رابطه نهج البلاغه با قرآن

سيد جواد مصطفوى

- ۱ -


زندگينامه مولف

مرحوم حجت الاسلام و المسلمين آقاى دكتر سيد جواد مصطفوى در دوم ارديبهشت ماه 1301 هجرى شمسى در مشهد مقدس به دنيا آمد. پدر ايشان مرحوم حجت الاسلام سيد محسن مصطفوى از مدرسين مدرسه ى حاج صالح بود كه با فوت ايشان در سال 1314، مرحوم دكتر مصطفوى بنا به راهنمايى مادر و داييهايش به دبيرستان هدايت راه يافت و به تحصيل در دوره ى متوسطه مشغول شد. آنگاه مرحوم مصطفوى پس از اتمام دوره ى دبيرستان، تحصيلات حوزوى خود را آغاز كرد.

تحصيلات حوزوى

مرحوم دكتر سيد جواد مصطفوى، تحصيلات حوزوى خود را از مدرسه خيرات خان مشهد آغاز كرد و پس از فراگيرى ادبيات به مدرسه دو درب و آنگاه به مدرسه نواب رفت و به مدت ده سال در آنجا به فراگيرى دروس سطح حوزه نزد اساتيد پرداخت. اساتيد ايشان از اين قرار بودند: شيخ كاظم دامغانى "سيوطى، حاشيه و مغنى"، سيد احمد مدرس يزدى "لمعه"، اديب نيشابورى "مطول و مغنى"، شيخ هاشم قزوينى "رسايل، مكاسب، كفايه"، شيخ محمدرضا ترابى "باب انسداد رسايل"، شيخ مجتبى قزوينى "شرح تجريد"، شيخ هادى كدكنى "اشارات بوعلى"، ميرزا جواد تهرانى "معارف و تفسير".

انتقال به تهران

سپس به سال 1331 به تهران نقل مكان كرد و در مدرسه مروى در محضر آيت الله قاضى، به فراگيرى منظومه مشغول شد و در درس خارج فقه مرحوم آيت الله سيد احمد خوانسارى حضور پيدا كرد.

مرحوم مصطفوى علاوه بر دروس حوزوى به تحصيلات دانشگاهى روى آورد و از سال 1332 در رشته فقه دانشكده الهيات دانشگاه تهران مشغول به تحصيل شد و در سال 1342 موفق به اخذ دكترا در رشته فقه گرديد و از همان سال به تدريس منطق، بلاغت، فقه الحديث و تفسير پرداخت.

مسووليت ها و كارهاى اجرايى

مرحوم مصطفوى ضمن فعاليت هاى آموزشى و پژوهشى، مسووليت هاى اجرايى نيز بر عهده داشته است كه به شرح ذيل مى باشد:

1. رياست دانشكده علوم اسلامى رضوى در سال 1362

2. دبير نخستين كنگره جهانى حضرت رضا "ع"

3. عضو هيات علمى بنياد نهج البلاغه

آثار تحقيقاتى

پژوهشهاى علمى مرحوم مصطفوى شامل 3 بخش است كه از قرار ذيل مى باشد:

كتاب هايى كه در زمان حيات ايشان به چاپ رسيده است

الكاشف عن الفاظ نهج البلاغه فى شروحه

مفتاح الوسايل- معجم الفاظ وسائل الشيعه

العناوين الابجديه للصحيفه السجاديه- معجم الفاظ صحيفه سجاديه التطبيق بين السفينه و البحار

الهادى الى الفاظ اصول كافى- ج اول

بهشت خانواده- ج اول

آثارى كه پس از فوت ايشان به چاپ رسيده است

الهادى الى الفاظ اصول كافى- ج دوم

بهشت زندگى

پرتوى از نهج البلاغه

هشت مقاله

آثارى كه هنوز به چاپ نرسيده است

همچنين از استاد آثارى به جا مانده است كه هنوز به چاپ نرسيده كه تعداد آن بالغ بر 11 اثر است.

وفات استاد

مرحوم مصطفوى پس از عمرى پر بار و تلاش در زمينه معرفى و نشر فرهنگ اسلامى- شيعى در تاريخ 20 ارديبهشت ماه سال 1368 نداى حق را لبيك گفت و به سوى معبودش شتافت و در يكى از حجره هاى صحن آزادى- پايين پاى حضرت امام رضا "ع "- به خاك سپرده شد- حشره الله مع اجداده المعصومين "ع"-

بنياد نهج البلاغه

قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم:

''على مع القرآن و القرآن مع على لن يستفرقا حتى يردا على الحوض''

پيغمبر "ص" فرمود:

''على با قرآن و قرآن با على است. اين دو هرگز از يكديگر جدا نشوند تا در سر حوض كوثر بر من وارد شوند.'' [ 1 ]

''حفظ على عليه السلام القرآن كله فوقف على اسراره و اختلط به لحمه و دمه و القارى يرى ذلك فى نهج البلاغه''

''على عليه السلام، تمام قرآن را به خاطر سپرده بود و از اسرارش آگاه گشته بود و قرآن با خون و گوشت على در آميخته بود، اين حقيقت را كسى در مى يابد كه نهج البلاغه را مطالعه كند.'' [ 2 ]

مقدمه مولف

باسمه تعالى

در سال 1339، نگارنده ى اين سطور، دوره ى دكتراى رشته ى منقول دانشكده ى علوم معقول و منقول را به پايان رسانيدم و براى انتخاب موضوع رساله و پايان نامه آماده شدم. مدت ها براى انتخاب موضوع خاصى، فكر مى كردم و موضوع هاى مختلفى را از نظر مى گذرانيدم. متجاوز از يك سال اين احوال ادامه داشت تا اين كه بالاخره نتيجه ى افكارم به اينجا منتهى شد كه موضوع ''روابط نهج البلاغه با قرآن'' را با راهنمايى استاد محترم جناب آقاى سيد محمد مشكاف برگزيدم و اين موضوع مورد تصويب معظم له قرار گرفت.

موضوع مزبور مشتمل بر سه واژه ى ''قرآن، نهج البلاغه و روابط'' است كه براى تعيين هر يك از اين كلمات نظر خاصى در ميان بوده است كه به اختصار متذكر مى شوم:

1. درباره ى انتخاب لفظ ''قرآن'' فكر كردم هر موضوعى را كه براى رساله انتخاب نمايم، لازم است كتاب مخصوصى را محور و مركز بررسى قرار دهم و كتاب هاى ديگر را در اطراف و حواشى آن مطالعه كنم. سپس به اين نتيجه رسيدم كه در بين صدها هزار كتابى كه در دسترس مسلمين است تنها قرآن مجيد براى انتخاب محور بررسى، شايسته و لايق است. زيرا من هم مانند ديگر مسلمانان جهان عقيده دارم كه قرآن كريم وحى منزل الهى است و علاوه بر اين كه از لحاظ صحت استناد و مطابقت مطالب آن با حقيقت و واقع مورد اعتماد است و جاى شك و شبهه اى در آن نيست بلكه رد و يا قبول هر مطلبى بستگى به موافقت و مخالفت با اين كتاب الهى دارد و سخن مخالف با قرآن از هر گوينده ى عظيم الشانى هم كه باشد، از نظر مسلمين ارزش ندارد و به دستور پيشوايان دين به ديوار بايد كوبيده شود. بدين جهت قرآن را محور مطالعه قرار دادم تا تمام كاوش و تفحصم تنها در راه فهميدن معنى اراده شده، صرف گردد و از دو جهت ديگر "صحت استناد و مطابقت با واقع" فكرم راحت باشد.

2. بعد از قرآن، نهج البلاغه را مورد مطالعه قرار دادم. زيرا:

اولا: چنانكه بعدا ثابت مى شود، نهج البلاغه بعد از قرآن در بين كتاب هاى اسلامى در عالى ترين درجه ى بلاغت و جزالت و اتقان و صحت قرار دارد و شايد علماى اسلامى به اتكاى حديث نبوى ''على مع الحق و الحق مع على...'' نهج البلاغه را ''اخ القرآن'' گفته اند.

ثانيا: نگارنده از عنفوان شباب به اين كتاب شريف، علاقه ى فراوان داشتم و شروح فارسى و عربى آن را مرتب و يا به تناوب مطالعه مى كردم به طورى كه همين كثرت ممارست باعث شد كه در طى 7 سال كتاب ''الكاشف'' را تهيه نمايم و به توفيق خداوند متعال به طبع برسانم. از آنجا كه در تنظيم و تهيه ى كتاب ''الكاشف'' مجبور بودم كه كتاب نهج البلاغه را كلمه به كلمه بررسى بنمايم در نتيجه احاطه و تسلط بيشترى بر اين كتاب شريف برايم حاصل شد. بدين جهت خواستم در اين رساله از آن احاطه و ممارست بهره ببرم و علاوه بر آن از بركت اين رساله، نظير آن احاطه را در قرآن كريم هم حاصل كنم.

3. روابط

جهت اين كه اين دو كتاب شريف را از نظر روابط، موضوع رساله قرار دادم و نه از جهات ديگر، بعد از بيان معنى روابط و طريقه ى تنظيم رساله و عنوان فصول و ابوابش بيان مى گردد، علاوه بر اين كه فوايد اين رساله كه ضمن سه ماده گفته خواهد شد عينا همان علت غايى انتخاب اين موضوع است.

فصول و عناوين رساله

در اين رساله مشتمل بر يك مقدمه و سه فصل است:

مقدمه: حاوى سه عنوان راجع به قرآن و سه عنوان مربوط به نهج البلاغه است.

اما فصول و رساله بدين ترتيب است:

فصل اول: در بيان مطالب و موضوعاتى است كه در قرآن و نهج البلاغه به طور مساوى و به يك مضمون آمده است كه آن شامل سى و پنج عنوان است.

فصل دوم: در بيان مباحثى كه در يكى از اين دو كتاب به صورت اجمال و در ديگرى به طور تفصيل شرح داده شده است، يا يكى از اين دو كتاب مقيد ديگرى است و از جهات ديگير غير از تباين و تناقض اختلاف دارند.

فصل سوم: در بيان اشكال و جواب مطالبى كه در ظاهر در اين دو كتاب از آنها بوى تناقض و تنافى استشمام مى شود.

بنابراين مى توان گفت اين رساله متضمن سه فايده است:

1. از مطالعه ى اين رساله در مى يابيم كه نهج البلاغه با قرآن كمال بستگى و ارتباط را دارد و على بن ابيطالب "ع" بهترين شاگرد مكتب قرآن است و خلاصه، معنى حديث نبوى ''على مع الحق و الحق مع على'' تا حدى معلوم مى شود و نيز معنى اخوتى كه علما به استناد همين حديث ثابت كرده اند تا اندازه اى آشكار مى گردد.

2. كسانى كه براى مطلبى از نهج البلاغه دليلى در دست دارند ولى در قرآن به آيه اى مناسب با آن برنخورده اند، اين رساله آنان را به آن آيه راهنمايى مى كند.

3. فايده اى كه از دو فايده ى سابق مهم تر به نظر مى رسد، موضوع تفسير قرآن با استفاده از نهج البلاغه است كه فصل دوم اين رساله بيشتر متضمن آن مى باشد. در اين فصل به مطالبى برخورد مى كنيم كه شايد در هيچ تفسيرى از تفاسير متعدد و بزرگ قرآن ديده نشود. مثلا در تفسير آيه ى شريفه ''قل هو الله احد'' و يا ''ليس كمثله شى ء'' آنچه از نهج البلاغه بدست آورده و جمع كرده ام، در تفاسير مورد مطالعه نديده ام.

مقدمه

سپاس و ستايش [ 3 ] خداى را سزاست كه پروردگار جهانيان است. [ 4 ] سر آغازى است كه پيش از او چيزى نبوده و سرانجامى است كه پس او چيزى نمى باشد. [ 5 ] خدايى كه براى خود فرزند نگرفته و در ملك شريك ندارد [ 6 ] از همانندى به آفريدگان برتر و از گفتار وصف كنندگان فزونتر است. [ 7 ] خداوند رحمانى كه بر عرش استيلا دارد. [ 8 ] با تسلط و قدرت بر اشياء از آنها جدا شده و اشياء هم با فروتنى و بازگشت به سوى او از او جدا مى باشد. [ 9 ] كليدهاى آسمانها و زمين نزد اوست و به همه چيز داناست. [ 10 ] بخشنده ى هر افزونى و غنيمت است و دفع كننده ى هر بلا و مصيبت سخت. [ 11 ] بر دل متكبران ستمگرى كه درباره ى آياتش بدون آنكه دليلى داشته باشند مجادله كنند، مهر مى نهد [ 12 ] و براى اصلاح كار آنانكه بر او توكل نمايند از خود آنها حاضرتر است. [ 13 ]

قرآن مجيد كريم عزيز حكيم را كه در آن شك نيست و دليل روشن خدا است و نيكوترين سخنان است و تذكار جهانيان [ 14 ] پند دهنده يى است كه خيانت نمى كند و راهنمايى كه گمراه نمى كند و شفاء درد كفر و نفاق و گمراهى است. [ 15 ] چنين كتابى را به وسيله ى روح پاك امين فرشته ى ارجمند مطاع نيرومند به بيان عربى فصيح به قلب ختم رسولان محمد امى "ص" نازل كرد، [ 16 ] تا مردمان را از ظلمت به نور رساند [ 17 ] و مومنان را استوار كند و بصيرت و هدايت و رحمت اهل يقين باشد. در قرآن آيات بينات و حكايات گذشتگان و مثلهاى گوناگون براى مردمان است كه اگر بر كوه نازل شده بود، كوه را از بيم خدا فروتن مى ديدى و هر سوره ى آن ايمان مومنان را افزون مى كند و ستمگران را جز خسارت نمى افزايد و جز كافران منكر آن نمى شوند. سخن فصل است، نه قول هزل، از آميزش باطل مصون است و اگر همه ى آدميان و پريان فراهم آيند و پشتيبان هم شوند كه مانند آن بياورند هرگز نتوانند. [ 18 ]

و درود و سلام فراوان بر آورنده ى اين قرآن كه خدايش در شريفترين كانونها و عزيزترين كشتزارها غرس نمود. نهال وجودش كه از شجره ى انبيا و امناى خدا است، در حرم مكه روييد و در بوستان مجد و شرافت قد كشيد. [ 19 ] گواه است و بشارت آور و بيم رسان و دعوت كننده به سوى خدا و چراغ روشن و خاتم پيمبران. [ 20 ]

به رسالت مبعوث شد، در زمانى كه مردان در تاريكى نادانى و گمراهى، به خواب طولانى فرورفته و فتنه ها در سراسر دنيا بر پا گرديده و آتش جنگها افروخته و نور علم و فضيلت از دنيا پنهان شده بود. نشانه هاى رستگارى نابود و پرچمهاى هلاكت آشكار شده بود. [ 21 ] خدايش مبعوث نمود تا آيات روشنش را بر مردم تلاوت فرمايد و به آنها كتاب و حكمت آموزد و از اخلاق رذيله پاك و مهذبشان نمايد. [ 22 ] فرمان خدا را كمر بست و سنگينى رسالت را با قوت متحمل گرديد و بدون سستى و نكول، وحى الهى را ضبط نمود و بر اجراى فرمان خدا اصرار ورزيد تا شعله ى هدايت را از دل سخت چخماق هدايت بدر آورد و براى كسانى كه در راه كج مى رفتند، راه حق را روشن و هويدا نمايد. [ 23 ] سپس درود و سلام بر خاندان پاكش كه خدا مى خواهد پليدى و ناپاكى را از آنها ببرد و پاكيزه و طاهرشان گرداند [ 24 ] آنها كه اساس دين و ستون يقين و نگهدارنده ى سر و خزينه ى دانش مى باشند [ 25 ] مخصوصا پسر عم و دامادش كه به نذرش وفا مى كند و از روز جزا بيم دارد و غذاى خود را با آنكه دوست دارد فقط براى رضاى خدا به مستمند و يتيم و اسير مى دهد [ 26 ] آنكه از كودكى رسول خدايش بر سينه چسبانيده و در فراش خود خوابانيده و به دهانش لقمه مى گذاشت. آنكه در كوه حرا و مهبط وحى تنها قرينش بود، نور وحى و رسالت را فقط او مى ديد و بوى نبوت را تنها او استشمام مى كرد. [ 27 ]

اهميت و اعجاز قرآن

به سعى و همت رادمردى شريف از شش سالگى با الفباى قرآن آشنا شدم و بر طبق معمول آن دوران كه شروع به تحصيل با الفباى قرآن و هجى كردن سوره هاى كوچك و سپس قرائت تمام قرآن بود، مشغول بودم و تا كنون هم اين رشته ى مودت با قرائت و مباحثه و تلمذ و مطالعه ى قرآن و تفاسيرش، گاهى كم و گاهى بسيار در حال اتصال بوده است زيرا من هم مانند صدها ميليون مسلمان باور دارم كه اين كتاب عظيم [ 28 ] مبارك [ 29 ] مبين [ 30 ] فرقان است [ 31 ] و بيان [ 32 ] نويد بخش و بيم رسان [ 33 ] نور است [ 34 ] و رهنما [ 35 ] مومنان را رحمت و شفا [ 36 ] اندرز پروردگار است و شفاى بيمارى دلها [ 37 ] بحق نازل شده [ 38 ] تا بندگان بوسيله ى آن پروردگار خود را بشناسند و بدون آنكه او را ببينند، تجلى و ظهورش را با ذكر قدرت و سطوتش مشاهده كنند. [ 39 ] حلالش را حلال و حرامش را حرام دانند [ 40 ] قرآنى كه از كجى [ 41 ] و بطلان بيمه شده [ 42 ] و رسول خدا مامور به قرائتش بوده [ 43 ] و هنگام قرائت آن خداوند متعال به سكوت و استماعش امر فرموده [ 44 ] و كسانى را كه در قرآن تدبر ننمايند، سرزنش نموده است. [ 45 ]

چنين كتاب، ديگر حقا شايسته ى تعمق و تدبر و درخور دقت و بررسى بيش از هر كتابى است.

نظرات دانشمندان براى اثبات اعجاز قرآن

دانشمندان اسلامى براى اثبات اعجار قرآن كتابهاى مستقل و يا ضمن مباحث ديگر نوشته اند و از جهات مختلف، پيرامون اين مبحث استدلال و قلم فرسايى نموده اند:

1- بعضى، آيات شريفه ى تحدى و دعوت به مسابقه ى قرآن را عنوان بحث قرار داده اند و چنين مى نويسند: مردم قريش و ساير دشمنان لجوج و متعصب پيغمبر همگى عرب اصيل بودند و در بين آنها سخن پردازان نامدار بسيار بود كه در بيشتر ايام سال جز زير و رو كردن كلمات زبان كهنسال خود اشتغال ديگرى نداشتند. اينان در كوى و برزن و مجامع عمومى از پيغمبر اكرم "ص" كه معبودهاى عزيزتر از جان آنها را مورد طعن و نفرت قرار مى داد، مى شنيدند كه مى فرمايد: خداوند نامريى مرا به اعلام پيام خويش اختصاص داده است و نشانه ى صدق اين گفتار، همين كلمات است كه من به زبان شما مى خوانم. همين ها كلمات خداست. شما كه مردم سخندان و فصيح البيان مى باشيد، شما كه رموز سخن و تركيب كلمات را نيك مى دانيد، اگر از اين قرآن به شك اندريد، سوره يى نظير آن بياوريد و هرگز نخواهيد آورد. [ 46 ]

اگر مى گوييد قرآن را ساخته است، ده سوره ى ساختگى نظير آن بياوريد. [ 47 ] اگر مى گوييد قرآن را ساخته است سوره يى نظير آن بياوريد. [ 48 ] اگر راست مى گوييد سخنى نظير آن بياوريد. [ 49 ] كار تحدى و دعوت به معارضه را به آنجا رسانيد كه ميان آن گروه متعصب كه سخندانى را مايه ى تشخص و ناحيه ى تخصص خود مى دانستند، به زبان قرآن صلا داد كه اگر آدميان و پريان فراهم آيند كه نظير اين قرآن بياورند اگر چه پشتيبان هم شوند هرگز نظير آن نتوانند آورد. [ 50 ] اين آيات با صداى رساى پيغمبر و مسلمين چون چكش و مطرقه ى سنگين، سركوبشان مى كرد و آنها مى شنيدند و معارضه نمى كردند.

براستى عجيب است! يكى از سوره هاى كوچك قرآن سوره ''كوثر'' است كه مجموع كلماتش از 10 تجاوز نمى كند و مجموع حروفش از 45 كمتر است و گويى هر عقل عادى اين مطلب را در صف بديهيات اوليه مى گذارد كه تركيب 45 حرف و انشاد 10 كلمه كه به فرض انجام، معارضه ى محقق و دعوت اسلام محكوم به سقوط بود، چنين كارى از تجهيز نيروها و تحريك سپاهها و كشتن و كشته ها دادن و عرصه بدر و احد و ساير نواحى جزيزه العرب را از خون عزيزان خويش رنگين كردن آسانتر بود. معذلك اين كار را نكردند، براى آنكه قدرت نداشتند. پس به همين دليل و به همين يك دليل دعوى او صحيح است. [ 51 ]

2- برخى مى گويند: اگر در ميان عبارات كوتاه و دقيق و لطيف سخندانهاى عرب جمله يى را انتخاب كنيد كه گل سر سبد اين گونه عبارات باشد، همانا جمله ى ''القتل انفى للقتل'' است كه گويا در مقام معارضه با آيه ى شريفه ى ''و لكم فى القصاص حيوه يا اولى الالباب'' گفته شده است. ليكن محققين و نقادان سخن در علم معانى از لطايف كلام و دقايق بلاغت بيست و چند نكته ى دقيق براى آيه بر شمرده اند كه يكى از آنها در جمله ى ''القتل انفى للقتل'' وجود ندارد.

3- دسته ديگر مى گويند در سراسر قرآن كه 78000 كلمه است يك كلمه سست و ناباب كه بتوان به كلمه ى ديگرى مبدلش كرد به طورى كه كلام از سياقت و قوت خويش نيفتد، يافت نمى شود. در صورتى كه در ميان كتب ساخته ى مغز بشر چنين چيزى سراغ نداريم.

4- جماعتى مى گويند: در آيات قرآنى اشارتهاى بسيارى است كه تذكر آن را در چهارده قرن قبل جز به اعجاز نمى توان نسبت داد. از جمله آيه ى شريفه ى ''و ارسلنا الرياح لواقح'' [ 52 ] است، يعنى بادها را آبستن كنان فرستاديم. اين اشاره ى قرآن در علم طبيعى امروز مطلبى روشن است كه بادها در تلقيح نباتات نقش خاصى دارند ولى چون از كشف اين مطلب حدود يك قرن بيشتر نمى گذرد و مفسرين قرون سابق از چنين موضوعى اطلاع نداشتند كه گياه هم نر و ماده دارد و گرد گياه نر به وسيله ى باد در ماده تلقيح مى شود، در تفسير آيه ى شريفه مطالبى گفته اند كه مطالعه ى آنها امروز براى ما به عنوان تفريح و دفع ملال تلقى مى شود.

آنها در تفاسير خود نوشته اند كه ''لواقح'' در آيه ى شريفه به معنى اسم فاعل "آبستن كردن" و يا به معنى اسم مفعول "آبستن شدن" است. اگر به معنى اسم فاعل باشد از اين جهت است كه آب در ابر به وسيله ى باد وارد مى شود. پس گويا باد ابر را آبستن كرده است و اگر به معنى اسم مفعول باشد، از اين جهت است كه باد ابر را حمل مى كند و مى برد. پس باد مانند آبستنى است كه جنين را حمل مى كند.

ديگر آيه ى شريفه ى: ''و جعلنا فيها رواسى شامخات و اسقيناكم ماء فراتا [ 53 ]'' يعنى ''در زمين كوه هاى بلند نهاديم و به شما آبى گوارا نوشانيديم.''

در علم امروز ثابت شده است كه كوه ها در تصفيه ى آبها نقش مهمى دارند و از اين نظر، عطف اين دو جمله به يكديگر كمال تناسب را دارد، در صورتى كه مفسرين سلف راجع به عطف در اين آيه يا سكوت كرده و يا مناسبت را لازم ندانسته و يا مناسبتى غير مناسب ذكر كرده اند.

و نيز در آيه ى شريفه ى ''مرج البحرين يلتقيان بينهما برزخ لا يبغيان [ 54 ]'' يعنى دو دريا را واگذاشت كه به هم برسند، ميانشان حايلى است كه به هم تجاوز نكنند. مفسرين سابق نوشته اند مراد از اين دو دريا، درياى آسمان و درياى زمين است و يا مراد بحر فارس و بحر روم است كه جزايرى بين آنها وجود دارد ولى علم امروز اين مطلب را كاملا روشن كرده است.

البته اين مفسرين را تقصيرى نيست، ما هم اگر در زمان آنها مى بوديم غير از اين فكر نمى كرديم. ''رضوان الله عليهم اجمعين و شكر الله مساعيهم الجميله.''

5- برخى ديگر به دليلى ساده و روشن و در عين حال محكم و متقن اشاره كرده اند و مى گويند: پيداست كه مقصود از استدلال بر اعجار قرآن، اين است كه ثابت شود، قرآن سخن خود پيغمبر يا بشر ديگرى نيست، بلكه كلام خدا و وحى منزل الهى است. چنان كه از دليل اول اين معنى ظاهر گشت. همچنان كه از اعتراضات مخالفين قرآن- كه خود قرآن با سماحتى عجيب، براى ايفاى امانت و صداقت بيان مى كند و از بركت بيان همين اعتراضات، مى توان از طرز تفكر معارضان اسلام خبر يافت- پيداست كه آنها نيز در مقام معارضه و نفى همين معنى بوده اند.

زمانى كه جنگ سرد عليه تحدى قرآن شروع شد، معارضان مى گفتند: بشرى به او تعليم مى دهد، [ 55 ] دروغى است كه ساخته شده و گروهى ديگر براى ساختن آن، كمكش كرده اند، [ 56 ] اينها خيالات پريشان است، اصلا آن را ساخته است، اصلا او خيال پرداز است، [ 57 ] اينها داستانهاى گذشتگان است كه نوشته اند و در بامداد و پسين به او املا مى كنند، [ 58 ] اين قرآن جز داستانهاى گذشتگان چيزى نيست، [ 59 ] چرا از پروردگارش معجزه يى به او نازل نمى شود؟ [ 60 ]

اينها و نظير اينها از گفتگوهايى كه از تشبثات مردم ناتوان است، زياد مى گفتند ولى جواب تحدى و معارضه را نمى دادند و پيداست كه مقصود گويندگان اين جملات، تنها نفى اين جمله است كه ''قرآن كلام خداست'' اينك مى گوييم:

كلمات و عبارات قصار و كوتاه و خطبه هاى مفصل و احاديث منقوله ى از پيغمبر خاتم "ص" كه همگى حاكى از سياقى خاص مى باشد در متون حديث و ادب فراوان است و بدون اغراق و مبالغه، سخنان ماثور از پيغمبر خاتم "ص" در اوج فصاحت و عالى ترين درجه ى بلاغت است كه سياق مخصوص اين كلمات تامات، موجب امتياز آنها از هر كلام ديگرى گشته است.

عمرو بن بحر جاحظ كه از روى استحقاق، سلطان نثر عرب لقب گرفته و پس از عصر اول هيچ كس به شيرينى و دقت او معانى را در قالب كلمات نياورده است و انصافا شهادت وى در اين موضوع سندى انكار ناپذير است، ضمن گفتگو از زيبايى اسلوب و قوت سياق و فصاحت بيان نبوى "ص" چنين گويد:

''سخنى است كه شماره ى حروفش اندك و شماره ى معانيش بسيار، از تصنع برى و از تكلف بركنار است. آنجا كه تفصيل در كار آيد مفصل و آنجا كه اختصار شايد، مختصر است. از كلمات نامانوس فرارى و از جملات مبتذل و بازارى مبرا است. كلماتش با حكمت همدوش و با عصمت هماغوش و با تاييد قرين و با توفيق همنشين است. چنين گفتارى را خداوند با محبت و قبول توام ساخته بود. مهابت و حلاوت و افهام و اختصار را با هم داشت. از تكرار سخن بى نياز بود. هيچ وقت كلمه يى از سخنش نمى افتاد و خطايى بر او رخ نمى داد و دليلش سستى نمى گرفت و هيچ كس بر او فايق نميشد و سخندانى او را مجاب نمى كرد. سخنان مفصل را با كلمه ى مختصر رد نمى كرد. براى اسكات حريف در حدود معلومات او سخن مى گفت. جز سخن راست دليلى نمى آورد و غلبه را جز به وسيله حقيقت نمى خواست و سخنان فريبنده و خدعه آميز نمى گفت. در سخن نه كند بود و نه تند. گفتارش نه طولانى بود و نه مبهم. مردم سخنى سودمندتر و شيواتر و رساتر و موثرتر و روان تر و فصيح تر از سخن وى نشنيدند. شايد آنها كه از دانش بهره يى كافى ندارند و از رموز سخن بى خبرند، گمان برند كه ما در ستايش سخن محمدى راه تكلف پيموده و درباره ى اهميت آن گزاف گفته ايم. چنين نيست قسم به آن كس كه گزاف گويى را بر دانشمندان حرام كرده و تكلف را در نظر اهل نظر قبيح ساخته و دروغگويان را نزد خردمندان بى قدر نموده است، اين گمان را كسانى مى كنند كه از راه حقيقت منحرفند.'' [ 61 ]

اينها سخن جاحظ بود كه قطعا پس از تامل و نقادى دقيق در احاديث نبوى به اين نتيجه رسيده است و نيز از خود پيامبر اين سخن معروف است كه ''من از همه ى عرب فصيح ترم و كلمات مختصر پر معنى خاص من است.''

اينك مى گوييم در مقام قياس و سنجش بيان محمدى با آيات قرآنى، فاصله ى عظيم كلماتى را كه به وحى القا شده، با كلماتى كه ضمير انسانى ابداع كرده است، نمايان مى كند و اين تفاوت آنقدر آشكار است كه هنگام اختلاط، حتى بدون انس به آيه هاى قرآن در نظر ابتدايى مى توان اين دو اسلوب واضح الامتياز را از يكديگر جدا ساخت.

اگر قرآن كلام خدا نيست، پس اين فاصله ى شگفت ميان سخنان محمدى و آن سخنان كه به وحى الهى دريافت مى كرد از كجاست؟ كنجكاويهاى روانى، اين نكته را روشن مى كند كه محال است يك تن حتى با تعقل و تعمد بتواند از ضمير خويش دو اسلوب چنين متفاوت بر آرد و قطعا يكى از آنها سرچشمه ى ديگر دارد كه همان وحى خدايى است و اگر جز اين مى بود، محال بود سياق قرآن و اسلوب كلمات محمدى مندرج نشود و دو اسلوب در سايه ى روشن تعبيرات و تشبيهات و استعارات از نفوذ يكديگر متاثر نشوند.

دين اسلام و لغت عرب مديون قرآن است

بدون گفتگو، بناى اسلام به كمك و هدايت قرآن استوار شده و به پشتيبانى اين كتاب جاويد از دستبرد حادثان زمان، مصون مانده است.

قرآن معجزه ى ابدى خاتم پيغمبران محمد مصطفى "ص" و دستور اساسى اسلام و كارنامه ى نهضت عظيم مسلمانى است و صلايى است كه چهارده قرن پيش، ختم رسولان از دره ى محصور مكه و مدينه در داد. آيات روشن قرآنى با صداى رساى پيغمبر اسلام هنوز در گوش جانها طنين انداز است و همين زبان عرب كه اكنون در صف زبانهاى زنده ى دنيا است، در طى اين قرون دراز، بقا و يكنواختى خود را به قرآن مديون است و اگر اين كتاب عظيم آسمانى در اين مدت طولانى رشته ى وحدت و اتصال زبان پسران عدنان را از ضعف و وهن مصون نمى داشت، خدا مى داند تاريخ سنگدل با اين زبان كه زيباييهاى دل انگيزش قابل انكار نيست و قسمت اعظم اين زيبايى ها را از جلال و شكوه قرآن وام گرفته است، تا كنون چه ها كرده بود؟!

قضاياى تاريخى قرآن

درباره ى حكايتهايى كه قرآن از امم قديم نقل مى كند كه به سنت لا يتغير تاريخ، تحت نفوذ عياشان و مترفان قرار گرفتند و از اطاعت هاديان خيرخواه سر باز زدند و طغيان و سركشى نمودند و تبعيت دين خدا را به اين بهانه كه فقيران و زبونان پيرو آن شده اند، دون شان خويش دانستند و عذاب خداى، در نميروز يا شبانگاه به صورت توفانى سخت يا بادى ريگ بار يا ابرى آتش بيز يا زلزله يى هول انگيز بر آنها فرود آمد و ديارشان واژگون شد، برخى از مشككان استبعاد و استغراب مى كردند و به پندار خويش اين حكايات را تضعيف مى نمودند، ولى از گوشه و كنار كلمات محققان و باستان شناس هايى كه در قرون اخير در مناطق متروك جزيره العرب بحث و تفحص كرده اند، به دست مى آيد كه همه اين حكايتها مايه ى تاريخى محقق دارد و اين اشارتهاى كوتاه قرآن، عصاره ى تاريخ قرنها است.

درباره ى داستان اصحاب فيل كه قرآن در سوره كوچك فيل به آن اشاره كرده و تشكيكى كه از معارضان قرآن ذكر شده، وارداتى در خاطر دارم كه بطور اجمال ذكرش را در اين مقام،مناسب مى دانم. خداوند متعال در سوره ى فيل مى فرمايد:

الم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل الم يجعل كيدهم فى تضليل و ارسل عليهم طيرا ابابيل ترميهم بحجاره من سجيل فجعلهم كعصف ماكول.

مگر نديدى پروردگارت با صاحبان فيل چه كرد؟ مگر نيرنگشان را قرين گمراهى قرار نداد؟ و پرندگانى گروه گروه بر ايشان فرستاد كه سنگهاى سفالين به آنها پرت مى كردند و آنها را چون كاه جويده و خرد شده كردند.

اين است آن مقدار كه بر آن نقل مى كند. ولى مفسرين عرب كه غالبا با استفاده از افسانه هاى بى مايه و افزودن شاخ و برگهاى بيجا حقيقت را تحريف و اوهام را به وقايع مسلم قرآنى مخلوط مى كنند، در تفسير اين حادثه قطعى عجله و بى مبالاتى كرده اند كه قضيه ى فيل به ناحق دستاويزى براى خرده گيران شده است.

مورخين گفته اند: ''ابرهه'' نايب السلطنه حبشه با لشكر و پيلان بسيار براى خراب كردن خانه ى كعبه آمده بود. معترضين مى گويند: براى خراب كردن كعبه در شهر بدون دفاع مكه، حركت دادن چنين نيرويى عظيم لازم نبود. ديگران جواب مى دهند كه قشون ابرهه براى خراب كردن خانه كعبه نيامده بود بلكه مقصودش گذشتن از قلب جزيره العرب و شركت در جنگهاى هفتصد ساله ى ايران و روم بود، زيرا حبشه كشتى نداشت و نمى توانست به وسيله ى كشتى رانى در خليج فارس در ناحيه اروند رود نيرو پياده كند و تنها راه وى، راه زمينى بود. ما اكنون با اين تحريفات و اشكالات ناشى از آنها كارى نداريم و تنها در حدود همان پنج آيه قرآن سخن مى گوييم.

آنچه درباره ى اين پنج آيه مى توان گفت استبعاد و استعجابى است كه از چنين امر خارق العاده يى اظهار شده و گفته مى شود كه چگونه ممكن است پرندگان سنگ سفالين بردارند و به مردمى به قصد هلاكت بزنند و آنها از ضرب چنين سنگى، همچون كاه خرد گردند؟ ليكن دليل متقنى كه بر وقوع اين قضيه هست، اين اشكال را از بيخ و بن ويران مى كند.

مطابق نقل مسلم تاريخ، سالى كه چنين واقعه ى مهمى در مكه روى داد، مبدا تاريخى شده كه به ''عام الفيل'' مشهور شده و همچنين مسلم است كه آورنده قرآن، پيغمبر خاتم، در همين سال در مكه متولد شده است و در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث گشته و سوره ى فيل هم در مكه نازل شده است.

بنابراين از زمان وقوع حادثه تا نزول قرآن و اخبار پيغمبر محترم، حداكثر پنجاه سال فاصله بوده است، به طورى كه زمانى كه پيغمبر اكرم "ص" سوره ى فيل را در مكه معظمه ى مى خواند، پيرمردان هفتاد ساله در سن بيست سالگى آن قضيه را به چشم خود ديده بودند و با وجود آن، اهل مكه عداوت شديدى قبل از هجرت با پيغمبر اكرم داشتند و از هيچ شكنجه و آزارى نسبت به آن حضرت و مسلمين كوتاهى نمى كردند تا به خيال فاسد خود از پيشرفت دعوت حق جلوگيرى كنند تا آنجا كه تصميم به قتلش گرفتند، چنين مردم لجوج و متعصبى اگر داستانى بشنوند كه به چشم خود نديده و يا از پدران خويش نشنيده اند، بزرگترين حربه را عليه اسلام پيدا مى كنند و با هو و جنجال جزيره العرب را عليه پيغمبر مى شورانيدند.

بطور قطع و مسلم، تمام مردم مكه از زن و مرد و پير و جوان چنين حادثه يى را يا به چشم خود ديده و يا به يك واسطه به طور تواتر شنيده بودند. شايد اشخاصى كه اجساد خرد شده ى قشون ابرهه را از ترس تعفن به دست خود چال كرده بودند، هنوز زنده بودند و سوره ى فيل با تصديق همگانى مواجه شده بود.

علاوه بر آنكه ''پروكوب'' نويسنده و سردار رومى متولد به سال پانصد ميلادى كه حادثه ى فيل در عصر او رخ داده است و يادداشتهاى او از منابع موثق تاريخ قديم است، اين داستان را نقل مى كند، ''كلمان هوار'' خاورشناس فرانسوى نيز بر اساس يادداشتهاى او چنين مى نويسد: ''مورخان يونان مى گويند ابرهه بزحمت حركت را آغاز كرده بود و ناگهان نيز عقب نشينى كرد. ممكن است يك مرض وبايى قشون او را تار و مار كرده و ابرهه را به عقب نشينى وادار كرده است.''

اين احتمال مورخين يونان است كه در زمان وقوع حادثه با مكه فاصله ى بسيار داشته اند اما حقيقت بى ترديد همان است كه از سكوت مكيان لجوج در مقابل استماع سوره ى فيل استنباط مى شود.