پندهاى كوتاه از نهج البلاغه

هئيت تحريريه بنياد نهج‏البلاغه

- ۴ -


ما مزح امرؤ مزحه الا مج من عقله مجه 0-ح /405 ?

ترجمه:

هيچكس شوخى نكرد، مگر آن كه، با پرداختن به شوخى، پاره‏يى از عقل خود را به دور انداخت.
شرح:

يكى از نشانه‏هاى سنگين و با وقار بودن آن است كه انسان، از شوخى كردن بپرهيزد و متن و جدى باشد. كسانى كه در هر محفل و مجلسى لب به شوخى باز مى‏كنند و سخنان مضحك به زبان مى‏آورند و ديگران را مى‏خندانند، پيدا است كه وقار و متانت ندارند و افرادى جلف و سبك مغز هستند.
امام عليه‏السلام، در جاى ديگرى، هنگامى براى فرزندان گرامى خود، امام حسن مجتبى (ع) وصيت نامه مى‏نويسد، او را به‏شدت از شوخى كردن بر حذر مى‏كند. امام (ع) به فرزند خود مى‏فرمايد (( نه تنها خودت، هيچگاه در حضور مردم شوخى مكن و حرفهاى خنده آور مزن، بلكه حرفهاى خنده آور ديگران را هم نقل مكن. چون اين كار، باعث سبكى و جلفى مى‏شود و ارزش انسان را از بين ميبرد)).
شيخ سعدى نيز به پيروى از امام (ع)، در يكى از شعرهاى خود گفته است:
ز شوخى، بپرهيز، اى باخرد شوخى، تو را، آبرو مى‏برد!
ما نيز اگر در اطراف خود دقت كنيم، خواهيم ديد كه مردم، كسانى را كه زياد شوخى مى‏كنند و حرفهاى خنده آور مى‏زنند.
چندان جدى نمى‏گيرند و براى آنها ارزش و احترام قائل نمى‏شوند.
به خاطر همين است كه امام (ع) فرموده است: وقتى كسى شوخى مى‏كند مثل آن است كه قسمتى از عقل خود را بيرون ريخته و به دور انداخته است‏
معنى اين سخن آن است كه با هر شوخى مقدارى از عقل انسان در نظر مردم از بين مى‏رود و اگر كسى زياد شوخى كند، مثل آن است كه قسمتهاى زيادترى از عقل خود را دور ريخته است و در نظر مردم به صورت كسى در آمده كه ديگر در سرش عقل باقى نمانده است.
لا تستح من اعطاء آلقليل فان الحرمان اقل منه -ح/ 67 ?

ترجمه:

از بخش اندك شرمنده مباش، زيرا هيچ ندادن از آن (( بخشش اندك)) نيز كمتر و ناچيزتر است.
شرح:

يكى از كارهاى خوب و پسنديده، كه باعث خوشنودى خلق و رضايت خدا ميشود، اين كه ما، از مال و دارائى خود بخشش كنيم. البته بخشش كردن، اين نيست كه مال خود دور بريزيم و در راههاى نادرست تلف كنيم. بلكه معنى بخشش آن است كه وقتى يك كار خير پيش مى‏آيد و براى انجام آن، به كمك ديگران احتياج پيدا ميشود، ما نيز قدم به پيش گذاريم و در حد توانائى خود، به انجام آن كار خير، كمك كنيم. مثلا ممكن است در كشور، جنگى رخ دهد و گروهى از هموطنان جنگ‏زده ما، خانه و زندگيشان را از دست بدهند. يا ممكن است حوادثى مانند آمدن سيل و زلزله شهر و خانه و محل كار عده‏ئى آسيب ببيند و سرمايه و دار و ندارشان از بين برود. حتى ممكن است بدون هيچگونه از اين حوادث، باز هم عده‏ئى پيدا مى‏شوند، كه در عين آبرومندى، دچار فقر و محروميت شده باشند. در تمام اين حالات، وضعى پيش ميايد، كه گروهى از هموطنان و هم دنيهاى ما، به كمك اشخاص مؤمن و نيكوكار، پيدا مى‏كنند.
در چنين مواقعى، وظيفه دينى و اخلاقى ما حكم ميكند كه براى رضاى خدا. از مال و دارائى خود. هر قدر كه ميتوانيم به اينگونه افراد((بخشش)) كنيم. لازم نيست كه حتما مقدار بخشش ما، زياد و هنگفت باشد، بلكه مهم اين است كه از بخشيدن آنچه در قدرت داريم، كوتاهى نكنيم.
بعضى از افراد، با آنكه دلشان مى‏خواهد در اينگونه موارد، به ديگران كمك كنند، ولى چون مقدارى كه قادر به ((بخشيدن)) آن هستند، كم و ناپذير هستند، كم و ناچيز است، احساس شرمندگى مى‏كنند. اينگونه افراد، بخاطر شرم بيهوده از ((بخشش)) آن مقدار كم، خوددارى مى‏كنند، و در نتيجه، اشخاص نيازمند را، از همان مقدار اندك بخشش نيز محروم و بى‏نصيب ميگذارند.
براى آنكه بدانيم اين طرز فكر تا چه حد نادرست است. به يك مثال توجه كنيم: فرض مى‏كنيم براى يكى از هموطنان جنگ‏زده بايد خانه‏يى ساخته شود كه 10 هزار تومان هزينه دارد. ما نيز يكهزار نفر هستيم، كه هر كدام فقط 10 تومان ميتوانيم كمك كنيم. اگر همه ما كه 1000 نفر هستيم، 10 تومانهاى خود را بدون هيچگونه شرمندگى روى هم بگذاريم، مجموع آن ميشود 000/10 تومان، كه ميتوان با آن، خانه مورد نظر را ساخت.
اما اگر يكايك ما، از دادن 10 تومان خجالت بكشيم و اين مبلغ را((بخشش)) نكنيم، هيچ پولى فراهم نميشود و در نتيجه، آن خانه نيز ساخته نخواهد شد. در اين مورد، آيا دادن 10 تومان بهتر است يا ندادن آن؟ و آيا آن 10 كمتر است و يا خجالت كشيدن و هيچ ندادن؟
بخاطر همين است كه امام عليه‏السلام ميفرمايد: از بخشش كم، شرمنده نباشيد، چون شرمندگى باعث ميشود كه از((بخشش كم)) خوددارى كنيد و به افراد نيازمند چيزى ندهيد. در حاليكه بخشش شما، هر چقدر كه كم و ناچيز باشد((هيچ ندادن)) از آن كمتر و ناچيزتر، و در نتيجه باعث شرمندگى بيشتر است.
و سئل عن الايمان، فقال: الايمان معرفه با لقلب، و اقرار با للسان، و عمل با لاركان. -ح /227 ?

ترجمه:

از اميرالمؤمنين عليه‏السلام، پر سيدند كه:((ايمان چست))؟
فرمود:((ايمان عبارت است: شناخت قبلى، اعتراف و اقرار به زبان، عمل با اعضاء و جوارح بدن))
شرح:

ايمان حقيقى: نشانه‏هائى دارد، كه هر كس اين نشانه‏ها را در خود داشته باشد، مؤمن حقيقى است.
امام عليه‏السلام، براى مؤمن حقيقى، سه نشانه اصلى و مهم تعيين فرموده است، كه ما نيز با توجه به آنها ميتوانيم مؤمنان حقيقى را بشناسيم. طبق فرموده امام (ع) مؤمن حقيقى كسى است كه:
* اولا شناخت قبلى داشته باشد. يعنى از صميم قلب و از ته دل، وجود خدا را شناخته باشد، و صميمانه معتقد باشد كه اصول دين اسلام، يعنى يگانگى خداوند متعال، نبوت حضرت محمد (ص)، و فرارسيدن روز قيامت، عدل خداوند و جانشينى امامان عليه‏السلام ، بر حق است.
* ثانيا به زبان اعتراف كند، يعنى اعتقادات الهى و اسلامى خود را بر زبان آورد، و همواره كلمه((شهادتين)) را به زبان جارى سازد، و به يگانگى خدا و نبوت حضرت محمد (ص) اقرار كند.
* ثالثا وظايف اسلامى خود را با اعضاء بدنش انجام دهد، يعنى وضو ساختن، نماز خواندن، روزه گرفتن، بدنگرفتن با زبان بد نشنيدن با گوش، نگاه حرام نكردن با چشم، و... تمام وظائفى را كه خداوند براى اعضاء بدن او تعيين فرموده است، بطور صحيح و كامل به انجام رساند.
بنابراين، كس كه يكى از اين نشانه‏ها، يا قسمتى از اين نشانه‏ها را نداشته باشد، نمى‏توان خود را مؤمن حقيقى بداند.
لا تدعوك الى مبارزه، و ان دعيت اليها فأجب، فان الداعى باغ و الباغى مصروع. -ح / 233 ?

ترجمه:

كسى را به ستيز دعوت مكن، اما اگر تو را به مبارزه دعوت كردند، براى دفاع از خود، جنگ را قبول كن. زيرا شخص ستيزه جو، ستمگر است، و ستمگر بر خاك مى‏افتد و مغلوب مى‏شود.
شرح:

يكى از افتخارات فراوان اسلام، اين است كه در دستورات آن هيچگاه دعوت به ستيزه وجود ندارد. زيرا اسلام، دين صلح و صفا و آشتى است، و قادر است كه تمام مسائل را با منطق قوى و دلايل روشن و محكم خود حل كند. و بخاطر همين برخوردارى از منطق و دليل است كه هيچگاه پيغمبر (ص) و ائمه معصوم (ع) لازم نمى‏ديدند كارها را با زور پيش ببرند، و رفتار جنگ طلبانه داشته باشند و جنگى را شروع كنند.
در جنگهاى صدر اسلام، هيچگاه حضرت محمد (ص) و مسلمانان براى جنگ پيشقدم نمى‏شدند و به جنگ كسى نمى‏رفتند. بلكه اين دشمنان اسلام بودند كه يا بطرف مسلمانان لشكر كشى ميكردند، يا آنقدر به آزار و اذيت و شكنجه مسلمين مى‏پرداختند كه آنها هم براى دفاع از خود ناچار از جنگيدن مى‏شدند.
دليل اينكه اسلام، پيشقدم شدن در جنگ و جنگ‏طلب بودن را جايز نميداند. اين است كه هر كس جنگ‏طلب باشد، و با برپاكردن جنگ به كشتار و تجاوز دست بزند،((ستمگر)) است. و ستمگر نيز، سر انجام بر خاك مى‏افتد و مغلوب ميشود. پس اسلام، هرگز دستور جنگ‏طلبى نمى‏دهد، چون هرگز نميخواهد پيروانش ستمگر باشند.
اما همان اندازه كه اسلام، مسلمانان را از جنگ‏طلبى بر حذر ميدارد، به همان اندازه هم، هر مسلمانى را موظف ميسازد كه در برابر جنگ طلبها، از خود دفاع كند. زيرا دفاع نكردن در برابر جنگ طلبها، دليل خوارى و زبونى است، و اسلام هرگز نميخواهد كه پيروانش خوار و زبون باشد و به ديگران، اجازه كشتار و تجاوز بدهد.
به همين دليل است كه امام عليه‏السلام نيز مى‏فرمايد كه مسلمانان نبايد جنگ طلب باشند، اما اگر جنگى به آنها تحميل شد، بايد بهر قيمتى كه هست از خود دفاع كنند و حتى((با چنگ و دندان به جهاد برخيزند و به زمزمه‏هاى شوم صلح و سازش اعتنا نكنند)).
كم من أكله منعت أكلات. -ح /171 ?

ترجمه:

بسا كه يك خوردن چيزى، تو را از خوردن بسيارى از خوردنيهاى ديگر، محروم مى‏كند.
شرح:

گاهى كسى را مى‏بينيم كه سر سفره، به غذائى ميرسد كه با وضع مزاجى آن روز او سازگار نيست و نبايد از آن بخورد. اما او نميتواند از هوس خوردن جلوگيرى كند، و از آن غذائى ناسازگار ميخورد، و چند ساعت بعد، به بستر بيمارى مى‏افتد. يا گاهى، كسى ديگرى را مى‏بينيم، كه ناراحتى مزاجى ندارد، ولى در خوردن غذا، چنان افراط و زياده روى ميكند كه بيمار مى‏شود.
در هر حال، اينگونه افراد، بخاطر آن كه نتوانسته‏اند شكم خود را نگاه دارند چنان بيمار و نزار ميشود، كه تا مدتها از خوردن بسيارى از غذاها و ميوه‏ها و خوراكى‏ها محروم ميشوند. و ته دستور پزشك با چند روز، جز غذائى ساده، نميتوانند به چيز ديگرى لب بزنند.
در حاليكه اگر آن يكى ناپرهيزى نميكرد، و اين يكى به افراط و زياده‏روى نمى‏پرداخت هر دو، در روزهاى بعد نيز ميتوانستند از هر نوع خوراكى استفاده كنند، و ناچار از تحمل چند روز پرهيز و محروميت نمى‏شدند.
اين سخن امام عليه‏السلام، به ما مى‏آورد كه: در هر كارى، بايد به عاقبت آن هم بينديشيم و صلاح خود را تشخيص دهيم. يعنى اگر ديديم، در كارى، با يكبار استفاده كردن، چندين استفاده بعدى را از دست ميدهيم، بايد از انجام آن كار خوددارى كنيم.
لا يعدم الصبور الظفروان طال به الزمان -ح /153 ?

ترجمه:

شخص بردبار و شكيبا، پيروى را، سرانجام از دست نخواهد داد، هر چند روزگارى دراز بر او بگذرد.
شرح:

انسان براى بدست آوردن پيروزى، بايد صبر و شكيبائى داشته باشند. زيرا كسى كه در برابر مشكلات زندگى، صبور و بردبار باشد، مى‏تواند با حوصله و شكيبائى، سر فرصت، فكر كند و راههاى مختلف را بررسى و آزمايش كند، و سرانجام، از ميان آنها، راهى را كه به پيروزى ميرسد بر گزيند. ولى افراد شتاب زده، كه براى انجام هر كارى، عجله ميكنند و حاضر نيستند صبر و آرامش بكار برند، در برابر مشكلات دست و درست پيدا كنند.
يك ضرب‏المثل فارسى مى‏گويد:((صبر تلخ است وليكن بر شيرين دارد.)). و ضرب‏المثل ديگرى هم ميگويد:((گر صبر كنى، ز غوره حلوا سازى)). اين دو ضرب‏المثل، كه تقريبا معنى يكسانى دارند، به خوبى ارزش و كارسازى صبر و بردبارى را نشان ميدهند. وقتى درخت ((مو)) شروع به ميوه‏دادن مى‏كند، ميوه‏هايش به صورت دانه‏هاى ريزى بنام((غوره)) كه مزه‏يى بسيار ترش دارد و قابل خوردن نيست. اگر كسى چند ماه صبر كند، اين غوره‏هاى ترش، به انگورهاى شيرين و آبدار مبدل ميشوند، كه ميتواند با آن، شيرين‏ترين حلواها را نيز بسازد. اما كسى كه صبر نداشته باشد، و براى استفاده از ميوه درخت مو عجله كند، از عجله خود فايده‏ئى نخواهد برد. چون هر كدام از غوره‏هاى كه به دهان بگذارد، كمترين اثرى از شيرينى در آن نخواهد ديد.
پس صبر و شكيبائى، اگر چه ممكن است تلخ و دشوار باشد، و اگر چه ممكن است ساليان دراز طول بكشد ولى سرانجام به پيروزى منتهى ميشود. همچنانكه در قرآن كريم نيز صبر بعنوان يكى از عبارات ذكر شده است.
مأ أعال من اقتصد. -ح /140 ?

ترجمه:

كسى كه در خرج كردن ميانه‏روى كند، تنگدست نمى‏شود.
شرح:

بهترين راه، براى داشتن يك زندگى آسوده و راحت، ميانه‏روى در خرج كردن است. و اين، راهى هست كه در اسلام و قرآن به ما مى‏آموزند. خداوند، در قرآن كريم، به مؤمنان ميفرمايد: كه در زندگى ميانه‏رو باشند. نه آنقدر خسيس باشند و كم خرج كنند كه حتى آسايش خود و خانواده‏شان خراب شود. و نه آنقدر ولخرج باشد و مال خود را دور بريزند كه به فقر و تنگدستى دچار شوند.
سخن امام عليه‏السلام نيز به ما مى‏آموزد: انسان، هر قدر هم كه در آمد زياد داشته باشد، اگر در خرج كردن اندازه نگه ندارد، در آمدش تمام مى‏شود، و خودش نيز تنگدست و محتاج مى‏شود، اما كسى كه عقل معاش دارد پولش را به اندازه خرج مى‏كند، هيچگاه تنگدست و محتاج نخواهد شد.
الحدة ضرب من الجون لان صاحبها يندم فاان لم يندم فجنونه مستحكم. -ح /255 ?

ترجمه:

تندخوئى يك نوع ديوانگى است، زيرا تندخو پشيمان ميشود، و اگر پشيمان نشود، ديوانگى‏اش پابرجا و پايدار شده است.
شرح:

شخصى تندخو، نميتواند بر اعصاب خود مسلط باشد، و اعمال و رفتار خود را مهار كند. در نتيجه، هنگام خشم و تند خوئى، دست به كارهائى عقل سالم انجام آن را نمى‏پذيرد: زبان به بى ادبى و فحاشى مى‏گشايد، دست به شكستن و پاره كردن و دور ريختن چيزهاى مختلف مى‏زند. با ديگران نزاع و كتك كارى ميكند و باعث زخم و جراحت خود يا ديگران مى‏شود چه بسا ديده شده كه خشم و تند خوئى يك نفر. باعث نزاع دسته جمعى خانواده و دوستانش شده، و سرانجام در ميان آنها جنايت و فاجعه‏ئى رخ داده. يا زيان و خسارت جبران‏ناپذير ديگرى پيش آمده است.
وقتى شخص تندخو، در حالت خشم به سر مى‏برد و باعث ايجاد چنين مشكلات و مصيبتهائى ميشود، حالت او شبيه نوعى ديوانگى است. زيرا او هم، در آن لحظات، مانند ديوانگان، بر اعصاب خود تسلط ندارد و متوجه نيست كه مرتكب چه كارهائى ميشود.
البته شخص تندخو، پس از فرونشستن خشم، از كارهايى كه انجام داده پشيمان ميشود و همين پشيمانى، نشان ميدهد كه وى، سر عقل آمده و متوجه زشتى آن كارهاى ديوانه وار خود شده است. يعنى خود او هم متوجه مى‏شود كه در آن لحظات خشم، نوعى ديوانگى زود گذر گريبانش را گرفته و سپس رهايش كرده است.
اما اگر كسى باشد كه پس از فرونشستن خشم نيز، از انجام آن كارهاى زشت پشيمان نشود، معلوم ميشود كه آن حالت ديوانگيش زودگذر و موقتى نيست، بلكه ديوانگى براى هميشه، در وجود او، باقى و پاورجا مانده است.
فرض الله الايمان تطهيرا من الشرك، و الصلاة تنزيها عن الكبر، و الزكاة تسبيبا للرزق، و الصيام ابتلاء لا خلاص الخق، و الحج تقربة للدين، و الجهاد عزا للاسلام، و الامر بالمعروف مصلحه للعوام و النهى عن المنكرردعا للسفهاء. -ح /252 ?

ترجمه:

خداوند، ايمان را براى پاك شدن دلها از آلودگى كفر و شرك، و نماز را براى پاك بودن از سركشى و نافرمانى واجب كرد، زكوة را وسيله‏ايى براى روزى مستمندان، و روزه را وسيله‏يى براى آزمايش اخلاص بندگان قرار داد، حج را براى نيرومند شدن دين، و جهاد را براى شكوه و سربلندى اسلام واجب ساخت، امر به معروف را بخاطر اصلاح توده نا آگاه مردم، و نهى از منكر را براى باز داشتن افراد بى‏خرد، از كارهاى زشت و گناه آلود مقرر كرد.
شرح:

احكام دين اسلام، با تمام جزئيات خود، دستورهائى هستند كه خداوند براى بندگان مؤمن خود مقرر كرده است. از اينرو، انجام دادن اين احكام، وظيفه حتمى و قطعى مسلمانان است، و يك مسلمان مؤمن كسى است كه دستورهاى واجب‏الاجراى خداوند را، بدون چون و چرا انجام دهد، و درباره آنها دچار هيچگونه شك و ترديدى نشود، هيچگونه سؤال و جوابى نكند، و هيچگونه دليل و برهانى بخواهد.
با اين حال، گاهى پيشوايان معصوم و امامان بزرگوارما، علت منطقى و فلسفه فردى و اجتماعى اين دستورها را تشريح كرده و درباره هر يك، توضيح كافى داده‏اند. تا هم غير مسلمانان، به منطقى و مستدل بودن دستورهاى اسلام پى ببرند و بتوانند با دستورهاى اديان ديگر مقايسه كنند، و هم مسلمانها، با فلسفه احكامى كه انجام ميدهند آشنا شوند و فوايد سازنده، آنها را بهتر و بيشتر بشناسند.
امام عليه‏السلام نيز، در اين جمله‏هاى كوتاه و پر معنى، فلسفه ايمان، نماز، زكوة، روزه، حج، جهاد، امر به معروف، و نهى از منكر را تشريح فرموده، و درباره واجب بودن هر يك، توضيحى دقيق و عميق داده است.


next page

fehrest page

back page