بخشى‏ از زيبايى‏هاى‏ نهج‏البلاغه

جورج جرداق
مترجم: محمدرضاانصارى

- ۸ -


با خدا انصاف داشته باش و نسبت به مردم و خويشاوندان نزديك و هر رعيتى كه به او علاقه دارى با انصاف رفتار كن، زيرا اگر چنين نكنى ستم كرده‏اى و هر كس به بندگان خدا ستم كند خدا بجاى بندگانش با او دشمن است. و هيچ چيزى مانند ظلم، نعمت خدا را تغيير نمى‏دهد و او را زود بخشم نمى‏آورد، زيرا خداوند دعاى ستمديدگان را مى‏شنود و در كمين ستمگران است.

بايد ميانه‏روى در حق و عدالت همگانى و جلب رضايت رعيت، از نظر تو بهترين كارها باشد، زيرا خشم عموم، خشنودى چند نفر را از بين مى‏برد و خشم چند تن در برابر خشنودى عموم قابل اغماض است  از رعيت، هيچكس بر حكمران هنگام آسايش گران بارتر و در گرفتارى كم‏يارى كننده‏تر و در انصاف ناراضى‏تر و در خواهش پر اصرارتر و هنگام بخشش كم سپاس‏تر و هنگام جلوگيرى كند پوزش‏تر و در مصيبت‏ها كم‏صبرتر از خواص نيست .

گره هر كينه‏اى را از مردم بگشاى و رشته هر عداوتى را از خود جدا كن  و هرگز در تصديق سخن‏چين شتاب مكن، زيرا سخن‏چين هر چند خود را به صورت پند دهندگان در آورد فريبكار است .

بدترين وزيران تو وزيرى است كه پيش از تو وزير اشرار و با آنان در گناهان شريك بوده است، پس نبايد چنين كسى از خواص تو باشد، زيرا آنان كمك كار گناهكاران و برادر ستمگران هستند، در حالى كه تو بجاى آنان مى‏توانى بهترين وزير را بيابى كه ستمگرى را بر ظلمش و گناهكارى را بر گناهش كمك نكرده است. و بايد برگزيده‏ترين آنان در نزد تو وزيرى باشد كه تلخى حق را براى تو گوياتر باشد  و در كارهائى كه خدا آن را براى دوستانش نمى‏پسندد ترا كمتر كمك‏

كند، هر چند خواسته‏ى نفسانى تو بر خلاف اين است. و خود را به پرهيزكاران و راستگويان بچسبان و آنان را عادت ده كه ترا نستايند و به باطلى كه بجا نياورده‏اى ترا شاد نگردانند .

و نبايد نيكوكار و بدكار نزد تو در يك رتبه باشند، زيرا اين تساوى، نيكوكاران را به احسان بى‏رغبت و بدكاران را به بدى وادار مى‏كند و براى هر يك از آنان آنچه را بر خود لازم كرده‏اند، لازم بشمار  و بدان كه هيچ چيز مانند احسان حاكم بر رعيت و سبكبار كردن آنان و كراهت نداشتن از آنان بر چيزى كه حقى به آنها ندارد، موجب حسن ظن حاكم بر رعيت نيست . پس بايد در اين زمينه كارى كنى كه حسن ظن به رعيت را براى خود تحصيل كنى. و شايسته‏ترين كسى كه بايد به او خوش‏بين باشى كسى است كه كردار تو نزد او نيكو باشد، و سزاوارترين كسى كه بايد به او بدبين باشى كسى است كه عمل تو از نظر او بد باشد .

در استوار ساختن صلاح كار شهرهاى خود و بپاداشتن آنچه مردم پيش از تو بپا داشته‏اند، بسيار با دانشمندان مذاكره و با خردمندان گفتگو كن .

از سپاهيانت آن كس را كه براى خدا و پيامبرش و براى تو پند دهنده‏تر است و از همه پاكدل‏تر و بردبارتر مى‏باشد بكار بر گمار كسى كه دير بخشم آيد و از پوزش خشنود گردد و نسبت به ضعيفان مهربان باشد و بر زورمندان سخت‏گيرى و سربلندى نمايد ، كسى كه تندى، او را تحريك نكند و ناتوانى، او را از كار برننشاند.

بهترين چيزى كه حكمرانان را خشنود مى‏سازد بپاداشتن عدل در شهرها و آشكار ساختن محبت رعيت است. البته محبت رعيت هنگامى آشكار مى‏گردد كه سينه‏هاى آنان سالم باشد، و نصيحت آنان هنگامى صحيح است كه حكمرانان را نگهدارى كنند و حكومتشان را سنگين نشمارند .

پس رنج و كوشش هر يك از آنان را براى خودش بدان و رنج كسى را به ديگرى نسبت مده، و شرافت كسى تو را وادار نكند كه كار كوچك او را بزرگ بشمارى، و پستى كسى تو را بر آن ندارد كه كار بزرگ او را كوچك پندارى .

براى قضاوت بين مردم، بهترين رعيت خود را انتخاب كن ، كسى كه كارها براى او سخت نيايد و دشمنان با او ستيزه نكنند و بر لغزش مداومت ننمايد و نفس او به طمع نزديك نباشد و بجاى درك وسيع، به فهم نزديك اكتفا نكند . كسى كه در شبهه‏ها بيشتر از همه تأمل كند  و بيش از همه حجت و دليل فراگيرد و از مراجعه دادخواه، كمتر از همه رنجيده شود و در آشكار ساختن كارها از همه بردبارتر و هنگام روشن شدن حق از همه برنده‏تر باشد. كسى كه ستايش ديگران او را به خودبينى وادار نكند و فريب دادن آنان وى را منحرف نگرداند و اين گروه كم هستند. آن گاه قضاوت او را زياد مورد بررسى قرار ده و به قدرى بذل و بخشش را نسبت به او گسترده كن كه عذر او ر

از بين ببرد و بوسيله‏ى آن احتياجش به مردم كم گردد و نزد خود مقامى به او عطا كن كه خواص تو در وى طمع نكنند و از نابود شدن بوسيله مردم، در نزد تو ايمن باشد .

آن گاه در امور كار گردانانت انديشه نما و بر اساس تجربه آنان را استخدام كن، و از روى طرفدارى بيجا و به ميل خود، آنان را بكارى نصب مكن، زيرا دلبخواهى و حمايت بيجا از فروع ستم و خيانت محسوب مى‏شوند. پس كارهاى آنان را بررسى كن و بازرسهائى راستگو و باوفا بر آنان بگمار، زيرا بازرسى پنهانى تو در كارهاى آنان باعث مى‏شود كه آنها به امانت‏دارى مجبور گردند و با رعيت مدارا نمايند، و از ياران (خيانتكار) پرهيز كن، بنا بر اين اگر يكى از آنان دستش را به خيانت دراز كرد و خبرهاى بازرسانت به خيانت وى، نزد تو متفق گرديد بايد به اين اخبار به عنوان شهادت اكتفا كنى و او را به كيفر بدنى برسانى و او را در كارش مؤاخذه كنى و به مقام ذلت نصبش نمائى و نشان خيانت بر او بزنى و ننگ تهمت بر گردنش بگذارى .

در كار ماليات بطرزى كه به صلاح پرداخت كنندگان ماليات باشد كنجكاوى كن، زيرا آنچه به صلاح ماليات و پرداخت كنندگان آن است به صلاح ديگران نيز مى‏باشد، و جز به واسطه‏ى ماليات دهندگان براى كسى آسايش و راحتى بوجود نمى‏آيد، زيرا مردم همگى نان خور ماليات و پرداخت كنندگان آن هستند. و بايد انديشه‏ى تو در آبادانى زمين از انديشه در گرفتن ماليات بيشتر باشد، زيرا ماليات جز از راه عمران بدست نمى‏آيد، و كسى كه ماليات را بدون عمران زمين طلب كند شهرها را ويران كرده و بندگان را بنابودى كشانده است و كارش جز اندكى پايدار نمى‏ماند. و نبايد تخفيفى كه براى آنان قائل مى‏شود بر تو گران آيد، زيرا اين تخفيف، اندوخته‏اى است كه آن را در آبادانى شهرها بتو باز مى‏گردانند .

و آنچه بر عمران و آبادى بار كنى مى‏تواند آن را بكشد، و هميشه ويرانى زمين بخاطر تنگدستى اهل آن است، و بواسطه‏ى توجه حكمرانان به جمع آورى مال و بدگمانى آنان به پايدارى و كم‏بهره بردن از عبرتها، مردم زمين پريشان مى‏شوند .

پس در حال نويسندگانت نظر كن و بهترين آنان را به كارهاى خود بگمار، كسى كه اندازه مقام خود را در كارها بداند، زيرا اگر كسى به مقام خويش نادان بود به مقام ديگرى نادان‏تر است. آن گاه آنان را نبايد از روى فراست و اطمينان و خوش‏گمانى خود انتخاب كنى  زيرا مردان با آراستن و حسن خدمت خود، خويشتن را به حكمرانان مى‏شناسانند  در حالى كه غير از خير خواهى و امانت چيزى در كار نيست. و اگر در نويسندگانت نقصى باشد و تو از آن غافل باشى آن را به گردن تو مى‏گذارند .

پس سفارش در باره‏ى بازرگانان و صنعتگران را بپذير و در زمينه نيكى كردن به آنان، چه مقيم باشند چه دوره گرد، سفارش كن. زيرا آنان اسباب و ريشه‏هاى منافع هستند. و كارهاى آنان را در حضور خود و در اطراف شهرهايت بررسى كن. با وجود اين بدان كه بسيارى از آنان از سخت‏گيرى بى‏اندازه، و بخل زشت برخوردارند و در اجناس مورد معامله بدلخواه خود نرخ مى‏گذارند و اين باعث زيان عموم و نقص حكمرانان است. پس از احتكار جلوگيرى كن، پيامبر خدا «ص» از آن جلوگيرى كرده است. و بايد خريد و فروش بطور آسان انجام گيرد: با ترازوهاى درست و نرخهائى باشد كه به هيچيك از فروشنده و خريدار اجحاف نشود، پس كسى كه بعد از جلوگيرى تو احتكار كند او را به كيفر برسان و او را بدون زياده‏روى مجازات كن .

آن گاه امام «ع» در نامه خود به مالك اشتر، از سر و صداى فقر و تنگدستى سخن مى‏گويد: و براى رضاى خدا آنچه را خداوند از حق خود در باره‏ى آنان به تو فرمان داده نگهدارى كن و سهمى از بيت المال خود را به آنان اختصاص ده، زيرا همان سهمى كه نزديكترين آنها دارد دورترين آنان نيز خواهد داشت، و مراعات حق هر يك از آنان از تو خواسته شده است، بنا بر اين طغيان نعمت، ترا از رسيدگى به آنان باز ندارد، زيرا تو در ضايع ساختن كار كوچك بمنظور كامل كردن كار مهم معذور نيستى، پس سعى و كوشش خود را از آنان دريغ مدار و از روى بى‏اعتنائى و تكبر از آنان روى بر مگردان. و به كارهاى كسانى كه بتو دسترسى ندارند و چشمها آنان را بخوارى مى‏نگرند و مردم كوچكشان مى‏شمارند رسيدگى كن، زيرا اين گروه در بين رعيت به عدل و انصاف از ديگران نيازمندترند. و از يتيمان و سالخوردگانى كه چاره‏اى ندارند و خود را در معرض سؤال قرار نمى‏دهند مواظبت كن، البته اينها براى حكمرانان سنگين است و هر حقى سنگين خواهد بود و قسمتى از وقت را به نيازمندان خود اختصاص ده كه در آن وقت، خود را براى آنان آماده ساخته و در مجلس عمومى بنشينى و براى خدائى كه تو را آفريده است فروتنى كنى، و لشكريان و ياوران از نگهبانان و پاسداران خود را از آنان بازدار  تا سخنگوى آنها بدون لكنت با تو سخن گويد، همانا من بارها از پيامبر خدا «ص» شنيدم كه‏ مى‏فرمود: «هرگز ملتى كه در آن حق ضعيف، بدون لكنت از نيرومند گرفته نشود، به پاكى نخواهد گرائيد» پس درشتى و ناتوانى در سخن گفتن را از آنان تحمل كن  و تندى و خودپسندى را از خود دور ساز .

آن گاه در ميان كارهائى است كه ناچار بايد خودت انجام دهى: يكى اين كه كارگردانان خود را در آنچه نويسندگانت از آن درمانده‏اند پاسخ دهى و ديگر اين كه خواسته‏هاى مردم را كه ياوران تو به سبب آن تنگدل مى‏شوند، همان روز كه به تو مى‏رسد، انجام دهى  و در هر روز كار آن روز را بجاى آور، زيرا براى هر روزى كارى هست .

و نبايد خود را از رعيت، زياد پنهان كنى، زيرا پنهان بودن حكمرانان از رعيت، يكى از فروع تنگى و كم‏اطلاعى در كارها محسوب مى‏گردد و باعث مى‏شود حكمرانان از اطلاع بر چيزهائى كه از نظر آنان پوشيده است محروم گردند. اينجا است كه نزد حكمرانان‏ كار بزرگ، كوچك و كار كوچك، بزرگ جلوه مى‏كند و زيبائى به زشتى و زشتى به زيبائى تبديل مى‏شود و حق به باطل آميخته مى‏گردد .

البته حكمران بشر است و از كارهائى كه مردم از او پنهان مى‏دارند اطلاع ندارد، و حق هم داراى نشانه‏هائى نيست كه به سبب آنها انواع راستى از دروغ شناخته شود، و تو يكى از اين دو نفر هستى: يا كسى هستى كه در بخشيدن حق سخاوت دارى، پس سبب پنهان بودن تو در برابر حق واجبى كه عطا كنى يا كار نيكوئى كه بجاى آورى چيست  يا كسى هستى كه از بخشش امتناع مى‏كنى، پس بزودى مردم از درخواست از تو، دست برمى‏دارند و از بخشش تو مأيوس مى‏شوند  با اين كه بيشتر احتياجات مردم به تو از قبيل: شكايت از ستم يا درخواست انصاف در معامله، از چيزهائى است كه براى تو زحمتى ندارد .

حكمران، نزديكان و درباريانى دارد كه در ميان آنها خودسرى، درازدستى و كم انصافى در معامله وجود دارد. بنا بر اين تو با بريدن عوامل اين حالات، ريشه آنان را قطع كن  و هرگز به اطرافيان و خويشاوندانت زمينى واگذار مكن، و مبادا كسى از نزديكان تو در تصرف مزرعه‏اى طمع كند و به مردم همسايه‏ى آن در سيراب شدن زمين يا در كار مشتركى كه رنج آن را بر ديگران تحميل مى‏كنند زيان برساند، آن گاه سود گوارايش براى آنان و عيبش در دنيا و آخرت بر عهده تو باشد .

حق را براى كسى كه شايسته‏ى آن است-  دور باشد يا نزديك-  لازم بشمار و در اين كار شكيبا و حسابگر باش اگر چه به خويشان و نزديكانت برسد آنچه برسد، و پايان حق را به سبب آنچه بر تو گران است جستجو كن كه آن پسنديده خواهد بود .

اگر رعيت در باره تو گمان ستم بردند، عذر خود را براى آنان آشكار كن و بوسيله آشكار سازى خود، گمان آنان را از خويشتن دور گردان، زيرا در اين كار، خود را (به دادگرى) عادت داده و با رعيت مهربانى كرده‏اى و عذرى آورده‏اى كه بوسيله‏ى آن به برپا كردن آنان بر حق كه خواسته تو است نائل مى‏گردى .

هرگز از صلحى كه دشمنت ترا به آن فراخوانده و رضايت خدا در آن است خوددارى مكن، زيرا راحتى لشكريان و آسايش اندوهها و امنيت شهرهاى تو در سايه صلح است، و اگر ميان خود و دشمنت‏ پيمانى بستى يا از جانب خود لباس امان بر او پوشاندى، به پيمانت وفادار باش و امان خود را به درستى مراعات كن و خود را در برابر پيمانى كه بسته‏اى سپر قرار ده و به امان و پيمان خود خيانت مكن و دشمنت را فريب مده و پيمانى مبند كه انحراف و تأويل در آن راه داشته باشد، و بعد از برقرارى و استوار ساختن پيمان بر سخن دو پهلو اعتماد مكن ، و سختى كارى كه عهد خدا را بايد در آن مراعات كنى تو را بدون حق به شكستن آن وادار نكند .

هرگز با ريختن خون حرام، حكومت خود را تقويت مكن، زيرا اين از چيزهائى است كه حكومت را ضعيف و سست مى‏گرداند بلكه آن را از بين برده و (به ديگرى) انتقال مى‏دهد، و تو در نزد خدا و نزد من در قتل عمدى هيچگونه عذرى نخواهى داشت بپرهيز از اين كه به احسان خود بر رعيت منت گذارى يا در كارى كه انجام داده‏اى اظهار زيادى كنى يا اين كه به آنان وعده‏اى بدهى و به وعده خود وفا نكنى، زيرا منت گذاردن، احسان را بى‏اثر مى‏كند و اظهار زيادى پرتو حق را از بين مى‏برد و وفا نكردن به وعده باعث خشم خدا و مردم مى‏گردد .

بپرهيز از اين كه در كارها پيش از رسيدن وقت آن شتاب نمائى يا هنگام آشكار بودن و امكان آن اظهار سستى كنى، يا آن را پشت گوش بياندازى. پس هر كارى را بجاى خود بگذار و هر عملى را بموقع انجام ده .

بپرهيز از اين كه آنچه را كه مردم در آن برابرند به خود اختصاص دهى  و در چيزى كه ديگران از تو انتظار دارند و براى همه آشكار است خود را به نادانى بزنى، زيرا آن چيز از تو براى ديگرى گرفته خواهد شد، و بزودى پرده از روى كارها برداشته مى‏شود و انتقام ستمديده را از تو مى‏گيرند. هنگام خشم و تيزى قدرت و حمله دست، و تندى زيانت، بر خود مسلط باش و با تأخير انداختن حمله و خوددارى از تندى زبان، از تمام اين كارها حذر كن تا خشم تو فرو نشيند و بر اراده خويش مسلط گردى .

بر تو لازم است كه حكومت عادلانه يا روش نيكوى پيشينيان خود را بخاطر بياورى و در پيروى از آنچه در اين عهدنامه بتو سفارش كردم كوشش كنى. من با اين عهدنامه حجت خود را بر تو استوار ساختم تا هنگامى كه نفس تو بتمايلات خود شتاب مى‏كند بهانه‏اى نداشته باشى. از خدا درخواست مى‏كنم كه من و تو را در بپاداشتن عذر آشكار در برابر او و خلقش، موفق بدارد .

حدود ماليات

قسمتى از توصيه‏اى است كه معمولا امام «ع» آن را براى كسى كه او را در جمع‏آورى صدقات استخدام مى‏كرده، مى‏نوشته است. اين توصيه سرشار از محبت حكمران-  پدر به فرزندانش مى‏باشد، و شايسته است در قوانين نمونه دولتى كه افراد برجسته آن را در خواب مى‏بينند داخل گردد: هنگامى كه بر قبيله‏اى وارد شدى، بدون آنكه به خانه‏هايشان در آئى بر سر آب آنها فرود آى، سپس با متانت و آرامش بسوى آنان برو، تا بين آنها بايستى و بر آنان سلام كنى، و درود بر آنان را كوتاه مكن .

پس مى‏گوئى: اى بندگان خدا، ولى خدا و خليفه او مرا بسوى شما فرستاده‏ تا حق خدا را در اموالتان از شما بگيرم، آيا خدا در اموال شما حقى دارد كه آن را به ولى او بپردازيد پس اگر كسى گفت: نه به او مراجعه مكن، و اگر كسى گفت: آرى بدون آنكه او را بترسانى و بيم دهى يا بر او سخت بگيرى يا او را به زحمت بياندازى، همراهش برو و آنچه طلا و نقره به تو مى‏دهد بگير، و اگر گاو و گوسفند يا شتر داشته باشد بى‏اجازه او نزد آنها مرو، پس اگر نزد چارپايان آمدى، مانند كسى كه بر صاحب آن تسلط دارد و سخت گيرى مى‏كند بر آنها وارد مشو، و هرگز چارپائى را رم مده و مترسان و در مورد آن با صاحبش بدرفتارى مكن، و مال را به دو قسمت تقسيم كن و او را مخير گردان: پس اگر اختيار نمود، متعرض چيزى كه انتخاب كرده مشو، و همچنين پيوسته قسمت نما تا مقدارى كه حق خدا در مال او است باقى بماند، پس حق خدا را از او بگير، پس اگر از تو تقاضاى فسخ تقسيم نمود تو فسخ كن  و دو قسمت را درهم مخلوط نما و آنچه را نخست بجا آورده بودى دوباره بجاى آور، تا حق خدا را در مال او بستانى.

بيخردان و تبهكاران

قسمتى از نامه‏اى است كه امام «ع» آن را بوسيله مالك اشتر هنگامى كه حكومت مصر را به او واگذار كرد براى مصريان فرستاده است: بخدا قسم اگر من به تنهائى با آنان روبرو شوم و آنها همه روى زمين را پر كرده باشند باك ندارم، و نمى‏هراسم . من در باره گمراهى كه در آن قرار گرفته‏اند و هدايتى كه خود بر آن ثابت هستم از جانب خودم بينا و از طرف پروردگارم ايمان و يقين دارم ولى من تأسف مى‏خورم از اين كه كار اين ملت را بيخردان و تبهكارانشان بعهده مى‏گيرند و مال خدا را دست بدست گردانده و بندگانش را برده مى‏كنند و شايستگان را دشمن و بدكاران را ياران خود قرار مى‏دهند. اگر اين جهات در كار نبود در جمع آورى و تحريك و سرزنش شما زياد كوشش نمى‏كردم

رشوه‏خوارى در قضاوت

به سخن زير توجه كنيد:

اى انسانهاى گوناگون و دلهاى پراكنده كه بدنهايتان حاضر و خردهايتان از شما پنهان است من شما را بسوى حق توجه مى‏دهم و شما مانند رم كردن بز از صداى شير، از آن فرار مى‏كنيد اى كاش مى‏شد به وسيله‏ى شما عدالت پنهان را آشكار سازم يا انحراف حق را راست گردانم .

خدايا تو مى‏دانى كه آنچه از ما انجام گرفت بخاطر هم چشمى در سلطنت و بدست آوردن مال دنيا نبود، بلكه براى اين بود كه آثار دين تو را باز گردانيم و صلح و آرامش را در شهرهاى تو آشكار سازيم تا بندگان ستمديده‏ات از امن و آسودگى برخوردار گردند .

شما دانستيد كه سزاوار است حكمران بخيل نباشد تا به اموال مردم چشم طمع بدوزد، و جاهل نباشد تا مردم را به نادانى خود گمراه كند، و ستمگر نباشد تا در اثر ظلم خود مردم را نابود سازد، و به اموال خيانت نكند تا طايفه‏اى را بر گروه ديگر برترى دهد، و در قضاوت رشوه نگيرد تا حقوق مردم را از بين ببرد .

به كمك ستمديده

به سخن ديگرى از على «ع» توجه كنيد من شما را براى خدا مى‏خواهم و شما مرا براى خود مى‏خواهيد اى مردم، مرا بر زيان خود كمك دهيد. بخدا قسم با ستمديده از روى عدالت رفتار مى‏كنم و حق او را از ستمگر مى‏گيرم و ستمكار را با حلقه‏ى بينى‏اش مى‏كشم تا او را بسر چشمه حق وارد سازم اگر چه از آن كراهت داشته باشد

مال مردم

هنگامى كه عبد الله بن زمعه كه يكى از ياران على «ع» بشمار مى‏رفت، در زمان خلافت حضرت نزد وى آمد و از او مالى درخواست كرد، حضرت با اين سخن زيبا به او پاسخ گفت: اين مال نه اختصاص به من دارد و نه اختصاص به تو چيده‏ى دستهاى آنان  براى دهانهاى ديگران نمى‏باشد

امانت

نامه‏اى است كه امام «ع» آن را به اشعث بن قيس، فرماندار آذربايجان نوشته است: عمل تو غذا و خوراك نيست  ولى در گردن تو امانتى است. تو حق ندارى در كار رعيت به ميل خود رفتار نمائى، در حالى كه در دستهاى تو مالى از مال خداوند بزرگ وجود داشته باشد و تو از خزانه‏داران آن باشى تا آن را به من تسليم كنى. آرزو دارم من بدترين حكمرانان براى تو نباشم والسلام .

با شمشيرم ترا مى‏زنم

قسمتى از نامه‏اى است كه امام «ع» آن را به يكى از فرمانداران خود كه بيت المال را ربوده و به حجاز فرار كرده بود، نوشته است: پس هنگامى كه در اثر خيانت شديد به مردم، قدرت يافتى، در حمله سرعت نموده و زود برجستى و مانند گرگى كه بى‏پروا، بز از پا افتاده را مى‏ربايد، اموال آنان را كه براى بيوه‏زنان و يتيمان خود اندوخته بودند و تو بر آن دست يافتى ربودى و با گشادگى سينه، بدون آنكه از گناه ربودن آن بپرهيزى، آن را بسوى حجاز بردى .

چگونه آشاميدنى و غذا را بر خود گوارا مى‏دارى در حالى كه مى‏دانى حرام مى‏خورى و حرام مى‏آشامى پس از خدا بترس و اموال اين گروه را به آنان بازگردان كه اگر اين كار را نكنى و خداوند مرا بر تو قدرت دهد همانا در باره تو نزد خدا عذر مى‏آورم  و با شمشيرم تر مى‏زنم، شمشيرى كه هيچكس را به آن نزده‏ام مگر آنكه داخل آتش شده است بخدا قسم اگر حسن و حسين كارى كه تو كردى انجام داده بودند، با آنان صلح و آشتى نمى‏كردم و از ناحيه من به خواسته‏اى نمى‏رسيدند تا آنكه حق را از آنها بگيرم و باطل ناشى از ستم آنان را زايل سازم

حكمران و رشوه

هنگامى كه به حضرت خبر رسيد كه عثمان بن حنيف انصارى فرماندار وى در بصره، دعوت مهمانى گروهى از بصريان را پذيرفته و به مهمانى مزبور رفته، براى او نامه‏اى چنين نوشت: پس از سپاس و درود، اى پسر حنيف، به من خبر رسيده كه يكى از جوانان اهل بصره تو را به مهمانى دعوت كرده و تو شتابان به آن مهمانى رفته‏اى و غذاهاى رنگارنگ براى تو خواسته‏اند و كاسه‏هاى بزرگ پيش تو آورده‏اند گمان نمى‏كردم تو به مهمانى گروهى بروى كه نيازمندانشان را دور و ثروتمندانشان را دعوت مى‏كنند .

آگاه باشيد، پيشواى شما از دنياى خود به دو جامعه كهنه، و از خوراكش به دو گرده نان اكتفا كرده است آگاه باشيد شما بر چنين‏ كارى قدرت نداريد، ولى مرا به پرهيزكارى و كوشش و پاكدامنى و درستكارى كمك كنيد. بخدا قسم من از دنياى شما زرى نياندوخته و از غنائم آن مال فراوانى ذخيره نكرده‏ام و با جامه كهنه‏ام لباس كهنه ديگرى آماده ننموده و وجبى از زمين را در تصرف نگرفته‏ام .

اگر مى‏خواستم، به صاف شده‏ى اين عسل و مغز اين گندم و بافته‏هاى اين ابريشم راه مى‏بردم، ولى هيهات كه خواسته بيجا بر من پيروز گردد و حرص، مرا به انتخاب خوراكها بكشاند، در حالى كه شايد در حجاز يا يمامه كسى باشد كه طمع در قرص نان نداشته و سيرى را بياد ندارد يا با شكم پر بخوابم در حالى كه اطراف من شكم‏هاى گرسنه و جگرهاى تشنه باشند .

آيا از خودم به اين قانع باشم كه به من زمامدار مؤمنان بگويند، در حالى كه با مردم در سختى‏هاى روزگار شريك نباشم گويا من گوينده‏اى از شما را مى‏بينم كه مى‏گويد: «اگر خوراك پسر ابو طالب اين است پس ضعف و سستى، او را از جنگ با همرديفان و برابرى با دليران باز مى‏دارد» بدانيد درخت بيابانى چوبش سختتر، و درختهاى سبز و خرم پوستشان نازكتر است و گياههاى صحرائى سوخت آنها قويتر و خاموشى آنها ديرتر است بخدا قسم اگر عرب بر جنگ من يكديگر را پشتيبانى و كمك كنند هرگز روى از آنان بر نمى‏گردانم.

حكمران و تمايلات بيجا

قسمتى از نامه‏اى است كه امام «ع» آن را به اسد بن قطبه سردار سپاه حلوان كه يكى از استانهاى فارس محسوب مى‏شد نوشته است: پس از سپاس و درود، اگر خواسته حكمران اختلاف يابد او را بسيار از عدالت باز مى‏دارد. پس بايد كار مردم در حق نزد تو يكسان باشد، زيرا عدالت بجاى ستم قرار نمى‏گيرد. بنا بر اين از كارى كه نظائر آن را نمى‏پسندى دورى كن .

بدان كه هرگز چيزى تو را از حق بى‏نياز نمى‏گرداند، و حقى كه بر خويشتن دارى اين است كه خود را نگاهدارى كنى و با كوشش خود، كار رعيت را مواظبت و فساد آنان را اصلاح نمائى .

بال خود را فرود آور

قسمتى از نامه‏اى است كه امام «ع» به بعضى از فرماندارانش نوشته است: بال خود را براى رعيت فرود آور و چهره‏ات را بگشاى و پهلويت را نرم كن و در نگريستن به گوشه چشم و خيره نگاه كردن و اشاره نمودن و درود گفتن، با آنان يكسان رفتار كن تا بزرگان در ستم كردن تو طمع‏ نكنند و ضعيفان از عدالت تو مأيوس نگردند

نادان را بياموز

قسمتى از نامه‏اى است كه على «ع» آن را به قثم بن عباس، فرماندار خود در مكه، نوشته است: نادان را بياموز و با دانا گفتگو كن. بايد در برابر مردم نماينده‏اى جز زبانت و دربانى جز چهره‏ات نداشته باشى. هيچ حاجتمندى را از ملاقات خود جلوگيرى مكن، زيرا اگر آن حاجت در ابتداى عرضه آن، از درهاى تو جلوگيرى شود، در آخر كار هنگام روا كردن آن، مورد ستايش قرار نخواهى گرفت .

به آنچه از مال خدا نزد تو جمع شده است نظر كن و آن را به عيالمندان و گرسنگانى كه نزد تو هستند انفاق كن، البته بايد آن را به موارد فقر و تنگدستى برسانى، و آنچه از آن زياد آمد بسوى ما بفرست تا به كسانى كه نزد ما هستند تقسيم نمائيم، و به اهل مكه فرمان ده از كسانى كه در مكه اقامت گزيده‏اند كرايه نگيرند.

حكمران خائن

پس از آنكه منذر بن جارود عبدى در بعضى از كارهائى كه حضرت او را بر آن گماشته بود خيانت كرد، امام «ع» به او چنين نوشت: اگر آنچه از تو به من خبر رسيده راست باشد، شتر بستگان تو و بند كفشت از تو بهتر است، و كسى كه صفت تو را داشته باشد شايسته نيست بوسيله او رخنه‏اى مسدود شود يا كارى انجام گيرد، يا مقام او را بالا ببرند يا در امانتى شريكش كنند، يا براى جلوگيرى از خيانت امينش بدانند. پس هنگامى كه اين نامه‏ام بتو مى‏رسد، بخواست خدا نزد من بيا  

اخلاق پاك

قسمتى از نامه‏اى است كه حضرت به حارث همدانى نوشته است: از هر كارى كه پنهانى انجام مى‏گيرد و آشكارا شرم آور است بپرهيز، و از هر عملى كه اگر از كننده آن بپرسند، آن را انكار مى‏كند يا از آن‏ عذر مى‏خواهد دورى كن، و هر چه شنيدى براى مردم مگو كه اين دليل دروغگوئى است، و تمام آنچه مردم به تو گفته‏اند رد مكن كه اين دليل نادانى است، و هنگام قدرت چشم پوشى كن، و موقع خشم بردبار باش و با وجود تسلط گذشت كن .

از همنشينى با بدكاران بپرهيز، زيرا بدى به بدى ملحق مى‏شود. و از خشم بر حذر باش، زيرا آن لشكر بزرگى از لشكرهاى شيطان است .

طمعكاران و تنگدستان

قسمتى از خطبه‏اى است كه در باره طمعكاران و تنگدستان ايراد شده است: شما در روزگارى واقع شده‏ايد كه نيكوئى به آن پشت كرده و بدى به آن روى آورده و شيطان در تباه ساختن مردم طمع دارد .

به مردم هر وقت مى‏خواهى نظر كن: آيا جز فقيرى كه از تنگدستى رنج مى‏برد يا ثروتمندى كه نعمت خدا را كفران مى‏كند كسى مى‏بينى كجا هستند نيكان و شايستگان شما و آزادگان و بخشندگانتان كجا هستند پرهيزكاران در كسب و تجارت و پاكان در عقيده و ايمان آيا همگى از اين دنيا كوچ نكردند آيا شما جز جانشين مردم نخاله‏اى هستيد كه از جهت بى‏ارزشى و از بين رفتن نامشان، لبها در سرزنش آنان به هم نمى‏رسد خدا لعنت كند كسانى را كه به معروف امر مى‏كنند و خودشان آن را بجا نمى‏آورند و كسانى‏ را كه از منكر جلوگيرى مى‏كنند و خود مرتكب آن مى‏شوند

قاضى نادان

قسمتى از سخنان امام «ع» در توصيف كسى كه شايسته منصب قضاوت نيست و ميان مردم قضاوت مى‏كند: هنگامى كه از آب گنديده سيراب گرديد  و از مطالب بيهوده پر شد .

ميان مردم به قضاوت نشست و بيان اشتباه ديگران را بعهده گرفت .

اگر يكى از مسائل مبهم به او عرضه شود، در پاسخ آن از رأى خود سخنان كهنه و بى‏معنى، آماده مى‏كند و به آن معتقد مى‏شود. پس او در اشتباه كارى مانند عنكبوت و تار آن است، نمى‏داند آيا درست قضاوت كرده يا به خطا رفته است، اگر درست قضاوت كرده باشد مى‏ترسد مبادا خطا نموده باشد، و اگر خطا كرده باشد آرزو دارد درست حكم نموده باشد .

نادانى كه در نادانيها اشتباه فراوان دارد، مانند بادى كه گياه خشكيده را پراكنده مى‏كند، روايات را به باد مى‏دهد. چيزى را كه انكار كرده گمان علم به آن نمى‏برد و باور نمى‏كند كه غير از رأى او عقيده ديگرى وجود داشته باشد. اگر امرى بر او تاريك باشد از آنجا كه خود را نادان مى‏داند آن را مى‏پوشاند. بر اثر قضاوت‏هاى ستمگرانه او خونها نعره مى‏كشند و ميراثها فرياد مى‏كنند .

بخدا شكايت مى‏كنم از گروهى كه در سايه جهالت زندگى مى‏كنند و بر گمراهى مى‏ميرند، در ميان آنان متاعى بى‏ارزش‏تر از كتاب خدا-  آن گاه كه به درستى خوانده شود-  وجود ندارد، و كالائى رايج‏تر و گرانبهاتر از آن، هنگامى كه تحريف شود نيست. نزد آنان چيزى زشت‏تر از معروف و نيكوتر از منكر نمى‏باشد .

به رأى خود قضاوت مي كند

به سخن ديگرى از امام «ع» در همين زمينه توجه كنيد: مسئله‏اى در باره حكمى از احكام دين به يكى از آنان عرضه مى‏شود، او به رأى خود در آن قضاوت مى‏كند. همان مسئله از قاضى ديگرى سؤال مى‏شود. او بر خلاف قاضى اول در آن مسئله حكم مى‏كند آن گاه قضات با حكمهاى گوناگون نزد پيشوائى كه آنان را قاضى قرار داده اجتماع مى‏كنند. پيشواى مزبور رأى همه آنها را تصويب مى‏كند، در حالى كه خداى آنان يكى و پيامبرشان يكى و كتابشان يكى است

دانشمندشان منافق است

على «ع» مردم زمانش را چنين توصيف مى‏كند:
بدانيد شما در زمانى هستيد كه گوينده حق در آن كم است و زبان از راستگوئى كند و پيرو حقيقت خوار است. مردم آن سرگرم گناه هستند. جوانشان بدخو و پيرشان گناهكار و دانشمندشان منافق است. كوچكشان به بزرگشان احترام نمى‏گذارد و ثروتمندشان از فقيرشان دستگيرى نمى‏كند

اشتباه كارى ميكنند

هر دلدارى خردمند نيست و هر گوش‏دارى شنوا نيست و هر بيننده‏اى بينا نيست. شگفتا چگونه از خطاى اين فرقه‏ها كه دلايل آنان در دينشان با يكديگر اختلاف دارد، در شگفت نباشم اشتباه‏ كارى مى‏كنند و در مسير تمايلات نفسانى گام برمى‏دارند. كار نيك از نظر آنان كارى است كه خود نيكو شناخته‏اند، و كار زشت، كارى است كه خود زشت پنداشته‏اند . در مشگلات بسوى خود پناه مى‏برند و در موضوعات مهم بر افكار خويش اعتماد مى‏كنند. گويا هر يك از آنان پيشواى خود مى‏باشد كه در رأى خود دستگيره‏هاى استوار و دلايل محكم را از خويش گرفته است .

خوددارى

قسمتى از خطبه‏اى است كه امام «ع» آن را براى مردم ايراد كرده است: بندگان خدا، پيش از آنكه سنجيده شويد خود را بسنجيد و پيش از آنكه مورد حساب قرار گيريد به حساب خويش رسيدگى كنيد و پيش از تنگ شدن گلو نفس بكشيد و پيش از آنكه به سختى شما را ببرند تسليم گرديد  و بدانيد كسى كه خود را كمك نكند تا از جانب خود پند دهنده و باز دارنده‏اى و پند دهنده باشد

بپرهيز

على «ع» به فرزندش حسن «ع» چنين پند مى‏دهد: اى پسرك من، از دوستى با احمق پرهيز كن، زيرا او مى‏خواهد به تو سود رساند زيان مى‏رساند، و از دوستى با بخيل بر حذر باش، زيرا او چيزى را كه به آن بسيار نيازمندى از تو دور مى‏كند، و از دوستى با تبهكار بپرهيز كه تو را به اندك چيزى مى‏فروشد، و از دوستى با دروغگو حذر كن، زيرا او مانند سراب است كه دور را براى تو نزديك، و نزديك را دور مى‏گرداند

خشنودى و خشم

به اين سخن توجه كنيد: اى مردم، در راه هدايت از جهت كمى پيروان آن نگران نباشيد، زيرا مردم بر سر سفره‏اى گرد آمده‏اند  كه سيرى آن كوتاه و گرسنگيش طولانى است اى مردم، انسانها را تنها خشنودى و خشم گرد مى‏آورد .

اى مردم، هر كه راه آشكار بپيمايد به آب و آبادى مى‏رسد و هر كه بيراهه رود در بيابان بى‏آب و علف قرار مى‏گيرد .

دوروئى و ستم

قسمتى از خطبه‏اى را در ضمن جملات زير مى‏خوانيد: از شكستن و دگرگون ساختن اخلاق بر حذر باشيد . همانا زبان مؤمن پشت قلب او است، و قلب منافق در پشت زبان او قرار دارد .

زيرا مؤمن هرگاه بخواهد سخنى بگويد در آن انديشه مى‏كند: اگر نيكو بود آن را آشكار مى‏كند و اگر بد بود آن را مى‏پوشاند، و منافق آنچه بزبانش بيايد مى‏گويد و نمى‏داند كدام سخن به سود و كدام به زيان او است اما ستمى كه قابل اغماض نيست، ستم بندگان نسبت به يكديگر است. گرد آمدن بر حقى كه از آن كراهت داريد بهتر از جدائى در باطلى است كه آن را دوست مى‏داريد . خوشا بحال كسى كه عيب خودش را از عيب مردم باز دارد، در نتيجه بكار خود مشغول گردد و مردم از ناحيه او در آسايش باشند

خويشاوندان

قسمتى از خطبه‏اى كه امام «ع» براى مردم ايراد كرده است: اى مردم، انسان هر چند ثروتمند باشد از خويشاوندان خود بى‏نياز نيست و به دفاع آنان بوسيله دست و زبانشان، احتياج دارد .

خويشاوندان شخص براى حمايت غايبانه او بزرگترين افراد محسوب مى‏شوند و پراكندگى وى را از همه بهتر مى‏توانند برطرف نمايند و در حوادث ناگوارى كه براى او پيش مى‏آيد نسبت به او از همه مردم مهربانترند .

كسى كه از خويشاوندان خود دست بكشد، در حقيقت يك دست از آنها گرفته شده، اما از او دستهاى زيادى گرفته شده است

سرشت انسان

على «ع» در زمينه سرشت انسان چنين مى‏گويد: قلب آدمى داراى صفات پسنديده و صفات ناپسندى بر خلاف آنها مى‏باشد: اگر اميد، به آن روى آورد طمع آن را خوار مى‏گرداند. و اگر طمع در آن بجوش آيد، حرص نابودش مى‏سازد و اگر خشم براى آن پيش آيد تندى و غضب به آن سخت مى‏گيرد. و اگر خشنودى آن را خوشبخت كند خوددارى (از زيانها) را فراموش مى‏كند. و اگر ترس آن را فراگيرد دورى جستن (از كار) مشغولش مى‏دارد، و اگر امنيت آن گسترش يابد غفلت آن را مى‏ربايد. و اگر مالى بدست آورد بى‏نيازى آن را به ناسپاسى مى‏كشاند. و اگر به مصيبتى دچار شود بى‏تابى رسوايش مى‏كند. و اگر فقر و تنگدستى آن را بگزد سختى و بلا گرفتارش مى‏كند. و اگر گرسنگى بر آن سخت گيرد ناتوانى آن را از پاى در مى‏آورد. و اگر سيرى آن از حد بگذرد پرى شكم آنرا آزار مى‏دهد. پس هر كوتاهى در باره آن زيان آور و هر زياده‏روى نسبت به آن تباه كننده مى‏باشد

روزگار و مردم آن

در اين سخن زيبا دقت كنيد: هرگاه نيكوكارى، روزگار و مردم آن را فرا گرفت، سپس مردى نسبت به مردى كه بدنامى او آشكار نشده بدگمان شود به او ستم نموده است و هرگاه تباهكارى بر روزگار و اهلش حكومت يافت پس مردى نسبت به مردى خوش گمان باشد خود را در خطر قرار داده است