درآمدى بر سياست و حكومت در نهج البلاغه

محمدمهدى باباپور گل افشانى

- ۵ -


3 - حكومت و امنيت  
امنيت همواره يكى از مهم ترين مسائل بشر بوده است ، حتى در دوران زندگى وى بشر همراه به دنبال امنيت و آرامش بود و با هر وسيله دفاعى كه داشت ، مى كرد اين احساس را در خود به وجود بياورد.
حضرت ابراهيم عليه السلام وقتى خانه خدا را بنا مى كند، دو امر بزرگ را از خداوند درخواست مى كند؛ يكى ، مبعوث شدن پيامبرى از ميان فرزندانش و ديگرى ، امنيت اين مكان براى همه مردم .
خداوند هر دو دعاى او را مستجاب فرمود. حضرت ابراهيم عليه السلام چنين دعا كرد: ربنا و ابعث رسولا منهم يتلوا عليهم آياتك (195) ؛
پروردگارا در ميان فرزندان ما رسولى را مبعوث كن كه آيات تو را براى مردم تلاوت كند.
حضرت محمد صلى الله عليه و آله فرمود:
انا دعوه ابى ابراهيم ؛
من مصداق استجابت دعاى پدرم ، ابراهيم هستم ؛
آن گاه كه در زمان بناى كعبه فرمود:
ربنا و ابعث فيهم رسولا منهم يتلوا عليهم آياتك . (196)
حضرت ابراهيم عليه السلام به خداوند عرضه داشت :
رب اجعل هذا بلدا امنا؛ (197)
پروردگارا! اينها را محل امن و آسايش قرار بده .
خداوند نيز دعايش را مستجاب كرد و نعمت امنيت را براى اين مكان قرار داد و فرمود:
فيه آيات بينات مقام ابراهيم و من دخله كان امنا ؛ (198)
در آن خانه ، آيات ربوبيت هويداست و مقام ابراهيم خليل است ، هر كه در آن جا داخل شود، در امان است .
اولم يروا انا جعلنا حرما امنا ؛ (199)
آيا نديده ايد كه ما آن شهر را حرم امن و امان قرار داديم .
وقتى عده اى از اهل قريش مى گويند: اى پيامبر! اگر ما به تو ايمان بياوريم ، اين ها ما را از سرزمين خود بيرون مى كنند و ما در امنيت نيستيم ، خداوند در پاسخ مى فرمايد:
اولم نمكن لهم حرما امنا؛ (200)
آيا ما حرم مكه را برايشان محل آسايش و ايمنى قرار نداديم .
خداوند در قرآن ، مكه را شهرى نمونه از نظر امنيت مى خواند:
و ضرب الله مثلا قريه كانت امنه مطمئنه ؛ (201)
و خدا بر شما مثل آورد؛ مثل شهرى را (چون شهر مكه ) كه در آن امنيت كامل حكم فرما بود و اهلش در آسايش و اطمينان زندگى مى كردند.
برگزارى بازارها در ماه هاى حرام بدان دليل بود كه امنيت اقتصادى در آن ماه ها وجود داشت و مهاجمان در ماه هاى مزبور به جنگ نمى پرداختند.
از جهت ديگر، امنيت محيط دينى مكه سبب مى شد تا قريش با استفاده از آن ، به هر نقطه اى كه مى خواهد مسافرت كند، آنان با استفاده از اين امتياز، كه اهل حرم الهى هستند، از هر گزندى از ناحيه غارت گرى در امان بودند.
خداوند در سوره قريش ، به اين نكته اشاره دارد:
رب هذا البيت الذى اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف ؛ (202)
خداى كعبه را بپرستيد كه شما را از گرسنگى ، طعام داد و از ترس و خطر، ايمن ساخت .
جاحظ مى گويد: قريش هنگام خروج از مكه ، اشيايى خاص بر خود آويزان مى كرد، تا ديگران بدانند آنان اهل حرم هستند و لذا كسى به آن ها آسيبى نمى رساند. (203)
خداوند در سوره تين ، به اين اوصاف مهم شهر مكه اشاره مى فرمايد:
و هذا البلد الامين ؛ (204) سوگند به اين شهر (مكه معظمه ) امن و امان
همچنين در توصيف بهشت ، آن را به عنوان امن و آسايش معرفى مى كند:
ادخلوها بسلام امنين ؛ (205)
داخل بهشت شويد؛ در حالى كه داراى سلامت و امنيت هستيد.
نيز فرمود:
يدعون فيها بكل فاكهه امنين ؛ (206)
از هر ميوه اى كه بخواهند، آماده است و در حال امنيت هستند.
امنيت از ديدگاه قرآن كريم ، آن قدر مهم است كه هم به عنوان اوصاف مقدس مكان دنيا (مكه معظمه ) و هم جزء اوصاف والاترين مكان قيامت ، يعنى بهشت شمرده مى شود.
امنيت همواره از آرزوهاى ديرينه بشر بوده است . فراهم كردن امنيت در همه موارد آن از جمله : امنيت شغلى ، امنيت قضايى و امنيت مرزى از وظايف مهم حكومت است . بدون امنيت ، توسعه در هيچ زمينه اى ، چه توسعه سياسى و چه فرهنگى ايجاد نخواهد شد. امير المومنين على عليه السلام از همان ابتداى به دست گرفتن حكومت ، به اين امر مهم اهتمام داشت و مواضع روشن خود را در لزوم فراهم كردن امنيت در وجوه مختلف آن بيان نمود.
امام على عليه السلام ايجاد امنيت و آرامش را تا آن جا ضرورى مى داند كه وجود حكومت را، اگرچه جائر باشد، لازم مى داند:
و انه لابد للناس من امير بر او فاجر يعمل فى امرته المومن ، و يستمتع فيها الكافر، و يبلغ الله فيها الاجل ، و يجمع به الفى ء، و يقاتل به العدو، و تامن به السبل ، و يوخذ به للضعيف من القوى ، حتى يستريح بر، و يستراح من فاجر . (207)
در حالى كه مردم به زمامدارى نيك يا بد، نيازمندند، تا مومنان در سايه حكومت ، بكار خود مشغول و كافران هم بهره مند شوند و مردم در استقرار حكومت ، زندگى كنند، به وسيله حكومت بيت المال جمع آورى مى گردد و به كمك آن با دشمنان مى توان مبارزه كرد، جاده ها امن و امان ، و حق ضعيفان از نيرومندان گرفته مى شود، نيكوكاران در رفاه و از دست بدكاران ، در امان مى باشند.
سكوت و صبر على عليه السلام به خاطر حفظ كيان اسلام و امنيت مسلمانان و جامعه اسلامى بود. آن حضرت وقتى به حكومت رسيد، هيچ كس را براى گرفتن بيعت اجبار نكرد و اجازه نداد كه بيعت با وى به كسى تحميل شود و امنيت فردى و سياسى كسى مورد تجاوز قرار بگيرد.
پس از بيعت مردم با حضرت على عليه السلام چند نفر مخالفت كردند و بيعت ننمودند؛ اما امام على عليه السلام اجازه نداد يارانش متعرض آنان شوند و آنان را تحت فشار قرار دهند و با زور از آن ها بيعت بگيرند.
حضرت على عليه السلام رسيدن به حكومت و قدرت را براى مقصد دنيايى طلب نمى كرد، بلكه مهم ترين اهداف و وظايف حكومت خود را احياى ارزش هاى دينى ، اصلاح جامعه و ايجاد امنيت بيان مى كند:
اللهم انك تعلم انه لم يكن الذى كان منا منافسه فى سلطان ، و لا التماس شى ء من فضول الحطام ، ولكن لنرد المعالم من دينك ، و نظهر الاصلاح فى بلادك ، فيامن المظلومون من عبادك ، و تقام المعطله من حدودك . (208)
خدايا تو ميدانى كه جنگ و درگيرى ما براى به دست آوردن قدرت و حكومت ، و دنيا و ثروت نبود، بلكه مى خواستيم نشانه هاى حق و دين تو را در جايگاه خويش بازگردانيم ، و در سرزمين هاى تو اصلاح را ظاهر كنيم ، تا بندگان ستمديده ات در امن و امان زندگى كنند، و قوانين و مقررات فراموش شده تو بار ديگر اجراء گردد.
على عليه السلام در نهج البلاغه ، اسلام را مايه امنيت اساسى معرفى كرده است :
الحمدالله الذى شرع الاسلام فسهل شرائعه لمن ورده ، و اعز اركانه على من غالبه ، فجعله امنالمن علقه ، و سلما لمن دخله ، و برهانا لمن تكلم به ، و شاهدا لمن خاصم عنه ، و نورا لمن استضاء، و فهما لمن عقل ، و لبا لمن تدبر، و آيه لمن توسم ، و تبصره لمن عزم ، و عبره لمن اتعظ، و نجاه لمن صدق ، و ثقه لمن توكل ، وراحه لمن فوض ، و جنه لمن صبر . (209)
ستايش خداوندى را سزاست كه راه اسلام را گشود، و راه نوشيدن آب زلالش را بر تشنگان آسان فرمود، ستونهاى اسلام را در برابر ستيزه جويان استوار نمود، و آن را پناهگاه امنى براى پناه برندگان و مايه آرامش براى وارد شوندگان قرار داد.
اسلام حجت و برهان براى گويندگان ، و گواه روشن براى دفاع كنندگان ، و نور هدايتگر براى روشنى خواهان ، و مايه فهميدن براى خردمندان ، و عقل و درك براى تدبير كنندگان ، و نشانه گويا براى جويندگان حق ، و روشن بينى براى صاحبان عزم و اراده ، پند پذيرى براى عبرت گيرندگان ، عامل نجات و رستگارى براى تصديق كنندگان ، و آرامش دهنده تكيه كنندگان ، راحت و آسايش توكل كنندگان ، و سپرى نگهدارنده براى استقامت دارندگان است .
وجوه مختلف امنيت كاملا با يك ديگر ارتباط دارند و هر يك بر ديگر وجوه به شدت تاثير مى گذارد. حضرت على عليه السلام در راه فراهم كردن امنيت اجتماعى و سياسى و نفى هرگونه خودكامگى و استبداد در عرصه حكومت ، در ضمن خطبه اى مى فرمايد:
فلا تكلمونى بما تكلم به الجابره ، و لا تتحفظوا منى بما يتحفظ به عند اهل البادره ، و لا تخالطونى بالمصانعه ، و لا تظنوا بى استثقالا فى حق قيل لى ، و لا التماس اعظام لنفسى ، فانه من استثقل الحق ان يقال له او العدل ان يعرض عليه ، كان العمل بهما اثقل عليه .
فلا تكفوا عن مقاله بحق ، او مشوره بعدل ، فانى لست فى نفسى بفوق ان اخطى ، و لا آمن ذلك من فعلى ، الا ان يكفى الله من نفسى ما هو املك به منى ، فانما انا و انتم عبيد مملوكون لرب لا رب غيره ؛ يملك منا ما لا نملك من انفسنا، و اخرجنا مماكنا فيه الى ما صلحنا عليه ، فابدلنا بعد الضلاله بالهدى ، و اعطانا البصيره بعد العمى
. (210)
پس با من چنانكه با پادشاهان سركش سخن مى گويند، حرف نزنيد، و چنانكه از آدم هاى خشمگين كناره مى گيرند دورى نجوييد و با ظاهر سازى با من رفتار نكنيد، و گمان مبريد اگر حقى به من پيشنهاد دهيد بر من گران آيد، يا در پى بزرگ نشان دادن خويشم . زيرا كسى كه شنيدن حق ، يا عرضه شدن عدالت بر او مشكل باشد، عمل كردن به آن دشوارتر خواهد بود.
پس ، از گفتن حق ، با مشورت در عدالت خوددارى نكنيد، زيرا خود را برتر از آن كه اشتباه كنم و از آن ايمن باشم نمى دانم ، مگر آن كه خداوند مرا حفظ فرمايد. پس همانا من و شما بندگان و مملوك پروردگاريم كه جز او پروردگارى نيست ، او مالك ما، و ما را بر نفس خود اختيارى نيست ، ما را در آن چه بوديم خارج و بدانچه صلاح ما بود درآورد، به جاى گمراهى هدايت و بجاى كورى بينايى به ما عطا فرمود.
از اين عبارت حضرت هرگونه حكومت استبدادى و مستبد به راى را محكوم نموده و با اين كه خود داراى مقام عصمت و علم لدنى است به مشورت و بى پروايى در گفتن حق و اجراى عدالت و نيز به شفافيت موضع گيرى امر نموده و از هرگونه محافظه كارى ، و رياكارى و احساس ترس از گفتن حقيقت و عدل باز مى دارد.
و بدين وسيله زمينه امنيت فردى و اجتماعى و سياسى را فراهم مى آورد. در جامعه اى كه افراد به خاطر ترس از حكومت نتوانند حرف حق خود را بگويند و امنيت كافى براى بيان حقايق وجود نداشته باشد، استعدادها شكوفا نمى شود و جامعه به توسعه نمى رسد و مردم به دروغ و حيله و رياكارى متوسل مى شوند.
آزادى بيان و امنيت قطعا در چهارچوب حفظ نظامى اسلامى و در حدود احكام مبين اسلام مى باشد؛ چون به تعبير حضرت على عليه السلام اين اسلام است كه امنيت را اعطا كرده است و اگر اين امنيت بخواهد وجود داشته باشد، بايد در چهارچوب اسلام باشد.
آزادى توطئه و بى بند و بارى ، مخرب امنيت و ضد توسعه كشور مى باشد. در قانون اساسى جمهورى اسلامى هم بر اين نكته تاكيد شده است . يكى از وجوه امنيت ، امنيت اقتصادى و مناسبات مربوط آن است .
امام على عليه السلام دستورالعملى كه به ماموران گرفتن زكات مى دهد، نكاتى را بيان مى كند كه بيان گر همين مساله است :
انطلق على تقوى الله وحده لا شريك له ، و لا تزوعن مسلما و لا تجتازن عليه كارها، و لا تاخذن منه اكثر من حق الله فى ماله ، فاذا قدمت على الحى فانزل بمائهم من غير ان تخالط ابياتهم ، ثم امض اليهم بالسكينه و الوقار؛ حتى تقوم بينهم فتسلم عليهم ، و لا تخدج بالتحيه لهم ،
ثم تقول : عباد الله ، ارسلنى اليكم ولى الله و خليفته ، لاخذ منكم حق الله فى اموالكم ، فهل لله فى اموالكم من حق فتودوه الى وليه .
فان قال قائل : لا، فلا تراجعه ، و ان انعم لك منعم فانطلق معه من غير ان تخيفه او توعده او تعسفه او ترهقه فخذ ما اعطاك من ذهب او فضه ، فان كان له ماشيه او ابل فلا تدخلها الا باذنه ، فان اكثرها له .
فاذا اتيتها فلا تدخل عليها دخول متسلط عليه ولا عنيف به . ولا تنفرن بهيمه ولا تفزعنها، ولا تسوءن صاحبها فيها، و اصدع المال صدعين ثم خيره ، فاذا اختار فلا تعرضن لما اختاره . ثم اصدع الباقى صدعين ، ثم خيره ، فاذا اختار فلا تعرضن لما اختاره فلا تزال كذلك حتى يبقى ما فيه وفاء لحق الله فى ماله ؛ فاقبض حق الله منه .
فان استقالك فاقله ، ثم اخلطهما ثم اصنع مثل الذى صنعت اولا حتى تاحذ حق الله فى ماله ، و لا تاخذن عودا ولا هرمه ولا مكسوره ولا مهلوسه ، و لا ذات عوار، و لا تامنن عليها الا من تثق بدينه ، رافقا بمال المسلمين حتى يوصله الى وليهم فيقسمه بينهم
. (211)
با ترس از خدايى كه يكتاست و همتايى ندارد، حركت كن ، در سر راه هيچ مسلمانى را نترسان ، يا با زور از زمين او نگذر، و افزون تر از حقوق الهى از او مگير، هرگاه به آبادى رسيدى ، در كنار آب فرود آى ، و وارد خانه كسى مشو، سپس با آرامش و وقار به سوى آنان حركت كن ، تا در ميانشان قرار گيرى ، به آنها سلام كن ، و در سلام و تعارف و مهربانى كوتاهى نكن .
سپس مى گويى :
اى بندگان خدا، مرا ولى خدا و جانشين او به سوى شما فرستاده تا حق خدا را كه در اموال شماست تحويل گيرم . آيا در اموال شما حقى است كه به نماينده او بپردازيد؟)
اگر كسى گفت : نه ، ديگر به او مراجعه نكن ، و اگر كسى پاسخ داد: آرى ، همراهش برو، بدون آن كه او را بترسانى ، يا تهديد كنى ، يا به كار مشكلى وادار سازى ، هرچه از طلا و نقره به تو رساند بردار، و اگر داراى گوسفند يا شتر بود، بدون اجازه اش داخل مشو كه اكثر اموال از آن اوست .
آنگاه كه داخل شدى مانند اشخاص سلطه گر و سختگير رفتار نكن ، حيوانى را رم مده و هراسان مكن ، و دامدار را مرنجان ، حيوانات را به دو دسته تقسيم كن و صاحبش را اجازه مده كه خود انتخاب كند، پس از انتخاب اعتراض نكن ، سپس باقيمانده را به دو دسته تقسيم كن و صاحبش را اجازه ده كه خود انتخاب كند و بر انتخاب او خرده مگير، به همين گونه رفتار كن تا باقيمانده حق خداوند باشد.
اگر دامدار از اين تقسيم و انتخاب پشيمان است ، و از تو درخواست گزينش دوباره دارد همراهى كن ، پس حيوانات را درهم كن و به دو دسته تقسيم نما همانند آغاز كار، تا حق خدا را از آن برگيرى و در تحويل گرفتن حيوانات ، حيوان پير و دست و پا شكسته ، بيمار و معيوب را بعنوان زكات نپذير.
و به فردى كه اطمينان ندارى ، و نسبت به اموال مسلمين دلسوز نيست ، مسپار، تا آن را به پيشواى مسلمين رسانده ، در ميان آنها تقسيم گردد.
حضرت على عليه السلام امنيت اقتصادى را در مورد همه طبقات جامعه به مالك اشتر سفارش نموده است .

امام على عليه السلام در عهدنامه مالك اشتر، امنيت همه جانبه و فراگير نسبت به توليد كنندگان ، عرضه كنندگان ، توزيع كنندگان ، بازرگانان ، مصرف كنندگان و ديگران را گوشزد مى فرمايد:
ثم استوص بالتجار و ذوى الصناعات ، و اوص بهم خيرا: المقيم منهم و المضطرب بماله ، و المترفق ببدنه ، فانهم مواد المنافع ، و اسباب المرافق ، و جلابها من المباعد و المطارح ، فى برك و بحرك ، و سهلك و جبلك ، و حيث لا يلتثم الناس لمواضعها، و لا يجتروون عليها، فانهم سلم لا تخاف بائقته ، و صلح لا تخشى غائلته ، و تفقد امورهم بحضرتك و فى حواشى بلادك .
و اعلم - مع ذلك - ان فى كثير منهم ضيقا فاحشا، و شحا قبيحا، و احتكارا للمنافع ، و تحكما فى البياعات ، وذلك باب مضره للعامه ، و عيب على الولاه .
فامنع من الاحتكار، فان رسول الله صلى الله عليه و آله منع منه ، وليكن البيع بيعا سمحا: بموازين عدل ، و اسعار لا تجحف بالفريقين من البائع و المبتاع . فمن قارف حكره بعد نهيك اياه فنكل به ، و عاقبه فى غير اسراف
. (212)
سپس سفارش مرا به بازرگانان و صاحبان صنايع بپذير، و آنها را به نيكوكارى سفارش كن ، بازرگانانى كه در شهر ساكنند، يا آنان كه همواره در سير و كوچ كردن مى باشند، و بازرگانانى كه با نيروى جسمانى كار مى كنند، چرا كه آنان منابع اصلى منفعت ، و پديد آورندگان وسايل زندگى و آسايش ، و آورندگان وسايل زندگى از نقاط دوردست و دشوار مى باشند، از بيابانها و درياها و دشتها و كوهستانها، جاهاى سختى كه مردم در آن اجتماع نمى كنند، يا براى رفتن به آنجاها شجاعت ندارند.
بازرگانان مردمى آرامند و از ستيزه جويى آنان ترسى وجود نخواهد داشت ، مردمى آشتى طلبند كه فتنه انگيزى ندارند، در كار آنها بينديش چه در شهرى باشند كه تو به سر مى برى ، يا در شهرهاى ديگر، با توجه به آن چه كه تذكر دادم .
اين را هم بدان كه در ميان بازرگانان هستند كسانى كه تنگ نظر و بد معامله و بخيل و احتكار كننده اند، كه تنها با زورگويى به سود خود مى انديشند.
و كالا را به هر قيمتى كه مى خواهند مى فروشند كه اين سودجويى و گران فروشى براى همه افراد جامعه زيانبار، و عيب بزرگى بر زمامدار است .
پس از احتكار كالا جلوگيرى كن ، كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از آن جلوگيرى مى كرد، بايد خريد و فروش در جامعه اسلامى ، به سادگى و با موازين عدالت انجام گيرد، با نرخ هايى كه بر فروشنده و خريدار زيانى نرساند، كسى كه پس از منع تو احتكار كند، او را كيفر ده تا عبرت ديگران شود اما در كيفر او اسراف نكن .
ثم اكثر تعاهد قضائه ، و افسح له فى البذل ما يزيل علته ، و تقل معه حاجته الى الناس . واعطه من المنزله لديك ما لا يطمع فيه غيره من خاصتك ، ليامن بذلك اغتيال الرجال له عندك .
فانظر فى ذلك نظر ابليغا، فان هذا الدين قدكان اسيرا فى ايدى الاشرار، يعمل فيه بالهوى ، و تطلب به الدنيا
. (213)
سپس از ميان مردم ! برترين فرد نزد خود را براى قضاوت انتخاب كن ، كسانى كه مراجعه فراوان ، آنها را به ستوه نياورد، و برخورد مخالفان با يكديگر او را خشمناك نسازد، در اشتباهاتش پافشارى نكند، و بازگشت به حق پس از آگاهى براى او دشوار نباشد طمع را از دل ريشه كن كند، و در شناخت مطالب با تحقيقى اندك رضايت ندهد و در شبهات از همه با احتياطتر عمل كند، و در يافتن دليل اصرار او از همه بيشتر باشد، و در مراجعه پياپى شاكيان خسته نشود، در كشف امور از همه شكيباتر، و پس از آشكار شدن حقيقت در فصل خصومت از همه برنده تر باشد، كسى كه ستايش فراوان او را فريب ندهد، و چرب زبانى او را منحرف نسازد و چنين كسانى بسيار اندكند!!
پس از انتخاب قاضى ، هرچه بيشتر در قضاوتهاى او بينديش ، و آنقدر به او ببخش كه نيازهاى او برطرف گردد، و به مردم نيازمند نباشد و از نظر مقام و منزلت آنقدر او را گرامى دار كه نزديكان توبه نفوذ در او طمع نكنند، تا از توطئه آنان در نزد تو در امان باشد.
در دستوراتى كه دادم نيك بنگر كه همانا اين دين ، در دست بدكاران گرفتار آمده بود، كه با نام دين به هواپرستى پرداخته ، و دنياى خود را به دست مى آوردند.
على عليه السلام براى انتخاب قاضى شرايط مهمى را به مالك گوشزد مى كند؛ چون امنيت قضائى ، اساس جامعه است و قاضى با قضاوتش مى تواند روحيه اميد و دل گرمى را در جامعه بگستراند و امنيت و آرامش را ايجاد نمايد و انسان خطاكار و مجرم نيز همواره احساس نگرانى و ناامنى كند كه اگر پايش به دادگاه كشيده شود، قاضى عادلى وجود دارد كه به حق حكم نموده و تحت تاثير هيچ چيز ديگرى قرار نخواهد گرفت ، نه فشارهاى سياسى او را از صدور حكم عادلانه باز مى دارد و نه مال و هوى و هوس او را از اجراى عدالت مانع مى شود.
على عليه السلام وقتى خبر تسلط سپاه معاويه بر شهر انبار را شنيد، از شدت رنج شكسته شدن حرمت مردم و امنيت آن ها و نيز از سستى كوفيان افسرده شد و خطبه مفصلى به نام خطبه جهاديه ايراد فرمود كه حساسيت امام على عليه السلام را درباره حرمت مردم و مرتبت امنيت آن ها نزد آن حضرت را آشكار مى كند.
امام عليه السلام در آن خطبه فرمود:
اما بعد، فان الجهاد باب من ابواب الجنه ، فتحه الله لخاصه اوليائه .
و هو لباس التقوى ، و درع الله الحصينه ، و جنته الوثيقه . فمن تركه رغبه عنه البسه الله ثوب الذل ، و شمله البلاء وديث بالصغار و القماءه ، و ضرب على قلبه بالاسهاب ، و اديل الحق منه بتضييع الجهاد، و سيم الخسف ، و منع النصف .
الا و انى قد دعوتكم الى قتال هولاء القوم ليلا و نهارا، و سرا و اعلانا، و قلت لكم : اغزوهم قبل ان يغزوكم ، فو الله ما غزى قوم قط فى عقر دارهم الا ذلوا فتواكلتم و تخاذلتم حتى شنت عليكم الغارات ، و ملكت عليكم الاوطان .
و هذا اخو غامد و قد وردت خيله الانبار، و قد قتل حسان بن حسان البكرى ، و ازال خيلكم عن مسالحها .
و لقد بلغنى ان الرجل منهم كان يدخل على المراه المسلمه ، و الاخرى المعاهده ، فينتزع حجلها و قلبها و قلائدها ورعثها، ما تمتنع منه الا بالاسترجاع و الاسترحام . ثم انصرفوا و افرين مانال رجلا منهم كلم ، و لا اريق لهم دم ؛ فلو ان امرا مسلما مات من بعد هذا اسفا ماكان به ملوما، بل كان به عندى جديرا .
فيا عجبا! عجبا - والله - يميت القلب و يجلب الهم من اجتماع هولاء القوم على باطلهم ، و تفرقكم عن حقكم !
فقبحا لكم و ترحا، حين صرتم غرضا يرمى !
يغار عليكم ولا تغيرون ؟ و تعزون ولا تغزون ؟ و يعصى الله و ترضون ؟
فاذا امرتكم بالسير اليهم فى ايام الحر قلتم : هذه حماره القيظ، امهلنا يسبخ عنا الحر، و اذا امرتكم بالسير اليهم فى الشتاء قلتم : هذه صباره القر، امهلنا ينسلخ عنا البرد؛ كل هذا فرارا من الحر و القر؛ فاذا كنتم من الحر و القر تفروق ؛ فانتم والله من السيف افر!
(214)
پس از ستايش پروردگار، جهاد در راه خدا، درى از درهاى بهشت است ، كه خدا آن را به روى دوستان مخصوص خود گشوده است .
جهاد، لباس تقوا، و زره محكم و سپر مطمئن خداوند است ، كسى كه جهاد را ناخوشايند دانسته و ترك كند، خدا لباس ذلت و خوارى بر او مى پوشاند، و دچار بلا و مصيبت مى شود، و كوچك و ذليل مى گردد، دل او در پرده گمراهى مانده و حق از او روى مى گرداند، به جهت ترك جهاد، به خوارى محكوم و از عدالت محروم است .
آگاه باشيد! من شب و روز، پنهان و آشكار، شما را به مبارزه با شاميان دعوت كردم و گفتم پيش از آن كه ، آنها با شما بجنگند با آنان نبرد كنيد، به خدا سوگند، هر ملتى كه درون خانه خود مورد هجوم قرار گيرد، ذليل خواهد شد اما شما سستى بخرج داديد و خوارى و ذلت پذيرفتيد، تا آنجا كه دشمن پى در پى به شما حمله كرد و سرزمين هاى شما را تصرف نمود.
و اينك فرمانده معاويه (مرد غامدى ) با لشگرش وارد شهر انبار شده و فرماندار من حسان بن حسان بكرى را كشته و سربازان شما را از مواضع مرزى بيرون رانده است .
به من خبر رسيد كه مردى از لشگر شام به خانه زن مسلمان و زنى غير مسلمان كه در پناه حكومت اسلام بود وارد شد و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشواره هاى آنها را بغارت برد، در حالى كه هيچ وسيله اى براى دفاع جز گريه و التماس كردن ، نداشتند.
لشگريان شام با غنيمت فراوان رفتند بدون اينكه حتى يك نفر آنان زخمى بردارد و يا قطره خونى از او ريخته شود اگر براى اين حادثه تلخ ، مسلمانى از روى تاسف بميرد، ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار است .
شگفتا، شگفتا! به خدا سوگند، اين واقعيت قلب انسان را مى ميراند و دچار غم و اندوه مى كند كه شاميان در باطل خود وحدت دارند و شما در حق خود متفرقيد.
زشت باد روى شما و از اندوه رهايى نيابيد كه آماج تير بلا شديد.
به شما حمله مى كنند، شما حمله نمى كنيد؟
با شما مى جنگند، شما نمى جنگيد؟ اينگونه معصيت خدا مى شود و شما رضايت مى دهيد؟
وقتى در تابستان فرمان حركت به سوى دشمن مى دهم ، مى گوييد هوا گرم است ، مهلت ده تا سوز گرما بگذرد، و آنگاه كه در زمستان فرمان جنگ مى دهم ، مى گوييد هوا خيلى سرد است بگذار سرما برود.
همه اين بهانه ها براى فرار از سرما و گرما بود؟ وقتى شما از گرما و سرما فرار مى كنيد، به خدا سوگند كه از شمشير بيشتر گريزانيد.
على عليه السلام براى امنيت افراد جامعه ، حتى يك زن غير مسلمان كه در پناه حكومت اسلامى زندگى مى كرد، دل مى سوزاند و مرگ يك انسان را در شنيدن اين خبر سزاوار مى داند. و افرادش را براى حاضر نشدن در امر جهاد مذمت مى كند:
يا اشباه الرجال و لا رجال ! حلوم الاطفال و عقول ربات الحجال ؛ (215)
اى كسانى كه به مردان مى مانيد؛ ولى مرد نيستيد! اى كودك صفتان بى خرد! و اى عروسان حجله نشين !
حضرت على عليه السلام سپاهيان و ارتشيان را يكى از پايه هاى مهم امنيت مرزها و راه هاى كشور مى داند:
فالجنود باذن الله حصون الرعيه ، و زين الولاه و عز الدين و سبل الامن و ليس تقوم الرعيه الا بهم ؛ (216)
پس سپاهيان به فرمان خدا حافظان و پناهنگاه مردم ، زينت و وقار زمامداران ، عزت و شوكت دين هستند و راه ها به وسيله آنان در امنيت مى باشد و كار مردم جز به سپاهيان ممكن نيست .
آن حضرت به مالك اشتر توصيه مى كند كه اگر دشمن پيشنهاد صلح داد، آن را بپذير؛ زيرا صلح موجب امنيت جامعه مى شود و در سايه صلح و امنيت ، بشر به كمال مى رسد و استعداد شكوفا مى شود:
و لا تدفعن صلحا دعاك اليه عدوك ولله فيه رضى ، فان فى الصلح دعه لجنودك ، وراحه من همومك ، و امنا لبلادك ، ولكن الحذر كل الحذر من عدوك بعد صلحه ، فان العدو ربما قارب ليتغفل فخذ بالحزم ، و اتهم فى ذلك حسن الظن .
و ان عقدت بينك و بين عدوك عقده ، او البسته منك ذمه ، فحط عهدك بالوفاء، وارع ذمتك بالامانه ، و اجعل نفسك جنه دون ما اعطيت ، فانه ليس من فرائض الله شى ء الناس اشد عليه اجتماعا، مع تفرق اهوائهم ، و تشتت آرائهم ، من تعظيم الوفاء بالعهود .
و قد لزم ذلك المشركون فيما بينهم دون المسلمين لما استوبلوا من عواقب الغدر؛ فلا تغدرن بذمتك ، و لا تخيسن بعهدك ، و لا تختلن عدوك ، فانه لا يجترى على الله الا جاهل شقى . و قد جعل الله عهده و ذمته امنا افضاه بين العباد برحمته ، و حريما يسكنون الى منعته ، و يستفيضون الى جواره .
فلا ادغال و لا مدالسه و لا خداع فيه ، و لا تعقد عقدا تجوز فيه العلل ، و لا تعولن على لحن قول بعد التاكيد و التوثقه .
و لا يدعونك ضيق امر، لزمك فيه عهد الله ، الى طلب انفساخه بغير الحق ، فان صبرك على ضيق امر ترجو انفراجه و فضل عاقبته ، خير من غدر تخاف تبعته ، و ان تحيط بك من الله فيه طلبه ، لا تستقبل فيها دنياك و لا آخرتك
. (217)
هرگز پيشنهاد صلح از طرف دشمن را كه خشنودى خدا در آن است رد مكن ، كه آسايش رزمندگان و آرامش فكرى تو، و امنيت كشور در صلح تامين مى گردد.
لكن زنهار! زنهار! از دشمن خود پس از آشتى كردن ، زيرا گاهى دشمن نزديك مى شود تا غافلگير كند، پس دورانديش باش ، و خوشبينى خود را متهم كن .
حال اگر پيمانى بين تو و دشمن منعقد گرديد، يا در پناه خود او را امان دادى ، به عهد خويش وفادار باش ، و آن چه بر عهده گرفتى امانت دار باش ، و جان خود را سپر پيمان خود گردان ، زيرا هيچ يك از واجبات الهى همانند وفاى به عهد نيست كه همه مردم جهان با تمام اختلافاتى كه در افكار و تمايلات دارند، در آن اتفاق نظر داشته باشند.
تا آنجا كه مشركين زمان جاهليت به عهد و پيمانى كه با مسلمانان داشتند وفادار بودند، زيرا كه آينده ناگوار پيمان شكنى را آزمودند، پس هرگز پيمان شكن مباش ، و در عهد خود خيانت مكن ، و دشمن را فريب مده ، زيرا كسى جز نادان بدكار، بر خدا گستاخى روا نمى دارد، خداوند عهد و پيمانى كه با نام او شكل مى گيرد با رحمت خود مايه آرامش بندگان ، و پناهگاه امنى براى پناه آورندگان قرار داده است ، تا همگان به حريم امن آن روى بياورند.
پس فساد، خيانت ، فريب ، در عهد و پيمان راه ندارد، مبادا قراردادى را امضاء كنى كه در آن براى دغلكارى و فريب راههايى وجود دارد، و پس از محكم كارى و دقت در قرارداد نامه ، دست از بهانه جويى بردار، مبادا مشكلات پيمانى كه بر عهده ات قرار گرفته ، و خدا آن را بر گردنت نهاده ، تو را به پيمان شكنى وادارد، زيرا شكيبايى تو در مشكلات پيمانها كه اميد پيروزى در آينده را به همراه دارد، بهتر از پيمان شكنى است كه از كيفر آن مى ترسى ، و در دنيا و آخرت نمى توانى پاسخ گوى پيمان شكنى باشى .
اين فرمايش حضرت ، مالك را از هرگونه پيمان شكنى منع مى كند، زيرا عهد و پيمان مايه آسايش و امنيت مردم است و پيمان شكنى ، بى اعتمادى و سپس ناامنى را به دنبال مى آورد.
خلاصه اينكه ، امنيت يكى از اساسى ترين نيازهاى جامعه بشرى است . و در ذيل امنيت است كه آن جامعه به رشد و توسعه سياسى و فرهنگى و اقتصادى مى رسد و حكومت اسلامى موظف است علل و عوامل ناامنى جامعه را شناسايى كرده و از بين ببرد و نيز پايه هاى امنيت و آرامش را تقويت كند.
امنيت در همه ابعاد فردى ، اجتماعى ، ملى ، سياسى ، فرهنگى ، اقتصادى و قضايى و ... نياز ضرورى جامعه مى باشد كه بايد حكومت ها در ايجاد و گسترش آن تمام امكانات و توان خود را به كار بگيرند.

 

next page

fehrest page

back page