ترجمه نهج ‏البلاغه

مرحوم محمّد دشتى

- ۲۱ -


8 شناخت اقشار گوناگون اجتماعى

اى مالك بدان مردم از گروه‏هاى گوناگونى مى‏باشند كه اصلاح هر يك جز با ديگرى امكان ندارد، و هيچ يك از گروه‏ها از گروه ديگر بى‏نياز نيست. از آن قشرها، لشكريان خدا، و نويسندگان عمومى و خصوصى، قضات دادگستر، كارگزاران عدل و نظم اجتماعى، جزيه دهندگان، پرداخت كنندگان ماليات، تجّار و بازرگانان، صاحبان صنعت و پيشه‏وران، و نيز طبقه پايين جامعه، يعنى نيازمندان و مستمندان مى‏باشند، كه براى هر يك خداوند سهمى مقرّر داشته، و مقدار واجب آن را در قرآن يا سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تعيين كرده كه پيمانى از طرف خداست و نگهدارى آن بر ما لازم است. پس سپاهيان به فرمان خدا، پناهگاه استوار رعيّت، و زينت و وقار زمامداران، شكوه دين، و راههاى تحقّق امنيّت كشورند. امور مردم جز با سپاهيان استوار نگردد، و پايدارى سپاهيان جز به خراج و ماليات رعيّت انجام نمى‏شود كه با آن براى جهاد با دشمن تقويت گردند، و براى اصلاح امور خويش به آن تكيّه كنند، و نيازمندى‏هاى خود را برطرف سازند.  سپس سپاهيان و مردم، جز با گروه سوم نمى‏توانند پايدار باشند، و آن قضات، و كارگزاران دولت، و نويسندگان حكومتند، كه قراردادها و معاملات را استوار مى‏كنند، و آنچه به سود مسلمانان است فراهم مى‏آورند، و در كارهاى عمومى و خصوصى مورد اعتمادند. و گروه‏هاى ياد شده بدون بازرگانان، و صاحبان صنايع نمى‏توانند دوام بياورند، زيرا آنان وسائل زندگى را فراهم مى‏آورند، و در بازارها عرضه مى‏كنند، و بسيارى از وسايل زندگى را با دست مى‏سازند كه از توان ديگران خارج است. قشر ديگر، طبقه پايين از نيازمندان و مستمندانند كه بايد به آنها بخشش و يارى كرد. براى تمام اقشار گوناگون ياد شده، در پيشگاه خدا گشايشى است، و همه آنان به مقدارى‏ كه امورشان اصلاح شود بر زمامدار، حقّى مشخصّ دارند، و زمامدار از انجام آنچه خدا بر او واجب كرده است نمى‏تواند موفّق باشد جز آن كه تلاش فراوان نمايد، و از خدا يارى بطلبد، و خود را براى انجام حق آماده سازد، و در همه كارها، آسان باشد يا دشوار، شكيبايى ورزد.

اوّل سيماى نظاميان

براى فرماندهى سپاه كسى را برگزين كه خيرخواهى او براى خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امام تو بيشتر، و دامن او پاك‏تر، شكيبايى او برتر باشد، از كسانى كه دير به خشم آيد، و عذر پذيرتر باشد، و بر ناتوان رحمت آورد، و با قدرتمندان، با قدرت برخورد كند، درشتى او را به تجاوز نكشاند، و ناتوانى او را از حركت باز ندارد. سپس در نظاميان با خانواده‏هاى ريشه‏دار، داراى شخصيّت حساب شده، خاندانى پارسا، داراى سوابقى نيكو و درخشان، كه دلاور و سلحشور و بخشنده و بلند نظرند، روابط نزديك بر قرار كن، آنان همه بزرگوارى را در خود جمع كرده، و نيكى‏ها را در خود گرد آورده‏اند. پس در كارهاى آنان به گونه‏اى بينديش كه پدرى مهربان در باره فرزندش مى‏انديشد، و مبادا آنچه را كه آنان را بدان نيرومند مى‏كنى در نظرت بزرگ جلوه كند، و نيكوكارى تو نسبت به آنان-  هر چند اندك باشد-  خوار مپندار، زيرا نيكى، آنان را به خيرخواهى تو خواند، و گمانشان را نسبت به تو نيكو گرداند، و رسيدگى به امور كوچك آنان را به خاطر رسيدگى به كارهاى بزرگشان وامگذار، زيرا از نيكى اندك تو سود مى‏برند، و به نيكى‏هاى بزرگ تو بى‏نياز نيستند. برگزيده‏ترين فرماندهان سپاه تو، كسى باشد كه از همه بيشتر به سربازان كمك رساند، و از امكانات مالى خود بيشتر در اختيارشان گذارد، به اندازه‏اى كه خانواده‏هايشان در پشت جبهه، و خودشان در آسايش كامل باشند، تا در نبرد با دشمن، سربازان اسلام تنها به يك چيز بينديشند. همانا مهربانى تو نسبت به سربازان، دل‏هايشان را به تو مى‏كشاند، و همانا برترين روشنى چشم زمامداران، برقرارى عدل در شهرها و آشكار شدن محبّت مردم نسبت به رهبر است، كه محبّت دلهاى رعيّت جز با پاكى قلب‏ها پديد نمى‏آيد، و خيرخواهى آنان زمانى است كه با رغبت و شوق پيرامون رهبر را گرفته، و حكومت بار سنگينى را بر دوش رعيّت نگذاشته باشد، و طولانى شدن مدت زمامدارى بر ملّت ناگوار نباشد. پس آرزوهاى سپاهيان را بر آور، و همواره از آنان ستايش كن، و كارهاى مهمّى كه انجام داده‏اند بر شمار، زيرا يادآورى كارهاى ارزشمند آنان، شجاعان را بر مى‏انگيزاند، و ترسوها را به تلاش وامى‏دارد، انشاء اللّه. و در يك ارزشيابى دقيق، رنج و زحمات هر يك از آنان را شناسايى كن، و هرگز تلاش و رنج كسى را به حساب ديگرى نگذاشته، و ارزش خدمت او را ناچيز مشمار، تا شرافت و بزرگى كسى موجب نگردد كه كار كوچكش را بزرگ بشمارى، يا گمنامى كسى باعث شود كه كار بزرگ او را ناچيز بدانى. مشكلاتى كه در احكام نظاميان براى تو پديد مى‏آيد، و امورى كه براى تو شبهه ناكند، به خدا، و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باز گردان، زيرا خدا براى مردمى كه علاقه داشته هدايتشان كند فرموده است: «اى كسانى كه ايمان آورديد، از خدا و رسول و امامانى كه از شما هستند اطاعت كنيد، و اگر در چيزى نزاع داريد، آن را به خدا و رسولش باز گردانيد» پس باز گرداندن چيزى به خدا، يعنى عمل كردن به قرآن، و باز گرداندن به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يعنى عمل كردن به سنّت او كه وحدت بخش است، نه عامل پراكندگى.

دوّم سيماى قضات و داوران

سپس از ميان مردم، برترين فرد نزد خود را براى قضاوت انتخاب كن، كسانى كه مراجعه فراوان، آنها را به ستوه نياورد، و برخورد مخالفان با يكديگر او را خشمناك نسازد، در اشتباهاتش پافشارى نكند، و بازگشت به حق پس از آگاهى براى او دشوار نباشد، طمع را از دل ريشه كن كند، و در شناخت مطالب با تحقيقى اندك رضايت ندهد، و در شبهات از همه با احتياطتر عمل كند، و در يافتن دليل اصرار او از همه بيشتر باشد، و در مراجعه پياپى شاكيان خسته نشود، در كشف امور از همه شكيباتر، و پس از آشكار شدن حقيقت، در فصل خصومت از همه برنده‏تر باشد، كسى كه ستايش فراوان او را فريب ندهد، و چرب زبانى او را منحرف نسازد و چنين كسانى بسيار اندكند. پس از انتخاب قاضى، هر چه بيشتر در قضاوت‏هاى او بينديش، و آنقدر به او ببخش كه نيازهاى او بر طرف گردد، و به مردم نيازمند نباشد، و از نظر مقام و منزلت آنقدر او را گرامى دار كه نزديكان تو، به نفوذ در او طمع نكنند، تا از توطئه آنان در نزد تو در أمان باشد. در دستوراتى كه دادم نيك بنگر كه همانا اين دين در دست بدكاران اسير گشته بود، كه با نام دين به هوا پرستى پرداخته، و دنياى خود را به دست مى‏آوردند.

سوّم سيماى كارگزاران دولتى

سپس در امور كارمندانت بينديش، و پس از آزمايش به كارشان بگمار، و با ميل شخصى، و بدون مشورت با ديگران آنان را به كارهاى مختلف وادار نكن، زيرا نوعى ستمگرى و خيانت است. كارگزاران دولتى را از ميان مردمى با تجربه و با حيا، از خاندان‏هاى پاكيزه و با تقوى، كه در مسلمانى سابقه درخشانى دارند انتخاب كن، زيرا اخلاق آنان گرامى‏تر، و آبرويشان محفوظتر، و طمع و روزى‏شان كمتر، و آينده نگرى آنان بيشتر است. سپس روزى فراوان بر آنان ارزانى دار، كه با گرفتن حقوق كافى در اصلاح خود بيشتر مى‏كوشند، و با بى‏نيازى، دست به اموال بيت المال نمى‏زنند، و اتمام حجّتى است بر آنان اگر فرمانت را نپذيرند يا در امانت تو خيانت كنند. سپس رفتار كارگزاران را بررسى كن، و جاسوسانى راستگو، و وفا پيشه بر آنان بگمار، كه مراقبت و بازرسى پنهانى تو از كار آنان، سبب امانت دارى، و مهربانى با رعيّت خواهد بود. و از همكاران نزديكت سخت مراقبت كن، و اگر يكى از آنان دست به خيانت زد، و گزارش جاسوسان تو هم آن خيانت را تأييد كرد، به همين مقدار گواهى قناعت كرده او را با تازيانه كيفر كن، و آنچه از اموال كه در اختيار دارد از او باز پس گير، سپس او را خوار دار، و خيانتكار بشمار، و طوق بد نامى به گردنش بيفكن.

چهارم سيماى ماليات دهندگان

ماليات و بيت المال را به گونه‏اى وارسى كن كه صلاح ماليات دهندگان باشد، زيرا بهبودى ماليات و ماليات دهندگان، عامل اصلاح امور ديگر اقشار جامعه مى‏باشد، و تا امور ماليات دهندگان اصلاح نشود كار ديگران نيز سامان نخواهد گرفت زيرا همه مردم نان خور ماليات و ماليات دهندگانند. بايد تلاش تو در آبادانى زمين بيشتر از جمع آورى خراج باشد كه خراج جز با آبادانى فراهم نمى‏گردد، و آن كس كه بخواهد خراج را بدون آبادانى مزارع به دست آورد، شهرها را خراب، و بندگان خدا را نابود، و حكومتش جز اندك مدّتى دوام نياورد. پس اگر مردم شكايت كردند، از سنگينى ماليات، يا آفت زدگى، يا خشك شدن آب چشمه‏ها، يا كمى باران، يا خراب شدن زمين در سيلاب‏ها، يا خشكسالى، در گرفتن ماليات به ميزانى تخفيف ده تا امورشان سامان گيرد، و هرگز تخفيف دادن در خراج تو را نگران نسازد زيرا آن، اندوخته‏اى است كه در آبادانى شهرهاى تو، و آراستن ولايت‏هاى تو نقش دارد، و رعيّت تو را مى‏ستايند، و تو از گسترش عدالت ميان مردم خشنود خواهى شد، و به افزايش قوّت آنان تكيّه خواهى كرد، بدانچه در نزدشان اندوختى و به آنان بخشيدى، و با گسترش عدالت در بين مردم، و مهربانى با رعيّت، به آنان اطمينان خواهى داشت، آنگاه اگر در آينده كارى پيش آيد و به عهده‏شان بگذارى، با شادمانى خواهند پذيرفت، زيرا عمران و آبادى، قدرت تحمّل مردم را زياد مى‏كند. همانا ويرانى زمين به جهت تنگدستى كشاورزان است، و تنگدستى كشاورزان، به جهت غارت اموال از طرف زمامدارانى است كه به آينده حكومتشان اعتماد ندارند، و از تاريخ گذشتگان عبرت نمى‏گيرند.

پنجم سيماى نويسندگان و منشيان

سپس در امور نويسندگان و منشيان به درستى بينديش، و كارهايت را به بهترين آنان واگذار، و نامه‏هاى محرمانه، كه در بر دارنده سياست‏ها و اسرار تو است، از ميان نويسندگان به كسى اختصاص ده كه صالح‏تر از ديگران باشد، كسى كه گرامى داشتن، او را به سركشى و تجاوز نكشاند تا در حضور ديگران با تو مخالفت كند، و در رساندن نامه كار گزارانت به تو، يا رساندن پاسخ‏هاى تو به آنان كوتاهى نكند، و در آنچه براى تو مى‏ستاند يا از طرف تو به آنان تحويل مى‏دهد، فراموش كار نباشد. و در تنظيم هيچ قراردادى سستى نورزد، و در برهم زدن قراردادى كه به زيان توست كوتاهى نكند، و منزلت و قدر خويش را بشناسد، همانا آن كه از شناخت قدر خويش عاجز باشد، در شناخت قدر ديگران جاهل‏تر است. مبادا در گزينش نويسندگان و منشيان، بر تيز هوشى و اطمينان شخصى و خوش باورى خود تكيه نمايى، زيرا افراد زيرك با ظاهر سازى و خوش خدمتى، نظر زمامداران را به خود جلب مى‏نمايند، كه در پس اين ظاهر سازى‏ها، نه خيرخواهى وجود دارد، و نه از امانت دارى نشانى يافت مى‏شود لكن آنها را با خدماتى كه براى زمامداران شايسته و پيشين انجام داده‏اند بيازماى، به كاتبان و نويسندگانى اعتماد داشته باش كه در ميان مردم آثارى نيكو گذاشته، و به امانت دارى از همه مشهورترند، كه چنين انتخاب درستى نشان دهنده خيرخواهى تو براى خدا، و مردمى است كه حاكم آنانى. براى هر يك از كارهايت سرپرستى برگزين كه بزرگى كار بر او چيرگى نيابد، و فراوانى كار او را در مانده نسازد، و بدان كه هر گاه در كار نويسندگان و منشيان تو كمبودى وجود داشته باشد كه تو بى‏خبر باشى خطرات آن دامنگير تو خواهد بود.

ششم سيماى بازرگانان و صاحبان صنايع

سپس سفارش مرا به بازرگانان و صاحبان صنايع بپذير، و آنها را به نيكوكارى سفارش كن، بازرگانانى كه در شهر ساكنند، يا آنان كه همواره در سير و كوچ كردن مى‏باشند، و بازرگانانى كه با نيروى جسمانى كار مى‏كنند، چرا كه آنان منابع اصلى منفعت، و پديد آورندگان وسايل زندگى و آسايش، و آوردندگان وسايل زندگى از نقاط دور دست و دشوار مى‏باشند، از بيابان‏ها و درياها، و دشت‏ها و كوهستان‏ها، جاهاى سختى كه مردم در آن اجتماع نمى‏كنند، يا براى رفتن به آنجاها شجاعت ندارند. بازرگانان مردمى آرامند، و از ستيزه جويى آنان ترسى وجود نخواهد داشت، مردمى آشتى طلبند كه فتنه انگيزى ندارند. در كار آنها بينديش چه در شهرى باشند كه تو به سر مى‏برى، يا در شهرهاى ديگر، با توجه به آنچه كه تذكر دادم. اين را هم بدان كه در ميان بازرگانان، كسانى هم هستند كه تنگ نظر و بد معامله و بخيل و احتكار كننده‏اند، كه تنها با زورگويى به سود خود مى‏انديشند. و كالا را به هر قيمتى كه مى‏خواهند مى‏فروشند، كه اين سود جويى و گران فروشى براى همه افراد جامعه زيانبار، و عيب بزرگى بر زمامدار است. پس، از احتكار كالا جلوگيرى كن، كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از آن جلوگيرى مى‏كرد، بايد خريد و فروش در جامعه اسلامى، به سادگى و با موازين عدالت انجام گيرد، با نرخ‏هايى كه بر فروشنده و خريدار زيانى نرساند، كسى كه پس از منع تو احتكار كند، او را كيفر ده تا عبرت ديگران شود، امّا در كيفر او اسراف نكن.

هفتم سيماى محرومان و مستضعفان

سپس خدا را خدا را در خصوص طبقات پايين و محروم جامعه، كه هيچ چاره‏اى ندارند، [و عبارتند] از زمين گيران، نيازمندان، گرفتاران، دردمندان. همانا در اين طبقه محروم گروهى خويشتن دارى كرده، و گروهى به گدايى دست نياز بر مى‏دارند، پس براى خدا پاسدار حقّى باش كه خداوند براى اين طبقه معيّن فرموده است: بخشى از بيت المال، و بخشى از غلّه‏هاى زمين‏هاى غنيمتى اسلام را در هر شهرى به طبقات پايين اختصاص ده، زيرا براى دورترين مسلمانان همانند نزديك‏ترين آنان سهمى مساوى وجود دارد و تو مسئول رعايت آن مى‏باشى. مبادا سر مستى حكومت تو را از رسيدگى به آنان باز دارد، كه هرگز انجام كارهاى فراوان و مهم عذرى براى ترك مسئوليّت‏هاى كوچك‏تر نخواهد بود. همواره در فكر مشكلات آنان باش، و از آنان روى بر مگردان، به ويژه امور كسانى را از آنان بيشتر رسيدگى كن كه از كوچكى به چشم نمى‏آيند و ديگران آنان را كوچك مى‏شمارند و كمتر به تو دسترسى دارند. براى اين گروه، از افراد مورد اطمينان خود كه خدا ترس و فروتنند فردى را انتخاب كن، تا پيرامونشان تحقيق و مسائل آنان را به تو گزارش كنند. سپس در رفع مشكلاتشان به گونه‏اى عمل كن كه در پيشگاه خدا عذرى داشته باشى، زيرا اين گروه در ميان رعيّت بيشتر از ديگران به عدالت نيازمندند، و حق آنان را به گونه‏اى بپرداز كه در نزد خدا معذور باشى، از يتيمان خردسال، و پيران سالخورده كه راه چاره‏اى ندارند. و دست نياز بر نمى‏دارند، پيوسته دلجويى كن كه مسئوليّتى سنگين بر دوش زمامداران است، اگر چه حق، تمامش سنگين است امّا خدا آن را بر مردمى آسان مى‏كند كه آخرت مى‏طلبند، نفس را به شكيبايى وا مى‏دارند، و به وعده‏هاى پروردگار اطمينان دارند. پس بخشى از وقت خود را به كسانى اختصاص ده كه به تو نياز دارند، تا شخصا به امور آنان رسيدگى كنى، و در مجلس عمومى با آنان بنشين و در برابر خدايى كه تو را آفريده فروتن باش، و سربازان و ياران و نگهبانان خود را از سر راهشان دور كن تا سخنگوى آنان بدون اضطراب در سخن گفتن با تو گفتگو كند، من از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بارها شنيدم كه مى‏فرمود: «ملّتى كه حق ناتوانان را از زورمندان، بى اضطراب و بهانه‏اى باز نستاند، رستگار نخواهد شد» پس درشتى و سخنان ناهموار آنان را بر خود هموار كن، و تنگ خويى و خود بزرگ بينى را از خود دور ساز تا خدا درهاى رحمت خود را به روى تو بگشايد، و تو را پاداش اطاعت ببخشايد، آنچه به مردم مى‏بخشى بر تو گوارا باشد، و اگر چيزى را از كسى باز مى‏دارى با مهربانى و پوزش خواهى همراه باشد.

9 اخلاق اختصاصى رهبرى

بخشى از كارها به گونه‏اى است كه خود بايد انجام دهى، مانند پاسخ دادن به كارگزاران دولتى، در آنجا كه منشيان تو از پاسخ دادن به آنها درمانده‏اند، و ديگر، بر آوردن نياز مردم در همان روزى كه به تو عرضه مى‏دارند، و يارانت در رفع نياز آنان ناتوانند، كار هر روز را در همان روز انجام ده، زيرا هر روزى، كارى مخصوص به خود دارد. نيكوترين وقت‏ها و بهترين ساعات شب و روزت را براى خود و خداى خود انتخاب كن، اگر چه همه وقت براى خداست، اگر نيّت درست و رعيّت در آسايش قرار داشته باشد. از كارهايى كه به خدا اختصاص دارد و بايد با اخلاص انجام دهى، انجام واجباتى است كه ويژه پروردگار است، پس در بخشى از شب و روز، وجود خود را به پرستش خدا اختصاص ده، و آنچه تو را به خدا نزديك مى‏كند بى‏عيب و نقصانى انجام ده، اگر چه دچار خستگى جسم شوى. هنگامى كه نماز به جماعت مى‏خوانى، نه با طولانى كردن نماز، مردم را بپراكن و نه آن كه آن را تباه سازى، زيرا در ميان مردم، بيمار يا صاحب حاجتى وجود دارد. آنگاه كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مرا به يمن مى‏فرستاد از او پرسيدم، با مردم چگونه نماز بخوانم فرمود: «در حد توان ناتوانان نماز بگذار و بر مؤمنان مهربان باش» هيچ گاه خود را فراوان از مردم پنهان مدار، كه پنهان بودن رهبران، نمونه‏اى از تنگ خويى و كم اطّلاعى در امور جامعه مى‏باشد. نهان شدن از رعيّت، زمامداران را از دانستن آنچه بر آنان پوشيده است باز مى‏دارد، پس كار بزرگ، اندك، و كار اندك بزرگ جلوه مى‏كند، زيبا زشت، و زشت زيبا مى‏نمايد، و باطل به لباس حق در آيد. همانا زمامدار، آنچه را كه مردم از او پوشيده دارند نمى‏داند، و حق را نيز نشانه‏اى نباشد تا با آن راست از دروغ شناخته شود، و تو به هر حال يكى از آن دو نفر مى‏باشى: يا خود را براى جانبازى در راه حق آماده كرده‏اى كه در اين حال، نسبت به حقّ واجبى كه بايد بپردازى يا كار نيكى كه بايد انجام دهى ترسى ندارى، پس چرا خود را پنهان مى‏دارى و يا مردى بخيل و تنگ نظرى، كه در اين صورت نيز مردم چون تو را بنگرند مأيوس شده از درخواست كردن باز مانند. با اينكه بسيارى از نيازمندى‏هاى مردم رنجى براى تو نخواهد داشت، كه شكايت از ستم دارند يا خواستار عدالتند، يا در خريد و فروش خواهان انصافند.

10 اخلاق رهبرى با خويشاوندان

همانا زمامداران را خواص و نزديكانى است كه خود خواه و چپاولگرند، و در معاملات انصاف ندارند، ريشه ستمكاريشان را با بريدن اسباب آن بخشكان، و به هيچ كدام از اطرافيان و خويشاوندانت زمين را واگذار مكن ، و به گونه‏اى با آنان رفتار كن كه قرار دادى به سودشان منعقد نگردد كه به مردم زيان رساند، مانند آبيارى مزارع، يا زراعت مشترك، كه هزينه‏هاى آن را بر ديگران تحميل كنند، در آن صورت سودش براى آنان، و عيب و ننگش در دنيا و آخرت براى تو خواهد ماند. حق را به صاحب حق، هر كس كه باشد، نزديك يا دور، بپرداز، و در اين كار شكيبا باش، و اين شكيبايى را به حساب خدا بگذار، گر چه اجراى حق مشكلاتى براى نزديكانت فراهم آورد، تحمّل سنگينى آن را به ياد قيامت بر خود هموار ساز. و هر گاه رعيّت بر تو بد گمان گردد، عذر خويش را آشكارا با آنان در ميان بگذار، و با اين كار از بدگمانى نجاتشان ده، كه اين كار رياضتى براى خود سازى تو، و مهربانى كردن نسبت به رعيّت است، و اين پوزش خواهى تو آنان را به حق وامى‏دارد.

11 روش برخورد با دشمن

هرگز پيشنهاد صلح از طرف دشمن را كه خشنودى خدا در آن است رد مكن، كه آسايش رزمندگان، و آرامش فكرى تو، و امنيّت كشور در صلح تأمين مى‏گردد .

لكن زنهار زنهار از دشمن خود پس از آشتى كردن، زيرا گاهى دشمن نزديك مى‏شود تا غافلگير كند، پس دور انديش باش، و خوشبينى خود را متّهم كن. حال اگر پيمانى بين تو و دشمن منعقد گرديد، يا در پناه خود او را امان دادى، به عهد خويش وفا دار باش، و بر آنچه بر عهده گرفتى امانت دار باش، و جان خود را سپر پيمان خود گردان، زيرا هيچ يك از واجبات الهى همانند وفاى به عهد نيست. كه همه مردم جهان با تمام اختلافاتى كه در افكار و تمايلات دارند، در آن اتّفاق نظر داشته باشند. تا آنجا كه مشركين زمان جاهليّت به عهد و پيمانى كه با مسلمانان داشتند وفادار بودند، زيرا كه آينده ناگوار پيمان شكنى را آزمودند. پس هرگز پيمان شكن مباش، و در عهد خود خيانت مكن، و دشمن را فريب مده، زيرا كسى جز نادان بدكار، بر خدا گستاخى روا نمى‏دارد، خداوند عهد و پيمانى كه با نام او شكل مى‏گيرد با رحمت خود مايه آسايش بندگان، و پناهگاه امنى براى پناه آورندگان قرار داده است، تا همگان به حريم أمن آن روى بياورند. پس فساد، خيانت، فريب، در عهد و پيمان راه ندارد. مبادا قراردادى را امضاء كنى كه در آن براى دغلكارى و فريب راه‏هايى وجود دارد، و پس از محكم كارى و دقّت در قرار داد نامه، دست از بهانه جويى بردار، مبادا مشكلات پيمانى كه بر عهده‏ات قرار گرفته، و خدا آن را بر گردنت نهاده، تو را به پيمان شكنى وا دارد، زيرا شكيبايى تو در مشكلات پيمان‏ها كه اميد پيروزى در آينده را به همراه دارد، بهتر از پيمان شكنى است كه از كيفر آن مى‏ترسى، و در دنيا و آخرت نمى‏توانى پاسخ گوى پيمان شكنى باشى.

12 هشدارها

اوّل-  هشدار از خون ناحق

از خونريزى بپرهيز، و از خون ناحق پروا كن، كه هيچ چيز همانند خون ناحق كيفر الهى را نزديك مجازات را بزرگ نمى‏كند، و نابودى نعمت‏ها را سرعت نمى‏بخشد و زوال حكومت را نزديك نمى‏گرداند، و روز قيامت خداى سبحان قبل از رسيدگى اعمال بندگان، نسبت به خون‏هاى ناحق ريخته شده داورى خواهد كرد، پس با ريختن خونى حرام، حكومت خود را تقويت مكن. زيرا خون ناحق، پايه‏هاى حكومت را سست، و پست مى‏كند و بنياد آن را بر كنده به ديگرى منتقل سازد، و تو، نه در نزد من، و نه در پيشگاه خداوند، عذرى در خون ناحق نخواهى داشت چرا كه كيفر آن قصاص است و از آن گريزى نيست. اگر به خطا خون كسى ريختى، يا تازيانه يا شمشير، يا دستت دچار تند روى شد،-  كه گاه مشتى سبب كشتن كسى مى‏گردد، چه رسد به بيش از آن-  مبادا غرور قدرت تو را از پرداخت خونبها به بازماندگان مقتول باز دارد.

دوّم-  هشدار از خود پسندى

مبادا هرگز دچار خود پسندى گردى و به خوبى‏هاى خود اطمينان كنى، و ستايش را دوست داشته باشى، كه اينها همه از بهترين فرصت‏هاى شيطان براى هجوم آوردن به توست، و كردار نيك، نيكوكاران را نابود سازد.

سوّم-  هشدار از منّت گذارى

مبادا هرگز با خدمت‏هايى كه انجام دادى بر مردم منّت گذارى، يا آنچه را انجام داده‏اى بزرگ بشمارى، يا مردم را وعده‏اى داده، سپس خلف وعده نمايى منّت نهادن، پاداش نيكوكارى را از بين مى‏برد، و كارى را بزرگ شمردن، نور حق را خاموش گرداند، و خلاف وعده عمل كردن، خشم خدا و مردم را بر مى‏انگيزاند كه خداى بزرگ فرمود: «دشمنى بزرگ نزد خدا آن كه بگوييد و عمل نكنيد»

چهارم-  هشدار از شتابزدگى

مبادا هرگز در كارى كه وقت آن فرا نرسيده شتاب كنى، يا كارى كه وقت آن رسيده سستى ورزى، و يا در چيزى كه (حقيقت آن) روشن نيست ستيزه جويى نمايى و يا در كارهاى واضح و آشكار كوتاهى كنى تلاش كن تا هر كارى را در جاى خود، و در زمان مخصوص به خود، انجام دهى.

پنجم هشدار از امتياز خواهى

مبادا هرگز در آنچه كه با مردم مساوى هستى امتيازى خواهى از امورى كه بر همه روشن است، غفلت كنى، زيرا به هر حال نسبت به آن در برابر مردم مسئولى، و به زودى پرده از كارها يك سو رود، و انتقام ستمديده را از تو باز مى‏گيرند. باد غرورت، جوشش خشمت، تجاوز دستت، تندى زبانت را در اختيار خود گير، و با پرهيز از شتابزدگى، و فروخوردن خشم، خود را آرامش ده تا خشم فرو نشيند و اختيار نفس در دست تو باشد. و تو بر نفس مسلّط نخواهى شد مگر با ياد فراوان قيامت، و بازگشت به سوى خدا. آنچه بر تو لازم است آن كه حكومت‏هاى دادگستر پيشين، سنّت‏هاى با ارزش گذشتگان، روش‏هاى پسنديده رفتگان، و آثار پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و واجباتى كه در كتاب خداست، را همواره به ياد آورى، و به آنچه ما عمل كرده‏ايم پيروى كنى، و براى پيروى از فرامين اين عهد نامه‏اى كه براى تو نوشته‏ام، و با آن حجّت را بر تو تمام كرده‏ام، تلاش كن، زيرا اگر نفس سركشى كرد و بر تو چيره شد عذرى نزد من نداشته باشى. از خداوند بزرگ، با رحمت گسترده، و قدرت برترش در انجام تمام خواسته‏ها، درخواست مى‏كنيم كه به آنچه موجب خشنودى اوست ما و تو را موفّق فرمايد، كه نزد او و خلق او، داراى عذرى روشن باشيم، برخوردار از ستايش بندگان، يادگار نيك در شهرها، رسيدن به همه نعمت‏ها، و كرامت‏ها بوده، و اينكه پايان عمر من و تو را به شهادت و رستگارى ختم فرمايد، كه همانا ما به سوى او باز مى‏گرديم. با درود به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اهل بيت پاكيزه و پاك او، درودى فراوان و پيوسته. با درود.

ترجمه نامه 54

(نامه به طلحه و زبير كه ابو جعفر اسكافى  آن را در كتاب مقامات در بخش فضائل امير المؤمنين عليه السّلام آورد كه در سال 36 هجرى نوشته و توسّط عمران بن حصين فرستاد).

پاسخ به ادّعاهاى سران جمل

پس از ياد خدا و درود شما مى‏دانيد-  گر چه پنهان مى‏داريد-  كه من براى حكومت در پى مردم نرفته، تا آنان به سوى من آمدند، و من قول بيعت نداده تا آن كه آنان با من بيعت كردند، و شما دو نفر از كسانى بوديد كه مرا خواستند و بيعت كردند. همانا بيعت عموم مردم با من نه از روى ترس قدرتى مسلّط بود، و نه براى به دست آوردن متاع دنيا. اگر شما دو نفر از روى ميل و انتخاب بيعت كرديد تا دير نشده (از راهى كه در پيش گرفته‏ايد) باز گرديد، و در پيشگاه خدا توبه كنيد. و اگر در دل با اكراه بيعت كرديد خود دانيد، زيرا اين شما بوديد كه مرا در حكومت بر خويش راه داديد، اطاعت از من را ظاهر، و نافرمانى را پنهان داشتيد. به جانم سوگند شما از ساير مهاجران سزاوارتر به پنهان داشتن عقيده و پنهان كارى نيستيد. اگر در آغاز بيعت كنار مى‏رفتيد (و بيعت نمى‏كرديد) آسان‏تر بود كه بيعت كنيد و سپس به بهانه سرباز زنيد. شما پنداشته‏ايد كه من كشنده عثمان مى‏باشم، بياييد تا مردم مدينه كسى بين من و شما داورى كنند، آنان كه نه از من طرفدارى كرده و نه به يارى شما برخاسته، سپس هر كدام به اندازه جرمى كه در آن حادثه داشته، مسؤوليّت آن را پذيرا باشد. اى دو پير مرد، از آنچه در انديشه داريد باز گرديد، هم اكنون بزرگ‏ترين مسئله شما، عار است، پيش از آن كه عار و آتش خشم پروردگار، دامنگيرتان گردد. با درود.

ترجمه نامه 55

(نامه به معاويه كه در سال 37 هجرى پيش از نبرد صفین نوشته شد)

اندرز دادن به دشمن

پس از ياد خدا و درود همانا خداوند سبحان دنيا را براى آخرت قرار داده، و مردم را در دنيا به آزمايش گذاشت، تا روشن شود كدام يك نيكوكارتر است. ما را براى دنيا نيافريده‏اند، و تنها براى دنيا به تلاش فرمان داده نشديم، به دنيا آمديم تا در آن آزمايش گرديم. و همانا خداوند مرا به تو، و تو را با من آزمود، و يكى از ما را بر ديگرى حجّت قرار داد.

تو با تفسير دروغين قرآن به دنيا روى آوردى، و چيزى از من درخواست مى‏كنى كه دست و زبانم هرگز به آن نيالود (قتل عثمان). تو و مردم شام، آن دروغ را ساختيد و به من تهمت زديد تا آگاهان شما مردم ناآگاه را، و ايستادگان شما زمينگير شدگان را بر ضدّ من تحريك كنند. معاويه از خدا بترس، و با شيطانى كه مهار تو را مى‏كشد، مبارزه كن، و به سوى آخرت كه راه من و تو است باز گرد، و بترس از خدا كه به زودى با بلايى كوبنده ريشه‏ات را بر كند، و نسل تو را بر اندازد. همانا براى تو به خدا سوگند مى‏خورم، سوگندى كه بر آن وفا دارم، اگر روزگار من و تو را در يك جا گرد آورد، هم‏چنان بر سر راه تو خواهم ماند: «تا خدا ميان ما داورى كند و او بهترين داوران است»

ترجمه نامه 56

(نامه به فرمانده سپاه، شريح بن هانى كه او را در سال 36 هجرى به سوى شام حركت داد.)

اخلاق فرماندهى

در هر صبح و شام از خدا بترس، و از فريب كارى دنيا بر نفس خويش بيمناك باش، و هيچ گاه از دنيا ايمن مباش، بدان كه اگر براى چيزهايى كه دوست مى‏دارى، يا آنچه را كه خوشايند تو نيست، خود را باز ندارى، هوس‏ها تو را به زيان‏هاى فراوانى خواهند كشيد، سپس نفس خود را باز دار و از آن نگهبانى كن، و به هنگام خشم، بر نفس خويش شكننده و حاكم باش.

ترجمه نامه 57 (نامه به مردم كوفه در سال 36 هجرى هنگام حركت از مدينه به سوى بصره)

روش بسيج كردن مردم براى جهاد

پس از ياد خدا و درود من از جايگاه خود، مدينه بيرون آمدم، يا ستمكارم يا ستم ديده، يا سركشى كردم يا از فرمانم سرباز زدند. همانا من خدا را به ياد كسى مى‏آورم كه اين نامه به دست او رسد، تا به سوى من كوچ كند: اگر مرا نيكوكار يافت يارى كند، و اگر گناهكار بودم مرا به حق بازگرداند.

ترجمه نامه 58

(نامه به شهرهاى دور براى روشن ساختن حوادث صفین)

افشاى حوادث جنگ صفین

آغاز كار چنين بود كه ما با مردم شام ديدار كرديم، كه در ظاهر پروردگار ما يكى، و پيامبر ما يكى، و دعوت ما در اسلام يكى بود، و در ايمان به خدا و تصديق كردن پيامبرش، هيچ كدام از ما بر ديگرى برترى نداشت، و با هم وحدت داشتيم جز در خون عثمان كه ما از آن بر كناريم. پس به آنان گفتيم: بياييد با خاموش ساختن آتش جنگ، و آرام كردن مردم، به چاره جويى و درمان بپردازيم، تا كار مسلمانان استوار شود، و به وحدت برسند، و ما براى اجراى عدالت نيرومند شويم. امّا شاميان پاسخ دادند: «چاره‏اى جز جنگ نداريم» پس (از پيشنهاد حق ما) سرباز زدند، و جنگ در گرفت، و تداوم يافت، و آتش آن زبانه كشيد. پس آنگاه كه دندان جنگ در ما و آنان فرو رفت، و چنگال آن سخت كارگر افتاد، به دعوت ما (صلح و گفتگو) گردن نهادند، و بر آنچه آنان را خوانديم، پاسخ دادند. ما هم به درخواست آنان پاسخ داديم، و آنچه را خواستند زود پذيرفتيم، تا حجّت را بر آنان تمام كنيم، و راه عذر خواهى را ببنديم. آنگاه آن كه بر پيمان خود استوار ماند، از هلاكت نجات يافت، و آن كس كه در لجاجت خود پا فشرد، خدا پرده ناآگاهى بر جان او كشيد، و بلاى تيره روزى گرد سرش گردانيد.

ترجمه نامه 59

(نامه به أسود بن قطبه فرمانده لشكر حلوان  در جنوب شهر سر پل ذهاب امروزى)

مسئوليّت‏هاى فرماندهى

پس از ياد خدا و درود. اگر رأى و انديشه زمامدار دچار دگرگونى شود، او را از اجراى عدالت بسيار باز مى‏دارد. پس بايد كه كار مردم در آنچه حق است نزد تو يكسان باشد، زيرا در ستمكارى بهايى براى عدالت يافت نمى‏شود. از آنچه كه همانند آن را بر ديگران نمى‏پسندى پرهيز كن، و نفس خود را در حالى كه اميدوار به پاداش الهى بوده و از كيفر او هراسناكى، به انجام آنچه خداوند بر تو واجب گردانيده است، وادار ساز. و بدان كه دنيا سراى آزمايش است، و دنيا پرست ساعتى در آن نمى‏آسايد جز آن كه در روز قيامت از آن افسوس مى‏خورد، و هرگز چيزى تو را از حق بى‏نياز نمى‏گرداند.

و از جمله حقّى كه بر توست آن كه نفس خويش را نگهبان باشى، و به اندازه توان در امور رعيّت تلاش كنى، زيرا آنچه در اين راه نصيب تو مى‏شود، برتر از آن است كه از نيروى بدنى خود از دست مى‏دهى. با درود.

ترجمه نامه 60

(نامه به فرماندارانى كه لشكر از شهرهاى آنان عبور مى‏كند)

جبران خسارتها در مانورهاى نظامى

از بنده خدا، على امير مؤمنان، به گرد آوران ماليات و فرمانداران شهرهايى كه لشكريان از سرزمين آنان مى‏گذرند. پس از ياد خدا و درود همانا من سپاهيانى فرستادم كه به خواست خدا بر شما خواهند گذشت، و آنچه خدا بر آنان واجب كرده به ايشان سفارش كردم، و بر آزار نرساندن به ديگران، و پرهيز از هر گونه شرارتى تأكيد كرده‏ام، و من نزد شما و پيمانى كه با شما دارم از آزار رساندن سپاهيان به مردم بيزارم، مگر آن كه گرسنگى سربازى را ناچار گرداند، و براى رفع گرسنگى چاره‏اى جز آن نداشته باشد. پس كسى را كه دست به ستمكارى زند كيفر كنيد، و دست افراد سبك مغز خود را از زيان رساندن به لشكريان، و زحمت دادن آنها جز در آنچه استثناء كردم باز داريد. من پشت سر سپاه در حركتم، شكايت‏هاى خود را به من رسانيد، و در امورى كه لشكريان بر شما چيره شده‏اند كه قدرت دفع آن را جز با كمك خدا و من نداريد، به من مراجعه كنيد، كه با كمك خداوند آن را بر طرف خواهم كرد. ان شاء الله

ترجمه نامه 61

(نامه به كميل بن زياد نخعى ، فرماندار «هيت»  و نكوهش او در ترك مقابله با لشكريان مهاجم شام كه در سال 38 هجرى نوشته شد)

نكوهش از فرمانده شكست خورده

پس از ياد خدا و درود سستى انسان در انجام كارهايى كه بر عهده اوست، و پافشارى در كارى كه از مسؤوليّت او خارج است، نشانه ناتوانى آشكار، و انديشه ويرانگر است. اقدام تو به تاراج مردم «قرقيسا»  در مقابل رها كردن پاسدارى از مرزهايى كه تو را بر آن گمارده بوديم و كسى در آنجا نيست تا آنجا را حفظ كند، و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد، انديشه‏اى باطل است. تو در آنجا پلى شده‏اى كه دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت تهاجم آورند، نه قدرتى دارى كه با تو نبرد كنند، و نه هيبتى دارى كه از تو بترسند و بگريزند، نه مرزى را مى‏توانى حفظ كنى، و نه شوكت دشمن را مى‏توانى در هم بشكنى، نه نيازهاى مردم ديارت را كفايت مى‏كنى، و نه امام خود را راضى نگه مى‏دارى.

ترجمه نامه 62

(نامه به مردم مصر، كه همراه مالك اشتر در سال 38 هجرى فرستاد)

1 مظلوميّت امام در خلافت

پس از ياد خدا و درود خداوند سبحان محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را فرستاد تا بيم دهنده جهانيان، و گواه پيامبران پيش از خود باشد. آنگاه كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به سوى خدا رفت، مسلمانان پس از وى در كار حكومت با يكديگر درگير شدند. سوگند به خدا نه در فكرم مى‏گذشت، و نه در خاطرم مى‏آمد  كه عرب خلافت را پس از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از اهل بيت او بگرداند، يا مرا پس از وى از عهده دار شدن حكومت باز دارند، تنها چيزى كه نگرانم كرد شتافتن مردم به سوى فلان شخص بود كه با او بيعت كردند. من دست باز كشيدم، تا آنجا كه ديدم گروهى از اسلام باز گشته، مى‏خواهند دين محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را نابود سازند، پس ترسيدم كه اگر اسلام و طرفدارانش را يارى نكنم، رخنه‏اى در آن بينم يا شاهد نابودى آن باشم، كه مصيبت آن بر من سخت‏تر از رها كردن حكومت بر شماست، كه كالاى چند روزه دنياست و به زودى ايّام آن مى‏گذرد چنانكه سراب ناپديد شود، يا چونان پاره‏هاى ابر كه زود پراكنده مى‏گردد. پس در ميان آن آشوب و غوغا بپا خاستم تا آن كه باطل از ميان رفت، و دين استقرار يافته، آرام شد. (بخشى از همين نامه است)

2 شجاعت و دشمن شناسى امام عليه السّلام

به خدا سوگند اگر تنها با دشمنان روبرو شوم، در حالى كه آنان تمام روى زمين را پر كرده باشند، نه باكى داشته، و نه مى‏هراسم. من به گمراهى آنان و هدايت خود كه بر آن استوارم، آگاهم، و از طرف پروردگارم به يقين رسيده‏ام، و همانا من براى ملاقات پروردگار مشتاق، و به پاداش او اميدوارم. لكن از اين اندوهناكم كه بى‏خردان، و تبهكاران اين امّت، حكومت را به دست آورند، آنگاه مال خدا را دست به دست بگردانند، و بندگان او را به بردگى كشند، با نيكوكاران در جنگ، و با فاسقان همراه باشند، زيرا از آنان كسى در ميان شماست كه شراب نوشيد و حد بر او جارى شد،  و كسى كه اسلام را نپذيرفت امّا بناحق بخشش‏هايى به او عطا گرديد .

اگر اينگونه حوادث نبود شما را بر نمى‏انگيختم، و سرزنشتان نمى‏كردم، و شما را به گرد آورى تشويق نمى‏كردم، و آنگاه كه سرباز مى‏زديد رهاتان مى‏كردم. آيا نمى‏بينيد كه مرزهاى شما را تصرّف كردند و شهرها را گشودند و دستاوردهاى شما را غارت كردند و در ميان شهرهاى شما آتش جنگ را بر افروختند. براى جهاد با دشمنان كوچ كنيد، خدا شما را رحمت كند، در خانه‏هاى خود نمانيد، كه به ستم گرفتار، و به خوارى دچار خواهيد شد، و بهره زندگى شما از همه پست‏تر خواهد بود، و همانا برادر جنگ، بيدارى و هوشيارى است، هر آن كس كه به خواب رود، دشمن او نخواهد خوابيد با درود.