شگفتيهاى نهج البلاغة

جرج جرداق
ترجمه فخرالدين حجازى

- ۱۶ -


سيرها و گرسنه‏ها

خطبه‏اى كه درباره سيرها و گرسنه‏ها بيان فرمود .

اى بندگان خدا ، شما و آرزوهايتان در اين دنيا مهمانيد ، مهمانى‏يى كه دورانش بپايان ميرسد ، و وامدارانى هستيد كه بايد وام خويش را بپردازيد ، روزگارتان پايان مى‏يابد و كردارتان باقى ميماند ، چه بسيارند كسانى كه در دنيا تلاش كردند و عمر خويش تباه كردند و كوشيدند و زيان ديدند ، شما اكنون در روزگارى بسر ميبريد كه نيكيها پشت كرده و بديها روى آورده‏اند و اهريمن بنابودى مردم طمع بسته است . اكنون ، شيطان ، نيروهايش توان گرفته و فريبش گسترش يافته و بشكار مردم دست زده است .

به اين مردم نگاه كن ، و ببين كه تهيدست برنج افتاده و توانگر بنعمت خداوند ناسپاس است و بخيل حق خدا را نمى‏پردازد و از كمك به نيازمندان بخل ميورزد و سركشان چنانند كه گوششان پندها را نمى‏شنود .

كجايند نيكوكاران و شايستگان شما و آزاد مردان و بخشندگانتان ؟

كجايند آنان كه در سوداگريشان پارسا و در راه و روششان پاكدل بودند ؟

آنها همه از اين دنياى پست و سراى زودگذر رنج آور كوچيدند و شما اكنون جانشين آنها شده‏ايد در گروه فرومايگانى كه از بس پست و بى ارجند لبها براى بدگوئى آنها نمى‏جنبد و نمى‏خواهد نامشان را بياد آورد ( ما از خدائيم و بسوى او باز مى‏گرديم ) تباهى همه جا را فرا گرفته كسى نيست كه زشتى‏ها را دگرگون كند و مردم را از بدكارى باز دارد ، آيا با اين كارهايتان مى‏خواهيد خداى را در جايگاه پاكش همسايه شويد و در شمار دوستان عزيزش درآئيد ؟

هيهات ، هرگز نمى‏توانيد خداى را فريب دهيد و به بهشتش راه يابيد و خشنودى خداى را جز با فرمانبرى او نمى‏توانيد بدست آوريد نفرين خدا بر آنان باد كه مردم را به نيكى مى‏خوانند و خودشان نيكى را بجاى نمى‏آورند و مردم را از بدى باز ميدارند و خودشان بد كارند .

قاضى نادان

امام درباره كسيكه قضاوت مردم را بدست گيرد و شايسته آن نباشد چنين فرمود :

دو كس بيش از هر كس خشم خداى را برمى‏انگيزند ، يكى آنكس كه خداوند او را بخود واگذارد و او از راه راست كناره گيرد و به كج روى پردازد دل به بدعت گزارى و گمراه گرى مردم خوش دارد ، او مردى فتنه‏انگيز است كه مردم را به تباهى ميكشاند و از راه راستى كه ميرفته‏اند منحرف مى‏سازد ، در زندگى و مرگ خويش گمراه‏گر پيروان خويش است و بار گناه ديگران را بدوش دارد و در گرو تبهكاريهاى خويش است و ديگر كس ، آنكه نادانيها را در خود فراهم آورده و در تاريكيهاى فتنه و فساد فرو رفته و در اصلاح كار مردم ، كور مانده است ، نامردمان او را دانا ميشمارند ولى او دانشى ندارد .

هر بامداد بدنبال فراهم آمدن سرمايه‏اى رفت كه اندك آن از بسيارش بهتر است تا اينكه به لجن گنديده‏اى سر فرو برد و از آن آشاميد و پليديها و بيهودگيها را فراهم آورد ( و بنادانيها پرداخت ) بين مردم بداورى نشست و ادعا كرد كه اشتباهكاريها را كنار زند و حقايق را آشكار كند و چون مشكلى در كار قضاوت پيش آيد ناروائيهايى بزبان آرد و بيهودگيهائى بيان دارد و بنادانى داورى كند بافته‏هايش همچون بافتهاى تار عنكبوت ، سست و بى‏ارزش است و نميداند كه در قضاوتش اشتباه كرده و يا بدرستى داورى كرده است ، اگر قضاوتى بدرستى كرده بيم دارد كه مبادا اشتباه كرده باشد و اگر بنادرستى سخن گفته باشد اميدوار است كه داوريش درست باشد ، نادان اشتباهكارى است كه در جهالت فرو رفته و نابينائى است كه بر مركبى كور سوار شده است هرگز حكم قاطع و دندان شكنى نمى‏تواند بدهد ، روايت و احكام دينى را همچون گياه خشكى كه در برابر تند بادى پراكنده ميشود بباد ميدهد .

بخدا سوگند در پاسخ گفتن به پرسشها توانائى و مايه‏اى ندارد و لياقتى در انجام كارى كه به او واگذارند ندارد ، گمان نمى‏كند كه دانشى در برابر نادانى او وجود دارد و نمى‏فهمد كه بالاتر از انديشه او ، روشى درست‏تر و رساتر ممكن است باشد ، نادانيش را در برابر مسائل مشكل كه نميداند با زبردستى پنهان ميكند .

خونهاى پامال شده در برابر قضاوت نادرست او بفرياد مى‏آيند و ميراثهائى كه بدستور نارواى او به اهلش نرسيده‏اند بناله برميخيزند بخدا شكايت ميبرم از گروهى كه زندگانى را بنادانى ميگذرانند و در گمراهى ميميرند .

اگر كتاب خدا آنچنانكه بحقيقت هست تلاوت شود براى آنها كالائى بى‏ارج است و اگر مفاهيمش تحريف شود براى آنها كالائى ارزنده است در نزد آنها چيزى زشت‏تر از معروف ، و بهتر از منكر نيست .

اختلاف آراء علماء

چون مسئله‏اى دينى به پيش يكى از علماء برده شود براى خويش به آن پاسخ ميدهد و همان مسئله را چون به عالمى ديگر عرضه كنند پاسخى بر خلاف عالم نخستين ميدهد بعد كه آراء مختلف را به حضور قاضى اصلى ميبرند او همه را تصويب و تأييد مى‏كند ، با اينكه خداشان و پيامبرشان و كتابشان يكى است ، آيا خدا آنها را به اختلاف فرمانداده كه فرمانش را ميبرند يا از اختلاف بازشان داشته و نافرما نيش مى‏كنند ؟ يا خداوند دين ناقصى فرستاده و از آنها خواسته است تا كاملش كنند ؟ يا آنها با خداوند در قانونگزارى شريكند و خداوند از كار آنها خشنود است ؟ يا اينكه خداوند ، دينش را كامل فرستاده و پيامبر در تبليغ آن كوتاهى كرده است ؟

در صورتيكه خداوند پاك ميفرمايد ( ما ، در كتاب خود از بيان هيچ چيز فرو گذار نكرديم ) و ميفرمايد ( اين كتاب بيانگر همه چيز است ) و يادآورى مى‏كند كه آيات اين كتاب يكديگر را تصديق و تفسير مى‏كنند و هيچ اختلافى در اين آيات نيست و خداوند پاك همچنين مى‏فرمايد ( اگر اين قرآن را كسى ديگر جز خدا ميفرستاد ، در آن اختلافى فراوان ديده مى‏شد ) .

قرآن ، ظاهرى شگفت‏انگيز و نهادى ژرف دارد ، شگفتيهايش پايان نمى‏يابد و رازهاى بزرگ آن جاودانه است و تاريكى‏ها را جز به روشنائى قرآن نمى‏توان از ميان برداشت .

دانشمندشان دو روى است

درباره مردم روزگارش چنين فرمود :

اى مردم ، بدانيد در روزگارى بسر ميبريد كه گويندگان بحق اندكند و زبان از راستگوئى در لكنت است و همراهان حق خوارند مردمان به گناهكارى گرائيده‏اند ، جوانشان زشتخوى است و پيرشان گناهكار و دانشمندشان دوروى ، كوچكان ، بزرگان را بزرگ نمى‏شمارند و توانگران به نيازمندان كمك نميرسانند .

هر مغزدارى انديشمند نيست

خطبه‏اى از امام اما بعد ، خداوند ، ستمكاران را پس از روزگارى مهلت و آسايش در هم مى‏شكند و كار امتها را پس از مدتها سختى و گرفتارى بسامان ميرساند ، رنجهائى كه بسراغتان مى‏آيد و ناگواريهائى كه پشت سر ميگذاريد براى شما پند و درس است ، هر مغزدارى انديشمند و هر گوش دارى شنوا و هر چشمدارى بينا نيست . شگفتا ، و چرا در شگفت نباشم از لغزشهاى مردمى كه در برهانهاى روشن دينشان اختلاف دارند ، نه از رفتار پيامبرشان پيروى مى‏كنند و نه پيشوائى جانشين پيامبر را مى‏پذيرند ، نه به غيب ايمان دارند و نه از تبهكاريها دست برميدارند كارشان اشتباه كارى است . و راه شهوات را مى‏پيمايند ، معروف را چيزى ميدانند كه خودشان بشناسند و زشتى كارى است كه خودشان زشت بشمارند ، در مشكلات ، خودشان داورى مى‏كنند و پيچيدگيهاى دانش را به انديشه خود ميخواهند بگشايند ، چنانكه گوئى ، خويشتن پيشواى خويشند و ميخواهند با انديشه كوتاه خود بندهاى استوار دانش و ابزار مستحكم حكمت را بدست گيرند و بر مشكلات فائق آيند .

كارهايتان را بسنجيد

از خطبه‏هاى امام ستايش خدائى را سزاست كه بدون آنكه بچشم ديده شود شناخته شود و آفرينش را بى‏آنكه بينديشد بيافريند ، خدائى كه هميشه پايدار بوده و همواره برقرار است ، از آنگاه كه آسمان و برجهاى استوارش نبود و نه دريائى آرام و نه كوه پردامنه و نه بيابان فراخ و نه زمين گسترده و نه آفريده‏هائى پرتوان هيچكدام وجود نداشتند او نو پرداز آفرينش و ميراث بر هستى و خداوند و روزى‏رسان آفريدگان خويش است .

خورشيد و ماه بفرمان او ميگردند و هر تازه‏اى كهنه و هر دورى به اراده او نزديك ميگردد روزى مردم را پخش ميكند و از آثار و كردارشان آمار ميگيرد نفسهائى را كه برمى‏آورند مى‏شمارد و از چشمهاى خيانتكار و آنچه در دلها ميگذرد آگاهست ، جايگاه انسان را در رحم مادر و پيدايش و سير آن را تا آخرين روز روزگارش مى‏شناسد ، با مهربانى گسترده‏اى كه دارد دشمنانش را بسختى كيفر ميدهد و با خشم فراوانى كه دارد رحمت گسترده‏اش را بر دوستانش ميگستراند ، دشمنش را در هم مى‏شكند و نافرمانش را واژگون مى‏كند و هر كه را از او دورى جويد خوار ميگرداند و بر مخالفانش چيره ميشود .

هر كس بر او توكل كند كفايتش ميكند و بهر كس از او چيزى بخواهد مى‏بخشد و هر كه به او وامى دهد وامش را مى‏پردازد و سپاسگزاران را پاداش نيكو ميدهد ، اى بندگان خدا ، كردار خويش را پيش از آنكه در ترازوى رستاخيز بسنجند ، خود بسنجيد و بحساب كارتان بيش از حسابرسى آخرت برسيد و پيش از آنكه پنجه مرگ گلويتان را بفشارد ( در طاعت خدا ) نفس بكشيد و قبل از آنكه شما را بگودال مرگ بكشانند بفرمان خدا آئيد و بدانيد كسى كه بكمك جان خويش نشتابد و در نهاد خود پند آموز و باز دارنده‏اى نداشته باشد هرگز از ديگران نمى‏تواند پندى بياموزد و از كار زشت باز ماند .

بر تو باد

از سخنانى كه بفرزندش حسن ( ع ) وصيت فرمود :

پسرم ، بر تو باد كه از دوستى نادان بپرهيزى كه چون خواهد بتو سودى رساند زيانت مى‏بخشد و از دوستى بخيل بر كنار باش كه از هر چه بدان نيازمندترى بى‏بهره‏ات مى‏سازد ، و با بدكار همنشين مباش كه ترا به بهايى اندك ميفروشد و از دوستى با دروغگوى بپرهيز كه همچون سرابى است كه دور را در برابرت نزديك و نزديك را در برابرت دور نشان ميدهد .

خشنودى و خشم

اى مردم ، از كمى راه يافتگان براه ايمان بهراس نيفتيد كه مردم بر سفره‏اى ( دنيا ) فراهم آمده‏اند كه سيريش كوتاه و گرسنگيش دراز است .

اى مردم ، خشم و خشنودى مردم را فراهم آمده است .

اى مردم ، هر كس براه روشن رود بسرچشمه نيكبختى رسد و هر كه از آن راه كژى گزيند در بيابان گمراهى ، سرگردان ماند .

نفاق و ستم

بر شما باد كه اخلاق را با تبهكارى و دوروئى و دگرگونى درهم نشكنيد زبان مؤمن در پشت قلب او قرار دارد ( از روى اعتقاد و تدبير سخن مى‏گويد ) و قلب منافق در پشت زبان اوست ( انديشه‏اش پيرو زبان اوست ) زيرا مؤمن چون ميخواهد سخن بگويد نخست ، مى‏انديشد اگر ديد نيكو است آنرا بيان ميدارد و اگر شرش دانست ناگفته‏اش مى‏گذارد ولى منافق آنچه بزبانش آمد ميگويد و نمى‏فهمد كه اين سخن بزيان يا بسود اوست .

اما ستمى كه هرگز واگذاشته نميشود ، ستمى است كه مردم درباره يكديگر روا ميدارند و گروهى كه حق را با ناخوشى و بيميلى انجام ميدهند از كسانى كه باطل را دوست ميدارند بهترند ( زيرا بهرحال طرفدار حق اگر چه اجراى برخى از موارد آن برايش مشكل باشد بالاخره بحق ميگرايد و نظام اجتماع را رعايت ميكند ولى دوستدار باطل هميشه در معرض انحراف و بدبختى است و چه بسا كه كاميابى يكساعته او شقاوتى هميشگى ببار آورد و نظام جامعه را بهم زند ) خوشا آنكس كه به عيب خويش پردازد و در رفع آن بكوشد و به عيوب ديگران نپردازد كه در اينحال بخودسازى خويش مشغول است و مردم هم از دست او در امانند .

بستگان

اى مردم مرد هر چند توانگر و سرمايه‏دار باشد از همكارى و كمك خويشاوندان و بستگان خويش بى‏نياز نيست ، زيرا آنها با دست و زبان خويش بدفاع او ميپردازند و از هر كس بهتر در غيابش از او طرفدارى مى‏كنند و نيروهاى پراكنده‏اش را فراهم مى‏آورند و چون سختى و گرفتارى برايش پيش آيد از هر كس باو بيشتر توجه دارند و بهمراهيش مى‏پردازند .

و هر كس دست از همكارى بستگان خويش بردارد ، دستهاى فراوانى را در حمايت خويش از كف داده ولى آنها تنها يكدست از همكاريشان باز مانده است .

سرشت‏هاى انسان

از سخنان امام درباره سرشتهاى انسان .

در وجود انسان نيروهائى از حكمت و غرائزى متضاد ، ايجاد شده است ، اگر اميدوارى به او روى آورد بطمع مى‏افتد و چون طمع او را به هيجان آورد به حرص و آز كشانده ميشود ، اگر غضب ، بسختى به او روى آورد خشمگين مى‏گردد و اگر راحت و خشنود شود ، خود را از خطرها ، نگاه نمى‏دارد ، اگر ترسى به او رسد به هراس و پروا ميافتد و اگر آسايش يابد ، دچار بى‏خبرى مى‏شود ، اگر سرمايه‏اى بچنگ آورد بخوشگذرانى ميپردازد و اگر اندوهى بسراغش آيد ، آه و ناله و زارى برسوائيش ميكشاند ، اگر اندوه تنگدستى به او رسد گرفتار بلا ميشود ، و اگر گرسنگى سراسيمه‏اش كند از ناتوانى زمينگير ميگردد و اگر شكمش خيلى سير شود در دو بيمارى برنجش مى‏اندازد ، پس هر تقصيرى برايش زيانبخش و هر زياده‏روى‏يى برايش تباهگر است .

مردم روزگار

از سخنان بديع امام اگر شايستگى بر روزگار و مردم آن چيره شد ، چنانچه مردى به مرد ديگر كه گناهى از او به آشكارائى سر نزده است بد گمان شود ، به او ستم كرده است و چنانچه روزگار و مردم آنرا تباهى فرا گيرد اگر كسى به مردم خوش گمان باشد فريب خورده است .

چه بسا روزه‏دار

از سخنان امام درباره نماز و روزه چه بسا روزه‏دارى كه از روزه‏اش جز گرسنگى و تشنگى بهره‏اى نمى‏برد و چه بسا كسانى كه شبها براى نماز برپاى ميخيزند و جز بيدار خوابى و رنج سودى نمى‏برند ، خوشا خواب آگاهان و افطار آنان .

گروههاى مردم

اى مردم ، در روزگارى سخت و سركش بسر ميبريم ، كه نيكوكاران را بدكار مى‏شمارند و ستمگر بر غرور و تجاوز خويش مى‏افزايد وضع ، چنان است كه نمى‏توانيم از دانش خويش بهره بريم و مجهولات خويش را باز پرسيم و از ناگواريهائى كه بما ميرسد بترسيم و راه چاره‏اى بجوئيم مردم اين دوران به چهار گروه بخش شده‏اند ، گروهى از ناتوانى و كندى شمشير و تهيدستى خويش توان تبهكارى ندارند گروه دوم تجاوزگران توانائى هستند كه شمشير ستم مى‏كشند و بآشكارائى شر برمى‏انگيزند و پياده و سواره بسيج مى‏كنند و آماده تبهكاريند ، آنها دين خود را براى بچنگ آوردن كالاى بى‏ارج دنيا از دست ميدهند يا به اين دل خوشند كه سوارانى پيشاپيش آنها حركت كنند و يا بر روى منبرها ، به خودنمائى پردازند و چه سوداى زيانبخشى است كه انسان دين خويشتن را بدنيا بفروشد و پاداش پروردگار را در جستجوى لذت اين جهانى از دست بدهد .

گروه سوم ، آنانكه در زير نقاب آخرت جوئى ، در جستجوى دنيايند و نمى‏خواهند كه با تلاش در دنيا بنعيم آخرت رسند آنها ( براى فريب مردم ) آهسته راه مى‏روند و گامهايشان را نزديك بهم مى‏گذارند و دامان جامه‏شان را بهم مى‏پيچند و خود را چنان در ديدگاه مردم مى‏آرايند كه امين همگان گردند و مردم امانتشان را به آنها سپارند آنها از عيب پوشى پروردگار براى گناهكارى خويش استفاده مى‏كنند و در تباهى بسر مى‏برند .

گروه چهارم كسانى هستند كه از بيمايگى و بيعرضگى خانه‏نشين شده و بمقامى دست نيافته‏اند و اكنون كه در اين حال مانده‏اند خود را به قناعت زده و جامه پارسائى بر خود آراسته‏اند ولى آنها در شامگاه و نه در بامدادان ( نه در خانه و نه در بازار ) اهل پارسائى و زهد نيستند .

پس از اين چهار گروه ، مردانى باقى ميمانند كه يا در روز رستاخيز چمشهاشان را از فريبندگيهاى دنيا فرو بسته است و اشكهاشان از ترس دادگاه قيامت فرو مى‏بارد آنها رانده و رميده‏اند و هراسناك و درهم كوفته ، خاموش و دهان بسته و يا فريادگرى بيدارگر و مخلص و يا ماتمدارى دردمند و اندوهگين كه به پنهان بمبارزه برميخيزند و در پشت حجاب تقيه گمنام و ناشناس ميمانند ، گوئى در دريائى از آب شور و تلخ فرو رفته‏اند كه دهانهاشان بسته و دلهاشان جريحه‏دار است آنقدر مردم را پند داده‏اند كه خسته شده‏اند و چنان در فشار دشمنانند كه درهم شكسته شده‏اند و آنقدر بدست دشمنان كشته شده‏اند كه بكمى گرائيده‏اند ، پس بايد دنيا در برابر چشمهاى شما بى‏ارزش‏تر از خارهاى خشكيده و سرقيچى‏هاى كنار افتاده باشد پيش از آنكه ديگران از حال شما پند گيرند شما از وضع پيشينيان عبرت آموزيد و اين دنيا را بناپسنديش بدور اندازيد ، همچنانكه مشتاقانش هم بناچار آنرا بدور انداختند .

با هر بادى مى‏جنبند

درباره مردم روزگارش فرمود :

اينها پشه‏هاى سبك و بى‏مايه‏اى هستند كه بدنبال هر فريادى ميروند و با هر بادى مى‏جنبند ، از فروغ دانش تابشى نگرفته و به جايگاه استوارى پناه نبرده‏اند .

چه بسيار كوچكى كه بر بزرگ پيروز ميشود

از سخنان امام از جايگاههاى ترس‏آور و مجالس هراسناك و خطرمند بپرهيز كه ترس خرد و انديشه ترا ميبرد ، خردى كه هميشه از او كمك مى‏خواهى و او را بنگهبانى و پيروزى خويش بكار ميبرى .

از خشم و خطرات آن كه ترا فرا ميگيرد بر كنار باش كه انديشه را ميربايد و پايدارى را مانع مى‏شود و از انجمن‏هائى دورى گزين كه افرادش بين تو و مدعى تو در روى آوردن و شنيدن سخن ، رعايت برابرى نمى‏كنند و عدالت را بكار نمى‏بندند و ايمان و فرهنگى ندارند كه آنها را از داورى ستمگرانه باز دارد .

از سخن گفتن با نادان كه گفتارت را نمى‏فهمد پرهيز كن تا دلتنگ نشوى ، دشمن را كوچك شمار تا از نگهبانى خويش غافل نمانى زيرا چه بسيار كوچكى كه بر بزرگ پيروز ميشود .

چراغش در شب ، ماه بود

سخنى از امام درباره پيامبران روش پيامبر كه درود خداوند بر او باد براى سرمشق تو بس است و اين دليل پستى و زشتى دنيا و بديها و خواريهاى آن است كه از پيامبر خدا دامان برچيد و بدشمنان او ميدان و امان داد ، پيامبر از شير پستان دنيا باز داشته شد و از زيورهايش بر كنار ماند و اگر خواهى دومين پيشوا را در كناره‏گيرى از دنيا بشناسى به موسى هم سخن خدا كه درود خداوند بر او باد نگاه كن هنگامى كه مى‏گفت ( خدايا به نعمتهائى كه برايم فرستى نيازمندم ) بخدا قسم او چيزى نمى‏خواست مگر نانى كه بخورد زيرا او گياههاى بيابانى را ميخورد و از لاغرى و بى‏گوشتى سبزى گياهان از پوست نازك شكمش نمودار بود و سومين پيشوا را اگر بخواهى داود را كه درود خداوند بر او باد به پيشوائى برگزين ، پيامبرى كه صاحب مزامير است و قارى بهشتش مى‏گويند او بدست خويش از ليف خرما حصير مى‏بافت و بدوستانش مى‏گفت كدامتان در فروش اين حصيرها بمن كمك مى‏كنيد ؟ و از پول آنها نان جوى ميخريد و ميخورد .

و اگر بخواهى درباره عيسى بن مريم عليه السلام بگويم كه بسترش از سنگ بود و جامه خشن و خوراك سخت مى‏خورد ، خوراكش گرسنگى و چراغش در شب ، ماه بود و سايبان و پناهگاهش در زمستان مشرقها و مغربهاى زمين بود ، گياهانى كه براى چهارپايان از زمين ميروئيد ميوه و سبزى خوردنش بشمار ميرفت ، همسرى نداشت كه او را بفريبد و فرزندى نداشت كه اندوهگينش سازد و نه ثروتى داشت كه او را بخود جذب كند و نه طمعى داشت كه خوارش سازد مركبش پاهايش و دستهايش خدمتگزارش بود . پس تو ، اى مسلمان ، از پيامبر پاك و پاكيزه خويت پيروى كن او بهترين رهبرى است براى كسى كه بخواهد پيروى كند و به روش نيكوى او نسبت يابد و آنكس كه از پيامبرش پيروى كند محبوبترين بندگان در پيشگاه خداست ، او لقمه دنيا را بكناره دندانش ميجويد ( دهانش را پر نمى‏كرد ) و بدنيا چشمك نمى‏زد ، دنيا را به او عرضه كردند ولى او نپذيرفت ، چون ميدانست ، دنيا از هر چيز پيش خدا مبغوض‏تر است و ازين روى او هم بدنيا بخشم نگريست و چون دانست كه خداوند ، دنيا را كوچك و ناچيز مى‏شمرد او هم دنيا را پست و كوچك شمرد .

اگر ما دنيائى را كه خدا و پيامبرش مبغوض ميدارند ، دوست بداريم و آنرا كه خدا و پيامبرش كوچك ميدانند بزرگ شماريم بدشمنى خدا برخاسته و به نافرمانيش پرداخته‏ايم .

پيامبر ، كه درود خدا بر او باد بر روى زمين غذا مى‏خورد و هم چون بندگان مى‏نشست ، كفشش را بدست خود پينه ميكرد و جامه‏اش را خودش وصله ميزد ، بر الاغ برهنه سوار مى‏شد و ديگرى را در رديف خود سوار ميكرد .

يكى از زنانش پرده‏اى بر خانه‏اش آويخته بود كه نقش و نگارى داشت ، پيامبر به او فرمود ، اين پرده را از برابرم دور كن چون اگر به آن نگاه كنم دنيا و زيورهاى آن را بياد مى‏آورم .

پيامبر ، با دل و جانش از دنيا روى گردانيد و ياد آنرا از خاطره‏اش برد ، و خواست كه زيور دنيا از برابرش پنهان شود تا از آن زينتى برنگيرد و قرارگاه و پايگاه خودش نداند ، از اين روى اشتياق دنيا را از جان خويش بيرون راند و عشقش را از دل بدور افكند و از برابر چشمانش دورش ساخت ، زيرا هر كس چيزى را دشمن بدارد بدان نگاه نمى‏كند و بيادش نمى‏آورد .

بر روش مسيح

نوف بكالى گفت ، امير المؤمنين را ديدم كه شبى از بستر خواب برخاسته و بستارگان آسمان نگاه ميكند ، بمن گفت ، اى نوف آيا خوابى يا بيدارى ؟ گفتم بيدارم ، بمن فرمود :

خوشبحال پارسايان دنيا كه به آخرت روى مى‏آورند ، آنها كسانى هستند كه زمين فرش آنها و خاك بسترشان و آب ، نوشابه گواراى آنها و قرآن شعارشان و دعا كارشان است آنها در دنيا روش مسيح را پيش گرفته‏اند .

داود پيامبر درباره اين ساعت از شبانگاه گفت هر كس در اين وقت دعا كند ، خداوند در خواستش را مى‏پذيرد مگر آنكس كه از مردم مالياتى بناروا بستاند و يا راز مردم را براى حكومت فاش كند و يا از ياران ستمكاران باشد .