درآمدى بر سياست و حكومت در نهج البلاغه

محمدمهدى باباپور گل افشانى

- ۶ -


4 - حكومت و اجراى شريعت  
دو ديدگاه درباره رابطه اسلام و سياست وجود دارد:
1 - تفكيك دين از سياست 2 - وحدت دين و سياست .
در ديدگاه اول ، هدف اسلام تامين اخرت مسلمانان است و اسلام هيچ ارتباطى با كارهاى سياسى ، اقتصادى و اجتماعى مسلمانان ندارد. امام خمينى قدس سره در آثار گفتارى و نوشتارى خويش ، به نقد اين ديدگاه پرداخته و قائل است كه دو گروه قائل به اين ديدگاه هستند: 1 - دشمنان آگاه 2 - دوستان جاهل .
امام خمينى فرمود:
استعمارگران از سيصد سال پيش يا بيشتر به كشورهاى اسلامى راه پيدا كردند و براى رسيدن به مطامع استعمارى خود لازم ديدند كه زمينه هايى فراهم سازند تا اسلام را نابود كنند ... مثلا تبليغ كردند اسلام دين جامعى نيست ، دين زندگى نيست ، براى جامعه نظامات و قوانين ندارد. طرز حكومت و قوانين حكومتى نياورده است . فقط احكام حيض و نفاس است ، اخلاقياتى هم دارد، اما راجع به زندگى و اداره جامعه چيزى ندارد .... (218)
دشمنان تئورى جدايى دين از سياست را طرح كردند تا به چپاول و غارت جهان اسلام بپردازند و همواره مسلمانان را عقب نگهدارند، دينى كه جهاد، شهادت ، حكومت و سياست در آن نباشد، هيچ تهديدى براى آن ها نيست . فلذا آن ها اين ديدگاه را تبليغ مى كردند. عده اى از مسلمانان جاهل تحت تاثير اين ديدگاه قرار گرفتند بعضى هم براى اين كه قداست دين را، به خيال خود، حفظ كنند، مى گفتند:
دين براى اخلاق و تهذيب نفس و آخرت آمده است ، شان دين بالاتر از اين است كه بخواهد در مسائل دنيايى و سياسى دخالت كند.
دشمن با كنار زدن دين و خنثى نمودن آن ، اين ديدگاه را ترويج و تبليغ مى كرد و اينان متاسفانه با درك ناصحيح و نادرست از دين ، در جهت قداست دين اين حرفها را مطرح مى كردند. در وصيتنامه الهى - سياسى امام به اين دو گرايش اشاره شده است . امام خمينى در كتاب ولايت فقيه مى گويد:
تبليغات سوء آن ها (استعمار گران ) موثر واقع شده است . الان گذشته از عامه مردم ، طبقه تحصيلكرده ، چه دانشگاهى و چه بسيارى از محصلين روحانى ، اسلام را درست نفهميده اند و از آن تصور خطايى دارند ... البته بيگانگانى براى مطامع سياسى و اقتصادى كه دارند، از چند صد سال پيش اساس را تهى كرده اند؛ و بواسطه اهمالى كه در حوزه هاى روحانيت شده ، موفق گشته اند، كسانى در بين ما، روحانيونى بوده اند كه ندانسته به مقاصد آن ها كمك كرده اند تا وضع چنين شده است . (219).
وى درباره خودباختگى هاى روشنفكران مى فرمايد:
و آن خودباختگى آن هاست در برابر پيشرفت مادى استعمارگران ، وقتى كشورهاى استعمارگر با پيشرفت علمى و صنعتى ، يا به حساب استعمار و غارت ملل آسيا و آفريقا، ثروت و تجملاتى را فراهم آوردند، اين ها خود را باختند. فكر كردند راه پيشرفت صنعتى اين است كه قوانين و عقايد خود را كنار بگذارند .... (220)
امام خمينى درباره تبليغات دشمنان و تاثير آن بر افراد جامعه مى گويد:
آن ها كه دشمن ما هستند تبليغاتى كرده اند و متاسفانه بعضى از افراد جامعه ما تحت تاثير قرار گرفته اند، در حالى كه نبايد قرار مى گرفتند. استعمارگران به نظر ما آوردند كه اسلام حكومتى ندارد، تشكيلات حكومتى ندارد، بر فرض كه احكام داشته باشد، مجرى ندارد و خلاصه ، اسلام فقط قانون گذار است ، واضح است كه اين تبليغات جزئى از نقشه استعمارگران است . (221)
متاسفانه امروز هم با توجه به اينكه بيست سال از انقلاب و حكومت اسلامى ما مى گذرد و اين همه آثار و بركات را در جامعه اسلامى ما و جهان اسلام مشاهده مى شود و موجبات بيدارى جهان اسلام را فراهم نموده است و احكام اسلام را اجرا نموده است ، اين ديدگاه توسط دشمنان و ايادى داخلى آنان و برخى مسلمانان فريب خورده و ناآگاه هر چند در سطح اندك وجود دارد.
ديدگاه دوم كه قائل به وحدت دين و سياست است ، اعتقاد دارد، اسلام به تمام احتياجات انسان در مسائل مربوط به زندگى و يا عالم پس از مرگ توجه و عنايت دارد؛ از آن هنگام كه نطفه انسان منعقد مى شود، تا لحظه اى كه وارد گود مى شود و عواملى مختلفى كه پس از مرگ با آن روبه روست .
بر اساس اين ديدگاه ، اسلام داراى احكام سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى و ... است و دين جامع و گسترده اى است كه مقررات و قوانين بر اساس دولت و حكومت پى ريزى شده است . اسلام هم دين است و هم دولت ، هم عقيده است و هم نظام ، هم عبادت و اخلاق و تشريع است و هم اقتصاد و سياست و حكومت ، اين ديدگاه مورد تاييد قريب به اتفاق علماى متعهد و فقهاى شيعه قرار گرفته است .
حكومت اسلامى كه يكى از اساسى ترين دستاوردهاى انقلاب اسلامى است ، بر اساس همين ديدگاه شكل گرفت . معمار انقلاب و موسس حكومت اسلامى ، امام خمينى قدس ‍ سره در اين باره مى گويد:
آن روز كه در غرب هيچ خبرى نبود و ساكنانش در توحش به سر مى بردند و آمريكا سرزمين سرخپوستان نيمه وحشى بود، دو مملكت پهناور ايران و روم محكوم استبداد و اشرافيت و تبعيض و تسلط قدرتمندان بودند و اثرى از حكومت مردم و قانون در آن ها نبود خداى تبارك و تعالى به وسيله رسول اسلام صلى الله عليه و آله قوانينى فرستاد كه انسان از عظمت آن ها به شگفت مى آيد. براى همه امور قوانين و آداب آورده است . براى انسان پيش از آنكه نطفه اش منقعد شود تا پس از آنكه به گور مى رود، قانون وضع كرده است . همانطورى كه براى وظايف عبادى قانون دارد، براى امور اجتماعى و حكومتى قانون و راه و رسم دارد. حقوق اسلام يك حقوق مترقى و متكامل و جامع است . كتاب هاى قطورى كه از دير زمان در زمينه هاى مختلف حقوقى تدوين شده از احكام قضا و معاملات و حدود و قصاص گرفته تا روابط بين ملتها و مقررات صلح و جنگ و حقوق بين الملل عمومى و مصنوعى ، شمه اى از احكام و نظامات اسلام است . هيچ موضوع حياتى نيست كه اسلام تكليفى براى آن مقرر نداشته و حكمى درباره آن نداده باشد. دست هاى اجانب براى اينكه مسلمين و روشنفكران مسلمان را كه نسل جوان ما باشند از اسلام منحرف كنند وسوسه كرده اند كه اسلام چيزى ندارد .... (222)
اين ديدگاه قائل است كه دين اسلام ، دينى جامع است و در همه زمينه ها، احكام و قانون دارد، براى اجراى شريعت و قوانين نياز به حكومت است ، چون مجموعه قانون براى اصلاح جامعه كافى نيست . براى اين كه قانون مايه اصلاح و سعادت بشر شود، به قوه اجرائيه نياز دارد. رسول اكرم صلى الله عليه و آله و اولى الامر مجريان احكام و شريعت اسلام هستند. اين ضرورت استمرار اجراى احكام ، در عصر غيبت هم كاملا وجود دارد. امام خمينى قدس سره مى فرمايد:
بديهى است ضرورت اجراى احكامى كه تشكيل حكومت رسول اكرم صلى الله عليه و آله را لازم آورده ، منحصر و محدود به زمان آن حضرت نيست و پس از رحلت رسول اكرم نيز ادامه دارد.
طبق آيه شريفه احكام اسلام محدود به زمان و مكانى نيست و تا ابد باقى و لازم الاجرا است ... اين حرف كه قوانين اسلام تعطيل پذير يا منحصر و محدود به زمان با مكانى است بر خلاف ضروريات اعتقادى اسلام است . بنابراين چون اجراى احكام پس از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و تا ابد ضرورت دارد، تشكيل حكومت و برقرارى دستگاه اجرا و اداره ضرورت مى يابد ... هر كه اظهار كند تشكيل حكومت اسلامى ضرورت ندارد منكر ضرورت اجراى احكام اسلام شده و جامعيت احكام و جاودانگى دين مبين اسلام را انكار كرده است ... (223)
و در جاى ديگر مى فرمايد:
دليل ديگر بر لزوم تشكيل حكومت ، ماهيت و كيفيت قوانين اسلام (احكام شرع ) است . ماهيت و كيفيت اين قوانين مى رساند كه براى تكوين يك دولت و براى اداره سياسى و اقتصادى و فرهنگى جامعه تشريح گشته است . (224)
امام رضا عليه السلام در روايت فضل بن شاذان نيشابورى (كه قبلا ذكر شد) فلسفه حكومت اسلامى را اجراى احكام و شريعت اسلام مطرح مى كند.
خلاصه اينكه يكى از اهداف و وظايف حكومت اسلامى اجراى شريعت و احكام نورانى اسلام است اين حقيقت هم در قرآن كريم آمده و هم در نهج البلاغه على عليه السلام ذكر شده است ، كه به شرح آن مى پردازيم .
حكومت و نماز  
اقامه نماز جمعه و نماز جماعت سنگ بناى تشكيلات حكومتى اسلامى است .
قرآن كريم مى فرمايد:
الذين ان مكناهم فى الارض اقاموا الصلوه و اتوا الزكوه و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و لله عاقبه الامور ؛ (225)
كسانى كه وقتى در روى زمين به آن ها اقتدار (و حكومت ) مى دهيم ، نماز به پا مى دارند و زكات به مستحقان مى دهند و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و مى دانند كه عاقبت كارها به دست خداست .
بر اساس اين آيه ، از وظايف حكومت ، اجراى احكام و شريعت اسلامى است .
نماز، زكات ، امر به معروف و نهى از منكر از احكامى هستند كه بايد حكومت اسلامى آن ها را اجرا كند.
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در اولين جمعه اى كه به مدينه مهاجرت كرد، نماز جمعه را اقامه نمود و پس از آن حضرت نيز كسانى كه زعامت امت و تدبير امور آن ها را به عهده داشتند، همواره نماز جمعه را اقامه كردند. لذا نماز جمعه سنگ بناى تشكيلات حكومت اسلامى است . اقامه نماز جمعه از شوون سياسى حكومت است .
على عليه السلام در نامه 52، ضمن بيان معناى اوقات نماز يوميه ، به فرمانداران شهرها امر مى كند كه نمازشان را با مردم اقامه مى كند؛ يعنى اقامه نماز يك دستور حكومتى است . حضرت به فرمانداران خود بخشنامه مى كند.
حضرت على عليه السلام در دستورالعمل حكومتى كه به مالك اشتر مى دهد، به اقامه نماز جماعت تاكيد مى كند:
وليكن فى خاصه ما تخلص به لله دينك : اقامه فرائضه التى هى له خاصه ، فاعظ الله من بدنك فى ليلك و نهارك ، ووف ما تقربت به الى الله من ذلك كاملا غير مثلوم و لا منقوص ، بالغا من بدنك ما بلغ .
و اذا قمت فى صلاتك للناس ، فلا تكونن منفرا و لا مضيعا، فان فى الناس من به العله و له الحاجه . و قد سالت رسول الله صلى الله عليه و آله حين وجهنى الى اليمن كيف اصلى بهم ؟ فقال :
صل بهم كصلاه اضعفهم ، و كن بالمومنين رحيما
. (226)
نيكوترين وقت ها و بهترين ساعات شب و روزت را براى خود و خداى خود انتخاب كن ، اگر چه همه وقت براى خداست ، آنگاه كه نيت درست و رعيت در آسايش قرار داشته باشد.
از كارهايى كه به خدا اختصاص دارد و بايد با اخلاص انجام دهى ، انجام واجباتى است كه ويژه پروردگار است ، پس در بخشى از شب و روز، تن را به پرستش خدا اختصاص ده ، و آن چه تو را به خدا نزديك مى كند بى عيب و نقصانى انجام ده ، اگر چه دچار خستگى جسم شوى .
هنگامى كه نماز به جماعت مى خوانى ، نه با طولانى كردن نماز مردم را بپراكنى و نه آن كه آن را تباه سازى ، زيرا در ميان مردم ، بيمار يا صاحب حاجتى وجود دارد، آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله مرا به يمن مى فرستاد از او پرسيدم ، با مردم چگونه نماز بخوانم ؟ فرمود: در حد توان ناتوانان نماز بگذار و بر مومنان مهربان باش على عليه السلام يكى از اهداف حكومت خود را برگرداندن نشانه هاى دين مى داند؛
لنرد المعالم من دينك
و نماز از علائم و نشانه هاى بزرگ دين اسلام است :
الصلوه علم الاسلام ؛ نماز پرچم و علامت اسلام است .
همچنين زكات يكى از ماليات هاى حكومت هاى اسلامى است . حاكم جامعه اسلامى و ماموران وى متصدى جمع آورى و تقسيم آن مى باشند. زكات براى تزكيه اموال مسلمانان و براى رفع نيازمندى هاى افراد و جامعه اسلامى تشريع گشته است و حاكم اسلامى بايد آن را به مصارف مورد لزوم بپردازد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله براى گردآورى زكات ، مامور ويژه اعزام مى داشت . خلفا نيز پس از وى چنين كردند.
سيره على عليه السلام هم در دوران خلافت چنين بود:
خذ من اموالهم صدقه تطهركم و تزكيهم بها و صل عليهم ان صلاتك سكن لهم . (227)
(اى رسول ما) از مومنان صدقه بگير، تا نفوس آن ها را پاك و پاكيزه گردانى و آن ها را به دعاى خير ياد كن ، كه دعاى تو موجب تسلى خاطر آن هاست .
روايات صحيحه اى از زراره و محمد بن مسلم نقل شده كه آن دو از تفسير آيه
انما الصدقات للفقراء و المساكين و العالمين عليها و المولفه قلوبهم و فى الرقاب و الغارمين فى سبيل الله و ابن سبيل فريضه من الله والله عليم حكيم (228)
صدقات (زكوات ) مال نيازمندان ، مستمندان ، و مامورين گردآورى و نگهدارى زكوه و افرادى كه دلهايشان جلب به اسلام شود و آزاد كردن بردگان و بدهكاران و هر كار خير در راه خدا و در راه ماندگان فريضه اى است از جانب خداوند و خداوند دانا و حكيم است .
از امام صادق عليه السلام پرسش شد: آيا به مسلمانان فقير كه شيعه نيستند، زكات داده مى شود؟ آن حضرت فرمود: امام به همه آن ها زكات مى دهد، براى اين كه همه اطاعت و پيروى او را پذيرفته اند.
زراره مى گويد: به آن حضرت عرض كردم : اگر چه آنان عارف به حق (شيعه ) نباشند؟
آن حضرت فرمود: بلى .
اگر امام بخواهد فقط به طرفداران حق زكات بدهد، چه بسا محل و موردى براى زكات پيدا نشود، اما بايد به كسانى كه اهل حق نيستند، ولى نيازمندند، زكات بپردازد تا آنان به دين رغبت پيدا بكند و اطاعت از امام پايدار بماند.
خمس و انفاق نيز مال امام و در اختيار امام است ؛ البته به عنوان مقام امامت و رهبرى جامعه اسلامى .
امير المومنين عليه السلام هنگامى كه مسائل اقتصادى جامعه را بر اساس آيات قرآن به پنج دسته تقسيم كرد: اماره ، عمارت ، اجاره ، تجارت و صدقات ، فرمود:
فاما وجه الاماره فقوله تعالى : و اعلموا انما غنتم شى ء فان لله خمسه ؛
و اما آنچه مربوط به حكومت است ، بر اساس گفتار خداوند تعالى است ، كه مى فرمايد: بدانيد آنچه درآمد به دست آورديد، خمس آن براى خداست .(229)
و به او سفارش مى كنم با مردم تندخو نباشد، و به آنها دروغ نگويد، و با مردم به جهت اينكه بر آنها حكومت دارد بى اعتنايى نكند، چه اينكه مردم برادران دينى ، و يارى دهندگان در استخراج حقوق الهى اند.
بدان ! براى تو در اين زكاتى كه جمع مى كنى سهمى معين ، و حقى روشن است ، و شريكانى از مستمندان و ضعيفان دارى ، همانگونه كه ما حق تو را مى دهيم ، تو هم بايد نسبت به حقوق آنان وفادار باشى ، اگر چنين نكنى در روز رستاخيز بيش از همه دشمن دارى ، و واى بر كسى كه در پيشگاه خدا، فقرا و مساكين ، و درخواست كنندگان و آنان كه از حقشان محرومند، و بدهكاران و ورشكستگان و در راه ماندگان ، دشمن او باشند و از او شكايت كنند.
كسى كه امانت الهى را خوار شمارد، و دست به خيانت آلوده كند، و خود و دين خود را پاك نسازد، درهاى خوارى را در دنيا به روى خود گشوده ، و در قيامت خوارتر و رسواتر خواهد بود و همانا! بزرگ ترين خيانت ! خيانت به ملت ، و رسواترين دغلكارى ، دغلبازى با امامان است ، با درود.
از وظايف حكومت اسلامى ، جمع آورى ماليات هاى اسلامى و توزيع عادلانه آن ها بين نيازمندان جامعه مى باشد.
يكى ديگر از وظايف حكومت اسلامى در اجراى شريعت ، اقامه مناسك حج است ، اگر مسلمانان در اين امر مهم كوتاهى كنند، حاكم اسلامى موظف است مسلمانان را به شركت در مراسم حج وادار كند. امام صادق عليه السلام فرمود:
لو عطل الناس الحج لوجب على الامام ان يجبرهم على الحج (230)
اگر مردم حج را فرو گذاشتند، بر امام واجب است آنان را به شركت در مراسم حج مجبور كند.
طبق اين روايت ، حاكم موظف است مسلمانان را در شرايط ويژه اى ، مجبور به شركت در مراسم حج كند.
على عليه السلام در اهميت و جايگاه اقامه اين فريضه الهى مى فرمايد:
و فرض عليكم حج بيته الحرام ، الذى جعله قبله للانام ، يردونه ورود الانعام ، و يالهون اليه ولوه الحمام ، و جعله سبحانه علامه لتواضعهم لعظمته ، و اذعانهم لعزته ، و اختار من خلقه سماعا اجابوا اليه دعوته ، و صدقوا كلمته ، ووقفوا مواقف انبيائه ، و تشبهوا بملائكته المطيفين بعرشه . يحرزون الارباح فى متجر عبادته ، و يتبادرون عنده موعد مغفرته .
جعله سبحانه و تعالى للاسلام علما، و للعائذين حرما، فرض حقه ، و اوجب حجه ، و كتب عليكم وفادته ، فقال سبحانه :
ولله على الناس حج البيت من استطاع ليه سبيلا، و من كفر فان الله غنى عن العالمين
. (231)
و واجب كرد بر شما حج خانه محترمش را، همان خانه اى كه آن را قبله گاه انسانها قرار داده كه چونان تشنگان ، به سوى آن روى مى آورند، و همانند كبوتران به آن پناه مى برند.
خداى سبحان ، كعبه را مظهر تواضع بندگان برابر عظمت خويش ، و نشانه اعتراف آنان به بزرگى و قدرت خود قرار داد، و در ميان انسانها، شنوندگانى را برگزيد، كه دعوت او را براى حج ، اجابت كنند، و سخن او را تصديق نمايند، و پاى بر جايگاه پيامبران الهى نهند، همانند فرشتگانى كه بر گرد عرش الهى طواف مى كنند، و سودهاى فراوان ، در اين عبادتگاه و محل تجارت زائران ، به دست آورند، و به سوى وعده گاه آمرزش الهى بشتابند.
خداى سبحان ، كعبه را براى اسلام ، نشانه گويا، و براى پناهندگان خانه امن و امان قرار داد، اداى حق آن را واجب كرد و حج بيت الله را واجب شمرد، و بر همه شما انسان ها مقرر داشت ، كه به زيارت آن برويد، و فرمود:
(آن كس كه توان رفتن به خانه خدا را دارد، حج بر او واجب است و آن كس كه انكار كند، خداوند از همه جهانيان بى نياز است .) (232)
حضرت على عليه السلام به قثم بن عباس ، فرماندار مكه مى فرمايد:
فاقم للناس الحج و ذكرهم بايام الله ... . (233)
در اقامه حج ، راهنماى مردم باش و روزهاى خدا را به ياد آن ها بياور.
يكى ديگر از احكام شريعت كه حكومت در صورت لزوم موظف به اجراى آن است ، جهاد است كه آيات بسيار و روايات متواترى در وجوب ، فضيلت و حدود و شرايط آن ذكر شده است ، مانند:
يا ايها النبى جاهد الكفار و المنافقين واغلظ عليهم (234)
اى پيامبر با كافران و منافقان جهاد كن و بر آن ها بسيار سخت بگير.
يا ايها النبى حرض المومنين على القتال (235)
اى پيامبر صلى الله عليه و آله مومنان را به جنگ ترغيب كن .
امير المومنين مى فرمايد:
ان الله فرض الجهاد و عظمه و جعله نصره و ناصره و الله ما صلحت دنيا و لا دين الا به . (236)
خداوند سبحان ، جهاد را واجب نمود و آن را گرامى داشت و نصرت و يارى خود را در آن قرار داد. به خدا سوگند! هرگز دين و دنيا به صلاح نمى گرايد؛ مگر به وسيله جهاد.
خدا شما را بكشد كه دل من از دست شما پرخون ، و سينه ام از خشم شما مالامال است ، كاسه هاى غم و اندوه را جرعه جرعه به من نوشانديد، و با نافرمانى و ذلت پذيرى ، راى و تدبير مرا تباه كرديد، تا آنجا كه قريش در حق من گفت :
بى ترديد پسر ابيطالب مردى دلير است ولى دانش نظامى ندارد.
خدا پدرانشان را مزد دهد، آيا يكى از آنها تجربه هاى جنگى سخت و دشوار مرا دارد؟ يا در پيكار توانست از من پيشى گيرد؟ هنوز بيست ساله نشده ، كه در ميدان نبرد حاضر بودم ، هم اكنون كه از شصت سال گذشته ام .
اما دريغ ، آن كس كه فرمانش را اجراء نكنند، رايى نخواهد داشت .
حضرت على عليه السلام يكى از وظايف حكومت ها را جهاد با دشمنان مى داند. قرآن مى فرمايد:
و اعدوالهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله و عدوكم (237) ؛
براى مبارزه با دشمنان ، آنچه در توان داريد از نيرو و سواره نظام آماده كنيد، تا با آن ، دشمن خدا و دشمن خود را به هراس افكنيد.
جهاد بر دو قسم است : 1 - ابتدايى 2 - دفاعى
جهاد ابتدايى مبارزه با مشركين و كفار است براى دعوت آن ها به اسلام و يكتاپرستى و عدالت و جهاد دفاعى مبارزه با دشمنان و مهاجمان است براى دفاع از حوزه اسلام و سرزمينهاى اسلامى و براى دفاع از جان و مال و حيثيت و فرهنگ مسلمانان . البته اگر دقت شود جهاد ابتدايى هم به نوعى جهاد دفاعى است . دفاع از حقوق خداوند و انسان هاى مستضعف ، جهاد ابتدايى دفاع از توحيد و قسط و عدالت است و در حقيقت ، دفاع از انسانيت است . هدف از تشريع فريضه جهاد همين هدف والاست ، نه كشورگشايى و سلطه جويى بر مردم گرچه بعضى از فقيهان جهاد ابتدايى شد، اعم از زمان معصوم و غير معصوم است ، چون در روايات واژه امام عادل آمده است . در كتاب مبانى فقهى حكومت اسلامى آمده است :
روايات متعدد و فتاواى بزرگان فقه شيعه بر ضرورت حضور امام عادل و يا نماينده وى در جهاد ابتدايى دلالت دارد. (238)
نيز آمده است : جهاد ابتدايى ، وجوب آن ، بنا بر آنچه گفته اند، مشروط به وجود امام است اما على الاقوى ، امام منحصر به امام معصوم نيست و امام عادل كافى است كه طبعا شامل فقيه جامع الشرايط نيز مى شود. (239)
نيز آمده است : البته مصداق امام عادل در زمان ظهور و حضور ائمه عليهم السلام همانان و كسانى هستند كه از جانب آنان به اين مقام منصوبند اما آنچه به عنوان شرط در مورد جهاد ابتدايى در روايات و كلمات اصحاب آمده ، همان عنوان امام عادل در مقابل امام جائر است ، نه امام معصوم در مقام غير معصوم . (240)
وجوب جهاد دفاعى ، در تمام اشكال آن (دفاع از جان و مال و بى آبرو و حيثيت اجتماعى مسلمانان ) بدون ترديد از واجبات و وظايف حكومت اسلامى و جامعه اسلامى است .
على عليه السلام يكى از وظايف مالك اشتر را جهاد با دشمنان بيان مى كند:
جبايه خراجها، و جهاد عدوها و استصلاح اهلها و عماره بلادها (241) ؛
دريافت ماليات و جهاد با دشمنان و اصلاح اهل آن جا و آبادانى سرزمين .
خلاصه اينكه جهاد يكى از فرائض مهم الهى است كه بايد حكومت اسلامى همواره آمادگى داشته باشد تا در صورت لزوم اين امر الهى را اقامه نمايد.
يكى ديگر از احكام شريعت ، امر به معروف و نهى از منكر است كه حكومت وظيفه اجراى آن را دارد. البته اين يك فريضه عمومى است ، اما بعضى از مراحلش ، وظيفه حكومت است و ديگران جز با اجازه و اذن حاكم و دولت نمى توانند متصدى آن گردند.
حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
و الجهاد منها على اربع شعب : على الامر بالمعروف و النهى عن المنكر و الصدق فى مواظن و شنان الفاسقين ؛ (242)
جهاد چهار شعبه دارد: 1. امر به معروف 2. نهى از منكر 3. صدق و راستى در معركه نبرد 4. دشمنى با فاسقان .
در نهج البلاغه آمده است :
و من انكره بالسيف لتكون كلمه الله العليا و كلمه الظالمين السفلى فذلك الذى اصاب سبيل الهدى ؛ (243)
و كسى كه با شمشير از منكرى جلوگيرى كند، تا كلمه خداوند بر فراز آيد و كلمه ستمگران به زير كشيده شود، كسى است كه به راه هدايت دست يافته است .
البته اين عمل توسط حاكم يا با اذن او بايد صورت گيرد، چون خودسرانه عمل كردن موجب هرج و مرج و اختلال نظم مى شود و مفسده ايجاد مى كند.
اين وظيفه حكومت اسلامى در قرآن هم ذكر شده است :
الذين ان مكناهم فى الارض اقاموا الصلوه و اتوا الزكوه و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر . (244)
آنانى كه اگر در زمين به آنان اقتدار و حكومت دهيم ، نماز به پا مى دارند و زكات مى پردازند و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند.
همچنين در نهج البلاغه آمده است :
فمنهم المنكر للمنكر بيده و لسانه و قلبه ، فذلك المستكمل لخصال الخير؛ و منهم المنكر بلسانه و قلبه و التارك بيده ، فذلك متمسك بخصلتين من خصال الخير و مضيع خصله ؛
و منهم المنكر بقلبه ، و التارك بيده و لسانه ، فذلك الذى ضيع اشرف الخصلتين من الثلاث ، و تمسك بواحده ، و منهم تارك لانكار المنكر بلسانه و قلبه و يده ، فذلك ميت الاحياء .
و ما اعمال البر كلها و الجهاد فى سبيل الله ، عند الامر بالمعروف و النهى عن المنكر، الا كنفثه فى بحر لجى . و ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر لا يقربان من اجل ، و لا ينقصان من رزق ، و افضل من ذلك كله كلمه عدل عند امام جانر
. (245)
گروهى ، منكر را با دست و زبان و قلب انكار مى كنند، پس آنان تمامى خصلت هاى نيكو را در خود گرد آورده اند.
گروهى ديگر منكر را با زبان و قلب انكار كرد، اما دست به كارى نمى برند، پس چنين كسى دو خصلت از خصلتهاى نيكو را گرفته و ديگرى را تباه كرده است .
و بعضى منكر را تنها با قلب انكار كرده و با دست و زبان خويش اقدامى ندارند، پس دو خصلت را كه شريف تر است تباه ساخته و يك خصلت را به دست آورده اند و بعضى ديگر منكر را با زبان و قلب و دست رها ساخته اند كه چنين كسى از آنان ، مرده اى ميان زندگان است ، و تمام كارهاى نيكو و جهاد در راه خدا، برابر امر به معروف و نهى از منكر، چونان قطره اى (246) بر درياى مواج و پهناور است و همانا امر به معروف و نهى از منكر، نه اجلى را نزديك مى كنند و نه از مقدار روزى مى كاهند، و از همه اينها برتر، سخن حق در پيش روى حاكمى ستمكار است .
امام باقر عليه السلام نيز فرمود:
ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر سبيل الانبياء و منهاج الصالحين فريضه عظيمه بها تقام الفرائض و تامن المذاهب و تحل المكاسب و ترد المظالم و تعمر الارض و ينتصف من الاعداء و يستقيم الامر ... . (247)
همانا امر به معروف و نهى از منكر، راه انبياء و طريقه صالحين است ؛ فريضه بزرگى كه با آن فرائض اقامه مى گردد، و مذاهب (مشرب هاى گوناگون فكرى يا راه ها و محل رفت و آمد مردم ) امنيت مى بايد و كسب و كار حلال مى گردد، و حق ستمديدگان به آنان بازگردانده مى شود، و زمين آباد مى گردد و از دشمنان انتقام گرفته مى شود و امور به صلاح مى گرايد ....
روشن است كه اين روايت به نتايج مهم اين فريضه ، كه اقامه فرائض در جامعه و رد مظالم و امنيت راه ها و آبادانى زمين و گرفتن حق ستمديدگان از ستمگران است ، اشاره مى كند و اين گونه امور جز با قدرت گسترده و سلطه حكومت حاصل نمى گردد و بر حكومت اسلامى است كه با تشكيل و تاسيس سازمان يا نهادى ، به اين امر مهم بپردازد.
على عليه السلام به عنوان حاكم اسلامى ، هر روز به بازار مى رفت و امر به معروف و نهى از منكر مى كرد، امام باقر عليه السلام فرمود:
قال امير المومنين عليه السلام عندكم بالكوفه يغتدى كل يوم بكره من القصر فيطوف فى اسواق الكوفه سوقا سوقا و معه الدره على عاتقه و كان لها طرفان ، و كانت تسمى السبيبه فيقف على اهل كل سوق فينادى : يا معشر التجار اتقوا الله . فاذا سمعوا صوته القوا ما بايديهم و ارعوا اليه بقلوبهم و سمعوا باذانهم فيقول : قدموا استخاره ، و تبركوا بالسهوله ، و اقتربوا من المتباعين ، و تزينوا بالحلم ، و تناهوا عن اليمين و جانبوا الكذب و تجافوا عن الظلم ، و انصفوا المظلومين ، و لا تقربوا الربا، و اوفوا الكيل و الميزان و لا تبخسوا الناس ‍ اشيائهم و لا تعثوا فى الارض مفسدين . فيطوف فى جميع اسواق الكوفه ثم يرجع فيقعد للناس . (248)
امير المومنين عليه السلام در كوفه ، پيش روى شما، هر روز صبح از مركز خلافت خود بيرون مى آمد و بازارهاى كوفه را در حالى كه تازيانه اى همراه داشتند - كه دو سر داشت و به آن سبيبه مى گفتند - بازار به بازار مى گشت و در مقابل بازاريان ، مى ايستاد و خطاب به آنان مى فرمود:
اى كاسبها! از خدا بترسيد. تجار وقتى صداى آن حضرت را مى شنيدند، هر چه در دست داشتند، به زمين گذاشته ، از صميم قلب متوجه فرمايشات حضرتش مى گشتند كه مى فرمود: طلب خير را - بر همه چيز - مقدم داريد، با سهل المعامله بودن و آسان گرفتن - در خريد و فروش به اموالتان - بركت دهيد و با خريداران با مهربان و شفقت برخورد كنيد، (اخلاق ) خود را با بردبارى زينت دهيد و از قسم خوردن دورى بجوييد و از دروغ گويى دور باشيد، از ظلم كناره گيرى كنيد و با ستمديدگان با عدل و انصاف برخورد كنيد، دور و بر ربا نگرديد و در اندازه گيرى و وزن كردن كم نگذاريد و از مقدار آن كم نكنيد و اجناس مردم را بى ارزش و حقير و كم مقدار نسازيد و خود را از مفسدين ، روى زمين قرار ندهيد.
حضرت على عليه السلام بدين نحو به تمام بازارها، يكى پس از ديگرى سر مى زدند و سپس برمى گشت و براى رسيدگى به مراجعات مردم ، آماده شده و در جايگاه خود مى نشست .
از مجموع اين مباحث نتيجه گرفته مى شود كه مكتب اسلام داراى يك سرى قوانين و احكام سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى ، نظامى و ... مى باشد. كه جز با تشكيل حكومت اسلامى قابل تحقق نيست ، فلذا تشكيل حكومت اسلامى منحصر به زمان و مكان خاص نيست بلكه الى الابد است و جامعيت اين مكتب و جاودانگى آن بيانگر لزوم تشكيل حكومت اسلامى است . حاكم اسلامى موظف است تمام دستورها و احكام اسلام را اجرا كند. اجراى شريعت از وظايف حكومت اسلامى مى باشد.

 

next page

fehrest page

back page