ترجمه نامه 63
(در آستانه جنگ جمل، در سال 36 هجرى به امام گزارش رسيد كه ابو موسى اشعرى،
فرماندار كوفه مردم را براى پيوستن به امام باز مىدارد، امام اين نامه را به او
نوشت)
باز داشتن ابو موسى از فتنه انگيزى
از بنده خدا على امير مؤمنان به عبد اللّه بن قيس (ابو موسى اشعرى) پس از ستايش
پروردگار و درود سخنى از تو به من رسيده كه هم به سود، و هم به زيان تو است، چون
فرستاده من پيش تو آيد. دامن همّت به كمر زن، كمرت را براى جنگ محكم ببند، و از
سوراخ خود بيرون آى، و مردم را براى جنگ بسيج كن. اگر حق را در من ديدى بپذير، و
اگر دو دل ماندى كناره گير. به خدا سوگند هر جا كه باشى تو را بياورند و به حال
خويش رها نكنند، تا گوشت و استخوان و تر و خشكت در هم ريزد، و در كنار زدنت از
حكومت شتاب كنند، چنانكه از پيش روى خود همانگونه بترسى كه از پشت سرت هراسناكى .
حوادث جارى كشور آنچنان آسان نيست كه تو فكر مىكنى، بلكه حادثه بسيار بزرگى است كه
بايد بر مركبش سوار شد، و سختىهاى آن را هموار كرد، و پيمودن راههاى سخت و
كوهستانى آن را آسان كرد، پس فكرت را به كار گير، و مالك كار خويش باش، و سهم و
بهرهات را بردار، اگر همراهى با ما را خوش ندارى كناره گير، بى آن كه مورد ستايش
قرار گيرى يا رستگار شوى، كه سزاوار است تو در خواب باشى و ديگران مسئوليّتهاى تو
را بر آورند، و از تو نپرسند كه كجا هستى و به كجا رفتهاى به خدا سوگند اين راه حق
است و به دست مرد حق انجام مىگيرد، و باكى ندارم كه خدا نشناسان چه مىكنند با
درود.
ترجمه نامه 64
(نامهاى در جواب معاويه)
1 پاسخ تهديدات نظامى معاويه
پس از ياد خدا و درود چنانكه ياد آور شدى، ما و شما دوست بوديم و هم خويشاوند،
امّا ديروز ميان ما و شما بدان جهت جدايى افتاد كه ما ايمان آورديم و شما كافر
شديد، و امروز ما در اسلام استوار مانديم،
و شما آزمايش گرديديد، اسلام آوردگان شما با ناخوشنودى، آنهم زمانى به اسلام روى
آوردند كه بزرگان عرب تسليم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شدند، و در گروه
او قرار گرفتند. در نامهات نوشتى كه طلحه و زبير را كشته، و عايشه را تبعيد
كردهام، و در كوفه و بصره منزل گزيدم، اين امور ربطى به تو ندارد، و لازم نيست از
تو عذر بخواهد. و نوشتى كه با گروهى از مهاجران و انصار به نبرد من مىآيى، هجرت از
روزى كه برادرت «يزيد» در فتح مكّه اسير شد پايان يافت، پس اگر در ملاقات با من
شتاب دارى، دست نگهدار، زيرا اگر من به ديدار تو بيايم سزاوارتر است، كه خدا مرا به
سوى تو فرستاده تا از تو انتقام گيرم، و اگر تو با من ديدار كنى چنان است كه شاعر
اسدى گفت: «تندباد تابستانى سخت مىوزد و آنها را با سنگ ريزهها، و در ميان غبار و
تخته سنگها، در هم مىكوبند»
2 ياد آورى سوابق نظامى در پيروزيها
و در نزد من همان شمشيرى است كه در جنگ بدر بر پيكر جدّ و دايى و برادرت زدم.
به خدا سوگند، مىدانم تو مردى بىخرد و دل تاريك هستى بهتر است در باره تو گفته
شود از نردبانى بالا رفتهاى كه تو را به پرتگاه خطرناكى كشانده، و نه تنها سودى
براى تو نداشته، كه زيانبار است، زيرا تو غير گمشده خود را مىجويى، و غير گلّه خود
را مىچرانى. منصبى را مىخواهى كه سزاوار آن نبوده، و در شأن تو نيست، چقدر گفتار
تو با كردارت فاصله دارد چقدر به عموها و دايىهاى كافرت شباهت دارى شقاوت و آرزوى
باطل آنها را به انكار نبوّت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وا داشت، و چنانكه
مىدانى در گورهاى خود غلتيدند، نه در برابر مرگ توانستند دفاع كنند، و نه آنگونه
كه سزاوار بود از حريمى حمايت، و نه در برابر زخم شمشيرها خود را حفظ كردند، كه
شمشيرها در ميدان جنگ فراوان، و سستى در برابر آن شايسته نيست. تو در باره كشندگان
عثمان فراوان حرف زدى، ابتدا چون ديگر مسلمانان با من بيعت كن، سپس در باره آنان از
من داورى بطلب، كه شما و مسلمانان را به پذيرفتن دستورات قرآن وادارم، امّا آنچه را
كه تو مىخواهى، چنان است كه به هنگام گرفتن كودك از شير، او را بفريبند، سلام بر
آنان كه سزاوار سلامند.
ترجمه نامه 65
(نامه ديگرى به معاويه پس از جنگ نهروان در سال 38 هجرى)
1 افشاى علل گمراهى معاويه
پس از ياد خدا و درود معاويه وقت آن رسيده است كه از حقائق آشكار پند گيرى، تو
با ادّعاهاى باطل همان راه پدرانت را مىپيمايى، خود را در دروغ و فريب افكندى،
و خود را به آنچه برتر از شأن تو است نسبت مىدهى، و به چيزى دست دراز مىكنى كه
از تو باز داشتهاند، و به تو نخواهد رسيد. اين همه را براى فرار كردن از حق، و
انكار آنچه را كه از گوشت و خون تو لازمتر است، انجام مىدهى، حقايقى كه گوش تو
آنها را شنيده و از آنها آگاهى دارى، آيا پس از روشن شدن راه حق، جز گمراهى آشكار
چيز ديگرى يافت خواهد شد و آيا پس از بيان حق، جز اشتباه كارى وجود خواهد داشت از
شبهه و حق پوشى بپرهيز، فتنهها دير زمانى است كه پردههاى سياه خود را گسترانده، و
ديدههايى را كور كرده است.
2 پاسخ به ادّعاهاى دروغين معاويه
نامهاى از تو به دست من رسيد كه در سخن پردازى از هر جهت آراسته، امّا از صلح و
دوستى نشانهاى نداشت، و آكنده از افسانههايى بود كه هيچ نشانى از دانش و بردبارى
در آن به چشم نمىخورد. در نوشتن اين نامه كسى را مانى كه پاى در گل فرو رفته، و در
بيغولهها سرگردان است، مقامى را مىطلبى كه از قدر و ارزش تو والاتر است، و هيچ
عقابى را توان پرواز بر فراز آن نيست و چون ستاره دور دست «عيّوق» از تو دور است.
پناه بر خدا كه پس از من ولايت مسلمانان را بر عهده گيرى، و سود و زيان آن را
بپذيرى، يا براى تو با يكى از مسلمانان پيمانى يا قراردادى را امضا كنم. از هم
اكنون خود را درياب، و چارهاى بينديش، كه اگر كوتاهى كنى، و براى در هم كوبيدنت
بندگان خدا برخيزند، درهاى نجات بروى تو بسته خواهد شد، و آنچه را كه امروز از تو
مىپذيرند فردا نخواهند پذيرفت، با درود.
ترجمه نامه 66
(نامه به عبد الله بن عباس، اين نامه به
گونه ديگرى نيز آمده است)
ضرورت واقع بينى
پس از ياد خدا و درود همانا انسان از به دست آوردن چيزى خشنود مىشود كه هرگز آن
را از دست نخواهد داد، و براى چيزى اندوهناك است كه هرگز به دست نخواهد آورد، پس
بهترين چيز نزد تو در دنيا، رسيدن به لذّتها، يا انتقام گرفتن نباشد، بلكه هدف تو
خاموش كردن باطل، يا زنده كردن حق باشد، تنها به توشهاى كه از پيش فرستادى خشنود
باش، و بر آنچه به جاى مىگذارى حسرت خور، و همّت و تلاش خود را براى پس از مرگ
قرار ده.
ترجمه نامه 67
(نامه به قثم بن عباس، فرماندار شهر مكّه)
1 رسيدگى به امور حاجيان در مراسم حج
پس از ياد خدا و درود براى مردم حج را به پاى دار، و روزهاى خدا را به يادشان
آور. در بامداد و شامگاه در يك مجلس عمومى با مردم بنشين، آنان كه پرسشهاى دينى
دارند با فتواها آشنايشان بگردان، و ناآگاه را آموزش ده، و با دانشمندان به گفتگو
بپرداز. جز زبانت چيز ديگرى پيام رسانت با مردم، و جز چهرهات دربانى وجود نداشته
باشد ، و هيچ نيازمندى را از ديدار خود محروم مگردان، زيرا اگر در آغاز از درگاه تو
رانده شود، گر چه در پايان حاجت او بر آورده شود ديگر تو را نستايد. در مصرف اموال
عمومى كه در دست تو جمع شده است انديشه كن، و آن را به عيالمندان و گرسنگان
پيرامونت ببخش، و به مستمندان و نيازمندانى كه سخت به كمك مالى تو احتياج دارند
برسان، و ما زاد را نزد ما بفرست، تا در ميان مردم نيازمندى كه در اين سامان هستند
تقسيم گردد.
2 سفارش به رفع نيازهاى حجّاج
به مردم مكّه فرمان ده تا از هيچ زائرى در ايّام حج اجرت مسكن نگيرند، كه خداى
سبحان فرمود: «عاكف و بادى در مكّه يكسانند» عاكف، يعنى اهل مكه و بادى، يعنى
زائرانى كه از ديگر شهرها به حج مىآيند، خدا ما و شما را به آنچه دوست دارد توفيق
عنايت فرمايد. با درود.
ترجمه نامه 68
(نامه به سلمان فارسى، قبل از ايّام
خلافت)
روش برخورد با دنيا
پس از ياد خدا و درود دنياى حرام چونان مار است، كه پوستى نرم و زهرى كشنده
دارد، پس از جاذبههاى فريبنده آن روى گردان، زيرا زمان كوتاهى در آن خواهى ماند، و
اندوه آن را از سر بيرون كن، زيرا كه يقين به جدايى، و دگرگونى حالات آن را دارى، و
آنگاه كه به دنيا خو گرفتهاى بيشتر بترس، زيرا كه دنيا پرست تا به خوشگذارانى
اطمينان كرد زود او را به تلخ كامى كشاند، و هر گاه كه به دنيا انس گرفت و آسوده
شد، ناگاه به وحشت دچار مىگردد.
ترجمه نامه 69
(نامه به حارث همدانى)
1 اخلاق كارگزاران حكومتى
به ريسمان قرآن چنگ زن، و از آن نصيحت پذير، حلالش را حلال، و حرامش را حرام
بشمار ، و حقّى را كه در زندگى گذشتگان بود تصديق كن، و از حوادث گذشته تاريخ، براى
آينده عبرت گير، كه حوادث روزگار با يكديگر همانند بوده، و پايان دنيا به آغازش
مىپيوندد، و همه آن رفتنى است. نام خدا را بزرگ دار، و جز به حق سخنى بر زبان
نياور، مرگ و جهان پس از مرگ را فراوان به ياد آور، هرگز آرزوى مرگ مكن جز آن كه
بدانى از نجات يافتگانى، از كارى كه تو را خشنود، و عموم مسلمانان را ناخوشايند است
بپرهيز، از هر كار پنهانى كه در آشكار شدنش شرم دارى پرهيز كن، از هر كارى كه از
كننده آن پرسش كنند، نپذيرد يا عذر خواهى كند، دورى كن، آبروى خود را آماج تير
گفتار ديگران قرار نده، و هر چه شنيدى باز گو مكن، كه نشانه دروغگويى است، و هر
خبرى را دروغ مپندار، كه نشانه نادانى است. خشم را فرو نشان، و به هنگام قدرت ببخش،
و به هنگام خشم فروتن باش، و در حكومت مدارا كن تا آينده خوبى داشته باشى،
نعمتهايى كه خدا به تو بخشيده نيكو دار، و نعمتهايى كه در اختيار دارى تباه مكن،
و چنان باش كه خدا آثار نعمتهاى خود را در تو آشكارا بنگرد.
2 اوصاف مؤمنان
و بدان، بهترين مؤمنان، آن بود كه جان و خاندان و مال خود را در راه خدا پيشاپيش
تقديم كند، چه آن را كه پيش فرستى براى تو اندوخته گردد، و آنچه را كه باقى گذارى
سودش به ديگران مىرسد. از دوستى با بىخردان و خلافكاران بپرهيز، زيرا هر كس را از
آن كه دوست اوست مىشناسند، و در شهرهاى بزرگ سكونت كن زيرا مركز اجتماع مسلمانان
است، و از جاهايى كه مردم آن از ياد خدا غافلند، و به يكديگر ستم روا مىدارند، و
بر اطاعت از خدا به يكديگر كمك نمىكنند، بپرهيز. در چيزى انديشه كن كه يارىات
دهد، از نشستن در گذرگاههاى عمومى، و بازار، پرهيز كن كه جاى حاضر شدن شيطان، و بر
انگيخته شدن فتنههاست، و به افراد پايينتر از خود توجه داشته باش، كه راه شكر
گزارى تو در برترى است. در روز جمعه پيش از نماز مسافرت مكن،
جز براى جهاد در راه خدا، و يا كارى كه از انجام آن ناچارى. در همه كارهايت خدا
را اطاعت كن، كه اطاعت خدا از همه چيز برتر است.
3 روش به كار گيرى نفس در خوبىها
نفس خود را در واداشتن به عبادت فريب ده، و با آن مدارا كن، و به زور و اكراه بر
چيزى مجبورش نساز، و در وقت فراغت و نشاط به كارش گير، جز در آنچه كه بر تو واجب
است، و بايد آن را در وقت خاص خودش به جا آورى. بپرهيز از آن كه مرگ تو فرا رسد در
حالى كه از پروردگارت گريزان، و در دنياپرستى غرق باشى. از همنشينى با فاسقان
بپرهيز كه شر به شر مىپيوندد، خدا را گرامى دار، و دوستان خدا را دوست شمار، و از
خشم بپرهيز كه لشگر بزرگ شيطان است. با درود.
ترجمه نامه 70
(نامه به سهل بن حنيف انصارى فرماندار مدينه، در سال 37 هجرى آنگاه كه گروهى از
مدينه گريخته به معاويه پيوستند )
روش برخورد با پديده فرار
پس از ياد خدا و درود به من خبر رسيده كه گروهى از مردم مدينه به سوى معاويه
گريختند، مبادا براى از دست دادن آنان، و قطع شدن كمك و ياريشان افسوس بخورى كه اين
فرار براى گمراهىشان، و نجات تو از رنج آنان كافى است، آنان از حق و هدايت
گريختند، و به سوى كور دلى و جهالت شتافتند. آنان دنياپرستانى هستند كه به آن روى
آوردند، و شتابان در پى آن روانند. عدالت را شناختند و ديدند و شنيدند و به خاطر
سپردند، و دانستند كه همه مردم در نزد ما، در حق يكسانند، پس به سوى انحصار طلبى
گريختند، دور باشند از رحمت حق، و لعنت بر آنان باد. سوگند به خدا آنان از ستم
نگريختند، و به عدالت نپيوستند، همانا آرزومنديم تا در اين جريان، خدا سختىها را
بر ما آسان، و مشكلات را هموار فرمايد. ان شاء اللّه، با درود.
ترجمه نامه 71
(نامه به منذر بن جارود عبدى، كه در
فرماندارى خود خيانتى مرتكب شد)
سرزنش از خيانت اقتصادى
پس از ياد خدا و درود همانا، شايستگى پدرت مرا نسبت به تو خوشبين، و گمان كردم
همانند پدرت مىباشى، و راه او راه مىروى. ناگهان به من خبر دادند، كه در
هواپرستى چيزى فروگذار نكرده، و توشهاى براى آخرت خود باقى نگذاشتهاى، دنياى خود
را با تباه كردن آخرت آبادان مىكنى، و براى پيوستن با خويشاوندانت از دين خدا
بريدهاى، اگر آنچه به من گزارش رسيده، درست باشد، شتر خانهات، و بند كفش تو، از
تو با ارزشتر است، و كسى كه همانند تو باشد، نه لياقت پاسدارى از مرزهاى كشور را
دارد، و نه مىتواند كارى را به انجام رساند، يا ارزش او بالا رود، يا شريك در
امانت باشد يا از خيانتى دور ماند پس چون اين نامه به دست تو رسد، نزد من بيا. ان
شاء اللّه.
(منذر كسى است كه امير مؤمنان در باره او فرمود: آدم متكبّرى است، به دو جانب
خود مىنگرد، و در دو جامه كه بر تن دارد مىخرامد، و پيوسته بر بند كفش خود مىدمد
كه گردى بر آن ننشيند).
ترجمه نامه 72
(نامه به عبد اللّه بن عباس)
انسان و مقدّرات الهى
پس از ياد خدا و درود تو از أجل خود پيشى نخواهى گرفت، و آنچه كه روزى تو نيست
به تو نخواهد رسيد، و بدان كه روزگار دو روز است: روزى به سود، و روزى به زيان تو،
و همانا دنيا خانه دگرگونىهاست، و آنچه كه به سود تو (و از آن تو) است هر چند
ناتوان باشى خود را به تو خواهد رساند، و آنچه كه به زيان تو است هر چند توانا باشى
دفع آن نخواهى كرد.
ترجمه نامه 73
(نامه به معاويه)
افشاى سيماى دروغين معاويه
پس از ياد خدا و درود من با پاسخهاى پياپى به نامههايت، و شنيدن مطالب
نوشتههايت، رأى خود را سست، و زيركى خود را به خطا نسبت مىدهم، و همانا تو كه
مدام خواستههايى از من دارى و نامههاى فراوان مىنويسى، به كسى مانى كه به خواب
سنگينى فرو رفته، و خوابهاى دروغينش او را تكذيب مىكند، يا چون سرگردانى هستى كه
ايستادن طولانى بر او دشوار مىباشد، و نمىداند. آيا آينده به سود او يا به زيانش
خواهد بود گرچه تو آن كس نيستى امّا به تو شباهت دارد. به خدا سوگند اگر پرهيز از
خونريزى در مهلت تعيين شده نبود، ضربه كوبندهاى دريافت مىكردى كه استخوان را خرد،
و گوشت را بريزاند،
معاويه بدان كه شيطان تو را نمىگذارد تا به نيكوترين كارت بپردازى، و اندرزى
كه به سود تو است بشنوى. درود بر آنان كه سزاوار درودند.
ترجمه نامه 74
(عهد نامهاى كه با خط هشام بن كلبى براى
صلح ميان قبيله «ربيعه» و «يمن» تنظيم فرمود)
مبانى صلح و سازش مسلمين
اين پيمان نامهاى است كه مردم «يمن» و «ربيعه» آن را پذيرفتهاند، چه آنان كه
در شهر حضور دارند چه آنان كه در بيابان زندگى مىكنند. آنان پيرو قرآنند، و به
كتاب خدا دعوت مىكنند، و به انجام دستورات آن فرمان مىدهند، و هر كس كه آنان را
به كتاب خدا بخواند پاسخ مىدهند، نه برابر آن مزدى خواهند، و نه به جاى آن چيز
ديگرى بپذيرند، و در برابر كسى كه خلاف اين پيمان خواهد، يا آن را واگذارد،
ايستادگى خواهند كرد. بعضى بعض ديگر را يارى مىدهند، همه متّحد بوده و به خاطر
سرزنش كنندهاى، يا خشم خشم گيرندهاى، يا خوار كردن بعضى، يا دشنام دادن قومى، اين
پيمان را نمىشكنند. بر اين پيمان، حاضران و آنها كه غايبند، دانايان و ناآگاهان،
بردباران و جاهلان، همه استوارند، و عهد و پيمان الهى نيز بر آنان واجب گرديده است
كه «همانا از پيمان خدا پرسش خواهد شد» و على بن ابى طالب آن را نوشت.
ترجمه نامه 75
(نامه به معاويه در روزهاى آغازين بيعت،
در سال 36 هجرى كه واقدى در كتاب الجمل آن را آورد)
فرمان اطاعت به معاويه
از بنده خدا على امير مؤمنان، به معاويه بن ابى سفيان پس از ياد خدا و درود
مىدانى كه من در باره شما معذور، و از آنچه در مدينه گذشت روى گردانم، تا شد آنچه
كه بايد مىشد، و بازداشتن آن ممكن نبود. داستان طولانى و سخن فراوان است و
گذشتهها گذشت، و آينده روى كرده است، تو و همراهانت بيعت كنيد، و با گروهى از
يارانت نزد من بيا، با درود.
ترجمه نامه 76
(نامه به عبد اللّه بن عباس، هنگامى كه او
را در سال 36 هجرى به فرماندارى بصره نصب فرمود)
(اخلاق فرماندهى ) با مردم، به هنگام ديدار و در مجالس رسمى و در مقام داورى، گشاده رو باش و از
خشم بپرهيز، كه سبك مغزى، به تحريك شيطان است، و بدان آنچه تو را به خدا نزديك
مىسازد، از آتش جهنّم دور، و آنچه تو را از خدا دور مىسازد، به آتش جهنّم نزديك
مىكند.
ترجمه نامه 77
(نامه به عبد اللّه بن عبّاس آن هنگام كه او را در سال 38 هجرى براى گفتگو با
خوارج فرستاد)
روش مناظره با دشمن مسلمان
به قرآن با خوارج به جدل مپرداز، زيرا قرآن داراى ديدگاه كلّى بوده، و تفسيرهاى
گوناگونى دارد، تو چيزى مىگويى، و آنها چيز ديگر، ليكن با سنّت پيامبر صلّى اللّه
عليه و آله و سلّم با آنان به بحث و گفتگو بپرداز، كه در برابر آن راهى جز پذيرش
ندارند.
ترجمه نامه 78
(جواب نامه ابو موسى اشعرى، پيرامون حكميّت كه سعيد بن يحيى اموى در كتاب
المغازى آن را آورده)
1 علل سقوط جامعه
همانا بسيارى از مردم تغيير كردند، و از سعادت و رستگارى بىبهره ماندند، به
دنيا پرستى روى آورده، و از روى هواى نفس سخن گفتند. كردار اهل عراق مرا به شگفتى
وا داشته است، كه مردمى خودپسند در چيزى گرد آمدند، مىخواستم زخم درون آنها را
مداوا كنم، پيش از آن كه غير قابل علاج گردد.
2 تلاش امام در تحقّق وحدت
پس بدان در امّت اسلام، هيچ كس همانند من وجود ندارد كه به وحدت امّت محمّد صلّى
اللّه عليه و آله و سلّم و به انس گرفتن آنان به همديگر، از من دلسوزتر باشد. من در
اين كار پاداش نيك و سرانجام شايسته را از خدا مىطلبم، و به آنچه پيمان به ستم وفا
دارم، هر چند تو دگرگون شده، و همانند روزى كه از من جدا شدى نباشى. همانا تيره روز
كسى است كه از عقل و تجربهاى كه نصيب او شده، محروم ماند ، و من از آن كس كه به
باطل سخن گويد يا كارى را كه خدا اصلاح كرده بر هم زند، بيزارم. آنچه را نمىدانى
واگذار، زيرا مردان بد كردار، با سخنانى نادرست به سوى تو خواهند شتافت، با درود.
ترجمه نامه 79
(نامه به فرماندهان لشكر، پس از به دست گرفتن خلافت)
علل نابودى ملّتها
پس از ياد خدا و درود همانا ملّتهاى پيش از شما به هلاكت رسيدند، بدان جهت كه
حق مردم را نپرداختند، پس دنيا را با رشوه دادن به دست آوردند، و مردم را به راه
باطل بردند و آنان اطاعت كردند.
نهج البلاغه حكمتها
در اين بخش به پرسشها و گفتارهاى كوتاه آمده است
حكمت 1روش برخورد با فتنهها
(اخلاقى، سياسى) درود خدا بر او، فرمود: در فتنهها، چونان شتر دو ساله باش، نه
پشتى دارد كه سوارى دهد، و نه پستانى تا او را بدوشند.
حكمت 2 شناخت ضدّ ارزشها
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: آن كه جان را با طمع ورزى بپوشاند خود را پست
كرده، و آن كه راز سختىهاى خود را آشكار سازد خود را خوار كرده، و آن كه زبان را
بر خود حاكم كند خود را بىارزش كرده است.
حكمت 3 شناخت ضدّ ارزشها
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: بخل ننگ و ترس نقصان است. و تهيدستى مرد زيرك
را در برهان كند مىسازد، و انسان تهيدست در شهر خويش نيز بيگانه است.
حكمت 4 ارزشهاى اخلاقى و ضدّ ارزشها
(اخلاقى، تربيتى) و درود خدا بر او، فرمود: ناتوانى، آفت و شكيبايى، شجاعت و زهد
ثروت و پرهيزكارى سپر نگه دارنده است: و چه همنشين خوبى است راضى بودن و خرسندى.
حكمت 5 شناخت ارزشهاى اخلاقى
(اخلاقى، سياسى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: دانش، ميراثى گرانبها، و
آداب، زيورهاى هميشه تازه، و انديشه، آيينهاى شفّاف است.
حكمت 6 ارزش راز دارى و خوشرويى
(اخلاقى، سياسى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: سينه خردمند صندوق راز اوست،
و خوشرويى وسيله دوست يابى، و شكيبايى، گورستان پوشاننده عيبهاست. و يا فرمود:
پرسش كردن وسيله پوشاندن عيبهاست، و انسان از خود راضى، دشمنان او فراوانند.
حكمت 7 ايثار اقتصادى و آخرت گرايى
(اخلاقى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: صدقه دادن دارويى ثمر بخش است، و
كردار بندگان در دنيا، فردا در پيش روى آنان جلوهگر است.
حكمت 8 شگفتىهاى تن آدمى
(علمى، فيزيولوژى انسانى) و درود خدا بر او، فرمود: از ويژگىهاى انسان در شگفتى
مانيد، كه: با پارهاى «پى» مىنگرد، و با «گوشت» سخن مىگويد، و با «استخوان»
مىشنود، و از «شكافى» نفس مىكشد .
حكمت 9 شناخت رهآورد اقبال و ادبار دنيا
(اجتماعى، سياسى) و درود خدا بر او، فرمود: چون دنيا به كسى روى آورد، نيكىهاى
ديگران را به او عاريت دهد، و چون از او روى برگرداند خوبىهاى او را نيز بربايد.
حكمت 10 روش زندگى با مردم
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: با مردم آنگونه معاشرت كنيد، كه اگر
مرديد بر شما اشك ريزند، و اگر زنده مانديد، با اشتياق سوى شما آيند.
حكمت 11 روش برخورد با دشمن
(سياسى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: اگر بر دشمنت دست يافتى، بخشيدن او را
شكرانه پيروزى قرار ده.
حكمت 12 آيين دوست يابى
(اخلاقى، اجتماعى، تربيتى) و درود خدا بر او، فرمود: ناتوانترين مردم كسى است
كه در دوست يابى ناتوان است، و از او ناتوانتر آن كه دوستان خود را از دست بدهد.
حكمت 13 روش استفاده از نعمتها
(اخلاقى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: چون نشانههاى نعمت پروردگار آشكار
شد، با ناسپاسى نعمتها را از خود دور نسازيد.
حكمت 14 روش برخورد با خويشاوندان
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: كسى را كه نزديكانش واگذارند،
بيگانه او را پذيرا مىگردد.
حكمت 15 روش برخورد با فريب خوردهگان
(اخلاق اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: هر فريب خوردهاى را نمىشود سرزنش
كرد.
حكمت 16 شناخت جايگاه جبر و اختيار
(اعتقادى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: كارها چنان در سيطره تقدير است كه
چاره انديشى به مرگ مىانجامد.
حكمت 17 ضرورت رنگ كردن موها
(بهداشتى، تجمّل و زيبايى) و درود خدا بر او، فرمود: (از امام پرسيدند كه رسول
خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: موها را رنگ كنيد، و خود را شبيه يهود
نسازيد يعنى چه فرمود) پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اين سخن را در روزگارى
فرمود كه پيروان اسلام اندك بودند، امّا امروز كه اسلام گسترش يافته، و نظام اسلامى
استوار شده، هر كس آنچه را دوست دارد انجام دهد.
حكمت 18 ره آورد شوم فرار از جنگ
(سياسى، اخلاق نظامى) و درود خدا بر او، فرمود: (در باره آنان كه از جنگ كناره
گرفتند) حق را خوار كرده، باطل را نيز يارى نكردند.
حكمت 19 ره آورد شوم هواپرستى
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: آن كس كه در پى آرزوى خويش تازد، مرگ او را
از پاى در آورد.
حكمت 20 روش برخورد با جوانمردان
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: از لغزش جوانمردان درگذريد، زيرا
جوانمردى نمىلغزد جز آن كه دست خدا او را بلند مرتبه مىسازد.
حكمت 21 ارزشها و ضدّ ارزشها
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: ترس با نااميدى، و شرم با محروميّت همراه
است، و فرصتها چون ابرها مىگذرند، پس فرصتهاى نيك را غنيمت شماريد.
حكمت 22 روش گرفتن حق
(اخلاقى، سياسى) و درود خدا بر او، فرمود: ما را حقّى است اگر به ما داده شود، و
گر نه بر پشت شتران سوار شويم و براى گرفتن آن برانيم هر چند شب روى به طول انجامد.
(اين از سخنان لطيف و فصيح است، يعنى اگر حق ما را ندادند، خوار خواهيم شد و
بايد بر ترك شتر سوار چون بنده بنشينيم)
حكمت 23 ضرورت عمل گرايى
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: كسى كه كردارش او را به جايى نرساند، افتخارات خاندانش
او را به جايى نخواهد رسانيد.
حكمت 24 روش يارى كردن مردم
(اخلاق اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: از كفّاره گناهان بزرگ، به فرياد مردم
رسيدن، و آرام كردن مصيبت ديدگان است.
حكمت 25 ترس از خدا در فزونى نعمتها
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: اى فرزند آدم زمانى كه خدا را مىبينى كه
انواع نعمتها را به تو مىرساند تو در حالى كه معصيت كارى، بترس.
حكمت 26 رفتار شناسى (و نقش روحيّات در تن آدمى)
(علمى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: كسى چيزى را در دل پنهان نكرد جز آن كه
در لغزشهاى زبان و رنگ رخسارش، آشكار خواهد گشت.
حكمت 27 روش درمان دردها
(بهداشتى، درمانى) و درود خدا بر او، فرمود: با درد خود بساز، چندان كه با تو
سازگار است.
حكمت 28 برترين پارسايى
(اخلاقى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: برترين زهد، پنهان داشتن زهد است
حكمت 29 ضرورت ياد مرگ
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: هنگامى كه تو زندگى را پشت سر مىگذارى و مرگ
به تو روى مىآورد، پس ديدار با مرگ چه زود خواهد بود.
حكمت 30 پرهيز از غفلت زدگى
(اخلاقى، اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: هشدار هشدار به خدا سوگند، چنان
پردهپوشى كرده كه پندارى تو را بخشيده است
حكمت 31
(اخلاقى، سياسى) و درود خدا بر او، فرمود: (از ايمان پرسيدند، جواب داد)
1- شناخت پايههاى ايمان:
ايمان بر چهار پايه استوار است: صبر، يقين، عدل و جهاد. صبر نيز بر چهار پايه
قرار دارد. شوق، هراس، زهد و انتظار. آن كس كه اشتياق بهشت دارد، شهوتهايش كاستى
گيرد، و آن كس كه از آتش جهنّم مىترسد، از حرام دورى مىگزيند، و آن كس كه در دنيا
زهد مىورزد، مصيبتها را ساده پندارد، و آن كس كه مرگ را انتظار مىكشد در نيكىها
شتاب مىكند. يقين نيز بر چهار پايه استوار است: بينش زيركانه، دريافت حكيمانه
واقعيّتها، پند گرفتن از حوادث روزگار، و پيمودن راه درست پيشينيان. پس آن كس كه
هوشمندانه به واقعيّتها نگريست، حكمت را آشكارا بيند، و آن كه حكمت را آشكارا ديد،
عبرت آموزى را شناسد، و آن كه عبرت آموزى شناخت گويا چنان است كه با گذشتگان
مىزيسته است. و عدل نيز بر چهار پايه بر قرار است: فكرى ژرف انديش، دانشى عميق و
به حقيقت رسيده، نيكو داورى كردن و استوار بودن در شكيبايى. پس كسى كه درست انديشيد
به ژرفاى دانش رسيد و آن كس كه به حقيقت دانش رسيد، از چشمه زلال شريعت نوشيد، و
كسى كه شكيبا شد در كارش زياده روى نكرده با نيكنامى در ميان مردم زندگى خواهد كرد.
و جهاد نيز بر چهار پايه استوار است:
امر به معروف، و نهى از منكر، راستگويى در هر حال، و دشمنى با فاسقان. پس هر كس
به معروف امر كرد، پشتوانه نيرومند مؤمنان است، و آن كس كه از زشتىها نهى كرد،
بينى منافقان را به خاك ماليد، و آن كس كه در ميدان نبرد صادقانه پايدارى كند حقّى
را كه بر گردن او بوده ادا كرده است، و كسى كه با فاسقان دشمنى كند و براى خدا خشم
گيرد، خدا هم براى او خشم آورد، و روز قيامت او را خشنود سازد.
2- شناخت اقسام كفر و ترديد:
و كفر بر چهار ستون پايدار است: كنجكاوى دروغين، ستيزهجويى و جدل، انحراف از
حق، و دشمنى كردن، پس آن كس كه دنبال توهّم و كنجكاوى دروغين رفت به حق نرسيد. و
آن كس كه به ستيزهجويى و نزاع پرداخت از ديدن حق نا بينا شد، و آن كس كه از راه حق
منحرف گرديد، نيكويى را زشت، و زشتى را نيكويى پنداشت و سر مست گمراهىها گشت، و آن
كس كه دشمنى ورزيد پيمودن راه حق بر او دشوار و كارش سخت، و نجات او از مشكلات
دشوار است. و شك چهار بخش دارد: جدال در گفتار، ترسيدن، دو دل بودن، و تسليم حوادث
روزگار شدن. پس آن كس كه جدال و نزاع را عادت خود قرار داد از تاريكى شبهات بيرون
نخواهد آمد، و آن كس كه از هر چيزى ترسيد همواره در حال عقب نشينى است، و آن كس كه
در ترديد و دو دلى باشد زير پاى شيطان كوبيده خواهد شد، و آن كس كه تسليم حوادث
گردد و به تباهى دنيا و آخرت گردن نهد، و هر دو جهان را از كف خواهد داد.
(سخن امام طولانى است چون در اين فصل، حكمتهاى كوتاه را جمع آورى مىكنم از
آوردن دنباله سخن خوددارى كردم)
حكمت 32 ارزش و والايى انجام دهنده كارهاى خير
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: نيكوكار، از كار نيك بهتر و بدكار از كار بد
بدتر است.
حكمت 33 اعتدال در بخشش و حسابرسى
(اخلاقى، اجتماعى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: بخشنده باش امّا زياده روى
نكن، در زندگى حسابگر باش امّا سخت گير مباش.
حكمت 34 راه بىنيازى
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: بهترين بىنيازى، ترك آرزوهاست.
حكمت 35 ضرورت موقعيّت شناسى
(اخلاق اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: كسى در انجام كارى كه مردم خوش
ندارند، شتاب كند، در باره او چيزى خواهند گفت كه از آن اطّلاعى ندارند.
حكمت 36 آرزوهاى طولانى و بزهكارى
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: كسى كه آرزوهايش طولانى است كردارش نيز
ناپسند است.
حكمت 37 ضرورت ترك آداب جاهلى
(اخلاقى، سياسى، تربيتى) و درود خدا بر او، فرمود: (در سر راه صفین دهقانان شهر
انبار تا امام را ديدند پياده شده، و پيشاپيش آن حضرت مىدويدند. فرمود چرا چنين
مىكنيد گفتند عادتى است كه پادشاهان خود را احترام مىكرديم، فرمود) به خدا سوگند
كه اميران شما از اين كار سودى نبردند، و شما در دنيا با آن خود را به زحمت
مىافكنيد،
و در آخرت دچار رنج و زحمت مىگرديد، و چه زيانبار است رنجى كه عذاب در پى آن
باشد، و چه سودمند است آسايشى كه با آن، امان از آتش جهنّم باشد.
حكمت 38 ارزشها و آداب معاشرت با مردم
(اخلاقى، اجتماعى، تربيتى) به فرزندش امام حسن عليه السّلام فرمود: پسرم چهار
چيز از من ياد گير (در خوبىها)، و چهار چيز به خاطر بسپار (هشدارها)، كه تا به
آنها عمل مىكنى زيان نبينى:
الف- خوبىها
1- همانا ارزشمندترين بىنيازى عقل است، 2- و بزرگترين فقر بىخردى
است، 3- و ترسناكترين تنهايى خودپسندى است. 4- و گرامىترين ارزش
خانوادگى، اخلاق نيكوست.
ب- هشدارها
1- پسرم از دوستى با احمق بپرهيز، چرا كه مىخواهد به تو نفعى رساند امّا
دچار زيانت مىكند. 2- از دوستى با بخيل بپرهيز، زيرا آنچه را كه سخت به آن
نياز دارى از تو دريغ مىدارد. 3- و از دوستى با بدكار بپرهيز، كه با اندك
بهايى تو را مىفروشد. 4- و از دوستى با دروغگو بپرهيز، كه او به سراب ماند:
دور را به تو نزديك، و نزديك را دور مىنماياند.
حكمت 39 جايگاه واجبات و مستحبّات
(عبادى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: عمل مستحب انسان را به خدا نزديك
نمىگرداند، اگر به واجب زيان رساند.
حكمت 40 راه شناخت عاقل و احمق
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: زبان عاقل در پشت قلب اوست، و قلب احمق در
پشت زبانش قرار دارد.
(اين از سخنان ارزشمند و شگفتى آور است، كه عاقل زبانش را بدون مشورت و فكر و
سنجش رها نمىسازد، امّا احمق هر چه بر زبانش آيد مىگويد بدون فكر و دقّت، پس زبان
عاقل از قلب او و قلب احمق از زبان او فرمان مىگيرد). (حكمت 40 به گونه ديگرى نيز
نقل شده)
حكمت 41 راه شناخت عاقل و احمق
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: قلب احمق در دهان او، و زبان عاقل در قلب او
قرار دارد.
حكمت 42 بيمارى و پاك شدن گناهان
(اخلاقى، معنوى) و به يكى از يارانش كه بيمار بود فرمود: خدا آنچه را كه از آن
شكايت دارى (بيمارى) موجب كاستن گناهانت قرار داد، در بيمارى پاداشى نيست امّا
گناهان را از بين مىبرد، و آنها را چونان برگ پاييزى مىريزد، و همانا پاداش در
گفتار به زبان، و كردار با دستها و قدمهاست، و خداى سبحان به خاطر نيّت راست، و
درون پاك، هر كس از بندگانش را كه بخواهد وارد بهشت خواهد كرد.
مىگويم: (راست گفت امام على عليه السّلام «درود خدا بر او باد» كه بيمارى
پاداشى ندارد، بيمارى از چيزهائى است كه استحقاق عوض دارد، و عوض در برابر رفتار
خداوند بزرگ است نسبت به بنده خود، در ناملايمات زندگى و بيمارىها و همانند آنها،
امّا اجر و پاداش در برابر كارى است كه بنده انجام مىدهد. پس بين اين دو تفاوت است
كه امام عليه السّلام آن را با علم نافذ و رأى رساى خود، بيان فرمود.