سيرها و گرسنهها
خطبهاى كه درباره سيرها و گرسنهها بيان فرمود .
اى بندگان خدا ، شما و آرزوهايتان در اين دنيا مهمانيد ، مهمانىيى كه دورانش بپايان ميرسد ، و وامدارانى هستيد كه بايد وام
خويش را بپردازيد ، روزگارتان پايان مىيابد و كردارتان باقى ميماند ، چه بسيارند كسانى كه در دنيا تلاش كردند و عمر خويش تباه كردند و
كوشيدند و زيان ديدند ، شما اكنون در روزگارى بسر ميبريد كه نيكيها پشت كرده و
بديها روى آوردهاند و اهريمن بنابودى مردم طمع بسته است . اكنون ، شيطان ،
نيروهايش توان گرفته و فريبش گسترش يافته و بشكار مردم دست زده است .
به اين مردم نگاه كن ، و ببين كه تهيدست برنج افتاده و توانگر بنعمت
خداوند ناسپاس است و بخيل حق خدا را نمىپردازد و از كمك به نيازمندان بخل ميورزد و
سركشان چنانند كه گوششان پندها را نمىشنود .
كجايند نيكوكاران و شايستگان شما و آزاد مردان و بخشندگانتان ؟
كجايند آنان كه در سوداگريشان پارسا و در راه و روششان پاكدل بودند ؟
آنها همه از اين دنياى پست و سراى زودگذر رنج آور كوچيدند و شما اكنون
جانشين آنها شدهايد در گروه فرومايگانى كه از بس پست و بى ارجند لبها براى بدگوئى
آنها نمىجنبد و نمىخواهد نامشان را بياد آورد ( ما از خدائيم و بسوى او باز
مىگرديم ) تباهى همه جا را فرا گرفته كسى نيست كه زشتىها را دگرگون كند و مردم را
از بدكارى باز دارد ، آيا با اين كارهايتان مىخواهيد خداى را در جايگاه پاكش
همسايه شويد و در شمار دوستان عزيزش درآئيد ؟
هيهات ، هرگز نمىتوانيد خداى را فريب دهيد و به بهشتش راه يابيد و
خشنودى خداى را جز با فرمانبرى او نمىتوانيد بدست آوريد نفرين خدا بر آنان باد كه
مردم را به نيكى مىخوانند و خودشان نيكى را بجاى نمىآورند و مردم را از بدى باز
ميدارند و خودشان بد كارند .
قاضى نادان
امام درباره كسيكه قضاوت مردم را بدست گيرد و شايسته آن نباشد چنين
فرمود :
دو كس بيش از هر كس خشم خداى را برمىانگيزند ، يكى آنكس كه خداوند او
را بخود واگذارد و او از راه راست كناره گيرد و به كج روى پردازد دل به بدعت گزارى
و گمراه گرى مردم خوش دارد ، او مردى فتنهانگيز است كه مردم را به تباهى ميكشاند و
از راه راستى كه ميرفتهاند منحرف مىسازد ، در زندگى و مرگ خويش گمراهگر پيروان
خويش است و بار گناه ديگران را بدوش دارد و در گرو تبهكاريهاى خويش است و ديگر كس ،
آنكه نادانيها را در خود فراهم آورده و در تاريكيهاى فتنه و فساد فرو رفته و در
اصلاح كار مردم ، كور مانده است ، نامردمان او را دانا ميشمارند ولى او دانشى ندارد
.
هر بامداد بدنبال فراهم آمدن سرمايهاى رفت كه اندك آن از بسيارش بهتر
است تا اينكه به لجن گنديدهاى سر فرو برد و از آن آشاميد و پليديها و بيهودگيها را
فراهم آورد ( و بنادانيها پرداخت ) بين مردم بداورى نشست و ادعا كرد كه
اشتباهكاريها را كنار زند و حقايق را آشكار كند و چون مشكلى در كار قضاوت پيش آيد
ناروائيهايى بزبان آرد و بيهودگيهائى بيان دارد و بنادانى داورى كند
بافتههايش همچون بافتهاى تار عنكبوت ، سست و بىارزش است و نميداند كه در قضاوتش
اشتباه كرده و يا بدرستى داورى كرده است ،
اگر قضاوتى بدرستى كرده بيم دارد كه مبادا اشتباه كرده باشد و اگر
بنادرستى سخن گفته باشد اميدوار است كه داوريش درست باشد ، نادان اشتباهكارى است كه در جهالت فرو رفته و نابينائى است كه بر
مركبى كور سوار شده است هرگز حكم قاطع و دندان شكنى نمىتواند بدهد ، روايت و احكام
دينى را همچون گياه خشكى كه در برابر تند بادى پراكنده ميشود بباد ميدهد .
بخدا سوگند در پاسخ گفتن به پرسشها توانائى و مايهاى ندارد و لياقتى
در انجام كارى كه به او واگذارند ندارد ، گمان نمىكند كه دانشى در برابر نادانى او
وجود دارد و نمىفهمد كه بالاتر از انديشه او ، روشى درستتر و رساتر ممكن است باشد
، نادانيش را در برابر مسائل مشكل كه نميداند با زبردستى پنهان ميكند .
خونهاى پامال شده در برابر قضاوت نادرست او بفرياد مىآيند و
ميراثهائى كه بدستور نارواى او به اهلش نرسيدهاند بناله برميخيزند بخدا شكايت
ميبرم از گروهى كه زندگانى را بنادانى ميگذرانند و در گمراهى ميميرند .
اگر كتاب خدا آنچنانكه بحقيقت هست تلاوت شود براى آنها كالائى بىارج
است و اگر مفاهيمش تحريف شود براى آنها كالائى ارزنده است در نزد آنها چيزى زشتتر
از معروف ، و بهتر از منكر نيست .
اختلاف آراء علماء
چون مسئلهاى دينى به پيش يكى از علماء برده شود براى خويش به آن
پاسخ ميدهد و همان مسئله را چون به عالمى ديگر عرضه كنند پاسخى بر خلاف عالم
نخستين ميدهد بعد كه آراء مختلف را به حضور قاضى اصلى ميبرند او همه را تصويب و
تأييد مىكند ، با اينكه خداشان و پيامبرشان و كتابشان يكى است ، آيا خدا آنها
را به اختلاف فرمانداده كه فرمانش را ميبرند يا از اختلاف بازشان داشته و
نافرما نيش مىكنند ؟ يا خداوند دين ناقصى فرستاده و از آنها خواسته است تا
كاملش كنند ؟ يا آنها با خداوند در قانونگزارى شريكند و خداوند از كار آنها
خشنود است ؟ يا اينكه خداوند ، دينش را كامل فرستاده و پيامبر در تبليغ آن
كوتاهى كرده است ؟
در صورتيكه خداوند پاك ميفرمايد ( ما ، در كتاب خود از بيان هيچ
چيز فرو گذار نكرديم ) و ميفرمايد ( اين كتاب بيانگر همه چيز است ) و يادآورى
مىكند كه آيات اين كتاب يكديگر را تصديق و تفسير مىكنند و هيچ اختلافى در اين
آيات نيست و خداوند پاك همچنين مىفرمايد ( اگر اين قرآن را كسى ديگر جز خدا
ميفرستاد ، در آن اختلافى فراوان ديده مىشد ) .
قرآن ، ظاهرى شگفتانگيز و نهادى ژرف دارد ، شگفتيهايش پايان
نمىيابد و رازهاى بزرگ آن جاودانه است و تاريكىها را جز به روشنائى قرآن نمىتوان از ميان برداشت .
دانشمندشان دو روى است
درباره مردم روزگارش چنين فرمود :
اى مردم ، بدانيد در روزگارى بسر ميبريد كه گويندگان بحق اندكند و
زبان از راستگوئى در لكنت است و همراهان حق خوارند مردمان به گناهكارى
گرائيدهاند ، جوانشان زشتخوى است و پيرشان گناهكار و دانشمندشان دوروى ،
كوچكان ، بزرگان را بزرگ نمىشمارند و توانگران به نيازمندان كمك نميرسانند .
هر مغزدارى انديشمند نيست
خطبهاى از امام اما بعد ، خداوند ، ستمكاران را پس از روزگارى
مهلت و آسايش در هم مىشكند و كار امتها را پس از مدتها سختى و گرفتارى بسامان
ميرساند ، رنجهائى كه بسراغتان مىآيد و ناگواريهائى كه پشت سر ميگذاريد براى
شما پند و درس است ، هر مغزدارى انديشمند و هر گوش دارى شنوا و هر چشمدارى بينا
نيست . شگفتا ، و چرا در شگفت نباشم از لغزشهاى مردمى كه در برهانهاى روشن دينشان اختلاف دارند ، نه از رفتار پيامبرشان پيروى مىكنند و نه پيشوائى جانشين پيامبر
را مىپذيرند ، نه به غيب ايمان دارند و نه از تبهكاريها دست برميدارند كارشان
اشتباه كارى است . و راه شهوات را مىپيمايند ، معروف را چيزى ميدانند كه
خودشان بشناسند و زشتى كارى است كه خودشان زشت بشمارند ، در مشكلات ، خودشان
داورى مىكنند و پيچيدگيهاى دانش را به انديشه خود ميخواهند بگشايند ، چنانكه
گوئى ، خويشتن پيشواى خويشند و ميخواهند با انديشه كوتاه خود بندهاى استوار
دانش و ابزار مستحكم حكمت را بدست گيرند و بر مشكلات فائق آيند .
كارهايتان را بسنجيد
از خطبههاى امام ستايش خدائى را سزاست كه بدون آنكه بچشم ديده
شود شناخته شود و آفرينش را بىآنكه بينديشد بيافريند ، خدائى كه هميشه پايدار
بوده و همواره برقرار است ، از آنگاه كه آسمان و برجهاى استوارش نبود و نه
دريائى آرام و نه كوه پردامنه و نه بيابان فراخ و نه زمين گسترده و نه
آفريدههائى پرتوان هيچكدام وجود نداشتند او نو پرداز آفرينش و ميراث بر هستى و
خداوند و روزىرسان آفريدگان خويش است .
خورشيد و ماه بفرمان او ميگردند و هر تازهاى كهنه و هر دورى به
اراده او نزديك ميگردد روزى مردم را پخش ميكند و از آثار و كردارشان آمار
ميگيرد نفسهائى را كه برمىآورند مىشمارد و از چشمهاى خيانتكار و آنچه در دلها
ميگذرد آگاهست ، جايگاه انسان را در رحم مادر و پيدايش و سير آن را تا آخرين
روز روزگارش مىشناسد ، با مهربانى گستردهاى كه دارد دشمنانش را
بسختى كيفر ميدهد و با خشم فراوانى كه دارد رحمت گستردهاش را بر دوستانش
ميگستراند ، دشمنش را در هم مىشكند و نافرمانش را واژگون مىكند و هر كه را از
او دورى جويد خوار ميگرداند و بر مخالفانش چيره ميشود .
هر كس بر او توكل كند كفايتش ميكند و بهر كس از او چيزى بخواهد
مىبخشد و هر كه به او وامى دهد وامش را مىپردازد و سپاسگزاران را پاداش نيكو
ميدهد ، اى بندگان خدا ، كردار خويش را پيش از آنكه در ترازوى رستاخيز بسنجند ،
خود بسنجيد و بحساب كارتان بيش از حسابرسى آخرت برسيد و پيش از آنكه پنجه مرگ
گلويتان را بفشارد ( در طاعت خدا ) نفس بكشيد و قبل از آنكه شما را بگودال مرگ
بكشانند بفرمان خدا آئيد و بدانيد كسى كه بكمك جان خويش نشتابد و در نهاد خود
پند آموز و باز دارندهاى نداشته باشد هرگز از ديگران نمىتواند پندى بياموزد و
از كار زشت باز ماند .
بر تو باد
از سخنانى كه بفرزندش حسن ( ع ) وصيت فرمود :
پسرم ، بر تو باد كه از دوستى نادان بپرهيزى كه چون خواهد بتو
سودى رساند زيانت مىبخشد و از دوستى بخيل بر كنار باش كه از هر چه بدان
نيازمندترى بىبهرهات مىسازد ، و با بدكار همنشين مباش كه ترا به بهايى اندك
ميفروشد و از دوستى با دروغگوى بپرهيز كه همچون سرابى است كه دور را در برابرت
نزديك و نزديك را در برابرت دور نشان ميدهد .
خشنودى و خشم
اى مردم ، از كمى راه يافتگان براه ايمان بهراس نيفتيد كه مردم بر
سفرهاى ( دنيا ) فراهم آمدهاند كه سيريش كوتاه و گرسنگيش دراز است .
اى مردم ، خشم و خشنودى مردم را فراهم آمده است .
اى مردم ، هر كس براه روشن رود بسرچشمه نيكبختى رسد و هر كه از آن
راه كژى گزيند در بيابان گمراهى ، سرگردان ماند .
نفاق و ستم
بر شما باد كه اخلاق را با تبهكارى و دوروئى و دگرگونى درهم
نشكنيد زبان مؤمن در پشت قلب او قرار دارد ( از روى اعتقاد و تدبير سخن مىگويد
) و قلب منافق در پشت زبان اوست ( انديشهاش پيرو زبان اوست ) زيرا مؤمن چون ميخواهد سخن بگويد نخست ، مىانديشد
اگر ديد نيكو است آنرا بيان ميدارد و اگر شرش دانست ناگفتهاش مىگذارد ولى
منافق آنچه بزبانش آمد ميگويد و نمىفهمد كه اين سخن بزيان يا بسود اوست .
اما ستمى كه هرگز واگذاشته نميشود ، ستمى است كه مردم درباره
يكديگر روا ميدارند و گروهى كه حق را با ناخوشى و بيميلى انجام ميدهند از كسانى
كه باطل را دوست ميدارند بهترند ( زيرا بهرحال طرفدار حق اگر چه اجراى برخى از
موارد آن برايش مشكل باشد بالاخره بحق ميگرايد و نظام اجتماع را رعايت ميكند
ولى دوستدار باطل هميشه در معرض انحراف و بدبختى است و چه بسا كه كاميابى
يكساعته او شقاوتى هميشگى ببار آورد و نظام جامعه را بهم زند ) خوشا آنكس كه به
عيب خويش پردازد و در رفع آن بكوشد و به عيوب ديگران نپردازد كه در اينحال
بخودسازى خويش مشغول است و مردم هم از دست او در امانند .
بستگان
اى مردم مرد هر چند توانگر و سرمايهدار باشد از همكارى و كمك
خويشاوندان و بستگان خويش بىنياز نيست ، زيرا آنها با دست و زبان خويش بدفاع
او ميپردازند و از هر كس بهتر در غيابش از او طرفدارى مىكنند و نيروهاى
پراكندهاش را فراهم مىآورند و چون سختى و گرفتارى برايش پيش آيد از هر كس باو بيشتر توجه دارند و
بهمراهيش مىپردازند .
و هر كس دست از همكارى بستگان خويش بردارد ، دستهاى فراوانى را در
حمايت خويش از كف داده ولى آنها تنها يكدست از همكاريشان باز مانده است .
سرشتهاى انسان
از سخنان امام درباره سرشتهاى انسان .
در وجود انسان نيروهائى از حكمت و غرائزى متضاد ، ايجاد شده است ،
اگر اميدوارى به او روى آورد بطمع مىافتد و چون طمع او را به هيجان آورد به
حرص و آز كشانده ميشود ، اگر غضب ، بسختى به او روى آورد خشمگين مىگردد و اگر
راحت و خشنود شود ، خود را از خطرها ، نگاه نمىدارد ، اگر ترسى به او رسد به
هراس و پروا ميافتد و اگر آسايش يابد ، دچار بىخبرى مىشود ، اگر سرمايهاى
بچنگ آورد بخوشگذرانى ميپردازد و اگر اندوهى بسراغش آيد ، آه و ناله و زارى
برسوائيش ميكشاند ، اگر اندوه تنگدستى به او رسد گرفتار بلا ميشود ، و اگر گرسنگى سراسيمهاش كند از ناتوانى زمينگير ميگردد و اگر
شكمش خيلى سير شود در دو بيمارى برنجش مىاندازد ، پس هر تقصيرى برايش زيانبخش و هر زيادهروىيى برايش تباهگر است .
مردم روزگار
از سخنان بديع امام اگر شايستگى بر روزگار و مردم آن چيره شد ،
چنانچه مردى به مرد ديگر كه گناهى از او به آشكارائى سر نزده است بد گمان شود ،
به او ستم كرده است و چنانچه روزگار و مردم آنرا تباهى فرا گيرد اگر كسى به
مردم خوش گمان باشد فريب خورده است .
چه بسا روزهدار
از سخنان امام درباره نماز و روزه چه بسا روزهدارى كه از روزهاش جز
گرسنگى و تشنگى بهرهاى نمىبرد و چه بسا كسانى كه شبها براى نماز برپاى ميخيزند و
جز بيدار خوابى و رنج سودى نمىبرند ، خوشا خواب آگاهان و افطار آنان .
گروههاى مردم
اى مردم ، در روزگارى سخت و سركش بسر ميبريم ، كه نيكوكاران را بدكار
مىشمارند و ستمگر بر غرور و تجاوز خويش مىافزايد وضع ، چنان است كه نمىتوانيم از دانش خويش بهره بريم و مجهولات خويش را باز
پرسيم و از ناگواريهائى كه بما ميرسد بترسيم و راه چارهاى بجوئيم مردم اين دوران
به چهار گروه بخش شدهاند ، گروهى از ناتوانى و كندى شمشير و تهيدستى خويش توان
تبهكارى ندارند گروه دوم تجاوزگران توانائى هستند كه شمشير ستم مىكشند و بآشكارائى
شر برمىانگيزند و پياده و سواره بسيج مىكنند و آماده تبهكاريند ، آنها دين خود را
براى بچنگ آوردن كالاى بىارج دنيا از دست ميدهند يا به اين دل خوشند كه سوارانى
پيشاپيش آنها حركت كنند و يا بر روى منبرها ، به خودنمائى پردازند و چه سوداى
زيانبخشى است كه انسان دين خويشتن را بدنيا بفروشد و پاداش پروردگار را در جستجوى
لذت اين جهانى از دست بدهد .
گروه سوم ، آنانكه در زير نقاب آخرت جوئى ، در جستجوى دنيايند و
نمىخواهند كه با تلاش در دنيا بنعيم آخرت رسند آنها ( براى فريب مردم ) آهسته راه
مىروند و گامهايشان را نزديك بهم مىگذارند و دامان جامهشان را بهم مىپيچند و
خود را چنان در ديدگاه مردم مىآرايند كه امين همگان گردند و مردم امانتشان را به
آنها سپارند آنها از عيب پوشى پروردگار براى گناهكارى خويش استفاده
مىكنند و در تباهى بسر مىبرند .
گروه چهارم كسانى هستند كه از بيمايگى و بيعرضگى خانهنشين شده و
بمقامى دست نيافتهاند و اكنون كه در اين حال ماندهاند خود را به قناعت زده و جامه
پارسائى بر خود آراستهاند ولى آنها در شامگاه و نه در بامدادان ( نه در خانه و نه
در بازار ) اهل پارسائى و زهد نيستند .
پس از اين چهار گروه ، مردانى باقى ميمانند كه يا در روز رستاخيز
چمشهاشان را از فريبندگيهاى دنيا فرو بسته است و اشكهاشان از ترس دادگاه قيامت فرو
مىبارد آنها رانده و رميدهاند و هراسناك و درهم كوفته ، خاموش و دهان بسته و يا
فريادگرى بيدارگر و مخلص و يا ماتمدارى دردمند و اندوهگين كه به پنهان بمبارزه
برميخيزند و در پشت حجاب تقيه گمنام و ناشناس ميمانند ، گوئى در دريائى از آب شور و
تلخ فرو رفتهاند كه دهانهاشان بسته و دلهاشان جريحهدار است آنقدر مردم را پند
دادهاند كه خسته شدهاند و چنان در فشار دشمنانند كه درهم شكسته شدهاند و آنقدر
بدست دشمنان كشته شدهاند كه بكمى گرائيدهاند ، پس بايد دنيا در برابر چشمهاى شما
بىارزشتر از خارهاى خشكيده و سرقيچىهاى كنار افتاده باشد پيش از آنكه ديگران از
حال شما پند گيرند شما از وضع پيشينيان عبرت آموزيد و اين دنيا را بناپسنديش بدور
اندازيد ، همچنانكه مشتاقانش هم بناچار آنرا بدور انداختند .
با هر بادى مىجنبند
درباره مردم روزگارش فرمود :
اينها پشههاى سبك و بىمايهاى هستند كه بدنبال هر فريادى ميروند
و با هر بادى مىجنبند ، از فروغ دانش تابشى نگرفته و به جايگاه استوارى پناه
نبردهاند .
چه بسيار كوچكى كه بر بزرگ پيروز ميشود
از سخنان امام از جايگاههاى ترسآور و مجالس هراسناك و خطرمند
بپرهيز كه ترس خرد و انديشه ترا ميبرد ، خردى كه هميشه از او كمك مىخواهى و او
را بنگهبانى و پيروزى خويش بكار ميبرى .
از خشم و خطرات آن كه ترا فرا ميگيرد بر كنار باش كه انديشه را
ميربايد و پايدارى را مانع مىشود و از انجمنهائى دورى گزين كه افرادش بين تو
و مدعى تو در روى آوردن و شنيدن سخن ، رعايت برابرى نمىكنند و عدالت را بكار
نمىبندند و ايمان و فرهنگى ندارند كه آنها را از داورى ستمگرانه باز دارد .
از سخن گفتن با نادان كه گفتارت را نمىفهمد پرهيز كن تا دلتنگ
نشوى ، دشمن را كوچك شمار تا از نگهبانى خويش غافل نمانى زيرا چه بسيار كوچكى
كه بر بزرگ پيروز ميشود .
چراغش در شب ، ماه بود
سخنى از امام درباره پيامبران روش پيامبر كه درود خداوند بر او
باد براى سرمشق تو بس است و اين دليل پستى و زشتى دنيا و بديها و خواريهاى آن
است كه از پيامبر خدا دامان برچيد و بدشمنان او ميدان و امان داد ، پيامبر از
شير پستان دنيا باز داشته شد و از زيورهايش بر كنار ماند و اگر خواهى دومين
پيشوا را در كنارهگيرى از دنيا بشناسى به موسى هم سخن خدا كه درود خداوند بر
او باد نگاه كن هنگامى كه مىگفت ( خدايا به نعمتهائى كه برايم فرستى نيازمندم
) بخدا قسم او چيزى نمىخواست مگر نانى كه بخورد زيرا او گياههاى بيابانى را
ميخورد و از لاغرى و بىگوشتى سبزى گياهان از پوست نازك شكمش نمودار بود و
سومين پيشوا را اگر بخواهى داود را كه درود خداوند بر او باد به پيشوائى برگزين
، پيامبرى كه صاحب مزامير است و قارى بهشتش مىگويند او بدست خويش از ليف خرما
حصير مىبافت و بدوستانش مىگفت كدامتان در فروش اين حصيرها بمن كمك مىكنيد ؟
و از پول آنها نان جوى ميخريد و ميخورد .
و اگر بخواهى درباره عيسى بن مريم عليه السلام بگويم كه بسترش از
سنگ بود و جامه خشن و خوراك سخت مىخورد ، خوراكش گرسنگى و چراغش در شب ، ماه
بود و سايبان و پناهگاهش در زمستان مشرقها و مغربهاى زمين بود ، گياهانى كه
براى چهارپايان از زمين ميروئيد ميوه و سبزى خوردنش بشمار ميرفت ، همسرى نداشت
كه او را بفريبد و فرزندى نداشت كه اندوهگينش سازد و نه ثروتى داشت كه او را
بخود جذب كند و نه طمعى داشت كه خوارش سازد مركبش پاهايش و دستهايش خدمتگزارش
بود . پس تو ، اى مسلمان ، از پيامبر پاك و پاكيزه خويت پيروى كن او بهترين
رهبرى است براى كسى كه بخواهد پيروى كند و به روش نيكوى او نسبت يابد و آنكس كه
از پيامبرش پيروى كند محبوبترين بندگان در پيشگاه خداست ، او لقمه دنيا را
بكناره دندانش ميجويد ( دهانش را پر نمىكرد ) و بدنيا چشمك نمىزد ، دنيا را
به او عرضه كردند ولى او نپذيرفت ، چون ميدانست ، دنيا از هر چيز پيش خدا
مبغوضتر است و ازين روى او هم بدنيا بخشم نگريست و چون دانست كه خداوند ، دنيا
را كوچك و ناچيز مىشمرد او هم دنيا را پست و كوچك شمرد .
اگر ما دنيائى را كه خدا و پيامبرش مبغوض ميدارند ، دوست بداريم و
آنرا كه خدا و پيامبرش كوچك ميدانند بزرگ شماريم بدشمنى خدا برخاسته و به
نافرمانيش پرداختهايم .
پيامبر ، كه درود خدا بر او باد بر روى زمين غذا مىخورد و هم چون بندگان مىنشست ، كفشش را بدست خود پينه ميكرد و جامهاش را
خودش وصله ميزد ، بر الاغ برهنه سوار مىشد و ديگرى را در رديف خود سوار ميكرد
.
يكى از زنانش پردهاى بر خانهاش آويخته بود كه نقش و نگارى داشت
، پيامبر به او فرمود ، اين پرده را از برابرم دور كن چون اگر به آن نگاه كنم
دنيا و زيورهاى آن را بياد مىآورم .
پيامبر ، با دل و جانش از دنيا روى گردانيد و ياد آنرا از
خاطرهاش برد ، و خواست كه زيور دنيا از برابرش پنهان شود تا از آن زينتى
برنگيرد و قرارگاه و پايگاه خودش نداند ، از اين روى اشتياق دنيا را از جان
خويش بيرون راند و عشقش را از دل بدور افكند و از برابر چشمانش دورش ساخت ،
زيرا هر كس چيزى را دشمن بدارد بدان نگاه نمىكند و بيادش نمىآورد .
بر روش مسيح
نوف بكالى گفت ، امير المؤمنين را ديدم كه شبى از بستر خواب
برخاسته و بستارگان آسمان نگاه ميكند ، بمن گفت ، اى نوف آيا خوابى يا بيدارى ؟
گفتم بيدارم ، بمن فرمود :
خوشبحال پارسايان دنيا كه به آخرت روى مىآورند ، آنها كسانى
هستند كه زمين فرش آنها و خاك بسترشان و آب ، نوشابه گواراى آنها و قرآن
شعارشان و دعا كارشان است آنها در دنيا روش مسيح را پيش گرفتهاند .
داود پيامبر درباره اين ساعت از شبانگاه گفت هر كس در اين وقت دعا
كند ، خداوند در خواستش را مىپذيرد مگر آنكس كه از مردم مالياتى بناروا بستاند
و يا راز مردم را براى حكومت فاش كند و يا از ياران ستمكاران باشد .