سخنان‏ على ‏عليه‏السلام ‏از نهج‏البلاغه

فضل اللّه كمپانى

- ۶ -


شما كندتر مى‏نمايد. و زره را كامل بپوشيد (جائى از پيكر شما بيرون نماند) و شمشير ها را در غلاف خود پيش از كشيدن تكان دهيد (تا در موقع لزوم براحتى از غلاف خارج شوند). با گوشه چشم و خشمناك بدشمن بنگريد و نيزه را بطرف چپ و راست بزنيد و با لبه تيز شمشير ضربت وارد سازيد و شمشيرها را با جلو نهادن قدم بدشمن برسانيد و بدانيد كه شما زير نظر خدا بوده و با پسر عموى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى‏باشيد.

2-  پس متواليا و پى در پى حمله كنيد و از فرار شرم داريد زيرا فرار در ميان اولاد و بازماندگان شما موجب ننگ و سرزنش بوده و (ثمره‏اش نيز) در قيامت بدوزخ رفتن است و از روى طيب نفس و خوشحالى جان سپردن را بپذيريد و شادان و بآسانى سوى مرگ بشتابيد. و بر شماست كه باين سياهى بزرگ (لشكر انبوه شاميان) و سرا پرده‏اى كه با طنابها افراشته شده (پاسگاه فرماندهى معاويه) حمله بريد و درون آنرا بهم بزنيد كه شيطان (معاويه) در گوشه‏اش پنهان شده براى جستن و حمله دست پيش آورده و براى برگشتن و فرار پاى پس نهاده است (اگر از شما سستى و ترس بيند پيش مى‏آيد و اگر از شما جلدى و شجاعت بيند فرار مى‏كند). پس در قصد و تصميمتان ثابت قدم باشيد تا ستون (درخشان) حقيقت بر شما روشن و آشكار گردد (و شما برتريد و خداوند با شماست و هرگز پاداش كردارهايتان را تباه و كم نگرداند).

كلام 122 (هنگام جنگ بيارانش فرمود)

(اى سپاهيان من) هر يك از شما كه در موقع برخورد با دشمن در خود احساس دليرى و قوت قلب نموده و در يكى از برادرانش ترس و ضعفى مشاهده كرد بايد بشكرانه شجاعتى كه بوسيله آن بر برادرش برترى يافته از او نيز در مقابل دشمن دفاع نمايد همچنان كه از خود دفاع مى‏كند كه اگر خدا مى‏خواست (آن شخص ترسو و ضعيف را) هم مانند او قرار مى‏داد زيرا كه مرگ طلب كننده شتابنده است، نه ايستاده از دستش بيرون رود و نه گريزنده آنرا ناتوان سازد. (و بدانيد كه) گرامى‏ترين مردن‏ها كشته شدن (در راه خدا) است سوگند بآن كه جان پسر ابي طالب در دست (قدرت) اوست حقيقة هزار ضربت شمشير بر من آسانتر از مردن در بسترى است كه در غير طاعت خدا باشد.

از كلام 124 (در تحريض اصحاب بجنگ)

1-  (هنگام رزم) كسانى را كه زره پوشيده‏اند در جلو و آنها كه زره ندارند در عقب قرار دهيد و دندانها را بهم بفشاريد (ثابت قدم باشيد) كه اين عمل شمشيرها را از فرق‏هاى شما دور گرداند. هنگام بكار بردن نيزه‏ها بدن خود را در اطراف آنها پيچ و خم دهيد زيرا اين روش در نفوذ نيزه‏ها مؤثرتر است و چشم‏ها را فرو خوابانيد (بكثرت دشمن نگاه نكنيد) كه اين كار موجب فزونى قوّت قلب و آرامش و سكون دل گردد صداها را خاموش سازيد زيرا كه آرامش و وقار ترس و سستى را زايل گرداند.

2-  و پرچم‏تان را از جاى خود حركت ندهيد و اطرافش را خالى نگذاريد و آنرا بدست كسى جز شجاعانتان و دليرانى كه از آنچه حفظ و نگهدارى آن لازم است (از مال و ناموس و دين) دفاع مى‏نمايند نسپريد زيرا صابران و شكيبايان بر مصائب و شدايد آنهائى هستند كه در اطراف پرچم گرد آمده و آنرا از (چهار جهت) چپ و راست و پس و پيش حمايت و محافظت مى‏كنند نه از آن عقب مى‏مانند كه تسليم دشمن كنند و نه از آن جلو ميافتند كه تنها و بدون دفاع گذارند.

3-  و بايد هر مردى از شما از عهده مبارزه با حريف خود برآيد و به برادر خود نيز كمك نمايد و نبايد حريف خود را رها نموده و او را بسوى برادرش متوجه كند تا (اين حريف) با دشمن برادر باتفاق هم باو حمله آورند. و بخدا سوگند اگر از شمشير دنيا (از شمشير دشمنان) فرار كنيد از شمشير آخرت سالم نمى‏مانيد (اگر از جنگ فرار كنيد از عذاب الهى رهائى نمى‏يابيد و بايد شما از چنين عمل ننگينى اجتناب كنيد زيرا) شما اشراف و بزرگان عرب هستيد و يقينا فرار (از جنگ) موجب خشم خدا و سبب ذلت و سر افكندگى و ننگ جاويدانى است. و فرار كننده (از جنگ) نه بمدّت عمرش اضافه مى‏كند و نه بين خود و مرگش مانعى بوجود مى‏آورد. رونده بسوى خدا (جهاد كننده از شوق لقاى حق) مانند تشنه‏اى است كه بچشمه آبى مى‏رسد (زيرا) بهشت زير اطراف نيزه‏ها است. امروز خبرها آشكار مى‏شود (مردانگى و صدق و ايمان هر كسى در موقع شمشير زدن معلوم گردد) سوگند بخدا اشتياق من بملاقات دشمنان (براى نيل بدرجه رفيعه شهادت) بيشتر است از اشتياق آنها بخانه‏ها و ديارشان.

نامه 11 (سفارش بعده‏اى كه بجنگ دشمن مى‏فرستاد)

1-  پس زمانى كه شما دشمن برخورد نموديد و يا دشمن بشما برخورد نمود بايد اردوگاه شما در جلو محلهاى مشرف (بميدان جنگ) و يا دامنه كوهها و يا كنار رودخانه‏ها باشد تا (آن موانع طبيعى) پشتيبان شما بوده و مانع نفوذ دشمن باردوى شما گردد. و جنگ شما با دشمن بايد از يك يا دو جبهه باشد (تا قدرت رزمى شما كم نشود) و براى خود در قله كوهها و بلندى تپه‏هاى هموار ديدبانانى بگماريد تا دشمن نتواند از جاهائى كه از نفوذ دشمن مى‏ترسيد و يا ايمن هستيد بسوى شما بتازد.

2-  و بدانيد كه مقدمه لشكر ديدبانان آنها هستند و ديدبانان مقدمه هم جلو داران آنها مى‏باشند. و از پراكندگى و تفرقه دورى كنيد و موقع فرود آمدن و كوچ كردن با هم فرود آئيد و كوچ كنيد و زمانى كه شب بشما فرا رسيد نيزه‏ها را در اطراف خود قرار دهيد و خواب را نچشيد مگر اندكى يا چرت زدنى.

12 دستور بمعقل بن قيس

(على عليه السلام موقع عزيمت بشام براى جنگ با معاويه معقل بن قيس را به سه هزار نفر بعنوان مقدّمة الجيش بطرف دشمن اعزام فرموده و دستورات زير را باو داده است).

1-  از خدائى كه ترا چاره‏اى از ديدار او نبوده و باز گشتى جز بدو ندارى بترس، و نبايد با كسى جز آنكه با تو بجنگ برخيزد بجنگى.

و در دو خنكى (طرف صبح و عصر براى اخذ تماس با دشمن بسوى او) راه پيمائى كن و در وسط روز و شدت گرما بمردم راحت باش بده و آهسته بران و سر شب راه مپيماى كه خداوند آنرا (براى) آسايش و استراحت قرار داده است نه براى كوچ كردن، پس در اول شب به بدنت راحتى ده (خستگى و فرسودگى روز را با استراحت از تنت دور كن) و مركب‏هاى خود را هم آسوده گذار.

و زمانى كه معلومت شد (پرده سفيدى) سحر گسترش يافته و يا سپيده دم آشكار مى‏گردد بخير و بركت خدا حركت كن.

2-  و موقعى كه بدشمن برخورد كردى در وسط لشكريانت توقّف كن و بگروه دشمنان نزديك مشو مانند نزديك شدن كسى كه مى‏خواهد دست بجنگ زند و از آنها دور مشو مانند دور شدن كسى كه از پيكار و جنگ ترس و هراس داشته باشد (بدون اين كه بجنگ پيشدستى كنى و يا از دشمن دورى كنى تماس خود را با دشمن حفظ كن) تا دستور من بتو برسد و نبايد عداوت و دشمنى آنان پيش از اين كه آنها را (براه حق) دعوت كرده و راه عذرشان را ببنديد شما را بجنگ آنها وادار كند.

16 دستور بسپاهيان در موقع جنگ

گريختنى كه پس از بازگشت و يا جولانى كه پس از آن حمله متقابله باشد نبايد بر شما سخت بيايد (زيرا صحنه و اوضاع جنگ گاهى چنين تاكتيكى را ايجاب ميكند و اين گريختن و باز گشتن غير از گريختن و فرار از جنگ است اولى را باصطلاح نظامى امروزه مانور عقب نشينى گويند و دومى را عقب نشينى. و آنچه مذموم و موجب ننگ است فرار و عقب نشينى است نه مانور عقب نشينى.) و حقوق شمشيرها را بخوبى ادا كنيد و پهلوهاى (دشمنان را) بزمين رسانيد و خود را به نيزه زدن‏هاى مؤثر و شمشير زدن‏هاى‏ هلاكت بار حريص گردانيد و صداها را خاموش سازيد كه آن ترس و سستى را دور ميكند. پس قسم به آن كه دانه را (در زير خاك) بشكافت و انسان را آفريد (بدانيد كه معاويه و اتباع او از اول) اسلام نياوردند لكن (ظاهرا از ترس شمشير) تسليم شدند و كفرشان را (در دل خود) پنهان داشتند پس چون براى آن كمك كنندگانى يافتند آنرا آشكار كردند.

در باره تقوى

از خطبه 113

1-  اى بندگان خدا شما را بتقوى و ترس از خدا سفارش ميكنم كه آن توشه (آخرت) و پناه (از آتش و عذاب الهى) است. چنان توشه‏اى كه (دارنده‏اش را بمقصد) رساننده و از (عذاب روز رستخيز) رهاننده است شنواننده‏ترين دعوت كننده (پيغمبر گرامى) مردم را بسوى آن خواند و بهترين نگاهدارنده آنرا فهميد و نگاه داشت. پس دعوت كننده آنرا بگوش مردم رسانيد و نگاهدارنده‏اش هم رستگار گرديد.

2-  اى بندگان خدا يقينا پرهيزكارى و ترس از خدا دوستان خدا را از ارتكاب محرّمات بازداشته و دلهاى آنان را بخوف و ترس (از عذاب الهى) ملزم مى‏نمايد تا اين كه آنها را شبها (براى نماز و عبادت و تلاوت قرآن) بيدار و در روزهاى گرم (براى روزه گرفتن) تشنه نگاه مى‏دارد. پس آنان آسايش و راحتى (دائمى آخرت) را برنج و مشقت (دنيا) و سيراب شدن (از انهار بهشتى) را به تشنگى (ايام روزه) بدست آورده و مرگ را نزديك ديده و بانجام عمل شايسته و نيكو (شتافتند و (هم چنين) آرزو را تكذيب نموده و مرگ را ملاحظه كردند.

خطبه 184 (شرح حال پرهيزكاران)

يكى از ياران على عليه السّلام بنام همّام كه مردى عابد و زاهد بود از آن حضرت خواست كه پرهيزكاران را براى او چنان توصيف كند كه گويا آنها را مى‏بيند.

على عليه السّلام ابتدا در پاسخ او تأمّل فرمود و سپس بطور اجمال گفت اى همّام تو خود پرهيزكار و نيكوكار باش زيرا كه خداوند با پرهيزكاران و نيكوكاران است إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ .

اين جواب مجمل و مفيد همام را قانع نكرد و آن حضرت را سوگند داد كه در اين باره توضيح بيشترى فرمايد لذا امام عليه السلام پس از حمد و ثناى الهى و درود بر نبىّ اكرم در باره پرهيزكاران چنين فرمود:

1-  خداوند سبحان خلايق را بيافريد و در موقع آفريدنشان از طاعت و فرمانبرى آنها بى‏نياز و از معصيت و نافرمانى‏شان ايمن بود زيرا نه معصيت كسى كه او را نافرمانى كند بدو زيان رساند و نه فرمانبردارى آنكه طاعت او را كند بوى نفع دهد (نتيجه معصيت و طاعت بخود عاصى و مطيع برمى‏گردد).

آن گاه روزى و وسائل زندگى را در ميان آنها تقسيم نمود و براى هر يك در دنيا جايگاهى (بر طبق حكمت و مصلحت) قرار داد. پس پرهيزكاران نيز در دنيا اهل فضيلت‏ها هستند (زيرا كه) گفتارشان درست و پوشاكشان ميانه روى (از افراط و تفريط بركنارند) و رفتارشان (با مردم) فروتنى است. چشمشان را از آنچه خداوند بدانها حرام كرده پوشانيده و گوششان را بعلمى كه بحال آنان سودمند باشد فرا داشته‏اند.

در سختى و گرفتارى همان گونه‏اند كه در خوشى و فراخى مى‏باشند (هر دو در نظر آنان يكسان است زيرا در سختى و گرفتارى اميدوار بخدا بوده و در خوشى و راحتى هم از خوف عذاب الهى در رنجند) و اگر مدت عمرى كه خداوند براى زندگانى آنها (در دنيا) مقرّر فرموده است نبود جان آنها از شوق ثواب و ترس عقاب الهى يك چشم بهم زدن در بدنشان قرار نمى‏گرفت.

2-  خداوند در نظر آنان بزرگ و غير خدا در ديده‏شان كوچك است پس آنها و بهشت (يقين آنان بوجود بهشت) مانند يقين كسانى است كه بهشت را ديده و در آنجا مشغول عيش و تنعّمند و ايمان آنها بوجود دوزخ همچون كسانى است كه آنرا ديده و در آنجا معذّبند. دلهاى آنان اندوهگين و (مردم) از شر آنها در امانند و بدنهايشان (از كثرت عبادت و انديشه آخرت) نزار و لاغر و خواهشهايشان اندك‏ و سبك و نفوسشان عفيف و پاك است. براى بدست آوردن آسايش و راحتى هميشگى (آخرت) چند روز كوتاه (دنيا را) صبر كردند و (اين عمل) تجارت پر سودى است كه پروردگارشان براى آنها ميّسر و فراهم نموده است.

دنيا آنها را خواست و بدانها رو آورد ولى آنان دنيا را نخواستند و بدان پشت كردند دنيا آنها را اسير و گرفتار نمود و آنان جانشان را فدا نموده و خود را (از گرفتاريها و مشقات دنيا) رها ساختند.

3-  و اما هنگام شب (كه همه بخواب ناز فرو روند آنها با سوز و گداز و علاقه‏اى كه براز و نياز با خداوند دارند براى نماز گزاردن) بپاخيزند و آيات قرآن را با تدبّر و تفكّر در معانى آنها تلاوت ميكنند و با تأمل و انديشه در آن خود را اندوهگين نموده و داروى درد خويشتن را از آن مى‏جويند. پس هرگاه به آيه‏اى برسند كه در آن تشويق (بثواب و پاداش اخروى) است از روى طمع بدو ميل كنند و با چشم شوق بدو بنگرند مثل اين كه پاداشى كه مضمون آيه از آن خبر مى‏دهد در پيش چشم آنها است و آنها او را مى‏بينند و اگر به آيه‏اى برخورد كنند كه در آن ترس (از عذاب و عقاب آخرت) است با گوش دل آنرا مى‏شنوند و گمان ميكنند كه شعله‏ور شدن آتش دوزخ و شدّت صداى آن (و نعره و فرياد جهنّميان) در بيخ گوش آنها است. (لذا از خوف عذاب الهى) قدشان را خم نموده و پيشانيها و كف دستها و زانوها و جوانب قدمهايشان را (براى سجود به پيشگاه الهى) بخاك مى‏نهند و رهائى گردنهاى خود را از (زنجير آتشين دوزخ) از خداوند تعالى خواستار مى‏شوند.

4-  و چون روز شود آنان (در ميان مردم) بردبار و دانشمند و نيكوكار و پرهيزكارانند ترس (از خدا) بدنهاى آنها را مانند تيرهاى تراشيده شده لاغر و باريك كرده است (چنانكه هر) بيننده‏اى كه بدانها بنگرد آنان را بيمار پندارد (در حالى كه) آن قوم بيمار نيستند (بلكه كثرت عبادت و انديشه قيامت و خوف الهى آنها را بصورت بيماران در آورده است) و مى‏گويد عقل آنها را خللى رسيده است كه چنين مبهوت و ديوانه‏اند (در صورتى كه ديوانگى ندارند بلكه) امر بزرگى (شدّت خوف از خدا) آنها را مبهوت نموده است. بكردار اندك خود خشنود نمى‏شوند و بسيار آنرا هم بسيار نمى‏شمرند پس آنان (هميشه براى قصور در انجام عمل نيك) خود را متّهم مى‏سازند و از كردارهاى خود نيز (كه مبادا مورد پسند خدا نباشد) ترسناكند. هر گاه يكى از آنان بپاكى ستوده شود از آنچه در باره وى گفته شده مى‏ترسد و (بستايش كننده) گويد من از ديگران بحال خود داناترم و پروردگارم نيز بحال من داناتر از من است. بار الها مرا در باره آن چه ديگران در باره‏ام مى‏گويند (ممكن است موجب عجب و خود پسندى شود) مواخذه مكن و برتر از آن چه آن‏ها مى‏پندارند قرارم ده و گناهانم را كه (تو مى‏دانى و آنها) نمى‏دانند ببخش.

5-  پس نشانه و علامت يكى از آنان چنين است كه تو او را در امر دين توانا و در نرمى و ملاطفت دور انديش و در يقين (بمعتقدات مذهبى) با ايمان و در (تحصيل) علم حريص و در بردبارى دانشمند و در توانگرى ميانه‏رو و در عبادت خاشع و ترسان و در فقر و تنگدستى متظاهر به توانگرى (تا كسى او را نيازمند نداند) و در شدّت و سختى شكيبا و در كسب روزى حلال جويا و در هدايت و رستگارى با نشاط و از حرص و آز بركنار بينى.

6-  اعمال نيك و شايسته انجام مى‏دهد و در عين حال (از خداوند) ترسان است بهنگام شب همّتش سپاسگزارى و بامدادان قصد او ذكر خداست. شب را در حال ترس و هراسانى بسر مى‏برد و با سرور و شادمانى صبح ميكند ترس او از غفلت است (كه مبادا غافل از ياد خدا بوده) و شادى و سرورش از فضل و مهربانى (خدا كه بدو رسيده است) ميباشد.

7-  اگر نفسش در آنچه خوشايند او نيست (مانند عبادت و اطاعت خدا) سركشى كند خواهش نفس را در آنچه دوست دارد بدو ندهد (تمايلات نفس را سركوب كرده و بعبادت و طاعت خدا وادارش ميكند).

روشنى چشم او در چيزيست كه پاينده و هميشگى است و بى‏ميلى و بى‏اعتنائيش در چيزى است كه باقى و پايدار نيست (هدف و مقصودش بدست آوردن سعادت آخرت و ترك زرق و برق دنياست). بردبارى را با علم و گفتار را با كردار توأم سازد. او را چنان بينى كه آرزويش كوتاه، لغزشش كم، دلش ترسان نفسش قانع، خوراكش كم، كارش آسان، دينش محكم، شهوتش‏ خاموش، خشمش فرو خورده است، مردم بخير و نيكوئى او آرزومند و از شرّش در امانند.

8-  اگر در ميان غافلان نشيند جزو ذاكرين محسوب مى‏شود (زيرا دلش بياد خداست) و اگر ميان ذاكرين باشد از غافلين شمرده نشود. از كسى كه باو ستم نموده در گذرد و بكسى كه او را محروم كرده است مى‏بخشد و با كسى كه قطع رابطه كرده بپيوندد. دشنامش دور (چيزى كه سزاوار نباشد نگويد) و گفتارش نرم است كار نكوهيده از او ديده نشده و كار پسنديده و نيكش نمايان است خوبى او رو آورده و بديش پشت گردانيده است. در حوادث و شدايد بدون اضطراب و در ناگوارى‏ها و ناملائمات شكيبا و در فراخى نعمت بسيار سپاسگزار است.

بكسى كه دشمن دارد ستم نكند و بخاطر خشنودى دوستش نيز خود را بگناه نيفكند. بحق و حقيقت (و لو بزيان خود و نزديكانش باشد) پيش از آنكه بر آن شاهدى آورند اعتراف ميكند اگر امانتى بدو سپرند آنرا تباه نسازد و آنچه را كه تذكر دهند فراموش نمى‏كند كسى را بالقاب زشت نخواند و بهمسايه زيان و آزار نرساند و در مصائب و پيشامدهاى بدى كه بديگران روى دهد خود را شاد و آنها را سرزنش نمى‏كند گرد باطل نگردد و از (طريق) حق خارج نشود.

9-  اگر خاموش نشيند خاموشيش او را غمگين نسازد و اگر خنده كند صداى خنده‏اش را بلند نگرداند و چون بر او ستم شود شكيبائى‏ كند تا خدا (بجاى او) انتقام كشد.

نفسش از دست او در رنج و مردم از او در آسايشند خود را براى آخرتش بزحمت افكند و مردم را از وجود خويش راحتى رساند. اگر از كسى دورى گزيند اين دورى از نظر زهد و پاكدامنى است و اگر بكسى نزديكى جويد از نظر نرمخوئى و مهربانى است نه دورى كردنش براى كبر و بزرگى است و نه نزديك شدنش براى حيله و فريب دادن است. راوى گويد كه چون سخن حضرت باين جا رسيد همّام (نعره‏اى زد و چنان) بيهوش افتاد كه در همان حال از دنيا رفت.

10-  سپس امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: بدانيد كه بخدا سوگند من از (اول بچنين پيشامدى بر) او مى‏ترسيدم (و بهمين جهت ابتدا بكوتاهى سخن گفتم ولى او اصرار ورزيد) پس از آن فرمود: پندهاى دلنشين و رسا باهلش چنين اثر كند يكى از حاضرين (عبد اللّه بن كواكه از خوارج بود) گفت:

يا امير المؤمنين اگر چنين گمانى در باره او داشتى پس چرا سبب مرگ وى شدى حضرت فرمود: واى بر تو يقينا براى هر اجلى وقت معيّنى است كه از آن در نمى‏گذرد و سببى است كه از آن تجاوز نمى‏كند پس آهسته (مواظب) باش كه نظير اين سخن را تكرار نكنى و جز اين نيست كه اين سخن را شيطان بر زبانت جارى كرد. (زيرا بامام اعتراض كردن از وسوسه‏هاى شيطان است).

از خطبه 221

پرهيزكارى و ترس از خدا كليد (در) راستى و استقامت (در دين) و ذخيره روز رستاخيز و موجب آزادى از هر نوع بندگى (خلق و خوى زشت و هواهاى نفسانى) و رهائى از هر هلاكتى است.

بوسيله تقوى جوينده به مقصود خود (سعادت دنيا و آخرت) مى‏رسد و گريزنده (از عذاب و سختى كيفر) نجات مى‏يابد و عطايا و خواستنى‏ها بدست مى‏آيد.

از خطبه 233

اى بندگان خدا شما را به پرهيزكارى و ترس از خدا سفارش ميكنم زيرا كه آن حقّ خداست بر شما و حقّ شما را نيز بر خدا لازم گرداند (خداوند نيز در برابر اعمال شما كه از روى تقوى انجام داده باشيد پاداش مى‏دهد).

سفارش ميكنم كه براى آن (پرهيزكار شدن) از خدا يارى طلبيد و براى (تقرب جستن به پيشگاه) خدا نيز از تقوى كمك بخواهيد زيرا تقوى امروز (در دنيا و در برابر فتنه‏ها و شرور) پناه و سپر است و در فرداى (قيامت) راهى است به بهشت. راه آن روشن و آشكار و كسى كه در آن راه قدم بردارد سود برنده و امانتدارش (خداوند) حافظ و نگه دار است.

در باره مرگ و احوال مردگان

از كلام 212

1-  (اين مردگانى كه در زير خاك پنهان گشته‏اند پيش از مردن كه در دنيا زندگى مى‏كردند) جمعيتى بودند كه پراكنده شدند و بهمديگر خو گرفته بودند كه از هم جدا شدند و اين كه اخبار و احوال آنها از ما نهان گشته و صدايشان بما نمى‏رسد بجهت طول مدت (مرگ) و دورى محلّ آنان نيست بلكه جامى (شربت مرگ) بدانها نوشانيده‏اند كه گويائى آنها را بگنگى و شنوائى‏شان را بكرى و حركاتشان را بسكون مبدّل ساخته است مثل اين كه آنان را موقع توصيفشان بدون انديشه (گمان كنى كه) بخاك افتادگان خوابند.

2-  ساكنين گورستان) همسايگانى هستند كه با هم مأنوس نمى-  شوند و دوستانى هستند كه بديدن يكديگر نروند رشته‏هاى آشنائى و پيوندهاى دوستى و برادرى‏شان از بين رفته و بريده شده است پس همه آنان در حالى كه (در يك گورستان) جمعند تنها و بيكسند و با اين كه دوستان همديگر بودند از هم دورند.

نه براى شب صبحى شناسند و نه براى روز شبى، در هر شب و روزى كه كوچ كرده‏اند (مرده و بگورستان رفته‏اند) آن شب و روز براى آنها هميشگى است (اگر در شب مرده‏اند آن را روزى و اگر در روز مرده‏اند آنرا شبى نباشد). خطرها و سختى‏هاى سراى خود را (عالم پس از مرگ را) سخت‏تر و دشوارتر از آنچه (در دنيا) مى‏ترسيدند مشاهده كردند و آثار و نشانه‏هاى آنرا بزرگتر از آنچه تصوّر مى‏كردند ديدند پس هر دو غايت (سعادت و شقاوت) براى آنها تا محلّ بازگشت و استقرارشان (بهشت‏ و دوزخ) كشيده شده و ادامه يافته است و در آن مدت براى آنها نهايت ترس و اميدوارى است.

3-  پس اگر آنان توانايى سخن گفتن داشتند از توصيف و بيان آنچه كه مشاهده كرده و بچشم ديده‏اند عاجز و ناتوان بودند (اسرار مرگ و عالم پس از مرگ باهل دنيا قابل تفهيم نيست) و اگر نشانه‏هاى آنها نهان گرديده و اخبارشان (از ما) قطع شده است (در عوض) چشمهاى عبرت پذير بدانها با نظر عبرت نگريستند و گوشهاى دل از آنها (پند عبرت) شنيدند كه آنان با زبان بى‏زبانى چنين گفتند: (اى اهل دنيا) چهره‏هاى زيبا و با طراوت عبوس و زشت گرديده و قامت‏هاى لطيف و رعنا بيجان افتاده‏اند، جامه‏هاى كهنه و پاره پاره را (كفن‏هاى پوسيده) در بر كرديم و از تنگى گور در رنج و مشقت‏ افتاديم و وحشت و تنهائى را (از پيشينيان خود) ارث برديم و اقامتگاههاى خاموش (قبرها) بروى ما خراب گرديد. پس اندام موزون ما محو و نابود و زيبائى صورت ما زشت گرديد و ماندن ما در خانه‏هاى وحشت و تنهائى بطول انجاميد نه از كثرت اندوه فرجى يافتيم و نه از اين تنگى گشايشى بدست آورديم.

از خطبه 221

1-  مرگ ويران كننده (پايه) لذّتها و خوشى‏ها و تيره كننده خواهشها و تمايلات شما و دور كننده مقاصد و آمال‏تان است.

ديدار كننده غير دوست داشتنى و هماورد شكست ناپذيرى است و جنايتكارى است كه قصاصش نكنند.

بندهايش بشما در آويخته و مصائب و گرفتاريهايش شما را احاطه كرده و تيرهايش هدفتان قرار داده است.

قهر و غلبه آن در ميان شما بزرگ و دست تجاوزش پى در پى بسوى شما دراز است و شمشيرش براى زدن شما كمتر بخطا رود و كند گردد. پس نزديك است كه تاريكيهاى سايه‏هاى مرگ و شدت‏ دردهاى آن و ظلمت سختى‏ها و پرده‏هاى سكراتش و دردناكى جان كندن و تاريكى پوشاندن و غلظت چشيدنش شما را فرا گيرد.

2-  پس گوئى ناگهان بشما هجوم آورده همرازان شما را خاموش و مشاورين‏تان را متفرّق و آثار و علائم‏تان را نابود و شهرهايتان را خالى سازد و وارثانتان را براى تقسيم ميراث شما (ميان خود) برانگيزد (كه بعضى از آنان) خويشاوند خاصّى است كه (در موقع مرگ تو نمى‏تواند) بتو سودى رساند و (برخى) نزديكان غمگينى است كه نمى‏توانند (از مرگ تو) ممانعت كنند و (پاره‏اى هم از مرگ تو بخاطر ارثى كه مى‏برند) شادمانى كرده و اندوهگين نشوند (حالا كه رسم و روش دنيا چنين است) پس بر شماست كه (در پيروى حقّ و طاعت خدا و انجام اعمال نيك) جدّ و جهد كنيد و (براى مرگ و سفر آخرت) آماده و مستعدّ شويد و تا مى‏توانيد در منزل توشه (در دنيا براى آخرت‏تان) توشه برداريد.

از خطبه 230

1-  و (اى مردم) شما را بياد مرگ و كم كردن غفلت و بى‏خبرى از آن سفارش ميكنم و شما چگونه از آنچه (مرگ) شما را رها نمى‏كند غفلت داريد و از كسى كه (ملك الموت موقع رسيدن اجل) شما را مهلت ندهد (چشم) طمع داريد پس (اگر با ديده عبرت بنگريد اين) پند دهنده براى شما كافى است كه بچشم خود مردگانى را ديديد كه (روى دوش مردم) بدون‏ اين كه خود باختيار سوار شوند بسوى گورهايشان برده شدند و (در همان گورها باجبار) بدون اين كه خود فرود آيند آنها را فرود آوردند چنانكه گوئى اصلا بنا كنندگان (بناهاى) دنيا آنها نبودند و يا اين كه سراى آخرت هميشه خانه و مسكن آنها بود. از جائى كه براى خود وطن گرفته بودند (دنيا) تك و تنها بيرون رفتند و جائى را كه (گور) از آن وحشت داشتند وطن گرفتند و سرگرم بودند بچيزى كه (بدنيا و كارهاى دنيا) از آن مفارقت كردند و ضايع و تباه ساختند چيزى را (آخرت و نعم بهشتى را) كه بسوى آن انتقال يافتند و (مسلّما سخت نادم و پشيمان شدند ولى چسود) نه از كار زشت خود مى‏توانند برگردند و نه مى‏توانند نيكى و خير را زياد كنند (زيرا پس از مرگ توبه از گناه پذيرفته نيست و عملى هم نمى‏توان انجام داد) بدنيا مأنوس شدند و اعتماد كردند دنيا هم آنها را فريب داد و بخاك افكند.

2-  پس (تا زنده هستيد و در اين جهان مى‏باشيد فرصت را غنيمت‏ شماريد و) خدا شما را بيامرزد بسوى منازل (آخرت) خودتان كه بآباد كردن آنها (بوسيله طاعت خدا و انجام اعمال نيك) مأمور گشته و ترغيب گرديده و بسويش خوانده شده‏ايد بشتابيد و سبقت گيريد و با نيروى صبر بر طاعت خدا و دورى گزيدن از نافرمانى او نعمتهاى خدا را بر خودتان كامل و تمام گردانيد زيرا فردا (موقع مرگ و رفتن از دنيا) بامروز نزديك است. چه بسرعت و تندى ساعتها در روز مى‏گذرند و آن را فانى ميكنند و روزها ماه را سپرى سازند و ماهها بچه زودى سال را تمام ميكنند و سالها عمر (انسان) را بآخر مى‏رسانند

از خطبه 232

و (بوسيله طاعت و بندگى خدا و انجام اعمال نيك و شايسته) به بمرگ و سختيهاى آن سبقت گيريد و پيش از آمدنش (زاد و توشه برداريد) و قبل از نزولش خود را براى آن آماده سازيد زيرا كه عاقبت و پايان (كار) قيامت است و اين (مرگ) براى پند و موعظه كسى كه از عقل بهره‏اى داشته باشد كافى است و براى نادان نيز مورد عبرت است. و شما پيش از رسيدن بپايان كار (قيامت) از تنگى قبرها و شدّت حزن و اندوه و نااميدى و از ترس و محلّ اطلاع (عالم برزخ كه از آنجا باوضاع عالم آخرت آگاه مى‏شويد) و از خوف و هراس مداوم و از بجاى همديگر رفتن دنده‏ها (در اثر فشار قبر) و كر شدن گوشها (در نتيجه پر شدن سوراخ آنها از خاك و يا شنيدن صداهاى هولناك) و از تاريكى گور و ترس و وحشت كيفر و عذابى كه خداوند وعده داده و از اندوه و گرفتارى و پوشيده شدن قبر و مسدود شدن آن بوسيله سنگ پهن چيزهائى شنيده‏ايد (پس تا در دنيا هستيد و فرصت داريد بقيه عمرتان را مغتنم شماريد و در صدد جبران ما فات بر آئيد و با انجام اعمال نيك و كردارهاى شايسته زاد و توشه فراهم آوريد و براى مقابله با چنين گرفتاريها خود را آماده كنيد).

در باره دنيا و آخرت

از خطبه 28

1-  بعد از ستايش خدا و درود بر نبىّ اكرم (ص) يقينا دنيا (بشما) پشت كرده و از مفارقت خود آگاهتان ساخته است و آخرت نيز (بشما) رو آورده و در شرف ظهور است (هر روز و ساعتى كه از عمر انسان مى‏گذرد دنيا را پشت سر گذاشته و بآخرت نزديك مى‏شود) آگاه باشيد كه امروز وقت مضمار (بكار انداختن و لاغر نمودن بدن بوسيله انجام اعمال عبادى است) و فردا (قيامت) سبقت و پيشى جستن بوسيله پاداش و ثواب است جائزه (برندگان مسابقه) بهشت و پايان (كار مردودين و عقب ماندگان) دوزخ است.

پس (با اين ترتيب) آيا كسى نيست كه پيش از مرگ از گناهانش توبه نمايد و كسى نيست كه پيش از رسيدن روز بدبختى و درماندگى براى خود كارى كند

2-  آگاه باشيد كه شما در روزهاى اميد و آرزو هستيد كه از پس آن مرگ است (در دنيا كه زندگى مى‏كنيد آرزوهاى طولانى داريد و از آمدن مرگ غافليد) پس هر كه در روزهاى اميد و آرزو پيش از رسيدن اجلش عمل (شايسته و نيكو) انجام داد عملش او را سود بخشيد و اجلش زيانى نرسانيد و كسى كه در آن روزها در انجام عمل كوتاهى نمود عملش مايه خسران و اجلش نيز او را ضرر رسانيد. پس آگاه باشيد و در مواقع خوشى و آسايش عمل كنيد (خدا را با خضوع و خشوع عبادت نمائيد) همان گونه كه در هنگام ترس و وحشت عمل مى‏كنيد. و آگاه باشيد كه من (هيچ نعمتى بزرگ) مانند بهشت و (هيچ نقمت و عذاب سختى) مانند آتش (دوزخ) نديدم كه طالب بهشت و گريزنده از دوزخ (هر دو) در خواب (غفلت) باشند.

3-  آگاه باشيد كسى را كه حقّ و راستى سودى ندهد يقينا باطل و نادرستى او را زيان رساند و كسى را كه هدايت و راهنمائى براه مستقيم نيارد ضلالت و گمراهى او را به (راه) هلاكت كشد. آگاه باشيد كه شما مأمور گشته‏ايد (كه چند وقتى در دنيا زندگى كنيد و سپس) كوچ كنيد و دلالت شده‏ايد كه (براى روز واپسين) توشه برداريد و ترسناكترين چيزى كه از آن بر شما بيمناكم (دو چيز است) پيروى هواى نفس و درازى اميد و آرزو پس تا در دنيا هستيد از آن توشه برداريد كه در فرداى قيامت خود را بوسيله آن (از عذاب آتش) حفظ كنيد.

از خطبه 62

آگاه باشيد كه دنيا سرائى است كه كسى از (محنت و اندوه) آن سالم نمى‏ماند مگر (با انجام اعمال شايسته) در آن و كسى بوسيله چيزى كه براى دنيا نمايد (هدف و مقصودش فقط دنيا باشد) نجات نيابد. مردم براى آزمايش (الهى) گرفتار دنيا شده‏اند پس آنچه از (مال و متاع) آن براى (استفاده‏ها و لذايذ مادى) دنيا گرفته‏اند (بالاخره روزى همه آنها را در دنيا گذاشته و) از آن بيرون روند (و در آخرت) حساب آنها از او خواسته مى‏شود و آنچه از دنيا براى غير دنيا فراهم آورند (مانند انجام اعمال نيكو و احسان و انفاق در راه خدا نتيجه و ثمره‏اش در قيامت) باو رسيده و با او باقى مى‏مانند (در اين صورت نبايد بدنيا دلبستگى نشان داد زيرا) دنيا نزد خردمندان مانند بازگشت سايه است كه تا آن را (در روى زمين) گسترده و زياد بينى جمع مى‏شود و كاهش يابد.

كلام 81

چه توصيف كنم از سرائى (دنيائى) كه اوّلش رنج و زحمت و پايانش فنا و نيستى است در (مال و متاع) حلال آن حساب و در حرامش عقاب ميباشد. هر كه در دنيا توانگر و بى‏نياز شد در فتنه و گرفتارى افتاد و آنكه در آن فقير و نيازمند شد غمگين و اندوهناك گرديد و كسى كه براى بدست آوردنش كوشيد آن را از دست داد و هر كه از طلبش دست برداشت دنيا باو رو نمود و كسى كه با ديده (عبرت) بدان نگريست دنيا او را بينا كرد و هر كه به (زر و زيور و تجمّلات) آن نگاه كرد دنيا او را كور نمود.

از خطبه 102

1-  (اى مردم) بدنيا مانند نگاه كردن كسانى كه بدان بى‏اعتنا بوده و از آن اعراض كرده‏اند نگاه كنيد زيرا بخدا سوگند دنيا در اندك زمانى مقيم و ساكن خود را ميراند و دور ميكند و كسى را هم كه در نعمت و امن است متألّم و اندوهگين سازد. آنچه (مانند نعمت جوانى و تندرستى و فرصت‏هاى مناسب و غيره) رو گردانيده و پشت كرده (از دست‏تان رفته) باز نگردد و آنچه در آينده خواهد آمد دانسته نمى‏شود تا (آدمى) بدو منتظر باشد. شادى و خوشى آن بغم و اندوه آميخته و چابكى و توانائى مردان در آن رو بضعف و سستى است.

پس زيادى چيزهائى كه در آن (مانند جاه و مقام و ثروت و غيره) خوشايند شماست بعلّت كمى آنچه نصيب و همراه شماست (موقع مردن يك كفن و يا اندكى اعمال صالحه) نبايد فريبتان دهد.

2-  خدا رحمت كند مردى را كه (در باره دنيا) انديشه نمايد و عبرت گيرد و (در نتيجه عبرت گرفتن ديده باطنش) بينا شود چنان كه گوئى آنچه از امور آخرت واقع مى‏شود هميشگى و زوال ناپذير است و هر شمرده شده‏اى (مانند عمر آدمى و يا نعمت‏هاى دنيوى كه محدود است بالاخره) تمام شدنى است و هر چه را كه انتظارش كشند (مانند مرگ و قيامت) آمدنى است و هر آمدنى نزديك است كه برسد.

از خطبه 110

1-  پس از ستايش خدا و درود بر رسول گرامى من يقينا شما را از (دلبستگى و علاقه به) دنيا بيم مى‏دهم زيرا كه آن (در نظر دنيا پرستان بسيار) شيرين و سبز و خرم است. (شيرينى و لذايذ) آن بشهوتها (و تمايلات نفسانى) پيچيده شده و بوسيله چيزهاى موقّتى و فانى شونده (باهل دنيا) اظهار دوستى مى‏نمايد. با اندك زر و زيورى (دنيا طلبان را) بشگفت آورده و براى فريب دادن (مردم مانند زنى عشوه‏گر) خود را با آرزوها آرايش داده است.