ترجمه نهج ‏البلاغه

مرحوم محمّد دشتى

- ۲۵ -


حكمت 253 روش سوگند دادن ستمكار

(سياسى، اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: آنگاه كه خواستيد ستمكارى را سوگند دهيد از او بخواهيد كه بگويد (از جنبش و نيروى الهى بيزار است» زيرا اگر به دروغ سوگند خورد، پس از بيزارى، در كيفر او شتاب شود، امّا اگر در سوگند خود بگويد «به خدايى كه جز او خدايى نيست» در كيفرش شتاب نگردد، چه او خدا را به يگانگى ياد كرد.

حكمت 254 تلاش در انفاقهاى اقتصادى

(اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: اى فرزند آدم خودت وصىّ مال خويش باش، امروز به گونه‏اى عمل كن كه دوست دارى پس از مرگت عمل كنند.

حكمت 255 تندخويى و جنون

(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: تندخويى بى‏مورد نوعى ديوانگى است، زيرا كه تندخو پشيمان مى‏شود، و اگر پشيمان نشد پس ديوانگى او پايدار است.

حكمت 256 حسادت و بيمارى

(اخلاقى، بهداشتى) و درود خدا بر او، فرمود: سلامت تن در دورى از حسادت است.

حكمت 257 راه شاد كردن ديگران (اخلاق خانواده)

(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: اى كميل خانواده‏ات را فرمان ده كه روزها در به دست آوردن بزرگوارى، و شب‏ها در رفع نياز خفتگان بكوشند. سوگند به خدايى كه تمام صداها را مى‏شنود، هر كس دلى را شاد كند، خداوند از آن شادى لطفى براى او قرار دهد كه به هنگام مصيبت چون آب زلالى بر او باريدن گرفته و تلخى مصيبت را بزدايد چنان كه شتر غريبه را از چراگاه دور سازند.

حكمت 258 صدقه و توانگرى

(اخلاقى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: هر گاه تهيدست شديد با صدقه دادن، با خدا تجارت كنيد.

حكمت 259 شناخت جايگاه وفادارى

(اخلاقى اجتماعى، سياسى) و درود خدا بر او، فرمود: وفادارى با خيانتكاران نزد خدا نوعى خيانت، و خيانت به خيانتكاران نزد خدا وفادارى است.

حكمت 260 پرهيز از مهلت دادن‏هاى خدا

(اعتقادى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: بسا احسان پياپى خدا، گناهكار را گرفتار كند و پرده‏پوشى خدا او را مغرور سازد، و با ستايش مردم فريب خورد، و خدا هيچ كس را همانند مهلت دادن، مورد آزمايش قرار نداد.

مى‏گويم: (اين سخن امام عليه السّلام در كلمات گذشته آمده بود، امّا چون در اينجا عبارات زيبا و مفيدى اضافه بر گذشته وجود داشت آن را نقل كردم).

بخش حكمت‏هاى شگفتى‏آور از سخنان امير المؤمنين عليه السّلام

(در اين فصل برخى از سخنان برگزيده شگفتى‏آور امام را مى‏آوريم كه احتياج به تفسير و تحليل دارد).

1-  روايتى از امام اشاره به ظهور امام زمان عليه السّلام

چون آنگونه شود، پيشواى دين  قيام كند، پس مسلمانان پيرامون او چونان ابر پاييزى گرد آيند.

(«يعسوب» يعنى بزرگ مسلمانان، و «قزع» يعنى ابرهاى پاييزى)

2-  روايتى ديگر از امام سخنورى

اين سخنران، زبردست ماهرى است .

(«شحشح» يعنى مهارت دارد، به كسى كه خوب حرف مى‏زند يا خوب راه مى‏رود گويند، ولى در موارد ديگر «شحشح» يعنى فردى بخيل)

3-  روايتى ديگر از امام پرهيز از دشمنى كردن

دشمنى، رنج‏ها و سختى‏هايى هلاك كننده دارد.

(«قحم» يعنى مهلكه‏ها، زيرا دشمنى آنان را به هلاكت مى‏رساند، و به معنى سختى‏ها نيز آمده كه مى‏گويند «قحمة الاعراب»، يعنى روزگار سختى و گرسنگى عرب‏ها به گونه‏اى كه اموالشان تمام مى‏شود، و معنى «تقحّم» همين است كه مى‏گويند خشكسالى روستاييان را به سرزمين‏هاى سبز و آباد كشانده است).

4-  روايتى ديگر از امام سرپرستى زنان

چون زنان بالغ شوند، خويشاوندان پدرى براى سرپرستى آنان سزاوارترند.

منظور از «نصّ» آخرين درجه هر چيز است، مانند «نصّ» در سير، كه به معنى آخرين مرحله توانايى مركب است، هنگامى كه مى‏گوييم، «نصصت الرّجل عن الآمر» آنقدر سؤال از كسى بشود كه آنچه مى‏داند بيان كند، بنا بر اين «نصّ الحقاق» بمعنى رسيدن به مرحله بلوغ است كه پايان دوره كودكى است، اين جمله از فصيح‏ترين كنايات و شگفت آورترين آنها است، منظور امام اين است، هنگامى كه زنان باين مرحله برسند «عصبه»: مردان خويشاوند پدرى كه محرم آنان هستند، مانند برادر، و عمو، به حمايت آنها سزاوارتر از مادرند، و هم چنين در انتخاب همسر براى آنها، و منظور از حقاق مخالفت و درگيرى مادر، با عصبه، در مورد اين زن است، به طورى كه هر كدام به ديگرى مى‏گويد: من از تو احقّ هستم، گفته مى‏شود:

«حاققته حقاقا» بمعنى رشد عقلى است، يعنى به مرحله‏اى برسد كه حقوق و احكام در باره او اجرا شود، اما آن كس كه نصّ الحقائق نقل كرده منظورش از حقايق، جمع «حقيقت» است. اين بود معنايى كه «ابو عبيد قاسم بن سلام»  براى اين جمله كرده است، اما نظر من اين است كه منظور از «نصّ الحقاق» اين است كه زن به مرحله‏اى برسد كه جائز باشد تزويج كند، و اختياردار حقوق خود شود، اين در حقيقت تشبيه به «حقاق» در شتر است چرا كه «حقاق» جمع حقّه و «حق» است به معنى شترى كه سه سالش تمام و آماده بهره‏بردارى است. «حقائق» نيز جمع حقّه است، بنا بر اين هر دو تعبير به يك معنى باز مى‏گردد، هر چند معنى دوم به روش عرب شبيه‏تر است.

5-  روايتى ديگر از امام تأثير ايمان در روح

ايمان نقطه‏اى نورانى در قلب پديد آورد كه هر چه ايمان رشد كند آن نيز فزونى يابد.

(لمظة نقطه سياه يا سفيد است، مى‏گويند فرس المظ، يعنى اسبى كه در لب او نقطه سپيدى باشد)

6-  روايتى ديگر از امام ضرورت پرداخت زكات

هر گاه انسان طلبى دارد كه نمى‏داند وصول مى‏شود يا نه، پس از دريافت آن واجب است زكات آن را براى سالى كه گذشته، بپردازد.

مى‏گويم: (بنا بر اين «دين ظنون» آن است كه طلب كار نمى‏داند آيا مى‏تواند از بدهكار وصول كند يا نه گويا طلب كار در حال ظنّ و گمان است، گاهى اميد دارد كه بتواند آن را بستاند، و گاهى اميد دارد كه بتواند آن را بستاند، و گاهى نه، اين از فصيح‏ترين سخنان است، همچنين هر كارى كه طالب آن هستى و نمى‏دانى در چه موضعى نسبت به آن خواهى بود، آن را «ظنون» گويند. و گفته اعشى شاعر عرب از همين باب است، آنجا كه مى‏گويد: «چاهى كه معلوم نيست آب دارد يا نه، و از محلى كه باران گير باشد دور است، نمى‏شود آن را همچون فرات، كه پر از آب است، و كشتى و شناگر ماهر را از پا در مى‏آورد، قرار داد» «جدّ» چاه قديمى بيابانى را گويند، و ظنون آن است كه معلوم نيست آب دارد يا نه).

7-  روايتى ديگر از امام (وقتى لشكرى را در راه جنگ مشايعت مى‏كرد فرمود)

اخلاق نظامى

تا مى‏توانيد از زنان دورى كنيد

مى گويم: (معنى اين سخن آن كه از ياد زنان و توجّه دل به آنها در هنگام جنگ، اعراض كنيد، و از نزديكى با آنان امتناع ورزيد، چه اينكه اين كار بازوان حميّت را سست، و در تصميم شما خلل ايجاد مى‏نمايد، و از حركت سريع، و كوشش در جنگ باز مى‏دارد، هر كس كه از چيزى امتناع ورزد گفته مى‏شود «عذب عنه» و «عازب» و «عذوب» به معنى كسى است كه از خوردن و آشاميدن امتناع مى‏ورزد).

8-  روايتى ديگر از امام اميد به پيروزى

مسلمان چونان تيراندازى ماهرى است كه انتظار دارد، در همان نخستين تيراندازى پيروز گردد.

مى‏گويم: (ياسرون، كسانى هستند كه با تيرها بر سر شترى مسابقه مى‏دهند، و فالج، يعنى چيره دست پيروز، مى‏گويند. قد فلج عليهم و فلجهم. يعنى بر آنان پيروز شدند، و آنان را مغلوب كردند، و راجز  مى‏گويد: چيره دستى را ديدم كه پيروز شد.)

9-  روايتى ديگر از امام جهاد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم

هر گاه آتش جنگ شعله مى‏كشيد، ما به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پناه مى‏برديم، كه در آن لحظه كسى از ما همانند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به دشمن نزديك‏تر نبود.

(وقتى ترس از دشمن بزرگ مى‏نمود، و جنگ به گونه‏اى مى‏شد كه گويا جنگجويان را مى‏خواهد در كام خود فرو برد، مسلمانان به پيامبر پناهنده مى‏شدند، تا رسول خدا شخصا به نبرد پردازد، و خداوند به وسيله او نصرت و پيروزى را بر آنان نازل فرمايد، و در سايه آن حضرت ايمن گردند، اما جمله

«اذا احمرّ البأس»

كنايه از شدّت كارزار است. در اين باره سخنان متعدّدى گفته شده كه بهترين آنها اينكه امام داغى جنگ را به شعله‏هاى سوزان آتش تشبيه كرده است، و از چيزهايى كه اين نظر را تقويت مى‏كند، سخن پيامبر در جنگ حنين است، هنگامى كه نبرد سخت شد و شمشير زدن مردم را در جنگ «هوازن» مشاهده كرد فرمود:

«الآن حمى الوطيس»

اكنون تنور جنگ داغ شد، «وطيس» تنور آتش است، بنا بر اين رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم داغى و گرمى جنگ را به افروختگى و شدّت شعله‏ورى آتش تشبيه فرموده است).

ادامه حكمت‏ها

حكمت 261مظلوميّت امام على عليه السّلام

(سياسى، تاريخى) و درود خدا بر او، فرمود: (آن هنگام كه تهاجم ياران معاويه به شهر انبار، و غارت كردن آن را شنيد، تنها و پياده به طرف پادگان نظامى كوفه «نخيله»  حركت كرد، مردم خود را به او رسانده، گفتند اى امير مؤمنان ما آنان را كفايت مى‏كنيم، فرمود) شما از انجام كار خود درمانده‏ايد چگونه كار ديگرى را برايم كفايت مى‏كنيد اگر رعاياى پيش از من از ستم حاكمان مى‏ناليدند، امروز من از رعيّت خود مى‏نالم، گويى من پيرو، و آنان حكمرانند، يا من محكوم و آنان فرمانروايانند. وقتى سخن امام در يك سخنرانى طولانى كه برخى از آن را در ضمن خطبه‏هاى گذشته آورديم، به اينجا رسيد. (دو نفر از ياران جلو آمدند و يكى گفت: من جز خود و برادرم را در اختيار ندارم، اى امير المؤمنان فرمان ده تا هر چه خواهى انجام دهم، امام فرمود) شما كجا و آنچه من مى‏خواهم كجا

حكومت 62 2مشكل حقّ ناشناسى

(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: (حارث بن حوت  نزد امام آمد و گفت: آيا چنين پندارى كه من اصحاب جمل را گمراه مى‏دانم چنين نيست، امام فرمود) اى حارث تو زير پاى خود را ديدى، امّا به پيرامونت نگاه نكردى، پس سرگردان شدى، تو حق را نشناختى تا بدانى كه اهل حق چه كسانى مى‏باشند و باطل را نيز نشناختى تا باطل گرايان را بدانى. (حارث گفت: من و سعد بن مالك،  و عبد اللّه بن عمر، از جنگ كنار مى‏رويم، امام فرمود) همانا سعد و عبد اللّه بن عمر، نه حق را يارى كردند، و نه باطل را خوار ساختند.

حكمت 263 مشكل هم نشينى با قدرتمندان

(سياسى) و درود خدا بر او، فرمود: همنشين پادشاه، شير سوارى را ماند كه ديگران حسرت منزلت او را دارند، ولى خود مى‏داند كه در جاى خطرناكى قرار گرفته است.

حكمت 264 نيكى به بازماندگان ديگران

(اخلاق اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: به بازماندگان ديگران نيكى كنيد، تا حرمت بازماندگان شما را نگاه‏دارند.

حكمت 265 گفتار حكيمان و درمان

(علمى، درمانى) و درود خدا بر او، فرمود: گفتار حكيمان اگر درست باشد درمان ، و اگر نادرست، درد جان است.

حكمت 266 روش صحيح پاسخ دادن

(علمى) و درود خدا بر او، فرمود: (شخصى از امام پرسيد كه ايمان را تعريف كن) فردا نزد من بيا تا در جمع مردم پاسخ گويم، كه اگر تو گفتارم را فراموش كنى ديگرى آن را در خاطرش سپارد، زيرا گفتار چونان شكار رمنده است، يكى آن را به دست آورد، و ديگرى آن را از دست مى‏دهد.

(پاسخ امام در حكمت 31 آمد كه آن را نقل كرديم كه ايمان را بر چهار شعبه تقسيم كرد)

حكمت 267 پرهيز از حرص ورزى در كسب روزى

(اعتقادى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: اى فرزند آدم اندوه روز نيامده را بر امروزت ميفزا، زيرا اگر روز نرسيده، از عمر تو باشد خدا روزى تو را خواهد رساند.

حكمت 268 اعتدال در دوستى‏ها و دشمنى‏ها

(اخلاق اجتماعى، سياسى) و درود خدا بر او، فرمود: در دوستى با دوست مدارا كن، شايد روزى دشمن تو گردد، و در دشمنى با دشمن نيز مدارا كن، زيرا شايد روزى دوست تو گردد.

حكمت 269 روش برخورد با دنيا

(اعتقادى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: مردم در دنيا دو دسته‏اند، يكى آن كس كه در دنيا براى دنيا كار كرد، و دنيا او را از آخرتش بازداشت، بر بازماندگان خويش از تهيدستى هراسان، و از تهيدستى خويش در امان است، پس زندگانى خود را در راه سود ديگران از دست مى‏دهد. و ديگرى آن كه در دنيا براى آخرت كار مى‏كند، و نعمت‏هاى دنيا نيز بدون تلاش به او روى مى‏آورد، پس بهره هر دو جهان را چشيده، و مالك هر دو جهان مى‏گردد، و با آبرومندى در پيشگاه خدا صبح مى‏كند، و حاجتى را از خدا درخواست نمى‏كند جز آن كه روا مى‏گردد.

حكمت 270 ضرورت حفظ اموال كعبه

(تاريخى، فقهى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: (در زمان حكومت عمر، نسبت به فراوانى زيور و زينت‏هاى كعبه صحبت شد، گروهى گفتند آنها را براى لشكر اسلام مصرف كن، كعبه زر و زينت نمى‏خواهد، وقتى از امير المؤمنين عليه السّلام پرسيدند، فرمود) همانا قرآن بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هنگامى نازل گرديد كه اموال چهار قسم بود، اموال مسلمانان، كه آن را بر أساس سهم هر يك از وارثان، تقسيم كرد، و غنيمت جنگى كه آن را به نيازمندانش رساند، و خمس، كه خدا جايگاه مصرف آن را تعيين فرمود، و صدقات، كه خداوند راه‏هاى بخشش آن را مشخّص فرمود. و زيور آلات و زينت كعبه از اموالى بودند كه خدا آن را به حال خود گذاشت، نه از روى فراموشى آن را ترك كرد، و نه از چشم خدا پنهان بود، تو نيز آن را به حال خود واگذار چنانكه خدا و پيامبرش آن را بحال خود واگذاشتند. (عمر گفت: اگر تو نبودى رسوا مى‏شديم، و متعرّض زيور آلات كعبه نشد)

حكمت 271 روش صحيح قضاوت

(قضايى) و درود خدا بر او، فرمود: (دو نفر دزد را خدمت امام آوردند كه از بيت المال دزدى كرده بودند، يكى برده مردم، و ديگرى برده‏اى جزو بيت المال بود، امام فرمود) برده‏اى كه از بيت المال است حدّى بر او نيست، زيرا مال خدا مقدارى از مال خدا را خورده است، امّا ديگرى بايد حدّ دزدى با شدّت بر او اجرا گردد (سپس دست او را بريد).

حكمت 272 ضرورت استقامت در برداشتن كجى‏ها

(سياسى) و درود خدا بر او، فرمود: اگر از اين فتنه‏ها و لغزشگاه با قدرت بگذرم، دگرگونى‏هاى بسيار پديد مى‏آورم.

حكمت 273 ضرورت توكّل به خداوند

(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: به يقين بدانيد خداوند براى بنده خود هر چند با سياست و سخت كوش و در طرح و نقشه نيرومند باشد، بيش از آنچه كه در علم الهى  وعده فرمود، قرار نخواهد داد، و ميان بنده، هر چند ناتوان و كم سياست باشد، و آنچه در قرآن براى او رقم زده حايلى نخواهد گذاشت، هر كس اين حقيقت را بشناسد و به كار گيرد، از همه مردم آسوده‏تر است و سود بيشترى خواهد برد. و آن كه آن را واگذارد و در آن شك كند، از همه مردم گرفتارتر و زيانكارتر است، چه بسا نعمت داده شده‏اى كه گرفتار عذاب شود، و بسا گرفتارى كه در گرفتارى ساخته شده و آزمايش گردد، پس اى كسى كه از اين گفتار بهرمند مى‏شوى، بر شكر گزارى بيفزاى، و از شتاب بى جا دست بردار، و به روزى رسيده قناعت كن.

حكمت 274 ضرورت عمل گرايى

(اخلاقى، تربيتى) و درود خدا بر او، فرمود: علم خود را نادانى، و يقين خود را شك و ترديد مپنداريد، پس هر گاه دانستيد عمل كنيد، و چون به يقين رسيديد اقدام كنيد.

حكمت 275 ضدّ ارزش‏هاى اخلاقى

(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: طمع به هلاكت مى‏كشاند و نجات نمى‏دهد، و به آنچه ضمانت كند، وفادار نيست، و بسا نوشنده آبى كه پيش از سيراب شدن گلو گيرش شد، و ارزش آنچه كه بر سر آن رقابت مى‏كنند، هر چه بيشتر باشد، مصيبت از دست دادنش اندوهبارتر خواهد بود، و آرزوها چشم بصيرت را كور مى‏كند، و آنچه روزى هر كسى است بى جستجو خواهد رسيد.

حكمت 276 پرهيز از دورويى‏ها

(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: خدايا به تو پناه مى‏برم كه ظاهر من در برابر ديده‏ها نيكو، و درونم در آنچه كه از تو پنهان مى‏دارم، زشت باشد، و بخواهم با اعمال و رفتارى كه تو از آن آگاهى، توجّه مردم را به خود جلب نمايم، و چهره ظاهرم را زيبا نشان داده با اعمال نادرستى كه درونم را زشت كرده به سوى تو آيم، تا به بندگانت نزديك، و از خشنودى تو دور گردم.

حكمت 277 سوگند امام عليه السّلام

(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: نه، سوگند به خدايى كه با قدرت او شب تاريك را به سر برديم كه روز سپيدى در پى داشت، چنين و چنان نبود.

حكمت 278 ارزش تداوم عمل

(اخلاقى، تربيتى) و درود خدا بر او، فرمود: كار اندكى كه ادامه يابد، از كار بسيارى كه از آن به ستوه آيى اميدوار كننده‏تر است.

حكمت 279 شناخت جايگاه واجبات و مستحبّات

(عبادى) و درود خدا بر او، فرمود: هر گاه مستحبات به واجبات زيان رساند آن را ترك كنيد.

حكمت 280ياد قيامت و آمادگى

(اعتقادى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: كسى كه به ياد سفر طولانى آخرت باشد خود را آماده مى‏سازد.

حكمت 281 برترى عقل از مشاهده چشم

(علمى) و درود خدا بر او، فرمود: انديشيدن همانند ديدن نيست، زيرا گاهى چشم‏ها دروغ مى‏نماياند، امّا آن كس كه از عقل نصيحت خواهد به او خيانت نمى‏كند.

حكمت 282 غرور، آفت پندپذيرى

(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: ميان شما و پندپذيرى، پرده‏اى از غرور و خودخواهى وجود دارد.

حكمت 283 علل سقوط جامعه

(اجتماعى، سياسى) و درود خدا بر او، فرمود: جاهلان شما پر تلاش، و آگاهان شما تن پرور و كوتاهى ورزند

حكمت 284 دانش نابود كننده عذرها

(علمى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: دانش، راه عذر تراشى را بهانه جويان بسته است.

حكمت 285 ضرورت استفاده از فرصت‏ها

(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: آنان كه وقتشان پايان يافته خواستار مهلتند، و آنان كه مهلت دارند كوتاهى مى‏ورزند.

حكمت 286سرانجام خوشى‏ها

(سياسى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: مردم چيزى را نگفتند خوش باد، جز آن كه روزگار، روز بدى را براى او تدارك ديد.

حكمت 287مشكل درك قضا و قدر

(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: (از قدر پرسيدند، پاسخ داد:) راهى است تاريك، آن را مى‏پماييد، و دريايى است ژرف، وارد آن نوشيد، و رازى است خدايى، خود را به زحمت نيندازيد.

حكمت 288جهل و خوارى

(علمى) و درود خدا بر او، فرمود: هر گاه خدا بخواهد بنده‏اى را خوار كند، دانش را از او دور سازد.

حكمت 289 الگوى كامل انسانيّت

(اخلاقى، اجتماعى، تربيتى) و درود خدا بر او، فرمود: در گذشته برادرى دينى داشتم  كه در چشم من بزرگ مقدار بود چون دنياى حرام در چشم او بى‏ارزش مى‏نمود، و از شكم بارگى دور بود، پس آنچه را نمى‏يافت آرزو نمى‏كرد، و آنچه را مى‏يافت زياده روى نداشت. در بيشتر عمرش ساكت بود، امّا گاهى كه لب به سخن مى‏گشود بر ديگر سخنوران برترى داشت، و تشنگى پرسش كنندگان را فرو مى‏نشاند. به ظاهر ناتوان و مستضعف مى‏نمود، امّا در برخورد جدّى چونان شير پيشه مى‏خروشيد، يا چون مار بيابانى به حركت در مى‏آمد. تا پيش قاضى نمى‏رفت دليلى مطرح نمى‏كرد، و كسى را كه عذرى داشت سرزنش نمى‏كرد، تا آن كه عذر او را مى‏شنيد، از درد شكوه نمى‏كرد، مگر پس از تندرستى و بهبودى، آنچه عمل مى‏كرد مى‏گفت، و بدانچه عمل نمى‏كرد چيزى نمى‏گفت، اگر در سخن گفتن بر او پيشى مى‏گرفتند در سكوت مغلوب نمى‏گرديد.

و بر شنيدن بيشتر از سخن گفتن حريص بود. اگر بر سر دو راهى دو كار قرار مى‏گرفت، مى‏انديشيد كه كدام يك با خواسته نفس نزديك‏تر است با آن مخالفت مى‏كرد، پس بر شما باد روى آوردن به اينگونه از ارزش‏هاى اخلاقى، و با يكديگر در كسب آنها رقابت كنيد، و اگر نتوانستيد، بدانيد كه به دست آوردن برخى از آن ارزش‏هاى اخلاقى بهتر از رها كردن همه است.

حكمت 290 مسؤوليّت نعمت‏ها

(اعتقادى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: اگر خدا بر گناهان وعده عذاب هم نمى‏داد، لازم بود به خاطر سپاسگزارى از نعمت‏هايش نافرمانى نشود.

حكمت 291 روش تسليت گفتن

(اخلاق اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: (جهت تسليت گفتن به اشعث بن قيس در مرگ فرزندش) اى اشعث اگر براى پسرت اندوهناكى، به خاطر پيوند خويشاوندى سزاوارى، امّا اگر شكيبا باشى هر مصيبتى را نزد خدا پاداشى است. اى اشعث اگر شكيبا باشى تقدير الهى بر تو جارى مى‏شود و تو پاداش داده خواهى شد و اگر بى تابى كنى نيز تقدير الهى بر تو جارى مى‏شود و تو گناه كارى. اى اشعث پسرت تو را شاد مى‏ساخت و براى تو گرفتارى و آزمايش بود، و مرگ او تو را اندوهگين كرد در حالى كه براى تو پاداش و رحمت است.

حكمت 292 عزاى پيامبر عليه السّلام و بى‏تابى‏ها

(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: (به هنگام دفن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) همانا شكيبايى نيكوست جز در غم از دست دادنت، و بى‏تابى ناپسند است جز در اندوه مرگ تو، مصيبت تو بزرگ، و مصيبت‏هاى پيش از تو و پس از تو ناچيزند.

حكمت 293دوستى با احمق هرگز

(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: همنشين بى‏خرد مباش، كه كار زشت خود را زيبا جلوه داده، دوست دارد تو همانند او باشى.

حكمت 294 فاصله ميان شرق و غرب

(علمى) و درود خدا بر او، فرمود: (از فاصله ميان مشرق و مغرب پرسيدند، فرمود:) به اندازه يك روز رفتن خورشيد.

حكمت 295 شناخت دوستان و دشمنان

(اخلاقى اجتماعى، سياسى) و درود خدا بر او، فرمود: دوستان تو سه گروهند، و دشمنان تو نيز سه دسته‏اند، امّا دوستانت: دوست تو و دوست دوست تو، و دشمن دشمن تو است، و امّا دشمنانت، پس دشمن تو، و دشمن دوست تو، و دوست دشمن تو است.

حكمت 296 پرهيز از دشمنى‏ها

(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: (شخصى را ديد كه چنان بر ضد دشمنش مى‏كوشيد كه به خود زيان مى‏رسانيد، فرمود:) تو مانند كسى هستى كه نيزه در بدن خود فرو برد تا ديگرى را كه در كنار اوست بكشد

حكمت 297 ضرورت عبرت گرفتن

(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: عبرت‏ها چقدر فراوانند و عبرت پذيران چه اندك

حكمت 298 اعتدال در دشمنى‏ها

(اخلاقى، سياسى) و درود خدا بر او، فرمود: كسى كه در دشمنى زياده روى كند گناهكار، و آن كس كه در دشمنى كوتاهى‏ كند ستمكار است، و هر كس كه بى‏دليل دشمنى كند نمى‏تواند با تقوا باشد

حكمت 299 نماز در نگرانى‏ها

(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: آنچه كه بين من و خدا نارواست اگر انجام دهم و مهلت دو ركعت نماز داشته باشم كه از خدا عافيت طلبم، مرا اندوهگين نخواهد ساخت.

حكمت 300 شگفتى روزى بندگان

(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: (از امام پرسيدند چگونه خدا با فراوانى انسان‏ها به حسابشان رسيدگى مى‏كند پاسخ داد:) آن چنانكه با فراوانى آنان روزيشان مى‏دهد (و باز پرسيدند چگونه به حساب انسان‏ها رسيدگى مى‏كند كه او را نمى‏بينند فرمود) همان گونه كه آنان را روزى مى‏دهد و او را نمى‏بينند

حكمت 301 احتياط در فرستادن پيك‏ها و نامه‏ها

(اجتماعى، سياسى) و درود خدا بر او، فرمود: فرستاده تو بيانگر ميزان عقل تو، و نامه تو گوياترين سخنگوى تو است

حكمت 302 نياز انسان به دعا

(معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: آن كس كه به شدّت گرفتار دردى است نيازش به دعا بيشتر از تندرستى است كه از بلا در امان است نمى‏باشد.

حكمت 303 ارزش دنيا دوستى

(اخلاقى، تربيتى) و درود خدا بر او، فرمود: مردم فرزندان دنيا هستند و هيچ كس را بر دوستى مادرش نمى‏توان سرزنش كرد.

حكمت 304 ضرورت پاسخ دادن به درخواستها

(اخلاقى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: نيازمندى كه به تو روى آورده فرستاده خداست، كسى كه از يارى او دريغ كند، از خدا دريغ كرده، و آن كس كه به او بخشش كند، به خدا بخشيده است.

حكمت 305 غيرتمندى و ترك زنا

(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: غيرتمند هرگز زنا نمى‏كند.

حكمت 306 نگهدارندگى أجل

(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: اجل، نگهبان خوبى است.  

مى‏گويم: معناى سخن امام اين است كه انسان بر كشته شدن فرزندان بردبارى مى‏كند امّا در غارت و ربوده شدن اموال بردبار نيست.)

حكمت 307 مشكل مال غارت شده

(اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: آدم داغدار مى‏خوابد، امّا مال غارت شده، نمى‏خوابد.

مى‏گويم: (معناى سخن امام عليه السّلام اين است كه انسان بر كشته شدن فرزندان بردبارى مى‏كند امّا در غارت و ربوده شدن اموال بردبار نيست).

حكمت 308 ره آورد دوستى پدران

(اخلاق اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: دوستى ميان پدران، سبب خويشاوندى فرزندان است، و خويشاوندى به دوستى نيازمندتر است از دوستى به خويشاوندى.

حكمت 309 ارزش گمان مؤمن

(اخلاقى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: از گمان مؤمنان بپرهيزيد كه خدا حق را بر زبان آنان قرار داده است.

حكمت 310 ضرورت اطمينان به وعده‏هاى الهى

(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: ايمان بنده‏اى درست نباشد جز آن كه اعتماد او به آنچه در دست خداست بيشتر از آن باشد كه در دست اوست.

حكمت 311 نفرين امام عليه السّلام

(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: (چون به شهر بصره رسيد خواست انس بن مالك را به سوى طلحه و زبير بفرستد تا آنچه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در باره آنان شنيده يادشان آورد، أنس، سر باز زد و گفت من آن سخن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را فراموش كردم، فرمود)  اگر دروغ مى‏گويى خداوند تو را به بيمارى برص (سفيدى روشن) دچار كند كه عمّامه آن را نپوشاند.

(پس از نفرين امام (ع)، انس به بيمارى برص در سر و صورت دچار شد، كه همواره نقاب مى‏زد)

حكمت 312 روانشناسى عبادات

(علمى، عبادى) و درود خدا بر او، فرمود: دل‏ها را روى آوردن و نشاط، و پشت كردن و فرارى است، پس آنگاه كه نشاط دارند آن را بر انجام مستحبّات واداريد، و آنگاه كه پشت كرده بى‏نشاط است، به انجام واجبات قناعت كنيد.

حكمت 313 جامعيّت قرآن

(علمى) و درود خدا بر او، فرمود: در قرآن اخبار گذشتگان، و آيندگان، و احكام مورد نياز زندگى‏تان وجود دارد.

حكمت 314 روش برخورد با متجاوز

(سياسى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: سنگ را از همان جايى كه دشمن پرت كرده، باز گردانيد، كه شر را جز شر پاسخى نيست.

حكمت 315 روش نويسندگى

(علمى، هنرى) و درود خدا بر او، فرمود: (به نويسنده خود عبيد اللّه بن ابى رافع دستور داد) در دوات، ليقه بينداز، نوك قلم را بلند گير، ميان سطرها فاصله بگذار، و حروف را نزديك به يكديگر بنويس، كه اين شيوه براى زيبايى خط بهتر است.

حكمت 316 پيشوايى مؤمنان و تبهكاران

(اعتقادى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: من پيشواى مؤمنان، و مال، پيشواى تبهكاران است.

مى‏گويم: (معناى سخن امام اين است كه مؤمنان از من پيروى مى‏كنند و بدكاران پيرو مال مى‏باشند آنگونه كه زنبوران عسل از رئيس خود اطاعت دارند)

حكمت 317 اختلاف مسلمين و انحراف يهوديان

(اعتقادى، سياسى) و درود خدا بر او، فرمود: (شخصى يهودى به امام گفت: هنوز پيامبرتان را دفن نكرده، در باره‏اش اختلاف كرديد، امام فرمود:) ما در باره آنچه كه از او رسيده اختلاف كرديم، نه در خود او، امّا شما يهوديان، هنوز پاى شما پس از نجات از درياى نيل خشك نشده بود كه به پيامبرتان گفتيد: «براى ما خدايى بساز، چنانكه بت پرستان خدايى دارند» و پيامبر شما گفت: «شما مردمى نادانيد»

حكمت 318 قاطعيّت در مبارزات

(سياسى، نظامى) و درود خدا بر او، فرمود: (از امام پرسيدند، با كدام نيرو بر حريفان خود پيروز شدى فرمود) كسى را نديدم جز آن كه مرا در شكست خود يارى مى‏داد

مى‏گويم: (امام به اين نكته اشاره كرد كه هيبت و ترس او در دل‏ها جاى مى‏گرفت)

حكمت 319 ره‏آورد شوم تهيدستى

(اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: (به پسرش محمد حنفيّه سفارش كرد) اى فرزند من از تهيدستى بر تو هراسناكم، از فقر به خدا پناه ببر، كه همانا فقر، دين انسان را ناقص، و عقل را سرگردان، و عامل دشمنى  است.

حكمت 320 روش صحيح پرسيدن

(علمى) و درود خدا بر او، فرمود: (شخصى مسئله پيچيده‏اى سؤال كرد، فرمود) براى فهميدن بپرس، نه براى آزار دادن، كه نادان آموزش گيرنده، همانند داناست، و همانا داناى بى‏انصاف چون نادان بهانه جو است.

حكمت 321 قاطعيّت رهبرى در مشورت

(سياسى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: (عبد اللّه بن عباس در مسئله‏اى نظر داد كه امام آن را قبول نداشت و فرمود) بر تو است كه رأى خود را به من بگويى، و من بايد پيرامون آن بينديشم، آنگاه اگر خلاف نظر تو فرمان دادم بايد اطاعت كنى.  

حكمت 322 ضرورت تقويت روحيّه مردم پس از جنگ

(سياسى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: (وقتى امام از جنگ صفین باز مى‏گشت به محلّه شباميان  رسيد، آواز گريه زنان بر كشتگان جنگ را شنيد، ناگاه حرب بن شرحبيل شبامى بزرگ قبيله شباميان خدمت امام رسيد به او فرمود) آيا آن گونه كه مى‏شنوم، زنان شما بر شما چيره شده‏اند چرا آنان را از گريه و زارى باز نمى‏داريد (حرب پياده و امام سوار بر اسب مى‏رفتند، به او فرمود) باز گرد، كه پياده رفتن رييس قبيله‏اى چون تو پشت سر من، موجب انحراف زمامدار و زبونى مؤمن است.

حكمت 323 علل انحراف خوارج

(سياسى، اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: (در جنگ نهروان هنگامى كه از كنار كشتگان خوارج مى‏گذشت فرمود) بدا به حال شما آن كه شما را فريب داد به شما زيان رساند. (پرسيدند چه كسى آنان را فريفت، اى امير المؤمنين عليه السّلام فرمود) شيطان گمراه كننده، و نفسى كه به بدى فرمان مى‏دهد، آنان را با آرزوها مغرور ساخت، و راه گناه را بر ايشان آماده كرد، و به آنان وعده پيروزى داد، و سرانجام به آتش جهنّم گرفتارشان كرد.

حكمت 324 خداترس در خلوتگاهها

(اعتقادى، اخلاقى، تربيتى) و درود خدا بر او، فرمود: از نافرمانى خدا در خلوت‏ها بپرهيزيد، زيرا همان كه گواه است، داورى كند.

حكمت 325 اندوه عزاى محمد بن ابى بكر

(سياسى) و درود خدا بر او، فرمود: (آنگاه كه خبر كشته شدن محمد بن ابى بكر را به او دادند فرمود) همانا اندوه ما بر شهادت او، به اندازه شادى شاميان است، جز آن كه از آنان يك دشمن، و از ما يك دوست كم شد.

حكمت 326 مهلت پذيرش توبه

(معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: عمرى كه خدا از فرزند آدم پوزش را مى‏پذيرد شصت سال است.

حكمت 327 پيروزيهاى دروغين

(سياسى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: پيروز نشد آن كس كه گناه بر او چيرگى يافت، و آن كس كه با بدى پيروز شد شكست خورده است.