12 تعصّب ورزيدن زشت و زيبا
من در اعمال و رفتار جهانيان نظر دوختم، هيچ كس را نيافتم كه بدون علّت در باره
چيزى تعصّب ورزد، جز با دليلى كه با آن ناآگاهان را بفريبد، و يا برهانى آورد كه در
عقل سفيهان نفوذ كند، جز شما زيرا در باره چيزى تعصّب مىورزيد كه نه علّتى دارد و
نه سببى، ولى شيطان به خاطر اصل خلقت خود بر آدم عليه السّلام تعصّب ورزيد، و
آفرينش او را مورد سرزنش قرار داد و گفت «مرا از آتش و تو را از گل ساختهاند»، و
سرمايهداران فساد زده امّتها، براى داشتن نعمتهاى فراوان تعصّب ورزيدند و گفتند:
«ما صاحبان فرزندان و اموال فراوانيم و هرگز عذاب نخواهيم شد» پس اگر در تعصّب
ورزيدن ناچاريد، براى اخلاق پسنديده، افعال نيكو، و كارهاى خوب تعصّب داشته باشيد،
همان افعال و كردارى كه انسانهاى با شخصيّت، و شجاعان خاندان عرب، و سران قبائل در
آنها از يكديگر پيشى مىگرفتند، يعنى اخلاق پسنديده، بردبارى به هنگام خشم فراوان،
و كردار و رفتار زيبا و درست، و خصلتهاى نيكو پس تعصّب ورزيد در حمايت كردن از
پناهندگان، و همسايگان، وفادارى به عهد و پيمان، اطاعت كردن از نيكىها، سرپيچى از
تكبّر و خود پسندىها، تلاش در جود و بخشش، خود دارى از ستمكارى، بزرگ شمردن
خونريزى، انصاف داشتن با مردم، فروخوردن خشم، پرهيز از فساد در زمين، تا رستگار
شويد.
13 علل پيروزى و شكست ملّتها
از كيفرهايى كه بر اثر كردار بد و كارهاى ناپسند بر امّتهاى پيشين فرود آمد خود
را حفظ كنيد، و حالات گذشتگان را در خوبىها و سختىها به ياد آوريد، و بترسيد كه
همانند آنها باشيد پس آنگاه كه در زندگى گذشتگان مطالعه و انديشه مىكنيد، عهده دار
چيزى باشيد كه عامل عزّت آنان بود، و دشمنان را از سر راهشان برداشت، و سلامت و
عافيت زندگى آنان را فراهم كرد، و نعمتهاى فراوان را در اختيارشان گذاشت، و كرامت
و شخصيّت به آنان بخشيد، كه از تفرقه و جدايى اجتناب كردند، و بر وحدت و همدلى همّت
گماشتند، و يكديگر را به وحدت واداشته به آن سفارش كردند. و از كارهايى كه پشت آنها
را شكست، و قدرت آنها را در هم كوبيد، چون كينه توزى با يكديگر، پركردن دلها از بخل
و حسد، به يكديگر پشت كردن و از هم بريدن، و دست از يارى هم كشيدن، بپرهيزيد، و در
احوالات مؤمنان پيشين انديشه كنيد، كه چگونه در حال آزمايش و امتحان به سر بردند، آيا بيش از همه مشكلات بر دوش آنها نبود و آيا بيش از همه
مردم در سختى و زحمت نبودند و آيا از همه مردم جهان بيشتر در تنگنا قرار نداشتند
فرعونهاى زمان، آنها را به بردگى كشاندند، و همواره بدترين شكنجهها را بر آنان
وارد كردند، و انواع تلخىها را به كامشان ريختند، كه اين دوران ذلّت و هلاكت و
مغلوب بودن، تداوم يافت نه راهى وجود داشت كه سرپيچى كنند، و نه چارهاى كه از خود
دفاع نمايند، تا آن كه خداوند، تلاش و استقامت و بردبارى در برابر ناملايمات آنها
را، در راه دوستى خود، و قدرت تحمّل ناراحتىها را براى ترس از خويش، مشاهده فرمود.
آنان را از تنگناهاى بلا و سختىها نجات داد، و ذلّت آنان را به عزّت و بزرگوارى، و
ترس آنها را به امنيّت تبديل فرمود، و آنها را حاكم و زمامدار و پيشواى انسانها
قرار داد، و آن قدر كرامت و بزرگى از طرف خدا به آنها رسيد كه خيال آن را نيز در سر
نمىپروراندند. پس انديشه كنيد كه چگونه بودند آنگاه كه: وحدت اجتماعى داشتند،
خواستههاى آنان يكى، قلبهاى آنان يكسان، و دستهاى آنان مدد كار يكديگر، شمشيرها
يارى كننده، نگاهها به يك سو دوخته، و ارادهها واحد و همسو بود آيا در آن حال
مالك و سرپرست سراسر زمين نبودند و رهبر و پيشواى همه دنيا نشدند پس به پايان كار
آنها نيز بنگريد در آن هنگام كه به تفرقه و پراكندگى روى آوردند، و مهربانى و دوستى
آنان از بين رفت، و سخنها و دلهايشان گوناگون شد، از هم جدا شدند، به حزبها و
گروهها پيوستند، خداوند لباس كرامت خود را از تنشان بيرون آورد، و نعمتهاى فراوان
شيرين را از آنها گرفت، و داستان آنها در ميان شما عبرت انگيز باقى ماند. از حالات
زندگى فرزندان اسماعيل پيامبر، و فرزندان اسحاق پيامبر، فرزندان اسراييل «يعقوب»
(كه درود بر آنان باد) عبرت گيريد، راستى چقدر حالات ملّتها با هم يكسان، و در صفات
و رفتارشان با يكديگر همانند است در احوالات آنها روزگارى كه از هم جدا و پراكنده
بودند انديشه كنيد، زمانى كه پادشاهان كسرى و قيصر بر آنان حكومت مىكردند ، و
آنها را از سرزمينهاى آباد، از كنارههاى دجله و فرات، و از محيطهاى سر سبز و
خرّم دور كردند، و به صحراهاى كم گياه، و بىآب و علف، محل وزش بادها، و
سرزمينهايى كه زندگى در آنجاها مشكل بود تبعيد كردند، آنان را در مكانهاى
نامناسب، مسكين و فقير، همنشين شتران ساختند، خانههاشان پستترين خانه ملّتها، و
سرزمين زندگيشان خشكترين بيابانها بود، نه دعوت حقّى وجود داشت كه به آن روى
آورند و پناهنده شوند، و نه سايه محبّتى وجود داشت كه در عزّت آن زندگى كنند. حالات
آنان دگرگون، و قدرت آنان پراكنده، و جمعيّت انبوهشان متفرّق بود. در بلايى سخت، و
در جهالتى فراگير فرو رفته بودند، دختران را زنده به گور، و بتها را پرستش
مىكردند، و قطع رابطه با خويشاوندان، و غارتگرىهاى پياپى در ميانشان رواج يافته
بود.
14 رهآورد بعثت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و
سلّم
حال به نعمتهاى بزرگ الهى كه به هنگامه بعثت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و
آله و سلّم بر آنان فروريخت بنگريد، كه چگونه اطاعت آنان را با دين خود پيوند داد.
و با دعوتش آنها را به وحدت رساند چگونه نعمتهاى الهى بالهاى كرامت خود را بر آنان
گستراند، و جويبارهاى آسايش و رفاه بر ايشان روان ساخت و تمام بركات آيين حق، آنها
را در بر گرفت در ميان نعمتها غرق گشتند، و در خرّمى زندگانى شادمان شدند، امور
اجتماعى آنان در سايه قدرت حكومت اسلام استوار شد، و در پرتو عزّتى پايدار آرام
گرفتند، و به حكومتى پايدار رسيدند. آنگاه آنان حاكم و زمامدار جهان شدند، و سلاطين
روى زمين گرديدند، و فرمانرواى كسانى شدند كه در گذشته حاكم بودند، و قوانين الهى
را بر كسانى اجراء مىكردند كه مجريان احكام بودند، و در گذشته كسى قدرت در هم
شكستن نيروى آنان را نداشت، و هيچ كس خيال مبارزه با آنان را در سر نمىپروراند.
15 علل نكوهش و سقوط كوفيان
آگاه باشيد كه شما هم اكنون دست از رشته اطاعت كشيديد، و با زنده كردن ارزشهاى
جاهليّت، دژ محكم الهى را در هم شكستيد، در حالى كه خداوند بر اين امّت اسلامى بر
«وحدت و برادرى» منّت گذارده بود، كه در سايه آن زندگى كنند، نعمتى بود كه هيچ
ارزشى نمىتوان همانند آن تصوّر كرد، زيرا از هر ارزشى گران قدرتر، و از هر كرامتى
والاتر بود. بدانيد كه پس از هجرت، دوباره چونان اعراب باديه نشين شدهايد، و پس از
وحدت و برادرى به احزاب گوناگون تبديل گشتهايد، از اسلام تنها نام آن، و از ايمان
جز نشانى را نمىشناسيد شعار مىدهيد: آتش آرى، ننگ هرگز گويا مىخواهيد اسلام را
واژگون، و پرده حرمتش را پاره كنيد و پيمانى را كه خدا براى حفظ حرمت مسلمين در
زمين، و عامل امنيّت و آرامش مردم قرار داد بشكنيد همانا اگر شما به غير اسلام پناه
بريد، كافران با شما نبرد خواهند كرد. آنگاه نه جبرئيل و نه ميكائيل، نه مهاجر و نه
انصار، وجود ندارند كه شما را يارى دهند، و چارهاى جز نبرد با شمشير نداريد تا خدا
در ميان شما حكم نمايد. مردم از مثلهاى قرآن در باره كسانى كه عذاب و كيفر شدند، و
روزهاى سخت آنان، و آسيبهاى شديدى كه ديدند آگاهيد، پس وعده عذاب خدا را دور
مپنداريد، و به عذر اينكه آگاهى نداريد خود را گرفتار نسازيد، و انتقام خدا را سبك،
و خود را از كيفر الهى ايمن مپنداريد، زيرا كه خداى سبحان، مردم روزگاران گذشته را
از رحمت خود دور نساخت مگر براى ترك امر به معروف، و نهى از منكر. پس خدا، بىخردان
را براى نافرمانى، و خردمندان را براى ترك باز داشتن ديگران از گناه، لعنت كرد. آگاه باشيد شما رشته پيوند با اسلام را قطع، و اجراى حدود الهى را تعطيل، و
احكام اسلام را به فراموشى سپردهايد
16 قاطعيّت امام در نبرد با منحرفان
آگاه باشيد خداوند مرا به جنگ با سركشان تجاوز كار، پيمان شكنان و فساد كنندگان
در زمين فرمان داد: با ناكثان پيمان شكن جنگيدم، و با قاسطين تجاوز كار جهاد كردم،
و مارقين خارج شده از دين را خوار و زبون ساختم، و رهبر خوارج (شيطان ردهه) بانگ
صاعقهاى قلبش را به تپش آورد و سينهاش را لرزاند و كارش را ساخت. حال تنها اندكى
از سركشان و ستمگران باقى ماندند، كه اگر خداوند مرا باقى گذارد با حمله ديگرى
نابودشان خواهم كرد، و حكومت حق را در سراسر كشور اسلامى پايدار خواهم كرد، جز
مناطق پراكنده و دور دست.
17 سوابق درخشان شجاعت و فضائل امام عليه السّلام
من در خردسالى، بزرگان عرب را به خاك افكندم، و شجاعان دو قبيله معروف «ربيعه» و
«مضر» را در هم شكستم شما موقعيّت مرا نسبت به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و
سلّم در خويشاوندى نزديك، در مقام و منزلت ويژه مىدانيد، پيامبر مرا در اتاق خويش
مىنشاند، در حالى كه كودك بودم مرا در آغوش خود مىگرفت، و در بستر مخصوص خود
مىخوابانيد، بدنش را به بدن من مىچسباند، و بوى پاكيزه خود را به من مىبوياند، و
گاهى غذايى را لقمه لقمه در دهانم مىگذارد، هرگز دروغى در گفتار من، و اشتباهى در
كردارم نيافت. از همان لحظهاى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را از شير
گرفتند، خداوند بزرگترين فرشته (جبرئيل) خود را مأمور تربيت پيامبر صلّى اللّه
عليه و آله و سلّم كرد تا شب و روز، او را به راههاى بزرگوارى و راستى و اخلاق
نيكو راهنمايى كند، و من همواره با پيامبر بودم چونان فرزند كه همواره با مادر است،
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هر روز نشانه تازهاى از اخلاق نيكو را برايم
آشكار مىفرمود، و به من فرمان مىداد كه به او اقتداء نمايم. پيامبر صلّى اللّه
عليه و آله و سلّم چند ماه از سال را در غار حراء مىگذراند، تنها من او را مشاهده
مىكردم، و كسى جز من او را نمىديد، در آن روزها، در هيچ خانه اسلام راه نيافت جز
خانه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه خديجه هم در آن بود و من سوّمين
آنان بودم. من نور وحى و رسالت را مىديدم، و بوى نبوّت را مىبوييدم من هنگامى كه
وحى بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرود مىآمد، ناله شيطان را شنيدم،
گفتم اى رسول خدا، اين ناله كيست گفت: شيطان است كه از پرستش خويش مأيوس گرديد و
فرمود: «على تو آنچه را من مىشنوم، مىشنوى، و آنچه را كه من مىبينم، مىبينى، جز
اينكه تو پيامبر نيستى، بلكه وزير من بوده و به راه خير مىروى»
18 خيره سرى و دشمنى سران قريش
من با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بودم آنگاه كه سران قريش نزد او
آمدند و گفتند: «اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تو ادّعاى بزرگى كردى، كه هيچيك از پدران
و خاندانت نكردند، ما از تو معجزهاى مىخواهيم، اگر پاسخ مثبت داده، انجام دهى،
مىدانيم كه تو پيامبر و فرستاده خدايى، و اگر از انجام آن سرباز زنى، خواهيم دانست
كه ساحر و دروغگويى» پس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود «شما چه
مىخواهيد» گفتند: «اين درخت را بخوان تا از ريشه كنده شود و در پيش تو بايستد»
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: خداوند بر همه چيز تواناست. حال اگر
خداوند اين كار را بكند آيا ايمان مىآوريد و به حق شهادت مىدهيد گفتند: آرى،
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: من بزودى نشانتان مىدهم آنچه را كه
درخواست كرديد، و همانا بهتر از هر كس مىدانم كه شما به خير و نيكى باز نخواهيد
گشت، زيرا در ميان شما كسى است كه كشته شده و در چاه «بدر» دفن خواهد شد، و كسى
است كه جنگ احزاب را تدارك خواهد كرد. سپس به درخت اشاره كرد و فرمود: «اى درخت
اگر به خدا و روز قيامت ايمان دارى، و مىدانى من پيامبر خدايم، از زمين با
ريشههايت در آى، و به فرمان خدا در پيش روى من قرار گير» سوگند به پيامبرى كه خدا
او را به حق مبعوث كرد، درخت با ريشههايش از زمين كنده شده، و پيش آمد كه با صداى
شديد چونان به هم خوردن بال پرندگان، يا به هم خوردن شاخههاى درختان، جلو آمد و در
پيش روى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ايستاد كه برخى از شاخههاى بلند خود
را بر روى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و بعضى ديگر را روى من انداخت و من
در طرف راست پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ايستاده بودم، وقتى سران قريش اين
منظره را مشاهده كردند، با كبر و غرور گفتند: «به درخت فرمان ده، نصفش جلوتر آيد، و
نصف ديگر در جاى خود بماند» پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمان داد. نيمى
از درخت با وضعى شگفتآور و صدايى سخت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
نزديك شد گويا مىخواست دور آن حضرت بپيچد، امّا سران قريش از روى كفر و سركشى
گفتند: «فرمان ده اين نصف باز گردد و به نيم ديگر ملحق شود، و به صورت اول در آيد»
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دستور داد و چنان شد. من گفتم: لا اله الا
اللّه، اى رسول خدا من نخستين كسى هستم كه به تو ايمان آوردم، و نخستين فردى هستم
اقرار مىكنم كه درخت با فرمان خدا براى تصديق نبوّت، و بزرگداشت دعوت رسالت، آنچه
را خواستى انجام داد. امّا سران قريش همگى گفتند: «او ساحرى است دروغگو، كه سحرى
شگفت آور دارد، و سخت با مهارت است». و خطاب به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و
سلّم گفتند: «آيا نبوّت تو را كسى جز امثال على عليه السّلام باور مىكند»
19 الگوهاى كامل ايمان
و همانا من از كسانى هستم كه در راه خدا از هيچ سرزنشى نمىترسند، كسانى كه
سيماى آنها سيماى صدّيقان، و سخنانشان، سخنان نيكان است، شب زنده داران و روشنى
بخشان روزند، به دامن قرآن پناه برده سنّتهاى خدا و رسولش را زنده مىكنند، نه
تكبّر و خود پسندى دارند، و نه بر كسى برترى مىجويند، نه خيانتكارند و نه در زمين
فساد مىكنند، قلبهايشان در بهشت، و پيكرهايشان سرگرم اعمال پسنديده است.
ترجمه خطبه 193
(گفته شد يكى از ياران پرهيزكار امام عليه السّلام به نام همّام گفت: اى امير
مؤمنان پرهيزكاران را براى من آنچنان وصف كن كه گويا آنان را با چشم مىنگرم. امام
عليه السّلام در پاسخ او درنگى كرد و فرمود «اى همّام از خدا بترس و نيكوكار باش كه
خداوند با پرهيزكاران و نيكوكاران است» امّا همّام دست بردار نبود و اصرار ورزيد،
تا آن كه امام عليه السّلام تصميم گرفت صفات پرهيزكاران را بيان فرمايد. پس خدا را
سپاس و ثنا گفت، و بر پيامبرش درود فرستاد، و فرمود)
1 سيماى پرهيزكاران
پس از ستايش پروردگار همانا خداوند سبحان پديدهها را در حالى آفريد كه از
اطاعتشان بىنياز، و از نافرمانى آنان در امان بود، زيرا نه معصيت گناهكاران به خدا
زيانى مىرساند و نه اطاعت مؤمنان براى او سودى دارد، روزى بندگان را تقسيم، و هر
كدام را در جايگاه خويش قرار داد. امّا پرهيزكاران در دنيا داراى فضيلتهاى برترند،
سخنانشان راست، پوشش آنان ميانه روى، و راه رفتنشان با تواضع و فروتنى است، چشمان
خود را بر آنچه خدا حرام كرده مىپوشانند، و گوشهاى خود را وقف دانش سودمند
كردهاند، و در روزگار سختى و گشايش، حالشان يكسان است. و اگر نبود مرگى كه خدا بر
آنان مقدّر فرموده، روح آنان حتى به اندازه بر هم زدن چشم، در بدنها قرار
نمىگرفت، از شوق ديدار بهشت، و از ترس عذاب جهنّم. خدا در جانشان بزرگ و ديگران
كوچك مقدارند، بهشت براى آنان چنان است كه گويى آن را ديده و در نعمتهاى آن به سر
مىبرند، و جهنّم را چنان باور دارند كه گويى آن را ديده و در عذابش گرفتارند.
دلهاى پرهيزكاران اندوهگين، و مردم از آزارشان در أمان، تنهايشان لاغر، و
درخواستهايشان اندك، و نفسشان عفيف و دامنشان پاك است. در روزگار كوتاه دنيا صبر
كرده تا آسايش جاودانه قيامت را به دست آورند: تجارتى پر سود كه پروردگارشان فراهم
فرموده، دنيا مىخواست آنها را بفريبد امّا عزم دنيا نكردند، مى خواست آنها را اسير
خود گرداند كه با فدا كردن جان، خود را آزاد ساختند.
2 شب پرهيزكاران
پرهيزكاران در شب بر پا ايستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفكّر و
انديشه مىخوانند، با قرآن جان خود را محزون و داروى درد خود را مىيابند. وقتى به
آيهاى برسند كه تشويقى در آن است، با شوق و طمع بهشت به آن روى آورند، و با جان پر
شوق در آن خيره شوند، و گمان مىبرند كه نعمتهاى بهشت برابر ديدگانشان قرار دارد، و هر گاه به آيهاى مىرسند كه ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن مىسپارند،
و گويا صداى بر هم خوردن شعلههاى آتش، در گوششان طنين افكن است، پس قامت به شكل
ركوع خم كرده، پيشانى و دست و پا بر خاك ماليده، و از خدا آزادى خود را از آتش
جهنّم مىطلبند.
3 روز پرهيزكاران
پرهيزكاران در روز، دانشمندانى بردبار، و نيكوكارانى با تقوا هستند كه ترس الهى
آنان را چونان تير تراشيده لاغر كرده است، كسى كه به آنها مىنگرد مىپندارد كه
بيمارند امّا آنان را بيمارى نيست، و مىگويد، مردم در اشتباهند در صورتى كه آشفتگى
ظاهرشان، نشان از امرى بزرگ است. از اعمال اندك خود خشنود نيستند، و اعمال زياد خود
را بسيار نمىشمارند. نفس خود را متّهم مىكنند، و از كردار خود ترسناكند. هرگاه
يكى از آنان را بستايند، از آنچه در تعريف او گفته شد در هراس افتاده مىگويد: «من
خود را از ديگران بهتر مىشناسم و خداى من، مرا بهتر از من مىشناسد، بار خدايا،
مرا بر آنچه مىگويند محاكمه نفرما، و بهتر از آن قرارم ده كه مىگويند، و گناهانى
كه نمىدانند بيامرز»
4 نشانههاى پرهيزكاران
و از نشانههاى يكى از پرهيزكاران اين است كه او را اينگونه مىبينى: در ديندارى
نيرومند، نرمخو و دور انديش است، داراى ايمانى پر از يقين، حريص در كسب دانش، با
داشتن علم بردبار، در توانگرى ميانه رو، در عبادت فروتن، در تهيدستى آراسته، در
سختىها بردبار، در جستجوى كسب حلال، در راه هدايت شادمان و پرهيز كننده از طمع
ورزى، مىباشد. اعمال نيكو انجام مىدهد و ترسان است، روز را به شب مىرساند با
سپاسگزارى، و شب را به روز مىآورد با ياد خدا، شب مىخوابد اما ترسان، و بر
مىخيزد شادمان، ترس براى اينكه دچار غفلت نشود، و شادمانى براى فضل و رحمتى كه به
او رسيده است. اگر نفس او در آنچه دشوار است فرمان نبرد، از آنچه دوست دارد محرومش
مىكند. روشنى چشم پرهيزكار در چيزى قرار دارد كه جاودانه است، و آن را ترك مىكند
كه پايدار نيست، بردبارى را با علم، و سخن را با عمل، در مىآميزد. پرهيزكار را
مىبينى كه: آرزويش نزديك، لغزشهايش اندك، قلبش فروتن، نفسش قانع، خوراكش كم، كارش
آسان، دينش حفظ شده، شهوتش در حرام مرده و خشمش فرو خورده است. مردم به خيرش
اميدوار، و از آزارش در امانند. اگر در جمع بىخبران باشد نامش در گروه ياد آوران
خدا ثبت مىگردد، و اگر در ياد آوران باشد نامش در گروه بىخبران نوشته نمىشود.
ستمكار خود را عفو مىكند، به آن كه محرومش ساخته مىبخشد، به آن كس كه با او بريده
مىپيوندد، از سخن زشت دور، و گفتارش نرم، بدىهاى او پنهان، و كار نيكش آشكار است.
نيكىهاى او به همه رسيده، آزار او به كسى نمىرسد. در سختىها آرام، و در ناگواريها بردبار و در خوشىها سپاسگزار است. به آن كه
دشمن دارد ستم نكند، و نسبت به آن كه دوست دارد به گناه آلوده نشود. پيش از آن كه
بر ضد او گواهى دهند به حق اعتراف مىكند، و آنچه را به او سپردهاند ضايع
نمىسازد، و آنچه را به او تذكّر دادند فراموش نمىكند. مردم را با لقبهاى زشت
نمىخواند، همسايگان را آزار نمىرساند، در مصيبتهاى ديگران شاد نمىشود و در كار
ناروا دخالت نمىكند، و از محدوده حق خارج نمىشود. اگر خاموش است سكوت او
اندوهگينش نمىكند، و اگر بخندد آواز خنده او بلند نمىشود، و اگر به او ستمى روا
دارند صبر مىكند تا خدا انتقام او را بگيرد. نفس او از دستش در زحمت، ولى مردم در
آسايشند. براى قيامت خود را به زحمت مىافكند، ولى مردم را به رفاه و آسايش
مىرساند. دورى او از برخى مردم، از روى زهد و پارسايى، و نزديك شدنش با بعضى ديگر
از روى مهربانى و نرمى است. دورى او از تكبّر و خود پسندى، و نزديكى او از روى حيله
و نيرنگ نيست. (سخن امام كه به اينجا رسيد، ناگهان همّام نالهاى زد و جان داد.
امام عليه السّلام فرمود) سوگند به خدا من از اين پيش آمد بر همّام مىترسيدم. سپس
گفت: آيا پندهاى رسا با آنان كه پذيرنده آنند چنين مىكند شخصى رسيد و گفت: چرا با
تو چنين نكرد امام عليه السّلام پاسخ داد: واى بر تو، هر أجلى وقت معيّنى دارد كه
از آن پيش نيفتد و سبب مشخّصى دارد كه از آن تجاوز نكند. آرام باش و ديگر چنين
سخنانى مگو، كه شيطان آن را بر زبانت رانده است.
ترجمه خطبه 194
(از شرح خوئى بر مىآيد كه اين سخنرانى در شهر كوفه ايراد شده) (وصف منافقان)
خدا را بر توفيقى كه بر اطاعتش داده، و ما را از نافرمانى باز داشته، ستايش
مىكنيم، و از او مىخواهيم كه نعمتش را كامل، و دست ما را به ريسمان محكمش متّصل
گرداند.
1 مشكلات رسالت
و شهادت مىدهيم كه محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بنده و فرستاده اوست، كه
در راه رضايت حق در كام هر گونه سختى و ناراحتى فرو رفت، و جام مشكلات و ناگواريها
را سر كشيد، روزگارى خويشاوندان او به دو رويى و دشمنى پرداختند، و بيگانگان در
كينه توزى و دشمنى با او متّحد شدند. اعراب براى نبرد با پيامبر عنان گسيخته، و با
تازيانه بر مركبها نواخته و از هر سو گرد مىآمدند، و از دورترين سرزمين، و فراموش
شدهترين نقطهها، دشمنى خود را بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرود
آوردند.
2 سيماى منافقان
اى بندگان خدا شما را به ترس از خدا سفارش مىكنم، و شما را از منافقان
مىترسانم، زيرا آنها گمراه و گمراه كنندهاند، خطاكار و به خطاكارى تشويق كنندهاند، به رنگهاى
گوناگون ظاهر مىشوند، از ترفندهاى گوناگون استفاده مىكنند، براى شكستن شما از هر
پناهگاهى استفاده مىكنند، و در هر كمينگاهى به شكار شما مىنشينند، قلبهايشان
بيمار، و ظاهرشان آراسته است، در پنهانى راه مىروند، و از بيراههها حركت مىكنند.
وصفشان دارو، و گفتارشان درمان امّا كردارشان دردى است بى درمان، بر رفاه و آسايش
مردم حسد مىورزند، و بر بلاء و گرفتارى مردم مىافزايند، و اميدواران را نا اميد
مىكنند.
آنها در هر راهى كشتهاى، و در هر دلى راهى، و بر هر اندوهى اشكها مىريزند،
مدح و ستايش را به يكديگر قرض مىدهند، و انتظار پاداش مىكشند، اگر چيزى را
بخواهند اصرار مىكنند و اگر ملامت شوند، پرده درى مىكنند، و اگر داورى كنند اسراف
مىورزند. آنها برابر هر حقّى باطلى، و برابر هر دليلى شبههاى، و براى هر زندهاى
قاتلى، و براى هر درى كليدى، و براى هر شبى چراغى تهيّه كردهاند. با اظهار يأس
مىخواهند به مطامع خويش برسند، و بازار خود را گرم سازند، و كالاى خود را بفروشند،
سخن مىگويند اما به اشتباه و ترديد مىاندازند، وصف مىكنند امّا فريب مىدهند، در
آغاز، راه را آسان و سپس در تنگناها به بن بست مىكشانند، آنها ياوران شيطان و
زبانههاى آتش جهنّم مىباشند: «آنان پيروان شيطانند، و بدانيد كه پيروان شيطان
زيانكارانند»
ترجمه خطبه 195
(بر أساس اظهارات موجود در اصول كافى اين سخنرانى در شهر كوفه ايراد شد)
1 نشانههاى آشكار الهى
ستايش خداوندى را سزاست كه نشانههاى قدرت و بزرگى و عظمت خود را چنان آشكار كرد
كه ديدهها را از شگفتى قدرتش به حيرت آورده، و انديشههاى بلند را از شناخت ماهيّت
صفاتش باز داشته است، و گواهى مىدهم كه جز خداى يكتا خدايى نيست، شهادتى بر خاسته
از ايمان و يقين و اخلاص و اقرار درست. و گواهى مىدهم كه محمّد صلّى اللّه عليه و
آله و سلّم بنده و فرستاده اوست، خدا پيامبرش را هنگامى فرستاد كه نشانههاى هدايت
از ياد رفته، و راههاى دين ويران شده بود. او حق را آشكار، و مردم را نصيحت فرمود،
همه را به رستگارى هدايت، و به ميانه روى فرمان داد «درود خدا بر او و خاندانش باد»
2 خداشناسى
و بدانيد اى بندگان خدا كه خداوند شما را بيهوده نيافريد، و بى سرپرست رها نكرد.
از ميزان نعمتش بر شما آگاه، و اندازه نيكىهاى خود بر شما را مىداند. از خدا
درخواست پيروزى و رستگارى كنيد، از او بخواهيد و عطاى او را درخواست كنيد، كه ميان
او و شما پرده و مانعى نيست، و درى بروى شما بسته نمىگردد. خدا در همه جا، و در هر
لحظه، و هر زمان، با انسان و پريان است. عطاى فراوان از دارايى او نمىكاهد، و
بخشيدن در گنج او كاستى نياورد، و درخواست كنندگان، سرمايه او را به پايان نرسانند،
و عطا شدگان، سرمايه او را پايان نمىدهند، و كسى مانع احسان به ديگرى نخواهد بود،
و آوازى او را از آواز ديگر باز ندارد، و بخشش او مانع گرفتن نعمت ديگرى نيست، و
خشم گرفتن او مانع رحمت نمىباشد، و رحمتش او را از عذاب غافل نمىسازد، پنهان
بودنش مانع آشكار بودنش نيست، و آشكار شدنش او را از پنهان ماندن باز نمىدارد.
نزديك و دور است، بلند مرتبه و نزديك است، آشكار پنهان، و پنهان آشكار است، جزا
دهنده همگان است و خود جزا داده نمىشود. پديدهها را با فكر و انديشه نيافريده، و
از آنان براى خستگى و زحمات كمكى نخواسته است.
3 ياد آخرت
اى بندگان خدا شما را به پرهيزكارى سفارش مىكنم، كه عامل كنترل و مايه استوارى
شماست، پس به رشتههاى تقوا چنگ زنيد، و به حقيقتهاى آن پناه آوريد، تا شما را به
سر منزل آرامش، و جايگاههاى وسيع، و پناهگاههاى محكم و منزلگاههاى پر عزّت
برساند، در روزى كه چشمها خيره مىشود، و همه جا در نظر انسان تاريك، و گلّههاى
شتر و مال و اموال فراوان فراموش مىگردد. زيرا به هنگام قيامت (به گونهاى) در صور
اسرافيل مىدمند كه قلبها از كار مىافتد، زبانها باز مىايستد، كوههاى بلند و
سنگهاى محكم فرو مىريزد، و قسمتهاى سخت آن نرم چون سرابى مىماند، كوهستانها با
زمين هموار مىگردد چنان كه نه پستى و نه بلندى موجود است، پس در آن هنگام نه شفاعت
كنندهاى است كه شفاعت كند، و نه دوستى كه نفع رساند، و نه پوزش خواستن سودى دارد.
ترجمه خطبه 196
هشدار از غفلت زدگى
خداوند هنگامى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را مبعوث فرمود كه نشانهاى
از دين الهى بر پا، و نه چراغ هدايتى روشن، و نه راه حقّى آشكار بود. اى بندگان خدا
شما را به ترس از خدا سفارش مىكنم، و از دنياپرستى شما را مىترسانم، زيرا دنيا
خانهاى ناپايدار و جايگاه سختى و مشكلات است. ساكنان دنيا در حال كوچ كردن، و اقامت گزيدگانش به جدايى محكومند. مردم را چونان
كشتى طوفان زده در دل درياها مىلرزاند، برخى از آنان در دل آب مرده، و برخى ديگر
بر روى امواج جان سالم به در برده، و بادها با وزيدن آنها را به اين سو و آن سو
مىكشاند، و هر جا كه خواهد مىبرد. پس آن را كه در آب مىميرد نمىتوان گرفت، و آن
كه رها شده نيز به سوى مرگ مىرود. اى بندگان خدا، هم اكنون عمل كنيد، كه زبانها
آزاد، و بدنها سالم، و اعضاء و جوارح آمادهاند، و راه بازگشت فراهم، و فرصت زياد
است، پيش از آن كه وقت از دست برود، و مرگ فرا رسد، پس فرارسيدن مرگ را حتمى
بشماريد، و در انتظار آمدنش به سر نبريد.
ترجمه خطبه 197
(اين سخنرانى در شهر كوفه در دوران زمامدارى آن حضرت ايراد شد)
1 فضائل امير المؤمنين عليه السّلام
اصحاب و ياران حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه حافظان اسرار او
مىباشند، مىدانند كه من حتى براى يك لحظه هم مخالف فرمان خدا و رسول او نبودم،
بلكه با جان خود پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را يارى كردم. در جاهايى كه
شجاعان قدمهايشان مىلرزيد، و فرار مىكردند، آن دليرى و مردانگى را خدا به من عطا
فرمود.
2 در سوگ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در حالى كه سرش بر روى سينهام بود قبض
روح گرديد، و جان او در كف من روان شد آن را بر چهره خويش كشيدم. متصدّى غسل پيامبر
صلّى اللّه عليه و آله و سلّم من بودم، و فرشتگان مرا يارى مىكردند، گويا در و
ديوار خانه فرياد مىزد. گروهى از فرشتگان فرود مىآمدند و گروهى ديگر به آسمان
پرواز مىكردند. گوش من از صداى آهسته آنان كه بر آن حضرت نماز مىخواندند، پر بود،
تا آنگاه كه او را در حجرهاش دفن كرديم. چه كسى با آن حضرت در زندگى و لحظات مرگ
از من سزاوارتر است پس مردم با دل بينا حركت كنيد، و نيّت خويش را در جهاد با دشمن
راست بداريد. سوگند به خدايى كه جز او خدايى نيست، من بر جادّه حق مىروم، و دشمنان
من بر پرتگاه باطلند، مىگويم آنچه را مىشنويد، و براى خود و شما از خدا طلب آمرزش
دارم.
ترجمه خطبه 198
1 علم الهى
خدا از نعره حيوانات وحشى در كوهها و بيابانها، و گناه و معصيت بندگان در
خلوتگاهها، و آمد و رفت ماهيان در درياهاى ژرف، و به هم خوردن آبها بر اثر وزش
بادهاى سخت آگاه است. و گواهى مىدهم كه حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
برگزيده خدا، سفير وحى، و رسول رحمت اوست.
2 ارزش پرهيزكارى
پس از ستايش پروردگار، همانا من شما را به ترس از خدا سفارش مىكنم، خدايى كه
آفرينش شما را آغاز كرد، و به سوى او باز مىگرديد. خدايى كه خواستههاى شما را بر
آورد، و بازگشت بسوى او نهايت آرزوى شماست. راه راست شما به او پايان مىپذيرد، و
به هنگام ترس و وحشت، او پناهگاه شماست. همانا تقوا و ترس از خدا، داروى بيمارىهاى
دلها، روشنايى قلبها، و درمان دردهاى بدنها ، مرهم زخم جانها، پاك كننده
پليدىهاى ارواح، و روشنايى بخش تاريكى چشمها، و امنيّت در نا آرامىها، و روشن
كننده تاريكىهاى شماست. پس اطاعت خدا را پوشش جان، نه پوشش ظاهرى، قرار دهيد، و با
جان، نه با تن، فرمانبردار باشيد تا با اعضا و جوارح بدنتان در هم آميزد، و (آن را)
بر همه امورتان حاكم گردانيد. اطاعت خدا را راه ورود به آب حيات، شفيع گرفتن
خواستهها، پناهگاه روز اضطراب، چراغ روشنگر قبرها، آرامش وحشتهاى طولانى دوران
برزخ، و راه نجات لحظات سخت زندگى، قرار دهيد زيرا اطاعت خدا، وسيله نگهدارنده از
حوادث هلاك كننده، و جايگاههاى وحشتناك، كه انتظار آن را مىكشيد، و حرارت آتشهاى
بر افروخته است. پس كسى كه تقوا را انتخاب كند، سختىها از او دور گردند، تلخىها
شيرين و فشار مشكلات و ناراحتىها برطرف خواهند شد، و مشكلات پياپى و خستهكننده،
آسان گرديده و مجد و بزرگى از دست رفته چون قطرات باران بر او فرو مىبارند، رحمت
باز داشته حق باز مىگردد، و نعمتهاى الهى پس از فرو نشستن به جوشش مىآيند، و
بركات تقليل يافته فزونى گيرند. پس از خدايى بترسيد كه با پند دادن شما را سود
فراوان بخشيده، و با رسالت پيامبرش شما را نيكو اندرز داده، و با نعمتهايش بر شما
منّت گذاشته است. خود را براى پرستش خدا فروتن داريد، و با انجام وظائف الهى، حق
فرمانبردارى را به جا آوريد.
3 ويژگىهاى اسلام
همانا اين اسلام، دين خداوندى است كه آن را براى خود برگزيد، و با ديده عنايت
پروراند، و بهترين آفريدگان خود را مخصوص ابلاغ آن قرار داد. پايههاى اسلام را بر
محبّت خويش استوار كرد، و اديان و مذاهب گذشته را با عزّت آن، خوار كرد، و با سر
بلند كردن آن، ديگر ملّتها را بى مقدار كرد، و با محترم داشتن آن، دشمنان را خوار
گردانيد، و با يارى كردن آن دشمنان سر سخت را شكست داد، و با نيرومند ساختن آن
اركان گمراهى را درهم كوبيد، و تشنگان را از چشمه زلال آن سيراب كرد، و آبگيرههاى
اسلام را پر آب كرد. خداوند اسلام را به گونهاى استحكام بخشيد كه پيوندهايش نگسلد،
و حلقههايش از هم جدا نشود، و ستونهايش خراب نگردد، در پايههايش زوال راه نيابد،
درخت وجودش از ريشه كنده نشود، زمانش پايان نگيرد، قوانينش كهنگى نپذيرد، شاخههايش
قطع نگردد، راههايش تنگ و خراب نشود، و پيمودن راهش دشوار نباشد، تيرگى در روشنايى
آن داخل نشود، و راه راست آن كجى نيابد، ستونهايش خم نشود، و گذرگاهش بدون دشوارى
پيمودنى باشد، در چراغ اسلام خاموشى، و در شيرينى آن تلخى راه نيابد. اسلام
ستونهاى استوارى است كه خداوند (پايههاى) آن را در دل حق برقرار، و اساس و پايه
آن را ثابت كرد، اسلام چشمه سارى است كه آب آن در فوران، چراغى است كه شعلههاى آن
فروزان، و نشانه هميشه استوارى است كه روندگان راه حق با آن هدايت شوند، پرچمى است
كه براى راهنمايى پويندگان راه خدا نصب گرديده، و آبشخورى است كه وارد شوندگان آن
سيراب مىشوند. خداوند نهايت خشنودى خود را در اسلام قرار داده، و بزرگترين
ستونهاى دينش، و بلندترين قلّه اطاعت او در اسلام جاى گرفته است، اسلام در پيشگاه
خداوند، داراى ستونهايى مطمئن، بنايى بلند، راهنمايى هميشه روشن، شعلهاى روشنى
بخش، برهانى نيرومند، و نشانهاى بلند پايه است، كه در افتادن با آن ممكن نيست پس
اسلام را بزرگ بشماريد، از آن پيروى كنيد، حق آن را اداء نماييد، و در جايگاه
شايسته خويش قرار دهيد.
4 بعثت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و سختىهاى جاهليّت
سپس خداوند سبحان حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را هنگامى مبعوث
فرمود كه دنيا به مراحل پايانى رسيده، نشانههاى آخرت نزديك، و رونق آن به تاريكى
گراييده و اهل خود را به پاداشته، جاى آن ناهموار، آماده نيستى و نابودى، زمانش در
شرف پايان، و نشانههاى نابودى آن آشكار، موجودات در آستانه مرگ، حلقه زندگى آن
شكسته، و اسباب حيات در هم ريخته، پرچمهاى دنيا پوسيده، و پردههايش دريده، و عمرها
به كوتاهى رسيده بود. در اين هنگام خداوند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را
ابلاغ كننده رسالت، افتخار آفرين امّت، چونان باران بهارى براى تشنگان حقيقت آن
روزگاران، مايه سربلندى مسلمانان، و عزّت و شرافت يارانش قرار داد.
5 ارزشها و ويژگىهاى قرآن
سپس قرآن را بر او نازل فرمود: قرآن نورى است كه خاموشى ندارد، چراغى است كه
درخشندگى آن زوال نپذيرد، دريايى است كه ژرفاى آن درك نشود، راهى است كه رونده آن گمراه نگردد، شعلهاى
است كه نور آن تاريك نشود، جدا كننده حق و باطلى است كه درخشش برهانش خاموش نگردد،
بنايى است كه ستونهاى آن خراب نشود، شفا دهندهاى است كه بيمارىهاى وحشت انگيز را
بزدايد، قدرتى است كه ياورانش شكست ندارند، و حقّى است كه يارى كنندگانش مغلوب
نشوند. قرآن، معدن ايمان و اصل آن است، چشمههاى دانش و درياهاى علوم است، سرچشمه
عدالت، و نهر جارى دل است، پايههاى اسلام و ستونهاى محكم آن است، نهرهاى جارى
زلال حقيقت، و سرزمينهاى آن است. دريايى است كه تشنگان آن، آبش را تمام نتوانند
كشيد، و چشمهاى است كه آبش كمى ندارد، محل برداشت آبى است كه هرچه از آن برگيرند
كاهش نمىيابد، منزلى است كه مسافران راه آن را فراموش نخواهند كرد، و نشانههايى
است كه روندگان از آن غفلت نمىكنند، كوهسار زيبايى است كه از آن نمىگذرند. خدا
قرآن را فرو نشاننده عطش علمى دانشمندان، و باران بهارى براى قلب فقيهان، و راه
گسترده و وسيع براى صالحان قرار داده است. قرآن دارويى است كه با آن بيمارى وجود
ندارد، نورى است كه با آن تاريكى يافت نمىشود، ريسمانى است كه رشتههاى آن محكم،
پناهگاهى است كه قلّه آن بلند، و توان و قدرتى است براى آن كه قرآن را برگزيند، محل
امنى است براى هر كس كه وارد آن شود، راهنمايى است تا از او پيروى كند، وسيله انجام
وظيفه است براى آن كه قرآن را راه و رسم خود قرار دهد، برهانى است بر آن كس كه با
آن سخن بگويد، عامل پيروزى است براى آن كس كه با آن استدلال كند، نجات دهنده است
براى آن كس كه حافظ آن باشد و به آن عمل كند، و راهبر آن كه آن را به كار گيرد، و
نشانه هدايت است براى آن كس كه در او بنگرد، سپر نگهدارنده است براى آن كس كه با آن
خود را بپوشاند، و دانش كسى است كه آن را به خاطر بسپارد، و حديث كسى است كه از آن
روايت كند، و فرمان كسى است كه با آن قضاوت كند.
ترجمه خطبه 199
(اين سخنرانى در آستانه يكى از جنگها ايراد شد) همواره يارانش را به آن سفارش
مىكرد:
1 ره آورد نماز
مردم (خواندن و اقامه) نماز را بر عهده گيريد، و آن را حفظ كنيد، زياد نماز
بخوانيد، و با نماز خود را به خدا نزديك كنيد. «نماز دستورى است كه در وقتهاى خاص
بر مؤمنان واجب گرديده است» آيا به پاسخ دوزخيان گوش فرا نمىدهيد، آن هنگام كه از
آنها پرسيدند: چه چيز شما را به دوزخ كشانده است گفتند: «ما از نماز گزاران نبوديم»
همانا نماز، گناهان را چونان برگهاى پاييزى فرو مىريزد، و غل و زنجير گناهان را
از گردنها مىگشايد، پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نماز را به چشمه
آب گرمى كه بر در سراى مردى جريان داشته باشد،