شگفتيهاى نهج البلاغة

جرج جرداق
ترجمه فخرالدين حجازى

- ۱۷ -


چيزى كه نميدانيد نگوئيد

سخن امام درباره نيكمردان اى بندگان خدا ، بهترين بندگان در نزد خداوند ، بنده‏اى است كه خويشتن را برعايت عدالت وا دارد و نخستين مرحله عدل ، باز داشتن خويش از هوى پرستى است و اينكه حق را بستايد و آنرا بكار بندد و نيكى را بخواهد تا آخرين سويش پيش رود و هر جا خيرى را ببيند آهنگ آن كند .

اى مردم ، چيزى را كه نميدانيد نگوئيد زيرا شما بسيارى از موارد حق را هنوز نمى‏شناسيد و از گفتن سخنى كه دليلى بر آن نداريد پوزش بخواهيد .

گفتارشان راست و روش آنها فروتنى است

يكى از ياران امام بنام همام به حضرتش گفت ، اى امير المؤمنين براى من پرهيزگاران را چنان بستاى كه گوئى آنها را مى‏بينم ، امام از پاسخ او خوددارى كرد و فرمود اى همام از خداى بپرهيز ( كه خداوند با پرهيزگاران و نيكوكارانست ) همام قانع نشد و امام را سوگند داد ، امام خدا را ستايش كرد و بر پيامبرش درود فرستاد و آنگاه چنين فرمود :

اما بعد ، خداوند پاك و والا ، آفريدگان را بيافريد ولى به فرمانبرى آنها نيازى نداشت و از گناهشان ايمن بود زيرا گناه بدكاران خدا را زيانى نمى‏رساند و اطاعت فرمانبرداران برايش سودى ندارد ، نعمتهاى زندگى را بين آنها پخش كرد و هر كدامشان را در دنيا به جائى رسانيد و پرهيزگاران در ميان مردمان ، پايگاه و برترى والائى دارند ، گفتارشان راست است و بجامه ميانه‏روى آراسته‏اند ، روش آنها فروتنى است ، ديدگان خود را از حرام خدا فرو مى‏پوشند و گوش خود را بشنيدن دانشهاى سودمند واميدارند بهنگام سختى و گرفتارى چنانند كه بوقت آسايش و شادمانى ، و اگر نه اين بود كه خدا براى مرگ آنها موقعى را معين فرموده است ، روانشان هرگز در پيكرشان آرام نمى‏گرفت و يك چشم بهم زدن از اشتياق پاداش خدا و ترس از كيفر او در دنيا باقى نمى‏ماندند .

پروردگار را بجان خويش بزرگ ميدارند و هر كس و هر چيز ديگر را بچشم‏هاى خود كوچك مى‏بينند ، آنها با بهشت چنانند كه گوئى در آنند و از بهره‏هايش بهره‏ورند و با دوزخ چنانند كه گويا آنرا ميبينند و عذاب دردناكش را مى‏چشند ، دلهايشان اندوهگين است و مردم از شر آنها در امانند ، پيكرهايشان لاغر است و نيازهاشان اندك و جانهاشان پاك ، بسختى‏هاى روزهاى كوتاه دنيا شكيبايند تا آسايش دراز آخرت را دريابند دست بسوداى سودمندى با خداى خود زده‏اند دنيا آنها را خواست ولى آنها نخواستند ، دنيا خواست كه گرفتارشان كند ولى آنها جان خويش را بسختى انداختند و فدا كردند ، شبها را بپاى ميخيزند و آيات قرآن را تلاوت مى‏كنند و در مفاهيم آن مى‏انديشند و دلها به تلاوتش اندوهگين مى‏سازند و داروى دردهاى خود را از آن ميجويند ، چون آيه‏اى را مى‏خوانند كه تشويقى بهمراه دارد به آن طمع ميبندند و در نهادشان آتش شوق زبانه ميكشد و نعمت بهشتى را در برابر ديدگان خود مى‏بينند و چون از آيه‏اى بگذرند كه از آن آژير هراسناك عذاب برمى‏خيزد گوش دل به آن ميدهند گويا آواى دم زدن و دم فرو بردن دوزخ در بيخ گوششان نفير برمى‏آورد آنها پيكرشان را براى ركوع در برابر خدا دو تا مى‏كنند و بحال سجده ، پيشانيها و زانوها و پاهايشان را بر زمين ميگسترانند و از خدا ميخواهند كه از زنجير عذاب رهايشان سازد ، روزها را ، شكيبايان و آگاهان و نيكمردان و پرهيزگارانند كه ترس از كيفر خدا پيكرشان را همچون پيكانى تراش خورده لاغر كرده است ، چون كسى آنها را ببيند گمان برد كه بيمارند ولى بيمار نيستند و گمان برد كه آنها عقلشان با ديوانگى در آميخته است ولى آنها دل بخطرى بزرگ داده‏اند ، از كردار نيكوى اندك خويش ناخشنودند و كارهاى فراوانشان را هم بزرگ و بسيار نمى‏شمارند ، جانهايشان را بزيانكارى متهم ميدانند و از كردارشان هراسناكند ، اگر كسى آنها را بپاكدامنى بستايد از اين ستايش بهراس مى‏افتند و ميگويند ما خود بكار خويشتن از ديگران آگاه‏تريم و خدا هم از ما بكار ما داناتر است .

بار خدايا ما را به آنچه ميگويند مگير و از آنچه مى‏پندارند برتر ساز و از گناهان ما كه آنها نمى‏دانند درگذر .

از نشانه‏هاى يكى از پرهيزگاران آنكه ، او را در ايمانش نيرومند مى‏بينى و در نرمخوئى دورانديش است و ايمانش با يقين همراه ، در جستجوى دانش حريص است دانش را با شكيبائى مى‏آميزد و در بى نيازى ميانه رو و در عبادت فروتن و در بى‏چيزى ، آراسته و در سختى پايدار و در جستجوى حلال ، پرتلاش و در هدايت پر نشاط است و از آزمندى بدور .

با اينكه كار شايسته انجام ميدهد ، هراسناك است ، روز را با سپاس بسر مى‏آورد و شب را با ياد خدا سپرى ميكند ، شبها را با ترس از كيفر خدا ميگذراند و سحرگاه بشادمانى بخشش خدا برمى‏خيزد ، از خطر بيخبرى خويش مى‏ترسد و پروا ميگيرد و از بخشش و مهربانى خدا شادمان است به آن دل خوش ميدارد اگر نفسش بر او سخت گيرد كه بناروائى دست زند هرگز به خواست او پاسخ نميدهد ، آنچه پايدار است روشنى چشم اوست و از آنچه ناپايدار است پارسائى ميورزد ، شكيبائى را با دانش و گفتار را با كردار درهم مى‏آميزد ، او را مى‏بينى ، كه آرزوهايش كوتاه ، لغزشهايش اندك ، دلش خاشع ، جانش قانع ، خوراكش كم ، كارش آسان ، دينش محفوظ شهوتش مرده و خشمش فرو خورده است ، همه از او آرزوى خير دارند و از شرش در امانند ، در ميان بيخبران بياد خداست . و در ميان ذاكران ، از بى‏خبران نيست ، از آنكس كه به او ستم كرده ميگذرد و به آنكس كه محرومش ساخته مى‏بخشايد ، زشتى از او بدور است گفتارش نرم است ، زشتيهايش ناپيدا و نيكيهايش آشكار است ، خيرش روى مى‏آورد و شرش پشت ميكند ، در سختيها و ناگواريها با وقار و در ناخوشيها شكيبا و در آسايشها سپاسگزار است ، بر دشمن ستم روا نميدارد و در دوستى بگناه نميافتد ، حق را پيش از آنكه به آن گواهى دهد مى‏شناسد ، چيزى را كه به او سپارند تباه نمى‏كند و آنچه را بيادش دهند از ياد نميبرد ، مردم را بنامهاى بد نمى‏خواند و به همسايه آزار نمى‏رساند و بلاديده را شماتت نمى‏كند ، بباطل در نمى‏آيد و از حق بيرون نميشود اگر خاموش ماند به اندوه نمى‏افتد و اگر بخندد صدا برنمى‏آورد و اگر به او ستمى رسيد شكيبا ميماند تا خداى كيفر بخش ، انتقامش را بگيرد نفسش از او در رنج است و مردم از او در آسايشند ، اگر از دنياپرستان دورى ميكند بجهت پارسائى و پاكدامنى است و اگر بمردم نزديك ميشود از راه دوستى و مهربانى است ، بجهت خودپسندى و تكبر از مردم دور نمى‏شود و براى فريب و ريا به آنها نزديك نمى‏گردد .

چون همام اين سخنان را شنيد فريادى كشيد و بزمين افتاد و جان داد ، امير المؤمنين فرمود بخدا قسم ، من ميترسيدم كه چنين حادثه‏اى برايش پيش آيد و فرمود پندهاى بليغ ، اينگونه با اهلش رفتار ميكند ، يكى از حاضران گفت ، اى اميرمؤمنان ترا از مرگ او باكى نيست . امام فرمود ، واى بر تو ، هر مرگى را وقتى است كه پس و پيش نمى‏افتد و انگيزه‏اى است كه از آن نمى‏گذرد ، آرام باش و ديگر چنين مگوى ، كه اكنون شيطان بزبان تو سخن گفت .

منافقان

خطبه‏اى از امام در شناخت منافقان خدائى را مى‏ستائيم كه ما را به اطاعت و بركنارى از گناه توفيق دهد بريسمان قرآن چنگ زنيم و گواهى ميدهيم كه محمد ( ص ) بنده و فرستاده اوست پيامبرى كه در راه خشنودى خداى در امواج فتنه فرو افتاد و شرنگ درد و اندوه را آشاميد ، نزديكانش به او دورنگى نشان دادند و بدشمنيش عرب ، مركب بجانبش راندند و بميدان پيكارش از سامانهاى دور و سرزمينهاى بعيد شتافتند .

بندگان خدا ، شما را به پرهيز از كيفر خدا سفارش ميكنم و از خيانت منافقان بر كنار ميدارم ، كه آنها گمراه و گمراه‏گرند ، ميلغزند و ميلغزانند و هر روز رنگى بخود ميگيرند و با گفتار فريباى خود شما را ميفريبند و بهر دستاويزى چنگ ميزنند و بهر ابزارى دست مى‏يازند و در هر كمينگاهى بكمين مى‏نشينند دلهايشان بيمار است و چهره‏هاشان سالم و شاداب ، به پنهانى راه ميروند و همچون شكارچيان به جنگلها ميخزند ، چون سخن گويند دوا آورند و بهبودشان دهند و چون بكار افتند دردهاى بيدرمان براه اندازند ، به آسايش مردم رشك ميبرند و ميكوشند كه آنها را بگرفتارى دچار كنند و اميدها را بنوميدى كشانند در هر راهى بزمين افتاده‏اى دارند ، و بهر دلى براى فريبكارى راهى مى‏يابند و در برابر هر سختى و بلائى بدروغ اشك ميريزند ، مردم را مى‏ستايند تا مردم هم آنها را بستايند و هميشه به پاداش و انعام چشم دارند ، درخواستهايشان همراه با پافشارى است و چون كسى را بگناهى سرزنش كنند رسوايش مى‏سازند و چون بداورى پردازند زياده روى ميكنند ، براى هر حقى باطلى و براى هر حقيقت راستينى ، نارواى كجى و براى هر زنده‏اى كشنده‏اى و براى هر درى كليدى و براى هر شبى چراغى آماده دارند ، به آزمندى و نوميدى دست ميزنند تا بازار شان را رواج دهند و كالاى بى‏ارجشان را كه به نيرنگ ، ارزنده نشان داده‏اند بفروشند ، سخن ميگويند و مردم را به اشتباه مى‏اندازند و گفتارشان را بفريب مى‏آرايند ، رهروى در راه باطل را آسان نشان ميدهند و چون كسى از آن راه رفت چنان به تنگنايش مى‏اندازند كه راه فرار نداشته باشد ، آنها پيروان شيطان و شراره‏هاى آتش دوزخند ( آنها حزب شيطانند و گروه شيطان زيانكارند . )

به ابديت پيوستند

سخنى از امام درباره مردگان آنها چنانند كه از رويدادهاى سهمگين دنيا ، بهراس نمى‏افتند ،

و دگرگونيهاى زشت روزگار ، اندوهگينشان نمى‏سازد و به انجمن‏آرائى بيهوده نمى‏پردازند و بفرياد نمى‏آيند ، غايبانى هستند كه كسى در انتظارشان نيست و شاهدانى هستند كه بحضور نمى‏آيند ، با آنكه در يكجا فراهم آمده‏اند ، پراكنده‏اند و از گذشت روزگار و دورى جايشان نيست كه خبرى از آنها نمى‏رسد و جايگاهشان را خاموشى فرا گرفته است بلكه جام مرگ را سركشيده‏اند و از اين شربت ناگوار ، از سخن گفتن به گنگى و از شنوائى به كرى و از جنبش بسكون افتاده‏اند .

همسايگانى كه همدم هم نيستند و دوستانى كه بديدار يكديگر نمى‏روند ، بشناسائى هم نمى‏توانند بپردازند و پيوندهاى برادريشان از هم گسسته است ، تنهايند با آنكه فراهمند و از هم دورند با اينكه دوستان همند ، براى شبانگاه سحرگاهى و براى بامداد شامى نميشناسند و نميدانند در كدامين شب و روز كوچيده‏اند كه آنها را به ابديت پيوسته است .

او را به هراس مى‏اندازد

از سخنان شگفت‏آور امام درباره دنيا .

هر كه در آن جاى گرفت ناگزير از كوچيدن است و هر كس در آن نشيمن گزيد بناچار از آن بايد دور شود ، دنيا ، اهلش را به كشتى‏يى مينشاند كه توفانهاى توفنده و امواج بلاخيز دريا بر آن هجوم مى‏آورند و گروهى از دنيائيان غرق ميشوند و گروهى ديگر دستخوش امواج ميشوند و باد آنها را بهر سوى ميراند و بهراس و خطر مى‏اندازد آنكه غرق شد راهى براى رهائى ندارد و آنكه نجات يافت بسوى مرگ مى‏شتابد .

آنها عمرى درازتر داشتند

از سخنان امام درباره چگونگى دنيا شما را از دنيا بركنار ميدارم ، دنيائى كه در دهان دنياپرستان شيرين است و در برابر ديدگان مشتاقانش سبز و خرم بنظر ميرسد ولى پيچيده در شهواتست و خود را با بهره‏هاى ناپايدارش بدوستى ميزند و با كالاى اندكش شگفتى ميزايد و به آرزوها و فريبهايش خويش را زيور مى‏كند اما شادمانيش پايدار نيست و كسى از دردها و گرفتاريهايش در امان نمى‏ماند ، بسيار مى‏فريبد و زيان ببار مى‏آورد بهره‏هايش دگرگون‏پذير و ناپايدار و نابودگر است ، شكمباره‏اى است كه ميخورد و مى‏كشد ، هواخواهانش چون به آرزويشان رسيدند و از آن خشنود شدند بهره‏اى بهتر نمى‏يابند و بهره‏اى پايدار نمى‏يابند چنانكه خداوند فرمود :

« بهره‏هاى دنيا ، همچون آبى است كه از آسمان ميبارد و با گياهان زمين در مى‏آميزد ولى پس از آن خشك ميشود و بادها آنرا بهر سوى مى‏پراكند و خداوند بهر چيز تواناست » هر كس از اين دنيا بشادمانى و خرمى رسيد بدنبال آنها دردهائى يافت كه اشكهايش فرو ريخت و اگر شكمش از نعمتهاى دنيا سير شد ناگواريهاى روزگار ، زير و رويش كرد و اگر باران آسايش دنيا بر كسى باريد ، ابرهاى اندوه بر او باران بلا باريد اين دنياست كه بامدادان يارى ميدهد و شبانگاهان كسى را نمى‏شناسد و اگر از سوئى گوارائى و شيرينى مى‏بخشد از ديگر سوى تلخى و ناروائى ببار مى‏آورد و چون كسى به خرمى و شادابيش دست يابد پشت سر آن به سختيها و رنجها گرفتار ميگردد و چون شبانگاه در بستر آسايش بخوابد سحرگاه با ترس و هراس روبرو مى‏شود ، فريبگرى است كه مردمان را مى‏فريبد و نابود گرى است كه هر كس در او زيست مى‏كند بنابودى مى‏افتد ، در توشه هاى آن خيرى نيست مگر در توشه پرهيزگارى ، هر كس از آن بهره‏اى اندك يافت ، به امنيتى بسيار ميرسد و آنكس كه بفراوانى از آن بهره گرفت بگناه و هلاك افتاد و بهره‏هايش بنابودى افتاد چه بسيار كسانى كه باو اعتماد كردند و بسختى و درد افتادند و چه بسا كسانى كه باو اطمينان كردند و دنيا بزمينشان انداخت ، مردانى شكوهمند را به پستى كشانيد و قدرتمندانى را خوار كرد و قدرتها و دولتها را دست بدست گردانيد ، زندگانى و كامرانيش تيره و كدر و آب گوارايش شور و ناگوار و شيرينش تلخ و خوراكش زهرآگين و ريسمانش سست و تكه پاره است ، زنده‏اش در خطر مرگ و تندرستش در معرض بيمارى و دولتش از دست رفته و چيره و پيروزش شكست يافته است هر كس از آن بهره‏اى فراوان يافت واژگون شد و هر كس به همسايگيش در آمد هست و نيستش به غارت رفت .

آيا اين شما نيستيد كه بجاى كسانى نشسته‏ايد كه عمرى درازتر و آثارى پايدارتر و آرزوهائى درازتر و گروههائى بيشتر و سپاهيانى انبوه‏تر داشتند ؟

آنها دنيا را پرستيدند و نعمتهايش را برگزيدند و پس از آن بدون توشه‏اى كافى و بى‏مركبى آماده و هموار از اين دنيا كوچ كردند .

آيا شما شنيديد كه دنيا براى آنها خودش را فدا كند و يا با كمكى ياريشان دهد و يا با آنها به نيكى رفتار كند ؟ نه . . .

بلكه آنها را بسختى‏ها دچار كرد و با حوادثى كوبنده درهم كوفت و سست كرد و با ناگواريها از جايشان كند و چهره‏شان را بخاك ماليد و در زير گامهاى بلاها لگدكوبشان كرد و رنجها و دردها را بسراغشان فرستاد و شما ديديد كه چگونه با نزديكان خود به ناآشنائى پرداخت و كسانى را كه به او گرائيدند و به او دل بستند از خود راند تا اينكه از دنيا به جهان ابدى كوچ كردند آيا جز گرسنگى توشه‏اى و جز گور تنگ جايگاهى و غير از تاريكى ، چراغى و جز پشيمانى پى‏آمدى به آنها بخشيد ؟

آيا چنين دنيائى را براى خود برميگزينيد و به او اطمينان مى‏كنيد و به بهره‏هايش حرص مى‏ورزيد ؟ دنيا براى آنكس كه رنگ و زيورش را متهم نسازد و از خطراتش نترسد جايگاهى بد و ناسزاوار است .

پس بدانيد و البته ميدانيد كه شما دنيا را پشت سر ميگذاريد و از آن كوچ ميكنيد ، از سرنوشت كسانى پند گيريد كه مى‏گفتند ، ( كى از ما نيرومندتر است ؟ ) آنها را بسوى گورهايشان بردند بدون اينكه در سوارى مركب خويش مختار باشند و بژرفاى گور انداختند بى‏آنكه در آنجا مهمان باشند ، در بستر گور آرميدند و از خاكها كفن پوشيدند و با استخوانهاى پوسيده همسايه شدند ، همسايگانى كه بدعوتها پاسخ نمى‏دهند و سختى‏ها را از خود دور نمى‏كنند و گريه‏ها و زاريها را نميفهمند اگر بارانى بر آنها ببارد شادمان نمى‏شوند و اگر خشكساليها پديد آيد زيان نمى‏بينند ، فراهمند ولى تنهايند و همسايه‏اند و از هم دورند و با آنكه بهم نزديكند بديدار يكديگر نمى‏روند و در كنار همند و نزديكى نمى‏جويند ، شكيبايانى كه كينه‏هاشان از دل رفته و صابرانى كه حسدها شان مرده است ، كسى از درد و اندوهشان نميترسد و بيارى آنها اميد نمى‏بندد .

از روى زمين بشكم آن انتقال يافته و از فراخى به تنگى افتاده و از اجتماع ، به تنهائى گرائيده و از روشنى به تاريكى رسيده‏اند همان سان كه برهنه بدنيا آمدند ، برهنه از آن رفتند و بهمراه اعمالشان از اين دنيا بجهان ابدى و سراى پايدار آخرت كوچ كردند چنانكه خداوند پاك فرمود ( آفريدگان را همچنانكه پديد آورديم باز ميگردانيم اين وعده ما حتمى است و ما چنين خواهيم كرد ) .

خدايا كوههاى ما از خشكى درهم شكافت

دعائى از امام در طلب باران كه در آن مهر و عاطفه و فروتنى نسبت به آفريدگار جهان موج ميزند .

بار خدايا ، كوههاى ما از خشكى و تفتيدگى در هم شكافت و از زمينهاى داغ ما غبار برخاست ، چهارپايان ما تشنه ماندند و در بيابانها سرگردان شدند ، آنها همچون مادران فرزند مرده فرياد ميكشند و از رفت و آمد بى‏ثمر در چراگاهها و آبشخورهاى خشكيده خسته شدند ، بار خدايا ، بر اين فريادها و ناله‏ها رحمت آور ، خدايا بر سرگردانى چهارپايان در بيابانها و ناله‏هاشان در جايگاهشان رحم كن

بار خدايا ، در اين هنگامه كه سالهاى خشك بمانند شتران لاغر و ناتوان بما روى آورده و ابرهاى باران خيز با ما به كينه برخاسته‏اند بسوى تو آمديم ، توئى اميد نااميدان و خواهش‏پذير خواهشمندان ، ترا ميخوانيم در اين گاه كه مردمان نااميدند و ابرها نمى‏بارند و چهار پايان نابود شده‏اند ، از تو مى‏خواهيم كه ما را بكردارمان نگيرى و به گناهانمان كيفر نبخشى و رحمتت را بر ما بگسترانى و ابرهاى پرباران بسوى ما بفرستى ، بهمراه بهارى خرم و پر آب و گياهانى تازه و پاكيزه بارانى كه فراوان ببارد و مردگان را زنده سازد ، و زيانها را جبران كند خدايا از تو بارانى مى‏خواهيم كه سيرابمان سازد ، بارانى زنده ساز و سيراب‏گر ، فراوان ، همگانى ، پاكيزه ، بركت‏بخش ، گوارا ، بخشنده و گياه‏آور ، كه گياهان را رشد دهد و شاخه‏ها را ثمر بخشد و برگها را سبز گرداند ، تا بندگان ناتوانت آسايش يابند و شهرهاى مرده‏ات زنده شوند .

خدايا از تو بارانى ميخواهيم كه زمينهاى بلند ما سيراب شود و در زمينهاى پست ما آبها بجريان افتد و روستاها بفراخى رسد و ميوه‏ها فراوان گردد و چهارپايان كامياب شوند و سرزمينهاى دور افتاده سيراب گردد و كشتزارهاى خشك و آفتاب خورده بكمك باران ، به سبزى گرايد از بركتهاى گسترده و بخشش‏هاى فراوانت بارانى به بندگان نيازمند و چهارپايان سرگردان ارزانى دار .

خدايا بر ما بارانى فرست كه زمين را فرا گيرد و پياپى ببارد و بارشها و قطراتش بشتاب بهم خورد ، و ابرى بر ما نفرست كه برقش بى‏باران باشد و افق را بيفايده بپوشاند و بارانى اندك همراه بادهاى سرد فرو ريزد .

بارانى بر ما فرو فرست كه قحطى زدگان بفراخى رسند و ببركت آن زندگى يابند و اين توئى كه پس از نااميدى مردمان ، باران را فرو ميفرستى و رحمتت را ميگسترانى و توئى زمامدار هستى كه سزاوار ستايشى .

واى بر شما

سخنى از امام درباره مردم بصره واى بر خيابانهاى آبادان و خانه‏هاى زيور يافته شما ، خانه‏هائى كه كنگره‏هائى همچون بالهاى كركس و ناودانهائى بمانند خرطوم فيل دارد و اين خيابانها و خانه‏هاى آباد بدست سپاهيانى ويران ميشود كه بر كشته‏هاشان نميگريند و بجستجوى ناپديدهاشان نمى‏پردازند من دنيا را بدور انداخته و مقدارش را اندازه گرفته‏ام و آنرا چنانكه هست مى‏بينم .

غيبت

سخنى در پرهيز از غيبت

آنها كه از گناه بدورند و از خطر معصيت بسلامت جسته‏اند ، شايسته است كه بر گناهكاران و نافرمانان ، ببخشايند و به آنها مهر ورزند و سپاس بيگناهى بر آنها چيره باشد تا به گناهكاران نتازند و به غيبت آنها نپردازند ، اين غيبت‏گر را چه ميشود كه برادرش را غيبت ميكند و به سرزنش او مى‏پردازد ؟ آيا بياد نمى‏آورد كه خداوند گناهان او را پوشيده داشته و رسوايش نساخته است ، گناهانى كه از گناهان برادرش بزرگتر بوده است ؟ چگونه او را بگناهى سرزنش ميكند كه خود نيز بمانند آنرا مرتكب شده است ؟ و اگر گناهى مثل گناه او انجام نداده در انجام گناهى كه از آن بزرگتر است بنافرمانى خداى پرداخته است و بخدا سوگند اگر هم گناه بزرگى بجا نياورده و گناهانش كوچك بوده است گستاخى او بر عيبجوئى مردم از آن گناهان بزرگتر است .

اى بنده خدا در عيبجوئى هيچ گناهكارى شتاب مكن ، شايد كه خدا او را آمرزيده باشد و بر گناه كوچك خود ايمن مباش شايد كه بجهت آن كيفر يابى ، پس هر كدام از شما ، بگناه ديگرى آگاه است بايد از بدگوئى او دست بردارد و بجبران گناه خويش پردازد و بسپاس پاكدامنى خويش به افشاى گناهان ديگران نپردازد .

امروز ميرود و فردا مى‏آيد

از خطبه‏هاى امام ستايش خداوندى را سزاست كه ستودنش كليد ياد او و موجب فراوانى نعمتش و دليل عنايات و بزرگى اوست .

اى بندگان خدا ، دنيا بر شما همانسان ميگذرد كه بر پيشينيانتان گذشت و آنچه از دنيا گذشت ديگر باز نمى‏گردد و بهره‏هايش پايدار و هميشگى نيست آغاز و فرجام كارش همانند است ، كارهايش بشتاب مى‏گذرند و برهم پيشى ميگيرند و نشانه‏هايش آشكارند ، گويا هم اكنون بسوى رستاخيزتان ميكشانند چون شترانى كه ساربانهايشان به پيش ميرانند ، پس هر كس از خويش بيخبر ماند و بدنيا روى آورد در تاريكيها فروماند و بخطرهاى ناگوار فرو افتاد و اهريمنانش بسركشى وا داشتند و بدكاريهايش را بچشمش زيبا نمودند ، پس بهشت ، جايگاه پيشتازان ايمان است و دوزخ فرجام زياده روان است .

اى بندگان خدا ، بدانيد كه پرهيزگارى دژ استوار پيروزى و بد كارى قلعه مستحكم خوارى و پستى است ، قلعه‏اى كه ساكنانش را از خطر بازنميدارد و پناهندگانش را نگهبانى نمى‏كند ، بدانيد كه با تقوى ميتوان نيشهاى زهرآگين خطر را قطع كرد و با يقين و ايمان مى‏توان بسرانجامى نيكو نائل شد .

بندگان خدا ، خدا را ، خدا را ، پروا گيريد درباره گراميترين و محبوبترين كسانتان ( خودتان ) كه خداوند راه حق را بر شما آشكار ساخته و راههاى هدايت را روشن فرموده ، در برابر شئامت راهى كه ببدبختى ميرسد و راهى كه نيكبختى هميشگى را در پى دارد پس از اين روزهاى گذران براى روزهاى ابدى توشه برگيريد كه وسيله توشه اندوزى را بشما آموخته و شما را به كوچ كردن فرمان داده‏اند و شما را بشتاب ، پيش ميرانند و اكنون بسوارانى ماننديد كه ايستاده‏ايد و نمى‏دانيد كه بسوى كدامين مقصد بايد براه افتيد .

آگاه باشيد ، آنكس كه براى آخرت پديد آمده او را بدنيا چكار ؟

و آنكس كه سرمايه اندك دنيائيش را مى‏گيرند و حساب و پى‏آمد دارائيش برايش باقى ميماند با مال دنيا چكار دارد ؟

اى بندگان خدا ، نبايد خيرهائى را كه خداوند به بندگانش وعده فرموده كنار گذاشت و نبايستى به آنچه خداوند از آن بازتان داشته دل بست ، بندگان خدا از روزى كه از كردار شما پرس و جو مى‏كنند و سراسيمگى‏ها پديد مى‏آيد و كودكان از هراس پير ميشوند بترسيد .

بدانيد اى بندگان خدا ، كه مراقبانى از وجودتان و ديده‏ورانى از اندامهايتان بر شما گماشته‏اند و آمارگرانى راستين كردار شما و حتى تعداد نفسهايتان را حساب و نگهدارى ميكنند چنانكه شبهاى تاريك و دلهاى بسته نمى‏توانند كردارتان را از ديدگاه آنها پنهان دارند و فرداى قيامت به امروز دنياى شما نزديك است .

امروز با آنچه در آنست ميرود و فردا با پى‏آمدهايش فرا ميرسد و هر كدام شما از روى زمين بخانه تنهايى و گودال گور سرازير ميشود شگفتا از آن خانه تنهايى و منزل ترسناك و گودال هراس و غربت ، اكنون چنان مى‏بينيم كه فرياد وحشتزاى قيامت بشما ميرسد و وحشت قيامت فراتان ميگيرد و براى داورى كردارتان بدادگاه رستاخيز كشانده ميشويد ، جائى كه نتوانيد دروغ بگوئيد و بباطل گرائيد و بهانه جوئى كنيد ، در آنجا حقايق بر شما آشكار ميشود و كارهايتان بشما باز ميگردد .

پس از گذشته‏ها پند گيريد و از دگرگونيهاى روزگار عبرت آموزيد و از بيم رسانى پيامبران براى اصلاح كارتان سود ببريد .