سخنان‏ على ‏عليه‏السلام ‏از نهج‏البلاغه

فضل اللّه كمپانى

- ۵ -


13-  پسر جانم خود را ميان خود و ديگرى معيار قرار ده و آنچه را كه براى خود مى‏پسندى بديگرى نيز بپسند و آنچه را كه بر خويشتن مكروه مى‏شمارى بديگرى نيز روا مدار و (هيچگاه بديگران) ستم نكن همچنان كه دوست ندارى بتو ستم شود و (هميشه بمردم) نيكى كن همان گونه كه مى‏خواهى در باره تو (ديگران) نيكى كنند و آنچه را كه از ديگران بنظرت زشت مى‏آيد براى خودت نيز زشت شمار، و از مردم خشنود باش بدانچه از آنها در باره خودت خشنود مى‏شوى، و آنچه را كه نمى‏دانى مگو اگر چه همه آنچه هم كه مى‏دانى كم باشد و آنچه را كه دوست ندارى از ديگران بشنوى تو هم بديگران مگو.

14-  و بدان كه خود بينى و خود پسندى بر خلاف درست فهمى است و (بلكه) آفت و تباه كننده عقلها است.

پس در كسب معاش خود تلاش و كوشش كن و خزانه دار ديگرى مباش (مالى كه با زحمت بدست مى‏آورى در راه خدا انفاق كن و براى ورثه باقى نگذار) و هر گاه بمقصدت راه يافتى براى پروردگارت خاشع‏ترين حالت را داشته باش.

15-  و بدان كه در پيشت راه دور و دراز و پر مشقتى است (از لحظه مرگ راه دراز و پر خطر آخرت شروع مى‏شود و تو براى اين كه آن راه را بآسانى طى كنى بايد پيش از مردن بفكر آن باشى) و در اين راه ترا از طلب خير و نيكوئى و از تهيه زاد و توشه بقدر كفايت و سبك پشت بودن (از بار گناهان و مظالم ديگران) بى‏نيازى نيست.

پس مبادا بيش از توانائى و طاقت خويش بر پشت خود (بار مسئوليت) حمل كنى كه سنگينى آن براى تو ايجاد وزر وبال نمايد. و هرگاه از گروه فقيران و مستمندان كسى را پيدا كردى كه‏ زاد و توشه ترا بقيامت برده و فردا در روز نيازمنديت آنرا بتو رساند وجود آنرا مغتنم شمار و بارت را بدوشش نه و اگر توانائى داشته باشى زاد و توشه بيشترى بوسيله او بفرست (بيشتر باو انفاق و احسان كن كه پاداش آن را در قيامت بازيابى) و شايد كه دنبال او (براى احسان و انفاق) بگردى و او را نيابى و كسى را كه در زمان توانگرى و بى‏نيازيت از تو وام خواهد و موعد پس دادن آن را در روز تنگدستى تو قرار مى-  دهد غنيمت دان.

16-  و باز بدان كه ترا (در اين راه) كه در پيش دارى گردنه‏اى سخت و دشوارى است كه (در موقع بالا رفتن از آن) سبكبار از گرانبار خوشحالتر و كندرو از تندرو بد حالتر است و سرازير شدن تو از آن گردنه ناچار ببهشت يا بدوزخ منجر مى‏شود. پس (حالا كه چنين است) قبل از نزول خود بدانجا (از اعمال نيك و صالحه) پيشروى بفرست و پيش از وارد شدنت منزلى آماده كن كه پس از مرگ نه وسيله‏اى براى جلب رضاى خدا وجود دارد و نه‏ برگشتن بدنيا (براى جبران ما فات و انجام اعمال نيك) مقدور است.

17-  و بدان كه تو براى آخرت خلق شده‏اى نه براى دنيا و براى فانى شدن و مردن آفريده شده‏اى نه براى باقى ماندن و زندگى (در دنيا) زيرا كه تو در منزلى هستى كه ثبات نداشته و دائمى نيست و در سرائى مى‏باشى كه محلّ اكتفا نمودن بقدر ضرورت است و راهى را طى ميكنى كه بآخرت منتهى مى‏شود. و تو رانده شده مرگى هستى كه فرار كننده‏اش از چنگ آن رهائى نيابد و جوينده‏اش آن را از دست ندهد و مرگ او را ناچار دريابد. پس بترس از اين كه مرگ ترا دريابد و تو در حال ارتكاب گناه باشى و با خود بگوئى كه از آن توبه مى‏كنم و مرگ ميان تو و توبه‏ات حائل شود و تو خود را هلاك كرده باشى.

18-  اى پسرك من زياد بياد مرگ باش و بعواقب و گرفتاريهائى كه پس از مرگ بدانها خواهى افتاد انديشه كن تا وقتى كه مرگ فرا مى‏رسد غافلگير نباشى و خود را براى مقابله با مرگ آماده سازى كه غفلتا و ناگهانى بر تو نتازد و مغلوبت نكند.

19-  و يقين بدان كه تو هرگز بآرزويت نمى‏رسى (زيرا آمال و آرزوى بشر تمام شدنى نيست) و از اجلت در نمى‏گذرى (اگر بخواهى از مرگ‏ فرار كنى نمى‏توانى از آن در گذرى و مرگ بتو مى‏رسد) زيرا كه تو در راه كسانى هستى كه پيش از تو بودند (اگر فرار از مرگ امكان داشت آنها فرار مى‏كردند و نمى‏مردند). پس در طلب معاش سختگير مباش و بطور اجمال بكسب و كار (از راه حلال) بپرداز چون كه بسيارى از طلب كردن‏ها و خواستن‏ها موجب زوال و نابودى مال مى‏شود و (چنين نيست) كه هر جوينده‏اى يابنده و هر آسان گيرنده‏اى محروم گردد. نفست را عزيز شمار و آن را از هر نوع پستى و خوارى اگر چه بسوى تمايلاتت سوق دهد دور دار زيرا هر چه بدست آورى هرگز جبران عزت و آبرويت را كه از دست دهى ننمايد و بنده ديگرى مباش كه خدا ترا آزاد آفريده است. خيرى (مال و نعمتى) كه با شرّ و بدى بدست آيد چه فائده دارد و آسايشى كه با سختى حاصل شود چه خوبى دارد

20- و از تكيه بر آمال و آرزوها بدور باش زيرا كه آن سرمايه (چنين كارى روش) ابلهان و بيخردان است و خرد نگهداشتن تجربه‏هاست و بهترين تجربه‏هاى تو آنست كه ترا پند دهد. از وقت و فرصت زود استفاده كن پيش از آنكه از دستت بيرون رود و موجب غم و اندوه گردد (چون) هر جوينده يابنده نمى‏باشد و هر غائبى باز گردنده نيست (اگر فرصت از دست رود و مرگ فرا رسد و انسان بميرد ديگر فرصت را نمى‏يابد و بدنيا برنمى‏گردد). ضايع كردن زاد و توشه و تباه ساختن آخرت از بزرگترين تباهكاريهاست. هر كارى پايانى دارد و آنچه برايت مقدّر شده بزودى بتو مى‏رسد. تاجر (كه براى كسب مال فراوان دست باقدامات بزرگ و خطير مى‏زند) مواجه با خطر است. (در صورتى كه) بسا مال اندك پر بركت‏تر از مال بسيار است.

21-  نبايد دشمن دوستت را دوست گيرى كه (اگر چنين كنى) با دوستت دشمنى كرده‏اى و پند و نصيحتى كه براى برادر و دوستت مى‏دهى بايد خالص (مطابق حقيقت) باشد خواه (در نظر او) خوب باشد و خواه زشت. و خشم خود را جرعه جرعه فرو خور زيرا من هيچ نوشيدنى نديدم كه عاقبتش شيرين‏تر و نتيجه‏اش لذيذتر از آن باشد. و در برابر كسى كه با تو درشتى و خشونت كند (در صورتى كه اهل و انسان باشد) ملايم و نرم باش (تا او را شرمنده كنى و او در برابر ملايمت تو) نزديك مى‏شود كه با تو نرمى كند و با دشمنت بفضل و نيكى رفتار كن زيرا كه آن شيرين‏ترين دو پيروزى است.

22-  و اگر خواستى با برادر (مؤمن) خود پيوند دوستى را بريده و قطع رابطه كنى پس جاى مقدارى از دوستى را باقى گذار (جاى آشتى را باقى گذار) كه اگر روزى خواست (يا تو خواستى) بتواند بدوستى‏ برگردد. و كسى كه در باره تو گمان نيك برد (اميد خيرى داشته باشد) گمانش را راست گردان (باو نيكى كن) و نبايد حقّ برادرت را باتكاء دوستى كه بين تو و اوست ضايع گردانى زيرا برادرت نيست كسى كه تو حقّ او را تباه كنى (اگر او را برادر خود دانى حقّش را محترم مى‏شمارى) و نبايد خانواده و نزديكانت محروم‏ترين مردم نسبت بتو باشند (اول بايد باهل بيت و نزديكانت احسان و نيكى كنى بعد بديگران). و كسى كه از تو كناره و دورى گزيند (بمصاحبت و دوستى تو علاقه‏مند نباشد تو هم) بدوستى و آشنائى او تمايل نداشته باش.

23-  و بدانكه روزى بر دو گونه است، يكى رزقى است كه تو جوياى آنى و ديگرى رزقى كه آن جوياى تست كه اگر بسويش نروى آن خود پيش تو خواهد آمد. چقدر زشت است تملّق و فروتنى (در برابر توانگران) در موقع‏ نيازمندى و ستم كردن (به تنگدستان و درماندگان) در هنگام بى‏نيازى. نصيب تو از (مال و نعمت) دنيا آن چيزى است كه بوسيله آن (امور زندگيت را اداره كنى و) خانه آخرتت را آباد گردانى و اگر بچيزهائى كه از دو دست تو خارج شده جزع و بى‏تابى كنى پس بچيزى كه بدست تو نرسيده است ناشكيبائى كن (چنانكه بچيز نيامده زارى كردن بيفائده است بچيز از دست رفته نيز بى‏تابى كردن سودى ندارد) و از آنچه نبوده بدانچه بوده استدلال كن زيرا كارها (در دنيا) همانند يكديگرند.

24-  و تو نبايد همچون كسانى باشى كه آنها را تا اذيّت و آزار نكنى پند و اندرز سودشان ندهد زيرا خردمند و عاقل بتعليم و ادب پند آموزد و چارپايان جز بزدن رام نگردند. با نيروى اراده‏هاى صبر و شكيبائى و با حسن يقين (بفضل و رحمت الهى) غمها و اندوه‏هائى را كه بتو مى‏رسند از خود دور كن. هر كه طريق (حقّ و) اعتدال را رها نمود (از راه راست منحرف‏ شد و در نتيجه بخود) ستم نمود. يار و مصاحب (بمنزله) خويشاوند است و دوست كسى است كه باطنش راست باشد. و هوى و هوس شريك نابينائى است (در اثر پيروى از هواهاى نفسانى ديده عقل نابينا شده و آدمى دچار گرفتاريها مى‏گردد.)

25-  و بسا (بيگانه‏اى) دور نزديكتر از (قوم و خويش) نزديك است و (خويشى) نزديك دورتر از (بيگانه) دور است و غريب كسى است كه او را دوست نباشد. هر كه از حق تجاوز كرد راهش تنگتر شد و كسى كه بقدر و مرتبه خود بسازد براى او پاينده‏تر مى‏ماند. و محكمترين رشته‏اى كه بدان چنگ مى‏زنى رشته ارتباط بين تو و خداست و كسى كه در باره تو بى‏پروا (بدون رعايت احترام و يا ملاحظه سود و زيان تو) باشد او دشمن تست.

26-  گاهى محروميّت، خود بدست آوردن است و اين موقعى است كه حرص و آز موجب هلاكت گردد (ممكن است گاهى انسان براى بدست آوردن چيزى كه موجب هلاك اوست طمع ورزد در اين صورت چنانچه از آن محروم شود بسود اوست). و بدى را (در باره مردم اگر هم سزاوار بدى باشند) بتأخير انداز زيرا تو هر وقت كه خواستى مى‏توانى بسوى آن بشتابى. و قطع رابطه با نادان برابرى ميكند با پيوستن بخردمند. هر كه روزگار را امين داند روزگار بر او خيانت كند و هر كه آنرا بزرگ شمارد خود را خوار گرداند.

27-  و براى هر يك از خدمتكاران و زير دستانت شغلى معيّن كن تا در برابر انجام آن مسئول باشند (كه در صورت قصور) از آنان مؤاخذه كنى زيرا كه آن (تقسيم كار) سزاوارتر است تا آنها (انجام كار را) بگردن هم نيندازند.

و اقوام و خويشانت را گرامى دار زيرا آنها (بمنزله) بال و پر تواند كه پرواز ميكنى و اصل و تبار تواند كه تو بدانها باز مى‏گردى و دست (قدرت و نيروى) تواند كه با آن حمله ميكنى. (پسر جانم) دين و دنياى ترا بخدا سپرده و بهترين قضاء و خواسته‏اش را براى زمان حال و آينده تو و دنيا و آخرتت از او خواهانم، و السّلام.

47 وصيّت بحسنين عليهما السّلام (بعد از ضربت خوردن)

1. شما را سفارش ميكنم كه از خدا بترسيد و پرهيزكار باشيد و در طلب دنيا نباشيد اگر چه دنيا شما را طلب كند (بزور و زيور و مال و متاع دنيا دل مبنديد اگر چه آنها در اختيار شما باشند) و هر چيزى كه (از مال دنيا) از دست شما گرفته شود غم و اندوه مخوريد (زيرا دنيا هميشه در تغيير و تحوّل است) و سخن (هميشه) بحق و راستى گوئيد و براى اجر و پاداش (آخرت) كار كنيد و (پيوسته) دشمن ستمگر باشيد و بستمديده هم يارى كنيد.

2-  شما و همه فرزندان و خانواده‏ام و آن كس را هم كه نامه من بدو رسد بتقوى و پرهيزكارى و داشتن نظم و ترتيب در كارها و سازش بين خودتان سفارش ميكنم زيرا كه من از جدتان (پيغمبر اكرم) صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه مى‏فرمود: سازش دادن بين مردم از همه نماز و روزه برتر است (زيرا اسلام بمبانى و اصول اخلاقى و اتحاد و اتفاق افراد توجه بيشترى كرده و بهر ترتيبى كه باشد آنها را بوحدت و دوستى دستور داده و از پراكندگى و دشمنى بر حذر داشته است).

3-  بترسيد از خدا در باره يتيمان و براى دهانهاى آنها نوبت قرار ندهيد (مبادا گاهى غذا داده و سيرشان كنيد و گاهى گرسنه گذاريد) و نبايد در نزد شما (در اثر گرسنگى و لختى و بى‏سرپرستى) ضايع و تباه شوند.

و بترسيد از خدا در باره همسايگانتان زيرا آنها سفارش شدگان پيغمبرتان هستند و آن حضرت آن قدر در باره همسايگان سفارش فرمود كه ما گمان كرديم كه بزودى براى آنان (از همسايه) حق ارث بردن قرار دهد. و بترسيد از خدا در باره قرآن كه (مبادا) ديگران بوسيله عمل كردن (باحكام آن) از شما پيشى گيرند.

و بترسيد از خدا در مورد نماز (رعايت اوقات و شرايط و آداب آن) زيرا كه نماز ستون دين شماست. و بترسيد از خدا در باره خانه پروردگارتان (زيارت كعبه) و ما دام كه زنده هستيد آنرا خالى نگذاريد زيرا اگر (بزيارت آن نرويد و) متروك ماند (بكيفر و عذاب الهى دچار مى‏گرديد و) مهلت داده نمى‏شويد. و بترسيد از خدا در باره جهاد در راه خدا با اموال و جانها و زبانهايتان.

4-  دوستى و بهم پيوستگى و بخشش را بين خود برقرار سازيد و از تفرقه و جدائى از يكديگر بر حذر باشيد.

امر بمعروف و نهى از منكر را ترك نكنيد (و الّا) بدان تان بر شما چيره گردند و بعد دعا مى‏كنيد و مستجاب نگردد. سپس فرمود: اى فرزندان عبد المطّلب نبايد شما را چنين بيابم كه (پس از مرگ من) ببهانه اين كه بگوئيد امير المؤمنين كشته شد، امير المؤمنين كشته شد خون مسلمانان را بريزيد (بلكه) بدانيد كه جز قاتل من كسى نبايد بعوض من كشته شود. بنگريد هر گاه من بر اثر اين ضربت او (ابن ملجم ملعون) مردم شما هم او را در برابر ضربتى (كه بمن زده) ضربتى بزنيد و او را مثله‏ نكنيد (دست و گوش و بينى و ساير اعضاء او را نبريد) كه من از پيغمبر خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه مى‏فرمود: از مثله كردن دورى گزينيد اگر چه در باره سگ بسيار گزنده باشد.

76 وصيّت بابن عباس

(هنگامى كه در بصره او را بجاى خود باقى گذاشت) با مردم گشاده رو و هم مجلس و درستكار باش و از خشم دورى گزين زيرا كه آن خفّت و سبكى است كه از (جانب) شيطان (بتو) رسيده است. و بدانكه يقينا آنچه كه ترا بخداوند نزديك ميكند از آتش (جهنّم) دورت گرداند و (بالعكس) و آنچه كه ترا از خدا دور گرداند بآتش نزديك كند.

از عهدنامه‏هاى آن حضرت

27 عهدنامه بمحمد بن ابى بكر

(موقعى كه على عليه السلام حكومت مصر را بمحمد بن ابى بكر واگذار فرمود اين عهدنامه را بوى نوشت)

1-  (اى محمد) آنها را (مردم مصر را) زير بالت بگير و بدانها نرم و متواضع باش و با گشاده روئى در ملاحظه و نظاره كردن (ميان عموم مردم از كوچك و بزرگ و وضيع و شريف) مواسات را برقرار كن تا بزرگان و (ثروتمندان) بانحراف تو از (مسير) عدالت بنفع خود طمع نورزند و ناتوانان و درماندگان از (روش) دادگسترى تو نسبت بخود نااميد نشوند. زيرا كه خداوند از اعمال كوچك و بزرگ و ظاهر و پنهان شما گروه بندگانش خواهد پرسيد پس اگر (بكيفر كردار زشتتان) عذاب كند شما (در اين صورت از هر كسى نسبت بخود) ستمكارتريد و اگر (با رحمت و كرم نامتناهيش از شما) در گذرد پس او بسيار كريم و بخشنده است.

2-  و بدانيد اى بندگان خدا كه پرهيزكاران (سود و بهره) دنيا و آخرت (هر دو) را بردند پس آنان با اهل دنيا در (سود و نعمت‏هاى) دنياى آنها شركت جستند (در صورتى كه) اهل دنيا در سود آخرت آنان شركت نكردند. (پرهيزكاران) در بهترين منزلهاى دنيا سكنى گزيدند و از بهترين خوردنيهاى آن استفاده كردند، از دنيا مانند متنعمّان و ثروتمندان‏ بهره‏مند شدند و مانند گردنكشان و متكبّران كامياب گرديدند (چون زندگى پرهيزكاران در دنيا ساده و بى‏آلايش بوده و از وسائل زندگى بدانچه دستشان رسد قانع مى‏شوند لذا منزل و خوراك و پوشاك آنها هر چه باشد براى آنان لذت بخش است برخلاف دنيا طلبان كه براى بدست آوردن تجمّلات زندگى و ازدياد مال و ثروت دائما حرص و طمع ورزيده و كمتر خوشى و آسايش حقيقى نصيب آنها مى‏گردد.) آن گاه با زاد و توشه كافى كه بمقصد رساننده باشد و با تجارتى پر سود از اين جهان رخت بربستند و بسراى باقى شتافتند. در دنيا كه بودند بخوشى و راحتى پارسائى رسيدند و يقين دانستند كه فرداى قيامت در جوار (قرب و رحمت) حق تعالى خواهند بود كه خواهششان مردود نمى‏گردد و نصيب و بهره‏شان كاهش نمى‏يابد.

3-  پس اى بندگان خدا (از پرهيزكاران سرمشق گيريد و) از مرگ‏ و نزديك شدن آن بترسيد و براى مواجه شدن با آن آماده شويد زيرا كه مرگ با امر بزرگ و خطرناكى (بسوى شما) مى‏آيد يا خير و نيكوئى مى‏آورد كه هرگز در آن بدى نيست (نيكوكاران را از گرفتاريهاى دنيا رهانيده و بنعمتهاى جاودانى بهشتى مى‏رساند) و يا شر و بدى كه هيچ خوبى با آن نباشد (براى بد كرداران و اهل معصيت) پس چه كسى به بهشت نزديكتر است از آنكه كار بهشت كند و چه كسى بدوزخ نزديكتر است از آنكه كار دوزخ كند و شما (اى بندگان خدا) رانده شدگان مرگيد (مرگ دنبال شماست) اگر بايستيد شما را مى‏گيرد و اگر بگريزيد شما را دريابد و آن از سايه‏تان بشما همراه‏تر است مرگ به پيشانيهاى شما نوشته شده و (بساط) دنيا پس از (لذت و خوشيهاى) شما بهم در پيچيده مى‏شود.

 (جهان اى برادر نماند بكس

دل اندر جهان آفرين بند و بس)

4-  پس بترسيد از (كوره) آتشى كه ته آن گود و سوزندگيش در نهايت سختى و عذابش (هر آن) نو و تازه است و (اين دوزخ) سرائى است كه در آن رحمت و آسايش نيست و دعوت و التماس (دوزخيان هم) شنيده و پذيرفته نمى‏شود و هيچ اندوه و غمى در آنجا از بين نمى‏رود و اگر شما توانستيد كه (در دنيا چنان باشيد كه) خوف و ترستان از خدا شدت يابد و در عين حال نسبت باو حسن ظن داشته باشيد (در اين صورت) ميان آن دو جمع كنيد (از عذاب و خشم الهى بترسيد و برحمت و كرمش اميدوار باشيد) زيرا كه حسن ظن بنده در باره پروردگارش باندازه و مقدار ترس او از پروردگارش ميباشد و يقينا كسى گمان نيكش بخدا بيشتر است كه خوفش از خدا بيشتر باشد.

5-  و اى محمد بن ابى بكر بدان كه من پيش خودم ترا به بزرگترين‏ سپاهيانم اهل مصر فرمانروا نمودم پس تو سزاوارى كه با (تمايلات و هواهاى) نفست مخالفت كنى و از (حريم) دينت دفاع نمائى اگر چه از عمر تو بيش از يك ساعت نمانده باشد و خداوند را بخاطر رضا و خشنودى يكى از مخلوقات او بخشم نياور زيرا عوض آنچه در غير خداست در خزانه او وجود دارد ولى آنچه در نزد خداست ديگرى آن را ندارد. نماز را در وقتى كه براى آن معيّن شده بجاى آر و بعلّت فراغت و بيكارى، در وقت نماز شتاب زدگى مكن (كه مبادا نماز را زودتر از وقت معيّنه خوانده باشى و همچنين) آنرا از وقت فضيلتش بخاطر اشتغال بكارهاى دنيا بتأخير نينداز و بدانكه هر يك از اعمال تو پيرو نماز تست.

53 عهد نامه بمالك اشتر نخعى

عهدنامه مفصّلى است كه على عليه السلام موقعى كه مالك بن حارث را بحكومت مصر اعزام فرمود بدو نوشته و داراى مضامين عالى و مطالب سودمند اجتماعى است كه مفاد آنها مورد استفاده حقوق دانان و جامعه شناسان و دانشمندان جهان قرار گرفته و شرح هاى مختلفى نيز در باره آن نوشته شده است و آنچه ذيلا نوشته مى‏شود فرازهايى از آن عهد نامه طولانى است.

1-  بسم اللّه الرّحمن الرّحيم اين فرمانى است كه بنده خدا على امير المؤمنين بمالك بن حارث اشتر موقعى كه او را بحكومت مصر فرستاد صادر كرده و در آن دستور داده است كه خراج آن كشور را گرد آورد و با دشمنش بجنگد و كار هاى مردمش را سر و سامان بخشد و در آبادانى شهرهاى آن كوشش كند.

2-  و او را دستور داد كه از خدا بترسد و در طاعتش بكوشد و از آنچه كه خداوند در كتابش (قرآن) از واجبات و مستحبّات بانجام آن امر فرموده پيروى كند، همان واجبات و مستحبّاتى كه كسى خوشبخت و سعادتمند نمى‏شود مگر با انجام آنها و بدبخت و محروم نگردد مگر با انكار و تباه ساختن آنها. و اين كه (دين) خداوند سبحان را با قلب و دست و زبانش يارى كند زيرا خداوند كه نام او بزرگست يارى كردن و گرامى داشتن كسى را كه (دين) او را يارى كند و گرامى دارد ضمانت فرموده است. و باز دستور داد كه نفس خود را هنگام (طغيان غرايز و تمايلات و) شهوات سركوب نموده و موقع سركشى‏هاى آن مهارش كند زيرا كه نفس (آدمى را همواره) به شرّ و بدى وا مى‏دارد مگر كسى را كه خدا (از شرّ نفس امّاره حفظ كرده و) رحم فرمايد.

3-  سپس بدان اى مالك من ترا بشهرهائى فرستادم كه پيش از تو فرمانروايان دادگر و ستمكار در آنجا بوده‏اند و مردم در كارهاى تو بهمان گونه مى‏نگرند كه تو در كارهاى حكمرانان قبلى مى‏نگرى و همان سخنان را در باره تو گويند كه تو در مورد پيشينيان گوئى و چون بوسيله آنچه خداوند در باره نيكان بر زبان مردم جارى مى‏كند مى‏توان بخوبى آنان استدلال نمود (آنها را شناخت) پس بايد بهترين ذخيره‏ها در نزد تو ذخيره عمل صالح باشد (تا مردم نيز نام ترا به نيكى ياد كنند). (عربى جملات بالا بعلّت اشتباه حروف چين چاپ نشده است)

4-  مهار هوى و هوست را بدست گير و بنفس خود از آنچه برايت حلال نيست بخل ورز زيرا كه بخل ورزيدن بنفس در مورد آنچه‏ خوشايند و يا ناخوشايند آن باشد عدل و انصاف است.

در دل خود با مردم مهربان باش و با آنها با دوستى و ملاطفت رفتار كن و مبادا بآنان چون حيوان درنده‏اى باشى كه خوردن آنها را غنيمت داند زيرا آنان دو گروهند يا برادر دينى تواند و يا (اگر با تو همكيش نيستند) مانند تو مخلوق خدا هستند

 (بنى آدم اعضاى يكديگرند

كه در آفرينش ز يك گوهرند)

كه از آنها لغزشها و خطايائى سر مى‏زند و دانسته و ندانسته مرتكب عصيان و نافرمانى مى‏شوند (زيرا آنها بشرند و آدمى هم جائز الخطاء است). پس آنها را مورد عفو و اغماض خود قرار بده همچنان كه دوست دارى كه تو خود از عفو و گذشت خداوند (در برابر خطاها و گناهانت) برخوردار شوى زيرا تو ما فوق و زبردست آنانى و كسى كه ترا بدانها فرمانروا كرده ما فوق تست و خداوند نيز از كسى كه ترا والى آنها نموده ما فوق و برتر است و از تو رسيدگى بكارهاى آنها را خواسته و آنرا موجب آزمايش تو قرار داده است.

5-  و مبادا خود را در معرض جنگ با خدا قرار دهى زيرا تو نه در برابر خشم و قهر او قدرتى دارى و نه از عفو و رحمتش بى‏نياز هستى. و هرگز از عفو و گذشتى كه (در باره ديگران) كرده‏اى پشيمان مباش و بكيفر و عقوبتى (هم كه ديگران را نموده‏اى) شادمان مشو و به تندخوئى و غضبى كه (از فرو خوردن آن) در نفس خود وسعتى يابى شتاب مكن. و نبايد بگوئى كه بمن امارت بخشيده‏اند و من دستور مى‏دهم و بايد اجراء نمايند زيرا اين (روش) سبب فساد دل و موجب ضعف دين و نزديكى جستن بحوادث و تغيير نعمت‏ها است.

6-  و زمانى كه اين حكومت و فرمانروائى براى تو بزرگى و عجب پديد آورد پس بعظمت ملك خداوند كه بالاتر از تست و بقدرت و توانائى او نسبت بخودت بدانچه از نفس خويش بدان توانا نيستى نظر كن‏ (و بينديش) كه اين (نگاه كردن و انديشيدن) كبر و سركشى ترا فرو نشاند و ترا از حدّت و تندى باز دارد و آنچه (در اثر عجب و كبر) از عقل و خردت ناپيدا گشته بسوى تو باز مى‏گردد. و از اين كه خود را با خداوند در بزرگى و عظمت برابر گيرى و يا خويشتن را در جبروت و قدرت همانند او قرار دهى سخت بر حذر باش زيرا كه خداوند هر گردنكشى را خوار كند و هر مبتكرى را پست و كوچك نمايد.

7-  خدا را انصاف ده و در باره مردم نيز از جانب خود و نزديكانت و هر كسى كه از زير دستانت دوست دارى با انصاف رفتار كن كه اگر (چنين) نكنى ستمكار باشى. و كسى كه به بندگان خدا ستم كند خداوند بعوض بندگان با او دشمن مى‏شود و خداوند با كسى كه مخاصمه و دشمنى كند حجت و برهان او را باطل سازد و آن كس در حال جنگ با خداست تا موقعى كه دست از ستمكارى بكشد و بتوبه گرايد. و هيچ چيز مانند پايدارى بر ستم در تغيير نعمت خدا و زود بغضب آوردن آن مؤثر نيست زيرا خداوند دعاى ستمديدگان را مى‏شنود و در كمين ستمكاران مى‏باشد.

8-  (اى مالك) و بايد كه دورترين و دشمن‏ترين زير دستانت پيش تو آن كسى باشد كه بيش از همه در صدد عيبجوئى مردم ميباشد زيرا كه مردم را عيوب (و نقاط ضعفى) است كه براى پوشانيدن آنها والى و حاكم (از ديگران) شايسته‏تر است: پس مبادا عيوب پنهانى مردم را كه از نظر تو پوشيده است جستجو و آشكار سازى چون كه تو فقط عيوبى را كه آشكار است بايد پاك كنى‏ و خداوند بدانچه از نظر تو پنهان است حكم كند، پس تا مى‏توانى زشتى (مردم) را بپوشان تا خداوند نيز از تو بپوشاند آنچه را كه (از عيوب تو) دوست دارى از مردم پوشيده باشد. گره هر گونه كينه‏اى را (كه ممكن است مردم از تو در دل داشته باشند با حسن سلوك و رفتار خوش) از دل مردم بگشاى و رشته هر نوع انتقام و دشمنى را (در باره ديگران) از خود قطع كن و خود را از هر چيزى كه بنظر تو درست نباشد نادان نشان ده و در گواهى نمودن (گفته‏هاى) سخن چين عجله مكن زيرا كه سخن چين هر چند خود را به نصيحت گويان مانند كند خيانتكار است.

9-  و در (جلسه) مشورت خود شخص بخيل را راه مده كه ترا از فضل و بخشش باز گرداند و از فقر و تهى دستى مى‏ترساند و (همچنين) شخص ترسو را داخل نكن كه ترا از (انجام) كارهاى (بزرگ و خطير) ناتوانت سازد و نه حريص و طمعكار را كه شدت حرص را توأم با ستمگرى در نظر تو جلوه دهد زيرا كه بخل و جبن و حرص غرايز مختلف و پراكنده‏اى هستند كه بدگمانى بخداوند آنها را گرد آورد.

10-  (اى مالك تا مى‏توانى) بپارسايان و راستان بچسب و آنها را وادار كن كه در مدح تو مبالغه نكنند و بعلت كار ناصوابى كه نكرده‏اى شادمانت نگردانند زيرا اصرار و مبالغه در مدح، انسان را خود بين و خود پسند كرده و كبر و سركشى پديد آورد. و نبايد كه نيكوكار و بدكار در نزد تو بيك پايه و درجه باشند زيرا اين (روش) نيكوكاران را به نيكوكارى دلسرد و بى‏ميل ميكند و بدكاران را به بدكارى عادت دهد. و هر يك از آنان را بدانچه براى خود ملزم نموده‏اند الزام كن (نيكو كاران را پاداش ده و بد كرداران را بكيفر رسان).

11-  و بدانكه (افراد هر اجتماعى كه در سرزمينى زندگى ميكنند بنا بذوق و استعداد و امكانات ديگر هر يك را شغل و حرفه مخصوصى است كه در گردانيدن چرخ زندگى اجتماعى عامل مؤثرى ميباشد بنا بر اين) مردمى كه زير فرمان تو هستند چند گروه مى‏باشند كه (كار) بعضى بوسيله ديگرى اصلاح پذيرد و هيچيك هم از ديگرى بى‏نياز نمى‏باشد پس مهمترين آنها (كه مى‏توان از آنها نام برد) عبارتند از: 1-  لشكريان خدا (كه دفاع از حريم دين و مرز كشور بعهده آنهاست).

2-  كاتبان عمومى و خصوصى (نويسندگان نامه‏هاى معمولى و نامه‏هاى رمزى و محرمانه).

3-  قاضيان دادگر.

4-  كارمندانى كه با انصاف و مهربانى رفتار كنند. 5-  جزيه دهندگان اهل ذمه.

6-  خراج دهندگان.

7-  بازرگانان و پيشه وران.

8-  طبقه پائين اجتماع از نيازمندان و بيچارگان. و خداوند براى هر يك از اين طبقات نصيبى از حق ناميده و حدود و ميزان واجبى آنرا در كتاب خود (قرآن مجيد) و يا در سنت پيغمبرش صلّى اللّه عليه و آله تعيين فرموده است كه نزد ما محفوظ است. (على عليه السلام در باره طرز رفتار با هر يك از اين طبقات دستوراتى بمالك‏ اشتر داده است كه براى جلوگيرى از تطويل كلام از نگارش آنها خود دارى گرديد).

12-  و بايد برپا داشتن فرائضى كه (انجام آنها) براى خداست در موقع مخصوصى باشد كه بوسيله آن دينت را خالص مى‏گردانى پس در قسمتى از شب و روزت تن خود را براى عبادت خدا بكار بينداز و بدانچه بوسيله آن بخدا نزديكى جوئى كاملا وفا كرده و آنرا بدون عيب و نقص انجام ده اگر چه (اين كار) بدن ترا برنج و تعب افكند. و موقعى كه با مردم بنماز جماعت برخيزى نه مردم را متنفّر كن و نه نماز را ضايع گردان (با طول دادن ركوع و سجود و قنوت و غيره مردم را خسته مكن و در عين حال از واجبات نماز هم چيزى فرو مگذار تا موجب تباهى آن نشود يعنى فقط باداى واجبات نماز با طرز صحيح بپرداز). زيرا در ميان مردم كسانى هستند كه عليل و بيمار بوده و يا كارهاى فورى دارند و من از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله موقعى كه مرا بيمن فرستاد پرسيدم كه با آنان چگونه نماز بخوانم فرمود با آنان مانند ضعيفترين آنها نماز گزار و بمؤمنين مهربان باش.

13-  (اى مالك) از خود بينى و خود خواهى و از اعتماد بچيزى كه ترا بخود پسندى وادارت كند و از اين كه بخواهى ديگران ترا زياد بستايند سخت بپرهيز زيرا اين (صفات و حالات زشت) از مطمئن‏ترين فرصت هاى شيطانست كه (بوسيله آنها هر گونه) نيكى نيكوكاران را باطل و تباه سازد.

14-  و بپرهيز از اين كه در برابر نيكوئى و احسانى كه بمردم زير فرمانت نموده‏اى بر آنان منّتى نهى و يا كارى را كه براى آنها انجام داده‏اى براى افتخار آنرا بزرگ شمارى و زياده از حدّ جلوه دهى و يا وعده‏اى بدانان دهى و وفا نكنى زيرا كه منت نهادن احسان را باطل ميكند و كار را بزرگ وا نمود كردن نور حق را مى‏برد و خلف وعده در نزد خدا و مردم موجب خشم و دشمنى است (چنانكه) خداى تعالى فرمايد: (سخت موجب خشم خداوند است اين كه بگوئيد آنچه را كه نمى‏كنيد).

15-  و از تعجيل و شتابزدگى در انجام كارها پيش از رسيدن موقع آنها و يا سخت كوشيدن در هنگام دسترسى بدانها و يا از لجاجت و ستيزگى در كارى كه راه صحيح آنرا ندانى و همچنين از سستى نشاندادن بهنگامى كه طريق وصول بدان روشن است به پرهيز. پس هر چيزى را بجاى خود بنه و هر كارى را بجاى خويش بگذار.

16-  و سخت اجتناب كن از اختصاص دادن بخود آنچه را كه مردم در آن برابر و يكسانند (مانند غنائم جنگى كه مربوط بهمه مسلمانان است) و از نادان نشاندادن خود بچيزى كه مردم از آن آگاه بوده و توجّه تو هم بدان ضرورى است زيرا كه آن (چيزى كه از مردم بستم گرفته باشى) از تو گرفته شده و بديگرى داده خواهد شد و پس از اندك زمانى پرده‏ها برداشته مى‏شود (حقيقت آشكار گردد) و داد ستمديده را از تو بستانند. هنگام (بر افروختن آتش) خشم و تيزى غضب و حمله آوردن با دست و تيزى زبان بر خود مسلّط باش و از تمام اين صفات بد بوسيله شتاب نكردن در عقوبت و پس انداختن حمله، خود را نگاهدار تا خشمت فرو نشيند و زمام اختيارت بدست افتد و تو در اين مورد هرگز بر نفست حكومت نمى‏كنى جز اين كه غم و اندوهت را با ياد بازگشت بسوى پروردگارت زياد كنى.

17-  و بر تو واجب است كه آنچه بر پيشينيان گذشته (مانند) احكامى كه بعدل و داد صادر كرده و يا روش نيكى كه بكار بسته‏اند و يا حديثى كه از پيغمبر درود خدا بر او و اولاد او باد نقل نموده و يا امر واجبى كه در كتاب خدا بدان اشاره شده و آنها انجام داده‏اند بياد آرى و آن گاه بدانچه از اين امور مشاهده كردى كه ما بدان رفتار كرديم تو هم از ما اقتدا كرده و رفتار كنى و در پيروى كردن آنچه در اين عهدنامه بتو سفارش كردم كوشش نمائى و من با اين پيمان حجت خود را بر تو محكم نمودم تا موقعى كه نفس تو بسوى هوى و هوس بشتابد عذر و بهانه‏اى نداشته باشى (گر چه) بجز خداى تعالى هرگز كسى از بدى نگه نمى‏دارد و به نيكى توفيق نمى‏دهد، و آنچه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله‏ در وصاياى خود بمن تاكيد فرمود ترغيب و كوشش در نماز و زكاة و مهربانى بر بندگان و زير دستان بود من نيز عهدنامه خود را كه بتو نوشتم با قيد سفارش آن حضرت خاتمه مى‏دهم و لا حول و لا قوة الّا باللّه العلىّ العظيم.

18-  و من (اكنون) از خدا خواهانم كه با رحمت واسعه و قدرت عظيمى كه بر بخشيدن هر چيز مورد پسند دارد، من و ترا بدانچه رضاى او در آنست از داشتن عذر آشكار (اجراى عدالت) در برابر او و خلقش و خوشنامى ميان بندگان و داشتن اثرى خوب در شهرها و تمامى نعمت و فزونى كرامت موفق دارد و زندگى من و ترا بنيك بختى و شهادت (در راه خدا) پايان دهد زيرا كه ما همگان بسوى او باز گردنده‏ايم، و سلام بر رسول خدا كه درود و رحمت خدا بر او و اولاد پاك و پاكيزه او باد.

جهاد و دستور نظامى

از خطبه 27

امّا بعد (اى مردم) جهاد درى از درهاى بهشت است كه خداوند آنرا (بروى) دوستان خاصه خويش گشوده است و آن لباس تقوى و زره استوار و سپر محكم خداوند است. پس هر كه از آن (از روى بى‏ميلى و بى‏اعتنائى) دورى جويد خداوند او را جامه ذلت و پستى بپوشاند و بانواع گرفتاريها مبتلا سازد و در اثر حقارت و نيازمندى (ناشى از عدم شركت در پيكار با كفّار و دشمنان دين) ذليل و خوار گردد و عقل و خرد از دل او برداشته شود و با تباه ساختن امر جهاد حقّ از او زائل شده و در نتيجه بمشقت و سختى مى‏افتد و از انصاف و داد محروم گردد.

كلام 65

على عليه السلام در جنگ صفّين پيش از حمله قطعى بسپاه معاويه كه در ليلة الهرير صورت گرفت اين دستورات را براى بالا بردن سطح قواى روحى لشكريان خود بدانها فرموده است.

1-  اى گروه مسلمين، خوف (از خدا) را شعار خود قرار دهيد و روپوش وقار و آرامش را بتن كنيد و دندانها را (دندانهاى عقل را موقع حمله) بهم بفشاريد كه اين كار (شما را چالاك كرده اعصاب و نيرويتان را زياد نموده و در نتيجه) شمشيرها (ى دشمن) را از سرهاى‏