3- موقع شناسى و زمان
سنجى
پيش از اين در بحث تاءثير تربيتى نماز
درباره زمان شناسى به عنوان يكى از فايده هاى مهم نماز سخن گفتيم و طرح
آن در اينجا به مناسبت ديگرى و براى تكميل بحث پيشين است . زمان ، چيزى
نيست كه وجود خارجى داشته باشد.
زمان ، مساوى با حركت ماده است لذا براى سنجش زمان ، مقدار حركت ماده
را مى سنجند و آن را از نظم بسيار دقيقى كه در حركت و چرخش طبيعت است
استفاده و استخراج مى كنند. از اين روست كه استخراج تقويم ، كار منجمان
است .
ناظم پر توان جهان براى طبيعت ، نظم را مقرر كرده است و براى جوامع
انسانى هم كه بخشى از خلقت است ، نظم را پسنديده و سفارش كرده است حتى
دوست دارد كه بندگانش ارتباطهاى ويژه و رسمى خود را با او، در اوقات
خاص و روى برنامه حساب شده اى برقرار كنند. از اين رو براى انواع
عبادتهاى بندگان ؛ مانند نماز، روزه ، و حج برنامه زمان بندى شده اى
تعيين و عنصر نظم و زمان را وارد برنامه هاى دينى كرده است .
وقتى كه درباره هلال ها و منازل ماه از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله
و سلم ) سؤ ال شد، خداى ، تعالى ، به او فرمود:
قل هى مواقيت للناس و الحج .
(384)
بگو: آن ، وقت نماى مردم است .
اين چرخش و گردش ماه و تغيير هلال و منازل آن ، زمان نماى مردم براى
تشخيص سال ، ماه ، هفته ، روز و ساعت ، جهت برنامه ريزى و اجراى زمان
بندى شده امور جارى زندگى و تشخيص زمان حج و ديگر اعمال عبادى است .
البته اين منحصر به ماه نيست و ماه را به عنوان نمونه و به مناسبت سؤ
الى كه شده بود مطرح كرده اند و گرنه زمين و خورشيد و ديگر ستارگان هم
وقت نماى مردم است .
نماز و برخى از عبادتهاى ديگر داراى اوقات ويژه است و جامعه نمازگزار
بايد وقت شناسى و زمان سنجى را از نمازى كه مى خواند فرا گيرد. رعايت
اوقات نماز، تمرين وقت شناس و زمان سنج قرون آغازين اسلام ، نخستين
كسانى بودند كه زمان سنج (ساعت ) را اختراع كردند.
اعلام وقت نماز براى كسانى كه ساعت و زمان سنجى در اختيار ندارند و يا
اگر دارند به خاطر سرگرمى ها از آن غافل مى شوند، ضرورى و لازم است .
در اسلام براى دانستن اوقات شرعى و حركت بسوى نماز، اذان را مقرر كرده
اند، بنابراين اعلام وقت را نيز بايد از نماز و اذان آموخت . در
كارخانه ها، كارگاهها، اجتماعات ، مدارس ، دانشگاهها، ادارات و هر جا
كه رعايت نظم عمومى لازم است ، بايد به وسايل مناسب ، اعلام وقت كنند.
اين كه بوق كارخانه ها و زنگ كلاسها در وقت معين به صدا در مى آيد، كار
بجا و سودمندى است . اعلام وقت ؛ يعنى نظم را رعايت كنيد.
تجربه نشان داده است كه مردان و زنان ، و كشورهاى موفق دنيا، زمان شناس
بوده اند و هر كارى را در وقت مقررش اجرا كرده اند. تا موقعى كه ما
مسلمانان ، زمانشناس بوديم و آن را مهم مى شمرديم ، سرورى علمى جهان از
ما بود.
بيگانگان رمز موفقيت را كه موقع شناسى و زمان سنجى ، و رعايت نظم است ،
با خردمندى و تجربه دريافته اند و ما اينگونه دستورالعمل ها را هم در
متن دين خود داريم ، هم تاءثير مثبت آنها را به عقل و تجربه مى يابيم ،
هم از رعايت نكردن آنها صدمه ديده ايم و مى بينيم ، و با اين حال به
خود نمى آييم و خود را به آنها متعهد نمى سازيم !! چه بايد كرد؟!
4- اصل تبليغ
پس از طهارت ، اذان است ، اعلام است . اعلام وقت شرعى ، و مواضع
اعتقادى ، سياسى مسلمين است . درسى كه از اذان مى گيريم ضرورت تبليغ ،
رعايت زمان و مكان تبليغ ، و رعايت ديگر شرايط تبليغ است . با رعايت
اصل تبليغ حضور خود را در جامعه و جهان اعلام مى داريم و مواضع خود را
به گوش جهانيان مى رسانيم . فقط با رعايت اصل تبليغ است كه مى توانيم
در جهان ، پايدار و برقرار بمانيم . وقتى اقامه مى خوانيم ؛ معناى آن
تنها اين نيست كه نماز، دارد اقامه مى شود، بلكه مفيد اين معنى نيز هست
كه با اذان و اقامه جامعه مسلمين و امت اسلام اقامه مى گردد؛ يعنى بر
پا داشته مى شود و سر پا مى ماند. جامعه اسلامى ، بدون تبليغ و رعايت
اصول صحيح تبليغ و رعايت اصول تبليغ ، نه تنها گسترشى نخواهد داشت بلكه
منزوى و در نهايت از جامعه جهانى و صحنه بين المللى ، حذف خواهد شد.
بايد مكتب پر افتخار خود را مرتبا با اعلام مواضع فطرت پسند و دنيا
پسند آن به جهان و نسلهاى جديد آن عرضه كنيم .
5- اصل امر به معروف و
نهى از منكر
نماز، داراى خاصيت زيادى از فحشا و منكر است . جامعه نمازگزار
نيز بايد داراى اين ويژگى باشد. لذا قرآن كريم ، آن را به عنوان يك اصل
اجتماعى و وظيفه اى همگانى مقرر كرده است . اين وظيفه براى مراقبت
همگان از اعمال يكديگر و پاكسازى و بهسازى اجتماعى مقرر شده است . برخى
گمان مى كنند كه فقط بى حجابى و بد حجابى و اعمال خلاف عفت ، منكر است
و فقط در مورد آن بايد امر به معروف و نهى از منكر كنند. در اين كه بى
حجابى و بدحجابى مادر بسيارى از مفاسد اجتماعى است و جامعه بايد در
مورد آن حساسيت نشان دهد، شكى نيست اما منكر و معروف در همه زمينه ها
وجود دارد. در خانه ها، بازارها، كارگاهها، كارخانه ها، كشتزارها و هر
جايى كه كارى صورت مى گيرد يا روابطى وجود دارد، بايد به درستكارى و
سالم سازى امر و اقدام كنند و از ضايع سازى ، و تباهكارى و نادرستى باز
دارند و باز ايستند. نمى شود اجازه دهند كه هر كس هر كارى دلش بخواهد
بكند. و در عين حال سلامت جامعه حفظ شود.
براى توضيح بيشتر درباره اين اصل اجتماعى ، در اين جلد به مباحث
نماز، مهم ترين عالم باز دارنده از تباهى ها،
و چگونگى تاءثير نماز در باز دارى از فحشا و
منكر و در جلد نخست به مباحث نماز، از
زشتكارى و هرزگى باز مى دارد، و فضل نماز
به قدر بازدارندگى از گناه مراجعه فرماييد.
6- اصل حجاب
رعايت اصل حجاب ، نشان حجب و حيا و عفت ، و شرط سلامت يك جامعه است .
همچنان كه پرده درى و بى حيايى براى جامعه بسيار خطرناك است .
وجوب حجاب در نماز به ما مى آموزد كه زشتى هاى باطنى و حتى در مواردى
زيبايى هاى معنوى خود را بپوشانيم . براى توضيح بيشتر درباره اين اصل
به بحث وجوب پوشاندن عورتها در نماز، يادآور
ضرورت پوشاندن زشتيها باطنى مراجعه فرماييد.
7- اصل حيا
در بحث حقيقت نماز، روشن شد كه حيا از موجبات پيدايش روح نماز
است و سبب آن ، آگاهى شخص از ناتوانى خود در اداى حق بزرگ خدا و اعتراف
به تقصير در برابر اوست . آن كه در نماز حيا دارد، در جامعه هم حيا
دارد. آن كه در پيشگاه خدا از كوتاهى در اجراى وظايف شرمگين مى شود، در
برابر مردم هم از قصور و تقصير در اجراى وظايف اجتماعى خود شرمنده مى
شود، شرم دارد از اين كه او را به عنوان يك انسان تبهكار و آلوده
بشناسند و يا كارش را ناقص و معيوب بدانند. از اين رو، در رفع نواقص و
معايب خود و كار خود مى كوشد. آيا پيشرفت جامعه وابسته به اين نيست كه
هر كس در شناسايى و برطرف كردن معايب و كاستى هاى خود و كار خود همت
ورزد.
بايد توجه داشت كه حيا و كمرويى دو مقوله متفاوتند و نبايد با هم
اشتباه شوند. كمرويى ، ناشى از اختلالات روانى است اما حيا، حالتى است
كه از آگاهى شخص نسبت به معايب و كمبودهاى خويش و كوتاهى در اجراى
وظيفه پيش مى آيد.
نماز، و بويژه نماز جماعت ، انسان را به علت ايجاد ارتباط با خدا از يك
سو، و قرار دادن او در كنار مردم از ديگر سو، برون گرا بار مى آورد و
از بيمارى كمرويى نجات مى بخشد. و به سبب حيا، از فحشا و منكر باز مى
دارد. با توجه به آن كه حالت حيا، نشان دهنده گرايش انسان به طهارت روح
، و اخلاق كردار است ، و با عنايت به آن كه رسول خدا (صلى الله عليه و
آله و سلم ) فرمودند: براى هر دينى منشى است و منش اسلام ؛ شرم و حياست
. معلوم مى شود كه حيا، هم يك اصل انسانى ، و هم يك اصل اسلامى است .
اصل بسيار سازنده اى كه بايد آن را از فطرت ، و نماز فرا گيريم و بكار
ببنديم .
براى جامعه هيچ مصيبتى بدتر از بى حيايى نيست . و بى جهت نيست كه رسول
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرموده اند:
لا حياء لمن لادين له .
(385)
آن را كه حيا نيست ، ايمان نيست .
8- اصل هدفدارى
آغاز نماز، نيت است ، معناى نيت در نماز اين است كه ما جامعه اى
هدفداريم و هر يك از كارهاى ما جهت دار و هدفدار است . ما كار عبث و
بيهوده نمى كنيم و از لغو و لهو گريزانيم ، ما كارهاى مفيد و سازنده را
دوست داريم و عمر گرانبها را براى اعمال بيهوده مصرف نمى كنيم . هدف ما
جلب خشنودى خالق ماست . او، راستى و درستى و پاكى را مى پسندد و چون هر
كارى را براى او مى كنيم ، مى كوشيم تا آن را به بهترين شكل ممكن عملى
كنيم . كارى با كيفيت بالا كه درخور پسند او باشد. آخر او خودش پاك است
و هر چه مى كند و مى آفريند، داراى بالاترين درجه از پاكى و زيبايى و
والايى است . او وقتى جهان را مى ساخت آن را با بهترين كيفيت آفريد و
ارائه داد، ما نيز بندگان او هستيم و مى كوشيم تا كارهايى با كيفيت
بهتر بسازيم و ارائه دهيم .
9- تعيين شاخص هدف و نقطه
آغاز
در برخى از روايات ، مى خوانيم كه نماز، چهره اسلام است و
تكبيرة الاحرام ، بينى آن . تمثيل اخير بدان جهت است كه بينى برجستگى
خاصى دارد و گويى قبل از ديدن چهره رؤ يت مى شود و تكبيرة الاحرام نيز
قبل از خود نماز، مورد توجه قرار مى گيرد. همچنان كه بينى ، شاخص چهره
است ، تكبير افتتاح هم شاخص نماز مى باشد و اگر نماز را راه و روشى
براى رسيدن به هدف اعتقادى و هدف خدايى زندگانى اجتماعى خود بشناسيم ،
تكبيرة الاحرام شاخص آن مسيرها و هدف ها و در عين حال نقطه آغاز آنها
به حساب مى آيد.
اكنون ببينيم تكبير افتتاح كه سرآغاز نماز و شاخص آن است ، چه معانيى
دارد. وقتى كه تكبيرة الاحرام مى گوييم فقط به خدا روى مى آوريم و غير
او را پشت سر مى اندازيم . اين شروع حركت براى رسيدن به هدف تقرب به
خداوند است ، ليكن چنان كه اشاره شد، الله اكبر، تنها يك اصل ايمانى
نيست بلكه يك اصل سياسى و اجتماعى جامعه مبتنى بر ايمان است . خدا
بزرگتر از حد توصيف است و خدا بزرگتر و برتر از هر كس و هر چيز و هر
قدرت است ؛ به اين معنى است كه ما عظمت را فقط از آن خدا مى دانيم و در
برابر هيچ قدرت ديگرى سر خم نمى كنيم و خاضع و خاشع نمى گرديم . وقتى
كبريا را از آن خدا مى دانيم ، قدرتهاى استكبارى را به چيزى نمى گيريم
و تو خالى و پوچ مى دانيم . آجر، كبريا كجا و استكبار كجا؟! كبريا؛
عظمت حقيقى ، و استكبار؛ بزرگى خواهى بى جا و ناروا و خود بزرگ بينى
غير واقعى و پوشالى است .
بنابراين شاخص جامعه مسلمانى كه طريق نماز مى سپرد، بى اعتنايى به
مستكبران و پشت كردن به قدرتهاى استكبارى و روى آوردن به خداست كه همان
اقبال به احكام الهى و طى كردن طريق خداوندى است .
الله اكبر، نخستين شعار اسلامى و نخستين گام در راه نماز است . در معنى
و كاربرد سياسى و اجتماعى آن بينديشيم و براى اين منظور به سالهاى
آغازين تاريخ اسلام و شروع انقلاب اسلامى ايران رجوع كنيم .
10- تحريم اعمال مغاير با
طريق نماز
الله اكبر افتتاح را از آن جهت تكبيرة الاحرام مى نامند كه اولا
يك تكبير است (و افزودن تاى وحدت به تكبير از اين جهت است )، ثانيا با
گفتن آن احرام عبادت بسته مى شود و كارهاى ديگر حرام مى گردد.
نماز بستن ، به معناى بستن راه اعمالى است كه از صراط نماز بيرون است و
اجراى آنها نماز را مى شكند و حركت در طريق آن را قطع مى كند. بنابراين
جامعه اى كه مى خواهد در مسير نماز حركت كند، بايد كارهايى را كه مغاير
با طريق نماز است ، تحريم كند و مانع از آنها گردد. و آنچه مغاير با
طريق نماز است ، فحشا و منكر است ؛ همان چيزى كه خود نماز هم از آن نهى
مى كند نهى از فحشا و منكر را از نماز بياموزيم .
البته ، باز دارى از فحشا و منكرات ، تنها وظيفه حكومت اسلامى نيست ،
هر كس كه نمازى است و طريق نماز مى پويد، بايد از آن جلو گيرد. با نماز
همكارى كنيم و فحشا و منكر را از اجتماع خويش برانيم . بكوشيم كه در
كشور ما جامعه اى نمازى و دوستدار نماز و پوينده نماز پديد آيد و تمامى
اعمال آن برآمده از نماز شود.
11- اصل استعاذه
پس از تكبيرة الاحرام ، قرائت است و خداى ، تعالى ، دستور مى
دهد كه قبل از قرائت قرآن استعاذه كنيم .
فاءذ قراءت القران فاستعد بالله من الشيطان
الرجيم
(386)
و ما فرمان قرآن را اطاعت مى كنيم و هنگامى كه مى خواهيم آن را تلاوت
كنيم و خود را تحت تاءثير آن تربيت كنيم و اصطلاحا به خود سازى
بپردازيم ، از تصرف شيطان در نفس خويش و پيروى نفس از شيطان به خدا
پناه مى بريم ، از گناهان احتمالى آينده به او پناه مى بريم و از
كارهاى شايسته پيشين به او باز مى گرديم .
با توجه به كلمه قراءت اين استعاذه براى
يك فرد است ، اما جامعه چگونه بايد به خدا پناه برد؟ شايد بگوييد: تك
تك افراد جامعه بايد به خدا پناهنده شوند. اين درست است ، اما پناه
بردن جمعى مردم به خدا اين است كه براى رفع مصائب و مشكلات اجتماع و
اصلاح امور آن به احكام خدا و رهنمودهاى او پناهنده شوند و اين از
كلامش استعانت جويند چنان كه در خبر است :
اذا التبست عليكم الفتن كقطع اليل المظلم فعليكم
بالقران
(387)
هنگامى كه آشوبها شما را؛ همانند پاره هاى شب تار فرا گيرد، بر شما باد
كه به قرآن پناهنده شويد.
12- اصل تسميه
پس از پناه بردن به خدا، قرائت را به موجب فرمان (اقراء باسم
ربك ) با تسميه آغاز مى كنيم . تسميه در قرائت نماز و قرائت قرآن به ما
مى آموزد كه تمامى كارهاى فردى و اجتماعى خود را با نام خدا شروع كنيم
و به دليل خيرات و بركاتى كه بر آن مترتب است آن را به صورت جدى و به
عنوان يك اصل مورد توجه قرار دهيم . شروع كردن كارها به نام خداوند
رحمن و رحيم ؛ به اين معنى است كه ما، راه خدا را كه راه راستى و درستى
و رحمت است ، برگزيده ايم و با ذكر نام او، و به ياد آوردن رحمت او،
اخلاص و صحت عمل را در طول اجراى كار حفظ مى كنيم . كار را در كانال
صحيح خدايى به پيش مى بريم و فرجام نيك آن را اميد مى داريم .
بنابراين اصل تسميه ، اصل مراقبت از كار و نگه داشت آن از انواع
انحرافات است ، و شروع كار به نام خدا جامعه را از سقوط و انحطاط حفظ
خواهد كرد.
13- اصل رحمت
هر يك از سوره هاى قرآن كريم مشتمل بر درسهايى براى هدايت مردم
در اين جهان و سعادت دنيا و عقباى آنان است . اين درسها، تنها درسهاى
اعتقادى ، عبادى و اخلاقى نيست بلكه هدايتهاى اصولى و كلى براى همه
كارهاى زندگانى فردى و اجتماعى ، و ارشادهايى براى اداره صحيح جامعه
هاى اسلامى است .
تاءكيد بر رحمانيت و رحيميت پروردگار، در آغاز هر سوره ، اولا به اين
معنى است كه اين درسها و تعليم و تربيت هاى الهى منبعث از رحمانيت و
رحيميت پروردگار است . اين درسها، همگان را به راه خدا مى خواند و رحمت
عمومى خداوند است و براى مؤ منان رحمت ويژه است و موجب افزايش ايمان
آنان است و خط هدايتى كه رب ترسيم مى كند، خط رحمت است . ثانيا به اين
معنى است كه خداى ، تعالى ، ارتباط خود را بندگان بر اساس رحمانيت و
رحيميت قرار داده است و آنان نيز بايد روابط خود را با يكديگر بر اساس
رحمت قرار دهند. نسبت به عموم انسانها رحمت عام و نسبت به همكيشان خود
و بندگان خدا رحمت خاص بورزند.
اين رابطه ها اگر رابطه رئيس و مرئوس و مدير و تحت اداره است ، و اگر
رابطه كارفرما و كارگر و معلم و شاگرد به معنى عام آن است ، و اگر
رابطه توليد كننده و مصرف كننده است ، و اگر رابطه فروشنده و خريدار و
موجر و مستاءجر و مالك و كشاورز است ، و اگر رابطه زن و شوهر و برادر و
خواهر و والد و ولد است ، و اگر روابط خويشاوندى و دوستى و عاطفى است ،
تماما بايد بر اساس رحمت باشد. رحمت در تمام روابط سياسى و اجتماعى ،
تجارى و اقتصادى و دوستى و عاطفى ، يك اصل است و بايد پايه و اساس
تمامى آنها قرار بگيرد. جامعه اى كه بر اين قاعده استوار شود، پايدار
خواهد ماند و درخور ستايش و تقدير خواهد بود.
رحمانيت و رحيميت پروردگار نه تنها در قرائت قرآن تكرار مى شود، كه در
قرائت نماز هم تكرار مى شود. قرائتى كه در هر شبانه روز، حداقل ، ده
بار انجام مى گيرد.
مطمئنا نظر شارع مقدس ، تكرار بيهوده و بى مورد نبوده است و در
بردارنده حكمتى است . و حكمت و معناى آن ؛ اين است كه بندگان خدا بايد
خدا گونه گردند و به ويژگى رحمت متصف
شوند. براى چه بايد صفت رحمت را به خود بگيرند؟ براى آن كه آن را در
روابط گوناگون خود، اساس قرار دهند و خارج از خط رحمت حركت نكنند.
خداى رحمان ، صفت رحمت را در نهادمان نهاده است و پرتو بسيار ضعيفى را
از اين صفت ارزنده خود به ما بخشيده است . هر انسان سليم الفطره اى ،
داراى ويژگى رحمت و راءفت است . سنگدلى ها به تدريج پيش مى آيد. از
گناهان كه اندك اندك دل را سخت و سخت تر مى كند بپرهيزيم و صفت رحمت را
تقويت كنيم . نسبت به همه انسانها رحمت عام داشته باشيم ، به حقوق
همگان احترام بگذاريم ، و در مواقع ضرورت از خير خواهى و كمك به آنان
دريغ نورزيم . اين پرتوى از همان رحمانيت و رحم فراگير پروردگار مى
باشد، و بايد به تبعيت از پروردگار خود نسبت به مؤ منان و همكيشان خود،
داراى رحمت ويژه اى باشيم .
جاى تاءسف است كه انسانهاى فاقد روح رحمت را فراوان مشاهده مى كنيم .
برخى از آنان شايسته نام انسان نيستند و هيچ نشانى از انس و الفت در
آنان ديده نمى شود. ديدن فجيع ترين و دردآورترين صحنه ها، قلبشان را
رقيق و اشكشان را روان نمى سازد. از ارتكاب ، بزرگترين جنايتها و قتل
عام هزاران و ميليونها انسان و آواره كردن خيل عظيم پيران و كودكان در
شرايط بسيار سخت ، كوچكترين تكانى نمى خورند و بر خود نمى لرزند. همين
سنگدلان بودند كه پيام پيامبران در آنان اثر نمى گذاشت و به راه حق بر
نمى گشتند. آخر، فطرت انسانى در آنان مرده است . تا انسانيت در كسى
نميرد و به حيوان صرف و حتى پست تر و گمراه تر از حيوان بدل نشود،
سنگدل نمى گردد.
حركت در صراط صلات ، انسانيت را در انسان زنده مى كند.
حى على الصلوة ؛ به همين معنى است ؛ يعنى
با نماز زنده شويد. صفات انسانى را در وجود خود زنده كنيد و زنده نگه
داريد. اين امر حياتى و خوبى است كه بايد سريعا بسوى آن بشتابيد.
صلات ، مى تواند افراد و جوامع را به حيات طيبه نايل سازد. چنان كه
قبلا نيز اشاره شد، رعايت اصل رحمت كه نماز بر آن اصرار مى ورزد، مى
تواند صلح و صفا و مودت را در ميان اقوام و طوايف و جوامع كوچك و بزرگ
انسانى و ميان كشورها و جامعه بزرگ بشرى برقرار كند و جنگ و خونريزى و
نسل كشى را براندازد. افسوس كه انسانها خدا و راههاى سعادت تعيين شده
از سوى او را فراموش كرده اند و خود را به آن متعهد نمى كنند.
با رعايت عمومى اصل رحمت ، دلها به هم نزديك مى گردد، مهر و محبت ، و
راءفت ، شفقت زياد و روابط عاطفى ، محكم تر مى شود و روح خير خواهى
بيشترى در ميان مردم پديد مى آيد. در نتيجه ، حقوق ديگران از روى رغبت
و بدون اخبار و ترس از مجرى قانون رعايت مى شود. به تكاليف عمل مى گردد
و خلاصه ، امور دين و دنياى مردم به صلاح مى آيد.
با چنين تربيت و چنين رابطه اى است كه هر گونه بى عدالتى و ستم ، بدون
جنگ و خونريزى و بدون دادگاههاى منطقه اى ، و كشورهاى بين المللى ، از
جامعه بشرى محو خواهد شد.
راه دستيابى به يك جامعه سالم و برتر، رسيدن به رحمت است . اصل رحمت را
هيچگاه از ياد نبايد برد و كينه و دشمنى را فراموش بايد كرد. نهال
دشمنى را كه رنج بى شمار مى آورد، از بيخ و بن برآوريم ، و درخت دوستى
و رحمت را به جاى آن بنشانيم و موجب جلب رحمت خدا گرديم . دوست بداريم
تا ما را دوست بدارند و خدا هم ما و آنان را مورد رحمت خود قرار دهد.
اين از مهم ترين پيامهاى نماز و قرآن است و قرائن ديگرى كه در آن دو
وجود دارد، جدى بودن آن را تاءييد مى كند.
14- اصل حمد
سوره حمد، شامل دو بخش است ، بخش نخست
حمد است و بخش دوم دعا. در بخش
نخست ، بايد ببينيم چه ويژگيهايى خدا را مستحق حمد و حمد را مختص او
كرده است ؛ هر چند كه او به ذات خود، استحقاق حمد را دارد.
نخستين ويژگى ؛ اين است كه او الله است .
آفريدگار يكتاست . موجودات ، هستى خود را از او دارند و بايد او را به
خاطر آن كه موهبت وجود را از او دريافت كرده اند، بستايند و سپاس
بگزارند. بنابراين تمامى كارگران و كشاورزانى كه مى آفرينند و توليد مى
كنند و كارى خدايى به عهده مى گيرند، بايد مورد تقدير مى رهانند و نعمت
ادامه حيات را به آنان هديه مى كنند بايد مورد تقدير و تشكر مردم قرار
بگيرند و توسط مسؤ ولان ستوده شوند.
دوم ، آن كه رب العالمين است ؛ يعنى
علاوه بر آن كه عوالم مختلف را آفريده است . مالك هر يك از موجودات آن
عوالم و پرورش دهنده و تكامل بخش آنها هم هست و بايد او را به خاطر
آن كه نخستين و بزرگترين مربى انسانها و جهان است ، بستايند و سپاس
بگويند. بنابراين تمامى معلمان و مربيان و روحانيان بزرگوارى كه براى
تربيت كردن اقشار و جوامع مختلف به تربيت هاى خدايى مى كوشند و كارى
خدايى و پيغمبرى مى كنند، بايد ستوده شوند و مورد تقدير و تشويق واقع
شوند.
سوم ، آن كه او رحمن است و نسبت به همه
موجوداتى كه در عوالم مختلف از قبيل عالم جمادات ، نبادات ، حيوانات ،
انسانها، و عوالم بالات را عالم انسان ، وجود دارند، نظر رحمت دارد و
به ديگر سخن رحمت او فراگير است و حتى به دشمنان خود هم به ديده رحمت
مى نگرد. از اين روى همگان بايد حمد او گويند و شكر رحمت واسعه اش را
به جاى آورند. بنابراين تمامى كسانى كه نسبت به جامعه رحمت دارند و
كارهاى عام المنفعه مى كنند و مؤ سسات خيريه مى سازند و از رحمت فراگير
خدا پيروى مى كنند، بايد مورد حمد و سپاس عموم مردم باشند.
چهارم ، آن كه او رحيم است و نسبت به
بندگان مؤ من خود در آن جهان رحمت ويژه اى دارد و مؤ منان بايد او را
به خاطر رحمت بيكرانى كه در آن جهان نسبت به آنان روا خواهد داشت حمد و
ثنا بگويند. پس همه پدران و مادرانى كه نسبت به فرزندان خود به ديده
رحمت مى نگرند و به آنان مهربانى ويژه مى ورزند بايد مورد تقدير و تشكر
قولى و عملى فرزندان خود قرار بگيرند.
پنجم ، آن كه او مالك يوم الدين است و
صاحب اختيار روز جزاست و با محاسبه دقيق اعمال انسانها، اجراى عدالت مى
كند. آيا آن دادگر مهربان و فرمان روا و مالك دنيا و آخرت را نبايد
ستايش كرد؟ البته بايد ستايش كرد. پس تمامى كسانى كه براى اجراى عدالت
در جامعه مى كوشند، و تمامى كسانى كه در جامعه ايجاد تقوى و ترس از خدا
مى كنند، بايد مورد سپاس واقع شوند.
ششم ، آن كه ما بنده ايم و او مولاست . ما پرستنده ايم و او پرستش
شونده است . وظيفه بندگى و پرستش ما از يك سو و شاءن خدايى او از سوى
ديگر، ايجاب مى كند كه او را بستانيم . ستايش او، بخشى از پرستش اوست .
هفتم ، آن كه ما نيازمنديم و او غنى با لذات است ، ما براى رفع حوايج
خود دست نياز به درگاه او بلند مى كنيم ، و از او، و تنها از او كمك مى
خواهيم اياك نستعين آخر، ما هميشه فرياد
رسى و بنده پرورى آن كريم بنده نواز را مشاهده كرده ايم . چگونه از
ستايش او دست برداريم و او را سپاس نگذاريم ؟
مولوى درباره حق ناشناسى و ناسپاسى قوم سبا مى گويد:
سيزده پيغامبر آنجا
(388) آمدند
|
گمرهان را جمله رهبر مى شدند
|
كه هله نعمت فزون شد شكر كو؟
|
هين كرم بينيد وين خود كس كند
|
كز چنين نعمت به شكرى بس كند؟
|
سر ببخشد، شكر خواهد سجده اى
|
پا ببخشد، شكر خواهد قعده اى
|
قوم ، گفته : شكر ما را برد غول
|
ما شديم از شكر و از نعمت ملول
|
ما چنان پژمرده گشتيم از عطا
|
كه نه طاعتمان خوش آيد نه خطا
|
ما نمى خواهيم نعمتها و باغ
|
انبيا گفتند: در دل علتى است
|
كه از آن در حق شناسى آفتى است
|
طعمه در بيمار كى قوت شود؟
|
مولوى
(389)
اكنون ببينيم حمد خدا، چه تاءثيرى در ما مى گذارد و چه درسها و
پيامدهايى براى زندگانى اجتماعى ما دارد؟
1- حمد پروردگار، سبب مى شود كه حق شناس بار آييم و هنگامى كه از
بندگان او هم احسان و رحمت و نعمتى ديديم ، از آنان تشكر بكنيم كه گفته
اند:
من لم يشكر الناس لم يشكر الله
(390)
آن كه پاس نيكى مردمان نمى دارد، خدا را سپاس نمى گويد.
همچنان كه ركوع و سجود در برابر پروردگار، درس فروتنى را به ما مى
آموزد تكرار حمد و سپاس حضرت كردگار، تمرينى براى رشد روح حق شناسى در
انسانهاست . روح و زبان تشكر و حق شناسى از خصيصه هاى عالى انسانى و
نشان معرفت است . وقتى كسى نيكى مى بيند و سپاس نمى گويد، فاقد معرفت
جلوه مى كند و چنان به نظر مى رسد كه اهل شكرگزارى از خدا هم نيست و به
اين كار عادت نكرده است .
ستايش از نكوكاران ، ستودن خود نيكويى و ترويج نيكوكارى است .
نيكوكاران بايد بدانند كه تشكر مردم منتهى به تشكر خدا خواهد شد و
رضايت بندگان خدا، رضايت خدا را به دنبال خواهد داشت و چه چيزى
ارزشمندتر از رضايت خدا و تشكرش از بنده مؤ من نكوكار است .
و سوف يؤ تى الله المؤ منين اءجرا عظيما... و
كان الله شاكرا عليما
(391)
2- از جمله
الحمدالله كه حمد را به خدا
اختصاص مى دهد، مى فهميم كه نبايد غير خدا را به استقلال بستاييم و
سپاس بگزاريم .
ما اءصابك من حسنة فمن الله .
(392)
هر خير و نيكويى كه تو را رسد از جانب خداوند است .
نكوكار بالاصاله اوست و ديگران وسيله نيكى هستند، بنابراين اگر از كسى
يا گروهى تمجيد و تشكر مى كنيم ، بايد در راستاى رضاى حق باشد و براى
آن كه او حق شناسى را به انسان توصيه مى كند.
3- ستايش و سپاس از بندگان خدا، در صورتى مجاز و ماءذون است كه در حد
ضرورت و استحقاق و مطابق واقع باشد اما ستايشهاى بيجا و بى مورد از
ديگران ، چرب زبانى و چاپلوسى ، و ضد حمد خدا و ضد نماز و ضد توحيد است
و شرك به خداوند است .
15- ممنوعيت تملق
چاپلوسى گذشته از اين شرك و ضد حمد خداوند است ، به خاطر عوارض
اخلاقى و اجتماعى نامطلوب و تباه كننده اى كه دارد نيز مذموم است .
چاپلوس ، از شاءن و مقام انسانى خود كه همانا كرامت است ، مى كاهد و
خود را به پستى و ذلت مى اندازد. او به خاطر رسيدن به مال و مقام دنيا،
ابراز كرنش و كوچكى مى كند و به جاى آن كه خداپرست و بزرگوار شود، دنيا
پرست و پست مى گردد. شخص چاپلوس در عين آن كه خود را بيش از حد حقير مى
كند، طرف مقابل را بيش از حد بزرگ مى كند. اختلاف طبقاتى از همين جا
شروع مى شود. خود كم بينى او سبب مى شود كه ستايش شونده خود بزرگ بين و
ستمكار شود و به اين ترتيب ، چاپلوسى ، سرآغازى بر ستم پذيرى و ستمگر
پرورى است و بعد چه مجاهدت ها و جانفشانيها لازم است تا آن ستمكار و
دار و دسته اش از موقعيت خود به زير كشيده شوند. فراوان اتفاق مى افتد
كه چاپلوس بى مقدار، به اهداف خويش مى رسد و مال و مقامى به دست مى
آورد. براى يك جامعه مصيبتى بدتر از اين نيست كه انسانهاى پست و
ناصالحى با چرب زبانى و خود شيرينى در راءس امور واقع شوند و بر مردمان
كريم مسلط گردند و پس از روى كار آمدن هم ، براى رسيدن به مقامات
بالاتر، بر شيرين كاريها و چرب زبانيهاى خود بيفزايند و حقوق و منافع
مردم را قربانى جاه طلبى هاى خود كنند. چنين است سرنوشت جامعه اى كه
نماز مى خواند اما نماز را نمى شناسد و راه نماز را نمى رود.
16- اصل تربيت
خداى ، تعالى ، در آغاز نزول وحى قرآن ، فرمود: (اقراء باسم ربك
) آيات وحى را كه از اين پس فرود مى آيد، به نام پروردگار خود قرائت كن
؛ يعنى نزول وحى براى تربيت است و قرآن كتاب انسان ساز است . نه تنها
باران رحمت وحى براى پروردن انسانهاى پرثمر است و تربيت تشريعى براى
بشر يك ضرورت است ، كه خداى مهربان او را به تربيت هاى تكوينى نيز
پرورش داده است و امكاناتى را براى تربيت پذيرى در نهادش نهاده است ،
او را از حواس ، قواى ذهنى ، استعدادها، قابليتها، عقل فطرى ، و روحى
قابل رشد و گسترش برخوردار كرده است و نه تنها وسايل رشد و تكامل
انسانها را مهيا كرده است بلكه همه عوالم غير انسانى را به تربيت هاى
مناسب آنها پرورده است و در مسير تكامل به پيش برده است . عوالمى كه هر
كدام از آنها با عالم انسانى در ارتباطاند و در تاءمين حيات و حوايج و
منافع انسانها نقش اساسى دارند بنابراين تربيت عوالم ديگر هم علاوه بر
آن كه براى خود آن عوالم ، رحمت است براى ما هم رحمت است . گويا عوالم
ديگر را براى آن آفريده اند كه خدمتگزار بشر باشند. به هر ذره اى از
ذرات جهان كه نگاه كنيم و به هر ستاره و سياره و كهكشانى كه نظر كنيم
تربيت رب را در آن مشاهده مى كنيم . تربيت در كنار خلقت و پا به پاى آن
وجود دارد.
موساى كليم فرمود:
ربنا الذى اءعطى كل شى ء خلقه ثم هدى
(393)
پروردگار ما كسى است كه هر چيز را پديد آورده و آنگاه هويدا كرد.
در آيات آغازين وحى نيز ابتدا از نعمت خلقت و ايجاد، و سپس نعمت تربيت
يادآورى شده است :
اقراء باسم ربك الذى خلق خلق الانسان من علق
اقراء و ربك الاءكرم الذى علم بالقلم علم الانسان مالم يعلم
(394)
بخوان به نام پروردگارت كه آفريد و نوع انسان را از كرمى آفريد. بخوان
! پروردگارت را كه كريم تر است ، همان كه نوشتن به قلم را به او ياد
داد و آنچه را نمى دانست به او آموخت .
مدير بزرگ چرخه هستى خلق و امر جهان را به دست دارد. مى آفريند و از
طريق تربيت ، هدايت و رهبرى مى كند. تربيت ، هميشه همراه خلقت بوده است
و هست ، و همراهى آن دو به گونه اى است كه حتى تفكيك ذهنى آن دو براى
همگان ميسر نيست .
كارگردانى عالم هستى از طريق تربيت و به طور خودكار است و اداره آن به
قدرى طبيعى انجام مى شود كه كوردلان ، مدير قدرتمند آن را نمى بينند و
گمان مى كنند كه جهان خود پديد و خود گردان است و آفريننده و مدير
ندارد.
اگر انسانهاى مختار هم به گونه اى به تربيت هاى خدايى تربيت شوند كه
احكام و تكاليف خود را به طور خودكار اجرا كنند و بدون حضور مجرى قانون
، به قانون عمل كنند، خود را با نظام تربيتى خلقت همسو و هماهنگ كرده
اند، و به تربيت و تكاملى كه مطلوب خداوند است نايل شده اند.
اما افسوس كه چندين چراغ داريم و بيراه مى رويم ، گويا ما از موجودات
ديگر كم شعورتريم و با سوء استفاده از اختيار خود، قوانين آفرينش و دين
را محترم نمى شمريم . كيفر ما اين است كه با قانون شكنى هاى خود پيوسته
دچار مشكلات شويم .
در حيطه تربيت هاى تشريعى ، نماز، مهم ترين عامل است و شايد وضع
نمازهاى پنجگانه براى آن باشد كه انسانها، تحت تاءثير نماز به مرحله اى
از تربيت برسند كه به طور خودكار و بدون نظارت دستگاه حكومت و مجرى
قانون به تكاليف خود عمل كنند. به همه معروفات روى آورند، از همه
منكرات روى برتابند و مدينه اى فاضله ايجاد كنند.
توجه : قرآن كريم ، خداى ، تعالى ، را در آيه نخست سوره حمد،
رب العالمين ناميد و در سومين آيه به
عنوان
مالك يوم الدين معرفى نمود. با
توجه به آن كه كلمه
رب به معناى مالك هم
هست ، معنا چنين خواهد بود كه خداوند هم مالك عوالم مختلفى است كه در
اين جهان است و هم مالك روز قيامت و جهان آخرت است .
كلمه
يوم الدين سه اصل را به ذهن انسان
متبادر مى كند:
1- اصل تقوى كه حاصل خدا ترسى و ترس از محاسبه است .
2- اصل عدالت كه تعيين پاداش و پادافراه و بهشت و دوزخ را براى محاسبه
شونده در پى دارد و يادآور لزوم اجراى عدالت در اين دنياست .
3- دقت در محاسبه كه لازمه اجراى كامل اصل عدالت است ؛ اجراى دقيق
عدالت با مالكيت خداوند و اختيار دارى او، عليه كسانى كه تقوى و عدالت
را رعايت نكرده اند و به گناه افتاده اند.
گفته اند:
العاقل تكفيه الاءشارة
خردمند را اشاره بس است .
و نماز از اين اشاره ها فراوان دارد.
17- اصل تقوى
خداى ، تعالى ، فرمود:
ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر
(395)
نماز، از فحشا و منكر باز مى دارد.
اين منطوق آيه است ، اما مفهوم آن اين است كه نماز به تقوى وا مى دارد.
باز داشتن از فحشا و واداشتن به تقوى ، از مهم ترين آثار نماز مى باشد.
يكى از بخشهاى نماز كه تقوى را به ياد مى آورد و توصيه مى كند همين آيه
سوم از سوره حمد است . كلمه
مالك خدا
ترسى را به ياد مسلمانان مى اندازد و كلمه
يوم
الدين ترس از محاسبه را تداعى مى كند. رعايت اصل تقوى ، از
تجاوز به حقوق خدا و مردم و شكستن حريم و عفت ، و زير پا نهادن اخلاق
اسلامى باز مى دارد و جامعه پاك و پاكيزه و صحيح العملى را بنياد مى
نهد.
18- اصل عدالت
جامعه اى كه نمازى است و به عدالت خدا معتقد است ، هميشه داد را
مراعات و از ستم اجتناب خواهد كرد و چون اعمال خود را پيوسته با ترازوى
عدالت وزن مى كند، جامعه معتدلى بار مى آيد. اگر مردم پايبند عدالت
باشند و به تضييع حقوق هم نپردازند، جامعه از مصائب و مشكلاتى كه آثار
آن را در زندانها و دادگسترى ها مى توان مشاهده كرد، خلاص خواهد شد.
استعدادها و فرصتها و عمرها اينگونه هدر نخواهد شد و مردم و مسؤ ولان
با فراغ بال بيشتر و دغدغه هاى كمترى به برنامه ريزيهاى سازنده اقدام و
در مسير پيشرفت حركت خواهند كرد. جامعه پريشان و ستم زده ، نه روح و
نشاط لازم را براى حركتهاى تكاملى دارد، و نه آرامش و فراغ لازم را.
همه در فكر آنند كه چگونه خود را از ستمى كه با آن روبه رو هستند رها
سازند.
نماز بگزاريم تا از آن ناآرامى ها، نگرانيها، دل مشغولى ها، ستم ها،
فرصت سوزيها و تلف شدن عمرها و نيروها خلاص شويم و با خاطرى آسوده به
رشد استعدادها و حركت در طريق تكاملهاى اخلاقى ، انسانى ، علمى ، صنعتى
و خلاصه اصلاح امر دنيا و آخرت خود بپردازيم .
اگر اجراى دقيق اصل عدالت
قسط را از خدا
و نماز فرا گيريم و به كار بنديم ، از خدا بى خبران بى نماز و
تجاوزگرانى كه درس مهر و رحمت را از خدا فرا نگرفته اند و حقوق ديگران
را رعايت نمى كنند، يا بر سر جاى خود مى نشينند و اصلاح مى شوند يا
جامعه از لوث وجودشان پاك مى شود.
19- اصل دقت در محاسبه
كلمه
دين به معناى
محاسبه است . محاسبه دقيق . خدا در سوره
زلزال فرموده است : از ذره حساب است .
فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال
ذرة شرا يره
(396)
هر كس به اندازه ذره اى نيكى كند، آن را مى بيند و هر كس به اندازه ذره
اى بدى كند، آن را مى بيند.
كلبى ، گفته است : ذره ، كوچكترين مورچه است و ابن عباس گفته است : هر
گاه راحتت را بر زمين قرار دهى سپس آن را بلند كنى ، هر يك از ذرات خاك
كه به لباست چسبيده است ، مثقال ذره است و گفته اند: جزء لايتجزى ؛ يا
اتم است و گفته اند: جرم بسيار ريز معلق در فضاست ؛ ذره اى كه در حالت
عادى در فضا قابل رؤ يت نيست .
و در سوره لقمان آمده است كه لقمان به فرزند خود گفت :
يا بنى انها ان تك مثقال حبة من خردل فتكن فى
صخرة اءو فى السموات اءو فى الاءرض ياءت بهاالله ، ان الله لطيف خبير
.
(397)
فرزند دلبندم ! اگر عملت به اندازه دانه خردل باشد و آن هم در يك گران
سنگ پا در آسمان ها يا در زمين باشد، خدا آن را در روز قيامت مى آورد و
تو را به آن محاسبه مى كند، همانا او باريك بين آگاه است .
اينگونه آيات تلنگرى بر ذهن و روح انسان وارد مى كند و حس عمل به وظيفه
را در او بيدار مى كند و نشان مى دهد كه در آن حسابرسى بزرگ ، كوچكترين
كارها محاسبه مى شود و چيزى كه مورد محاسبه خدا قرار بگيرد، هر چه
باشد، اندك نيست . نه گناهان كوچك را بايد كم اهميت به حساب آورد و نه
كارهاى خير كوچك را.
تقارن آيه رحمت
الرحمن الرحيم و آيه حساب
مالك يوم الدين نيز تاءكيدى بر اصل دقت
در محاسبه است و به نمازگزار تفهميم مى كند كه رحمت به جاى خود است و
دقت در محاسبه هم به جاى خود. هيچ كس نبايد بپندارد كه چون خدا رحمان و
رحيم است ، محاسبه دقيقى در بررسى اعمالش وجود ندارد.
در هر حال وقتى كه روزى حداقل ، ده بار
مالك يوم
الدين را در نماز خود مى خوانيم ، كمى به خود مى آييم و به
فرمان
حاسبوا اءنفسكم قبل اءن تحاسبوا وزنوها
قبل ان توزنوا پيش از آنكه در آنجا به حساب ما برسند، در همين
دنيا به بررسى و حسابرسى اعمال خود مشغول مى شويم و كارهايمان را حساب
شده انجام مى دهيم . در نظر داشتن اصل دقت در محاسبه ، موجب مى شود كه
هميشه مراقب اعمال خود باشيم . آرى ، اين بخش از نماز، مردم حساب گرى
تربيت خواهد كرد؛ در تمام زمينه ها، و آن وقت بسيارى از مشكلات حقوقى و
اقتصادى مردم برطرف خواهد شد.
نماز بخوانيم ، نماز با توجه و حضور، كه حل تمام مشكلات جامعه با نماز
مقبول ، مقدور است .
20- اصل خوف و رجا
خدايى كه خود را در آيه قبل ، رحمن و رحيم مى نامد، در اين آيه
خود را
مالك يوم الدين معرفى مى كند تا
نمازگزار در همان حال كه به رحمت او اميدوار است از حسابرسى دقيق او
بهره مند و اميدش بدون بيم نباشد كه رجاى بدون خوف ، عاملى براى ارتكاب
گناه مى گردد. فراوانند كسانى كه خدا و قيامت به گناهان بزرگ مى افتند.
نماز، با القاى اصل خوف و رجا و نفى اميد بدون بيم ، به ما مى آموزد كه
بايد هميشه مراقب اعمال خود باشيم و پرهيزگارى پيشه كنيم . افزون بر
اين به ما ياد مى دهد كه هيچگاه يك بعدى نينديشيم بلكه يك موضوع را
هميشه از ابعاد مختلف در نظر بگيريم و بررسى كنيم . و چه كسى نمى داند
كه بررسى همه جانبه امور، به انديشه روشن نياز دارد و تمرين هاى فكرى ،
به تعالى انديشه و رشد فكرى مى انجامد و برخوردارى از ذهن باز و انديشه
روشن از شرايط پيشرفت جامعه است .
21- اصل عبوديت
موضوع بعد، عبوديت است . بندگى براى خدا و تنها براى او:
اياك نعبد اگر نمازگزاران در اين قول خود
صادق باشند و تنها او را بپرستند، از پرستش دنيا و خواسته هاى آن دست
خواهند كشيد، بندگى كى را غير از خدا نخواهند كرد، زير بار خدا يگانهاى
ستمگر نخواهند رفت و آزاد خواهند زيست .
22- اصل صلاح
در اسلام ، هيچ حكمى بدون حكمت نيست . اگر امرى صلاح آور بوده
است ، به وجوب يا استحباب آن حكم داده اند. و اگر فساد آور بوده است ،
از آن به تحريم يا تكريه منع فرموده اند. اين نكته قابل تحقيق است كه
مبناى احكام اسلامى ، جلب صلاح و دفع فساد است . و اگر براى كسى محقق
شد كه احكام اسلامى ، منطبق بر حقيقت است و هر حكم آن حكمتى دارد كه
همان دفع فساد و اصلاح فرد و جامعه است ، بايد از عناد و لجاج دست
بردارد. و احكام حكيمانه حقيقى ، سازنده ، و نورانى اسلام را بپذيرد و
از قيام و اقدام به آنها امتناع نكند. اين كتاب در پى آن است كه حكمت
حكم انور اسلام ؛ يعنى نماز را روشن و مبرهن سازد.
صلاح در عبوديت : اگر حكمى به گونه اى اجرا شود كه از حكمت خود تهى
گردد، و به جاى ايجاد صلاح ، موجب فساد شود، به فاسد بودن آن حكم مى
دهند. چون نه تنها نقض غرض مى كند بلكه نتيجه منفى و معكوس مى دهد؛
در مثل عبادتى كه براى ريا، سمعه ، و فريب مردم باشد، به علت آن كه
خالى از حكمت و تاءثير مثبت است و ايجاد فساد مى كند، عبادت فاسد است .
اسلام ، خواهان عبادت هاى صلاح آور و صالح و خالص است . و چنان كه گفته
خواهد شد، حكومت اسلامى نيز بايد از ميان بردن جو ريا، و تملق و ريا
كارى ، از فساد در ناحيه عبوديت جلوگيرى و پيشگيرى كند.
عبد صالح و عبد فاسد: بنده اى كه عبادت فاسد مى كند، تمام كارهايش
رنگ و بوى فساد مى گيرد. و بوى گند اعمالش مشام جان جامعه را مى آزارد
اما خدا پرستى كه پيوسته عبادت هاى صالح بجا مى آورد، عبادت خالصانه اش
تمام افكار، گفتار، و كردار او را تحت تاءثير مى گيرد و اصلاح مى كند.
و وقتى كه اعمالش به صلاح آمد و در راستاى رضاى حق واقع شد، و در نهايت
صحت و دقت صورت گرفت ، به عمل صالح تبديل مى گردد. اعمال صالح و
خوشبويى كه مشام جان انسان را معطر مى كند. اعمال صالحى كه خود نوعى
عبادت است . هنگامى كه بنده تمام اعمالش عبادت صالح شود، خود او عبد
صالح و نقطه مقابل او عبد فاسد است .
صلاح در پيشه و كار: اگر كارگر و كشاورز و پيشه ورى اهل نماز و عبادت
صالح باشد، و كار و حرفه خود را هم به عنوان يك عبادت و با نام خدا و
قصد قربت شروع كند، و در ضمن كار و بعد از آن عملى نكند كه گمراه و
مغضوب خدا شود بلكه آن را با بهترين كيفيت و بالاترين درجه صحت و دقت
به انجام رساند به نحوى كه موجب خشنودى خدا و مورد پسند مردم باشد، آن
كار، آن محصول ، و آن مصنوع ، يك عمل صالح است . يكى از ويژگيهاى كار
صالح اين است كه ايجاد حسن ظن و جلب اعتماد مى كند. ديگر آن كه موجب
حذف كارهاى جانبى و مقررات دست و پا گير مى شود؛ در مثل لازم نيست كه
بر كار او نظارت كنند و نيروى ديگرى را براى كنترل و هدايت نيروى او
هدر بدهند زيرا ايمان و اعتقادش به او حس مسؤ وليت و وجدان كار مى دهد.
چيزى كه بهترين نظارت كننده بر اعمال اوست . او به طور خودكار در ارائه
عالى ترين و با كيفيت ترين كار، كوشش و تلاش خواهد كرد. و مديران مؤ من
و صالح او هم حقوق و پاداش او را مراعات خواهند كرد. آيا چنين جامعه اى
كشاورزى و توليد و اقتصادش در طريق راستى و درستى به پيش نخواهد كرد؟
اگر رهبر، رييس ، وزير، وكيل ، قاضى ، پزشك ، استاد، آموزگار، مدير، و
هر كس ديگرى بنده صالح خدا باشد و كار و وظيفه خود را با رعايت اولويت
ها و بر اساس صلاح و سداد و امانت و عدالت ، و به قصد قربت به پايان
ببرد، آيا جامعه در تمامى ابعاد رشد سريع نخواهد داشت ؟ بكوشيم كه
مغضوب خدا و گمراه نشويم . از بندگان صالح او باشيم و از ناشايسته ها و
نابايسته ها دست برداريم .
السلام علينا و على عباد الله الصالحين .
23- اصل آزادى
هوا پرست ، اسير هوسهاى نفس است و دنيا پرستى چيزى به جز هوا
پرستى نيست . اين هوى و هوسها هستند كه ما را به دنبال خود مى كشند و
وادار به پرستش نمودهاى مختلف اين دنيا ناپايدار، مى سازند، اما اگر
چيزى را به جز خدا نپرستيم ، اسير و بنده هيچ چيز و هيچ كس نخواهيم شد
و به آزادى حقيقى دست خواهيم يافت . هوا پرست ، اسير است و خدا پرست ،
آزاد است . خدا پرستان حقيقى ، آزادگان واقعى هستند. از اين روى ، ما
اصل آزادى را كه حاصل انحصار عبوديت براى خداست ، پس از آن آورديم .
خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد
|
كه بستگان كمند تو رستگارانند
|
24- اصل استعانت (توكل )
موضوع ديگرى كه در نماز مطرح است ، استعانت از خداست
اياك نستعين تنها از تو كمك مى جوييم .
اگر در اين قول خود نيز صادق باشيم و حقيقتا و منحصرا از خدا كمك
بخواهيم و بر او توكل كنيم ، به عزت و استقلال خواهيم رسيد. اگر جامعه
، استعانت از خدا را يك اصل بداند و تنها و تنها به او و استعدادهاى
لايزال عطا شده از سوى او تكيه كند، به خود باورى خواهد رسيد و بدون
تكيه بر شرق و غرب و همه عناصر بيگانه به رفع نيازهاى خود اقدام خواهد
كرد و به خود بسندگى خواهد رسيد. يكى از دلايل آن ؛ اين است كه كمك
خواهى از خدا و توكل بر او، قدرت ايمان ، و توان فكرى و روحى و عملى
امت اسلام را مضاعف مى كند و موجب شكوفايى استعدادهاى آن مى گردد.
كاهلى فكرى ، پژمردگى استعدادها، مرگ قابليت ها، ركود علمى و ننگ تكيه
بر بيگانگان ، نصيب جامعه اى كه بر خدا و استعدادهاى خدا داد تكيه نمى
كند. مصيبت بزرگتر و ننگ بيشتر جامعه بى توكل ، هنگامى است كه تكيه
گاههاى او خود را كنار بكشند، از كمك به آن دريغ كنند و آن را بدون
پشتوانه بگذارند. جامعه بى توكل ، جامعه اى بى هويت و بى پشتوانه است .
پروردگارا! جامعه ما را اهل توكل قرار بده . استعدادهاى جوانان ما را
شكوفا ساز. قابليت هاى ما را مضاعف كن . ما را بيش از پيش از كمكهاى بى
دريغ خود بهره مند گردان . ما را از وابستگى به بيگانگان ، رهايى بخش و
عزت دنيا و آخرت به ما عطا فرما! آمين .
25- اصلاستقلال
اگر مردمى بندگان صالح و درستكار خدا، و ملتى آزاده و آزادى
خواه ، و اهل استعانت از خدا
(398) و توكل بر او باشند، به اعتماد به نفس و استقلال
حقيقى دست مى يابند. مردمى كه بر خدا و استعدادهاى خدا داد خود تكيه مى
كنند. و در نماز خود حتى برخاستن و نشستن خود را از قدرت خدا و قوتى كه
او به آنان عطا كرده است مى دانند،
(399) و خود را فقط به او وابسته مى بينند، به استقلال
مى رسند. زيرا همچنان كه بندگى خدا؛ آزادى است ، وابستگى به خدا هم
استقلال است . آنان چون بنده خدا هستند، از اسارت ديگران و اسارت نفس
آزادند. و چون وابسته به او هستند، از وابستگى به غير او رها مى گردند.
ملتى كه به زير چتر بيگانگان نرود، و فقط سايه سار حمايت حق را
برگزيند، استقلال مى يابد.
26- اصل هدايت طلبى
خداى ، تعالى ، در سوره حمد به ما مى آموزد كه از او يارى
بخواهيم آن هم به صورت جمعى و گروهى از او كمك طلبيم و بگوييم :
اياك نستعين تنها از تو كمك مى خواهيم .
سؤ ال اين است كه درباره چه چيزى از او يارى بخواهيم . ارشاد مى فرمايد
كه درباره شناخت راه مستقيم . شناخت راه و روش صحيح زندگى ،
ارزشمندترين چيزى است كه مى توان از خدا تقاضا كرد. با شناخت صراط
مستقيم است كه به هدف مى رسيم و در دو جهان خوشبخت مى گرديم .
پروردگارا! راه مستقيم را به ما بنما.
از اين روست كه اين سوره را
سورة التعليم
يا
تعليم المساءله نام داده اند. جالب
است كه راه و روش صحيح و مستقيم زندگى در همين نماز نهفته است لذا مى
توان آيه شريفه :
اهدنا الصراط المستقيم
را چنين معنى كرد كه :
پروردگارا! ما را به صراط صلات كه راه و روش معتدل و با استقامت
زندگانى و رمز خوشبختى دنيا و آخرت است ، هدايت كن .
قال : فبعزتك لاءغوينهم اءجمعين ، الا عبادك
منهم المخلصين .
(400)
شيطان به عزت خدا سوگند خورده است كه همگان را، به جز بندگان مخلص خدا،
به طور مسلم گمراه گرداند.
آرى ، شيطان رجيم و شيطان نفس ، و شياطين جبهه استكبار، همه در صددند
تا بندگان خدا را از راه مستقيم به انحرافها و بيراهه ها بكشانند و از
پرتگاهها به بيغوله هاى خطرناك بيندازند. از اين روى افراد و جامعه هاى
مسلمان بايد در اين دنياى ظلمانى شيطان زده ، براى يافتن و سپردن راه
صحيح و خدايى زندگى ، همواره ارتباط خود را با خدا برقرار بدارند و از
او هدايت طلب كنند. شياطين در كمين اند تا ببينند كدام جامعه اسلامى از
خداى خود گسسته است و به غفلت خفته است .
27- صراط شناسى
در بخش دوم سوره حمد كه دعاست ، از خدا مى خواهيم كه ما را به
راه مستقيم هدايت كند. راه و روشى كه راسته ، معتدل ، و پايدار و پا بر
جاست . راه و روشى كه انحراف و لغزش و كجروى در آن نيست ، راه نماز و
راه قرآن ، و طريق ترسيم شده از سوى خدا، راهى ميانه و دور از افراط و
تفريطها، راست راهى كه رهرو را هر چه سريع تر به هدف - كه همانا كسب
صفات خدايى ، خدا گونه گشتن و نزديك شدن به اوست - مى رساند.
جالب است كه نمازگزار در هر ركعت ، سوره اى ديگر را كه بخشى از
هدايتهاى قرآنى ؛ يعنى قطعه يا قطعاتى از صراط مستقيم در آن مطرح است ،
تلاوت مى كند و در حقيقت خود را به ذكر آن متذكر و به ارائه آن ديده ور
مى سازد و چنانچه هر وعده و هر روز در هر ركعت ، سوره ديگرى را پس از
سوره حمد بخواند، و با حفظ حضور قلب ، در معانى آنها بينديشد، پس از
گذشت مدتى ، تمام قرآن را در نماز خود قرائت مى كند و به اين ترتيب ،
همه خطوط كلى صراط مستقيم را پيش چشم دل خويش مى آورد و از نظر مى
گذراند. در نتيجه بر صراط مستقيم اشراف مى يابد و در شناخت آن تازه عهد
مى گردد. بنابراين شناخت تفصيلى صراط مستقيم ، نياز به زمان و بررسى
گسترده اى دارد و در سوره كوتاه حمد، فرصتى براى بيان تفصيلى آن وجود
ندارد فقط به سه ويژگى آن اشاره مى شود:
1- راه مستقيم ، راه نعمت يافتگان است ، راه بندگان صالح خدا، راه
كسانى كه طريق عبوديت و بندگى پيموده اند و با رعايت قوانين و اصول
تعيين شده از سوى خالق خويش ، توانسته اند خشنودى او و در نتيجه رحمت و
نعمتش را جلب كنند و در سايه آن به خوشبختى دنيا و آخرت برسند.
2- با اين تعريف ، هر راهى كه با اصول تعيين شده از سوى رحمن رحيم ،
مغاير باشد و موجبات جلب رحمت ها و نعمتهاى بيكران او را فراهم نكند،
صراط مستقيم نخواهد بود و از آنجا كه هر چيزى را به ضد آن مى توان
شناخت ، هر راه و روشى كه به جاى رحمت و نعمت او، خشم او را برانگيزد،
راه رحمانى نيست بلكه شيطانى است .
ابليس كه به معناى
نوميد است ، چون راه خدا را نرفت و از دستور او سر پيچيد، رانده
درگاه و مغضوب او گرديد و در نتيجه از رحمتش محروم و ماءيوس شد. هر
گروه و جامعه اى كه از فرمان خدا روى برتابد و در راه ديگرى حركت كند،
حركتى ابليسى كرده است و راهى شيطانى رفته است . بنابراين رهروان صراط
مستقيم كارى نمى كنند كه خشم خدا را برانگيزاند و رحمتش را به غضب بدل
سازند و موجب سلب نعمتش گردند.
خداى ، تعالى ، فرمود:
الم اءعهد اليكم يا بنى ادم اءلا تعبدوا الشيطان
انه لكم عدو مبين و اءن اعبدونى هذا صراط مستقيم
(401)
اى فرزندان آدم ! مگر با شما پيمان نبستم كه شيطان را نپرستيد (به
رهنمودش عمل نكنيد) و مرا بپرستيد كه راه راست همين است .
خدا، اساس كار آفرينش و رابطه خود با بندگان را بر رحمت قرار داده است
و خشم و غضب او براى موارد نادر و استثنايى است . آخر، او بسيار مهربان
است و رحمتش بر غضبش پيش گرفته است .
3- ويژگى ديگر صراط مستقيم اين است كه راه گمراهان نيست و خط سير
گمراهان ، بيراهه ها و راههاى انحرافى است . امام على (عليه السلام )
در تعريف صراط مستقيم فرمودند:
اليمين و الشمال مضلة و الطريق الوسطى هى الجادة
(402)
انحراف به راست و چپ ، گمراهى است و راه ميانه كه معتدل و به دور از هر
گونه كجروى است ؛ همان صراط مستقيم مى باشد.
صراط مستقيم يا راه و روش پايدار و معتدل ، داراى يك بعد اعتقادى و
فكرى و يك بعد اجرايى و عملى است . راست روان و ميانه روان بايد بكوشند
كه در هر دو بعد فكرى و اعتقادى ، اجرايى و عملى ، از انحراف مصمون
بمانند.
صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و
لاالضالين
احكام و امثال قرآن ، راه اين سه گروه و مشخصات آنان را براى ما ترسيم
مى كنند.
احكام قرآن ، اعم از عبادى و اخلاقى ، خط مشى هر سه گروه
نعمت يافتگان ،
خشم گرفتگان و
گمراهان را مشخص مى
كند. آنان كه به حكم عمل كرده اند، نعمت يافته اند و آنان كه بر خلاف
حكم خدا رفته اند، گمراه و غضب زده اند. همچنين داستانهاى قرآنى كه
امثال كامنه اند، اين سه گروه كلى را صريحا به ما معرفى مى كند. امثال
ظاهره و سايره قرآن نيز مشخصات و ويژگيهاى اين گروهها را تصريحا و
تلويحا براى ما بيان مى دارند.
براى شناخت كامل صراط المستقيم بايد به قرآن و عملكردها و
دستورالعملهاى نبى اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و ائمه هدى
مراجعه كرد.
از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده است كه فرمودند:
الصراط المستقيم صراط الاءنبياء و هم الذين انعم
الله عليهم
(403)
صراط مستقيم ، راه پيامبران است و همانها هستند كه مشمول نعمتهاى
ديگران بيكران الهى شده اند.
و از امام صادق (عليه السلام ) است كه در معنى صراط مستقيم فرمود:
و الله نحن الصراط المستقيم
(404)
به خدا سوگند، صراط مستقيم ؛ ما هستيم .
و از همان بزرگوار گزارش شده است كه در معنى صراط مستقيم فرمودند:
(الطريق معرفة الاءمام )
(405)
راه راست ، شناخت درست امام است .
و در حديث ديگرى از صادق آل محمد عليه و عليهم السلام ، آمده است كه
صراط مستقيم ، وجود مبارك امام على (عليه السلام ) است .
(406)
و چون پيامبران و ائمه هدى ، صلوات الله عليهم ، جز راه آيين توحيدى را
نرفته اند؛ معناى اين سخنان اين است كه صراط مستقيم ؛ همان دين حق و
آيين توحيدى است ؛ يعنى پايبندى به راه خدا و اسلام و قرآن .
خداى ، تعالى ، فرمود:
قل اننى هدانى ربى الى الصراط مستقيم دينا قيما
ملة ابراهيم حنيفا و ما كان من المشركين
(407)
بگو: خدا، مرا به
صراط مستقيم رهنمون شده
است به
دين استوار،
آيين ابراهيم ،
دين پاك و حق گرا و ابراهيم از شرك آورندگان به خدا نبود:
آيين توحيدى .
راه رسيدن به صراط مستقيم ، پيوند با خداست :
... و من يعتصم بالله فقد هدى الى صراط مستقيم
(408)
آن كه به خدا چنگ زند، به صراط مستقيم هدايت شده است .
خداى تعالى در سوره انعام پس از صدور برخى از احكام و روشن كردن قطعه
هايى از صراط مستقيم ، راه رسيدن به آن را وفاى به عهد با خدا دانسته
است و به آن سفارش و از غير آن منع فرموده است .
... و بعهد الله اءوفوا ذلكم وصيكم به لعلكم
تذكرون . و اءن هذا صراطى مستقيما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم
عن سبيله ذلكم وصيكم به لعلكم تتقون .
(409)
... و به پيمانى كه با خدا بسته ايد، پايبندى نشان دهيد. اين است آنچه
خدا شما را به آن سفارش كرده است . باشد كه پند بگيريد. و همين وفا
كردن به پيمان الهى ، صراط مستقيم من است . از آن پيروى كنيد و راههاى
ديگر را نپيماييد و هر يك به راهى نرويد (وحدت خود را در طى طريق
مستقيم نگه داريد) اين همان چيزى است كه خدا شما را به آن سفارش كرده
است . باشد كه بپرهيزيد.
28- ميل به تكامل و
پيشرفت
مردمى كه خدا را در نماز خود مرتبا با صفات
اكبر،
عظيم
،
اعلى ، و امثال آن مى ستايند، در عين
آن كه خود را در برابر خدا ذره اى ناچيز مى بينند، مايل مى شوند كه
صفات خدايى كسب كنند و راه بزرگى و بلندى را بپيمايند و در همه زمينه
ها بر ديگران برترى يابند، ملت اسلام ، بايد پيشرو و برتر باشد كه
برنامه هاى دين و راه و رسم زندگى اش برتر و بهتر است .
قرآن مى فرمايد:
و جعل كلمة الذين كفروا السفلى و كلمة الله هى
العليا و الله عزيز حكيم .
(410)
و خدا آيين كافران را پست گردانيد و دين خدا همان راه و رسم برتر و
بالاتر است و خدا چيره دست درست كردار است .
برخى در تفسير كريمه
... و جعلها كلمة باقية ...
(411)
گفته اند: مراد اين است كه خدا اسلام را آيين جاويدان قرار داده است .
دليل جامعيت ، جاودانگى ، و برتر بودن راه و رسم تعيين شده از سوى خدا،
دانش بى پايان اوست . قرآن مى فرمايد:
ما نفدت كلمات الله ان الله عزيز حكيم .
(412)
سخنان خدا به آخر نمى رسد (دانش او را نهايت نيست ). همانا خدا چيره
دست درست كردار است .
قرآن در جاى ديگرى مى فرمايد:
و لا تهنوا و لاتحزنوا و انتم الاءعلون ان كنتم
مؤ منين .
(413)
و سست نشويد و غم نخوريد كه شما برتر و پيروزيد، اگر اهل ايمان باشيد.
و پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند:
الاءسلام يعلو و لايعلى عليه .
(414)
اسلام ، بلندى مى گيرد و آيين هاى ديگر بر آن والايى و برترى نمى
يابند.
ملتى كه به پيروى از كتاب و پيامبر خود مى گويد: اسلام برنامه اى برتر
و سازنده تر است و هيچ آيين و برنامه اى بر آن برترى نمى يابد، بايد
بكوشد كه واپس نيفتد و راه پيشرفت و تكامل را در همه زمينه هاى انسانى
، اخلاقى ، كارى ، علمى ، و صنعتى ، زودتر از ديگران بپيمايد و نماز
زمينه اين تكامل را فراهم مى كند.
29- تمركز، دقت ، و
دلسپارى به حرفه وشغل
وقتى كه پيوسته نماز خود را با حضور بجاى مى آوريم و تمام وجود
خود را متوجه معبود، و اصل و مركز عالم وجود مى سازيم ، و فقط به او دل
مى سپاريم ، و ذهن و انديشه و روح خود را خالى از اغيار مى سازيم ، اهل
تمركز و دقت بار مى آييم . و راز و رمز همه پيشرفت هاى مادى و معنوى را
به دست مى آوريم .
در يك فيلم ژاپنى مشاهده شد كه دانش آموزى براى يادگيرى زبان انگليسى
به منزل استاد رفته بود، استاد، سرگرم تدريس بود كه شاگرد، ناگهان
فرياد زد: استاد! استاد! گربه چيزى را ربود. استاد بلافاصله از او
خواست كه برخيزد و به دنبال كار خود برود. هنگامى كه شاگرد گفت : مگر
من چه كرده ام ؟ استاد گفت : مگر چه كرده ام ؟ استاد گفت : تمركزت بر
روى درس بايد چنان مى بود كه از ورود و خروج گربه آگاه نمى شدى . اكنون
كه فاقد تمركز لازم هستى ، به درد تحصيل نمى خورى و من دوست ندارم كه
وقت و نيروى خود را براى يك شاگرد كم توجه تلف كنم .
رمز موفقيت ژاپنى ها، و سرورى علمى و صنعتى آنان اين است . آنان با
تجربه و خرد ورزى به اين نتايج رسيده اند و علم تواءم با عمل ، آنان را
به اين مدارج از علم و صنعت رسانده است . ما علاوه بر خردمندى و تجربه
، اين توصيه ها و اشاره ها را در متن دين و اعمال عبادى خود داريم و مع
الاسف به خاطر بى اعتنايى به يافته هاى عقلى و تجربه هاى خود و اهمال
در برنامه ريزى هاى دينى و اجراى غير مؤ ثر آنها در همه كارهاى زندگى
سهل انگار و كم توجه شده ايم و در نتيجه به پيشرفت قابل ذكرى نرسيده
ايم .
خرد ورز دين ورزى كه روزى پنج بار نماز با حضور بگزارد و دل را به خدا
بسپارد به طور مسلم به درجه بالايى از حضور ذهن و تمركز مى رسد.
هر مسلمانى بايد تحت تاءثير نماز خود به گونه اى تربيت شود كه بتواند
چشم و گوش و دل و هوش خود را بر روى كار و حرفه خود متمركز سازد و آن
را با اجتناب از شتابزدگى و با بالاترين درجه از دقت و صحت و عالى ترين
كيفيت به انجام برساند.
براى توضيح بيشتر به بحث
تاءثير نماز در تمركز و
حضور ذهن مراجعه فرماييد.
30- اصل توحيد
نماز، ذكر است ، و پندار و گفتار و كردار توحيدى ، بزرگترين
تذكار نماز است . توحيد، زير بنا و اصل و اساس اسلام و نماز است و
درباره آن هر چه گفته است ناچيز است . به توضيح مختصرى درباره آن كه در
بحث
نظام توحيد آمده است ، مراجعه
فرماييد.
31- اصل تسبيح
حضرت حق ، جل جلاله ، در ذات و صفات ، از هر گونه عيب و نقصى
پاك و منزه است . هيچگونه ظلم و ظلمتى در هستى و فعل او وجود ندارد.
فعل او، سراسر، خير و حكمت است و حكيم على الاطلاق ، كار غير حكيمانه
نمى كند چه در آفرينش جهان ، چه در مديريت آن و چه در تربيت عوالم
مختلف ، و چه در ارتباطش با بندگان و ساير آفريدگان .
او نخستين كارگر و نخستين مربى و نخستين مدير است و كار و تربيت و
مديريتش ، عين صواب و حكمت است و در آن خطايى نيست . ما او را به خاطر
اين پاكى و پاكيزگى ، با ذكر صفات ذات و صفات افعالش مى ستاييم و سپاس
مى گوييم .
پيش از آن كه به اين جهان با عظمت نظرى كنيم ، به خود مى نگريم كه
چگونه ما را بر اساس حكمت و آگاهى آفريد و چگونه به تربيت هاى تكوينى
خود پرورد و تحت اداره تكوينى خود گرفت و چگونه براى هدايت تشريعى ما
قانون هاى پاك و دين حنيف و حق گرا مقرر كرد؟!
ما به عنوان يك بنده مسلم پذيرفته ايم كه ذاتش منزه است و فعل او پاك
است ، و او را نماز مى بريم و در قيام و ركوع و سجود خود با اذكار
سبحان الله ، سبحان ربى العظيم ،
سبحان ربى الاعلى ،
لا اله الا الله ، و
الله اكبر مى ستاييم .
در سه تسبيح اول ، او را از هر گونه عيب و نقصى منزه مى شمريم . در
تسبيح چهارم او را از اين كه شريك و انبازى براى او باشد، و در تسبيح
پنجم او را از اين كه بزرگى نسبى داشته باشد، پاك مى دانيم و معتقديم
كه او حد اعلاى عظمت را دارد و بزرگى او قابل وصف نمى باشد.
امام صادق (عليه السلام ) از كسى پرسيدند: معناى
الله اكبر چيست ؟ گفت ، معنايش اين است كه او از هر كس و هر
چيزى بزرگتر است . فرمود: او را محدود كرده ايم . در صورتى كه ذات اقدس
او را نهايت نيست .
تعيين حد براى خدا و قائل شدن به بزرگى نسبى براى او، تنقيص اوست نه
تنزيه او؛ چون بزرگى ، به هر ميزان كه نسبى باشد، داراى نقصان نسبى است
.
اكنون ببينيم اين حقايق و ياد كردن مكرر آنها در نمازهاى روزانه و غير
آن براى ما چه فايده اى دارد؟ فايده اش اين است كه ياد بگيريم خود را
همانند خالق خود، ولى در حد ظرفيت وجودى خود، پاك و پاكيزه كنيم و خود
و محيط خود را از هر گونه آلودگى بپالاييم . آنكه خانه دار و كارگر و
كارمند و كاسب و كشاورز است ، خود را مهذب و كار خود را پاك و خدايى
سازد و آن كه كارفرما و مدير است مديريتش را پاك و خدايى كند و خلاصه
هر كه در هر كارى است به پاكسازى خود و كار و محيط كار خود از
آلودگيهاى ظاهر و باطن بپردازد. امر به معروف و نهى از منكر نيز به
پاكسازى اجتماع ما كمك خواهد كرد. نه تنها پيشرفتهاى اخلاقى كه هر گونه
پيشرفتى در سايه پاكى و پاكيزگى و صداقت ميسر و مقدور است . اصل تسبيح
و پاكسازى را از تسبيحات نماز خود فرا گيريم و پاكيزه اعتقاد، پاكيزه
انديش ، پاكيزه گفتار و پاكيزه كردار شويم و رو به جلو حركت كنيم .
خداى پاك طالب پاك بودن بندگان خود است و تمام احكام و قوانين او براى
همين امر است . اگر چنين نشويم او را بندگى و پرستش نكرده ايم .
تصور كنيد! اگر پاك بودن ، پاك شدن ، و پاك كردن براى جامعه يك اصل
باشد و چنان شود كه نظام تسبيح (پاكسازى ) بر جامعه حاكم گردد، پاكستان
حقيقى به وجود خواهد آمد و همه راحت و خوشبخت زندگى خواهند كرد. جامعه
اى كه همه از يكديگر خشنود باشند و خالى از خشم و غضب باشد، اين سبب
خواهد شد كه خدا هم خشم خود را از آنجا بر دارد و باران رحمت و نعمتش
را بر آن فرو بارد.
اصل تسبيح (پاكسازى ) را از نماز فرا گيريم . البته با توجه به آن كه
تسبيح را آن همه در نماز مكرر مى كنيم ، بخوبى ياد خواهيم گرفت كه با
پاكسازى اخلاق و رفتار و كردار، و فن و هنر و حرفه خود، راه تكامل را
در همه ابعاد بپيماييم . براى توضيح بيشتر به بحث
نظام تسبيح مراجعه فرماييد.