پندهاى كوتاه از نهج البلاغه

هئيت تحريريه بنياد نهج‏البلاغه

- ۵ -


أحبب حبيبك هونا ما، عسى أن يكون بغيضك يوما ما، و أبغضك هونا ما، عسى أن يكون حبيبك يوماما. -ح /268 ?

ترجمه:

در دوستى با دوست خود اندازه نگهدار، بخاطر آنكه شايد روزى با تو دشمن شود،
و در دشمنى با دشمن خود اندازه نگهدار، بخاطر آنكه شايد او نيز، شايد با تو دوست شود.
شرح:

در دوستى و دشمنى نيز، همچون مسائل ديگر، بايد ميانه روى كرد و اندازه نگهداشت. چون زياده روى در دشمنى و يا دوستى نيز، ممكن است زيانهائى متوجه ما سازد، كه ديگر قابل جبران نباشد.
وقتى با كسى دوست ميشويم، نبايد در معاشرت با او آنقدر زياده روى كنيم، كه بيش از اندازه به حريم زندگى ما نزديك شود، و تمام اسرار ما را بداند. زيرا ممكن است روزى بين ما اخلافى پيدا شود و آن دوست، بصورت دشمن ما درآيد. درانصورت، او، چون تمام اسرار ما را ميداند و از آنچه در حريم خانواده ما ميگذرد آگاه است، ميتواند از دانسته‏هاى خود، بر ضد ما سؤ استفاده كند، و ضربه‏هايى به ما بزند، كه ديگر قابل جبران نباشد.
در دشمنى نيز بايد ميانه روى باشيم و اندازه نگه داريم. يعنى نبايد دشمن را آنقدر اذيت و آزار كنيم، و آنقدر درباره‏اش سخنان زشت و زننده بگوئم، كه اگر روزى بايكديگر دوست شديم، به خاطر كارها و حرفهاى خود، شرمنده و خجل باشيم.
و أكثر أن تنظر الى من فضلت عليه فان ذلك من أبواب الشكر.-نامه /69 ?

ترجمه:

به افراد پائين‏تر از خود، زياد بنگر، كه اين نگريستن‏ها، درهاى‏شكر گزارى را به روى تو باز مى‏كند.
شرح:

انسان بايد، در مورد نعمتهائى كه خداوند به او داده است، هميشه شكر گزار باشد، و نشان دهد كه قدر آن نعمتهاى خدا را بداند، و بخاطر آنها در برابر خداوند شكر گزار باشد، لياقت و شايستگى رسيدن به نعمتهاى بيشتر را نيز بدست آورد.
اما كسى كه قدر نعمتهائى كه خداوند به او داده است ناراضى باشد، نعمتهاى خدا را تلف مى‏كند، و نشان مى‏دهد لياقت آن نعمتها را ندارد. در آن صورت، نه تنها نعمت بيشترى بدست نمى‏آورد، بلكه آنچه كه دارد از دست مى‏دهد.
ما، براى قدر نعمتهاى خداوند را بدانيم، بايد هميشه به افراد پائين‏تر از خود نظر داشته باشيم. يعنى كسانى را نگاه كنيم، كه كمتر از ما، از نعمتهاى خداوند برخوردار شده‏اند. در اين صورت، نه تنها از آنچه داريم ناراضى نخواهم بود، بلكه احساس رضايت و خوشنودى خواهيم كرد. و از خداوند سپاسگذار خواهيم بود. هر چه بيشتر به اينگونه افراد نگاه كنيم، درهاى شكر گزارى، بيشترى به روى ما باز خواهند شد، زيرا در اين نگاه كردنها، به نعمت‏هاى خود بيشتر آگاه خواهيم شد و شكر خداوند را بيشتر بجاى خواهيم آورد. سعدى، شاعر بزرگ ايرانى مى‏گويد: در ايام جوانى، روزى كفش نداشتم و از اين رو، از زندگى خود سخت ناراضى بودم و بسيار گله و شكايت ميكردم. اما وقتى بيرون رفتم، مردى را ديدم كه كنار ديوار نشسته است و پا ندارد. با ديدن او، يكباره به خود آمدم و به درگاه خداوند شكر گزارى كردم كه اگر كفش ندارم، در عوض دو پاى سالم دارم كه بدون كفش هم مى‏توانم با آنها راه بروم.
ما نيز به جاى آنكه به پاى بى كفش خود نگاه كنيم، بايد به كسانى كه اصلا پا ندارند بنگريم و خدا را شكر گوئيم.
البته آنچه كه شرح داده شده دليل اين نيست كه انسان پيوسته زندگى خود را در يك حالت سكون نگهداشته و بعنوان رضايت از تقدير هيچگاه حقوق خود را مطالبه نكند. در زمان طاغوت از اين نصيحت سعدى براى ساكت نگهداشتن مردم استفاده ميكردند والى آنچه كه ما امروز ميگوئيم فقط براى شكر نعمتهاى الهى است و بس.
و احذر كل عمل يعمل به فى السرو يستحيى منه فى العلانيه، و احذر كل عمل اذا سئل عنه صاحبه انكره أو اعتذرمنه.-نامه /69 ?

ترجمه:

از كارى كه در نهان انجام مى‏شود، و در آشكار شرم آور است، بپرهيز و نيز از كارى كه اگر انجام دهنده‏اش، در باره آن بپر سند، يا انجام آن را انكار مى‏كند و يا بخاطر آن پوزش مى‏طلبد، دورى كن.
شرح:

بسيار كسان هستند كه دلشان نميخواهد كار بد انجام دهند و مورد سرزنش مردم و خشم و نارضايى خدا قرار گيرند. ولى چون گاهى نمى‏توانند فرق ميان خوب و بد را تشخيص دهند، بطور ناخواسته و نا آگاهانه مرتكب اعمال ناپسند مى‏شوند.
از اين رو، براى آنكه كار خوب از كار بد مشخص شود، و انسان بتواند فرق بين اين دو را بشناسد و كار بد انجام ندهد، امام عليه‏السلام دو قانون و نشانه ساده و آسان تعيين فرموده است: اول آنكه كار بد، آن است كه بطور پنهانى و دور از چشم ديگران انجام داده مى‏شود، زيرا انجام آن بطور آشكار و برابر چشم مردم. باعث شرم و خجالت است.
دومين نشانه كار بد، آن است كه انجام دهنده آن را مورد پرسش قرار دهند كه چرا چنان كارى كرده است، يا انكار ميكند و ميگويد:((من چنين كارى نكرده‏ام))، و يا بخاطر انجام آن كار عذر خواهى مى‏كند و ميگويد:((مرا ببخشيد، از روى نادانى چنين كارى كرده‏ام)).
پس ما نيز، هر گاه ديديم كارى كه ميخواهيم انجام دهيم، يكى از اين دو نشانه را دارد، بايد بدانيم كه كار بدى است، و از انجام آن خوددارى كنيم.
ان لم تكن حلما فتحلم، فانه قل من تشبه بقوم الا أو شك أن يكون منهم. -ح /207 ?

ترجمه:

اگر بردبار نيستى، خود را وادار به بردبارى كن، زيرا كسى كه خودرا به گروهى شبيه كند، به زودى از آنان مى‏شود.
شرح:

كسانى هستند كه برخى از صفات خوب انسانى، بطور طبيعى، در آنها وجود ندارد، مثلا در طبيعت آنها، از آغاز، صفت حلم و بردبارى وجود نداشته است، و همواره در برابر كوچكترين ناملايمى، آرامش خود را از كف داده، و دست به كارهايى زده‏اند كه باعث ايجاد مشكلات و ناراحتيها فراوانى شده است.
بهترين راهى كه براى اينگونه افراد وجود دارد، آن است كه با اراده و تمرين، خود را به آن صفت عادت دهند، تا رفته رفته، بر اثر عادت، آن صفت خوب جزو وجود آنها شود.
امام عليه‏السلام، به عنوان نمونه، صفت((بردبارى)) را مطرح ساخته و در باره آن فرموده است: اگر خصلت حلم و بردبارى، در طبيعت شما وجود ندارد، دليل بر آن نيست كه هرگز نميتوانيد حليم و بردبارى شويد. كافى است كه براى مدتى، خود را به بردبارى وادار سازيد يعنى در برابر مسائلى كه آرامش شما را بر هم مى‏زند، سعى كنيد رفتارتان شبيه كسى باشد كه بطور طبيعى بردبار است و در برابر چنان مسئله‏يى، آرامش خود را با بردبارى حفظ مى‏كند.
وقتى مدتى به اين كار ادامه داديد و رفتارى شبيه رفتار اشخاص بردبار در پيش گرفتيد، رفته رفته عادت مى‏كنيد كه هر وقت با چنان مسائلى روبرو شديد، همان رفتار را از خود نشان دهيد.
به اين ترتيب، صفاتى كه در طبيعت شما وجود ندارد، بر اثر تمرين به صورت يك عادت در شما ايجاد مى‏شود. بطوريكه يك كسى نمى‏تواند تشخيص دهد كه آن صفت خوب، از آغاز در طبيعت شما وجود داشته است، يا خود با تمرين و عادت، آنرا در وجودتان ايجاد كرده‏ايد.
لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق وراء لسانه. -ح /40 ?

ترجمه:

زبان عاقل، پشت قلب او قرار دارد، و قلب احمق، پشت زبان او جاى گرفته است ( عاقل،با انديشه سخن مى‏گويد ونادان بى‏فكر )
شرح:

انسان عاقل، وقتى بخواهد سخن بر زبان آورد، نخست به دل و انديشه خود مراجعه مى‏كند، معنى آن سخن و نيكى يا بدى آن را با عقل و شعور خود مى‏سنجد، نتيجه‏يى را كه ممكن است از آن حاصل شود حساب مى‏كند، و هنگامى كه به درستى و خوبى سخن خود اطمينان يافت، آن را بر زبان مى‏آورد.
پس عاقل، قلب و انديشه‏اش بيش از زبانش به كار مى‏اندازد، و زبانش را پشت سر عقل و شعور خود نگاه ميدارد.
اما احمق، بر عكس رفتار مى‏كند. يعنى هر سخنى كه به زبانش آمد، نسنجيده و بدون فكر و انديشه بيان مى‏كند، و پس از آن كه سخن او، در ديگران، تأثير بد گذاشت، تازه بفكر مى‏افتد كه آيا سخنش درست بوده يا نادرست. يعنى احمق، نخست زبان خود را به كار مى‏اندازد و نسنجيده حرف مى‏زند، و بعد از آن، به قلب و عقل خود مراجعه مى‏كند و در باره نيك و بد سخن خود و نتيجه و حاصل آن مى‏انديشد.
به همين دليل است كه خردمندان، از قديم گفته‏اند: سخنى كه درباره آن كاملا فكر نكرده‏اى، بر زبان مياور.
لم يذهب من مالك ما وعظك. -ح /196 ?

ترجمه:

مالى كه از دستت رفت و تو را پندى آموخت، از دست رفته مپندار.
شرح:

انسان وقتى قسمتى از مال خود را از دست مى‏دهد، غمگين و افسرده مى‏شود و به خاطر مال از دست رفته، غصه مى‏خورد. زيرا معمولا اينطور تصور مى‏شود كه مالى كه از كف رفت، بيهوده تلف شده است و ديگر جبران نخواهد شد.
اما حقيقت اين است كه مال از دست رفته، بكلى تلف و نابود نمى‏شود. بلكه با از بين رفتن آن، نتيجه و فايده‏يى براى صاحبش به جاى مى‏ماند، كه گاهى ممكن است بيش از آن مال، ارزش داشته باشد. و اين نتيجه و فايده، تجربه‏يى است كه شخصى، در برابر از كف دادن مال خود، به دست مى‏آورد.
اينكه بسيارى از مردم، تجربه را گرانبهاتر و باارزش‏تر از مال مى‏دانند، براى آن است كه مال، هر اندازه هم كه باشد، براى هميشه باقى نمى‏ماند و بالاخره روزى، تمام مى‏شود، ولى تجربه، سرمايه‏يى است كه هرگز تمام نمى‏شود، و هميشه و در هر حالى هم در دسترس قرار دارد و مى‏توان از آن استفاده كرد.
پس اگر ما نيز مالى را از دست داديم، ولى در كارى كه مال خود را بخاطر آن از كف داديم، تجربه‏يى به دست آورديم، بايد بدانيد كه آن مال را، بيهوده و رايگان از دست نداده‏ايم. بلكه به - جاى آن، سرمايه گرانبهاترى به دست آوريم كه چه بسا در طول زندگى، بسيار بيشتر از آن مال به درمان خواهد خورد.
اما آنچه كه در خور تأمل است اين است كه انسان نبايد هيچ كارى را بدون فكر و دقت انجام دهد زيرا بالاخره از دست دادن مال موجب ضرر و دليل كم دقتى است.
من أبطابه عمله لم يسرع به نسبه -ح /23 ?

ترجمه:

كسى كه به خاطر كردارش عقب مانده است، با اتكاء به اصل و نسب، نمى‏تواند پيش بيفتد.
شرح:

انسان بايد كردار نيكو داشته باشد، و تنها به اتكاء كردار خود، به سوى آسايش دنيا و سعادت آخرت پيش برود. زيرا در قانون الهى، كردار هيچكس را به بستگان و نزديكان او نمى‏دهند.
ما، در تاريخ اسلام مى‏بينيم كه حتى فرزندان امامان معصوم نيز، با آن كه پدرشان((((ولى)))) خدا، و پيشواى مسلمانان بوده‏اند، از سزاى كردار خود، در امان نمى‏مانند. مثلا، پس از رحلت حضرت امام حسن عسكرى (ع)، پسر بزرگتر آن حضرت امام زمان (ع) را پايمال كند، و خود رهبرى مسلمين را به عهده بگيرد. ولى خداوند او را رسوا كرد، و با آن كه پدرش و تمام اجدادش امام و معصوم بودند، خود او گمراه شد و نتوانست از اصل و نسب شريفى كه داشت، استفاده كند و پيش بيفتد. و علت اين امر آن بود كه وى كردار خوبى نداشت و به همين دليل در دنيا و آخرت عقب افتاده بود.
پس انسان، نمى‏توان به پدر و مادر و اجداد شريف و بزرگوارش، كه در تقوى يا علم يا هنر احترام و اعتبار داشته‏اند، متكى باشد. و نمى‏تواند به اتكاء آنها، به كردار خود بى توجهى كند. يعنى عبادت و بندگى خداوند را بجاى نياورد، و براى پيشرفت زندگى رستگارى آخرت خود هيچ كارى انجام ندهد، ولى بخاطر اصل و نسب خود، منتظر باشد كه در اين دنيا به منزلت و احترام برسد، و در آن دنيا هم پاداش نيكو بگيرد.
شتان ما بين عملين عمل تذهب لذته و تبقى تبعته، و عمل تذهب موونته و يبقى أجره -ح /121 ?

ترجمه:

چه تفاوت بسيارى، كه بين دو گونه عمل و كردار انسانها وجود دارد: عملى كه لذت و خوشى آن به سرعت مى‏گذرد، ولى نتايج زيانبار و عواقب آن باقى مى‏ماند، و عملى كه رنج و زحمت آن، زود تمام مى‏شود ولى پاداش آن برجا مى‏ماند.
شرح:

خداوند انسان را آزاد و مختار آفريد و به او عقل و شعور داد، تا آزادانه راه زندگى‏اش را انتخاب كند، و با اراده و اختيار خود، هر عملى كه دلش خواست، انجام دهد.
اما در روز قيامت، كسى كه عمل خوب انجام داده باشد پاداش مى‏گيرد و كسى كه مرتكب اعمال بد شده، به كيفر و مجازات مى‏رسد.
امام عليه‏السلام، به مسلمانان هشدار مى‏دهد، تا بدانند كه بين اين دو گونه عمل، تفاوت بسيارى هست، و فريب ظاهر را نخورند. يعنى انسان بايد بداند، كه كار خوب و بد، هر دو، به زودى مى‏گذرد و تمام مى‏شود، در حاليكه نتايج و پى‏آمدهاى آن، از بين نمى‏رود، و در كارنامه اعمال انسان، باقى مى‏ماند.
فرزند عزيز، تو خود، در ميان دوستان، همكلاسى‏ها، و اطرافيانت، نمونه‏هايى اين دو گونه عمل را، بسيار ديده‏اى.
به عنوان مثال: دانش آموزى كه به جاى درس خواندن و زحمت كشيدن، وقت خود را به بازى و تفريح و خوشگذرانى تلف مى‏كند، تمام آن بازيها و تفريحاتش، زودگذر است، و تمام خوشگذرانيهايش، به زودى تمام مى‏شود. اما نتيجه اين خوشيهاى زودگذر، مردود شدن است كه يك سال عمر او را بيهوده تلف مى‏كند و ديگر تا پايان عمر نمى‏تواند آن يك سال را دوباره به - دست آورد.
دانش آموزى هم كه زحمت درس خواندن را تحمل مى‏كند، رنج و زحمتش به زودى تمام مى‏شود، در حاليكه پاداش اين زحمت، يعنى آموختن به زودى تمام مى‏شود، در حاليكه پاداش اين زحمت، يعنى آموختن علم و دانش، و رفتن به كلاس بالاتر و پيشرفتى كه نصيب او مى‏شود، نتايج خوب و لذت بخشى است كه براى هميشه در زندگى او باقى مى‏ماند.
از اين مثال ساده، نتيجه مى‏گيريم كه اعمال گناه آلوده نيز اگر هم لذتى داشته باشند، لذت شان زودگذر است، در حاليكه نتيجه آنها، يعنى مجازاتى كه در پى دارند، نزد خدا باقى مى‏ماند و در روز قيامت، گريبان شخص گناهكار را مى‏گيرد. مثلا كسى كه بر خلاف فرمان خداوند، روزه نمى‏گيرد. مثلا كسى كه بر خلاف فرمان خداوند، روزه نمى‏گيرد و در ايام ماه مبارك رمضان، شكم‏چرانى مى‏كند، لذتى كه از خوردن و آشاميدن مى‏برد، يك لذت زودگذر است. يعنى لذتى است كه با جمع كردن سفره غذا، تمام مى‏شود و چيزى از آن باقى نمى‏ماند. ولى نتيجه اين نافرمانى، تا روز قيامت باقى مى‏ماند و خداوند شخصى روزه خور را به مجازات نافرمانى‏اش مى‏رساند.
اما كسى روزه مى‏گيرد، فقط چند ساعت، زحمت گرسنگى و تشنگى را تحمل مى‏كند، ولى در عوض اين رنج زودگذر، كه با فرارسيدن غروب همان روز تمام خواهد شد.
اگر خود شما خوب فكر كنيد خواهيد ديد كه تمام كارها همين طور است. يعنى هم تمام لذتها زودگذر هستند، هم تمام زحمتها. ولى آنچه براى هميشه باقى مى‏ماند، نتيجه و عمل و كردار انسان است، كه اگر بخاطر لذتهاى زودگذر گناه كرده، مجازات مى‏شود، و اگر در راه اطاعت از خدا، رنج و زحمت زودگذر را تحمل كرده، مزد و پاداش ميگيرد.
أعمال العباد فى عجلهم، نصيب أعينهم فى آجلهم. -ح / 7 ?

ترحمه: كارهايى كه بندگان در اين دنيا انجام ميدهند، روز قيامت، در برابر چشمهايشان خواهد بود.
شرح:

دستگاههاى راديو و تلويزيونى كه به دست بشر ساخته شده، صدا و گفتار، و حركات و اعمال آدمى را كه چند سال پيش ضبط شده، پس از گذشت سالها دوباره پخش مى‏كنند، و دوباره عين همان حرفها و حركات را جلوى چشم ما مجسم مى‏سازند. فيلمى كه از اعمال و حركات كسى ضبط شد، تا سالهاى سال، حتى تا وقتى كه دنيا وجود دارد، مى‏تواند باقى بماند. چون به فرض اينكه يك فيلم رو به كهنگى و خرابى برود، مى‏تواند تصوير و صداى آن را روى فيلم ديگرى ضبط كرد و به اين ترتيب، براى، هميشه آن تصوير و صدا را نگهدارى كرد.
وقتى بشر كه مخلوق خداوند است، توانسته چنين دستگاهى بسازد، به سادگى مى‏توان فهميد كه خداوند متعال، در دستگاه عظيم آفرينش خود، چه دستگاههاى عجيب و دقيقى براى ضبط و نگهدارى اعمال انسان، خلق كرده است.
آرى، دستگاههاى گيرنده و فرستنده و نگهدارنده جهان آفرينش، چنان عظيم و دقيق و حساس است كه كوچكترين اعمال و كردار انسانها را ضبط مى‏كند و حساب يكايك كارها و كلمه به كلمه حرفها را نگاه ميدارد.
امام عليه‏السلام، درباره اين دستگاه عظيم، چنين خبر مى‏دهد كه: هر كارى كه بندگان، در دنيا انجام مى‏دهند، خداوند با تمام جزئياتش ضبط و حفظ مى‏كند. و در روز قيامت، تمام آن كارها را، كه در نامه عمل هركس محفوظ مانده است، جلوى چشم بندگان مجسم مى‏سازد، و بدانند كه خداوند، هر كس را، به - نسبت اعمال نيك و يا بدش، پاداش يا كيفر مى‏دهد.
و در آن روز، سخت‏ترين عذابها، براى كسانى است كه كارهاى بدى كه در اين دنيا انجام داده‏اند، در آن دنيا مقابل چشمشان مجسم مى‏شود.


next page

fehrest page

back page