر و فرعونى هر گبر بعيد
جمله از نقصان عقل آمد پديد
برق خندد. بر كه مى خندد؟ بگو
بر كسى كه دل نهد بر نور او
نورهاى چره ببريده پى است
آن چو لاشرقى و لاغربى كى است ؟
برق را خو يخطف الاءبصار دان
نور باقى را همه انصار دان
زان همى گرداندت حالى به حال
ضد به ضد پيداكنان در انتقال
تا كه خوفت زايد از ذات الشمال
لذت ذات اليمين يرجى الرجال
تا دو پر باشى كه مرغ يك پره
عاجز آيد از پريدن اى سره
جان ابراهيم بايد تا به نور
بيند اندر نار فردوس و قصور
پايه پايه بر رود بر ماه و خور
تا نماند همچو حلقه بند در
چون خليل از آسمان هفتمين
بگذرد كه لا احب الافلين
اين جهان تن غلط انداز شد
جز مر آن را كو ز شهوت باز شد
همه كوشش هاى پيامبران خدا در عرصه هاى تبليغ ، همه فداكاريها و جانبازيهاى سربازان و افسران مؤ من به خدا در پهنه هاى نبرد، همه عبادتها و انفاق هاى مردان خدا، و همه نيكوكاريهاى مردان و زنان مؤ من در جوامع بشرى از سرچشمه حب نشاءت گرفته است .
نمازگزار خدا دوست ، مردم را نيز به عنوان عائله خدا دوست دارد. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند:
الخلق عيال الله ، تعالى ، فاءحب الخلق الى الله من نفع عيال الله اءو اءدخل على اءهل بيت سرورا . (427)
مردم خانواده خدا هستند پس محبوب ترين مردم نزد خدا كسى است كه به خانواده او سود رساند يا شادمانيى را به دلهاى اهل خانه اى وارد كند.
و فرمودند:
من اءكرم اءخاه المسلم بكلمة يلطفه بها و مجلس يكرمه به لم يزل فى ظل الله ، عزوجل ، ممدودا عليه بالرحمة ما كان فى ذلك . (428)
كسى كه برادر مسلمانش را گرامى بدارد و به كلمه اى كه او را به آن مورد مهربانى قرار دهد يا نشستى كه او را به آن اكرام كند، مادامى كه در آن حالت بسر مى برد زير سايه خداى ، عزوجل ، قرار دارد كه به رحمت بر سرش ‍ كشيده شده .
اين كه نمازگزاران ، پس از نماز براى قبولى عبادت يكديگر دعا و با هم مصافحه مى كنند، از همين جهت است . مصافحه كردن پس از نماز معنايى جز اين ندارد كه ما خدا پرستان يكديگر را دوست داريم و با هم متحديم . امام صادق (عليه السلام ) فرمودند:
مصافحة اءخوان الدين اءصلها عن محبة الله لهم . (429)
دست دادن برادران دينى ناشى از مهر خدا به آنان است .
محبت ، عامل ايجاد اتحاد است . و براى ايجاد و حفظ سلامت ، صداقت و امانت در جامعه و رفع ناامنى از آن يك اصل است . و نماز بويژه نمازهاى جماعت و جمعه به وجود آورنده محبت و سرور و گسترش دهنده آن در سطح جامعه است .
50- اصل مساوات  
در نمازهاى جماعت و جمعه و عيدين ، عموم مسلمانان از پسران و دختران مميز تا مردان و زنان كهنسال از هر طبقه و حرفه اى ، از فقيرترين تا غنى ترين ، و از فروترين تا بالاترين مقام اجتماعى همه و همه فارغ از هر گونه تعين و تشخصى و فقط به عنوان بنده و پرستنده خدا، سرشار از محبت به همكيشان و هم انديشان ، و در كمال مساوات و در صفوفى تسويه شده دوش به دوش هم قيام و ركوع و سجود مى كنند و همچون پيكرى واحد خداى واحد را مى پرستند و در پايان نماز با عنايت به راست و چپ به همه كسانى كه با آنان در صف واحدند متواضعانه سلام مى دهند و رحمت خدا را براى هم مى طلبند (السلام عليكم و رحمة الله ) و امام جماعت نيز با توجه به راست و چپ به همه كسانى كه پشت سرش نماز گزارده اند، بدون هيچگونه تبعيضى سلام مى دهد. تكرار شركت در صحنه عبادت به عموم مردم داريم ، سبب مى شود كه مساوات را در همه عرصه هاى زندگى رعايت كنيم و همه را به يك چشم بنگريم . در بازار، محكمه ، اداره ، كلاس درس و هر جاى ديگر نسبت به مردم نگاه يكسان داشته باشيم و حقوق همگان را بدون تبعيض رعايت كنيم . رعايت مساوات به معناى نفى تبعيض است اما به معناى نفى تفاوت نيست . مساوات اين است كه به هر كس به اندازه استحقاقش بدهند. مساوات ملازم عدالت است و با رعايت آن است كه عدالت اجرا مى شود.
51- اصل مسؤ وليت  
با توجه به آن كه نماز گزار خود را در برابر خالق و منعم خود مسؤ ول مى داند و سپاسگزارى از او و نعمت هاى او را وظيفه خود مى شمرد، و با عنايت به آن كه سؤ ال از نماز را نخستين پرسش روز رستخيز مى داند و هر گاه كه زمان نماز فرا مى رسد، حس مسؤ وليتش بيدار مى شود و بى درنگ خود را براى اجراى وظيفه و اداى فريضه بزرگ نماز آماده مى سازد و اين احساس ، روزى پنج بار در او به وجود مى آيد، تدريجا به انسانى متعهد و مسؤ ول بدل مى شود كه هرگاه در زندگى شخصى و اجتماعى ، خود را مسؤ ول ببيند يا مسؤ وليتى به او بدهند بدون هيچ گونه اكراهى بلكه با قبول سختى هاى فراوان به آن قيام و اقدام مى كند. بويژه آن كه دينش او را مختار و مسؤ ول دانسته و پيامبر فرموده است :
كلكم راع و كلكم مسؤ ول عن رعيته .
مسؤ وليت شناسى ، مسؤ وليت پذيرى ، و عمل به مسؤ وليت و وظيفه در زندگانى فردى و اجتماعى اصل بسيار مهمى است كه افراد يك جامعه سعادت طلب بايد خود را به آن بيارايند. و نماز گزاردن و عمل به ديگر فرايض آنان را به آن مى آرايند.
52- اصل دفاع  
لازمه حفظ مساجد به عنوان مراكز اقامه نماز، دفع شر بى خدايان توسط خدا پرستان است . خداى ، تعالى ، فرمود:
... و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيرا و لينصرن الله من ينصره ان الله لقوى عزيز . (430)
اگر خدا شر برخى از مردم را توسط بعض ديگر دفع نمى كرد، هر آينه صومعه ها، كنيسهها، معابد، و مساجد كه نام خدا در آنها فراوان برده مى شود، منهدم مى شد و خدا هر آينه كسانى را كه ياريش كنند، ياورى مى كند. همانا خدا نيرومند شكست ناپذير است .
روشن است كه انهدام معابد و مساجد به معناى نابودى جامعه هاى ايمانى است . دشمنى كه مساجد را نابود مى كند، مسجديان را بر جاى نمى گذارد. بنابراين حفظ نماز و حريم آن سبب مى شود كه خداپرستان واقعى به دفاع و جهاد بپردازند و هم نماز و مسجد را حفظ كنند و هم جامعه اهل نماز و مسجد را.
گفتار ششم : نظام سياسى مبتنى بر نماز  
1- نظام توحيد  
علم ، متكى بر قبول وجود علت و معلول است و اتفاقى بودن پديده ها و استقلال ذاتى اشيا را قبول ندارد. دانشمند، معتقد است كه هيچ چيزى در جهان بدون اساس و منشاء نيست . و يك نظم محكم و ازلى براى هميشه در سرتاسر جهان جريان دارد. او، به طور قاطع ، معتقد به روابط قطعى ميان اشيا و پديده هاست و در پى كشف روابط ميان علل و معاليل است . و هنگامى كه اين رابطه ها كشف و قطعيت آنها را به اثبات مى رساند، چگونگى آنها را به عنوان قوانين علمى عرضه مى كند. كشف روابط موجود در طبيعت و عرضه قوانين علمى نشان مى دهد كه قانونمندى جهان و حاكميت انتظام واحد بر جهان هستى ، دليلى بر وجود ناظم است و وجود قانون ، حاكى از وجود قانونگذار مى باشد.
اعتقاد علمى دانشمند امروزى و حقيقت جويى او، نشان مى دهد كه او در عمل به وجود ناظم واحدى كه اين نظام پيوسته واحد را پديد آورده است و قانون گذار واحدى كه اين سيستم قانونى واحد را بر جهان حاكم كرده است ، معتقد است . موحد هم به ناظم واحد و سيستم قانونى واحد و پديده بودن جهان معتقد است . تفاوتى كه هست در اين است كه بعضى از دانشمندان ، نامى از ناظم و قانونگذار و خالق نمى برند اما موحد پيش از آن كه نظم و قانون و آفرينش را ببيند، ناظم و قانونگذار و آفريدگار را مشاهده مى كند و زبان خود را به نام او زيور و زينت مى دهد. و با حقيقت عناد و لجاج نمى ورزد. شخص موحد و جامعه اى كه به توحيد معتقد است ، چون غير از خدا كه علة العلل است مؤ ثر ديگرى را حقيقى نمى داند، تسليم قوانين كلى حاكم بر هستى است ؛ قوانينى كه خدا آن را بر جهان حاكم كرده است . از اين رو برنامه زندگانى خود را بر وفق همان قوانينى كه او بر آسمانها و زمين حاكم كرده است تنظيم مى كند و خود را با نظام حاكم بر آفرينش ‍ همسو و هماهنگ مى سازد. چنين فرد و چنين جامعه اى ، توحيدى است . ما نماز را بر اساس اعتقاد توحيدى خود بجاى مى آوريم و اين اعتقاد را در سوره توحيد و ديگر آيات قرآنى كه مى خوانيم و در تسبيحى از تسبيحات اربعه لا اله الا الله ابراز مى داريم و در تشهد خود: اشهد ان لا اله الا الله گواهى مى دهيم .
اگر در اين گواهى صادق باشيم و برنامه هاى خود را با برنامه هاى تكوينى و تشريعى خداى بى شريك و رهنمودهاى پيامبرش كه در نماز خود بر رسالت او نيز گواهى مى دهيم - اشهد ان محمدا عبده و رسوله - منطبق سازيم ، جامعه ما جامعه اى توحيدى است و گرنه هم فرد و هم جامعه ، داغ ننگين شرك را بر جبين خواهد داشت .
اگر اعتقاد به توحيد و كلمه توحيد، نتواند توحيد كلام و كردار، و همفكرى و همدلى را در ميان رهبر و دولت و ملت پديد آورد، و ناسازگارى و اختلاف را در خانه و كارخانه و هر جاى ديگر از ميان ببرد، گفته و اعتقاد ما آبكى خواهد بود. اگر اختلاف نظرها را از طريق شور و مشورت ، به وحدت فكرى و عملى بدل نكنيم و تضييع حقوق را با نفى انديشه هاى خود مدارانه از ميان نبريم ، به توحيد و نظام توحيدى نرسيده ايم . برخى ديگر از ويژگيهاى جامعه توحيدى در بحث وحدت امت و رهايى از چنگ عصبيت ها و عوامل اختلاف مطرح شد. به آن مراجعه فرماييد. و اينهمه را بايد از نماز و سوره توحيد تهى باشد و حداقل بايد در يكى از ركعت هاى نمازهاى يوميه خوانده شود. اصل توحيد، بايد پيوسته مورد توجه مسلمين و سرمشق آنان باشد.
اگر به وحدت فكرى و عملى رسيديم و تحت تاءثير آن به درجه اى از پيشرفت نايل شديم كه به ديگران وابسته نباشيم و از بيگانگان كمك نخواهيم و به خاطر نيازى كه داريم ، آنان را خدايى خويش نگيريم ، در آن صورت به توحيد رسيده ايم . با بجاى آوردن نمازهاى خالص ، نمازى توحيدى بخوانيم و با وحدت و اتحاد و عملكردى مبتنى بر نماز، جامعه اى توحيدى بنا كنيم .
چون از ايشان مجتمع بينى دو يار
هم يكى باشند و هم ششصد هزار
بر مثال موجها اعدادشان
در عدد آورده باشد بادشان
مفترق شد آفتاب جانها
در درون روزن ابدانها
چون نظر در قرص دارى خود يكى است
وانكه شد محجوب ابدان در شكى است
تفرقه در روح حيوانى بود
نفس واحد، روح انسانى بود
چون كه حق رش عليهم نوره
مفترق هرگز نگردد نور او
يك زمان بگذار اى همره ملال
تا بگويم وصف خالى زان جمال
در بيان نايد جمال حال او
هر دو عالم چيست ؟ عكس خال او
چون كه من از خال خويش دم زنم
نطق مى خواهد كه بشكافد تنم
همچون مورى اندرين خر من خوشم
تا فزون از خويش بارى مى كشم
مولوى (431)
2- نظام رحمت و حمد  
هستى ، رحمت است و تمام چيزهايى ريز و درشت و زنده و غيره زنده اى كه وجود دارند از رحمت خدا برخوردارند و مى بينيم كه خدا به فكر همه آنها بوده است و هر موجودى را براى آن كه نيازهايش برطرف شود متناسب با شرايط و محيط و عالمى كه در آن است آفريده است ، بنابراين نظام آفرينش نظام رحمت است و پاسخ نعمت و رحمت ، حمد است و هيچ چيزى وجود ندارد مگر آن كه حضرت رحمان را مى شناسد و با تسبيحش او را حمد مى گويد (و ان من شى ء الا يسبح بحمده ) (432) پس ‍ جهان هستى بر نظام رحمت و حمد استوار شده است و اشرف مخلوقات هم نبايد از اختيار خود سوء استفاده كند و تسبيح و حمد خدا را كنار بگذارد. او به دليل برخوردارى از خردمندى و قطريات و استعدادهاى خداداد، به طريق اولى و بيش از ساير موجودات ، بايد به تسبيح و حمد خدا بپردازد.
آيا ما نبايد هيچ درسى از نظام هستى بگيريم ؟ آيا نبايد نظام هستى را كه نظام رحمت و حمد است وارد خانه ، بازار، مزرعه ، كارگاه ، و كارخانه خود كنيم و زندگانى اجتماعى خود را همسو با جامعه هستى بر نظام رحمت و حمد استوار كنيم ؟ آيا اگر همگان نسبت به هم رحمت را بستايند و سپاس ‍ بگزارند، تمامى مشكلات جامعه حل نخواهد شد. مطمئنا حل خواهد شد. من كوچكترين ترديدى در اين زمينه ندارم تمام حسادت ها، كينه ها، تنش ها، دشمنى ها و جنگ و ستيزها در خانه و محيط كار برطرف خواهد شد. همه از همديگر راضى و خشنود خواهد بود و به جاى آن كه وقتشان صرف اين گونه امور و پيدا كردن راه حل آنها بشود، صرف تربيت ها، پيشرفتها و تكامل كلى جامعه خواهد شد و خدا هم از آنان خشنود خواهد بود.
جامعه اى كه به رحمت نرسيده است راه تربيت را نرفته است . تمام مشكلات جامعه از تربيت هاى نادرست و اشتباهات تربيتى است . اگر نظام رحمت و حمد در جامعه برقرار شود، نظام احسن را براى زندگانى خود برگزيده ايم چون نظامى بهتر از نظام مديريت خدايى وجود ندارد. آن همه تاءكيد قرآن و روايات معصومين بر اصل رحمت براى چيست و چرا فرموده اند:
من لم يشكر الناس لم يشكر الله (433)
كسى كه از مردم تشكر نكند خدا را سپاس نگفته است .
آيا آيه (لئن شكرتم لاءزيدنكم ) را نخوانده ايد، آيا حمد و سپاس ما نعمت و رحمت پروردگار را مضاعف نمى كند؟! اگر حمد و سپاس خدا رحمت و نعمت او را زياد مى كند. ستودن بندگان نيكوكار خدا و سپاسگزارى از آنان هم موجب افزايش كمى و كيفى كار و خدمتشان خواهد شد و اين افزايش ‍ تدريجى است كه جامعه را بسوى كمال مى برد. اگر دانشمندى يا معلم و كارگر و كشاورزى ، كار و خدمت ارزنده اى ارائه دهد و خدمت شوندگان و اطرافيان و جامعه اش بى تفاوتى نشان بدهند و او را سپاس نگزارند و مورد تقدير و تشويق خود قرار ندهند و حتى ناسپاس نشان دهند، آيا او را دلسرد و ماءيوس نمى سازند و باعث در جا زدن يا عقب نشينى او نمى گردند، و اگر كار و خدمت او را راج نهند و از او تشكر بكنند، آيا موجب پيشرفت او و بالا بردن كيفيت و كميت كار و خدمت او نمى گردند؟!
عقب افتادگى جامعه ، مجموعه عقب نشينيهاى افراد است و پيشرفتهاى آن ، مجموعه پيشرفتهاى جزئى اعضاى آن است پس چرا نظام جامعه را بر رحمت و حمد؛ يعنى نيكوكارى و درستكارى و سپاس متقابل استوار نمى سازيم ؟ چرا تنش هاى متلاشى كننده و واپس اندازنده را در خانواده و محيط كار خود با اين روش ساده و دوستانه از ميان بر نمى داريم ؟ نظام رحمت و حمد، روح خدمت و سازندگى و كار نيك كردن و نيك كار كردن را در جامعه تقويت خواهد كرد و موجب تكامل و ارتقاى مادى و معنوى خواهد شد.
هر اندازه از مغضوبان و گمراهان دور شويم و نادرستى و اسراف و كم كارى و غش را كنار بگذاريم ، و هر قدر در راه درستكارى و راستى كه صراط مستقيم است حركت كنيم و بر كيفيت مطلوب كار و توليد خود بيفزاييم به همان نسبت ، خشم و غضب ، و گمراهى و اضطرابمان در محيط كار و جامعه از ميان خواهد رفت ، و مهر و محبت و راءفت ، اساس كارمان خواهد شد.
مديران و مسؤ ولان نيز هر اندازه از روشهاى انگيزشى مناسب و مطلوب بيشترى استفاده كنند، بر عشق و علاقه مردم به نظام و مسؤ ولان ، و بر مهر كارگران و كاركنان به كار و محيط كار افزوده خواهد شد و با افزايش كيفيت كار و مديريت و بالا رفتن رضايت مردم ، ميزان بهره ورى عمومى اضافه خواهد شد. بنابراين بايد نماز را به صحنه فعاليتهاى اجتماعى و محيطهاى كارى بكشانيم و آن را محور هدايت و اصلاح هر امرى قرار دهيم . آخر، نماز، مهم ترين فريضه دين حق است و بايد بيشترين بهره را از آن به دست آورد.
لحظه اى نيك بينديشيم چگونه خواهد بود وضع ما زمانى كه شوهران به زنان و زنان به شوهران و فرزندان به والدين و والدين به فرزندان و فرزندان به يكديگر نظر رحمت داشته باشند و از راستى و درستى و خدمات صادقانه هم تشكر بكنند و چگونه خواهد بود زمانى كه كشاورزان و مالكان ، كارگران و كارفرمايان ، معلمان و شاگردان ، خريداران و فروشندگان ، موجران و مستاءجران ، توانگران و نيازمندان ، ملت و مردم ، رهبر و مردم تحت رهبرى ، همه و همه با ارائه راستى و درستى و خدمات صادقانه متقابل ، عملا به هم رحمت داشته باشند و از يكديگر تشكر بكنند. چه خواهد شد اگر روح رحمت به جاى تنگ نظرى و حسادت و تضييع حقوق ديگران و ايجاد نفرت و دشمنى بر جامعه حاكم گردد؟ آيا گلستانى از گلواره هاى نيكوكار و معطر ايجاد نخواهد شد؟ آيا يك جامعه ايده آل نخواهيم داشت ؟ اگر چنين است پس نماز را كه يادآور و آموزگار نظام رحمت و حمد است ، از ياد نبايد برد.
3- نظام تسبيح  
بخشى از نماز تسبيح است . در ركوع و سجود، و در قيام ركعتهاى سوم و چهارم ، خدا را تسبيح مى كنيم ؛ يعنى ذات اقدس او را از هر عيب و نقصى پاك و منزه مى شمريم و تمام صفات او را كمال مى دانيم . او يك شخص ‍ نيست كه صفات نقص ، به او منتسب شود بلكه يك نيروست ، يك قدرت است و اگر قرآن مى گويد: (او كسى است كه ...) به اعتبار اذهان ما مى گويد وگرنه او موجودى است كه داراى ماهيت نيست . هستى صرف و بسيط است و از داشتن ماهيت و چه چيزى كه مستلزم جنبه هاى تركيبى است منزه است . ذات اقدس و يگانه او از نقيصه تركيب و تكثر پاك است . خلق و امر، به دست اوست و چون صفت خالقيت او خالى از عيب و نقص است ، نظامى هم كه او جهان را بر آن آفريده است خالى از نقص است . نظام خلقت ، نظام احسن است و بهتر و كامل تر از آن قابل تصور نيست . هيچ كس ‍ نمى تواند نقشه كامل تر و نظام بهترى براى خلقت ارائه دهد و بگويد: اگر خدا جهان را اينگونه مى آفريد، بهتر بود. صفت امر كه همان فرمانروايى او بر جهان گسترده و پر عظمت را بر اساس سنتها و نواميسى كه خود مقرر كرده است اداره مى كند. مدير و كارگردانى بهتر از او وجود ندارد. هيچ كس ‍ نمى تواند بگويد كه اگر خدا جهان را به گونه ديگرى اداره مى كرد، بهتر بود. بر كار خدا اعتراض وارد نيست . صفت ربوبيت او نيز بى عيب است و نظام تربيتى يى بهتر از نظام تربيت رب وجود ندارد. بايد نظامهاى آفرينش ، مديريت و ربوبيت او را بررسى كنيم و از آنها به نفع اداره بهتر جامعه بهره برداريم . ما از مطالعه نظام عظيم آفرينش و نظام دقيق اداره آن ؛ يعنى كشف قوانين و نواميس حاكم بر آن مى توانيم درسهاى ارزنده اى را براى اداره اجتماع خود فرا گيريم و به اندازه توفيقى كه در فهم برنامه مديريت جهان به دست مى آوريم ، برنامه بسيار سازنده اى را براى اداره احسن جوامع اسلامى ، منظم سازيم . اما آفريدگار مهربان كه از عظمت برنامه مديريت خلقت و ناتوانى ما از درك كامل قوانين مربوط به آفرينش و تربيت ، و كارگردانى اين جهان ، مطلع است ، از ما بندگان خود غافل نبوده است و با عنايت به شناختى كه از انسان آفريده خود داشته است و با توجه به نحوه ارتباط او با جهان آفرينش ، عالى ترين قوانين را براى جوامع انسانى مقرر كرده است كه در دو بخش طبيعت و ماوراى طبيعت قابل بررسى است و از نظر اتقان و احكام ؛ همانند همان قوانين و نواميس عالم خلقت ، خدشه ناپذير مى باشد و كسى را ياراى آن نيست كه برنامه اى بهتر از آن ارائه دهد. نهايت ، ما براى مسائل نوظهور جوامع انسانى مى توانيم در چهارچوب همان قانونهاى الهى و با الگو قرار دادن نواميس چرخه آفرينش ، قوانين جديدى را وضع كنيم و به اجرا در آوريم .
اين نكته كليدى بسيار خوبى است براى كسانى كه قوانين تشريعى را قبول ندارند. آنان مى توانند قوانينى را كه در متن شريعت وجود دارد، با نواميسى كه در متن خلقت است بسنجند و قياس كنند و چنانچه ميان آنها هماهنگى و وحدت ديدند، بفهمند كه واضع قوانين تكوينى و تشريعى يكى است . آن براى اداره جهان و اين براى اداره انسان است و پس از دريافت اين حقيقت ، دست از لجاج بردارند، احكام شريعت اسلام را بپذيرند و به آن گردن بنهند، در مثل اگر نماز را روشى منطبق بر نظام آفرينش ديدند، خود را با نظام خلقت ، همسو و هماهنگ ، و به آن قيام و اقدام كنند و باقى ماندن در جرگه بى نمازان را عملى قبيح و ناروا بشمارند.
4- نظام سلامت  
نظام صلات ، نظام سلامت است . سلام پايان نماز، هدف نماز را مشخص ‍ مى كند. هدف آن ايجاد جامعه اى سالم بر اساس نظامى سالم است و نظام مديريت منطبق با نماز، نظامى است كه جامعه را به سلامت اداره كند. بيماريهاى تربيتى ، فرهنگى ، سياسى و اقتصادى را از پيكر جامعه برطرف سازد و با رعايت تفاوتها، رفع تبيعضها، اجراى عدالت ، و رفع ستم ، امكان بهره ورى عموم مردم را از نعمت هاى پروردگار و امكانات و مواهب زندگانى اجتماعى سالم ميسر و ممكن سازد و از اين رهگذر آنان را به هم خوشبين و مهربان كند و با تاءليف قلوب و تحكيم رشته اخوت اسلامى و رهبرى صحيح مردم ، آنان را در همه زمينه ها به سلامت برساند.
رحيميت خدا، يعنى رحمت خاص او، مخصوص مؤ من مسلم است و مؤ من مسلم ، علاوه بر آن كه مؤ من به خدا و تسليم امر اوست ، خواهان امن و امان و سلم و سلامت است . امام صادق (عليه السلام ) فرمودند:
السلام فى دبر كل صلاة الاءمان (434)
سلام دادن در آخر هر زمان ، موجب امنيت و امان در دنيا و آخرت است .
نمازگزاران بايد رحمت و سلامت ، و امنيت و امانت را در معاملات و معاشرات خود مراعات كنند.
در اسلام ايده سلامت خواهى آن قدر مهم است كه پاسخ دادن به سلام سلام دهنده حتى در نماز كه راز و نياز با آفريننده هستى است ، واجب است .
جامعه مسلمان ، جامعه اى است كه به دنبال سلم و سلامت است و مى خواهد با راستى و درستى و صلاح و سداد زندگى كند. پس اگر مديرى يا تحت اداره اى خدشه اى به سلامت فرد و جامعه ، و نظام سالم آن وارد كند، برخلاف نظام صلات كه نظام سلم و سلامت است ، عمل كرده است . با توجه به آن چه گفته شد، نماز، نظام گوشه گيرى و انزوا نيست . نظام صلب نياز و كار و كوشش است . در خلوت خزيدن و فقط نماز خواندن ، راه راستى كه ما را به نعمت برساند نيست . چنين كارى خداپسند هم به نظر نمى رسد و جلب رحمت و نعمتش هم نمى كند.
نظام مديريت مبتنى بر صلات ، مى تواند ما را به تربيت صحيح خدايى ، امنيت و سلامت ، رحمت و بركت ، و نعمتهاى بيكران برساند و هر نظام مديريتى كه بر ضد نظام صلات عمل كند، نظامى غير خدايى ، فرعونى ، و شيطانى است .
نظام صلات را خدا، وضع كرده است و نظام مبتنى بر آن يك نظام الهى است . در نظام الهى اسلام ضرر و ضرارى نيست ، چنان نيست كه هر كس و هر گروه فقط به سود خود بينديشد و كار تنها به نفع خود كند. نظام الهى ، نظام ، رعايت حقوق و اجراى عدالت و بالاتر از آن نظام مهربانى و بخشندگى است و از اين روست كه نظام سلم و سلامت است اما در نظام هاى شيطانى و فرعونى ، شيطنت بسيار است ، و خود پرستى و منفعت پرستى حاكم است . نظام سود پرستى ، سبب مى شود كه حكومت به رعيت و رعايا به هم زيان بزنند و ستم روا دارند. به يكديگر شر برسانند و در صورتى كه منفعت ايجاب كند، رقيب را براندازند. يك فرعون بزرگ با فرعونهاى كوچكترى همدست مى شود و بر مردم حكومت مى كند. اخلاق فرعونى آنان به همگان سرايت مى كند و جامعه يكپارچه خود خواهى و منيت مى شود. اين ويژگى و ماهيت جامعه فرعونى است .
اما در جامعه الهى ، همه سعى مى كنند براى رضاى خدا به هم خير و خوبى برسانند، و ببخشند و مهر بورزند. چون نشان نظام الهى ؛ بخشندگى و مهربانى است . آخر آنان اين خلق و خو را از خداى خود آموخته اند و از او گرفته اند كه او رحمن و رحيم و ارحم الراحمين است .
راه دستيابى به نظام مديريت صحيح و جامعه برتر، تكيه بر قانون رحمت است . قانونى كه خداى مهربان آن را در وضع نظام صلات ، روزى سى بار به فكر و روح و خلق و خوى بندگان خود القا ميكند. بكوشيم تا بالاترين بهره ورى را از نماز داشته باشيم و كشور خود را با تكيه بر قانون اياك نعبد و اياك نستعين ؛ يعنى تنها با عبوديت پروردگار و كمك خواهى از او و بدون ذلت كشيدن از بيگانگان و يارى خواهى از شرق و غرب اداره كنيم كه جامعه وابسته ، معيوب است و نظام آن نظام سلامت نيست .
5- نظام شورى (دموكراسى ) معنى شور  
كسى به محضر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسيد و از آن بزرگوار پرسيد: ما الحزم ؟! درست انديشى ، و مال انديشى و محكم كارى فكرى چيست ؟ در پاسخ به او فرمودند:
تشاور امرء ذار اءى ثم تطيعه . (435)
(بررسى يك امر) اين است كه با شخص صاحب نظرى رايزنى كنى . آنگاه از او فرمان ببرى (راءيش را بكار بندى ).
بى نياز از راءى و راى زنى  
همه خردمندان نيازمند مشورت اند و بايد براى تصحيح و تكميل انديشه و راءى خود از افكار و آراء ديگران كمك گيرند. آن كه خرد محض است و نيازمند مشاوره نيست فقط خداست حتى رسول او كه عقل كل بود بنا به مصالحى ماءمور به مشورت گرديد. امام على (عليه السلام ) در بى نيازى خدا از راى و رايزن چنين فرمود:
اءنشاء الخلق انشاء و ابتداءه ابتداء بلاروية اءجالها و لاتجربة استفادها و لاحركة اءحدثها و لاهمامة نفس اضطرب فيها . (436)
آفرينش را به گونه اى پديد آورد كه ناشناختنى است و آفرينش را به سانى آغازيد كه ناگفتنى است . بى آن كه انديشه اى بكار گيرد يا از تجربه اى سود برد يا در خود جنبش و جوششى پديد آرد. و نيز بى آن كه به آشفتگى و ناآرامى دچار آيد. (437)
خلق الخلق على غير تمثيل و لامشورة مشير و لامعونة معين . فتم خلقه باءمره و اءذعن لطاعته فاءجاب و لم يدافع و انقاد و لم ينازع (438)
آفريدگان را بدون الگو گيرى ، و بدون رايزنى رايزنى و يارى يارى دهنده اى آفريده است . آفرينش او تنها به اراده و فرمان او آغاز و پايان يافت و به فرمانبردن از او اعتراف كرد. پس فرمان او را پذيرفت و رد نكرد و رام گرديد و نزاع نكرد. (439)
جايگاه رايزنى در اسلام  
رايزنى در اسلام جايگاه بلندى دارد. و در امور كوچك و بزرگ ، فردى و اجتماعى ، خانوادگى و كشورى و سياسى و نظامى سفارش شده است ؛ مثلا قرآن در مورد باز گرفتن كودك شيرخوار از شير مادر تلويحا سفارش به رايزنى مى كند. مى فرمايد:
... فاءن اءرادا فصالا عن تراض منهما و تشاور فلا جناح عليهما (440)
اگر پدر و مادر بخواهند كودك را (پيش از دو سال كامل ) با رضايت و مشورت يكديگر از شير باز گيرند، بر آن دو گناهى نيست .
همچنين در مورد شير دادن نوزادى كه پدر و مادرش از هم جدا شده اند، مى فرمايد:
... و ائتمروا بينكم بمعروف ... (441)
... به وجه پسنديده اى در ميان خود رايزنى كنيد...
در امر مهم جنگ نيز فرمان مشورت مى دهد و به رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى گويد:
و شاورهم فى الاءمر (442)
در كارهاى مهم با آنان مشاوره كن
در امر اداره اجتماع و سياستگذارى نيز به طور غير مستقيم امر به مشورت مى كند. و رايزنى و هم انديشى را در اداره جامعه از صفات نيكوى مؤ منان مى شمرد.
... اءمرهم شورى بينهم ...
امر اداره اجتماعشان بر اساس رايزنى و هم انديشى در ميان آنان است .
در سنت گفتارى و كردارى پيغمبر اكرم و ائمه هدى ، صلوات الله عليهم ، نيز سفارش به مشورت و عمل به آن فراوان مشاهده مى شود. كه برخى از آنها نقل خواهد شد. ارزش و اهميت مشورت در اسلام به خاطر فايده هاى متعددى است و اينك برخى از فوايد آن :
ارزش رايزنى و خطر استبداد  
1- افراد و مردمى كه كارهاى خود را با مشورت و مصلحت انديشى يكديگر اجرا مى كنند، كمتر گرفتار لغزش مى شوند. به عكس افراد و جوامعى كه گرفتار خودبينى و استبداد به راءيند، غالبا گرفتار اشتباهات خطرناك و فاحش مى شوند و از حركت در صراط مستقيم و رسيدن به پيروزى و كاميابى باز مى مانند.
مشورت كننده علاوه بر بكار گيرى عقل و انديشه خود، در زمينه امر مورد مشورت ، از عقل فطرى و تجربى مشورت شوندگان بهره مى برد. و وسعت بينشى كه درباره آن بدست مى آورد، موجب كاهش موارد لغزش در برنامه ريزى ، تصميم گيرى ، و اجراى كار مى شود. او با استفاده از عقول ديگران ، و پيش رو نهادن و بررسى كردن آراء آنان مى تواند به شناخت دقيق صواب از خطا و راه از چاه برسد، و در مسير صحيح حركت كند. و اين فرموده امام على (عليه السلام ) است كه من استقبل وجوه الاراء عرف مواقع الخطاء . (443)
آن كه آراء مختلف را پيش روى خود گذاشت ، جاهاى لغزش را شناخت .
اين سخن نيز از آن حضرت است :
... و الاستشارة عين الهداية و قد خاطر من استغنى براءيه . (444)
رايزنى ، خود راهنمايى و راهيابى است . و آن كه به راءى خود بسنده كرد و از آراء ديگران بى نيازى ورزيد، خود را در خطر افكند.
امام على (عليه السلام ) فرمودند:
من ملك استاءثر و من استبد براءيه هلك و من شاور الرجال شاركها فى عقولها . (445)
هر كه بر ديگران دست يابد و فرمانروا شود، به خودبينى گرايد و آن كه به خود راءيى و زورگويى گرفتار آيد، به گرداب نابودى در افتد. و آن كه با مردان برجسته و صاحب نظر مشورت كند، در خردهايشان شريك شود.
از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده است كه :
ما شقى عبد قط بمشورة و لا سعد باستغناء راءى . (446)
هرگز بنده اى به خاطر مشورت بدبخت و به خاطر مشورت نكردن خوشبخت نمى شود.
آن حضرت در مورد مشورت هاى فردى فرمودند:
ما من رجل يشاور اءحدا الا هدى الى الرشد . (447)
كسى نيست كه با ديگرى مشورت كند، مگر آن كه به راه راست رهنمون شود.
و درباره مشورت هاى قومى و گروهى فرمودند:
ما تشاور قوم الا هدوا الى رشدهم . (448)
هيچ گروه و مردمى در كارها مشورت نكرد مگر آن كه به سوى راه راست و خردمندانه خود رهبرى شد.
و باز از آن حضرت در زمينه مشورت هاى اجتماعى و كشورى روايت شده است كه فرمودند:
اذا كان اءمراؤ كم خياركم و اءغنياؤ كم و اءمركم شورى بينكم الاءرض خير لكم من بطنها و اذا كان اءمراؤ كم شراركم و اءغنياؤ كم بخلاؤ كم و لم يكن اءمركم شورى بينكم فبطن الاءرض خير لكم من ظهرها . (449)
هنگامى كه فرماندهان شما بهترين هاى شما و توانگران شما سخاوتمندان شما باشند و كارهايتان به مشورت اجرا شود، روى زمين براى شما بهتر از زير آن است (شايسته زندگى هستيد) و چنانچه زمامداران شما بدترين هاى شما و بى نيازان شما تنگ نظران شما باشند و كارهايتان به مشورت اجرا نشود، زير زمين براى شما بهتر از پشت آن است (مرگ برايتان بهتر از زنده بودن است ).
از اين سخن رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه فرمودند:
... اذا كان اءمراؤ كم شراركم و لم يكن اءمركم شورى بينكم ...
چنين بر مى آيد كه در نظر آن بزرگوار فرماندهان و زمامداران مستبد و بى مشورت بدترين اميرانند. و حكم خرد خردمندان ديگر نيز همين است .
2- مشورت ، نيروى انديشه را در اهل مشورت پرورش مى دهد. و موجب شكوفايى استعدادها مى شود اما استبداد به راءى ، انديشه ها را از تحرك و پويش باز مى دارد، نيروهاى فكرى آماده را نابود مى سازد و سرمايه هاى انسانى را جامعه را از ميانه بر مى دارد.
3- مشورت كننده در صورت پيروزى و كاميابى كمتر مورد رشگ ديگران قرار مى گيرد زيرا مشورت شوندگان پيروزى او را مرهون ابراز نظرهاى خود مى دانند و چون خود را در موفقيت او سهيم و شريك مى دانند به او حسد نمى ورزند و كارشكنى نمى كنند همچنين در صورتى كه با شكست روبه رو شود، او را سرزنش نمى كنند، چون شكست او را نتيجه نظر دادن خود مى دانند، و نه تنها او را شماتت نمى كنند كه برايش دل مى سوزانند و با وى همدردى مى كنند.
4- مشورت كننده ، به هنگام مشورت ، ارزش شخصيتى مشورت شوندگان و ميزان دوستى و دشمنى آنان را درك مى كند. و اين شناخت راه را براى پيروزى او هموار مى سازد. و هر كسى براى رسيدن به موفقيت نيازمند آن است كه دوستان و دشمنان خود را بشناسد.
5- آن كه مشورت مى كند، متواضع است و محبوب ديگران مى شود. در صورتى كه آن كه مشورت نمى كند، مغرور و خود پسند است و خود پسندى اش موجب نفرت ديگران از او، و غربت و تنهايى اوست . امام على (عليه السلام ) فرمودند:
لا وحدة اءوحش من العجب و لا عقل كالتدبير . (450)
هيچ تنهايى يى وحشت انگيزتر از خود پسندى و هيچ خردى همانند پس ‍ نگرى و پيامد انديشى نيست .
اين سخن مولا مى رساند كه خود پسند، نه خود خردمند است و نه حاضر به بهره گيرى از عقل خردمندان است . و از اين روست كه تنها و بدون پشتيبان است و آن كه پيامد انديش است ، داراى بهترين خرد است و چون چاره انديش است ، اهل مشورت است .
و لا مظاهرة اءوثق من المشاورة . (451)
هيچ پشتيبانى يى مطمئن تر از مشورت كردن نيست .
آن بزرگوار در جاى ديگرى فرمودند:
لاظهير كالمشاورة (452)
پشتيبانى اطمينان بخش تر از رايزنى وجود ندارد.
6 نه تنها مشورت كننده از منافع مشورت بهره مند مى شود كه مشورت شونده نيز از بركات آن مستفيض مى گردد. مشورت نه تنها مشورت شونده را وادار به تفكر و تعقل مى كند و موجب بارور شدن انديشه و خردش ‍ مى گردد. كه شخصيت و روح او را به سمت كمال مى برد. وقتى با كسى مشورت مى كنيم و راءى او را به حساب مى آوريم ، در حقيقت به او بها مى دهيم . و او را از نظر روحى باز سازى مى كنيم . هنگامى كه مجاهدان از جنگ احد مراجعت كردند، كسانى كه از جهاد در راه خدا گريخته بودند، اطراف پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را گرفتيد. و ابراز پشيمانى و درخواست بخشش كردند. اين فرمان نزول يافت كه :
فاعف عنهم و استغفرلهم . (453)
آنان را مشمول عفو خود گردان و برايشان طلب آمرزش كن .
به علاوه براى باز سازى روحى آنان فرمود:
و شاورهم فى الاءمر
در كارها با آنان به مشورت پرداز.
مخاطب اين فرمان نخست پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) است . اما بعد شامل مصادر امور و مسؤ ولان ، و سپس شامل عموم مردمى كه پيرو پيامبرند نيز مى شود.
7- آن كه به مشورت عمل مى كند، به ديگران نيز درس مشورت مى دهد و اصل مشورت را ترويج مى كند. هم خود به امر خدا عمل مى كند. و هم موجب اجراى امر خدا در سطح جامعه مى شود. همچنان كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) چنين مى كرد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به عنوان يك رهبر الهى ، با آن كه از لغزشهاى فكرى و عقيدتى ، و علمى و عملى مصون بود، بنا به برخى از مصالح و منافعى كه قبلا بيان شد، ماءمور به مشورت گرديد، آن كه حضرت هم ديگران را به مشورت توصيه مى فرمود و هم خود به مشورت عمل مى كرد و عملا به ديگران درس رايزنى مى داد حتى گاهى براى احترام به راءى صاحبنظران از راءى خود صرف نظر مى كرد. و يكى از عوامل پيشرفت كار او همين روش و خوى و خصلت عالى بود. رهبر و مدير و زمامدارى كه با تمام عظمت مقام ظاهرى و باطنى و معصوميت خود متواضعانه تن به مشورت مى دهد و به آرا و انديشه هاى ديگران حرمت مى نهد بايد در كار رهبرى و هدايت ، و زمامدارى و مديريت خود محبوب و موفق باشد.
مشورت كن با گروه صالحان  
مشورت كن با گروه صالحان
بر پيمبر امر شاورهم بدان
امرهم شورى براى اين بود
كز تشاور سهو و كژ كمتر رود
اين خردها چون مصابيح انورست
بيست مصباح از يكى روشن تر است
بوكه مصباحى فتد اندر ميان
مشتعل گشته ز نور آسمان
غيرت حق پرده اى انگيخته است
سفلى و علوى به هم آميخته است
گفت سيروا مى طلب اندر جهان
بخت و روزى را همى كن امتحان
در مجالس مى طلب اندر عقول
آنچنان عقلى كه بود اندر رسول
زآنك ميراث از رسول آن است و بس
كه ببيند غيبها از پيش و بس
در بصرها مى طلب هم آن بصر
كه نتابد شرح آن اين مختصر
مولوى (454)
مشورت با نفس خويش  
آنچه گويد نفس تو كاينجا بدست
مشنوش ، چون كار او ضد آمده است
 
 

مشورت در كارها واجب شود
تا پشيمانى در آخر كم بود
حيله ها كردند بسيار انبيا
تا كه گردان شد برين سنگ آسيا
نفس مى خواهد كه تا ويران كند
خلق را گمراه و سرگردان كند
گفت امت : مشورت با كى كنيم ؟
انبيا گفتند با عقل امام
گفت گر كودك در آيد يا زنى
كو ندارد عقل و راى روشنى
گفت : با او مشورت كن و آنچه گفت
تو خلاف آن كن و در راه افت
نفس خود را زن شناس از زن بتر
زان كه زن جزويست ، نفست كل شر
مشورت با نفس خود گر مى كنى
هر چه گويد، كن خلاف آن دنى
گر نماز و روزه مى فرمايدت
نفس ؛ مكارست ، مكرى زايدت
مشورت با نفس خويش اندر فعال
هر چه گويد عكس آن باشد كمال
برنيايى با وى و استيز او
رو بر يارى بگير آميز او
عقل قوت گيرد از عقل دگر
نى شكر كامل شود از نى شكر
من ز مكر نفس ديدم چيزها
كو برد از سحر خود تمييزها
وعده ها بدهد تو را تازه به دست
كه هزاران بار آنها را شكست
عمر اگر صد سال خود مهلت دهد
اوت هر روزى بهانه تو نهد
گرم گويد وعده هاى سرد را
جادوى مردى ببندد مرد را
اى ضياء الحق حسام الدين بيا
كه نرويد بى تو از شوره گيا
از فلك آويخته شد پرده اى
اى پى نفرين دل آزرده اى
اين قضا را هم قضا داند علاج
عقل خلقان در قضا گيج است گيج
مولوى (455)