با خدا انصاف داشته باش و نسبت
به مردم و خويشاوندان نزديك و هر رعيتى كه به او علاقه دارى با انصاف رفتار كن،
زيرا اگر چنين نكنى ستم كردهاى و هر كس به بندگان خدا ستم كند خدا بجاى بندگانش با
او دشمن است. و هيچ چيزى مانند ظلم، نعمت خدا را تغيير نمىدهد و او را زود بخشم
نمىآورد، زيرا خداوند دعاى ستمديدگان را مىشنود و در كمين ستمگران است.
بايد ميانهروى در حق و عدالت همگانى و جلب رضايت رعيت، از نظر تو بهترين كارها
باشد، زيرا خشم عموم، خشنودى چند نفر را از بين مىبرد و خشم چند تن در برابر
خشنودى عموم قابل اغماض است از رعيت، هيچكس بر حكمران هنگام آسايش گران بارتر و در
گرفتارى كميارى كنندهتر و در انصاف ناراضىتر و در خواهش پر اصرارتر و هنگام بخشش
كم سپاستر و هنگام جلوگيرى كند پوزشتر و در مصيبتها كمصبرتر از خواص نيست .
گره هر كينهاى را از مردم بگشاى و رشته هر عداوتى را از خود جدا كن و هرگز در
تصديق سخنچين شتاب مكن، زيرا سخنچين هر چند خود را به صورت پند دهندگان در آورد
فريبكار است .
بدترين وزيران تو وزيرى است كه پيش از تو وزير اشرار و با آنان در گناهان شريك بوده
است، پس نبايد چنين كسى از خواص تو باشد، زيرا آنان كمك كار گناهكاران و برادر
ستمگران هستند، در حالى كه تو بجاى آنان مىتوانى بهترين وزير را بيابى كه ستمگرى
را بر ظلمش و گناهكارى را بر گناهش كمك نكرده است. و بايد برگزيدهترين آنان در نزد
تو وزيرى باشد كه تلخى حق را براى تو گوياتر باشد و در كارهائى كه خدا آن را براى
دوستانش نمىپسندد ترا كمتر كمك
كند، هر چند خواستهى نفسانى تو بر خلاف اين است. و خود را به پرهيزكاران و
راستگويان بچسبان و آنان را عادت ده كه ترا نستايند و به باطلى كه بجا نياوردهاى
ترا شاد نگردانند .
و نبايد نيكوكار و بدكار نزد تو در يك رتبه باشند، زيرا اين تساوى، نيكوكاران را به
احسان بىرغبت و بدكاران را به بدى وادار مىكند و براى هر يك از آنان آنچه را بر
خود لازم كردهاند، لازم بشمار و بدان كه هيچ چيز مانند احسان حاكم بر رعيت و
سبكبار كردن آنان و كراهت نداشتن از آنان بر چيزى كه حقى به آنها ندارد، موجب حسن
ظن حاكم بر رعيت نيست . پس بايد در اين زمينه كارى كنى كه حسن ظن به رعيت را براى
خود تحصيل كنى. و شايستهترين كسى كه بايد به او خوشبين باشى كسى است كه كردار تو
نزد او نيكو باشد، و سزاوارترين كسى كه بايد به او بدبين باشى كسى است كه عمل تو از
نظر او بد باشد .
در استوار ساختن صلاح كار شهرهاى خود و بپاداشتن آنچه مردم پيش از تو بپا
داشتهاند، بسيار با دانشمندان مذاكره و با خردمندان گفتگو كن .
از سپاهيانت آن كس را كه براى خدا و پيامبرش و براى تو پند دهندهتر است و از همه
پاكدلتر و بردبارتر مىباشد بكار بر گمار كسى كه دير بخشم آيد و از پوزش خشنود
گردد و نسبت به ضعيفان مهربان باشد و بر زورمندان سختگيرى و سربلندى نمايد ، كسى
كه تندى، او را تحريك نكند و ناتوانى، او را از كار برننشاند.
بهترين چيزى كه حكمرانان را خشنود مىسازد بپاداشتن عدل در شهرها و آشكار ساختن
محبت رعيت است. البته محبت رعيت هنگامى آشكار مىگردد كه سينههاى آنان سالم باشد،
و نصيحت آنان هنگامى صحيح است كه حكمرانان را نگهدارى كنند و حكومتشان را سنگين
نشمارند .
پس رنج و كوشش هر يك از آنان را براى خودش بدان و رنج كسى را به ديگرى نسبت مده، و
شرافت كسى تو را وادار نكند كه كار كوچك او را بزرگ بشمارى، و پستى كسى تو را بر آن
ندارد كه كار بزرگ او را كوچك پندارى .
براى قضاوت بين مردم، بهترين رعيت خود را انتخاب كن ، كسى كه كارها براى او سخت
نيايد و دشمنان با او ستيزه نكنند و بر لغزش مداومت ننمايد و نفس او به طمع نزديك
نباشد و بجاى درك وسيع، به فهم نزديك اكتفا نكند . كسى كه در شبههها بيشتر از همه
تأمل كند و بيش از همه حجت و دليل فراگيرد و از مراجعه دادخواه، كمتر از همه
رنجيده شود و در آشكار ساختن كارها از همه بردبارتر و هنگام روشن شدن حق از همه
برندهتر باشد. كسى كه ستايش ديگران او را به خودبينى وادار نكند و فريب دادن آنان
وى را منحرف نگرداند و اين گروه كم هستند. آن گاه قضاوت او را زياد مورد بررسى قرار
ده و به قدرى بذل و بخشش را نسبت به او گسترده كن كه عذر او ر
از بين ببرد و بوسيلهى آن احتياجش به مردم كم گردد و نزد خود مقامى به او عطا كن
كه خواص تو در وى طمع نكنند و از نابود شدن بوسيله مردم، در نزد تو ايمن باشد .
آن گاه در امور كار گردانانت انديشه نما و بر اساس تجربه آنان را استخدام كن، و از
روى طرفدارى بيجا و به ميل خود، آنان را بكارى نصب مكن، زيرا دلبخواهى و حمايت بيجا
از فروع ستم و خيانت محسوب مىشوند. پس كارهاى آنان را بررسى كن و بازرسهائى راستگو
و باوفا بر آنان بگمار، زيرا بازرسى پنهانى تو در كارهاى آنان باعث مىشود كه آنها
به امانتدارى مجبور گردند و با رعيت مدارا نمايند، و از ياران (خيانتكار) پرهيز
كن، بنا بر اين اگر يكى از آنان دستش را به خيانت دراز كرد و خبرهاى بازرسانت به
خيانت وى، نزد تو متفق گرديد بايد به اين اخبار به عنوان شهادت اكتفا كنى و او را
به كيفر بدنى برسانى و او را در كارش مؤاخذه كنى و به مقام ذلت نصبش نمائى و نشان
خيانت بر او بزنى و ننگ تهمت بر گردنش بگذارى .
در كار ماليات بطرزى كه به صلاح پرداخت كنندگان ماليات باشد كنجكاوى كن، زيرا آنچه
به صلاح ماليات و پرداخت كنندگان آن است به صلاح ديگران نيز مىباشد، و جز به
واسطهى ماليات دهندگان براى كسى آسايش و راحتى بوجود نمىآيد، زيرا مردم همگى نان
خور ماليات و پرداخت كنندگان آن هستند. و بايد انديشهى تو در آبادانى زمين از
انديشه در گرفتن ماليات بيشتر باشد،
زيرا ماليات جز از راه عمران بدست نمىآيد، و كسى كه ماليات را بدون عمران زمين طلب
كند شهرها را ويران كرده و بندگان را بنابودى كشانده است و كارش جز اندكى پايدار
نمىماند. و نبايد تخفيفى كه براى آنان قائل مىشود بر تو گران آيد، زيرا اين
تخفيف، اندوختهاى است كه آن را در آبادانى شهرها بتو باز مىگردانند .
و آنچه بر عمران و آبادى بار كنى مىتواند آن را بكشد، و هميشه ويرانى زمين بخاطر
تنگدستى اهل آن است، و بواسطهى توجه حكمرانان به جمع آورى مال و بدگمانى آنان به
پايدارى و كمبهره بردن از عبرتها، مردم زمين پريشان مىشوند .
پس در حال نويسندگانت نظر كن و بهترين آنان را به كارهاى خود بگمار، كسى كه اندازه
مقام خود را در كارها بداند، زيرا اگر كسى به مقام خويش نادان بود به مقام ديگرى
نادانتر است. آن گاه آنان را نبايد از روى فراست و اطمينان و خوشگمانى خود انتخاب
كنى زيرا مردان با آراستن و حسن خدمت خود، خويشتن را به حكمرانان مىشناسانند در
حالى كه غير از خير خواهى و امانت چيزى در كار نيست. و اگر در نويسندگانت نقصى باشد
و تو از آن غافل باشى آن را
به گردن تو مىگذارند .
پس سفارش در بارهى بازرگانان و صنعتگران را بپذير و در زمينه نيكى كردن به آنان،
چه مقيم باشند چه دوره گرد، سفارش كن. زيرا آنان اسباب و ريشههاى منافع هستند. و
كارهاى آنان را در حضور خود و در اطراف شهرهايت بررسى كن. با وجود اين بدان كه
بسيارى از آنان از سختگيرى بىاندازه، و بخل زشت برخوردارند و در اجناس مورد
معامله بدلخواه خود نرخ مىگذارند و اين باعث زيان عموم و نقص حكمرانان است. پس از
احتكار جلوگيرى كن، پيامبر خدا «ص» از آن جلوگيرى كرده است. و بايد خريد و فروش
بطور آسان انجام گيرد: با ترازوهاى درست و نرخهائى باشد كه به هيچيك از فروشنده و
خريدار اجحاف نشود، پس كسى كه بعد از جلوگيرى تو احتكار كند او را به كيفر برسان و
او را بدون زيادهروى مجازات كن .
آن گاه امام «ع» در نامه خود به مالك اشتر، از سر و صداى فقر و تنگدستى سخن
مىگويد: و براى رضاى خدا آنچه را خداوند از حق خود در بارهى آنان به تو
فرمان داده نگهدارى كن و سهمى از بيت المال خود را به آنان اختصاص ده، زيرا همان
سهمى كه نزديكترين آنها دارد دورترين آنان نيز خواهد داشت، و مراعات حق هر يك از
آنان از تو خواسته شده است، بنا بر اين طغيان نعمت، ترا از رسيدگى به آنان باز
ندارد، زيرا تو در ضايع ساختن كار كوچك بمنظور كامل كردن كار مهم معذور نيستى، پس
سعى و كوشش خود را از آنان دريغ مدار و از روى بىاعتنائى و تكبر از آنان روى بر
مگردان. و به كارهاى كسانى كه بتو دسترسى ندارند و چشمها آنان را بخوارى مىنگرند و
مردم كوچكشان مىشمارند رسيدگى كن، زيرا اين گروه در بين رعيت به عدل و انصاف از
ديگران نيازمندترند. و از يتيمان و سالخوردگانى كه چارهاى ندارند و خود را در معرض
سؤال قرار نمىدهند مواظبت كن، البته اينها براى حكمرانان سنگين است و هر حقى سنگين
خواهد بود و قسمتى از وقت را به نيازمندان خود اختصاص ده كه در آن وقت، خود را براى
آنان آماده ساخته و در مجلس عمومى بنشينى و براى خدائى كه تو را آفريده است فروتنى
كنى، و لشكريان و ياوران از نگهبانان و پاسداران خود را از آنان بازدار تا سخنگوى
آنها بدون لكنت با تو سخن گويد، همانا من بارها از پيامبر خدا «ص» شنيدم كه
مىفرمود: «هرگز ملتى كه در آن حق ضعيف، بدون لكنت از نيرومند گرفته نشود، به پاكى
نخواهد گرائيد» پس درشتى و ناتوانى در سخن گفتن را از آنان تحمل كن و تندى و
خودپسندى را از خود دور ساز .
آن گاه در ميان كارهائى است كه ناچار بايد خودت انجام دهى: يكى اين كه كارگردانان
خود را در آنچه نويسندگانت از آن درماندهاند پاسخ دهى و ديگر اين كه خواستههاى
مردم را كه ياوران تو به سبب آن تنگدل مىشوند، همان روز كه به تو مىرسد، انجام
دهى و در هر روز كار آن روز را بجاى آور، زيرا براى هر روزى كارى هست .
و نبايد خود را از رعيت، زياد پنهان كنى، زيرا پنهان بودن حكمرانان از رعيت، يكى از
فروع تنگى و كماطلاعى در كارها محسوب مىگردد و باعث مىشود حكمرانان از اطلاع بر
چيزهائى كه از نظر آنان پوشيده است محروم گردند. اينجا است كه نزد حكمرانان
كار بزرگ، كوچك و كار كوچك، بزرگ جلوه مىكند و زيبائى به زشتى و زشتى به زيبائى
تبديل مىشود و حق به باطل آميخته مىگردد .
البته حكمران بشر است و از كارهائى كه مردم از او پنهان مىدارند اطلاع ندارد، و حق
هم داراى نشانههائى نيست كه به سبب آنها انواع راستى از دروغ شناخته شود، و تو يكى
از اين دو نفر هستى: يا كسى هستى كه در بخشيدن حق سخاوت دارى، پس سبب پنهان بودن تو
در برابر حق واجبى كه عطا كنى يا كار نيكوئى كه بجاى آورى چيست يا كسى هستى كه از
بخشش امتناع مىكنى، پس بزودى مردم از درخواست از تو، دست برمىدارند و از بخشش تو
مأيوس مىشوند با اين كه بيشتر احتياجات مردم به تو از قبيل: شكايت از ستم يا
درخواست انصاف در معامله، از چيزهائى است كه براى تو زحمتى ندارد .
حكمران، نزديكان و درباريانى دارد كه در ميان آنها خودسرى، درازدستى و كم انصافى در
معامله وجود دارد. بنا بر اين تو با بريدن عوامل اين حالات، ريشه آنان را قطع كن و
هرگز به اطرافيان و
خويشاوندانت زمينى واگذار مكن، و مبادا كسى از نزديكان تو در تصرف مزرعهاى طمع كند
و به مردم همسايهى آن در سيراب شدن زمين يا در كار مشتركى كه رنج آن را بر ديگران
تحميل مىكنند زيان برساند، آن گاه سود گوارايش براى آنان و عيبش در دنيا و آخرت بر
عهده تو باشد .
حق را براى كسى كه شايستهى آن است- دور باشد يا نزديك- لازم بشمار و در اين كار
شكيبا و حسابگر باش اگر چه به خويشان و نزديكانت برسد آنچه برسد، و پايان حق را به
سبب آنچه بر تو گران است جستجو كن كه آن پسنديده خواهد بود .
اگر رعيت در باره تو گمان ستم بردند، عذر خود را براى آنان آشكار كن و بوسيله آشكار
سازى خود، گمان آنان را از خويشتن دور گردان، زيرا در اين كار، خود را (به دادگرى)
عادت داده و با رعيت مهربانى كردهاى و عذرى آوردهاى كه بوسيلهى آن به برپا كردن
آنان بر حق كه خواسته تو است نائل مىگردى .
هرگز از صلحى كه دشمنت ترا به آن فراخوانده و رضايت خدا در آن است خوددارى مكن،
زيرا راحتى لشكريان و آسايش اندوهها و امنيت شهرهاى تو در سايه صلح است، و اگر ميان
خود و دشمنت
پيمانى بستى يا از جانب خود لباس امان بر او پوشاندى، به پيمانت وفادار باش و امان
خود را به درستى مراعات كن و خود را در برابر پيمانى كه بستهاى سپر قرار ده و به
امان و پيمان خود خيانت مكن و دشمنت را فريب مده و پيمانى مبند كه انحراف و تأويل
در آن راه داشته باشد، و بعد از برقرارى و استوار ساختن پيمان بر سخن دو پهلو
اعتماد مكن ، و سختى كارى كه عهد خدا را بايد در آن مراعات كنى تو را بدون حق به
شكستن آن وادار نكند .
هرگز با ريختن خون حرام، حكومت خود را تقويت مكن، زيرا اين از چيزهائى است كه حكومت
را ضعيف و سست مىگرداند بلكه آن را از بين برده و (به ديگرى) انتقال مىدهد، و تو
در نزد خدا و نزد من در قتل عمدى هيچگونه عذرى نخواهى داشت بپرهيز از اين كه به
احسان خود بر رعيت منت گذارى يا در كارى كه انجام دادهاى اظهار زيادى كنى يا اين
كه به آنان وعدهاى بدهى و به وعده خود وفا نكنى، زيرا منت گذاردن، احسان را بىاثر
مىكند و اظهار زيادى پرتو حق را از بين مىبرد و وفا نكردن به وعده باعث خشم خدا و
مردم مىگردد .
بپرهيز از اين كه در كارها پيش از رسيدن وقت آن شتاب نمائى يا هنگام آشكار بودن و
امكان آن اظهار سستى كنى، يا آن را پشت گوش بياندازى. پس هر كارى را بجاى خود بگذار
و هر عملى را بموقع انجام ده .
بپرهيز از اين كه آنچه را كه مردم در آن برابرند به خود اختصاص دهى و در چيزى كه
ديگران از تو انتظار دارند و براى همه آشكار است خود را به نادانى بزنى، زيرا آن
چيز از تو براى ديگرى گرفته خواهد شد، و بزودى پرده از روى كارها برداشته مىشود و
انتقام ستمديده را از تو مىگيرند. هنگام خشم و تيزى قدرت و حمله دست، و تندى
زيانت، بر خود مسلط باش و با تأخير انداختن حمله و خوددارى از تندى زبان، از تمام
اين كارها حذر كن تا خشم تو فرو نشيند و بر اراده خويش مسلط گردى .
بر تو لازم است كه حكومت عادلانه يا روش نيكوى پيشينيان خود را بخاطر بياورى و در
پيروى از آنچه در اين عهدنامه بتو سفارش كردم كوشش كنى. من با اين عهدنامه حجت خود
را بر تو استوار ساختم تا هنگامى كه نفس تو بتمايلات خود شتاب مىكند بهانهاى
نداشته باشى. از خدا درخواست مىكنم كه من و تو را در بپاداشتن عذر
آشكار در برابر او و خلقش، موفق بدارد .
حدود ماليات
قسمتى از توصيهاى است كه معمولا امام «ع» آن را براى كسى كه او را در جمعآورى
صدقات استخدام مىكرده، مىنوشته است. اين توصيه سرشار از محبت حكمران- پدر به
فرزندانش مىباشد، و شايسته است در قوانين نمونه دولتى كه افراد برجسته آن را در
خواب مىبينند داخل گردد: هنگامى كه بر قبيلهاى وارد شدى، بدون آنكه به
خانههايشان در آئى بر سر آب آنها فرود آى، سپس با متانت و آرامش بسوى آنان برو، تا
بين آنها بايستى و بر آنان سلام كنى، و درود بر آنان را كوتاه مكن .
پس مىگوئى: اى بندگان خدا، ولى خدا و خليفه او مرا بسوى شما فرستاده
تا حق خدا را در اموالتان از شما بگيرم، آيا خدا در اموال شما حقى دارد كه آن را به
ولى او بپردازيد پس اگر كسى گفت: نه به او مراجعه مكن، و اگر كسى گفت: آرى بدون
آنكه او را بترسانى و بيم دهى يا بر او سخت بگيرى يا او را به زحمت بياندازى،
همراهش برو و آنچه طلا و نقره به تو مىدهد بگير، و اگر گاو و گوسفند يا شتر داشته
باشد بىاجازه او نزد آنها مرو، پس اگر نزد چارپايان آمدى، مانند كسى كه بر صاحب آن
تسلط دارد و سخت گيرى مىكند بر آنها وارد مشو، و هرگز چارپائى را رم مده و مترسان
و در مورد آن با صاحبش بدرفتارى مكن، و مال را به دو قسمت تقسيم كن و او را مخير
گردان: پس اگر اختيار نمود، متعرض چيزى كه انتخاب كرده مشو، و همچنين پيوسته قسمت
نما تا مقدارى كه حق خدا در مال او است باقى بماند، پس حق خدا را از او بگير، پس
اگر از تو تقاضاى فسخ تقسيم نمود تو فسخ كن و دو قسمت را درهم مخلوط نما و آنچه را
نخست بجا آورده بودى دوباره بجاى آور، تا حق خدا را در مال او بستانى.
بيخردان و تبهكاران
قسمتى از نامهاى است كه امام «ع» آن را بوسيله مالك اشتر هنگامى كه حكومت مصر را
به او واگذار كرد براى مصريان فرستاده است: بخدا قسم اگر من به تنهائى با آنان
روبرو شوم و آنها همه روى زمين را پر كرده باشند باك ندارم، و نمىهراسم . من در
باره گمراهى كه در آن قرار گرفتهاند و هدايتى كه خود بر آن ثابت هستم از جانب خودم
بينا و از طرف پروردگارم ايمان و يقين دارم ولى من تأسف مىخورم از اين كه كار اين
ملت را بيخردان و تبهكارانشان بعهده مىگيرند و مال خدا را دست بدست گردانده و
بندگانش را برده مىكنند و شايستگان را دشمن و بدكاران را ياران خود قرار مىدهند.
اگر اين جهات در كار نبود در جمع آورى و تحريك و سرزنش شما زياد كوشش نمىكردم
رشوهخوارى در قضاوت
به سخن زير توجه كنيد:
اى انسانهاى گوناگون و دلهاى پراكنده كه بدنهايتان حاضر و خردهايتان از شما پنهان
است من شما را بسوى حق توجه مىدهم و شما مانند رم كردن بز از صداى شير، از آن فرار
مىكنيد اى كاش مىشد به وسيلهى شما عدالت پنهان را آشكار سازم يا انحراف حق را
راست گردانم .
خدايا تو مىدانى كه آنچه از ما انجام گرفت بخاطر هم چشمى در سلطنت و بدست آوردن
مال دنيا نبود، بلكه براى اين بود كه آثار دين تو را باز گردانيم و صلح و آرامش را
در شهرهاى تو آشكار سازيم تا بندگان ستمديدهات از امن و آسودگى برخوردار گردند .
شما دانستيد كه سزاوار است حكمران بخيل نباشد تا به اموال مردم چشم طمع بدوزد، و
جاهل نباشد تا مردم را به نادانى خود گمراه كند، و ستمگر نباشد تا در اثر ظلم خود
مردم را نابود سازد، و به اموال خيانت نكند تا طايفهاى را بر گروه ديگر برترى دهد،
و در قضاوت رشوه نگيرد تا حقوق مردم را از بين ببرد .
به كمك ستمديده
به سخن ديگرى از على «ع» توجه كنيد من شما را براى خدا مىخواهم و شما مرا براى خود
مىخواهيد اى مردم، مرا بر زيان خود كمك دهيد. بخدا قسم با ستمديده از روى عدالت
رفتار مىكنم و حق او را از ستمگر مىگيرم و ستمكار را با
حلقهى بينىاش مىكشم تا او را بسر چشمه حق وارد سازم اگر چه از آن كراهت داشته
باشد
مال مردم
هنگامى كه عبد الله بن زمعه كه يكى از ياران على «ع» بشمار مىرفت، در زمان خلافت
حضرت نزد وى آمد و از او مالى درخواست كرد، حضرت با اين سخن زيبا به او پاسخ گفت:
اين مال نه اختصاص به من دارد و نه اختصاص به تو چيدهى دستهاى آنان براى دهانهاى
ديگران نمىباشد
امانت
نامهاى است كه امام «ع» آن را به اشعث بن قيس، فرماندار آذربايجان نوشته است: عمل
تو غذا و خوراك نيست ولى در گردن تو امانتى است. تو
حق ندارى در كار رعيت به ميل خود رفتار نمائى، در حالى كه در دستهاى تو مالى از مال
خداوند بزرگ وجود داشته باشد و تو از خزانهداران آن باشى تا آن را به من تسليم
كنى. آرزو دارم من بدترين حكمرانان براى تو نباشم والسلام .
با شمشيرم ترا مىزنم
قسمتى از نامهاى است كه امام «ع» آن را به يكى از فرمانداران خود كه بيت المال را
ربوده و به حجاز فرار كرده بود، نوشته است: پس هنگامى كه در اثر خيانت شديد به
مردم، قدرت يافتى، در حمله سرعت نموده و زود برجستى و مانند گرگى كه بىپروا، بز از
پا افتاده را مىربايد، اموال آنان را كه براى بيوهزنان و يتيمان خود اندوخته
بودند و تو بر آن دست يافتى ربودى و با گشادگى سينه، بدون آنكه از گناه ربودن آن
بپرهيزى، آن را بسوى حجاز بردى .
چگونه آشاميدنى و غذا را بر خود گوارا مىدارى در حالى كه مىدانى حرام مىخورى و
حرام مىآشامى پس از خدا بترس و اموال اين گروه را به آنان بازگردان كه اگر اين كار
را نكنى و خداوند مرا بر تو قدرت دهد همانا در باره تو نزد خدا عذر مىآورم و با
شمشيرم تر
مىزنم، شمشيرى كه هيچكس را به آن نزدهام مگر آنكه داخل آتش شده است بخدا قسم اگر
حسن و حسين كارى كه تو كردى انجام داده بودند، با آنان صلح و آشتى نمىكردم و از
ناحيه من به خواستهاى نمىرسيدند تا آنكه حق را از آنها بگيرم و باطل ناشى از ستم
آنان را زايل سازم
حكمران و رشوه
هنگامى كه به حضرت خبر رسيد كه عثمان بن حنيف انصارى فرماندار وى در بصره، دعوت
مهمانى گروهى از بصريان را پذيرفته و به مهمانى مزبور رفته، براى او نامهاى چنين
نوشت: پس از سپاس و درود، اى پسر حنيف، به من خبر رسيده كه يكى از جوانان اهل بصره
تو را به مهمانى دعوت كرده و تو شتابان به آن مهمانى رفتهاى و غذاهاى رنگارنگ براى
تو خواستهاند و كاسههاى بزرگ پيش تو آوردهاند گمان نمىكردم تو به مهمانى گروهى
بروى كه نيازمندانشان را دور و ثروتمندانشان را دعوت مىكنند .
آگاه باشيد، پيشواى شما از دنياى خود به دو جامعه كهنه، و از خوراكش به دو گرده نان
اكتفا كرده است آگاه باشيد شما بر چنين
كارى قدرت نداريد، ولى مرا به پرهيزكارى و كوشش و پاكدامنى و درستكارى كمك كنيد.
بخدا قسم من از دنياى شما زرى نياندوخته و از غنائم آن مال فراوانى ذخيره نكردهام
و با جامه كهنهام لباس كهنه ديگرى آماده ننموده و وجبى از زمين را در تصرف
نگرفتهام .
اگر مىخواستم، به صاف شدهى اين عسل و مغز اين گندم و بافتههاى اين ابريشم راه
مىبردم، ولى هيهات كه خواسته بيجا بر من پيروز گردد و حرص، مرا به انتخاب خوراكها
بكشاند، در حالى كه شايد در حجاز يا يمامه كسى باشد كه طمع در قرص نان نداشته و
سيرى را بياد ندارد يا با شكم پر بخوابم در حالى كه اطراف من شكمهاى گرسنه و
جگرهاى تشنه باشند .
آيا از خودم به اين قانع باشم كه به من زمامدار مؤمنان بگويند، در حالى كه با مردم
در سختىهاى روزگار شريك نباشم گويا من گويندهاى از شما را مىبينم كه مىگويد:
«اگر خوراك پسر ابو طالب اين است پس ضعف و سستى، او را از جنگ با همرديفان و برابرى
با دليران باز مىدارد» بدانيد درخت بيابانى چوبش سختتر، و درختهاى سبز و خرم
پوستشان نازكتر است و گياههاى صحرائى سوخت آنها قويتر و خاموشى آنها ديرتر است بخدا
قسم اگر عرب بر جنگ من يكديگر را پشتيبانى و كمك كنند هرگز روى از آنان بر
نمىگردانم.
حكمران و تمايلات بيجا
قسمتى از نامهاى است كه امام «ع» آن را به اسد بن قطبه سردار سپاه حلوان كه يكى از
استانهاى فارس محسوب مىشد نوشته است: پس از سپاس و درود، اگر خواسته حكمران اختلاف
يابد او را بسيار از عدالت باز مىدارد. پس بايد كار مردم در حق نزد تو يكسان باشد،
زيرا عدالت بجاى ستم قرار نمىگيرد. بنا بر اين از كارى كه نظائر آن را نمىپسندى
دورى كن .
بدان كه هرگز چيزى تو را از حق بىنياز نمىگرداند، و حقى كه بر خويشتن دارى اين
است كه خود را نگاهدارى كنى و با كوشش خود، كار رعيت را مواظبت و فساد آنان را
اصلاح نمائى .
بال خود را فرود آور
قسمتى از نامهاى است كه امام «ع» به بعضى از فرماندارانش نوشته است: بال خود را
براى رعيت فرود آور و چهرهات را بگشاى و پهلويت را نرم كن و در نگريستن به گوشه
چشم و خيره نگاه كردن و اشاره نمودن و درود گفتن، با آنان يكسان رفتار كن تا بزرگان
در ستم كردن تو طمع
نكنند و ضعيفان از عدالت تو مأيوس نگردند
نادان را بياموز
قسمتى از نامهاى است كه على «ع» آن را به قثم بن عباس، فرماندار خود در مكه، نوشته
است: نادان را بياموز و با دانا گفتگو كن. بايد در برابر مردم نمايندهاى جز زبانت
و دربانى جز چهرهات نداشته باشى. هيچ حاجتمندى را از ملاقات خود جلوگيرى مكن، زيرا
اگر آن حاجت در ابتداى عرضه آن، از درهاى تو جلوگيرى شود، در آخر كار هنگام روا
كردن آن، مورد ستايش قرار نخواهى گرفت .
به آنچه از مال خدا نزد تو جمع شده است نظر كن و آن را به عيالمندان و گرسنگانى كه
نزد تو هستند انفاق كن، البته بايد آن را به موارد فقر و تنگدستى برسانى، و آنچه از
آن زياد آمد بسوى ما بفرست تا به كسانى كه نزد ما هستند تقسيم نمائيم، و به اهل مكه
فرمان ده از كسانى كه در مكه اقامت گزيدهاند كرايه نگيرند.
حكمران خائن
پس از آنكه منذر بن جارود عبدى در بعضى از كارهائى كه حضرت او را بر آن گماشته بود
خيانت كرد، امام «ع» به او چنين نوشت: اگر آنچه از تو به من خبر رسيده راست باشد،
شتر بستگان تو و بند كفشت از تو بهتر است، و كسى كه صفت تو را داشته باشد شايسته
نيست بوسيله او رخنهاى مسدود شود يا كارى انجام گيرد، يا مقام او را بالا ببرند يا
در امانتى شريكش كنند، يا براى جلوگيرى از خيانت امينش بدانند. پس هنگامى كه اين
نامهام بتو مىرسد، بخواست خدا نزد من بيا
اخلاق پاك
قسمتى از نامهاى است كه حضرت به حارث همدانى نوشته است: از هر كارى كه پنهانى
انجام مىگيرد و آشكارا شرم آور است بپرهيز، و از هر عملى كه اگر از كننده آن
بپرسند، آن را انكار مىكند يا از آن
عذر مىخواهد دورى كن، و هر چه شنيدى براى مردم مگو كه اين دليل دروغگوئى است، و
تمام آنچه مردم به تو گفتهاند رد مكن كه اين دليل نادانى است، و هنگام قدرت چشم
پوشى كن، و موقع خشم بردبار باش و با وجود تسلط گذشت كن .
از همنشينى با بدكاران بپرهيز، زيرا بدى به بدى ملحق مىشود. و از خشم بر حذر باش،
زيرا آن لشكر بزرگى از لشكرهاى شيطان است .
طمعكاران و تنگدستان
قسمتى از خطبهاى است كه در باره طمعكاران و تنگدستان ايراد شده است: شما در
روزگارى واقع شدهايد كه نيكوئى به آن پشت كرده و بدى به آن روى آورده و شيطان در
تباه ساختن مردم طمع دارد .
به مردم هر وقت مىخواهى نظر كن: آيا جز فقيرى كه از تنگدستى رنج مىبرد يا
ثروتمندى كه نعمت خدا را كفران مىكند كسى مىبينى كجا هستند نيكان و شايستگان شما
و آزادگان و بخشندگانتان كجا هستند پرهيزكاران در كسب و تجارت و پاكان در عقيده و
ايمان آيا همگى از اين دنيا كوچ نكردند آيا شما جز جانشين مردم نخالهاى هستيد كه
از جهت بىارزشى و از بين رفتن نامشان، لبها در سرزنش آنان به هم نمىرسد خدا لعنت
كند كسانى را كه به معروف امر مىكنند و خودشان آن را بجا نمىآورند و كسانى
را كه از منكر جلوگيرى مىكنند و خود مرتكب آن مىشوند
قاضى نادان
قسمتى از سخنان امام «ع» در توصيف كسى كه شايسته منصب قضاوت نيست و ميان مردم قضاوت
مىكند: هنگامى كه از آب گنديده سيراب گرديد و از مطالب بيهوده پر شد .
ميان مردم به قضاوت نشست و بيان اشتباه ديگران را بعهده گرفت .
اگر يكى از مسائل مبهم به او عرضه شود، در پاسخ آن از رأى خود سخنان كهنه و
بىمعنى، آماده مىكند و به آن معتقد مىشود. پس او در اشتباه كارى مانند عنكبوت و
تار آن است، نمىداند آيا درست قضاوت كرده يا به خطا رفته است، اگر درست قضاوت كرده
باشد مىترسد مبادا خطا نموده باشد، و اگر خطا كرده باشد آرزو دارد درست حكم نموده
باشد .
نادانى كه در نادانيها اشتباه فراوان دارد، مانند بادى كه گياه خشكيده را پراكنده
مىكند، روايات را به باد مىدهد. چيزى را كه انكار كرده گمان علم به آن نمىبرد و
باور نمىكند كه غير از رأى او عقيده ديگرى وجود داشته باشد. اگر امرى بر او تاريك
باشد از آنجا كه خود را نادان مىداند آن را مىپوشاند. بر اثر قضاوتهاى ستمگرانه
او خونها نعره مىكشند و ميراثها فرياد مىكنند .
بخدا شكايت مىكنم از گروهى كه در سايه جهالت زندگى مىكنند و بر گمراهى مىميرند،
در ميان آنان متاعى بىارزشتر از كتاب خدا- آن گاه كه به درستى خوانده شود- وجود
ندارد، و كالائى رايجتر و گرانبهاتر از آن، هنگامى كه تحريف شود نيست. نزد آنان
چيزى زشتتر از معروف و نيكوتر از منكر نمىباشد .
به رأى خود قضاوت مي كند
به سخن ديگرى از امام «ع» در همين زمينه توجه كنيد: مسئلهاى در باره حكمى از احكام
دين به يكى از آنان عرضه مىشود، او
به رأى خود در آن قضاوت مىكند. همان مسئله از قاضى ديگرى سؤال مىشود. او بر خلاف
قاضى اول در آن مسئله حكم مىكند آن گاه قضات با حكمهاى گوناگون نزد پيشوائى كه
آنان را قاضى قرار داده اجتماع مىكنند. پيشواى مزبور رأى همه آنها را تصويب
مىكند، در حالى كه خداى آنان يكى و پيامبرشان يكى و كتابشان يكى است
دانشمندشان منافق است
على «ع» مردم زمانش را چنين توصيف مىكند:
بدانيد شما در زمانى هستيد كه گوينده حق
در آن كم است و زبان از راستگوئى كند و پيرو حقيقت خوار است. مردم آن سرگرم گناه
هستند. جوانشان بدخو و پيرشان گناهكار و دانشمندشان منافق است. كوچكشان به بزرگشان
احترام نمىگذارد و ثروتمندشان از فقيرشان دستگيرى نمىكند
اشتباه كارى ميكنند
هر دلدارى خردمند نيست و هر گوشدارى شنوا نيست و هر بينندهاى بينا نيست. شگفتا
چگونه از خطاى اين فرقهها كه دلايل آنان در دينشان با يكديگر اختلاف دارد، در شگفت
نباشم اشتباه
كارى مىكنند و در مسير تمايلات نفسانى گام برمىدارند. كار نيك از نظر آنان كارى
است كه خود نيكو شناختهاند، و كار زشت، كارى است كه خود زشت پنداشتهاند . در
مشگلات بسوى خود پناه مىبرند و در موضوعات مهم بر افكار خويش اعتماد مىكنند. گويا
هر يك از آنان پيشواى خود مىباشد كه در رأى خود دستگيرههاى استوار و دلايل محكم
را از خويش گرفته است .
خوددارى
قسمتى از خطبهاى است كه امام «ع» آن را براى مردم ايراد كرده است: بندگان خدا، پيش
از آنكه سنجيده شويد خود را بسنجيد و پيش از آنكه مورد حساب قرار گيريد به حساب
خويش رسيدگى كنيد و پيش از تنگ شدن گلو نفس بكشيد و پيش از آنكه به سختى شما را
ببرند تسليم گرديد و بدانيد كسى كه خود را كمك نكند تا از جانب خود
پند دهنده و باز دارندهاى و پند دهنده باشد
بپرهيز
على «ع» به فرزندش حسن «ع» چنين پند مىدهد: اى پسرك من، از دوستى با احمق پرهيز
كن، زيرا او مىخواهد به تو سود رساند زيان مىرساند، و از دوستى با بخيل بر حذر
باش، زيرا او چيزى را كه به آن بسيار نيازمندى از تو دور مىكند، و از دوستى با
تبهكار بپرهيز كه تو را به اندك چيزى مىفروشد، و از دوستى با دروغگو حذر كن، زيرا
او مانند سراب است كه دور را براى تو نزديك، و نزديك را دور مىگرداند
خشنودى و خشم
به اين سخن توجه كنيد: اى مردم، در راه هدايت از جهت كمى پيروان آن نگران نباشيد،
زيرا مردم بر سر سفرهاى گرد آمدهاند كه سيرى آن كوتاه و گرسنگيش طولانى است اى
مردم، انسانها را تنها خشنودى و خشم گرد مىآورد .
اى مردم، هر كه راه آشكار بپيمايد به آب و آبادى مىرسد و هر كه بيراهه رود در
بيابان بىآب و علف قرار مىگيرد .
دوروئى و ستم
قسمتى از خطبهاى را در ضمن جملات زير مىخوانيد: از شكستن و دگرگون ساختن اخلاق بر
حذر باشيد . همانا زبان مؤمن پشت قلب او است، و قلب منافق در پشت زبان او قرار دارد
.
زيرا مؤمن هرگاه بخواهد سخنى بگويد در آن انديشه مىكند: اگر نيكو بود آن را آشكار
مىكند و اگر بد بود آن را مىپوشاند، و منافق آنچه بزبانش بيايد مىگويد و
نمىداند كدام سخن به سود و كدام به زيان او است اما ستمى كه قابل اغماض نيست، ستم
بندگان نسبت به يكديگر است. گرد آمدن بر حقى كه از آن كراهت داريد بهتر از جدائى در
باطلى است كه آن را دوست مىداريد . خوشا بحال كسى كه عيب خودش را از عيب مردم باز
دارد، در نتيجه بكار خود مشغول گردد و مردم از ناحيه او در آسايش باشند
خويشاوندان
قسمتى از خطبهاى كه امام «ع» براى مردم ايراد كرده است: اى مردم، انسان هر چند
ثروتمند باشد از خويشاوندان خود بىنياز نيست و به دفاع آنان بوسيله دست و زبانشان،
احتياج دارد .
خويشاوندان شخص براى حمايت غايبانه او بزرگترين افراد محسوب مىشوند و پراكندگى وى
را از همه بهتر مىتوانند برطرف نمايند و در حوادث ناگوارى كه براى او پيش مىآيد
نسبت به او از همه مردم مهربانترند .
كسى كه از خويشاوندان خود دست بكشد، در حقيقت يك دست از آنها گرفته شده، اما از او
دستهاى زيادى گرفته شده است
سرشت انسان
على «ع» در زمينه سرشت انسان چنين مىگويد: قلب آدمى داراى صفات پسنديده و صفات
ناپسندى بر خلاف آنها مىباشد: اگر اميد، به آن روى آورد طمع آن را خوار مىگرداند.
و اگر طمع در آن بجوش آيد، حرص نابودش مىسازد و اگر خشم براى آن پيش آيد تندى و
غضب به آن سخت مىگيرد. و اگر خشنودى آن را خوشبخت كند خوددارى (از زيانها) را
فراموش مىكند. و اگر ترس آن را فراگيرد دورى جستن (از كار) مشغولش مىدارد، و اگر
امنيت آن گسترش يابد غفلت آن را مىربايد. و اگر مالى بدست آورد بىنيازى آن را به
ناسپاسى مىكشاند. و اگر به مصيبتى دچار شود بىتابى رسوايش مىكند. و اگر فقر و
تنگدستى آن را بگزد سختى و بلا گرفتارش مىكند. و اگر گرسنگى بر آن سخت گيرد
ناتوانى آن را از پاى در مىآورد. و اگر سيرى آن از حد بگذرد پرى شكم آنرا آزار
مىدهد. پس هر كوتاهى در باره آن زيان آور و هر زيادهروى نسبت به آن تباه كننده
مىباشد
روزگار و مردم آن
در اين سخن زيبا دقت كنيد: هرگاه نيكوكارى، روزگار و مردم آن را فرا گرفت، سپس مردى
نسبت به مردى كه بدنامى او آشكار نشده بدگمان شود به او ستم نموده است و هرگاه
تباهكارى بر روزگار و اهلش حكومت يافت پس مردى نسبت به مردى خوش گمان باشد خود را
در خطر قرار داده است