حفظ حيات اجتماعى اسلام و
مسلمين
جماعتى كه دست خدا همراهشان است ، همچون
حلقه هاى زنجير به هم پيوسته اند، مى توانند به خدا اتكال و به خود
اعتماد كنند، نااميدى را كنار بگذارند و با تكيه بر وحى و انديشه هاى
خدايى و توجه به مسائل جمعى ، تعاطى افكار كنند و مشكلات فردى و
اجتماعى خود را از ميان ببرند. شركت در اجتماعات سالم كه مورد تاءكيد
اسلام است ، از مختصات افراد جامعه اى مترقى و مدنى و به معناى دورى
كردن از توحش و گريزپايى دوره جاهلى است . بنابراين از نظر اسلام ،
افرادى زنده اند و حيات اجتماعى دارند كه در اجتماع و جماعت و جمعه
شركت مى كنند و آنان كه از اين اجتماعات گريزانند؛ زندگانى جاهلى دارند
و به مرگ جاهلى مى ميرند. و اين را پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم ) فرمود كه :
من فارق الجماعة مات ميتة جاهلية
(346)
برخى گفته اند: مراد از عمل صالحى كه خدا در برابرش حيات طيبه مى دهد،
همين شركت در اجتماعات مسلمين و نمازهاى جماعت و جمعه است كه موجب حيات
اسلام است .
(347)
ابن عباس از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت كرده است كه
فرمودند:
من فارق المسلمين قيد شبر فقد خلع ربة الاسلام
من عنقه و من مات فليس له امام فميتته ميتة جاهلية و من مات تحت راية
عصبية فقتلته قتلة جاهلية .
(348)
كسى كه از مسلمانان به اندازه يك وجب جدا گردد، رشته اسلام را از گردن
خود باز كرده است . و آن كه بميرد و او را پيشواى به حقى نباشد، مرگش
جاهليت است و آن كه زير پرچم عصبيت بميرد، قتلش قتل مردم جاهلى است .
رحمت عالميان در جاى ديگرى فرموده اند:
الجماعة رحمة و الفرقة عذاب .
(349)
اجتماع و تشكل ، رحمت و جدايى و پراكندگى ، عذاب است .
و در خبر ديگرى است كه :
من رغب عن جماعة المسلمين سقط عدالته .
(350)
آن كه از جماعت مسلمين رو بگرداند، عدالتش ساقط شود.
و روايت شده است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند:
من فارق الجماعة شبرا فقد فارق الاسلام
(351)
كسى كه به قدر يك وجب از جماعت مسلمين جدا شود، به تحقيق از مرام اسلام
جدا شده است .
حفظ بهشت اخوت و الفت و
آبرو و عزت مسلمين
شرط اتحاد، اطاعت از خدا و رسول اوست . خداى ، تعالى ، فرمود:
واطيعوا الله و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و
تذهب ريحكم
(352)
و از خدا و فرستاده اش فرمان ببريد و نزاع نكنيد كه سستى به اجتماع شما
راه يابد و آبرويتان برود.
اطاعت از خدا و رسول او؛ يعنى پايبندى به قوانين و توصيه هاى اسلامى كه
از جمله آنها نمازهاى جماعت و جمعه است ، موجب رفع نزاع و درگيرى و حفظ
وحدت است . و همچنان كه عوامل تفرقه موجب آبرو ريزى است ، عوامل حفظ
وحدت و از جمله جماعت و جمعه موجب حفظ آبروى مسلمانان و اسلام است .
وفا به عهد خدا و اطاعت از او و رسول او؛ همان حركت در صراط مستقيم است
كه به تاءكيد درباره آن سفارش شده است . و تفرقه موجب خارج شدن از آن و
پشت پا زدن به حكم و توصيه خداوند است .
... و بعهدالله اءوفوا ذلكم وصيكم به لعلكم
تذكرون . و اءن هذا صراطى مستقيما فاتبعوه و لاتتيعوا السبل فتفرق بكم
عن سبيله ذلكم وصيكم به لعلعكم تتقون .
(353)
و به پيمان خدا وفا كنيد. خدا اين فرمان را به شما داده است كه پندپذير
شويد. و خبر داده است كه اين راه من است . راه و روشى راست و درست . پس
از آن پيروى كنيد. و از راههاى ديگر پيروى نكنيد كه آن راهها شما را از
راه خدا جدا مى كند. خدا اينچنين به شما حكم مى دهد. باشد كه پرهيزگارى
كنيد.
و راه خدا در قرآن كريم و هدايتهاى معصومين ، عليهم السلام ، مشخص
شده است و براى پيروى هميشگى از راه خدا بايد به رسن خدا دست زنند و آن
را رها نكنند. و قدر اسلام را كه عامل الفت و اتحاد و نعمتى از جانب
خداوند است بدانند.
واعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرقوا و اذكروا
نعمة الله عليكم اذ كنتم اعداء فاءلف بين قلوبكم و اصبحتم بنعمته
اخوانا...
(354)
بندگان من ! همگى دست در رسن خدا زنيد و پراكنده نگرديد. نعمت خدا
(اتحاد) را درباره خود ياد كنيد. (و قدر آن را بدانيد). چون شما دشمن
هم بوديد و او دلهاى دور از هم شما را با هم آورد و ميان آنها مهر
انگيخت . و به نعمت خدا (حبل الله ) برادران يكديگر شديد.
مفسران در معنى حبل الله (ريسمان الهى ) احتمالات مختلفى ذكر كرده اند
كه هيچكدام ديگرى را نفى نمى كند. اسلام و پيغمبر، قرآن و اهل بيت
(عليهم السلام ) كه مردم ماءمور به تمسك به آن دو هستند، نماز، و
نمازهاى جماعت و جمعه و عيدين كه مردم مؤ كدا به آن سفارش شده اند، و
هر وسيله ديگرى كه رشته ارتباط مؤ منان با خدا بحساب آيد، مصداق
(ريسمان خدا) مى باشد:
ابوالفتوح رازى گويد:... و حبل كنايت
باشد از دين و عهد و امان و مودت ، و خويشى و قرابت ، و اصل او سبب
باشد كه به او چيزى رسند. چنان كه به رسن به آب رسند. آنچه مرد آن را
وصله و سبب سازد كه به او كارى رسد، آن را حبل گويند بر سبيل تشبيه و
مجاز.
(355)
و همو گويد: عبدالله عباس گفت : مراد به حبل
در آيت درس است ؛ اى تمسكوا بدين الله : دست در دين خدا زنيد.
عبدالله مسعود گفت : جماعت است . و هم او گفت :
يا ايها الناس عليكم بالطاعة و الجماعة فاءنها
حبل الله الذى اءمر به وان ما تكرهون فى الجماعة خير مما تحبون فى
الفرقة .
گفت : اى مردمان ! اطاعت خدا و ملازمت جماعت نگاه داريد كه آن حبل و
عهد خداست . و آنچه شما آن را كاره باشيد در جماعت ، بهتر از آن است كه
دوست داريد در فرقت .
(356)
مجاهد و عطا گفتند: مراد عهد است . اى بعهد الله . قتاده و سدى و ضحاك
گفتند: مراد قرآن است . بحبل الله ، اى بكتاب الله .
(357) مقاتل بن حيان گفت : بحبل الله ؛ اى بامر الله و
طاعته ؛ به فرمان و اطاعت خدا. ابو العاليه گفت : باءخلاص توحيد الله .
ابن زيد گفت : بالاءسلام .
(358)
سماك حنفى گويد: عبدالله عباس گفت : يا حنفى ! الجماعة الجماعة :
ملازمت جماعت كن كه امتان گذشته به مفارقت جماعت هلاك شدند. نبينى تا
خداى ، تعالى ، چگونه گفت : واعتصموا بحبل الله
جميعا و لاتفرقوا .
(359)
ابان بن تغلب روايت كند از صادق ، جعفر محمد - عليهما السلام - كه او
گفت :
نحن حبل الله الذين قال الله - عز و جل - و
اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا ؛ گفت : ماييم آن حبل خداى
كه خداى ، تعالى ، گفت : دست در او زنيد و از او پراكنده مشويد.
(360)
با توجه به كلمه حبل الله در اين آيه ، به نظر مى رسد كه هر فرد يا
گروهى از اختلاف كنندگان با خود محورى و خود پسندى ، و استبداد به راءى
خويش ، براى خود چاه ويژه اى به نام اختلاف و تفرقه كنده است . چاهى كه
به قعر آن سقوط كرده است و عميقا از ديگران به دور افتاده است . نظرات
تنگ و خود محورانه او نيز؛ همانند حلقه چاه است و او چون غوكى كه در ته
چاه است و جهان را محدود به حلقه آن مى بيند، ميدان بسته اى براى خود
بوجود آورده است و گمان مى كند كه حقيقت ، به بينش خاص و خود مدارانه
او محدود است و وراى آنچه او مى بيند چيزى وجود ندارد. حال ، اگر به
چيزهايى كه مى تواند رشته اتصال او با خدا باشد، چنگ بزند و از چاه به
بالا كشيده شود، آسمان گسترده حقيقت را مشاهده خواهد كرد و خواهد فهميد
كه حقيقت غير از آن است كه او فكر مى كرده است . و نبايد خود را
ابلهانه در چاهى كه موجب غربت و تنهايى ، و منتهى به هلاكت مى شود فرو
مى افكند. خواهد فهميد كه بايد به حكم خدا كه الفت را در ميان مردم
برقرار مى دارد و به افكار ديگران كه فكر او را تكميل مى كند، احترام
بگذارد.
با رواج اين انديشه در جامعه است كه چاههاى تفرقه پر خواهد شد و اختلاف
از ميانه برخواهد خاست . و حضور گسترده مردم در نمازهاى جماعت و جمعه
مى تواند به ترويج اين انديشه كمك كند، به توحيد آراء و افكار بينجامد،
اختلاف را در جامعه از ميانه بر دارد و اتحاد را برقرار كند. همچنان كه
در صدر اسلام چنين كرد. البته مجموعه اعتقادات و احكام و برنامه هاى
اسلام موجب چنان اتحادى شد، ولى شكى نيست كه نمازهاى جماعت و جمعه از
مهم ترين و مؤ ثرترين عوامل اتحاد مسلمين صدر اسلام بوده است ، وحدت و
برادريى كه اسلام در ميان اعراب كينه توز دوره جاهليت پديد آورد، شگفتى
مورخان و دانشمندان جهان را بر انگيخته است . و البته مقايسه بهشت اخوت
و الفتى كه اسلام پديد آورد با دوزخ اختلاف و تفرقه اى كه حاصل كفر
دوره جاهليت بود. و مقايسه پيشرفت هاى سريع مسلمانان با ركود بسيار
طولانى اعراب بى تمدن جاهلى ، هر محقق منصفى را به شگفت مى آورد.
توماس كارل مى گويد: خدا عربها را به وسيله اسلام از تاريكيها به سوى
روشنايى ها هدايت فرمود. از ملت خموش و راكدى كه از آن نه صدايى مى آمد
و نه حركتى محسوس بود، ملتى به وجود آورد كه از گمنامى بسوى شهرت ، از
سستى بسوى بيدارى ، از پستى بسوى فراز، و از ناتوانى بسوى نيرومندى سوق
داده شد. نورشان از چهار سوى جهان مى تابيد. از اعلان اسلام بيش از يك
قرن نگذشته بود كه مسلمانان ، يك پا در هندوستان و پاى ديگر در اندلس
نهادند و بالاخره اسلام در همين مدت كوتاه بر نيمى از جهان نور مى
افشاند.
(361)
نهرو دانشمند و سياستمدار فقيد هند مى نويسد: سرگذشت عرب و داستان اين
كه چگونه به سرعت در آسيا و اروپا و آفريقا توسعه يافتند و فرهنگ و
تمدن عالى و بزرگى را به وجود آوردند يكى از شگفتى هاى تاريخ بشرى مى
باشد. نيرو و فكر تازه اى كه عربها را بيدار ساخت و آنان را از اعتماد
به نفس و قدرت سرشار كرد، اسلام بود.
(362)
گوستاولبون مى نويسد:... تا زمانى اين حادثه حيرت انگيز (ظهور اسلام )
كه نژاد عرب را يكباره در لباس جهانگردى و معنى آفرينى به ما نشان داد،
هيچ يك از قسمتهاى عربستان نه جزء تاريخ تمدن شمرده مى شد، و نه از حيث
علم يا مذهب نشانى از آن بود.
(363)
جان ديون پورت مى نويسد: محمد يك نفر عرب ساده ، قبايل پراكنده كوچك ،
و گرسنه و برهنه كشور خود را مبدل به يك جامعه فشرده و با انضباط نمود.
آنان را در ميان ملل روى زمين با ويژگيها و خوهاى تازه اى شناسانيد.
اين طرز و روش در مدتى كمتر از سى سال امپراطور قسطنطنيه را مغلوب كرد،
سلاطين ايران را از ميان برد، سوريه و بين النهرين و مصر را تسخير كرد،
و دامنه فتوحاتش را از اقيانوس اطلس تا كرانه درياى خزر و تا رود سيحون
بسط داد.
(364)
آيا همين سخنان دانشمندان جهان حاكى از افتخار آفرينى و آبرو دارى
برنامه هاى اسلامى نيست ؟! در نمازهاى جماعت و جمعه شركت كنيم و زينت و
آبروى اسلام و پيشوايان به حق آن باشيم كه فرمودند:
معاشر الشيعة كونوا لنا زينا و لاتكونوا علينا
شيئا .
(365)
جلوگيرى از سقوط در آتش
اختلاف
خدا مهربان فرمود:
... و اتقوه واقيموا الصلاة و لاتكونوا من الذين
فرقوا دينهم و كانوا شيعا كل حزب بما لديهم فرحون .
(366)
از خدا بترسيد. نماز بپا داريد و از مشركان نباشيد. از آنان كه در دين
خود پراكنده و گروه گروه شدند و (مع الاسف ) هر گروهى به آنچه نزد اوست
خردسند است .
آرى هر گروهى به دليل آن كه از خود راضى است به آنچه دارد شادمان و
خرسند است و گمان مى كند كه بر حق است . ليكن غافل اند از اين كه تفرق
و تحزب از شرك ، و اتحاد و وحدت از توحيد است و آنچه مانع از اين شرك و
پراكندگى است ، تقواى سياسى و اقامه نماز دسته جمعى به درگاه واحد بى
نياز مى باشد. آنان در حالى از تحزب خود دلشادند كه همين تفرق آنان را
بر لبه گودال آتش قرار داده است و كوچكترين حادثه اى مى تواند آنان را
به آن در اندازد.
خداى ، تعالى ، در آيه صد و سوم از سوره آل عمران پس از آن كه مسلمانان
را از پراكندگى باز مى دارد و دعوت به وحدت و اعتصام به جبل الله مى
كند، از آنان مى خواهد كه ياد آور و سپاسگزار نعمت همدلى و برادريى
باشند كه اسلام برايشان به ارمغان آورد. برادرى و همدلى يى كه در جامعه
ايجاد آرامش و امنيت كرد و آنان را از دوزخ كينه و دشمنى به بهشت انس و
الفت وارد كرد.
خداى ، تعالى ، وضعيت خطرناك اعراب دوره جاهلى را كه هر لحظه در معرض
جنگ و خونريزى بود و هر بهانه اى ممكن بود باعث شعله ور شدن آتش كينه
ها و نزاع هاى قومى و قبيله اى شود، چنين بيان فرمود:
و كنتم على شفا حفرة من النار فاءنقذكم منها
.
شما در گذشته بر لبه گودالى از آتش بوديد (كه هر آن ممكن بود به قعر آن
فرو افتيد) اما خدا شما را از آن خطر رهانيد.
و از آن پرتگاه هول آور به باغ باصفاى اخوت و الفت ، و رحمت و راءفت
وارد كرد. باغى كه باغبان اسلام براى پروردن و بارو كردنش رنج بسيار
تحمل كرد.
خداى ، تعالى ، در پايان آيه اعتصام براى تاءكيد بر قدردانى از نعمت
الفت و اخوت اسلامى ، فرمود:
كذلك يبين الله لكم اياته لعلكم تهتدون
خداوند، آيات خود را اينچنين براى شما روشن مى كند، باشد كه راه يابيد.
يعنى هدف اسلام از نفى كينه و دشمنى ، و درگيرى و پراكندگى ، و تاءكيد
بر تثبيت وحدت و الفت ، راهنمايى و رهايى شماست . و چون پاى سود و زيان
شما در ميان است ، بايد به احكام و توصيه هاى آن كه از مهم ترين آنها
نمازهاى جماعت و جمعه و عيدين و حج است ، و ايجاد كننده وحدت ، و برطرف
كننده اختلافات است ، اهميت فراوان بدهيد و به آنها عمل كنيد.
سرور و شادمانى در جامعه
هاى اسلامى
نماز جمعه به لحاظ آن كه يك عيد هفتگى ، يك راز و نياز گروهى
گسترده با خدا، و ديدار با برادران ايمانى است ، براى نمازگزاران فرح
بخش است . اما نماز عيدهاى فطر و قربان به لحاظ اهميت اين دو عيد بزرگ
و اجراى آنها در پايان ماه مبارك رمضان و مناسك حج كه از عبادتهاى بزرگ
و سنگين سالانه مسلمين است و موجب تطهير و تهذيب روح آنان مى شود، شور
و شوق و نشاطى وصف ناشدنى را در آنان ايجاد مى كند. مسلمانان براى
برگزارى اين دو جشن سالانه اسلامى ، با لباسهاى آراسته ،در ميدانى باز
و گشاده ؛ مانند صحرا جمع مى شوند و همه با سرور و شادى ، سرود تكبير
مى خوانند و بعد با هم دور ركعت نماز بجاى مى آورند. در اين نماز پنج
تكبير و پنج قنوت ، در ركعت اول ، و چهار تكبير و چهار قنوت ، در ركعت
دوم ، خوانده مى شود سپس امام جماعت در برابر مردم قرار مى گيرد و
مانند نماز جمعه در دو نوبت سخنرانى مى كند. در ضمن سخنرانى عيد فطر،
احكام زكوة فطر و در ضمن سخنرانى عيد قربان (عيد اضحى ) احكام ذبح و
قربانى و موارد مصرف آنها بيان مى گردد. در عيد فطر، مسلمانان با دادن
فطريه ، به فقرا و بينوايان عيدى مى دهند و آنان را خوشحال و مسرور مى
سازند. در عيد قربان هم بسيارى از مردم با گوشت قربانى ، مستمندان را
اطعام مى كنند و دلها تا حدودى به هم نزديك مى گردند و اين تذكرى است
بر آن كه بى نيازان هميشه بايد به بينوايان رسيدگى كنند تا ضمن آن كه
تاءليف قلوب مى گردد، تعديل اقتصادى بوجود آيد و تدريجا ريشه فقر و
تكدى از جامعه بركنده شود.
نماز جمعه بود رمز وحدت
مردم
نماز جمعه بود رمز وحدت مردم
|
ز كارمند و كشاورز و تاجر و سرباز
|
بسا به جمع ، شود نقش دشمنان افشا
|
بسا شود گره از كارهاى مردم باز
|
خوشا كسان كه به اصلاح خويش مى
كوشند
|
مقام قرب خداوند مى كنند احراز
|
به خلق بهره رسانند با مساعى خويش
|
نمى كنند به اموال خلق ، دست دراز
|
ز پارسايى و پاكى ، صفاى دل يابند
|
به گوش جان شنوند از فرشتگان آواز
|
حقايق دو جهان است نزدشان مكشوف
|
چو عبد خاص خدا گشته اند و محرم راز
|
شوند داخل در جمع اولياء الله
|
بسوى جنت قرب خدا روند مجاز
|
ز روى صدق و صفا گفت اين چكامه شريف
|
براى اهل حقيقت در اين سراى مجاز
|
على شريف
(367)
نقش سياسى به قدرت رساندن
مسلمانان و به خشم آوردن كافران
جامعه اوليه اسلام كه متشكل از محمد (صلى
الله عليه و آله و سلم ) و ياران اندكش بود، به نحو معجزه آسايى شكوفا
شد و شكوفايى آن خار چشم كافران گرديد و آنان را به خشم آورد.
صفات برجسته مؤ منان ؛ عين سختى آنان بر عليه كافران ، رحمت و راءفتشان
در ميان خود، طلب احسان و خشنودى پروردگار و نمازگزارى آنان و بويژه
نمازهاى دسته جمعى شان ، شرايط مساعدى براى رشد و بالندگى فراهم ساخت و
آنان را به شوكت و اقتدار نايل كرد.
بذر ايمانى كه زارع اسلام در ميان مردم كاشت ، جوانه زد، سبزه نورسته
برآورد، نيرومند و ستبر گرديد، بر ساقه هاى خود ايستاد و به درختى
تناور و ميوه دار بدل گرديد و موجبات شگفتى و خوشحالى زارعان زرع ايمان
و خشم كافران را فراهم كرد و اين گونه بود كه هدف خداى ، تعالى ، از
ارسال رسول خويش ، تحقق يافت . دشمنان از شكوه و اقتدار مسلمانان باخبر
شدند، درخشش و برترى اسلام بر اديان ديگر آشكار و مشخص شد و دين راست
بر تمامى دينهاى پيش از آن غالب گشت .
اين حقيقت را از آيات بيست و هشتم و بيست و نهم سوره فتح مى فهميم :
هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره
على الدين كله و كفى بالله شهيدا. محمد رسول الله و الذين معه اشداء
على الكفار رحماء بينهم تريهم ركعا سجدا... سيماهم فى وجوههم من اثر
السجود. ذلك مثلهم فى التورية و مثلهم فى الاءنجيل كزرع اخرج شطاه
فازره فاستغلظ و استوى على سوقه يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار...
.
اوست خدايى كه فرستاده خود را به منظور هدايت و اجراى دين ثابت ،
ماءموريت و رسالت داد تا آن را بر همه دينها غالب كند و اين كه خدا
اظهار كننده و گواه حق باشد بس است . محمد كه ماءمور خداست و آنان كه
همراه و همپاى او هستند، بر كافران سخت و در ميان خود مهربان اند. آنان
را پيوسته در حال ركوع و سجود، و درخواست روزى از فضل خدا مى بينى .
نشان صلاح آنان از اثر سجده در چهره هايشان پديدار است . اين صفت آنان
در تورات و انجيل است : همچون كاشته اى هستند كه سبزه تو رسته برآورد.
پس آن جوانه را نيرومند سازد. آنگاه ستبر گردد و بر ساقه هاى خود
بايستد و به حدى از رشد برسد كه كشاورزان را به شگفت آورد. اين براى آن
است كه خدا كافران را به وسيله مؤ منان به خشم آرد.
امروز نيز مسلمانان براى پيمودن راه رشد و رسيدن به شوكت و اقتدار بايد
همان ويژگيهاى مؤ منان عهد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )
بويژه اقامه نماز و برگزارى نمازهاى گروهى را در ميان خود زنده كنند و
نمازهاى جماعت و جمعه و عيدين را هر چه با شكوه تر و دشمن شكن تر بپا
كنند.
اين نمازها، شكوه و اقتدار مسلمانان ، وحدت ، يكپارچگى ، نظم و هماهنگى
، روح اخوت اسلامى ، مبارزه با فرد گرايى و خود خواهى و روح دشمن ستيزى
آنان را به نمايش مى گذارد، توطئه ها و تفرقه افكنى هاى دشمنان را نقش
بر آب محكمى در برابر دشمنان اسلام و سلاح دست خطيب جمعه ، نشان آمادگى
براى نبرد مسلحانه در برابر دشمنان خدا و حقيقت است .
اشعار زير كه بخشى از مسمط زيباى اديب الممالك فراهانى است حاكى از
گذشته پرشكوه و پر اقتدار اسلام و وضع كنونى مسلمين است . به اميد
تجديد شكوه اسلام و اقتدار ديرين مسلمين .
در اندلس و روم عيان قدرت
ما بود
با ابرهه گو: خير به تعجيل نيايد
|
كارى كه تو مى خواهى از فيل نيايد
|
رو تا به سرت جيش ابابيل نيايد
|
بر فرق تو و قوم تو سجيل نيايد
|
تا دشمن تو مهبط جبريل نيايد
|
تا كيد تو در مورد تضليل نيايد
|
تا صاحب خانه نرساند به تو آزار
زنهار بترس از غضب صاحب خانه
|
بسپار به زودى شتر سبط كنانه
|
برگرد از اين راه و مجو عذر و بهانه
|
بنويس به نجاشى ، اوضاع ، شبانه
|
آگاه كنش از بد اطوار زمانه
|
وز طير ابايل يكى بر به نشانه
|
كانجا شودش صدق كلام تو پديدار
بوقحف چرا چوب زند بر سر اشتر
|
كاشتر به سجود آمده با ناز و تبختر
|
افواج ملك را نگر اى خواجه بهادر!
|
كز بال همى لعل فشانند و ز لب در
|
وز عدتشان سطح زمين يكسره شد پر
|
چيزى كه عيان است چه حاجت به تفكر
|
آن را كه خبر نيست فگار است ز افكار
زى كشور قسطنطين يك راه بپويد
|
وز طاق اياصوفيه آثار بجوييد
|
با پطرك و مطران و به قسيس بگوييد
|
كز نامه انگليون اوراق بشوييد
|
مانند گيا بر سر هر خاك مروييد
|
وز باغ نبوت گل توحيد ببوييد
|
چنان كه ببوييد مسيحا به سر دار
فخر دو جهان خواجه فرخ رخ اسعد
|
مولاى زمان مهتر صاحبدل امجد
|
آن سيد مسعود و خداوند مؤ يد
|
پيغمبر محمود ابوالقاسم احمد
|
وصفش نتوان گفت به هفتاد مجلد
|
اين بس كه خدا گويد: ما كان محمد
|
بر منزلت و قدرش يزدان كند اقرار
اى لعل لبت كرده سبك سنگ گهر را
|
وى ساخته شيرين كلمات تو شكر را
|
شيرويه به امر تو درد ناف پدر را
|
انگشت تو فرسوده كند قرص قمر را
|
تقدير به ميدان تو افكنده سپر را
|
و آهوى ختن نافه كند خون جگر را
|
تا لايق بزم تو شود نغز و بهنجار
تا كاخ صمد ساختى ايوان صنم را
|
پرداختى از هر چه بجز دوست حرم را
|
برداشتى از روى زمين رستم ستم را
|
سهم تو دريده دل ديوان دژم را
|
كرده تهى از اهرمنان كشور جم را
|
تاءييد تو بنشانده شهنشاه عجم را
|
بر تخت چو بر چرخ برين ماه ده و چار
اى پاكتر از دانش و پاكيزه تر از
هوش
|
ديديم تو را كرديم اين هر دو فراموش
|
دانش ز غلاميت كشد حلقه فرا گوش
|
هوش از اثر راءى تو بنشيند خاموش
|
از آن لب پر لعل و از آن باده پر
نوش
|
جمعى شده مخمور و گروهى شده مدهوش
|
خلقى شده ديوانه و شهرى شده هشيار
برخيز و صبوحى زن بر زمره مستان
|
كاينان ز تو مستند در اين نغز
شبستان
|
بشتاب و تلافى كن تاراج زمستان
|
كو سوخته سرو چمن و لاله بستان
|
داد دل بستان ز دى و بهمن ، بستان
|
بين كودك گهواره جدا گشته ز پستان
|
مادرش ز بستر شده بيمار و نگونسار
ماهت به محاق اندر و شاهت به غرى شد
|
وز باغ تو ريحان و سپر غم سپرى شد
|
انده ز سفر آمد و شادى سفرى شد
|
ديوانه به ديوان تو گستاخ و جرى شد
|
و آن اهرمن شوم يه خرگاه پرى شد
|
پيراهن نسرين تن گلبرگ طرى شد
|
آلوده به خون دل و چاك از ستم خار
مرغان بساتين را منقار بريدند
|
اوراق رياحين را طومار دريدند
|
گاوان شكم خوار به گلزار چريدند
|
گرگان ز پى يوسف بسيار دويدند
|
تا عاقبت او را سوى بازار كشيدند
|
ياران بفرختندش و اغيار خريدند
|
آوخ ز فروشنده دريغا ز خريدار
ماييم كه از پادشهان باج گرفتيم
|
زان كه پس كه از ايشان كمر و تاج
گرفتيم
|
ديهيم و سرير از گهر و عاج گرفتيم
|
اموال و ذخايرشان تاراج گرفتيم
|
وز پيكرشان ديبه ديباج گرفتيم
|
ماييم كه از دريا امواج گرفتيم
|
و انديشه نكرديم ز طوفان و ز تيار
در چين و ختن ولوله از هيبت ما بود
|
در مصر و عدن غلغله از شوكت ما بود
|
در اندلس و روم عيان قدرت ما بود
|
غرناطقه و اشبيليه در طاعت ما بود
|
صقليه نهان در كنف رايت ما بود
|
فرمان همايون قضا آيت ما بود
|
جارى به زمين و فلك و ثابت و سيار
خاك عرب از مشرق اقصى گذرانديم
|
وز ناحيه غرب به افريقيه رانديم
|
درياى شمالى را بر شرق نشانديم
|
وز بحر جنوبى به فلك گرد فشانديم
|
هند از كف هندو، ختن از ترك ستانديم
|
ماييم كه از خاك بر افلاك رسانديم
|
نام هنر و رسم كرم را به سزاوار
امروز گرفتار غم و محنت و رنجيم
|
در دايره باخته اندر شش و پنجيم
|
با ناله و افسوس در اين دير سپنجيم
|
چون زلف عروسان همه در چين و شكنجيم
|
هم سوخته كاشانه و هم باخته گنجيم
|
ماييم كه در سوگ و طرب قافيه سنجيم
|
جغديم به ويرانه ، هزاريم به گلزار
اى مقصد ايجاد! سر از خاك بدر كن
|
وز مرزع دين اين خس و خاشاك بدر كن
|
زين پاك زمين مردم ناپاك بدر كن
|
از كشور جم لشكر ضحاك بدر كن
|
از مغز خرد نشاءه ء ترياك بدر كن
|
اين جوق شغالان را از تاك بدر كن
|
وز گله اغنام بران گرگ ستمكار
افسوس كه اين مزرعه را آب گرفته
|
دهقان مصيبت زده را خواب گرفته
|
خون دل ما رنگ مى ناب گرفته
|
وز سوزش تب پيكرمان تاب گرفته
|
رخسار هنر گونه مهتاب گرفته
|
چشمان خرده پرده ز خوناب گرفته
|
ثروت شده بيمايه و صحت شده بيمار
ابرى شده بالا و گرفته است فضا را
|
از دود و شرر تيره نموده است هوا را
|
آتش زده سكان زمين را و سما را
|
سوزانده به چرخ اختر و در خاك گيا
را
|
اى واسطه رحمت حق ! بهر خدا را
|
زين خاك بگردان ره طوفان بلا را
|
بشكاف زهم سينه اين ابر شرربار
چو بره بيچاره به چوپانش نپيوست
|
از بيم به صحرا در، نه خفت و نه
بنشست
|
خرسى به شكار آمد و بازوش فرو بست
|
با ناخن و دندان ستخوانش همه بشكست
|
شد بره ما طعمه آن خرس زير دست
|
افسوس از آن بره نوزاده سر مست
|
فرياد از آن خرس كهن سال شكمخوار
چون خانه خدا خفت و عسس ماند ز رفتن
|
خادم پى خوردن شد و بانو پى خفتن
|
جاسوس پس پرده پى راز نهفتن
|
قاضى همه جا در طلب رشوه گرفتن
|
واعظ به فسون گفتن و افسانه شنفتن
|
نه وقت شنفتن ماند، نه موقع گفتن
|
و آمد سر همسايه برون از پس ديوار
اى قاضى مطلق كه تو سالار قضايى
|
وى قايم بر حق كه درين خانه خدايى
|
تو حافظ ارضى و نگهدار سمايى
|
بر لوح مه و مهر فروغى و ضيايى
|
در كشور تجريد، مهين راهنمايى
|
بر لشكر توحيد، امرى الامرايى
|
حق را تو طهورستى و دين را تو نگهدار
در پرده نگويم سخن خويش على الله
|
تا چند در اين كوه و در آن دشت و در
آن چه
|
برخيز كه شد روز، شب و موقع ، بيگه
|
بشتاب كه دزدان بگرفتند سر ره
|
آن پرده زرتار كه بودى بدر شه
|
تاراج حوادث شه با خيمه و خرگه
|
در دار نمانده است ز ياران تو ديار
اديب الممالك فراهانى
(368)
نماز جمعه مظهر قدرت
اسلام و پشتوانه نظام اسلامى
نماز جمعه ، فريضه اى هفتگى است كه توده
عظيمى از مسلمانان در هر روز جمعه براى اداى آن گرد مى آيند. اين نماز،
ماهيت مردمى نظام اسلامى و پشتيبانى امت را از آن نمايش مى دهد.
مردم در هر دو خطبه نماز به اطاعت خدا، تقوى ، حفظ وحدت ، و رعايت نظم
در امور سفارش مى شوند و از مسايل سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى ، فرهنگى
، و نظامى جامعه خويش و جهان آگاه مى گردند.
همچنين در خطبه هاى نماز جمعه از مصالح مسلمانان و كشورهاى اسلامى ،
وقايع و پديده هاى بين المللى ، و كيفيت روابط با ساير ملت ها و رفتار
آنان با كشورهاى اسلامى بحث مى شود.
از اين روى ، نماز جمعه در موجوديت و استقلال جامعه اسلامى ، رشد آگاهى
هاى مردم ، و ايجاد همبستگى در ميان آنان تاءثيرى بسزا دارد. خطبه هاى
نماز جمعه ، طبقه بندى شده است . معمولا در خطبه اول دعوت به عبادت ،
تقوى ، و نظم در امور مى شود، و در خطبه دوم ، مسايل جارى كشور، و جهان
همراه تكنيك هاى ارتباطات اجتماعى ؛ و به طور عمدى و ارادى ، در
چهارچوب نهادهاى خاص اجتماعى مطرح مى شود.
شوراى سياست گذارى نماز جمعه ، دفاتر ائمه جمعه ، افرادى كه با شرايط
ويژه اى از سوى رهبر حكومت اسلامى براى امامت جمعه انتخاب مى شوند،
گزينش محتواى سياسى ، اخلاقى ، و ارشادى خطبه ها، و ايجاد همبستگى ميان
ائمه جمعه ، مؤ ذن ، بلندگو، تشكيلات فيلمبردارى ، و پخش خطبه ها از
طريق رسانه هاى جمعى ، همگى داراى كاركرد اجرايى و نقش حمايتى است .
نماز جمعه ، هم مظهر قدرت اسلام و هم پشتيبان حكومت اسلامى است .
(369)
نماز جمعه سرآغاز بسيارى
از قيامها و حركت هاى سياسى مردمى
شكل برگزارى نماز جمعه ، شرايط ويژه امام
، سيما و شرايط شركت كنندگان در نماز، انعكاس خطبه ها، و آثار و
پيامدهايى كه در داخل و خارج كشور دارد. جلوه سياسى خاصى به اين عبادت
دسته جمعى مى دهد و آن را به يك حركت ، و مانور سياسى تبديل مى كند.
نطفه بسيارى از حركت هاى مردمى كه نهاية به صورت جريانى عظيم و سرنوشت
ساز در مى آيد و مى تواند در بافت و روند سياسى كشور تحولى شگفت آور
ايجاد كند، در نماز جمعه بسته مى شود.
بررسى هاى كتابخانه اى نشان مى دهد كه خطبه و منبر در همه اعصار و
ادوار اسلامى و همه كشورهاى مسلمان نقش مهمى را در تعيين و تغيير سياست
ها ايفا كرده است كه به ذكر چند مورد از آنها بسنده مى شود.
در الجزاير فرانسويها نگران ناآرامى هايى بودند كه از تماس رهبران
مذهبى با توده مردم به وجود مى آمد. آنان مردم خاموش را در مساجد بر مى
انگيختند و به حركت در مى آوردند. تا آن جا كه فرماندار الجزاير در سال
1393 ميلادى طى بخشنامه اى كه هنوز مشهور است ، از ورود رهبران مذهبى
به مساجد جلوگيرى كرد.
در هندوستان ، شاه عبدالعزيز كه يك رهبر مذهبى نابينا بود، در دو مسجد
بزرگ دهلى طى سخنانى بر روى منبر فتوا داد كه تمام سرزمينهاى تحت اشغال
انگليسى ها ميدان جنگ و دارالحرب است . اين عقيده در اقصى نقاط
هندوستان منتشر شد و مردم را به قيام دعوت كرد.
در شام و مصر، بروز اصلى يك حركت بر ضد اروپا از اجتماع نماز جمعه صورت
گرفته است . در سال 1956 ميلادى كه انگليس ، فرانسه ، و اسرائيل به
كشورهاى اسلامى هجوم آوردند، رئيس جمهورى مصر، جمال عبدالناصر در دو
جمعه متوالى (دوم و نهم نوامبر) در مراسم نماز جمعه خطابه هاى مهمى
ايراد كرد كه بسيار مؤ ثر و انگيزاننده بود.
در ايران ، در جريان انقلاب سال 1357 و سالهاى پيش از آن ، مساجد، خطبه
ها، منبرها، و نمازهاى جمعه ، مهم ترين نقش را در مقابله با رژيم شاه و
به ثمر رساندن انقلاب بر عهده داشتند و در سالهاى پس از انقلاب هم نقش
مهمى را در تحولات سياسى داخلى و بين المللى ايفا كرده اند.
(370)
كسى كه از جماعت جدا شود
نصيب شيطان است
از حكمت هاى نماز جماعت اين است كه شيطان بر يك نفر قوى است اما
بر جماعت نيرو نمى گيرد. فرد را بزودى مى تواند منحرف سازد و عقل او را
تحت تاءثير لوث وسوسه اش عليل كند اما جماعت به راحتى تحت تاءثير او
قرار نمى گيرد. و فريب وسوسه اش را نمى خورد. چنان كه آب قليل از تماس
با نجاست نجس مى گردد اما دريا از آن آلوده نمى شود بلكه به عكس
نجاست در آن نابود و مضمحل مى گردد و فرد آب قليلى از درياى جامعه است
. از اين رو، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند:
فاءن الشيطان مع من فارق الجماعة .
(371)
اهريمن همراه كسى است كه از جماعت جدا شود.
و معاذ جبل گزارش كرده است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )
فرمودند:
الشيطان ذئب الانسان كذئب الغنم . ياءخذ الشاة
الشاذة و القاصية و الناحية . فعليكم بالجماعة و الاءلفة و العامة و
المساجد. و اياكم و الشعاب .
(372)
شيطان ، گرگ انسان است ؛ مانند گرگ گوسفند كه گوسپند سركش و تك رو يا
دور افتاده و وامانده را يا گوسفندى را كه به سمت و سويى غير از سمت و
سوى حركت گله رود، مى گيرد. پس بر شما باد كه با جماعت حركت كنيد. و
اهل انس و الفت با جماعت و شركت در گردهمايى هاى همگانى و مساجد باشيد.
و بر شما باد كه از تفرقه و گروه گرايى بپرهيزيد.
در اينجا آن بند از مسمط اديب الممالك فراهانى كه با اين فرموده رسول
خدا تناسب دارد، دوباره ذكر مى شود.
چو بره بيچاره به چوپانش نپيوست
|
از بيم به صحرا در، نه خفت و نه
بنشست
|
خرسى به شكار آمد و بازوش فرو بست
|
با ناخن و دندان ، ستخوانش همه
بشكست
|
شد بره ما طعمه آن خرس زبر دست
|
افسوس از آن بره نوزاده سر مست
|
فرياد از آن خرس كهن سال شكمخوار
امام على (عليه السلام ) در جنگ صفين پس از واقعه ليلة الهرير سخنانى
ايراد فرمودند كه بخش پايانى آن اين است كه :
ان الشيطان يسنى لكم طرقه و يريد اءن يحل دينكم
عقدة عقدة و يعطيكم بالجماعة الفرقة الفتنة .
(373)
اين شيطان است كه راههاى ناهموار خود را در نگاهتان هموار مى نماياند.
مى خواهد كه گره هاى استوار دينتان را يكى از ديگرى بگشايد و به جاى
هماهنگى و همايشتان ، جدايى و پراكندگى بنشاند. و از جدايى و گروه
گرايى تان فتنه ها بپا سازد. پس ، از افسونها و دمدمه هاى وى بپرهيزيد
و هشدار را از كسى كه اين همه را به شما هديه مى كند، قبول كنيد و
آويزه گوش جان سازيد.
بى جهت نيست كه اين همه بر تشكيل نمازهاى جماعت و جمعه كه ضامن اتحاد و
حفظ وحدت امت ، و حصن حصين مسلمانان از تعرض و دستبرد شيطانهاست ،
تاءكيد رفته است . و بى جهت نيست كه ناپلئون بناپارت پس از فتح
اسكندريه و قتل عام مسلمانان آن سامان ، در پشت ميز خطابه قرار گرفت و
به لشكريانش گفت : اگر مى خواهيد كه اسلام و مسلمين را از بيخ و بن
براندازيد، بايد اذان و قرآن را از ميانشان ريشه كن سازيد. بى گمان ،
او و همفكران و اخلافش زيبايى و شكوه ، هيبت و صلابت ، و عظمت تاءثير
صفهاى نظامى آراسته نماز جماعت و جمعه را كه به سلاح ايمان مسلح اند،
بيش از صفوف نظامى مسلح و آرايش شده خود ديده اند و از اين روست كه از
آن مى هراسند، و اتفاقى نيست كه گماشتگان شيطان بزرگ و جيره خواران و
ايادى استعمار و استكبار، با بمب گذاريها و پاره پاره كردن پيكرهاى
نمازگزاران جمعه ، بارها كوشيدند كه صفوف نمازهاى جمعه را به هم بزنند
و با ايجاد رعب و وحشت ، نمازهاى ميليونى مردم انقلابى ميهن ما را كه
از مستحكم ترين سنگرهاى دفاع از انقلاب اسلامى است ، در هم شكنند و به
تعطيل كشانند و جاى خوشحالى است كه ملت مسلمان و هوشيار ما پس از هر
حركت دشمن ، نماز جمعه هاى بعدى را با شكوه بيشترى برگزار كردند و به
شيطانهاى بزرگ و كوچك نشان دادند كه سنگر نماز جمعه ، فتح ناشدنى است .
نقش نظامى
نماز جمعه ، نمايش يك بسيج عمومى و يك رزم بزرگ عقيدتى است .
امام جمعه شايسته ، نمودى از قائد و سردار بزرگ سپاه اسلام است و از
اين روست كه جاى ايستادن او به نماز را محراب مى نامند.
صف هاى منظم نماز جمعه ، نمودارى از آرايش هاى منظم و منسجم سپاهيانى
است كه با اقتدا به قائد خود آماده رزمند. پيروى ماءمومين از امام
يادآور مساءله مهم اطاعت از مافوق در ارتش است . خوددارى نمازگزاران از
حركات اضافى ، خوردن ، نوشيدن ، خوابيدن ، خنديدن ، و گريستن كه نشان
دهنده انضباط جسمى و روحى آنان است ، يادآور حالت انضباطى در ارتش
است .
حفظ حضور قلب و دفع شيطان از كشور نفس ، نمودى از حضور پيوسته در صحنه
رزم ، حفظ هوشيارى ، و مبارزه مستمر با شيطانها و دشمنان داخل و خارج
كشور اسلام است . ايراد خطبه ها به صورت ايستاده ، نشان ايستادگى ،
مقاومت ، قاطعيت ، و آمادگى رهبران و مديران نظام اسلامى براى جهاد و
زير نظر داشتن اوضاع است . قيام امام و ماءمومين در نماز نيز يادآور
ايستادگى رهبر، و قيام عمومى و آمادگى در برابر دشمنان به پيروى از
رهبر و مقتداست .
تكيه امام جمعه بر سلاح در طول خطبه ها، نشان آمادگى هميشگى رهبر و
مردم براى قيام مسلحانه در برابر دشمن است . و يادآور اين حقيقت است كه
هر گاه سلاح و تجهيزات نظامى زير چتر ايمان و توحيد باشد، مى تواند
مفيد و كارساز واقع شود. اخلاص نمازگزاران خلوص ورزى مجاهدان و
جانبازان راه خدا را تداعى مى كند. امير مؤ منان على (عليه السلام )
فرمودند: كشيدگى گردن در ركوع بدان معنى است كه خداوندا! گردنم را براى
تيغت آماده كرده ام ؛ يعنى براى جانبازى در راه تو آمادگى دارم . سيما
و شرايط شركت كنندگان در نماز نيز، همانند سيما و شرايط شركت كنندگان
در جهاد است و آنان كه از شركت در جهاد معافند، ملزم به شركت در نماز
جمعه نيز نمى باشند.
همه ما در جريان جنگ تحميلى عراق عليه ايران بارها و بارها حركت هاى
نظامى و بسيج هاى مردمى را از نمازهاى جمعه بسوى ميدانهاى نبرد حق عليه
باطل مشاهده كرده ايم . در صدر اسلام نيز محراب مسجد جامع ، نقطه شروع
جنگ عليه دشمن بوده است .
نقش ارتباطى
پيامبر بزرگوار اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرموده اند:
الاءتيان الى الجمعه زيارة و جمال .
(374)
آمدن به نماز جمعه ، هم ديدار و هم زيب و زيور است .
هنگامى كه امام على (عليه السلام ) اين حديث را از رسول خدا (صلى الله
عليه و آله و سلم ) روايت كردند، گفته شد: اى امير مؤ منان ! مراد از
جمال چيست ؟ فرمود: نور الفريضة . آيا آنچه از آثار جميل نماز جمعه ذكر
مى شود، انوار ساطع شونده از اين فريضه نيست ؟
مسلمانانى كه در طول هفته به دليل گرفتاريها و مشكلات گوناگون موفق به
ديدار هم نمى شوند، با حاضر شدن در نماز جمعه يكديگر را ملاقات مى
كنند. از حال يكديگر آگاه و از ديدار هم بهره مند مى گردند و مجمعى از
نيكان پديد مى آورند. مجمعى كه برخلاف مجامع گناه ، معنويت در آن موج
مى زند. هم نماز است و هم ديدار. هم ارتباط با خداست و هم ارتباط با
خلق خدا. هم نماز واجب است و هم پاداش نماز مستحبى دارد. هم كنگره
عظيمى براى حل مشكلات سياسى و اجتماعى مسلمانان است و هم مركز اطلاع
رسانى و آگاهى . هم همايش است و هم نمايش . هم شكوه ظاهرى دارد و هم
شكوه معنوى . هم اتحاد عقيدتى است ، و هم هماهنگى و هماوايى . هم عبادت
است و هم سياست . هم نماز واجب است و هم روشنايى و زيبايى .
نه تنها نماز جمعه جايگاهى براى ديدار مردم ، و ديدن زيبايى ها مطرح
شده از سوى اسلام است بلكه پايگاهى است كه كارگزاران نظام از طريق آن
با شهروندان و تمام مردم كشور به طور عام و با اجزاى سازمان خود در
سطوح مركزى و محلى به طور خاص ارتباط برقرار مى كنند. و از طريق آن
اطلاعات ، دستورالعمل ها، عقايد، و نظرات مربوط به مسايل اوضاع كشور
اسلامى بين ادارات مختلف حكومت ، حكومت و مردم ، و مردم و حكومت مبادله
مى شود. و مشاركت فعال عمومى را در اداره امور كشور تا حدودى ميسر مى
كند.
تريبون مقدس نماز جمعه ، پيامهاى ارتباطى آن ، انعكاس تحولات مستمر
سياسى ، اجتماعى ، و نظامى ، برخورد فعال و پويا با مسايل و حركتهاى
سياسى ، فرهنگى ، و اقتصادى داخلى و خارجى ، معرفى دوستان و دشمنان امت
اسلامى ، گردهمايى مسلمين از راههاى دور و نزديك براى اقامه نماز، و
آگاه شدن آنان از احوال يكديگر و اوضاع داخل و خارج كشور، استفاده از
تكنيك و هنر، و بسيارى از مسايل ديگر، نماز جمعه را به صورت يك رسانه
ارتباطى قوى درآورده است .
مسجد جامع مركز ارتباطات
و قرارگاه حكومتى
در ابتداى برپايى حكومت اسلامى ، تمامى امور حكومت ، و بررسى
مسايل سياسى و اجتماعى در مدينه بر عهده رسول اكرم (صلى الله عليه و
آله و سلم ) بود. احكام قضاوت ، مشاوره در صلح و جهاد، مسايل حقوقى ،
فراخوانى عمومى براى يادگيرى فرمانهاى الهى همه در مسجد النبى صورت مى
گيرد. و مسجد به عنوان يك مقر حكومت ارزش پيدا كرد. در آن هنگام امامت
جماعت بر عهده رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود. اين بهترين
راه ارتباط با مردم محسوب مى شد. به گونه اى كه با ارتباط مستقيم و
چهره به چهره مى توانستند مسايل و مشكلات جامعه را به گوش مسؤ ولان
برسانند.
مسجد در گذشته براى مسلمانان خيلى بيش از امروز
اهميت داشت زيرا تنها، جاى عبادتمسلمين بشمار نمى آمد. هم ، فوروم
(Forum ميدان خطابه در روم ) بود، هم محكمه عدالتآنان ، هم محل درس و
تعليم ، و هم آكادمى آنها. در عهد پيغمبر (صلى الله عليه و آله وسلم )
مسجد جايى بود كه مسلمانان در آن جمع مى شدند و حضرت در همانجا كارهاى
امت راحل و فصل مى كردند.
قديمى ترين مسجد كه فاتحان مسلمان ، در محل بصره ، كوفه و فسطاط
بنا كردند، نزديك به دارالاماره بود زيرا كه مسجد، تنها، عبادتگاه قوم
نبود، محلى بود براى اجتماع عام ؛ چنان كه نام آن - جامع - نيز بدرستى
از اين امر، حكايت دارد. بعلاوه مسجد، به اصطلاح امروز، هم پارلمان شهر
بود هم تا حدى كلوب عالى آن . همچنين در موارد بسيارى ، غريبان و تازه
واردان ، آنجا را مثل مهمانخانه شهر تلقى مى كردند.
(375)
با گسترش اسلام و توسعه قدرتهاى مستقل مذهبى ، نقش مسجد به عنوان ابزار
سياسى تغيير يافت و فقط مكانى براى برگزارى فرايض و برنامه هاى دينى
شد. اگر چه جايگاه سياسى مسجد بتدريج كاهش يافت اما از ميان نرفت . دعا
كردن در حق فرمانروا در طى خطبه ها از نشانه هاى بارز اسلام و حذف آن
بمنزله سرپيچى و طغيان بود. در بحراناى سخت يا مواقعى كه اعضاى جامعه
ناراضى بودند در مسجد ازدحام مى كردند تا درباره مشكلات موجود بحث و
چاره جويى كنند.
محوريت مسجد جامع
محوريت مسجد در امور سياسى ، اجتماعى ، و فرهنگى سبب شد كه در
هر شهر و برزن نيز مسجد جامعى شكل بگيرد و مسؤ ولان معتقد حكومتى ، از
طريق آن به بررسى مسايل هر منطقه بپردازند.
بافت شهرهاى اسلام مؤ يد اين نظريه است كه مسجد جامع به عنوان مركز
حكومت اسلامى معمولا در قلب هر شهر جاى مى گرفته است و از مسير آن
بازار، مؤ سسات حكومتى ، دارالشفا، مدارس ، و ساير نهادهاى اجتماعى شكل
مى گرفته اند.
نقش فرهنگى
از آنجا كه رفتار انسانها در زمينه هاى مختلف اجتماعى و سياسى
برخاسته از باورها، عقيده ها، آداب و رسوم ، انديشه ها و ارزشهاى دينى
و فرهنگى است . نماز جمعه با غناى محتوايى خود مى تواند پايه و اساس
رفتار و اخلاق مسلمانان قرار بگيرد و به يك پايگاه فرهنگى كه نقش مؤ
ثرى در حفظ و تثبيت ارزشها و حذف ضد ارزشها از جامعه دارد بدل شود. شرط
آن اين است كه به آنچه در نماز جمعه گفته مى شود جامه عمل بپوشانند تا
مردم تاءثير عملى نماز جمعه را در اصلاح ساختار فرهنگى ، و سياسى و
اجتماعى كشور به چشم ببينند. در آن صورت است كه رغبت بيشترى به شركت در
نماز جمعه خواهند داشت و به خطبه هاى آن گوش خواهند داد و جامعه از
فيوضات نماز جمعه بيشتر بهره مند خواهد شد. در زمان رسول خدا (صلى الله
عليه و آله و سلم ) نيز تنها بيان مواعظ نبود كه توانست در ميان صحرا
نشينان تحول ايجاد كند بلكه صور كاربردى اسلام در سازماندهى و تاءمين
عدالت اجتماعى بود كه ايجاد تحول كرد.
در ميان رسانه هاى ارتباط فرهنگى - اسلامى ، نماز جمعه ، با ماهيت
عبادى - سياسى خود در سالهاى پس از پيروزى انقلاب اسلامى ، شبكه
ارتباطى بسيار وسيعى را به منظور انتقال و انتشار پيامدها و انديشه ها
فراهم كرده است . و با بهره گيرى از امكانات ارتباطى ؛ مانند بلندگو،
دستگاههاى فيلمبردارى ، صدا و سيما و مطبوعات ، حامل انتقال و انتشار
انديشه ها و پيامها و افكار مسؤ ولان نظام در برهه هاى حساس سياسى ، و
فرهنگى و نظامى شده است و جامعه را در خط ولايت فقيه هدايت كرده است .
جمهورى اسلامى ايران مى تواند به عنوان پرچمدار نظام الهى ، نماز جمعه
را به عنوان يك كنگره عظيم اسلامى و مردمى و يك الگوى رفتارى در حل
اختلافات و معضلات مسلمانان جهان ارائه دهد.
(376)
برخى ديگر از آثار نماز
جمعه آمرزش لغزشها
به موجب رواياتى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) كسى
كه به نماز جمعه در آيد و از آن باز آيد، كار خود را از سر گرفته است ؛
يعنى براى خود پرونده جديدى باز كرده است و دوره تكليف را از سر گرفته
است .
اين روايات با ظرافت و اختصار به ما مى گويند كه نماز جمعه عاملى براى
بخشش لغزشهاست . در يك روايت فرموده اند:
من اءتى الجمعة ايمانا و احتسابا استاءنف العمل
.
(377)
آن كه از روى ايمان ، و بر وجه حسبت و قصد قربت به نماز جمعه در آيد،
كار را از سر گرفته است .
و در روايت ديگرى كه از آن بزرگوار مى خوانيم :
اربعة يستاءنفون العمل : المريض اذا برء، و
المشرك اذا اءسلم ، و الحاج اذا فرغ ، و المنصرف من الجمعة .
چهار تن دوره عمل را از نو آغاز مى كنند: بيمار هنگامى كه بهبود يابد،
مشرك هنگامى كه اسلام آورد، حج گزارنده هنگامى كه از مناسك آسوده شود،
و آن كه از گزاردن نماز جمعه باز آيد.
(378)
كاهش دلهره هاى روز
رستاخيز و مصونيت از دوزخ
گروه كوچكى از يهود به نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم
) آمدند و درباره هفت خصلت از او پرسيدند. آن حضرت درباره روز جمعه
فرمودند:
... فما من مؤ من مشى فيه الى الجمعة الا خفف
الله عليه اهوال يوم القيامة ثم ياءمر به الى الجنة .
(379)
هيچ مؤ منى نيست كه در آن بسوى نماز جمعه گام بر دارد مگر آن كه خدا
اوضاع دلكوب روز رستاخيز را بر او سبك و آسان سازد. سپس فرمايد كه او
را بسوى بهشت رهنمون شوند.
و صادق آل محمد، سلام الله عليهم ، فرمود:
ما من قدم سعت الى الجمعة الا حرم الله جسدها
على النار .
(380)
هيچ گامى نيست كه بسوى نماز جمعه بشتابد مگر آن كه خداى ، تعالى ، پيكر
صاحب آن را بر آتش دوزخ حرام گرداند.
بى سبب نيست كه خداى تعالى ، فرمود:
ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون .
(381)
آن (شركت در نماز جمعه ) برايتان بهتر است ، اگر بدانيد.
مسجد دانشسراى حكمت
مسجد بهشت مؤ من و جاى عبادت است
|
دانشسراى حكمت و تقوا و طاعت است
|
مسجد حريم رابطه بنده با خداست
|
محراب عشق و قبله نماى شهادت است
|
مسجد يگانه معبد معراجيان بود
|
ميعادگاه سير و سلوك و سلامت است
|
كانون نشر فلسفه انبياى حق
|
پيوند قلب امت و قرآن و عترت است
|
در اين مكان به سجده فتادن روا بود
|
چون مركز قيام و قعود و اقامت است
|
دورى از اين مقام مقدس قسم به عشق
|
جاى فسوس و حسرت و رنج و ندامت است
|
عاشق در اين مقام به معشوق مى رسد
|
اينجا حماسه سنج جهاد و سياست است
|
اينجا دعاى بنده پذيرفته مى شود
|
اينجا مقام امن براى جماعت است
|
محمد على خيرآبادى
(382)
گفتار پنجم : جامعه در
صراط صلات
جامعه در صراط صلات
زين چراغ معرفت كامروز اندر دست
ماست
|
شاهراه سعى و اقليم سعادت روشن است
|
پروين اعتصامى
(383)
نماز، يك موضوع دينى و شرعى صرف و به معناى اخص آن نيست كه آن را فقط
در گوشه منزل و مسجد بخوانند بلكه يك استراتژى الهى و راه و روش اصولى
براى بهتر زيستن و به نعمت رسيدن است . و تمام انسانها بايد در همه
فعاليتهاى شخصى و اجتماعى ، و همه زمينهاى كارى خود از آن بهره بردارند
و راه مستقيم كه در راستاى هدف نيست و بى قوام مى بخشد و به نعمت مى
رساند، از راههاى غير مستقيم كه در راستاى هدف نيست و بى قوام و در هم
شكننده است ، و از راههاى خشم گرفتگان و گمراهان باز شناسند كه هر چه
دانش مردم در اين باره زياد شود، از ضلالتشان در محيط كار و خانه و
جامعه كاسته خواهد شد.
نماز، علاوه بر اثر وضعى خود داراى اصول ، پيامها، و اشاره هايى است و
توسط آنها ويژگيهايى را در افراد ايجاد مى كند كه در سطح جامعه به
عنوان صفات اجتماعى آشكار مى گردد زيرا ويژگيهاى جامعه ناشى از صفات
افراد است .
ما ويژگيهاى يك جامعه مسلمان را در نماز پيوسته براى خود تكرار مى كنيم
.
اكنون ببينيم نماز، در بر دارنده چه اصولى است ، و براى زندگانى
اجتماعى ، چه پيامها و اشاره هايى دارد. و از نمازى كه در هر شبانه روز
پنج بار مى خوانيم ، چه صفاتى بدست مى آوريم و چگونه مى توانيم از آن
به سود اداره صحيح جامعه بهره برداريم ؟
1- اصل ايمان
ايمان در لغت به معناى اطمينان اعتقاد محكم و اعتقاد كامل است .
بنابراين كلمه ايمان را درباره هر اعتقاد و اطمينانى كه ايجاد امنيت
خاطر كند و انسان را آرام و مطمئن سازد، مى توان به كار برد.
ايمان ، امرى فطرى است و انسان ، فطرتا طالب ايمان است ؛ زيرا ايمان به
او آرامش مى دهد و آرامش ، نياز انسان است . انسان ، هر اندازه از
ايمان و اعتقاد پر شود، از ترس و اضطراب و استرس تهى خواهد شد. و به هر
نسبت كه از تكيه گاهها و موارد اعتماد او كاسته شود، نگرانيها،
اضطرابها، و استرسهاى او زياد خواهد شد. كسانى كه امنيت خود را حتى در
حد نسبتا پايينى از دست مى دهند، از صرف عمر خود بهره كافى نيم برند.
عدم ايمان و اعتماد، فرسانيده جسم و روح انسان است .
چيزهايى كه انسان مى تواند به آنها ايمان پيدا كند و با اعتماد به آنها
در صدى از امنيت خاطر را به دست آورد، فراوان است . موارد اعتماد، به
هر نسبت كه تكيه گاه بزرگتر و محكم ترى براى انسان باشد، امنيت بيشترى
را برايش ايجاد خواهد كرد. نيروها و خصوصيات جسمانى ، توانايى هاى فكرى
، هوشى ، علمى ، هنرى و هر استعداد بالقوه و بالفعل ديگرى كه بتواند
انسان را به خود باورى برساند و ايجاد اعتماد به نفس كند، و تكيه گاهى
براى او به حساب آيد، مى تواند امنيت و آرامش را به او هديه كند.
همچنين ايمان و اعتقاد به پدر، مادر همسر، فرزند، دوستان ، خويشاوندان
، ياران و همكاران مى تواند ايجاد امنيت كند؛ چنان كه عكس آن نيز صادق
است . ايمان و اعتقاد به ساختمان مسكونى ، مركب ، سلاح ، اتومبيل شخصى
، وسايط نقليه عمومى ، شبكه هاى آب ، برق ، گاز، تلفن و وسايل گوناگون
خانگى كه شخص پيوسته با آنها سر و كار دارد، هر يك مى تواند تا حدى در
امنيت خاطر، مؤ ثر باشد.
ايمان به شغل و ابزار مربوط به آن ، شركا، همكاران ، كارگران ، مديران
و كليه كسانى كه با آنان سر و كار داريم و داد و ستد مى كنيم . هر كدام
بخشى از نياز امنيتى افراد را برآورده مى كنند.
ايمان و اعتقاد ميان دولت و ملت ، مى تواند امنيت و آرامش كلى ترى را
در جامعه ايجاد كند. اما بر فرض آن كه فرد و جامعه ، و ملت و دولت از
عوامل اعتماد آفرين ياد شده برخوردار و بهره مند شوند، هنوز يك نگرانى
عمده و اساسى باقى است و آن مربوط به هويت انسان است . هر كسى از خود
سؤ ال مى كند كه من كيستم ؟ از كجا آمده ام ؟ براى چه آمده ام ؟ در
اينجا چه بايد بكنم و به كجا خواهم رفت ؟ و تا جواب قانع كننده اى پيدا
نكند، به هويت خود پى نخواهد برد و آرامش لازم را پيدا نخواهد كرد. در
نظر بگيريد، حالت كسى را كه در پرورشگاهى بزرگ شده است ، اما هنوز
والدين خود را نشناخته است و از هويت خود بى خبر است و تا جواب درستى
براى سؤ ال خود نيابد، روحش نا آرام و مضطرب است ؛ هر چند به ظاهر آرام
جلوه كند.
ايمان به مبداء معاد، پيامبران و شرايع آسمانى ، علاوه بر آن كه پاسخ
قانع كننده و آرامش بخشى به اين سؤ ال اساسى است ، پشتوانه اى براى
عوامل اعتماد آفرين ياد شده است ؛ در مثل اگر ما به رهبر جامعه ايمان
داريم ، ايمان به او هنگامى به كمال خواهد بود كه از مراتب ايمان دينى
و تقواى او باخبر باشيم تنها ايمان و اعتقاد به كار و عملكرد او كافى
نيست . اگر ما به شريك و همكار خود اعتماد داريم ، اين اعتماد، وقتى
كامل خواهد بود، كه او فردى معتقد به خدا و مؤ من به اصول و شرايع دين
باشد. چگونه مى توان به كسى كه خدا، قيامت ، كتاب آسمانى ، محاسبه
اعمال و بهشت و دوزخ را قبول ندارد، اعتماد اصولى كرد. ايمان به خدا و
قيامت است كه انسانهاى مؤ من ، صالح و قابل اعتماد تربيت مى كند.
ايمان اصلى و اساسى و آرامش بخش عمده ، ايمان دينى است . بقيه ايمانها
و اعتمادها، مكمل ايمان دينى و احيانا برآمده از آن هستند و بر آرامش
حاصل از اعتماد به خدا و ذكر خدا و اصول و فروغ دين ، اندكى مى
افزايند.
اگر دين كسى محكم بود، مى توانيم به او اعتماد كامل بكنيم و چهره دين
هر كس ؛ نماز اوست . اگر فضاى ايمان و اعتماد ميان ملت و دولت ، و در
همه نهادهاى جامعه از خانواده ها گرفته تا مدرسه ها، دانشگاهها،
بازارها، مزرعه ها، كارگاهها، كارخانه ها، اداره ها، سازمانها،
وزارتخانه ها، بخش خصوصى ، بخش دولتى ، مجلس ، هياءت دولت ، دادگسترى
، نهاد رهبرى ، ارتش ، سپاه ، نيروى انتظامى ، بسيج و غير آن پديد آيد،
جامعه ، امنيت كلى لازم را كسب خواهد كرد. اعتماد سازى ، در نهادهاى
بزرگ ، بايد توسط گروههاى خير خواه و معروف طلب ، مثلا انجمن هاى
اسلامى و نهادهاى عقيدتى - سياسى ، عملى شود. محل برگزارى نمازهاى
جماعت و جمعه مى تواند مكان مناسبى براى اينگونه تلاشها باشد. جو
اعتماد و اطمينان ، جوى بسيار سازنده ، انگيزاننده ، پيش برنده و
ارزشمند است ؛ از آن جهت كه روح برادرى ، همكارى ، كار سازى ، و كار
گشايى را در درون نهادها، ارگانها، و روابط فيمابين آنها پديد مى آورد.
فضاى ايمان و اعتماد، ايجاد انگيزه و شور و شوق و نشاط مى كند، همگان
را وادار به همكارى و بهبود كار و تلاش خستگى ناپذير مى سازد، و در
نتيجه مشكلات زيادى را از سر راه مديران جامعه بر مى دارد و به آنان
مجال برنامه ريزى هاى دقيق تر و بهتر مى دهد و در نهايت ، پيشرفت
چشمگير و جهش سريعى را در همه شؤ ون جامعه ايجاد مى كند. هر گونه
پيشرفتى در سايه ايمان و اعتماد و آرامش ميسر است . فضاى بى اعتمادى و
كار شكنى و تنش ، جز پس رفت و عقب ماندگى ثمرى نخواهد داشت .
2- اصل طهارت
پيش از نماز و تلاوت قرآن ، طهارت است . طهارت ظاهرى و طهارت
باطنى .
براى طهارت ظاهرى ، غسل ، وضو و تيمم را معين كرده اند، و براى طهارت
باطنى ، ذكر خدا و انواع عبادتهاى واجب و مستحب را مقرر كرده اند. براى
طهارت باطنى است كه دستور داده اند پيش از تلاوت قرآن ، استعاذه كنيم ؛
يعنى از گناهان خويش توبه كنيم و به ذات اقدس حضرت حق پناهنده شويم .
پس نخستين اصل مطرح شده در نماز، اصل طهارت است .
رعايت اين اصل ، سبب خواهد شد كه افراد جامعه ، داراى جسم و روحى پاك
باشند. پاك در پاك ، سراسر پاكى و پاكيزگى ، پاكى جسم آنان سبب خواهد
شد كه از انواع ميكروبها، ويروسها، و آلودگيها به دور بمانند و از
بهداشت طبيعى برخوردار شوند. نه آن كه براى تاءمين بهداشت ساختگى و
مصنوعى ، همه ساله مبالغ هنگفتى از ثروتهاى عمومى و خصوصى را صرف دارو
و درمان كنند. تربيت و تاءمين پزشك ، متخصص بهداشت و تغذيه و بهيار،
پرستار، ساخت بيمارستان و درمانگاه ، تهيه تخت و وسايل بيمارستانى ،
تاءمين حاجب و دربان براى بخش هاى بيمارستانها، ورود دارو از خارج ،
تربيت دارو ساز، ساخت و اداره دارو سازيها و سازمانها و مراكز توزيع
دارو و غير آن امورى هستند كه هزينه هاى بسيار سنگينى را بر دولت و ملت
تحميل مى كنند. و تزكيه و تصفيه باطنى كه حاصل تربيت هاى دينى و
عبادتهاست ، سبب خواهد شد كه ناراحتى ها، نگرانيها، هيجانها، و عقده
هاى روانى كم شود. از تنش هاى احتمالى كه در درون خانواده ها، بازارها،
كارگاهها، كارخانه ها، اداره ها و در روابط گوناگون مردم با يكديگر پيش
مى آيد كاسته شود. با كاهش تنش ها، سلامت روحى ، و امنيت فكرى و شغلى
افراد جامعه تاءمين گردد. دارايى ها و نيروهاى زيادى صرف تهيه داروهاى
ويژه ، و حل مشكلات روانى مردم نشود. از حسادتها، كينه ها، اذيت و
آزارها، و ضرب و شتم و جرح و قتل خبرى نباشد. و نيروها و ثروتها، به
جاى آن كه در اصلاح اين امور صرف شود، خرج پيشرفتها و ترقيات انسانى ،
و علمى و صنعتى شود.