تقوا و سياست

على اكبر ذاكرى

- ۱ -


مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

به مناسبت وقوع دو عيد غديرخم در آغاز و پايان سال 1379 شمسى ، اين سال از سوى رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آيه الله خامنه اى - مدظله - سال اميرالمؤ منين (عليه السلام ) اعلام شد، تا مردم بيشتر با سيره و روش و سخنان و دستورهاى آن حضرت آشنا شوند و در جهت گسترش انديشه هاى الهى آن بزرگ مرد تاريخ تلاش نمايند و به تلاش هاى وى در راه اجراى عدالت و حق جامه عمل بپوشاند.

تمام دوران زندگانى على بن ابى طالب (عليه السلام ) براى ما درس آموز است . دوران مكه ، دوران مدينه و دفاع از پيامبر و اسلام ، دوران 25 سال سكوت و راهنمايى و مشاورت فكرى خلفا و دوران خلافت آن حضرت . از مهم ترين دوران درس آموز مكتب علوى ، زمانى است كه وى پس از سال ها سكوت به خواست مردم ، حكومت را در اختيار مى گيرد. اين دوره براى جامعه نو پاى اسلامى ما بسى مهم ونيازمند به بازشناسى است . اين دوران اميخته با حوادث گوناگونى بوده كه امام على (عليه السلام ) به تناسب رويدادهاى سياسى ، اجتماعى ، بيانات و دستورالعمل هاى گران مايه اى براى ما به يادگار گذاشته است . بخشى از سخنان على (عليه السلام ) نامه هايى است كه درباره حوادث مهم آن زمان و يا در پاسخ به سؤ الات افراد و نامه هاى گروه ها و اشخاص و يا در جهت راهنمايى كارگزاران خود نوشته است . تمام سخنان و نوشته هاى امام على (عليه السلام ) درس آموز و مفيد است ؛ اما نامه هايى كه در مورد امور حكومتى و حوادث سياسى نگاشته از بر جستگى هاى ويژه اى برخوردار است . از جمع نامه هاى حضرت تا كنون سه نامه را برگزيده و با ترجمه تقديم علاقه مندان حضرتش مى نمايم .

1. نامه حضرت به محمدبن ابى بكر استاندار مصر در پاسخ به پرسش هاى وى ؛ از آنجا كه در اين نامه از مسائل عبادى و سياسى سخن گفته شده و از بهره مندى متقين از مواهب دنيوى سخن به ميان آمده ، عنوان تقوا و سياست را به آن داده ايم .

از آن جا كه متن نامه از منابع گوناگون تهيه شده ، براى استفاده عرب زبان ها عنوان هاى عربى نيز براى مطالب آن ذكر شده است .

2. عهدنامه مالك اشتر هنگامى كه او را به مصر اعزام كرد؛ چون در اين نامه از مسائل مورد نياز حاكم اسلامى سخن به ميان آمده ، آن را تحت عنوان مديريت و سياست تقديم مى كنيم .

3. نامه على (عليه السلام ) به شيعيان و طرفداران خود كه در آن اوضاع سياسى پس از پيامبر (صل الله عليه و آله ) را تشريح كرد و گزارشى از حوادث سياسى دوران حكومت خويش تا سال 38 قمرى ارائه نمود؛ از اين رو، آن را با عنوان حكومت و سياست ارائه مى نماييم .

اين سه نامه نوعى با هم پيوستگى و ارتباط دارند و ترتيب نگارش آنها نيز مورد توجه قرار گرفته است . اولين نامه ، عهدنامه محمدبن ابى بكر است هنگامى كه وى استاندار مصر بود. او طى نامه اى پرسش هايى از على (عليه السلام ) نمود و حضرت طى نامه مفصلى به آن پاسخ داد.

پاسخ حضرت شامل موارد ذيل است :

- حكم مرتد و خورشيد پرستان و متخلفان از اهل كتاب ؛

- شيوه قضاوت درست ؛

- توصيه به تقوا و اين كه پارسيان از نعمت هاى دنيوى و اخروى هردو استفاده مى كنند؛

- توضيحاتى درباره نماز، وضو، روزه ، اعتكاف وامر به معروف ؛

- توصيه هايى به مردم مصر؛

- توضيحاتى درباره مرگ ، قبر و نعمت هاى بهشتى و عذاب الهى .

و آن گاه كه خبر اوضاع نابسامان مصر به حضرت مى رسد، مالك اشتر نخعى ، آن فرمانده بزرگ را به آن ديار اعزام مى كند و عهدنامه مفصلى براى وى مى نگارد كه نياز به پرسش نداشته باشد. اين عهدنامه را در چهل عنوان و با سه روايت ارائه خواهيم كرد.

بعد از شهادت مالك و محمدبن ابى بكر و سقوط مصر و تصرف آن به دست عمروبن عاص عده اى در كوفه نظر على (عليه السلام ) را درباره دو خليفه اول و دوم جويا مى شوند. با اين كه زمان را براى پاسخ گويى مناسب نمى داند، اما به ناچار طى نامه اى به شيعيان كه ده تن را به آن گواه گرفت در اين باره و حوادث سياسى دوران خلافت خود مسائل مهمى را بيان فرمود. ما اين سه نامه را با خواست خداوند در سال اميرالمؤ منين (عليه السلام ) به طور جداگانه خدمت شيفتگان مكتب علوى تقديم مى كنيم .

شايان ذكراست كه دو نامه اول را در جلد دوم سيماى كارگزارن على بن ابى طالب اميرالمؤ منين (عليه السلام ) آورده ايم و به جهت اهميت آنها جداگانه تقديم مى كنيم . و درباره اهميت نامه سوم در مقاله اى با عنوان ((تهاجم نو، با شبهه كهنه عليه تشيع ، افسانه ابن سبا)) در شماره 88 مجله حوزه سخن گفته ايم .

به نظر نگارنده ، حفظ و بحث و بررسى و تدريس اين سه نامه براى مراكز علمى حوزه و دانشگاه لازم است . و مناسب است طلاب اين نامه ها را حفظ كنند و مورد توجه قرار دهند مديران حوزه آنها را جزو متون درسى حوزه ها قرار دهند. همان گونه كه مرحوم ميرزاى شيرازى بزرگ - كه عنايت زيادى به مسائل اجتماعى داشت - عهدنامه مالك اشتر را سرمشق خود قرار داده و بر عمل به آن مواظبت مى فرمود.

لازم مى دانم از پسرم حامد تشكر نموده و برايش آرزوى موفقيت نمايم كه مرا در غلطگيرى اين سه جلد كمك كرد.

قم - على اكبر ذاكرى

1379 سال امير المؤ منين عليه السلام

بخش اول : محمدبن ابى بكر استاندار مصر

شرح حال محمدبن ابى بكر

محمدبن ابى بكربن ابى قحانه در سال حجه الوداع در بيداء متولد شد. مادرش اسماء دختر عميس از زنان مؤ من و همسر جعفربن ابى طالب بود كه بعد از شهادت جعفر با خواستگارى ابوبكر با وى ازدواج كرد. نيجه اين ازدواج محمدبن ابى بكر بود. اسماء پس از مرگ ابوبكر، همسر على (عليه السلام ) شد.از اين رو، محمدبن ابى بكر نزد على (عليه السلام ) بزرگ شد.محمدبن ابى بكر در سال 35 قمرى همراه با محمدبن ابى حذيفه در مصر به كارهاى خلاف شرع كارگزار مصر از طرف عثمان ، عبدالله بن سعدبن ابى سرح اعتراض كردند و هفت صد تن از مصريان به رهبرى محمدبن ابى بكر، براى شكايت از استاندار مصر كه شخص بى گناهى را كشته بود به مدينه نزد خليفه وقت عثمان رفتند. بعد از گفت و گوهاى فراوان عثمان به عزل ابن ابى سرح رضايت داد و محمدبن ابى بكر را والى مصر نمود. هياءت مصرى همراه با استاندار جديد خود، در مسير بازگشت به مصر به غلام عثمان برخورد كردند كه نامه اى با خود داشت و در آن به عبدالله بن سعد دستور داده شده بود محمدبن ابى بكر و همراهان وى را بكشد. مصريان به مدينه بازگشتند و به اعتراض خود عليه خليفه ادامه دادند. پس از مرگ عثمان مردم با على (عليه السلام ) بيعت كردند.محمدبن ابى حذيفه كه در مصر بود كارگزار عثمان را اخراج كرد و خود مسئوليت شهر را به عهده گرفت . از اين رو، عده اى وى را اولين استاندار على ( عليه السلام ) در مصر مى دانند. على (عليه السلام ) قيس بن سعدبن عباده انصارى را به عنوان استاندار مصر اعزام كرد. محمدبن ابى بكر همراه على براى شركت در جنگ جمل به بصره رفت و بعد در كوفه مستقر شد. قيس بن سعد در مصراز مخالفان على (عليه السلام ) در خواست كرد دست از مخالفت بردارند، اما آنان را براى بيعت با على (عليه السلام ) تحت فشار قرار نداد. از طرف ديگر، معاويه نيز مكاتباتى با قيس داشت و چون او را سرسخت ديد در شام شايع كرد كه قيس با معاويه بيعت كرده است . از اين رو، عده اى در كوفه از على (عليه السلام ) خواستند كه قيس را عزل كند. پيشنهاد عبدالله بن جعفر اين بود كه محمدبن ابى بكر را به جاى وى به مصر اعزام كند. در رمضان 36 قمرى محمد به مصر اعزام شد و قيس به مدينه بازگشت . فرزند ابوبكر در مصر با دو مشكل رو به رو بود.

1. مخالفان على (عليه السلام ) كه معاويه از آنها حمايت مى كرد؛

2. پاسخ گويى به پرسش هاى فقهى .

محمدبن ابى بكر از مخالفان خواست با خليفه مسلمين بيعت كنند و بين او و معاويه نيز نامه هايى مبادله شد.

بعد از جنگ صفين و جريان حكميت ، معاويه برابر وعده اى كه به عمروعاص درباره مصر داده بود او را مسئول تسخير مصر كرد.درگيرى هايى در مصر به وجود آمده بود و احتمال حمله نظامى به آن منطقه قوت گرفت . على (عليه السلام ) مالك اشتر را به مصر اعزام كرد كه متاءسفانه قبل از رسيدن به مصر به دست مزدوران معاويه مسموم و به شهادت رسيد. جنگ نهروان فرصت مناسبى براى معاويه و عمروعاص بود كه نيروهاى خود را براى تصرف متمركز كنند؛ چرا كه خطرى از جانب على (عليه السلام ) آنها را تهديد نمى كرد.

محمدبن ابى بكر در خواست كمك كرد، اما مردم كوفه پاسخ شايسته اى ندادند و زمانى كه نيرو براى يارى محمدبن ابى بكر آماده شد خبر شهادت وى به كوفه رسيد. على (عليه السلام ) از شهادت محمد به شدت اندوهناك شد و فرمود:

ناشكيبايى ما بر مرگ وى به اندازه شادى آنها(معاويه و طرفدارانش ) است ، بى تابى من بر كشته اى - از هنگام اين جنگ ها - به اندازه بى تابى ام بر او نيست . او فرزند همسر من اسماء بود و من وى را فرزند خود مى شمردم ، او با من به نيكى رفتار مى كرد و فرزند برادرم (جعفر) محسوب مى شد. براى اين است كه ما اندوهگين هستيم و او را به حساب خدا مى گذاريم (1).

مشكل پاسخ گويى به پرسش هاى فقهى

محمدبن ابى بكر پس از اشتغال در حوزه ماءموريت خود در مصر با مشكلاتى روبه رو شد؛ ولى مشكلات وى در آغاز ورود به مصر مشكل سياسى نبود؛ زيرا تمركز قدرت در مركز خلافت مانع از شورش مخالفان در مصر و لشكر كشى معاويه به اين ديار بود. مشكلى كه محمدبن ابى بكر با آن رو به رو بود، مشكل علمى و فقهى بود. آنچه وى فرا گرفته بود، براى پاسخ گويى به نيازهاى فقهى جامعه مصر كافى نبود و اجتماع مصر از جمعيتى تشكيل مى شد كه داراى عقايد مختلف و متفاوت بودند، گروهى مسلمان ، عده اى يهودى ، جمعى نصرانى و مردمى خورشيد پرست و... بودند.از اين رو، محمدبن ابى بكر با سؤ الات شرعى جديدى رو به رو شد و با نوشتن نامه به اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در صدد دريافت پاسخ صحيح پرسش هاى خود بر آمد.

پرسش هاى فقهى محمد از اميرالمؤ منين (عليه السلام )

1. محمدبن ابى بكر طى نامه اى راجع به حكم اين مسائل شرعى از على (عليه السلام ) سؤ ال كرد:

الف ) حكم مرد مسلمانى كه با زنى نصرانى زنا كرده است .

ب ) حكم زنديقانى (بى دينانى ) كه برخى خورشيد و ماه را مى پرستند و برخى به پرستش هاى چيزهاى ديگر مشغولند و عده اى كه مرتد شده و از اسلام برگشته اند.

ج ) حكم غلام مكاتبى كه مرده و مال و فرزند بر جاى گذاشته است .

سؤ الات بالا مربوط به مسائلى است كه در ارتباط با وظايف حاكم و اجراى حدود است و مساءله سوم نيز مشكلى بوده كه بايد حاكم اسلامى پاسخ گوى آن باشد.

پاسخ على (عليه السلام ) به پرسش هاى محمدبن ابى بكر

اءقم الحد فيهم على المسلم الذى فجر بالنصرانيه ، وادفع النصرانيه الى النصارى يقضون فيها ما شاؤ وا. واءمره فى الزنادقه اءن يقتل من كان يدعى الاسلام و يترك سائرهم ، يعبدون ما شاؤ وا. واءمره فى المكاتب ان كان ترك وفاء لمكاتبه فهو غريم بيد مواليه يستوفون ما بقى من مكاتبه ، و ما بقى فلولده (2)؛

در جمع مسلمانان بر مرد مسلمانى كه با زن مسيحى زنا كرده ، حد جارى نما و زن زناكار مسيحى را به مسيحيان تحويل ده تا آن گونه كه مى خواهند (و دستور دين آنهاست ) درباره او قضاوت كنند(3).

و درباره زنداقه به او فرمان داد كه مدعى اسلام و مرتد، كشته شود و ديگران را وانهد تا آنچه را كه خواهند بپرستند.

و درباره غلام مكاتب متوفا فرمود: اگر مالى كه به جا گذاشته ، به اندازه قرار داد مكاتبه است ، او به آزاد كننده هايش بدهكار است ، به مقدارى كه (از قرار داد مكاتبه ) مانده ، دريافت مى كنند و آنچه باقى مانده از فرزندان او است .

پاسخ اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بيانگر آزادى عقيده در اسلام است ؛ اسلام به هيچ وجه پيروان ديگر اديان را مجبور به پيروى از دستورهاى اسلام نمى كند، بلكه آنها در جامعه اسلامى طبق قوانين دين خود عمل نموده و مورد مؤ اخذه وكيفر قرار مى گيرند.

نكته مهم تر آن كه حضرت مردمى را كه غير خدا را پرستش مى كنند، آزاد دانسته و آنان را مجبور به پذيرش اسلام يا ديگر اديان آسمانى نمى داند.

نامه محمدبن ابى بكر به على (عليه السلام )

2. هنگامى كه محمدبن ابى بكر در مصر بود، نامه اى به على (عليه السلام ) نوشت و از كليات حرام و حلال و سنن و مواعظ چنين پرسش ‍ كرد:

((به بنده خدا اميرالمؤ نين از طرف محمدبن ابى بكر:

درود بر تو! به راستى سپاس گويم در بر تو خدايى را كه جز او شايسته پرستش نيست .

اما بعد، اگر اميرالمؤ منين در نظر گيرد... كه نامه اى براى ما بنويسد درباره فرايض و واجبات و مسائلى كه مورد ابتلاى امثال من است براى قضاوت بين مردم ، خدا به اميرالمؤ منين ثواب بزرگ عنايت نمايد و ذخيره او را نيكو دارد(4).))

حضرت چون نامه محمد را دريافت كرد، خوشحال شد و نامه مفصلى در موضوعات مختلف براى او نوشت و در آن نامه ، خشنودى خود از در خواست محمد و اهتمام او را به اين مسائل ابراز داشت .

از آنجا كه اين نامه مشتمل بر دستورهاى ارزنده و مفيد بود، بعدها از اهميت خاصى بر خوردار شد. محمدبن ابى بكر نيز به آن بسيار توجه داشت و مسائل آن را ياد گرفته و طبق آن عمل و قضاوت مى كرد و آن را هميشه به همراه خود داشت . پس از شهادت وى ، عمروعاص تمام مدارك و اسناد و نامه هاى او را گرفته ، براى معاويه فرستاد. معاويه به اين نامه نگاه مى كرد از مضامين عالى آن تعجب مى نمود.

سخن معاويه درباره نامه اميرالمؤ منين (عليه السلام )

وليدبن عقبه كه نزد معاويه بود، زمانى كه اعجاب وى را مشاهده كرد، گفت : اين احاديث را بسوزان .

معاويه گفت : خاموش اى پسر ابى معيط! تو داراى راءى و نظر نيستى !

وليد با ناراحتى گفت : تو راءى و نظر ندارى ، آيا از نظر و خردمندى است كه مردم بدانند نامه و احاديث ابوتراب نزد تو است ! و از آنها درس ‍ آموخته و طبق آنها قضاوت مى كنى ؟ پس چرا با او مى جنگى ؟

معاويه گفت : واى بر تو! آيا به من مى گويى دانشى اين چنين را بسوزانم ، به خدا سوگند، من دانشى نشنيدم كه از آن جامع تر و استوارتر و روشن تر باشد.

وليد گفت : اگر تو دانش و قضاوت او را مى پسندى بر سر چه با او مى جنگى ؟

معاويه گفت : اگر نبود كه ابوتراب (على (عليه السلام )) عثمان را كشته است ، فتوا كه مى داد، ما از او مى پذيرفتيم . آن گاه پس از اندكى سكوت به همنشينان خود نگاه كرد و گفت : ما نمى گوييم اين از نوشته هاى على بن ابى طالب (عليه السلام ) است ، بلكه مى گوييم اين از نوشته هاى ابوبكر است كه نزد پسرش محمد بوده و ما طبق آن قضاوت كرده ، فتوا مى دهيم .

اين نامه ها پيوسته در خزائن بنى اميه بود تا حكومت به عمربن عبدالعزيز رسيد و او آن را آشكار كرد و اظهار نمود كه اين احاديث از على بن ابى طالب (عليه السلام ) است .

وقتى كه على (عليه السلام ) متوجه شد كه نامه به دست معاويه افتاده ، بسيار ناراحت و متاءسف گرديد و به ياران خود كه از سبب ناراحتى وى پرسيدند، فرمود:

((محمدبن ابى بكر را بر مصر گماشتم و به من نوشت كه سنت و شيوه شايسته را نمى داند، من نيز به او نامه نوشتم و سنت را در آن نگاشتم ، حال كه او كشته شد، آن نامه را گرفتند و بردند(5))).

ابن ابى الحديد بعد از نقل آنچه گذشت ، گويد: سزاوارتر اين است كه بگوييم آن نامه اى كه معاويه از آن استفاده مى كرد، عهدنامه مالك اشتر بود(6).

به وى بايد گفت : ما دليلى نداريم كه عهدنامه مالك به دست معاويه افتاده باشد؛ زيرا مالك به وسيله جاسوس معاويه به شهادت رسيده و عده اى همراه او بودند. همچنين از غلام مالك اشتر نقل شده كه برخى از نامه هاى حضرت در وسايل مالك پيدا شده است . بنابراين ، مشكل است كه معاويه به عهدنامه مالك اشتر دسترسى پيدا كرده باشد.

بايد توجه داشت كه نامه حضرت به محمدبن ابى بكر مفصل بوده و قسمت عمده آن به صورت متفرق به ما رسيده است و در آن موقعيت زمانى ، نامه براى معاويه كه از دانش تهى بوده ، راهگشا و كارساز بوده است و در تاريخ نمونه هاى زيادى ذكر شده كه معاويه براى حل معضلات علمى خود از على و فرزندانش كمك گرفته است ؛ چرا كه در آن زمان مسائل فقهى و شرعى ، مدون و در دسترس نبوده است .

پاسخ اميرالمؤ منين به نامه محمدبن ابى بكر

نامه امام على (عليه السلام ) به محمدبن ابى بكر در اين كتاب به تفصيل به خوانندگان گرامى تقديم مى شود، ولى پيش از نقل نامه ، توضيحاتى در اين باره ضرورى است :

1. بنابر آنچه در الغارات آمده ، حضرت امير (عليه السلام ) در اين نامه درباره مسائل متعددى سخن گفته است ؛ از قبيل قضاوت ، مرگ ، حساب ، ويژگى هاى بهشت و جهنم ، امامت ، وضو، اوقات نماز، ركوع ، سجود، و درباره ادب ، امر به معروف و نهى از منكر، روزه ، اعتكاف ، و درباره زنادقه و مرد نصرانى كه با زن مسلمان هرزگى كرده است (7) و بسيارى مطالب ديگر(8).

از اين سخن استفاده مى شود كه تمام آنچه حضرت درباره مسائل شرعى براى محمدبن ابى بكر نوشته است ، در يك نامه بوده كه به صورت نامه هاى متعدد و نقل هاى مختلف به ما رسيده است و با استناد و استفاده از منابع معتبر نقل هاى مختلف به صورت يك نامه مفصل در اين كتاب تنظيم شده است . آنچه مربوط به زنادقه و وقوع زنا بين مسلمان و نصرانى است ، قبلا به صورت نامه اى مستقل ذكر شد، چرا كه جاى اين قسمت در نامه براى ما مشخص نشد.

بحث امامت به معناى خاص آن (نزد شيعه ) در نامه نيست ، مگر اين كه منظور از امامت خلافت و اطاعت از رهبرى باشد. درباره امر به معروف و نهى از منكر نيز تنها به آيه اى از قرآن ، در تحف العقول اشاره دارد. و مطالب ديگرى كه در اين جا اشاره شده ، در نامه موجود است .

2. اين نامه در الغارات ، تحف العقول ، امالى شيخ مفيد و نهج البلاغه آمده است و كتب ديگر مانند: امالى شيخ طوسى ، بحارالانوار، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، نهج السعاده و... از اين منابع نقل كرده اند و حتى سند شيخ مفيد در امالى به صاحب الغارات منتهى مى شود.

شيخ مفيد (عليه الرحمه ) قسمت عمده نامه را نقل كرده است . مؤ لف تحف العقول با اين كه تصريح مى كند ما نامه را تلخيص كرده ايم ، ولى در آن كتاب بخش هايى از نامه نقل شده كه در كتب ديگر نيست و آنچه در نهج البلاغه آمده به نقل تحف العقول شباهت دارد. در الغارات بعد از بيان كيفيت فرستادن نامه - آن گونه كه ذكر شد - نامه را در چهار قسمت مستقل به عنوان نامه هايى جداگانه نقل كرده است :

آنچه در امالى مفيد و امالى شيخ طوسى ، مجلس اول آمده ، به اضافه نكاتى در توصيف نعمت هاى بهشتى به صورت نامه اى مستقل ذكر شده است .

قسمتى از آن نيز كه مربوط به زنادقه و زنا و مكاتب متوفا بود، قبلا ذكر شد. يك قسمت نامه نيز پاسخ به نامه محمدبن ابى بكر است كه حضرت در آن از اهتمام وى به مسائل و احكام شرعى خشنود مى شود.

قسمت چهارم نامه نيز درباره دعوت به تقوا، عدالت ، فانى بودن دنيا و اهميت شهر مصر است . راوى اين قسمت و قسمت مفصل ؛ عبدالله بن حسن مثنى است كه پاسخ على (عليه السلام ) را از عبايه نقل مى كند.

با توجه به نقل تحف العقول و نهج البلاغه ارتباط بين اين دو قسمت اخير و قسمت مفصل مشخص مى شود و هر سه قسمت به صورت يك نامه تنظيم شده است .

ابن ابى الحديد نامه مفصل را از الغارات نقل كرده ، ولى قسمتى . از آنچه مربوط به توصيف هاى نعمت هاى بهشتى است ، در اين كتاب ذكر نشده است . ما در اين كتاب آن را حذف كرديم . علامه مجلسى نيز در بحارالانوار، طبق شيوه خود، تمام آنچه در الغارات آمده را نقل كرده است و نهج السعاده نقل مفيد را برگزيده و دو قسمت ديگر را از الغارات به عنوان دو نامه مستقل ذكر كرده است .

3. عبارات متن نامه در اين كتاب ، در هر بخشى بر گرفته از اولين منبع مذكور در پاورقى است و در موارد اختلاف جزئى ، از مصادر ديگر نيز استفاده شده است . ذكر منابع مختلف در پاورقى نشانه نقل آن قسمت در منابع است ، گر چه از نظر عبارت يكسان نباشد.

در مواردى به نسخه بدل ها اشاره شده كه به نظر رسيده معنا، تفاوت پيدا كرده است . همچنين براى استفاده بهتر از سخنان حضرت ، مطالب نامه عنوان بندى شده است .

در اين كتاب بر خلاف سيماى كارگزاران بخش روزه بعد از نماز قرار گرفته شده و بعد از هر عنوان ترجمه آن نقل گرديده است .

بخش دوم : متن عهدنامه محمدبن ابى بكر

متن عهدنامه محمدبن ابى بكر

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مِنْ عَبْدِ اللَّهِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ إِلَى أَهْلِ مِصْرَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ فَإِنِّي أَحْمَدُ إِلَيْكُمُ اللَّهَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ

اءما بعد: فقد وصل الى كتابك فقراته و فهمت ماساءلتنى عنه ، و اءعجبنى اهتمامك بما لابد لك منه ، و ما لا يصلح المسلمين غيره ، وظننت ان الذى دلك عليه ، نيه صالحه و راءى غير مدخول (9) ولا خسيس ، وقد بعثت اليك اءبواب الاءقضيه جامعا لك ما اءردت فيها و لا قوه الا بالله و حسبنا الله و نعم الوكيل (10)؛

به نام خداوند بخشاينده مهربان

از بنده خدا على اميرالمؤ منين (عليه السلام ) به محمدبن ابى بكر و مردم مصر.

درود بر شما، من همگام با شما خدايى را ستايش مى كنم كه معبود به حقى جز او نيست .

اما بعد، نامه تو به من رسيد، آن را خواندم و از آنچه سؤ ال كردى مطلع شدم و از توجه تو به امورى كه برايت لازم است و چيزى كه جز آن مسلمانان را اصلاح نكند، به شگفت آمدم (و خشنود شدم ). تصور من اين است كه آنچه باعث راهنمايى تو بر اين امر شد، نيت نيكو و نظر مفيد و با ارزش تو بوده است . دستور العمل جامعى در باب قضاوت و حكم در آنچه در خواست كردى به سوى تو فرستادم . هيچ نيرويى نيست مگر نشاءت گرفته از خدا. خداوند ما را كافى است و او بهترين وكيل است .

كيفيه القضاء

اءما بعد: فعليك بتقوى الله فى مقامك و مقعدك و سرك علانيتك ، واذا انت قضيت بين الناس ، فاخض لهم جناحك ولين لهم جانبك ، وابسط لهم وجهك و آس بينهم فى اللحظ والنظر حتى لا يطمع العظماء فى حيفك لهم ولا ياءيس [ولا يياءس ] الضعفاء من عدلك عليهم (11).

واءن تساءل المدعى البينه ، وعلى المدعى عليه اليمين ، ومن صالح اءخاه على صلح فاءجز صلحه ؛ الا اءن يكون صلحا يحرم حلالا اءويحلل حراما. و آثر الفقهاء واهل الصدق والوفاء والحياء والورع على اءهل الفجور والكذب والغدر. وليكن الصالحون الاءبرار اخوانك والفاجرون الغادرون اءعداءك ، فان اءحب اخوانى الى اءكثرهم لله و اءشدهم منه خوفا. واءنا اءرجو اءن تكون منهم . ان شاء الله (12)؛

شيوه قضاوت

تقواى الهى را در ايستادن ، نشستن ، نهادن و آشكارت پيشه ساز؛ و چون در بين مردم قضاوت كنى ، فروتن و خوش رفتار باش و با چهره باز با آنها رو به رو شو و همه را با يك ديد بنگر تا بزرگان به طرفدارى تو، از خود، طمع نورزند و ضعيفان و ناتوانان از عدالت تو نوميد نگردند.

بايد از مدعى ، بينه (و شاهد) بخواهى و بر عهده مدعى عليه (منكر) قسم است . هر كس كه با برادرش صلح كرد، تو صلح او را امضا كن ، مگر صلحى كه حلالى را حرام يا حرامى را حلال سازد. فقيهان و راست گويان و اهل وفا و حيا و ورع را هميشه بر اهل فجور (فاسد) و دروغ و خيانت برگزين و لازم است كه افراد صالح نيكوكار، برادرت باشند و اشخاص ‍ نابكار حيله گر، دشمنانت ؛ زيرا محبوب ترين برادرانم نزد من كسانى هستند كه بيشتر به ياد خدا باشند و سخت تر از همه از او (خدا) بترسند و من اميدوارم كه تو از آنان باشى ، اگر خدا بخواهد.