ترجمه نهج ‏البلاغه

مرحوم محمّد دشتى

- ۱۶ -


تشبيه كرد، اگر روزى پنج بار خود را در آن شستشو دهد، هرگز چرك و آلودگى در بدن او نماند. همانا كسانى از مؤمنان حق نماز را شناختند كه زيور دنيا از نماز بازشان ندارد، و روشنايى چشمشان يعنى اموال و فرزندان مانع نمازشان نشود. خداى سبحان مى‏فرمايد: «مردانى هستند كه تجارت و خريد و فروش، آنان را از ياد خدا، و برپا داشتن نماز، و پرداخت زكات باز نمى‏دارد». رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پس از بشارت به بهشت، خود را در نماز خواندن به زحمت مى‏انداخت، زيرا خداوند به او فرمود: «خانواده خويش را به نماز فرمان ده و بر انجام آن شكيبا باش» پس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پى در پى خانواده خود را به نماز فرمان مى‏داد، و خود نيز در انجام نماز شكيبا بود.

2 ارزش و ره آورد زكات

همانا پرداخت زكات و اقامه نماز، عامل نزديك شدن مسلمانان به خداست، پس آن كس كه زكات را با رضايت خاطر بپردازد، كفّاره گناهان او مى‏شود، و باز دارنده و نگهدارنده انسان از آتش جهنّم است، پس نبايد به آنچه پرداخته با نظر حسرت نگاه كند، و براى پرداخت زكات افسوس خورد، زيرا آن كس كه زكات را از روى رغبت نپردازد، و انتظار بهتر از آنچه را پرداخته داشته باشد، به سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نادان است، و پاداش او اندك، و عمل او تباه و هميشه پشيمان خواهد بود.

3 مسؤوليّت اداى امانت

يكى ديگر از وظائف الهى، اداى امانت است، آن كس كه امانت‏ها را نپردازد زيانكار است. امانت الهى را بر آسمان‏هاى بر افراشته، و زمين‏هاى گسترده، و كوه‏هاى به پا داشته، عرضه كردند، كه از آنها بلندتر، بزرگ‏تر، وسيع‏تر يافت نمى‏شد، امّا نپذيرفتند اگر بنا بود كه چيزى به خاطر طول و عرض و توانمندى و سربلندى از پذيرفتن امانت سرباز زند آنان بودند، امّا از كيفر الهى ترسيدند، و از عواقب تحمّل امانت آگاهى داشتند، كه ناتوان‏تر از آنها آگاهى نداشت، و آن انسان است، كه خدا فرمود: «همانا انسان ستمكار نادان است»

4 دانش الهى

همانا بر خداوند سبحان پنهان نيست آنچه را كه بندگان در شب و روز انجام مى‏دهند، كه دقيقا بر اعمال آنها آگاه است، و با علم خويش بر آنها احاطه دارد، اعضاء شما مردم گواه او، و اندام شما سپاهيان او، روان و جانتان جاسوسان او، و خلوت‏هاى شما بر او آشكار است.

ترجمه خطبه 200

(اين سخنرانى پس از جنگ صفین در شهر كوفه در سال 38 هجرى ايراد شد)

سياست دروغين معاويه

سوگند به خدا، معاويه از من سياستمدارتر نيست، امّا معاويه حيله‏گر و جنايتكار است ، اگر نيرنگ ناپسند نبود من زيرك‏ترين افراد بودم، ولى هر نيرنگى گناه، و هر گناهى نوعى كفر و انكار است، روز رستاخيز در دست هر حيله‏گرى پرچمى است كه با آن شناخته مى‏شود. به خدا سوگند، من با فريب كارى غافلگير نمى‏شوم، و با سخت‏گيرى ناتوان نخواهم شد.

ترجمه خطبه 201

(اين سخنرانى بر منبر مسجد كوفه ايراد شد)

راه روشن حق

اى مردم در راه راست، از كمى روندگان نهراسيد، زيرا اكثريّت مردم بر گرد سفره‏اى جمع شدند كه سيرى آن كوتاه، و گرسنگى آن طولانى است. اى مردم، همه افراد جامعه در خشنودى و خشم شريك مى‏باشند، چنانكه شتر ماده ثمود را يك نفر دست و پا بريد، امّا عذاب آن تمام قوم ثمود را گرفت، زيرا همگى آن را پسنديدند. خداوند سبحان مى‏فرمايد: «ماده شتر را پى كردند و سرانجام پشيمان شدند» سرزمين آنان چونان آهن گداخته‏اى كه در زمين نرم فرو رود، فريادى زد و فرو ريخت، اى مردم آن كس كه از راه آشكار برود به آب مى‏رسد، و هر كس از راه راست منحرف شود سرگردان مى‏ماند.

ترجمه خطبه 202

(درد دل با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به هنگام دفن فاطمه عليها السّلام)

شكوه‏ها از ستمكارى امّت

سلام بر تو اى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، سلامى از طرف من و دخترت كه هم اكنون در جوارت فرود آمده و شتابان به شما رسيده است‏

اى پيامبر خدا، صبر و بردبارى من با از دست دادن فاطمه عليها السّلام كم شده، و توان خويشتندارى ندارم امّا براى من كه سختى جدايى تو را ديده، و سنگينى مصيبت تو را كشيدم، شكيبايى ممكن است. اين من بودم كه با دست خود تو را در ميان قبر نهادم، و هنگام رحلت، جان گرامى تو ميان سينه و گردنم پرواز كرد «پس همه ما از خداييم و به خدا باز مى‏گرديم». پس امانتى كه به من سپرده بودى برگردانده شد، و به صاحبش رسيد، از اين پس اندوه من جاودانه، و شبهايم، شب زنده دارى است، تا آن روز كه خدا خانه زندگى تو را براى من برگزيند. به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت كه امّت تو چگونه در ستمكارى بر او اجتماع كردند، از فاطمه عليها السّلام بپرس، و احوال اندوهناك ما را از او خبر گير، كه هنوز روزگارى سپرى نشده، و ياد تو فراموش نگشته است. سلام من به هر دوى شما، سلام وداع كننده‏اى كه از روى خشنودى يا خسته دلى سلام نمى‏كند. اگر از خدمت تو باز مى‏گردم از روى خستگى نيست، و اگر در كنار قبرت مى‏نشينم از بدگمانى بدانچه خدا صابران را وعده داده نمى‏باشد.

ترجمه خطبه 203

آخرت گرايى

اى مردم دنيا سراى گذرا و آخرت خانه جاويدان است. پس، اگر از گذرگاه خويش براى سر منزل جاودانه توشه برگيريد، و پرده‏هاى خود را در نزد كسى كه بر اسرار شما آگاه است پاره نكنيد،  پيش از آن كه بدن‏هاى شما از دنيا خارج گردد، دل‏هايتان را خارج كنيد، شما را در دنيا آزموده‏اند، و براى غير دنيا آفريده‏اند. كسى كه بميرد، مردم مى‏گويند «چه باقى گذاشت»، امّا فرشتگان مى‏گويند «چه بيش فرستاد» خدا پدرانتان را بيامرزد، مقدارى از ثروت خود را جلوتر بفرستيد تا در نزد خدا باقى ماند، و همه را براى وارثان مگذاريد كه پاسخگويى آن بر شما واجب است.

ترجمه خطبه 204

(همواره امام ياران خود را اينگونه پند مى‏داد)

آمادگى براى سفر آخرت

آماده حركت شويد، خدا شما را بيامرزد كه بانگ كوچ را سر داديد. وابستگى به زندگى دنيا را كم كنيد، و با زاد و توشه نيكو به سوى آخرت باز گرديد، كه پيشاپيش شما گردنه‏اى سخت و دشوار، و منزلگاه‏هايى ترسناك وجود دارد، كه بايد در آنجاها فرود آييد، و توقّف كنيد. آگاه باشيد كه فاصله نگاه‏هاى مرگ بر شما كوتاه، و گويا چنگال‏هايش را در جان شما فرو برده است. كارهاى دشوار دنيا مرگ را از يادتان برده، و بلاهاى طاقت فرسا آن را از شما پنهان داشته است، پس پيوندهاى خود را با دنيا قطع كنيد، و از پرهيزكارى كمك بگيريد.

قسمتى از اين سخن در خطبه‏هاى پيش با كمى تفاوت نقل شد)

ترجمه خطبه 205

(طلحه و زبير پس از بيعت با امام عليه السّلام اعتراض كردند كه چرا در امور كشور با آنان مشورت نكرده و از آنها كمك نگرفته است. فرمود)

برخورد قاطعانه با سران ناكثين (طلحه و زبير)

به اندك چيزى خشمناك شديد، و خوبى‏هاى فراوان را از ياد برديد ممكن است به من خبر دهيد كه كدام حقّى را از شما باز داشته‏ام يا كدام سهم را براى خود برداشته‏ام. و بر شما ستم كردم و كدام شكايت حقّى پيش من آورده شده كه ضعف نشان دادم و كدام فرمان الهى را آگاه نبوده و راه آن را به اشتباه پيموده‏ام به خدا سوگند، من به خلافت رغبتى نداشته، و به ولايت بر شما علاقه‏اى نشان نمى‏دادم، و اين شما بوديد كه مرا به آن دعوت كرديد، و آن را بر من تحميل كرديد. روزى كه خلافت به من رسيد در قرآن نظر افكندم، هر دستورى كه داده، و هر فرمانى كه فرموده پيروى كردم، به راه و رسم پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اقتدا كردم. پس هيچ نيازى به حكم و رأى شما و ديگران ندارم، هنوز چيزى پيش نيامده كه حكم آن را ندانم، و نياز به مشورت شما و ديگر برادران مسلمان داشته باشم، اگر چنين بود از شما و ديگران روى گردان نبودم. و امّا اعتراض شما كه چرا با همه به تساوى رفتار كردم: اين روشى نبود كه به رأى خود، و يا با خواسته دل خود انجام داده باشم، بلكه من و شما اين گونه رفتار را از دستور العمل‏هاى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آموختيم، كه چه حكمى آورد و چگونه آن را اجرا فرمود پس در تقسيمى كه خدا به آن فرمان داد به شما نيازى نداشتم. سوگند به خدا، نه شما، و نه ديگران را بر من حقّى نيست كه زبان به اعتراض گشايند. خداوند قلب‏هاى شما و ما را به سوى حق هدايت فرمايد،

و شكيبايى و استقامت را به ما و شما الهام كند  (سپس فرمود) خدا رحمت كند آن كس را كه حقّى را بنگرد و يارى كند، يا ستمى مشاهده كرده آن را نابود سازد، و حق را يارى داده تا به صاحبش باز گردد.

ترجمه خطبه 206

(در جنگ صفین شنيد كه ياران او شاميان را دشنام مى‏دهند فرمود)  

اخلاق در جنگ

من خوش ندارم كه شما دشنام دهنده باشيد، اما اگر كردارشان را تعريف، و حالات آنان را باز گو مى‏كرديد به سخن راست نزديك‏تر، و عذر پذيرتر بود، خوب بود بجاى دشنام آنان مى‏گفتيد: خدايا خون ما و آنها را حفظ كن، بين ما و آنان اصلاح فرما، و آنان را از گمراهى به راه راست هدايت كن، تا آنان كه جاهلند، حق را بشناسند، و آنان كه با حق مى‏ستيزند پشيمان شده به حق باز گردند.

ترجمه خطبه 207

(در يكى از روزهاى نبرد صفین، امام حسن عليه السّلام را ديد كه به سرعت در لشكر دشمن در حال پيشروى است فرمود:)

ضرورت حفظ امامت

اين جوان را نگه داريد، تا پشت مرا نشكند، كه دريغم آيد مرگ، حسن و حسين عليهما السّلام را دريابد. نكند با مرگ آنها نسل رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از بين برود

(جمله «اين جوان را نگه داريد» در مرتبه والاى سخن و از فصاحت بالايى برخوردار است)

ترجمه خطبه 208

(به هنگام شورش ياران پيرامون حكميّت فرمود)

نكوهش از نافرمانى كوفيان

اى مردم، همواره كار من با شما به دلخواه من بود تا آن كه جنگ شما را ناتوان كرد، به خدا اگر جنگ كسانى را از شما گرفت و جمعى را گذاشت، براى دشمنانتان نيز كوبنده‏تر بود من ديروز فرمانده و امير شما بودم، ولى امروز فرمانم مى‏دهند، ديروز باز دارنده بودم كه امروز مرا باز مى‏دارند، شما زنده ماندن را دوست داريد،

و من نمى‏توانم شما را به راهى كه دوست نداريد اجبار كنم.

ترجمه خطبه 209

(پس از جنگ بصره بر علاء بن زياد وارد شد كه از ياران امام بود. وقتى خانه بسيار مجلّل و وسيع او را ديد، فرمود)

1 روش استفاده از دنيا

با اين خانه وسيع در دنيا چه مى‏كنى در حالى كه در آخرت به آن نيازمندترى. آرى اگر بخواهى مى‏توانى با همين خانه به آخرت برسى در اين خانه وسيع مهمانان را پذيرايى كنى، به خويشاوندان با نيكوكارى بپيوندى، و حقوقى كه بر گردن تو است به صاحبان حق برسانى، پس آنگاه تو با همين خانه وسيع به آخرت نيز مى‏توانى پرداخت. (علاء گفت: از برادرم عاصم بن زياد به شما شكايت مى‏كنم. فرمود چه شد او را گفت عبايى پوشيده و از دنيا كناره گرفته است: امام عليه السّلام فرمود او را بياوريد، وقتى آمد به او فرمود:)

2 برخورد با تفكّر ترك دنيا

اى دشمنك جان خويش شيطان سرگردانت كرده، آيا تو به زن و فرزندانت رحم نمى‏كنى تو مى‏پندارى كه خداوند نعمت‏هاى پاكيزه‏اش را حلال كرده، امّا دوست ندارد تو از آنها استفاده كنى تو در برابر خدا كوچك‏تر از آنى كه اينگونه با تو رفتار كند. (عاصم گفت، اى امير مؤمنان، پس چرا تو با اين لباس خشن، و آن غذاى ناگوار به سر مى‏برى امام فرمود) واى بر تو من همانند تو نيستم، خداوند بر پيشوايان حق واجب كرده كه خود را با مردم ناتوان همسو كنند، تا فقر و ندارى، تنگدست را به هيجان نياورد، و به طغيان نكشاند.

ترجمه خطبه 210

(شخصى از احاديث بدعت آور، و گوناگونى كه در ميان مردم رواج داشت پرسيد امام فرمود)

1 اقسام احاديث رواج يافته

احاديثى كه در دسترس مردم قرار دارد، هم حق است هم باطل، هم راست هم دروغ، هم ناسخ هم منسوخ،  هم عام هم خاص،  هم محكم هم متشابه،  هم احاديثى كه بدرستى ضبط گرديده و هم احاديثى كه با ظن و گمان روايت شده. در روزگار پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آنقدر دروغ به آن حضرت نسبت داده شد كه ايستاد و خطابه ايراد كرد و فرمود: «هر كس از روى عمد به من دروغ نسبت دهد جايگاه او پر از آتش است»

2 اقسام راويان حديث

افرادى كه حديث نقل مى‏كنند چهار دسته‏اند، كه پنجمى ندارد.

اول-  منافقان نفوذى

نخست منافقى كه تظاهر به ايمان مى‏كند، و نقاب اسلام بر چهره دارد، نه از گناه مى‏ترسد و نه از آن دورى مى‏جويد و از روى عمد دروغ به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نسبت مى‏دهد. اگر مردم مى‏دانستند كه او منافق دروغگو است، از او نمى‏پذيرفتند و گفتار دروغين او را تصديق نمى‏كردند، اما با ناآگاهى مى‏گويند او از اصحاب پيامبر است، رسول خدا را ديده و از او حديث شنيده، و از او گرفته است، پس حديث دروغين او را قبول مى‏كنند. در صورتى كه خدا تو را از منافقين آنگونه كه لازم بود آگاهاند، و وصف آنان را براى تو بيان داشت. آنان پس از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باقى ماندند و به پيشوايان گمراهى و دعوت كنندگان به آتش با دروغ و تهمت نزديك شده پس به آنان ولايت و حكومت بخشيدند، و بر گردن مردم سوار گرديدند، و به وسيله آنان به دنيا رسيدند، همانا مردم هم با سلاطين و دنيا هستند، مگر آن كس كه خدا او را حفظ كند، اين يكى از آنچه ار گروه است.

دوم-  اشتباه كار

دوم كسى كه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چيزى را به اشتباه شنيده، امّا سخن آن حضرت را درست حفظ نكرده است، و با توهّم چيزى را گرفته، امّا از روى عمد دروغ نمى‏گويد، آنچه در اختيار دارد روايت كرده و به آن عمل مى‏كند و مى‏گويد من از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آن را شنيده‏ام. اگر مسلمانان بدانند كه او اشتباه كرده، و غير واقعى پنداشته، از او نمى‏پذيرفتند، خودش هم اگر آگاهى مى‏يافت كه اشتباه كرده آن را رها مى‏كرد.

سوّم-  ناآگاهانى كه حديث شناس نيستند

و سومى شخصى كه شنيده پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به چيزى امر فرمود. (امّا) سپس از آن نهى كرد و او نمى‏داند، يا شنيد كه چيزى را نهى كرد، سپس به آن امر فرمود و او آگاهى ندارد، پس نسخ شده را حفظ كرد ولى ناسخ را نمى‏داند. اگر بداند كه حديث او منسوخ است تركش مى‏كند، و اگر مسلمانان نيز مى‏دانستند روايت او نسخ شده، آن را ترك مى‏كردند.

چهارم-  حافظان راست گفتار

دسته چهارم، آن كه نه به خدا دروغ مى‏بندد و نه به پيامبرش دروغ نسبت مى‏دهد. دروغ را از ترس خدا، و حرمت نگهداشتن از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دشمن دارد. در آنچه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شنيده اشتباه نكرده، بلكه آن را با تمام جوانبش حفظ كرده است، و آن چنان كه شنيده بدون كم و كاست نقل مى‏كند.

پس او ناسخ را دانسته و به آن عمل كرده، و منسوخ را فهميده و از آن دورى جسته، خاص و عام، محكم و متشابه، را شناخته، هر كدام را در جاى خويش قرار داده است.

3 اقسام اصحاب رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم

گاهى سخنى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم داراى دو معنا بود، سخنى عام، و سخنى خاص، كسى آن را مى‏شنيد كه مقصود خدا و پيامبرش را از آن كلام نمى‏فهميد، پس به معناى دلخواه خود تفسير مى‏كرد، و بدون آن كه معناى واقعى آن را بداند، كه براى چه هدفى صادر شد، و چرا چنين گفته شد، حفظ و نقل مى‏كرد. همه ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چنان نبودند كه از او چيزى بپرسند و معناى واقعى آن را درخواست كنند تا آنجا كه عدّه‏اى دوست داشتند عربى بيابانى يا سؤال كننده‏اى از آن حضرت چيزى بپرسد و آنها پاسخ آن را بشنوند، امّا من هر چه از خاطرم مى‏گذشت مى‏پرسيدم، و حفظ مى‏كردم، پس اين است علل اختلاف رواياتى كه در ميان مردم وجود دارد، و علل اختلاف روايات در نقل حديث

ترجمه خطبه 211

شگفتى آفرينش پديده‏ها

از نشانه‏هاى توانايى و عظمت خدا، و شگفتى ظرافت‏هاى صنعت او آن است كه از آب درياى موج زننده، و امواج فراوان شكننده، خشكى آفريد، و به طبقاتى تقسيم كرد، سپس طبقه‏ها را از هم گشود، و هفت آسمان را آفريد، كه به فرمان او برقرار ماندند، و در اندازه‏هاى معيّن استوار شدند. و زمين را آفريد كه دريايى سبز رنگ و روان آن را بر دوش مى‏كشد، زمين در برابر فرمان خدا فروتن، و در برابر شكوه پروردگارى تسليم است، و آب روان از ترس او ايستاد، سپس صخره‏ها، تپه‏ها، و كوه‏هاى بزرگ را آفريد، آنها را در جايگاه خود ثابت نگاه داشت، و در قرارگاهشان استقرار بخشيد. پس كوه‏ها در هوا و ريشه‏هاى آن در آب رسوخ كرد، كوه‏ها از جاهاى پست و هموار سر بيرون كشيده و كم كم ارتفاع يافتند، و ريشه آن در دل زمين ريشه دوانيد، قلّه‏ها سر به سوى آسمان بر افراشت، و نوك آنها را طولانى ساخت تا تكيه‏گاه زمين، و ميخ‏هاى نگهدارنده آن باشد، سپس زمين با حركات شديدى كه داشت آرام گرفت، تا ساكنان خود را نلرزاند، و آنچه بر پشت زمين است سقوط نكند، يا از جاى خويش منتقل نگردد.

پس پاك و منزّه است خدايى كه زمين را در ميان آن همه از امواج نا آرام، نگه داشت، و پس از رطوبت آن را خشك ساخت، و آن را جايگاه زندگى مخلوقات خود گردانيد، و چون بسترى بر ايشان بگستراند، بر روى دريايى عظيم و ايستاده‏اى كه روان نيست و تنها بادهاى تند آن را بر هم مى‏زند، و ابرهاى پرباران آن را مى‏جنباند «و توجه به اين شگفتى‏ها درس عبرتى است براى كسى كه بترسد»

ترجمه خطبه 212

بسيج مردم براى جنگ با شاميان

خدايا هر كدام از بندگان تو، كه سخن عادلانه دور از ستمكارى، و اصلاح كننده دور از فساد انگيزى ما را نسبت به دين و دنيا شنيد، و پس از شنيدن سرباز زد، و از يارى كردنت باز ايستاد، و در گرامى داشتن دين تو درنگ و سستى كرد، ما تو را بر ضد او به گواهى مى‏طلبيم. اى خدايى كه از بزرگ‏ترين گواهانى و تمام موجوداتى كه در آسمان‏ها و زمين سكونت دادى همه را بر ضد او به گواهى دعوت مى‏كنيم با اينكه تو از يارى او بى نيازى، و او را به كيفر گناهانش گرفتار خواهى كرد.

ترجمه خطبه 213

1 خدا شناسى

سپاس خداوندى را سزاست كه از شباهت داشتن به پديده‏ها برتر و از تعريف وصف كنندگان والاتر است. با تدبير شگفتى آورش بر همه بينندگان آشكار، و با بزرگى عزّتش، بر همه فكرهاى انديشمندان پنهان است. داناست، نه آن كه آگاهى او از جايى گرفته شده يا در حال فزونى باشد و يا از كسى فراگيرد، اداره كننده سراسر نظام آفرينش است بى آنكه نيازى به فكر كردن يا انديشه درونى داشته باشد، خدايى كه تاريكى‏ها او را پنهان نسازد، و از نورها روشنى نگيرد، شب او را نپوشاند، و روز بر او نمى‏گذرد، نه بينايى او از راه ديدگان، و نه علم او از راه اطلاعات و اخبار است. (قسمتى از اين سخنرانى پيرامون پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است)

2 ويژگى‏هاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم

خدا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را با روشنايى اسلام فرستاد، و در گزينش، او را بر همه مقدّم داشت، با بعثت او شكاف‏ها را پر، و سلطه‏گران پيروز را در هم شكست، و سختى‏ها را آسان، و ناهموارى‏ها را هموار فرمود تا آن كه گمراهى را از چپ و راست تار و مار كرد.

ترجمه خطبه 214

1 پيامبر شناسى

گواهى مى‏دهم كه خدا عدل است و دادگر، و دادرسى جدا كننده حق و باطل، و گواهى مى‏دهم كه محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بنده و فرستاده او سرور مخلوقات است. هر گاه آفريدگان را به دو دسته كرد او را در بهترين آنها قرار داد، در خاندان او نه زناكار و نه مردم بدكار است. آگاه باشيد خداوند براى خوبى‏ها مردمى، و براى حق ستون‏هاى استوارى، و براى اطاعت نگهدارنده‏اى قرار داد. هر گامى كه در اطاعت بر مى‏داريد، ياورى از طرف خداى سبحان وجود دارد كه زبان‏ها به نيروى آنها سخن مى‏گويند، و دل‏ها با كمك آنها استوارند، براى يارى طلبان ياور، و براى شفا خواهان شفا دهنده‏اند.

2 ارزش دانشمندان الهى

بدانيد بندگانى كه نگاه‏دار علم خداوندند، و آن را حفظ مى‏كنند، و چشمه‏هاى علم الهى را جوشان مى‏سازند، با دوستى خدا با يكديگر پيوند داشته و يكديگر را ديدار مى‏كنند. جام محبّت او را به همديگر مى‏نوشانند، و از آبشخور علم او سيراب مى‏گردند. شك و ترديد در آنها راه نمى‏يابد، و از يكديگر بدگويى نمى‏كنند. سرشت و اخلاقشان با اين ويژگى‏ها شكل گرفته است، و بر اين اساس تمام دوستيها و پيوندهايشان استوار است. آنان، چونان بذرهاى پاكيزه‏اى هستند كه در ميان مردم گزينش شده، آنها را براى كاشتن انتخاب و ديگران را رها مى‏كنند. با آزمايش‏هاى مكرّر امتياز يافتند، و با پاك كردن‏هاى پى در پى خالص گرديدند.

3 پندهاى جاودانه

پس آدمى بايد اندرزها را بپذيرد، و پيش از رسيدن رستاخيز پرهيزكار باشد، و در كوتاهى روزگارش انديشه كند، و به ماندن كوتاه در دنيا نظر دوزد تا آن را به منزلگاهى بهتر مبدّل سازد. پس براى جايى كه او را مى‏برند، و براى شناسايى سراى ديگر تلاش كند. خوشا به حال كسى كه قلبى سالم دارد، خداى هدايتگر را اطاعت مى‏كند، از شيطان گمراه كننده دورى مى‏گزيند، با راهنمايى مردان الهى با آگاهى به راه سلامت رسيده، و به اطاعت هدايتگرش بپردازد، و به راه رستگارى پيش از آن كه درها بسته شود، و وسائلش قطع گردد بشتابد، در توبه را بگشايد،

و گناهان را از بين ببرد. پس (چنين فردى) به راه راست ايستاده، و به راه حق هدايت شده است.

ترجمه دعا 215

(همواره با اين كلمات خدا را مى‏خواند)

ستايش و نيايش

ستايش خداوندى را سزاست كه شبم را به صبح آورد بى آن كه مرده يا بيمار باشم، نه دردى بر رگ‏هاى تنم باقى گذارد، و نه به كيفر بدترين كردارم گرفتار كرد، نه بى‏فرزند و خاندان مانده، و نه از دين خدا روى گردانم، نه منكر پروردگار، نه ايمانم دگرگون، و نه عقلم آشفته، و نه به عذاب امّت‏هاى گذشته گرفتارم. در حالى كه صبح كردم كه بنده‏اى بى اختيار و بر نفس خود ستمكارم. خدايا بر تو است كه مرا محكوم فرمايى در حالى كه عذرى ندارم، و توان فراهم آوردن چيزى جز آنچه كه تو مى‏بخشايى ندارم، و قدرت حفظ خويش ندارم جز آن كه تو مرا حفظ كنى. خدايا به تو پناه مى‏برم از آن كه در سايه بى نيازى تو، تهيدست باشم، يا در پرتو روشنايى هدايت تو گمراه گردم، يا در پناه قدرت تو بر من ستم روا دارند، يا خوار و ذليل باشم در حالى كه كار در دست تو باشد خدايا جانم را نخستين نعمت گرانبهايى قرار ده كه مى‏ستانى، و نخستين سپرده‏اى. قرار ده كه از من باز پس مى‏گيرى خدايا ما به تو پناه مى‏بريم از آن كه از فرموده تو بيرون شويم، يا از دين تو خارج گرديم، يا هواهاى نفسانى پياپى بر ما فرود آيد، كه از هدايت ارزانى شده از جانب تو سرباز زنيم.

ترجمه خطبه 216

(از سخنرانيهاى امام عليه السّلام در صحراى صفین است)

1 حقوق اجتماعى

پس از ستايش پروردگار، خداوند سبحان، براى من، بر شما به جهت سرپرستى حكومت، حقّى قرار داده، و براى شما همانند حق من، حقّى تعيين فرموده است، پس حق گسترده‏تر از آن است كه وصفش كنند، ولى به هنگام عمل تنگنايى بى مانند دارد حق اگر به سود كسى اجرا شود، ناگزير به زيان او نيز روزى به كار رود، و چون به زيان كسى اجراء شود روزى به سود او نيز جريان خواهد داشت. اگر بنا باشد حق به سود كسى اجراء شود و زيانى نداشته باشد، اين مخصوص خداى سبحان است نه ديگر آفريده‏ها، به خاطر قدرت الهى بر بندگان، و عدالت او بر تمام موجوداتى كه فرمانش بر آنها جارى است،

لكن خداوند حق خود را بر بندگان، اطاعت خويش قرار داده، و پاداش آن را دو چندان كرده است، از روى بخشندگى، و گشايشى كه خواسته به بندگان عطا فرمايد.

2 حقوق متقابل رهبرى و مردم

پس، خداى سبحان برخى از حقوق خود را براى بعضى از مردم واجب كرد، و آن حقوق را در برابر هم گذاشت، كه برخى از حقوق برخى ديگر را واجب گرداند، و حقّى بر كسى واجب نمى‏شود مگر همانند آن را انجام دهد. و در ميان حقوق الهى، بزرگ‏ترين حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است، حق واجبى كه خداى سبحان، بر هر دو گروه لازم شمرد، و آن را عامل پايدارى پيوند ملّت و رهبر، و عزّت دين قرار داد. پس رعيّت اصلاح نمى‏شود جز آن كه زمامداران اصلاح گردند، و زمامداران اصلاح نمى‏شوند جز با درستكارى رعيّت. و آنگاه كه مردم حق رهبرى را اداء كنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزّت يابد، و راه‏هاى دين پديدار و نشانه‏هاى عدالت بر قرار، و سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پايدار گردد، پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حكومت اميدوار و دشمن در آرزوهايش مأيوس مى‏گردد. امّا اگر مردم بر حكومت چيره شوند، يا زمامدار بر رعيّت ستم كند، وحدت كلمه از بين مى‏رود، نشانه‏هاى ستم آشكار، و نيرنگ بازى در دين فراوان مى‏گردد، و راه گسترده سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم متروك، هوا پرستى فراوان، احكام دين تعطيل، و بيمارى‏هاى دل فراوان شود. مردم از اينكه حقّ بزرگى فراموش مى‏شود، يا باطل خطرناكى در جامعه رواج مى‏يابد، احساس نگرانى نمى‏كنند پس در آن زمان نيكان خوار، و بدان قدرتمند مى‏شوند، و كيفر الهى بر بندگان بزرگ و دردناك خواهد بود. پس بر شماست كه يكديگر را نصيحت كنيد، و نيكو همكارى نماييد. درست است كه هيچ كس نمى‏تواند حق اطاعت خداوندى را چنانكه بايد بگزارد، هر چند در به دست آوردن رضاى خدا حريص باشد، و در كار بندگى تلاش فراوان نمايد، لكن بايد به مقدار توان، حقوق الهى را رعايت كند كه يكى از واجبات الهى، يكديگر را به اندازه توان نصيحت كردن، و بر پا داشتن حق، و يارى دادن به يكديگر است. هيچ كس هر چند قدر او در حق بزرگ، و ارزش او در دين بيشتر باشد، بى نياز نيست كه او را در انجام حق يارى رسانند، و هيچ كس گرچه مردم او را خوار شمارند، و در ديده‏ها بى‏ارزش باشد، كوچك‏تر از آن نيست كه كسى را در انجام حق يارى كند، يا ديگرى به يارى او برخيزد. (پس يكى از ياران به پاخاست و با سخنى طولانى امام را ستود، حرف شنوايى و اطاعت از امام را اعلام داشت. آنگاه امام فرمود:) كسى كه عظمت خدا در جانش بزرگ، و منزلت او در قلبش والاست، سزاوار است كه هر چه جز خدا را كوچك شمارد.

و از او سزاوارتر كسى كه نعمت‏هاى خدا را فراوان در اختيار دارد، و بر خوان احسان خدا نشسته است، زيرا نعمت خدا بر كسى بسيار نگردد جز آن كه حقوق الهى بر او فراوان باشد.

3 روابط سالم و متقابل رهبر و مردم

مردم از پست‏ترين حالات زمامداران در نزد صالحان اين است كه گمان برند آنها دوستدار ستايش‏اند، و كشور دارى آنان بر كبر و خود پسندى استوار باشد ، و خوش ندارم، در خاطر شما بگذرد كه من ستايش را دوست دارم، و خواهان شنيدن آن مى‏باشم. سپاس خدا را كه چنين نبودم و اگر ستايش را دوست مى‏داشتم، آن را رها مى‏كردم به خاطر فروتنى در پيشگاه خداى سبحان، و بزرگى و بزرگوارى كه تنها خدا سزاوار آن است. گاهى مردم، ستودن افرادى را براى كار و تلاش روا مى‏دانند. اما من از شما مى‏خواهم كه مرا با سخنان زيباى خود مستاييد ، تا از عهده وظايفى كه نسبت به خدا و شما دارم بر آيم، و حقوقى كه مانده است بپردازم، و واجباتى كه بر عهده من است و بايد انجام گيرد اداء كنم، پس با من چنانكه با پادشاهان سركش سخن مى‏گويند، حرف نزنيد، و چنانكه از آدم‏هاى خشمگين كناره مى‏گيرند دورى نجوييد، و با ظاهر سازى با من رفتار نكنيد، و گمان مبريد اگر حقّى به من پيشنهاد دهيد بر من گران آيد، يا در پى بزرگ نشان دادن خويشم، زيرا كسى كه شنيدن حق، يا عرضه شدن عدالت بر او مشكل باشد، عمل كردن به آن، براى او دشوارتر خواهد بود . پس، از گفتن حق، يا مشورت در عدالت خوددارى نكنيد، زيرا خود را برتر از آن كه اشتباه كنم  و از آن ايمن باشم نمى‏دانم، مگر آن كه خداوند مرا حفظ فرمايد. پس همانا من و شما بندگان و مملوك پروردگاريم كه جز او پروردگارى نيست. او مالك ما، و ما را بر نفس خود اختيارى نيست. ما را از آنچه بوديم خارج و بدانچه صلاح ما بود در آورد. به جاى گمراهى هدايت، و به جاى كورى بينايى به ما عطا فرمود.

ترجمه خطبه 217

شكوه از قريش

خدايا براى پيروزى بر قريش و يارانشان از تو كمك مى‏خواهم، كه پيوند خويشاوندى مرا بريدند، و كار مرا دگرگون كردند، و همگى براى مبارزه با من در حقّى كه از همه آنان سزاوارترم، متّحد گرديدند و گفتند:

«حق را اگر توانى بگير، و يا اگر تو را از حق محروم دارند، يا با غم و اندوه صبر كن، و يا با حسرت بمير» به اطرافم نگريستم ديدم كه نه ياورى دارم، و نه كسى از من دفاع و حمايت مى‏كند، جز خانواده‏ام كه مايل نبودم جانشان به خطر افتد. پس خار در چشم فرو رفته، ديده بر هم نهادم، و با گلوى استخوان در آن گير كرده، جام تلخ را جرعه جرعه نوشيدم، و در فرو خوردن خشم در امرى كه تلخ‏تر از گياه حنظل، و دردناك‏تر از فرو رفتن تيزى شمشير در دل بود شكيبايى كردم

(اين گفتار در ضمن خطبه‏هاى گذشته آمد لكن به خاطر اختلاف روايت آن را دوباره آورديم)

ترجمه خطبه 218

(در باره كسانى كه براى جنگ با او به بصره رفتند)

افشاى خيانت ناكثان

بر كارگزاران و خزانه داران بيت المال مسلمانان كه در فرمان من بودند، و بر مردم شهرى كه تمامى آنها بر اطاعت من، و وفادارى در بيعت با من وحدت داشتند، هجوم آوردند، آنان را از هم پراكندند، و به زيان من، در ميانشان اختلاف افكندند، و بر شيعيان من تاختند، گروهى را با نيرنگ كشتند، و گروهى دست بر شمشير فشرده با دشمن جنگيدند تا صادقانه خدا را ملاقات كردند.

ترجمه خطبه 219

(در ميدان نبرد جمل در سال 36 هجرى وقتى به جنازه طلحه  و عبد الرحمن بن عتاب  رسيد فرمود)

تأسّف بر كشتگان جمل

ابو محمد (طلحه) در اين مكان، غريب مانده است به خدا سوگند خوش نداشتم قريش را زير تابش ستارگان كشته و افتاده بينم به خونخواهى، بر فرزندان «عبد مناف» دست يافتم، ولى سر كردگانى «بنى جمح» از دستم گريختند، آنان براى كارى كه در شأن آنها نبود سر بر افراشتند، و پيش از رسيدن به آن سركوب شدند.

ترجمه خطبه 220

پوينده راه خدا

عقلش را زنده كرد و نفس خويش را كشت، تا آنجا كه جسمش لاغر، و خشونت اخلاقش به نرمى گراييد، برقى پر نور براى او درخشيد،

و راه را براى او روشن كرد و در راه راست او را كشاند و از درى به در ديگر برد تا به در سلامت و سراى جاودانه رساند، كه دو پاى او در قرارگاه امن با آرامش تن، استوار شد. اين، پاداش آن بود كه دل را درست به كار گرفت، و پروردگار خويش را راضى كرد.

ترجمه خطبه 221

(پس از خواندن آيه 1 سوره تكاثر «افزون طلبى شما را به خود مشغول داشته تا آنجا كه به ديدار قبرها رفتيد»  فرمود)

1 هشدار از غفلت زدگى‏ها

شگفتا چه مقصد بسيار دورى و چه زيارت كنندگان بيخبرى و چه كار دشوار و مرگبارى پنداشتند كه جاى مردگان خالى است، آنها كه سخت مايه عبرتند، و از دور با ياد گذشتگان، فخر مى‏فروشند. آيا به گورهاى پدران خويش مى‏نازند و يا به تعداد فراوانى كه در كام مرگ فرو رفته‏اند آيا خواهان بازگشت اجسادى هستند كه پوسيده شده و حركاتشان به سكون تبديل گشت آنها مايه عبرت باشند سزاوارتر است تا تفاخر اگر با مشاهده وضع آنان به فروتنى روى آورند عاقلانه‏تر است تا آنان را وسيله فخر فروشى قرار دهند اما بدانها با ديده‏هاى كم سو نگريستند، و با كوته بينى در امواج نادانى فرو رفتند، اگر حال آنان را از خانه‏هاى ويران، و سرزمين‏هاى خالى از زندگان، مى‏پرسيدند، پاسخ مى‏دادند: آنان با گمراهى در زمين فرو خفتند، و شما ناآگاهانه دنباله روى آنان شديد. بر روى كاسه‏هاى سر آنها راه مى‏رويد، و بر روى جسدهايشان زراعت مى‏كنيد، و آنچه به جا گذاشته‏اند مى‏خورشيد، و بر خانه‏هاى ويران آنها مسكن گرفته‏ايد، و روزگارى كه ميان آنها و شماست بر شما گريه و زارى مى‏كند، آنها پيش از شما به كام مرگ فرو رفتند، و براى رسيدن به آبشخور، از شما پيشى گرفتند.

2 شرح حالات رفتگان

در حالى كه آنها داراى عزّت پايدار، و درجات والاى افتخار بودند. پادشاهان حاكم، يا رعيّت سر فراز بودند كه سرانجام به درون برزخ راه يافتند، و زمين آنها را در خود گرفت، و از گوشت بدن‏هاى آنان خورد، و از خون آنان نوشيد، پس در شكاف گورها بى جان و بدون حركت پنهان مانده‏اند. نه از دگرگونى‏ها نگرانند،

و نه از زلزله‏ها ترسناك، و نه از فريادهاى سخت هراسى دارند. غائب شدگانى كه كسى انتظار آنان را نمى‏كشد، و حاضرانى كه حضور نمى‏يابند، اجتماعى داشتند و پراكنده شدند، با يكديگر مهربان بودند و جدا گرديدند، اگر يادشان فراموش گشت، يا ديارشان ساكت شد، براى طولانى شدن زمان يا دورى مكان نيست، بلكه جام مرگ نوشيدند. گويا بودند و لال شدند، شنوا بودند و كر گشتند، و حركاتشان به سكون تبديل شد، چنان آرميدند كه گويا بيهوش بر خاك افتاده و در خواب فرو رفته‏اند. همسايگانى هستند كه با يكديگر انس نمى‏گيرند و دوستانى‏اند كه به ديدار يكديگر نمى‏روند. پيوندهاى شناسايى در ميانشان پوسيده، و اسباب برادرى قطع گرديده است. با اينكه در يك جا گرد آمده‏اند تنهايند، رفيقان يكديگرند و از هم دورند، نه براى شب صبحگاهى مى‏شناسند، و نه براى روز شامگاهى. شب، يا روزى كه به سفر مرگ رفته‏اند براى آنها جاويدان است. خطرات آن جهان را وحشتناك‏تر از آنچه مى‏ترسيدند يافتند، و نشانه‏هاى آن را بزرگ‏تر از آنچه مى‏پنداشتند مشاهده كردند. براى رسيدن به بهشت يا جهنّم، تا قرارگاه اصلى‏شان مهلت داده شدند، و جهانى از بيم و اميد برايشان فراهم آمد. اگر مى‏خواستند آنچه را كه ديدند توصيف كنند، زبانشان عاجز مى‏شد.

3 پيام مردگان

حال اگر چه آثارشان نابود، و اخبارشان فراموش شده، امّا چشم‏هاى عبرت بين، آنها را مى‏نگرد، و گوش جان اخبارشان را مى‏شنود، كه با زبان ديگرى با ما حرف مى‏زنند و مى‏گويند: چهره‏هاى زيبا پژمرده و بدن‏هاى ناز پرورده پوسيده شد، و بر اندام خود لباس كهنگى پوشانده‏ايم، و تنگى قبر ما را در فشار گرفته، وحشت و ترس را از يكديگر به ارث برده‏ايم، خانه‏هاى خاموش قبر بر ما فرو ريخته، و زيبايى‏هاى اندام ما را نابود، و نشانه‏هاى چهره‏هاى ما را دگرگون كرده است. اقامت ما در اين خانه‏هاى وحشت‏زا طولانى است، نه از مشكلات رهايى يافته، و نه از تنگى قبر گشايشى فراهم شد. مردم اگر آنها را در انديشه خود بياوريد، يا پرده‏ها كنار رود، مردگان را در حالتى مى‏نگريد كه حشرات گوش‏هايشان را خورده، چشم‏هايشان به جاى سرمه پر از خاك گرديده، و زبان‏هايى كه با سرعت و فصاحت سخن مى‏گفتند پاره پاره شده، قلب‏ها در سينه‏ها پس از بيدارى به خاموشى گراييده، و در تمام اعضاى بدن پوسيدگى تازه‏اى آشكار شده، و آنها را زشت گردانيده، و راه آفت زدگى بر اجسادشان گشوده شده، همه تسليم شده، نه دستى براى دفاع، و نه قلبى براى زارى دارند. و آنان را مى‏بينى كه دل‏هاى خسته از اندوه، و چشم‏هاى پر شده از خاشاك دارند، و حالات اندوهناك آنها دگرگونى ايجاد نمى‏شود و سختى‏هاى آنان بر طرف نمى‏گردد.