چيزى كه نميدانيد نگوئيد
سخن امام درباره نيكمردان اى بندگان خدا ، بهترين بندگان در نزد
خداوند ، بندهاى است كه خويشتن را برعايت عدالت وا دارد و نخستين مرحله عدل ، باز داشتن خويش از هوى پرستى است و اينكه حق را بستايد و آنرا بكار
بندد و نيكى را بخواهد تا آخرين سويش پيش رود و هر جا خيرى را ببيند آهنگ آن كند .
اى مردم ، چيزى را كه نميدانيد نگوئيد زيرا شما بسيارى از موارد حق را
هنوز نمىشناسيد و از گفتن سخنى كه دليلى بر آن نداريد پوزش بخواهيد .
گفتارشان راست و روش آنها فروتنى است
يكى از ياران امام بنام همام به حضرتش گفت ، اى امير المؤمنين
براى من پرهيزگاران را چنان بستاى كه گوئى آنها را مىبينم ، امام از پاسخ او
خوددارى كرد و فرمود اى همام از خداى بپرهيز ( كه خداوند با پرهيزگاران و
نيكوكارانست ) همام قانع نشد و امام را سوگند داد ، امام خدا را ستايش كرد و بر
پيامبرش درود فرستاد و آنگاه چنين فرمود :
اما بعد ، خداوند پاك و والا ، آفريدگان را بيافريد ولى به
فرمانبرى آنها نيازى نداشت و از گناهشان ايمن بود زيرا گناه بدكاران خدا را
زيانى نمىرساند و اطاعت فرمانبرداران برايش سودى ندارد ، نعمتهاى زندگى را بين آنها پخش كرد و هر كدامشان را در دنيا به
جائى رسانيد و پرهيزگاران در ميان مردمان ، پايگاه و برترى والائى دارند ،
گفتارشان راست است و بجامه ميانهروى آراستهاند ، روش آنها فروتنى است ،
ديدگان خود را از حرام خدا فرو مىپوشند و گوش خود را بشنيدن دانشهاى سودمند واميدارند بهنگام سختى و گرفتارى
چنانند كه بوقت آسايش و شادمانى ، و اگر نه اين بود كه خدا براى مرگ آنها موقعى
را معين فرموده است ، روانشان هرگز در پيكرشان آرام نمىگرفت و يك چشم بهم زدن
از اشتياق پاداش خدا و ترس از كيفر او در دنيا باقى نمىماندند .
پروردگار را بجان خويش بزرگ ميدارند و هر كس و هر چيز ديگر را
بچشمهاى خود كوچك مىبينند ، آنها با بهشت چنانند كه گوئى در آنند و از
بهرههايش بهرهورند و با دوزخ چنانند كه گويا آنرا ميبينند و عذاب دردناكش را
مىچشند ، دلهايشان اندوهگين است و مردم از شر آنها در امانند ، پيكرهايشان
لاغر است و نيازهاشان اندك و جانهاشان پاك ، بسختىهاى روزهاى كوتاه دنيا شكيبايند تا آسايش دراز آخرت را
دريابند دست بسوداى سودمندى با خداى خود زدهاند دنيا آنها را خواست ولى آنها
نخواستند ، دنيا خواست كه گرفتارشان كند ولى آنها جان خويش را بسختى انداختند و
فدا كردند ، شبها را بپاى ميخيزند و آيات قرآن را تلاوت مىكنند و در مفاهيم آن
مىانديشند و دلها به تلاوتش اندوهگين مىسازند و داروى دردهاى خود را از آن
ميجويند ، چون آيهاى را مىخوانند كه تشويقى بهمراه دارد به آن طمع ميبندند
و در نهادشان آتش شوق زبانه ميكشد و نعمت بهشتى را در برابر ديدگان خود
مىبينند و چون از آيهاى بگذرند كه از آن آژير هراسناك عذاب برمىخيزد گوش دل
به آن ميدهند گويا آواى دم زدن و دم فرو بردن دوزخ در بيخ گوششان نفير برمىآورد آنها پيكرشان را براى ركوع در
برابر خدا دو تا مىكنند و بحال سجده ، پيشانيها و زانوها و پاهايشان را بر
زمين ميگسترانند و از خدا ميخواهند كه از زنجير عذاب رهايشان سازد ، روزها را ،
شكيبايان و آگاهان و نيكمردان و پرهيزگارانند كه ترس از كيفر خدا پيكرشان را
همچون پيكانى تراش خورده لاغر كرده است ، چون كسى آنها را ببيند گمان برد كه
بيمارند ولى بيمار نيستند و گمان برد كه آنها عقلشان با ديوانگى در آميخته است
ولى آنها دل بخطرى بزرگ دادهاند ، از كردار نيكوى اندك خويش ناخشنودند و
كارهاى فراوانشان را هم بزرگ و بسيار نمىشمارند ، جانهايشان را بزيانكارى متهم
ميدانند و از كردارشان هراسناكند ، اگر كسى آنها را بپاكدامنى بستايد از اين
ستايش بهراس مىافتند و ميگويند ما خود بكار خويشتن از ديگران آگاهتريم و خدا
هم از ما بكار ما داناتر است .
بار خدايا ما را به آنچه ميگويند مگير و از آنچه مىپندارند برتر
ساز و از گناهان ما كه آنها نمىدانند درگذر .
از نشانههاى يكى از پرهيزگاران آنكه ، او را در ايمانش نيرومند
مىبينى و در نرمخوئى دورانديش است و ايمانش با يقين همراه ، در جستجوى دانش
حريص است دانش را با شكيبائى مىآميزد و در بى نيازى ميانه رو و در عبادت فروتن
و در بىچيزى ، آراسته و در سختى پايدار و در جستجوى حلال ، پرتلاش و در هدايت
پر نشاط است و از آزمندى بدور .
با اينكه كار شايسته انجام ميدهد ، هراسناك است ، روز را با سپاس بسر مىآورد و شب را با ياد خدا سپرى ميكند ، شبها را با ترس
از كيفر خدا ميگذراند و سحرگاه بشادمانى بخشش خدا برمىخيزد ، از خطر بيخبرى خويش مىترسد و پروا ميگيرد و از بخشش و مهربانى
خدا شادمان است به آن دل خوش ميدارد اگر نفسش بر او سخت گيرد كه بناروائى دست
زند هرگز به خواست او پاسخ نميدهد ، آنچه پايدار است روشنى چشم اوست و از آنچه
ناپايدار است پارسائى ميورزد ، شكيبائى را با دانش و گفتار را با كردار درهم مىآميزد ، او را مىبينى ، كه آرزوهايش كوتاه ، لغزشهايش اندك ، دلش خاشع ،
جانش قانع ، خوراكش كم ، كارش آسان ، دينش محفوظ شهوتش مرده و خشمش فرو خورده
است ، همه از او آرزوى خير دارند و از شرش در امانند ، در ميان بيخبران بياد
خداست . و در ميان ذاكران ، از بىخبران نيست ، از آنكس كه به او ستم كرده
ميگذرد و به آنكس كه محرومش ساخته مىبخشايد ، زشتى از او بدور است گفتارش نرم
است ، زشتيهايش ناپيدا و نيكيهايش آشكار است ، خيرش روى مىآورد و شرش
پشت ميكند ، در سختيها و ناگواريها با وقار و در ناخوشيها شكيبا و در آسايشها
سپاسگزار است ، بر دشمن ستم روا نميدارد و در دوستى بگناه نميافتد ، حق را پيش
از آنكه به آن گواهى دهد مىشناسد ، چيزى را كه به او سپارند تباه نمىكند و آنچه را بيادش دهند از
ياد نميبرد ، مردم را بنامهاى بد نمىخواند و به همسايه آزار نمىرساند و
بلاديده را شماتت نمىكند ، بباطل در نمىآيد و از حق بيرون نميشود اگر خاموش
ماند به اندوه نمىافتد و اگر بخندد صدا برنمىآورد و اگر به او ستمى رسيد شكيبا ميماند تا خداى كيفر بخش ، انتقامش را
بگيرد نفسش از او در رنج است و مردم از او در آسايشند ، اگر از دنياپرستان دورى
ميكند بجهت پارسائى و پاكدامنى است و اگر بمردم نزديك ميشود از راه دوستى و
مهربانى است ، بجهت خودپسندى و تكبر از مردم دور نمىشود و براى فريب و ريا به
آنها نزديك نمىگردد .
چون همام اين سخنان را شنيد فريادى كشيد و بزمين افتاد و جان داد
، امير المؤمنين فرمود بخدا قسم ، من ميترسيدم كه چنين حادثهاى برايش پيش آيد
و فرمود پندهاى بليغ ، اينگونه با اهلش رفتار ميكند ، يكى از حاضران گفت ، اى
اميرمؤمنان ترا از مرگ او باكى نيست . امام فرمود ، واى بر تو ، هر مرگى را
وقتى است كه پس و پيش نمىافتد و انگيزهاى است كه از آن نمىگذرد ، آرام باش و
ديگر چنين مگوى ، كه اكنون شيطان بزبان تو سخن گفت .
منافقان
خطبهاى از امام در شناخت منافقان خدائى را مىستائيم كه ما را به
اطاعت و بركنارى از گناه توفيق دهد بريسمان قرآن چنگ زنيم و گواهى ميدهيم كه
محمد ( ص ) بنده و فرستاده اوست پيامبرى كه در راه خشنودى خداى در امواج فتنه
فرو افتاد و شرنگ درد و اندوه را آشاميد ، نزديكانش به او دورنگى نشان دادند و
بدشمنيش عرب ، مركب بجانبش راندند و بميدان پيكارش از سامانهاى دور و سرزمينهاى
بعيد شتافتند .
بندگان خدا ، شما را به پرهيز از كيفر خدا سفارش ميكنم و از خيانت
منافقان بر كنار ميدارم ، كه آنها گمراه و گمراهگرند ، ميلغزند و ميلغزانند و
هر روز رنگى بخود ميگيرند و با گفتار فريباى خود شما را ميفريبند و بهر
دستاويزى چنگ ميزنند و بهر ابزارى دست مىيازند و در هر كمينگاهى بكمين
مىنشينند دلهايشان بيمار است و چهرههاشان سالم و شاداب ، به پنهانى راه
ميروند و همچون شكارچيان به جنگلها ميخزند ، چون سخن گويند دوا آورند و
بهبودشان دهند و چون بكار افتند دردهاى بيدرمان براه اندازند ، به آسايش مردم
رشك ميبرند و ميكوشند كه آنها را بگرفتارى دچار كنند و اميدها را بنوميدى
كشانند در هر راهى بزمين افتادهاى دارند ، و بهر دلى براى فريبكارى راهى
مىيابند و در برابر هر سختى و بلائى بدروغ اشك ميريزند ، مردم را مىستايند تا
مردم هم آنها را بستايند و هميشه به پاداش و انعام چشم دارند ، درخواستهايشان
همراه با پافشارى است و چون كسى را بگناهى سرزنش كنند رسوايش مىسازند و چون
بداورى پردازند زياده روى ميكنند ، براى هر حقى باطلى و براى هر حقيقت راستينى
، نارواى كجى و براى هر زندهاى كشندهاى و براى هر درى كليدى و براى هر شبى
چراغى آماده دارند ، به آزمندى و نوميدى دست ميزنند تا بازار شان را رواج دهند
و كالاى بىارجشان را كه به نيرنگ ، ارزنده نشان دادهاند بفروشند ، سخن ميگويند و مردم را به اشتباه مىاندازند و
گفتارشان را بفريب مىآرايند ، رهروى در راه باطل را آسان نشان ميدهند و چون
كسى از آن راه رفت چنان به تنگنايش مىاندازند كه راه فرار نداشته باشد ، آنها
پيروان شيطان و شرارههاى آتش دوزخند ( آنها حزب شيطانند و گروه شيطان
زيانكارند . )
به ابديت پيوستند
سخنى از امام درباره مردگان آنها چنانند كه از رويدادهاى سهمگين
دنيا ، بهراس نمىافتند ،
و دگرگونيهاى زشت روزگار ، اندوهگينشان نمىسازد و به انجمنآرائى
بيهوده نمىپردازند و بفرياد نمىآيند ، غايبانى هستند كه كسى در انتظارشان
نيست و شاهدانى هستند كه بحضور نمىآيند ، با آنكه در يكجا فراهم آمدهاند ،
پراكندهاند و از گذشت روزگار و دورى جايشان نيست كه خبرى از آنها نمىرسد و
جايگاهشان را خاموشى فرا گرفته است بلكه جام مرگ را سركشيدهاند و از اين شربت
ناگوار ، از سخن گفتن به گنگى و از شنوائى به كرى و از جنبش بسكون افتادهاند .
همسايگانى كه همدم هم نيستند و دوستانى كه بديدار يكديگر نمىروند
، بشناسائى هم نمىتوانند بپردازند و پيوندهاى برادريشان از هم گسسته است ،
تنهايند با آنكه فراهمند و از هم دورند با اينكه دوستان همند ، براى شبانگاه سحرگاهى و براى بامداد شامى نميشناسند
و نميدانند در كدامين شب و روز كوچيدهاند كه آنها را به ابديت پيوسته است .
او را به هراس مىاندازد
از سخنان شگفتآور امام درباره دنيا .
هر كه در آن جاى گرفت ناگزير از كوچيدن است و هر كس در آن نشيمن
گزيد بناچار از آن بايد دور شود ، دنيا ، اهلش را به كشتىيى مينشاند كه
توفانهاى توفنده و امواج بلاخيز دريا بر آن هجوم مىآورند و گروهى از دنيائيان
غرق ميشوند و گروهى ديگر دستخوش امواج ميشوند و باد آنها را بهر سوى ميراند و
بهراس و خطر مىاندازد آنكه غرق شد راهى براى رهائى ندارد و آنكه نجات يافت
بسوى مرگ مىشتابد .
آنها عمرى درازتر داشتند
از سخنان امام درباره چگونگى دنيا شما را از دنيا بركنار ميدارم ،
دنيائى كه در دهان دنياپرستان شيرين است و در برابر ديدگان مشتاقانش سبز و خرم بنظر ميرسد ولى
پيچيده در شهواتست و خود را با بهرههاى ناپايدارش بدوستى ميزند و با كالاى
اندكش شگفتى ميزايد و به آرزوها و فريبهايش خويش را زيور مىكند اما شادمانيش
پايدار نيست و كسى از دردها و گرفتاريهايش در امان نمىماند ، بسيار مىفريبد و
زيان ببار مىآورد بهرههايش دگرگونپذير و ناپايدار و نابودگر است ،
شكمبارهاى است كه ميخورد و مىكشد ، هواخواهانش چون به آرزويشان رسيدند و از
آن خشنود شدند بهرهاى بهتر نمىيابند و بهرهاى پايدار نمىيابند چنانكه
خداوند فرمود :
« بهرههاى دنيا ، همچون آبى است كه از آسمان ميبارد و با گياهان
زمين در مىآميزد ولى پس از آن خشك ميشود و بادها آنرا بهر سوى مىپراكند و
خداوند بهر چيز تواناست » هر كس از اين دنيا بشادمانى و خرمى رسيد بدنبال آنها
دردهائى يافت كه اشكهايش فرو ريخت و اگر شكمش از نعمتهاى دنيا سير شد
ناگواريهاى روزگار ، زير و رويش كرد و اگر باران آسايش دنيا بر كسى باريد ،
ابرهاى اندوه بر او باران بلا باريد اين دنياست كه بامدادان يارى ميدهد و
شبانگاهان كسى را نمىشناسد و اگر از سوئى گوارائى و شيرينى مىبخشد از ديگر
سوى تلخى و ناروائى ببار مىآورد و چون كسى به خرمى و شادابيش دست يابد پشت سر
آن به سختيها و رنجها گرفتار ميگردد و چون شبانگاه در بستر آسايش بخوابد سحرگاه
با ترس و هراس روبرو مىشود ، فريبگرى است كه مردمان را مىفريبد و نابود گرى است كه هر كس در او زيست مىكند بنابودى مىافتد ، در توشه
هاى آن خيرى نيست مگر در توشه پرهيزگارى ، هر كس از آن بهرهاى اندك يافت ، به
امنيتى بسيار ميرسد و آنكس كه بفراوانى از آن بهره گرفت بگناه و هلاك افتاد و
بهرههايش بنابودى افتاد چه بسيار كسانى كه باو اعتماد كردند و بسختى و درد
افتادند و چه بسا كسانى كه باو اطمينان كردند و دنيا بزمينشان انداخت ، مردانى
شكوهمند را به پستى كشانيد و قدرتمندانى را خوار كرد و قدرتها و دولتها را دست
بدست گردانيد ، زندگانى و كامرانيش تيره و كدر و آب گوارايش شور و ناگوار و
شيرينش تلخ و خوراكش زهرآگين و ريسمانش سست و تكه پاره است ، زندهاش در خطر مرگ و تندرستش در معرض بيمارى و دولتش از دست رفته
و چيره و پيروزش شكست يافته است هر كس از آن بهرهاى فراوان يافت واژگون شد و
هر كس به همسايگيش در آمد هست و نيستش به غارت رفت .
آيا اين شما نيستيد كه بجاى كسانى نشستهايد كه عمرى درازتر و
آثارى پايدارتر و آرزوهائى درازتر و گروههائى بيشتر و سپاهيانى انبوهتر داشتند
؟
آنها دنيا را پرستيدند و نعمتهايش را برگزيدند و پس از آن بدون
توشهاى كافى و بىمركبى آماده و هموار از اين دنيا كوچ كردند .
آيا شما شنيديد كه دنيا براى آنها خودش را فدا كند و يا با كمكى
ياريشان دهد و يا با آنها به نيكى رفتار كند ؟ نه . . .
بلكه آنها را بسختىها دچار كرد و با حوادثى كوبنده درهم كوفت و
سست كرد و با ناگواريها از جايشان كند و چهرهشان را بخاك ماليد و
در زير گامهاى بلاها لگدكوبشان كرد و رنجها و دردها را بسراغشان فرستاد و شما
ديديد كه چگونه با نزديكان خود به ناآشنائى پرداخت و كسانى را كه به او
گرائيدند و به او دل بستند از خود راند تا اينكه از دنيا به جهان ابدى كوچ
كردند آيا جز گرسنگى توشهاى و جز گور تنگ جايگاهى و غير از تاريكى ، چراغى و
جز پشيمانى پىآمدى به آنها بخشيد ؟
آيا چنين دنيائى را براى خود برميگزينيد و به او اطمينان مىكنيد
و به بهرههايش حرص مىورزيد ؟ دنيا براى آنكس كه رنگ و زيورش را متهم نسازد و
از خطراتش نترسد جايگاهى بد و ناسزاوار است .
پس بدانيد و البته ميدانيد كه شما دنيا را پشت سر ميگذاريد و از
آن كوچ ميكنيد ، از سرنوشت كسانى پند گيريد كه مىگفتند ، ( كى از ما نيرومندتر
است ؟ ) آنها را بسوى گورهايشان بردند بدون اينكه در سوارى مركب خويش مختار
باشند و بژرفاى گور انداختند بىآنكه در آنجا مهمان باشند ، در بستر گور
آرميدند و از خاكها كفن پوشيدند و با استخوانهاى پوسيده همسايه شدند ،
همسايگانى كه بدعوتها پاسخ نمىدهند و سختىها را از خود دور نمىكنند و
گريهها و زاريها را نميفهمند اگر بارانى بر آنها ببارد شادمان نمىشوند و اگر
خشكساليها پديد آيد زيان نمىبينند ، فراهمند ولى تنهايند و همسايهاند و از هم
دورند و با آنكه بهم نزديكند بديدار يكديگر نمىروند و در كنار همند و نزديكى
نمىجويند ، شكيبايانى كه كينههاشان از دل رفته و صابرانى كه حسدها شان مرده
است ، كسى از درد و اندوهشان نميترسد و بيارى آنها اميد نمىبندد .
از روى زمين بشكم آن انتقال يافته و از فراخى به تنگى افتاده و از
اجتماع ، به تنهائى گرائيده و از روشنى به تاريكى رسيدهاند همان سان كه برهنه
بدنيا آمدند ، برهنه از آن رفتند و بهمراه اعمالشان از اين دنيا بجهان ابدى و
سراى پايدار آخرت كوچ كردند چنانكه خداوند پاك فرمود ( آفريدگان را همچنانكه
پديد آورديم باز ميگردانيم اين وعده ما حتمى است و ما چنين خواهيم كرد ) .
خدايا كوههاى ما از خشكى درهم شكافت
دعائى از امام در طلب باران كه در آن مهر و عاطفه و فروتنى نسبت
به آفريدگار جهان موج ميزند .
بار خدايا ، كوههاى ما از خشكى و تفتيدگى در هم شكافت و از
زمينهاى داغ ما غبار برخاست ، چهارپايان ما تشنه ماندند و در بيابانها سرگردان
شدند ، آنها همچون مادران فرزند مرده فرياد ميكشند و از رفت و آمد بىثمر در
چراگاهها و آبشخورهاى خشكيده خسته شدند ، بار خدايا ، بر اين فريادها و نالهها رحمت آور ، خدايا بر
سرگردانى چهارپايان در بيابانها و نالههاشان در جايگاهشان رحم كن
بار خدايا ، در اين هنگامه كه سالهاى خشك بمانند شتران لاغر و
ناتوان بما روى آورده و ابرهاى باران خيز با ما به كينه برخاستهاند بسوى تو
آمديم ، توئى اميد نااميدان و خواهشپذير خواهشمندان ، ترا ميخوانيم در اين گاه كه مردمان نااميدند و ابرها نمىبارند و
چهار پايان نابود شدهاند ، از تو مىخواهيم كه ما را بكردارمان نگيرى و به
گناهانمان كيفر نبخشى و رحمتت را بر ما بگسترانى و ابرهاى پرباران بسوى ما
بفرستى ، بهمراه بهارى خرم و پر آب و گياهانى تازه و پاكيزه بارانى كه فراوان
ببارد و مردگان را زنده سازد ، و زيانها را جبران كند خدايا از تو بارانى
مىخواهيم كه سيرابمان سازد ، بارانى زنده ساز و سيرابگر ، فراوان ، همگانى ،
پاكيزه ، بركتبخش ، گوارا ، بخشنده و گياهآور ، كه گياهان را رشد دهد و
شاخهها را ثمر بخشد و برگها را سبز گرداند ، تا بندگان ناتوانت آسايش يابند و
شهرهاى مردهات زنده شوند .
خدايا از تو بارانى ميخواهيم كه زمينهاى بلند ما سيراب شود و در
زمينهاى پست ما آبها بجريان افتد و روستاها بفراخى رسد و ميوهها فراوان گردد و
چهارپايان كامياب شوند و سرزمينهاى دور افتاده سيراب گردد و كشتزارهاى خشك و
آفتاب خورده بكمك باران ، به سبزى گرايد از بركتهاى گسترده و بخششهاى فراوانت
بارانى به بندگان نيازمند و چهارپايان سرگردان ارزانى دار .
خدايا بر ما بارانى فرست كه زمين را فرا گيرد و پياپى ببارد و
بارشها و قطراتش بشتاب بهم خورد ، و ابرى بر ما نفرست كه برقش بىباران باشد و افق را بيفايده بپوشاند و بارانى اندك همراه
بادهاى سرد فرو ريزد .
بارانى بر ما فرو فرست كه قحطى زدگان بفراخى رسند و ببركت آن
زندگى يابند و اين توئى كه پس از نااميدى مردمان ، باران را فرو ميفرستى و
رحمتت را ميگسترانى و توئى زمامدار هستى كه سزاوار ستايشى .
واى بر شما
سخنى از امام درباره مردم بصره واى بر خيابانهاى آبادان و
خانههاى زيور يافته شما ، خانههائى كه كنگرههائى همچون بالهاى كركس و
ناودانهائى بمانند خرطوم فيل دارد و اين خيابانها و خانههاى آباد بدست
سپاهيانى ويران ميشود كه بر كشتههاشان نميگريند و بجستجوى ناپديدهاشان
نمىپردازند من دنيا را بدور انداخته و مقدارش را اندازه گرفتهام و آنرا
چنانكه هست مىبينم .
غيبت
سخنى در پرهيز از غيبت
آنها كه از گناه بدورند و از خطر معصيت بسلامت جستهاند ، شايسته است كه بر گناهكاران و نافرمانان ، ببخشايند و به آنها مهر
ورزند و سپاس بيگناهى بر آنها چيره باشد تا به گناهكاران نتازند و به غيبت آنها
نپردازند ، اين غيبتگر را چه ميشود كه برادرش را غيبت ميكند و به سرزنش او
مىپردازد ؟ آيا بياد نمىآورد كه خداوند گناهان او را پوشيده داشته و رسوايش
نساخته است ، گناهانى كه از گناهان برادرش بزرگتر بوده است ؟ چگونه او را بگناهى
سرزنش ميكند كه خود نيز بمانند آنرا مرتكب شده است ؟ و اگر گناهى مثل گناه او انجام
نداده در انجام گناهى كه از آن بزرگتر است بنافرمانى خداى پرداخته است و بخدا سوگند
اگر هم گناه بزرگى بجا نياورده و گناهانش كوچك بوده است گستاخى او بر عيبجوئى مردم
از آن گناهان بزرگتر است .
اى بنده خدا در عيبجوئى هيچ گناهكارى شتاب مكن ، شايد كه خدا او را
آمرزيده باشد و بر گناه كوچك خود ايمن مباش شايد كه بجهت آن كيفر يابى ، پس هر كدام از شما ، بگناه ديگرى آگاه است بايد از بدگوئى او دست
بردارد و بجبران گناه خويش پردازد و بسپاس پاكدامنى خويش به افشاى گناهان ديگران
نپردازد .
امروز ميرود و فردا مىآيد
از خطبههاى امام ستايش خداوندى را سزاست كه ستودنش كليد ياد او و
موجب فراوانى نعمتش و دليل عنايات و بزرگى اوست .
اى بندگان خدا ، دنيا بر شما همانسان ميگذرد كه بر پيشينيانتان
گذشت و آنچه از دنيا گذشت ديگر باز نمىگردد و بهرههايش پايدار و هميشگى نيست
آغاز و فرجام كارش همانند است ، كارهايش بشتاب مىگذرند و برهم پيشى ميگيرند و
نشانههايش آشكارند ، گويا هم اكنون بسوى رستاخيزتان ميكشانند چون شترانى كه
ساربانهايشان به پيش ميرانند ، پس هر كس از خويش بيخبر ماند و بدنيا روى آورد
در تاريكيها فروماند و بخطرهاى ناگوار فرو افتاد و اهريمنانش بسركشى وا داشتند
و بدكاريهايش را بچشمش زيبا نمودند ، پس بهشت ، جايگاه پيشتازان ايمان است و
دوزخ فرجام زياده روان است .
اى بندگان خدا ، بدانيد كه پرهيزگارى دژ استوار پيروزى و بد كارى
قلعه مستحكم خوارى و پستى است ، قلعهاى كه ساكنانش را از خطر بازنميدارد و
پناهندگانش را نگهبانى نمىكند ، بدانيد كه با تقوى ميتوان نيشهاى زهرآگين خطر
را قطع كرد و با يقين و ايمان مىتوان بسرانجامى نيكو نائل شد .
بندگان خدا ، خدا را ، خدا را ، پروا گيريد درباره گراميترين و
محبوبترين كسانتان ( خودتان ) كه خداوند راه حق را بر شما آشكار ساخته و راههاى
هدايت را روشن فرموده ، در برابر شئامت راهى كه ببدبختى ميرسد و راهى كه
نيكبختى هميشگى را در پى دارد پس از اين روزهاى گذران براى روزهاى ابدى توشه
برگيريد كه وسيله توشه اندوزى را بشما آموخته و شما را به كوچ كردن فرمان
دادهاند و شما را بشتاب ، پيش ميرانند و اكنون بسوارانى ماننديد كه
ايستادهايد و نمىدانيد كه بسوى كدامين مقصد بايد براه افتيد .
آگاه باشيد ، آنكس كه براى آخرت پديد آمده او را بدنيا چكار ؟
و آنكس كه سرمايه اندك دنيائيش را مىگيرند و حساب و پىآمد
دارائيش برايش باقى ميماند با مال دنيا چكار دارد ؟
اى بندگان خدا ، نبايد خيرهائى را كه خداوند به بندگانش وعده
فرموده كنار گذاشت و نبايستى به آنچه خداوند از آن بازتان داشته دل بست ،
بندگان خدا از روزى كه از كردار شما پرس و جو مىكنند و سراسيمگىها پديد
مىآيد و كودكان از هراس پير ميشوند بترسيد .
بدانيد اى بندگان خدا ، كه مراقبانى از وجودتان و ديدهورانى از
اندامهايتان بر شما گماشتهاند و آمارگرانى راستين كردار شما و حتى تعداد
نفسهايتان را حساب و نگهدارى ميكنند چنانكه شبهاى تاريك و دلهاى بسته
نمىتوانند كردارتان را از ديدگاه آنها پنهان دارند و فرداى قيامت به امروز
دنياى شما نزديك است .
امروز با آنچه در آنست ميرود و فردا با پىآمدهايش فرا ميرسد و هر كدام شما از روى زمين بخانه تنهايى و گودال گور سرازير ميشود
شگفتا از آن خانه تنهايى و منزل ترسناك و گودال هراس و غربت ، اكنون چنان مىبينيم كه فرياد وحشتزاى قيامت بشما ميرسد و وحشت
قيامت فراتان ميگيرد و براى داورى كردارتان بدادگاه رستاخيز كشانده ميشويد ،
جائى كه نتوانيد دروغ بگوئيد و بباطل گرائيد و بهانه جوئى كنيد ، در آنجا حقايق
بر شما آشكار ميشود و كارهايتان بشما باز ميگردد .
پس از گذشتهها پند گيريد و از دگرگونيهاى روزگار عبرت آموزيد و
از بيم رسانى پيامبران براى اصلاح كارتان سود ببريد .