فصل دوم: آداب مقدمات نماز
آيه الله ملكى تبريزى قدس سره
تحصيل طهارت
به تصريح برخى روايات، طهارت از كليدهاى نماز است... انسان خرد ورز بايد درباره
حقيقت و دستاورد طهارت بينديشد و چون دريافت كه سعادت پيدا و پنهان در نظافت و
پاكيزگى است،؛ رامور سه گانه زير تأمل كند:
1. در آيات قرآن كريم درباره پاكيزگى، به ويژه در آيه: ما يريد
الله ليجعل عليكم من حرج ولكن يريد ليطهركم؛ خدا نمىخواهد بر شما تنگ
بگيرد، ليكن مىخواهد شما را پاك كند
(41)، و
همچنين آيه: والله يحب المطهرين؛ و خداوند پاكى ورزان را
دوست مىدارد
(42).
2. معناى محبت ذات اقدس خداون و اين كه ره آورد محبت و
دوستى، برافكندن پردهها و حجابها از دل بنده است و آدمى در سايه اين خرق حجاب، به
نور و سعادت دست مىيابد.
3. در معناى حديث شريف الطهور نصف الايمان؛ پاكيزگى نيمى
از يمان است
(43).
آنگاه از مجموع اين تأمل هادر مىيابد كهمراد از طهور[كه نيمى از ايمان تلقى شده]
پاك شدن از همه عوامل ناپاكى و آلودگى درون و بيرون آدمى است و نيمه ديگر ايمان،
آراستن جان به فضايل ظاهرى و باطنى است.
در مقام تمثيل مىتوان گفت: ايمان بدن به دو چيز است: يكى تأمين پاكيزگى آن به
وسيله وضو و پرهيز از گناهان و ديگرى آراستن آن به بوى خوش و كارهاى نيك.
همچنين ايمن قلب در گرو دو چيز است: يكى پاكسازى آن از اخلاق ناپسند و زشت و ديگرى
آراستن آن به اخلاق خدايى.
نيز ايمان سر و نهان آدمى مرهون دو امر است: يكى فراموشى آنچه غير خدا است و ديگر
آراستن آن به ياد خدا و به عبارت ديگر، به نفى موهوم و صحو معلوم و پرده بردارى از
حجابهاى جمال.
عبرتهاى قضاى حاجت
در كتاب مصباح الشريعه از امام صادق (عليه السلام) چنين روايت شده است:
راز نام گذارى مستراح بدين نام آن است
كه آدمى در آنجا از سنگينى نجاستها و كثافتها راحت
مىشود و براى مؤمنان درس عبرتى است كه نعمتهاى پاكيزه دنيايى سرانجامش چنين است!
پس[بر اثر اين درس عبرت] با دل بريدن از متاع دنيا خود را راحت مىسازد و جان خود
را از سرگرم شدن به آن فارغ مىكند و همان گونه كه از جمع آورى كثافتها پرهيز
مىكند، از گرد آورى متاع دنيا دورى مىگزيند و به انديشه درباره خود مىپردازد كه
چگونه در حالى بزرگوار و گرامى، و در حالى ديگر ذليل و خوار مىشود و درمىيابد كه
قناعت و تقوا مايه آرامش و آسايش وى در دنيا و آخرت مىشود؛ زيرا آسايش آدمى در
خوار شمردن دنيا وانهادن بهرهگيرى از آن و زدودن جاست حرام و شبهه ناكه آن نهفته
است.
پس از ادراك اين حقيقت، در كبر و خود بزرگ بينى را بر روى خود مىبندد و از گناهان
مىگريزد و در تواضع و پشيمانى و حيا را بر روى خويش مىگشايد و براى دستيابى به
فرجامى نيك و نفسى پاكيزه، در اداى فرمان ها و اجتناب از نواهى مىكوشد و نفس خود
را در زندان خوف و صبر و خوددارى از شهوتها به بند مىكشد، تا به امان خداوند در
دار القرار بپيوندد و طعم رضاى خدا را بچشد؛ زيرا سلوك خردپسند همين است و جز اين
هرچه را نيك پندارد، هيچ است.
مراد از سخن امام (عليه السلام) اين است كه مؤمن چون بينديشد كه لذت اندك و ناچيزى
كه از نعمتهاى دنيا بهره وى شده، به آفت تبديل شده و جز با دفع آن از آزارش رهايى
نمىيابد، پى مىبرد كه سرانجام همه نعمتهاى دنيا همين است و براى دورى از زيان و
آفتهاى آنها بايد آنها را ترك گفت و جز به مقدار ضرورت از آن بهره نگرفت، تا دل
آدمى از سنگينى وابستگى خاطر به آنها (در نعمتها و لذتهاى حلال) و از آسيبها و
آفتهاى آنها (در حرام و شبهه ناك) راحت باشد.
در نتيجه، همان گونه كه از پليدىها دورى مىكند از آنها (نعمتها و لذتهاى حلال)
نيز پرهيز خواهد كرد، و هنگامى كه ببيند طعامى كه براى ادامه حيات ناار است مصرف
كند و قوام و بقاى وى بدان بستگى دارد، براى دفع ضرر و آفت آن بايد چنين ذلتى را
تحمل كند، خود بزرگ بينى را رها كرده، تواضع پيشه مىكند و از آنچه در گذشته بر
خلاف اين رويه عمل كرده، پشيمان مىشود و از بى توجهى به رهنمودهاى پروردگار خود،
در مواردى كه به پاكيزگى ظاهرى و طهارت باطنى وى مربوط مىشود، حيا كرده يقين
مىكند كه از لذتهاى پست دنيايى بر اثر سرانجام بد آنها بايد چشم فرو پوشيد و لذت
خالص حقيقى را در نعمتهاى دنايى نمىتوان يافت، بلكه لذت راستين در رضايت و خشنودى
خدا است، كه پس از دستيابى به امان خداوند در سرى جاويدان بهره آدمى مىگردد.
اهميت دعا هنگام وضو
از امورى كه بايد به هنگام وضو رعايت شود دعاها و ذكرها است. آدمى بايد در هر حال
و در هر كار به ذكرها و دعاهايى كه شارع به وى آموخته و مناسب آن حال و عمل است
متأدب باشد؛ زيرا اين دعاها مايه حفظ و بركت و ياد آورى امور اخروى و دعا بر آنها
است. مانند دعاهايى كه سيد بن طاوس قدس سره براى برخى حالت هاو كارها بيان داشته
است. وى گرچه همه آنها را از روايات نگرفته، ولى در جمع آورى آنها به روايات و
عمومات توجه داشته است.
عبرتهاى ديدن آب
در كتاب مصباح الشريعه از امام صادق (عليه السلام) چنين روايت شده است:
هر گاه خواستى وضو بگيرى، پس به سوى آب رو... زيرا خداوند آب را كليد قرب و مناجات
با خويش و راهنماى جايگاه خدمت خود قرار داده است و چنان كه رحمت او گناه بندگان را
مىزدايد، آلودگىهاى ظاهرى را نيز آب پاك مىكند تنه جز آن.
در صفا، رقت، بركت و پاكيزگى آب و درهم آميختن آن با هر چيزى و در هر چيزى، بينديش
و آن را در پاكيزه ساختن اندامهاى بدن كه خدا به تطهير آن امر كرده به كار بر و
واجبات و مستحبات آن را به جا آور، كه در هر يك فوايد پر شمارى است.
سپس در معاشرت با خلق خدا چونان آب باش كه چون با هر چيز در آميزد حق آن را ادا
مىكند، بدوناين كه هويت خود را از دست دهد و در اين گفتار پيامبر (صلى الله عليه و
آله و سلم) بينديش كه فرمود: مثل مؤمن خالص مثل آب است. و
همه اطاعتها و عبادت هايت ويژه خدا باشد؛ چونان آب كه هنگام فرود آمن از آسمان،
پاك و خالص و طهور ناميده مىشود و چون اندامهايت را با
آب شتستو مىكنى و پاكيزه مىسازى دلت را نيز به تقوا و يقين پاكيزه كن.
حضرت امام رضا (عليه السلام) فرمود:
بان جهت به وضو ساختن امر شده كه بنده، آنگاه كه در محضر خداوند جبار براى مناجات
با او مىايستد پاك و پاكيزه باشد و در آنچه او فرموده فرمانبردار و از پليدىها و
نجاسات پاك باشد. افزون براين كه، وضو كسالت و خواب را از آدمى مىزدايد و دل را
براى قيام در پيشگاه پروردگار پاكيزه مىسازد. و اما اين كه وضو بر صورت و دستها و
سرو پاها واجب شده از اين رو است كه اين اندامها در نماز به كارگرفته مىشود؛ آدمى
با صورت خود سجده و خضوع مىكند، با دست از خدا خواهش مىكند و در رحمت و معرفت او
رغبت مىكند و با سر در ركوع و سجده به خدا رو مىآورد و بر پاها مىايستد و
مىنشيند.
شايسته است انسان خردورز پس از آگاهى از حكم شريعت درباره طهارت مكان نمازگزار و
جامه و بدن او - با اين كه نسبت اينها با حقيقت آدمى نسبت پوست با مغز است - از
پاكسازى لب و حقيقت خود كه همان قلب او است، غافل نماند و در تطهير دل بيشتر از غير
آن بكوشد؛ زيرا دل نظر گاه پروردگار است و تطهير دل جز با توبه نصوح (خالص) ميسور
نيست؛ چنان كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: با يقين و تقوا دلت
را پاكيزه ساز؛ زيرا ثمره يقين، تقوا است و تقوا جز با توبه تحقق نمىيابد.
عبرتهاى ناخن گرفتن
عبرتى كه بايد از اين دستور دينى آموخت آن است كه انسان مراقب، بداند آزار و ستم
به ديگران و تشبه به درندگان مورد خشم خدا است، به گونهاى كه خداوند به بودن ابزار
درندگى در بدن انسان خشنودنيست واز اين رو به گرفتن ناخن دستور داده است.
خداى سبحان به عيسى بن مريم (عليه السلام) فرمود:
به ستمكاران بنى اسرائيل بگو ناخنهاى خود ر از كسب حرام كوتاه كنيد و گوشهاى خود
را از شنيدن زشتىها برحذر داريد و با دلهاى خود به من رو آوريد، كه مرا با
صورتهاى ظاهرى شما كارى نيست.
و اين سخن بدين معنا است كه مراد اصلى از اين احكام ظاهرى، اصلاح دلها به صفت عدل
است، تا آدمى شايستگى خلافت و جانشينى خداوند عدل حكيم را بيابد. افزون بر اينكه،
عنايت ويژه خداى سبحان به امت اسلامى، از بيان اين احكام جزئى دانست مىشود؛ زيرا
شريعت خود را كامل كرد و از بيان هيچ امرى كه عامل تقرب به خدا، يا مايه دورى از او
است فروگذار نكرد؛ به گونهاى كه حتى ارش الخدش
(44)
را نيز تبيين كرد واين نشانه آن است كه شريعت خداوند همان صراط مستقيم و نزديكترين
راه به سوى خدا است و اين سخن سراسر حقيقت، و از هر گونه مجاز عارى است.
عبرتهاى نتراشيدن صورت
شايسته است بنده مراقب، از اين حكم، عنايت خدا را در حق بندگانش دريابد؛ زيرا او
راضى نشده كه بندگان به صورت دشمنانش در آيند و اين نهايت اعتناى مولا به بنده است.
از سوى ديگر بايد خطر مخالفت با چنين مولاى مهربانى را ادراك كرد كه چگونه در صورت
مخالفت آدمى با خدا، مقام تكريم و تشريف و مهربانى را به ذلت و خوارى و دشمنى تبديل
مىكند، به گونهاى كه همسان شدن با مجرم، حتى در صورت نيز حرام است.
در حديث قدسى آمده است:
خداى سبحان به يكى از پيامبران خود فرمود: به مؤمنان بگو لباس دشمنان مرا نپوشيد و
غذاى آنان رانخوريد و راهى كه آنان مىروند نرويد، كه شما نيز همانند آنان دشمنان
من خواهيد بود.
پس اى مسكين! بنگر كه سيد و ملايت تو را ويژه خود ساخته و براى خود برگزيده و از
دشمنانش ممتاز و جدا ساخته و تو را از همسانى با آنان حتى در صورت و هيأت ظاهرى
منزه ساخته، آنگاه تواگر با اين حكم وى مخالفت كنى و از پذيرش اين عنايت سرباز زنى
و به لباس دشمنانش درآيى و تشبه به آنان را برگزينى، عقل تو در زشتى و جسارت اين
مخالفت چگونه حكم مىكن؟ آيا چنين كارى جز اظهار عناد و دشمنى با آفريدگار چيزى
هست؟
عبرتهاى عطر زدن
در كتاب كافى از على بن ابراهيم از امام صادق (عليه السلام) روايت شده:
نماز كسى كه خود را خوشبو كند از هفتاد نماز بدون بوى خوش برتر است.
و صدوق از آن امام بزرگوار روايت كرده كه به مفضل فرمود:
دو ركعت نماز نمازگزارى كه خود را خوشبو كرده از هفتاد ركعت نماز كسى كه خود را
خوشبو نساخته برتر است.
مبادا فهم چنين رواياتى بر تو دشوار و سنگين باشد؛ زيرا فضيلتى كه براى بوى خوش
بين شد بر اثر شرافت عقل است؛ چون عطر مغز را تقويت مىكند وآن را از فساد حفظ
مىكند و فساد مغز، عقل را فاسد مىسازد، و عقل شريفترين ركن حقيقت آدمى و
شريفترين مراتب و مقامات او است، بلكه برترين جزء عالم و همه خيرات به آن منسوب
است؛ چنان كه منشأ همه شرور، جهل است.
از اين رو بر هر چه در تقويت عقل و زدودن آفتها از آن موثر است تأكيد و بدان
ترغيب فراوانى شده است. افزون بر اين، عطر، مثالى است براى تحلى و آراستگى به فضايل
و زيبايىها، كه در برابر تخلى و پيراستگى از رذايل و زشتىها قرار دارد و همان
گونه كه پاك شدن از پليدىها و گناهان نيمى از ايمانست، آراستگى نيز نيم ديگر ايمان
خواهد بود.
پس شايسته است انسان خردورز از اين گونه احكام به درجه لطف خداوند واستحكام شريعت
سيد رسولان (صلى الله عليه و آله و سلم) پى ببرد كه حتى اين امور جزئى را مهمل
نگذاشته و تبيين كرده است؛ جزئيات كه عامل تقويت عقل مىشود و عقل، وسيله كسب ايمان
و توحيد و كمال و سعادت است.
شايسته است آدمى در پى ادراك اين حقيقت، از اهمال در احكام اين عقل حيا كند و اين
لطفهاى گرانبها را ضايع نسازد و اين نعمتهاى بزرگ را كفران نكن و نفس خود را كه
به كفران اين نعمتها خو گرفته و با اين عمل خود را در معرض خذلان و نابوى قرار
داده، مخاطب ساخته و به او بگويد:
اى نادان! اى دشمن خويش! سستى و تنبلى تا كى؟ و اين اهمال و تباه ساختن و خود را
در معرض نابودى قرار دادن تا چند؟
آيا نمىبينى كه خداى مهربانت اين همه لطف و محبت به تو دارد و براى تو شريعتى
قرار داده كه حتى اين امور جزئى را بيان داشته و پيامبرى فرستاده و كتابى نازل كرده
و براى صيانت و حراست اين شريعت، فرشتگانى قرار داده و در برابر تحصيل آخرت
پاداشهاى فراوانى مقرر داشته و تو با اهمل همه اينها راتباه ساختى.
عبرتهاى لباس پوشيدن
خداى سبحان از از ميان انواع حيوانات، آدمى را به داشتن لباس، كرامت بخشيده و
بزرگوار ساخته و شايسته است كه بنده شكر گزار اين نعمت باشد و كمترين مرتبه شكر در
اين جهت آن است كه بنده در اين كرامت با خواسته حق تعالى مخالفت نكند؛ زيرا مخالفت
با مولا در زمينه همان كرامت (مخالفت با كرامت مولا) در پيشگاه عقل زشتتر است و
مخالفت مزبور چند گونه است:
1. در فراهم ساختن لباس با دستور شرع مخالفت كند؛ به اين گونه كه پارچه آن از راه
غصب، يا بافته شده از ابريشم باشد، يا زيور طلا بپوشد.
2. در مصرف و استفاده از لباس به زياده روى و اسراف بپردازد.
3. در شكل و فرم لباس راه مخالفت در پيش گيرد؛ مثلاً لباس را بيش از اندازه بلند
بدوزد يا (مرد) لباسى شبيه لباس زنان بپوشد، يا مسلمانان در لباس همسان كافران
شوند، و به گمان من شباهت به كافران در لباس، از ديگر موارد زشتتر است؛ زيرا
همسانى با دشمنان خدا در لباس، پس از نهى آشكار در اين عمل نزد خرد، چيزى جز دشمنى
و مبارزه با خداى سبحان نيست. به ويژه با ملاحظه آنچه در حديث قدسى آمده است:
بندگانم بگو به لباس دشمنانم در نيايند و خود را به آنان مانند نكنند، كه در اين
صورت آنان نيز دشمنان من خواهند بود.
زشتى و سرانجام و خيم چنين عملى آنگاه بيشتر و شديدتر خواهد شد كه در سرزمين
مسلمانان انجام گيرد؛ زيرا افزون بر اين كه اين عمل مورد خشم خدا است، مبغوض امت
مسلمان و از جمله منكرات نزد آنان و مخالفت با وضع ظاهرى آنان خواهد بود؛ چون اصل
لباس براى پوشش بدن و صيانت آناز گرما و سرما است و چگونگى آن براى آراستن خويش در
برابر ديگران است.
پس پوشيدن لباس ويژه كافران در سرزمينهاى مسلمان نشين با توجه به اين كه اين عمل
نزد آنان از منكرات است، و شرايط جامعه خلاف آن را اقتضا مىكند جز اين كه مناسبتى
ذاتى بين صاحب چنين لباس و كافران را نشان دهد چيز ديگرى نيست؛ چنان كه برخى افراد
در زمان ما تا حد امكان به فرنگيان تشبه مىجويند؛ در مواردى كه تشبه به آنان در
پوشش تبه زيان دنيايشان نيز هست، و ديده شده كه برخى افراد براى همگونى ظاهرى با
كافران، موى سياه سر خود را به رنگ زرد در مىآورند تا شبيه فرنگيان شوند، با اين
كه اهل ذوق بر اين امر متفقند كه رنگ سياه براى موى سر آدمى زيباترين رنگها است.
به خدا پناه مىبرم از خذلان و خوارى دنيا و آخرت.
مناسب است لباس مؤمن نه چندان فاخر، و نه بى مقدار و مندرس باشد، بر خلاف خوراك و
مسكن و ديگر امور زندگى؛ زيرا در روايات در مدح و ستايش شيعه آمده است كه: خوراك
آنان قوت و لباسشان در حد ميانه است.
و از پوشيدن لباسى كه باعث شهرت آدمى شود نهى شده است؛ چه شهرت مزبور از جهت فاخر
بودن لباس باشد، يا از جهت مندرس و بى ارزش بودن آن. اين اصل است، و گاهى بالعرض
يكى از دو طرف ترجيح داده مىشود.
همچنين با جامهاى كهصورت حيوان بر آن نقش بسته و انگشترى كه عكس حيوان يا انسانى
بر آن منقش شده نماز كراهت دارد، ولى اگر نقش آن پوشيده شود كراهتش كمتر خواهد بود،
و اگر تغييرى در آن صورت داده شود، مانند اين كه سرش محو شود كراهت آن برداشته
خواهد شد.
اما اسرار لباس، در اين زمينه تفكر در روايتى از امام صادق (عليه السلام) كه در
كتاب مصباح الشريعه آمده كفايت مىكند؛ امام (عليه السلام) مىفرمايد:
زيباترين لباس مؤمن تقوا و با بركتترين لباس، ايمان است؛ خداى تعالى مىفرمايد:
يا بنى آدم قد أنزلنا عليكم لباساً يوارى سوآتكم و ريشاً و لباس التقوى ذلك خير ذلك
من آيات الله لعلهم يذكرون
(45).
اما لباس ظاهرى، خود نعمتى از خدا است كه با آن عورت آدمى پوشيده مىشود و كرامتى
است كه خداى متعال تنها بنى آدم را به آن گرامى داشته است. لباس براى مؤمنان
وسيلهاى است تا آنچه را خدا بر آنان واجب كرده ادا كنند.
بهترين لباس تو لباسى است كه تو را از ياد خدا غافل نكند و به خود سرگرم نسازد،
بلكه تو را به ذكر و شكر و طاعت او نيزديك سازد و تو را به عجب و ريا و خود آرايى و
تفاخر و تكبر نكاشند، كه اين امور از آفات دين و مايه سنگدلى و قساوت قلب است.
هرگاه لباس پوشيدى، پوشيده بودن گناهانت را ر نظر آور و بطن خود را به راستى و
صداقت بپوشان، چنان كه ظاهر خود را به جامه مىپوشانى، پويسته بايد درونت در پوشش
خوف و ترس و ظاهرت در پوشش اطاعت وبندگى باشد.
در فضل و عنايت حضرت حق تعالى تأمل كن كه چگونه با آفرينش اسباب پوشاك، وسيله پوشش
زشتىهاى ظاهرى تو را فراهم ساخت و با گوشدن در توبه و انابه راه را براى مستور
ساختن زشتىهاى درونى تو، كه همان گناهان و اخلاق ناپسند است، باز كرد.
هيچ گاه كسى را رسوا مكن، در حالى كه مىدانى خدا آنچه را بدتر از كارهاى او بوده
بر تو پوشيده است. خود را به عيب جويى از خويشتن وادار و از آنچه به كارت نمىآيد
درگذر و بر حذر باش كه مبادا عمرت را در عمل براى غير از دست دهى و سرمايه خود را
سرمايه ديگرى سازى و خود را نابود كنى؛ زيرا فراموش كردن گناه از بزرگترين كيفرهاى
خدا در دنيا است.
مادامى كه بنده خدا به طاعت او مشغول و در پى شناخت عيوب نفس خود و ترك امور ناروا
است از آفتها بدور و در درياى رحمت پروردگار غوطهور است، و به گوهرهاى حكمت و
عرفان دست خواهد يافت. اما اگر گناهان خود را فراموش كرد و به عيوب خويش جاهل بود و
بر قدرت خويش تكيه كرد، هرگز روى رستگارى نخواهد ديد.
اوقات
اوقات نيز مانند مكانها و ساير موجودها داراى سعد و نحس و شريف و غير شريف است و
هر وقتى از اوقات، حكمى ويژه دارد. اثر اين حكم در كارهايى كه در آن وقت انجام گيرد
و حتى در موجودهايى كه در آن وقت يافت شود آشكار مىشود... در شرايع الهى براى هر
وقتى از اوقات، حكم يا احكامى بيان شده است؛ به ويژه در شريعت پيامبر ما، حضرت خاتم
النبيى (صلى الله عليه و آله و سلم) كه براى هر يك از سال، ماه، روز، شب و ساعت به
تفصيل احكام و وظايفى بيان شده است.
اخبار فراوانى در اين زمينه رسيده كه در روز قيامت اوقات و زمانها و همچنين ديگر
عرضها به صورت اعيان
(46)، بلكه به صورت انسان
به صحنه قيامت آورده مىشوند، گرچه خردهاى ضعيف توانايى ادراك آن را ندارد ولى مؤمن
نبايد مانند اين حقايق را منكر شود. بايد بگويد آنان به آنچه گفتهاند دناتر
بودهاند و از خداوند بخواه تا معرفت و شناخت اين حقايق را بهره او گرداند.
انسان خردورز آنگاه كه دريافت اوقات و زمانها هر يك احكام و اشاراتى ويژه دارد و
مت عمرش به منزله سرمايهاى بس گرانبها است، به گونهاى كه با هر نفس آن مىتواند
منافع بزرگ و ممالك فراوانى بلكه سلطنتى الهى براى خويش فراهم كند، بايد از تباه
ساختن وقت خود و بهره نبردن از آن به شدت بخل ورزد و از اين كه به جاى اين همه سود،
عمر خود را وسيلهاى براى كسب شقاوت دائمى و عذاب جاويدان الهى گرداند به شدت بر
حذر باشد.
مطلب ديگر اينكه انسان بايد يقين داشته باشد كه سعادت و شقاوت و لذت و خوشى و رد و
رنج در اين دنيا به قضا و قدر الهى است، نه به سعى و كوشش، يا تهيه اسباب؛ و بين
كوشش آدمى و دستيابى به مطلوب و بين تهيه اسباب و آنچه انسان آرزوى رسيدن به آن را
دارد رابطه عموم و خصوص من وجه است.
از معصوم (عليه السلام) رسيده كه:
هر كس صبح كند، در حالى كه بيشترين توجه و اهتمام وى به دنيا باشد، در پيشگاه خدا
براى او چيزى نيست و خدا چهار خصلت را ملازم او خواهد ساخت: اندوهى پيوسته و بى
پايان و اشتغالى كه همراه آن فراغتى نخواهد بود و فقرى كه با آن روى بى نيازى
نخواهد ديد و آرزويى كه برايش سرانجامى نيست.
مكان نماز گزار
مكانها نيز مانند زمانها شريف و غير شريف و سعد و نحس دارد و شايسته است امت
اسلامى سپاس خدا گويند و بر پيامبر اكرم (صلىالله عليهوآله) ثنا گويند كه در امر
مكان، كار را بر آنان سهل و آسان كرد و سراسر زمين را مسجد قرار داد و نماز گزاردن
را در همه جا جايز دانست، ولى در عين حال سفارش فراوانى نسبت به آمد و شد به مسجدها
و عدم تخلف از برگزارى نمازهاى واجب در مسجد به ويژه براى همسايگان آن شده است. حتى
در برخى روايات آمده است كه همسايه مسجد نمىتواند نماز خود را در غير مسجد به جاى
آورد.
پس شايسته است بنده مراقب، در معناى مسجد و حق ادب و بزرگداشت آن و زشتى تخلف از
حضور و عبادت در مسجد بينديشد. نيز شايسته است تأمل كند كه افزون بر ثواب هايى كه
براى حضور و عبادت در مسجد بيان شده، ذات اقدس حق مساجد را خانه خود دانسته و به
بندگان اجازه حضور در آنها داده و در اين امر، منتى بزرگ بر بندگان نهاده؛ زيرا
مسجد خانه خدا است... و چون هر مكانى را بخواهيم مسجد قرار دهيم و منسوب به او
سازيم و هر مكانى را ما براى ملاقات و حضور و زيارت او برگزينيم، او پذيراى آن است،
معناى اين امر آن است كه تعيين مجلس ملاقات و زيارت نيز به ما واگذار كرده و اين
خود از بزرگترين مكارم است.
لازم است هنگامى كه آهنگ مسجد و قصد احرام حضور در خانه خدا مىكنى به اندازه
تواناييت در شناخت آداب حضور كوشا باشى؛ زيرا هر چه معرفت افزونتر باشد عمل با
ارزشتر است و مراعات ادب، عامل تقرب بنده به خدا مىشود و كسى كه آداب حضور را
رعايت كند، اين عمل سبب قرب او به خدا مىشود و قرب سبب قبولى اعمال، بلكه همان
قبولى و نهايت قبولى و منتهاى آرزوى هر آرزومندى است.
و بجا است كه براى شناخت آداب حضور حضرت حق، آداب حضور سلاطين و حاكمان را ميزان
قرار دهى. پس هم چنان كه عظمت اين حاكمان، با عظمت خدا قابل سنجش نيست، نسبت حق ادب
حضور در پيشگاه پروردگار نيز با حق ادب حضور حاكمان، قابل قياس نيست.
با توجه به اين امر است كه مىيابى نه تو و نه هيچ كس ديگر توانايى مراعات حق ادب
حضور در محضر پروردگار را ندارد.
پس از اين كه اين حقيقت را دانستى، نيك بنگر كه رفتارت در حضور پروردگارت چگونه
است و تقصير و قصور خود را همواره در نظر داشته باش، كه همين امر تو را به باب كرم
حضرت حق رهنمون شود و توفيق رعايت آداب حضورش را از او بطلب و زبان حالت اين آيه
شريفه باشد:
أمن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء؛ آيا كسى هست كه
هر گاه مضطر و درماندهاى او را بخواند، پاسخ گويد و گرفتاريش را برطرف سازد
(47).
در اين هنگام درهاى پذيرش بر رويت گشوده مىشود و كسى كه نجات بخش هر درماندهاى
است دعاى تو را اجابت مىكند.
در كتاب مصباح الشريعه در اين باره از حضرت امام صادق (عليه السلام) چنين روايت
شده است:
هر گاه به آستانه مسجدى رسيدى پس بدان كه تو آهنگ سلطانى بزرگ كردهاى كه بر بساط
او جز پاكيزه شدگان، كسى پاى ننهد و براى هم نشينى او جز صديقان و راست كرداران
رخصت داده نشوند. و آنگاه كه بر بساط او قدم نهادى بدان كه اگر اندك غفلتى از تو سر
زند در خطرى بزرگ و پرتگاهى سهمگين قرار گرفتهاى و بدان كه او مىتواند هر گونه
بخواهد، از عدل و فضل خود، با، رفتار كند. پس اگر به تو لطف كرد و با فضل و رحمتش
با تو رفتار كرد، طاعت اندك تو را مىپذيرد و در برابر، پاداش بسيارى نصيب تو
مىكند و اگر بخواهد با عدلش با تو رفتار كند و آنچه را تو شايسته آن هستى به تو
دهد، تو را باز خواهد گردانيد و طاعتت را هر اندازه هم كه زياد باشد رد خواهد كرد و
او آنچه را بخواهد مىكند.
پس در پيشگاه او به عجز و تقصير و فقر خود اعتراف كن؛ زيرا تو آهنگ عبادت و انس با
او كردهاى. اسرارت را بر او عرضه كن و بدان كه او پنهان و آشكار همه آفريدگان را
مىداند و ذرهاى بر او پوشيده نيست و در حضور او همچون فقيرترين و ناچيزترين
بندگانش باش. قلبت را از هر آنچه تو را از او باز مىدارد و به خود مشغول مىكند و
حجاب ميان تو و او مىگردد تهى كن؛ زيرا او جز پاكيزهترين و خالصترين دلها را
نمىپذيرد و نيك بنگر كه نام تو از كدامين دفتر خارج مىشود.
پس اگر شيرينى مناجات و راز و نياز با او را چشيدى و از گفتگوى با او احساس لذت
كردى و از جام رحمت و كرامتهاى او نوشيدى، اين نشانه حسن اقبال او بر و و اجابت
دعوتت از سوى او است، و بدان كه براى خدمت او شايسته هستى.
پس داخل مسجد شو كه به تو اذن و امان داده شده و اگر جز اين بود پس همچون
درماندهاى كه همه درها بر رويش بسته شده و هيچ كارى از او ساخته نيست، بايست و
بدان كه هرگاه او بداند كه تو واقعاً به او پناهنده شدى به چشم رأفت و رحمت و عطوفت
به تو خواهد نگريست و تو را بر انجام آنچه مورد رضاى او است موفق مىدارد؛ زيرا او
كريم و بزرگوار است و بزرگوارى را نسبت به بندگانى كه درمانده و مضطر در پيشگاه او
ايستاده و چشم طلب به باب لطف و رضايت او دوختهاند دوست مىدارد؛ زيرا او خود
فرموده است: أمن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشفالسوء
(48)؛
آيا كسى هست كه هر گاه مضطر و درماندهاى او را بخواند، پاسخ گويد و گرفتاريش را
برطرف سازد
(49).
در اين هنگام درهاى پذيرش بر رويت گشوده مىشود و كسى كه نجات بخش هر درماندهاى
است دعاى تو را اجابت مىكند.
در كتاب مصباح الشريعه در اين باره از حضرت امام صادق (عليه السلام) چنين روايت
شده است:
هر گاه به آستانه مسجدى رسيدى پس بدان كه تو آهنگ سلطانى بزرگ كردهاى كه بر بساط
او جز پاكيزه شدگان، كسى پاى ننهد و براى هم نشينى او جز صديقان و راست كرداران
رخصت داده نشوند. و آنگاه كه بر بساط او قدم نهادى بدان كه اگر اندك غفلتى از تو سر
زند در خطرى بزرگ و پرتگاهى سهمگين قرار گرفتهاى و بدان كه او مىتواند هر گونه
بخواهد، از عدل و فضل خود، با تو رفتار كند. پس اگر به تو لطف كرد و با فضل و رحمتش
با تو رفتار كرد، طاعت اندك تو را مىپذيرد و در برابر، پاداش بسيار نصيب تو مىكند
و اگر بخواهد با عدلش با تو رفتار كند و آنچه را تو شايسته آن هستى به تو دهد، تو
را باز خواهد گردانيد و طاعتت را هر اندازه هم كه زياد باشد رد خواهد كرد و او آنچه
را بخواهد مىكند.
پس در پيشگاه او به عجز و تقصير و فقر خود اعتراف كن؛ زيرا تو آهنگ عبادت و انس با
او كردهاى. اسرارت را بر او عرضه كن و بدان كه اون پنهان و آشكار همه آفريدگان را
مىداند و ذرهاى بر او پوشيده نيست و در حضور او همچون فقيرترين و ناچيزترين
بندگانش باش. قلبت را از هر آنچه تو را از او باز مىدارد و به خود مشغول مىكند و
حجاب ميان تو و او مىگردد تهى كن؛ زيرا او جز پاكيزهترين و خالصترين دلها را
نمىپذيرد و نيك بنگر كه نام تو از كدامين دفتر خارج مىشود.
پس اگر شيرينى مناجات و راز و نياز با او را چشيدى و از گفتگوى با او احساس لذت
كردى و از جام رحمت و كرامتهاى او نوشيدى، اين نشانه حسن اقبال او بر تو و اجابت
دعوتت از سوى او است، و بدان كه براى خدمت او شايسته هستى.
پس داخل مسجد شو كه به تو اذن و امان داده شده و اگر جز اين بود پس همچون
درماندهاى كه همه درها بر رويش بسته شده و هيچ كارى از او ساخته نيست، بايست و
بدان كه هرگاه او بداند كه تو واقعاً به او پناهنده شدى به چشم رأفت و رحمت و عطوفت
به تو خواهد نگريست و تو را بر انجام آنچه مورد رضاى او است موفق مىدارد؛ زيرا او
كريم و بزرگوار است و بزرگوارى را نسبت به بندگانى كه درمانده و مضطر در پيشگاه او
ايستاده و چشم طلب به باب لطف و رضايت او دوختهاند دوست مىدارد؛ زيرا او خود
فرموده است: أمن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء
(50).
رو به قبله ايستادن به هنگام نماز
همه مكانها و جهتها نسبت به وجود حق تعالى و احاطه او يكسان است، اما براى او در
هر عالم نسبت به اهل آن عالم وجهى است و لطف او اقتضا دارد كه حتى بدنهاى ما را به
شرف توجه به سوى خود شرافت بخشد، چنان كه دلهاى ما را به اين شرف مشرف كرده است.
از اين رو خانهاش را در زمين به ما شناساند، تا در ظاهر و باطن و با تن و جان،
توجه ما به سوى او باشد.
با مراجعه به قرآن كريم، روايات معصومان (عليهم السلام) و عقل، در مىيابى كه همه
اين منابع سه گانه، تجه باطن آدمى به خدا را از روى آوردن بدن وى به سمت كعبه
مهمتر مىدانند. اين ظواهر كه مىبينى بدان امر شده براى توجه به آن امور قلبى و
درونى است.
و شايد مهمترين راز لزوم روى آوردن به سوى كعبه اين باشد كه اندامها و جوارح
آدمى در يك جهت ثابت بماند و در نتيجه قلب آرامش بيشترى يابد؛ زيرا اگر اندامها در
جهتهاى گونه گون در حركت باشد، دل نيز در پى آنها از توجه به يك مبدأ (بارى تعالى)
و حضور در پيشگاه وى باز خواهد ماند.
همه آيات و رواياتى كه بر ياد خدا و تقواى او و توجه به خدا و روى آوردن به پيشگاه
ذات اقدس او تأكيد مىورزد از ادله لزوم توجه قلبى است. مطلب ديگر اين كه، چنان كه
روى كردن به سوى قبله ظاهرى جز با روى بر تافتن از ديگر جهات ميسور نيست، اقبال دل
به خدا نيز جز با انصراف و روى گردانى از همه چيز و تهى ساختن دل از هر چه غير الهى
است ميسر نخواهد شد.
در حديث نبوى آمده است: هرگاه بندهاى به نماز ايستد و دلش متوجه خدا باشد پس از
نماز همچون روزى خواهد بود كه از مادر زاده شده است.
در كتاب مصباح الشريعه آمده است كه حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود:
هر گاه رو به قبله ايستادى از دنيا و آنچه در آن است و از آفريدگان و آنچه بدان
مشغول اند مأيوس شو، و دست بشوى و دلت را از هر چه تو را از ياد خدا غافل و به خود
مشغول مىساد تهى كن، و در نهان و سر وجودت، بزرگى خدا را مشاهده كن و استادنت در
پيشگاه خدا را به ياد آور.
عبرتهاى اذان و اقامه
صاحب حقايق
(51) گفته است:
هرگاه نداى مؤذن را شنيدى نداى روز قيامت را به خاطر آور و در ظاهر وباطن، خود را
براى اجابت اين ندا آماده ساز؛ چون كسانى كه براى پاسخ به اين ندا بشتابند همانها
هستند كه در روز قيامت به لطف الهى ندا داده مىشوند. پس اين ندا را بر دلت عرضه
كن؛ اگر ديدى كه با شنيدن اذان دلت سرشار از شادى و سرور مىشود و با ميل و رغبت تو
را به پاسخ فرا مىخواند، بدان كه در قيامت نيز به بشارت و رستگارى ندا داده خواهى
شد. به همين دليل پيامبر (صلىالله عليهوآله) مىفرمود:
أرحنا يا بلال بها و بالنداء اليها؛ اى بلال! ما را با نماز و نداى دعوت به
آن (اذان) راحت ساز
(52)؛ زيرا روشنى چشم
آن حضرت در نماز بود.
اذان، دعوت براى ملاقات است و همان گونه كه روز قيامت، مردم براى عرضه بر خداوند
فرا خوانده مىشوند در دنيا نيز گويندگان اذان مؤمنان را به مجلس حضور و معراج و
زيارت پروردگار فرا مىخوانند. اگر معرفت انسان در اين دنيا به حدى باشد كه از اين
ندا لذت ببرد، در آخرت نيز از ملاقات حضرت ق بى بهره نخواهد بود؛ زيرا معرفت در اين
دينا به منزله بذر مشاهدهدر آخرت است.
و اگر بر اثر جهل، حال انسان به گونهاى باشد كه اين ندا او را خوش نيايد، اين امر
سبب خواهد شد كه نداى روز قيامت نيز خوشايند او نباشد و اگر در اين دنيا هنگام
شنيدن اذان در زمره غافلان باشد، حالش در قيامت مناسب اين غفلت خواهد بود و در ساير
مقامات دين و نواميس شرع، امر بر همين منوال است، زيرا اين انسان بر همان چيزى
مىميرد كه بر آن زندگى كرده و بر همان چيزى محشور مىشود كه بر آن مرده و جز آنچه
در زمين دل كاشته، چيز ديگرى درو نخواهد كرد. بنابراين كسى كه هنگام نماز از وظيفه
خود در برابر پروردگار آگاه باشد و بداند كه اين امر، لطف عظيم از ناحيه حضرت حق
نسبت به اوست، مسلما روشنى چشمش در نماز خواهد بود و همان گونه كه مشتاق و منتظر
مجالس انس با دوستان خويش است، نسبه به نماز و گفتگوى با پروردگارش نيز چنين خواهد
بود و همان گونه كه دعوت دوستانش را براى حضور در چنين مجالسى مىپذيرد، اذان را
نيز كه به منزله منادى ذات اقدس حق است به گوش جان مىپذيرد و پاسخ مىگويد.
با شنيدن الله اكبر دلت را متوجه عظمت و بزرگوارى ذات اقدس الهى كن و دنيا و آنچه
را در آن است كوچك شمار، تا در تكبيرت دروغگو نباشى.
هر گاه لااله الاالله را شنيدى هر معبودى جز او را از لوح دل محو كن.
رسول خدا را حاضر ببين و با رعايت آداب حضور آن بزرگوار، با نيت خالص به رسالت آن
بزرگوار گواهى ده.
هنگامى كه به نماز و آنچه موجب فلاح و رستگارى و بهترين اعمال است فراخوانده
مىشوى، جانت را به حركت درآور و قلب و قالبت را گسترش ببخش.
پس از اين عهدت را با تكبير و تعظيم ذات اقدس حق تجديد كن و همچنان كه نماز خود را
با تكبير او آغاز كردى، با تكبير او نيز پايان ببخش و مبدا خود را از او و بازگشت
خود را نيز به سوى او قرار ده و بر حول و قوه او اعتماد كن.