5 پرهيز از بدعتها
اى بندگان خدا آگاه باشيد مؤمن كسى است كه حلال خدا را هم اكنون حلال، و حرام
خدا را هم اكنون حرام بشمارد، و آنچه را مردم با بدعتها تغيير دادند، چيزى از حرام
را حلال نمىكند، زيرا حلال همان است كه خدا حلال كرده و حرام همان چيزى است كه خدا
حرام شمرده است. پس شما در امور و حوادث روزگار تجربه آموختيد، و از تاريخ گذشتگان
پند گرفتيد، مثلها براى شما زدهاند، و به امرى آشكار دعوت شدهايد، جز ناشنوايان
كسى ادّعاى نشنيدن حق را ندارد، و جز كوران و كور دلان كسى ادّعاى نديدن واقعيّتها
نمىكند. آن كس كه از آزمايشها و تجربههاى خدا دادى سودى نبرد از هيچ پند و
اندرزى سود نخواهد برد و كوته فكرى دامنگير او خواهد شد تا آنجا كه بد را خوب، و
خوب را بد مىنگرد. و همانا مردم دو دستهاند، گروهى پيرو شريعت و دين، و برخى بدعت
گزارند كه از طرف خدا دليلى از سنّت پيامبر، و نورى از براهين حق ندارند.
6 ويژگىهاى قرآن
همانا خداوند سبحان كسى را به چيزى چون قرآن پند نداده است، كه قرآن ريسمان
استوار خدا، و وسيله ايمنى بخش است. در قرآن بهار دل، و چشمههاى دانش است، براى
قلب جلايى جز قرآن نتوان يافت، بخصوص در جامعهاى كه بيدار دلان در گذشته و غافلان
و تغافل كنندگان حضور دارند. پس هر جا كه نيكى ديديد يارى كنيد، و هر گاه چيز بد و
ناروايى مشاهده كرديد دورى گزينيد، زيرا پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
همواره مىفرمود: «اى فرزند آدم، كار نيك را انجام ده، و كار بد را واگذار، اگر
چنين كنى در راه راست الهى قرار خواهى داشت»
7 اقسام ظلم و ستم
آگاه باشيد كه ظلم بر سه قسم است، ظلمى كه نابخشودنى است، و ظلمى كه بدون مجازات
نمىماند، و ظلمى كه بخشودنى و جبران شدنى است، امّا ظلمى كه نابخشودنى است، شرك به
خداى سبحان است، كه فرمود: «خداوند هيچ گاه از شرك به خود، در نمىگذرد» و امّا ظلمى كه بخشودنى است، ستمى است كه بنده با گناهان بر خويشتن روا داشته
است، و ظلمى كه بدون مجازات نيست، ستمگرى بعضى از بندگان بر بعض ديگر است كه قصاص
در آنجا سخت است، مجروح كردن با كارد، يا تازيانه زدن نيست بلكه اينها در برابرش
كوچك است پس مبادا در دين دو رويى ورزيد، كه همبستگى و وحدت در راه حق «گر چه كراهت
داشته باشيد» از پراكندگى در راه باطل «گرچه مورد علاقه شما باشد» بهتر است زيرا
خداوند سبحان نه به گذشتگان و نه آيندگان، چيزى را با تفرقه عطا نفرموده است.
8 ضرورت خود سازى
اى مردم خوشا به حال كسى كه عيب شناسى نفس، او را از عيب جويى ديگران باز دارد،
و خوشا به حال كسى كه به خانه و خانواده خود پردازد، و غذاى حلال خود را بخورد، و
به اطاعت پروردگار مشغول باشد، و بر خطاهاى خويش بگريد، و همواره به خويشتن خويش
مشغول باشد و مردم از او در امان باشند.
ترجمه خطبه 177
(در سال 38 هجرى پس از خيانت ابو موسى و عمرو عاص از داوران حكميّت فرمود)
نكوهش از خيانت حكمين
رأى جمعيّت شما در صفین يكى شد كه دو مرد را به داورى برگزينند (ابو موسى اشعرى،
عمرو عاص) و از آن دو پيمان گرفتيم كه در برابر قرآن تسليم باشند، و از آن تجاوز
نكنند و زبان آن دو با قرآن و قلبهايشان پيرو كتاب خدا باشد. امّا آنها از قرآن
روى گردان شدند، حق را آشكارا مىديدند و ترك گفتند، كه جور و ستم، خواسته دلشان، و
كجى و انحراف در روش فكريشان بود. در صورتى كه پيش از صدور رأى زشت و حكم جائرانه،
با آنها شرط كرده بوديم كه به عدل حكم كرده و به حق عمل كنند. ما به حقّانيت خود
ايمان داريم در حالى كه آن دو از راه حق بيرون رفتند و حكمى بر خلاف حكم خدا صادر
كردند.
ترجمه خطبه 178
(گفتهاند اين خطبه را پس از اعلام نظر داوران حكميّت در «دومة الجندل» ايراد
فرموده است)
1 خدا شناسى
هيچ كارى خدا را از كار ديگر باز نمىدارد، و گذشت زمان در او دگرگونى ايجاد
نمىكند، و مكانى او را در بر نمىگيرد، هيچ زبانى قدرت وصف او را ندارد، و چيزى از
خدا مخفى و پنهان نيست. نه تعداد قطرات فراوان آبها، و نه ستارگان انبوه آسمان، و
نه ذرّات خاك همراه با گرد بادها در هوا، و نه حركات مورچگان بر سنگهاى سخت، و نه
استراحتگاه مورچگان ريز در شبهاى تار. خدا از مكان ريزش برگ درختان، و حركات
مخفيانه، چشمها آگاه است. و شهادت مىدهم كه جز اللّه، خدايى نيست، همتايى نداشته
و شك و ترديدى در او راه ندارد. دين او را انكار نمىكنم و به آفريدگارى او اعتقاد
دارم شهادت كسى كه نيّت او راست، درون او پاك، يقين او خالص، و ميزان عمل او گران
سنگ است و شهادت مىدهم كه محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بنده و فرستاده و
برگزيده او از ميان انسانهاست. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى تشريح
حقائق آيين الهى انتخاب، و به ارزشهاى ويژه اخلاقى گرامى داشته شد. او را براى
رساندن رسالتهاى كريمانهاش برگزيد، نشانههاى هدايت به وسيله او آشكار، و
تاريكىهاى جهل و گمراهى با نور هدايت او از ميان رفت.
2 روش برخورد با دنيا
اى مردم دنيا آرزومندان و خواهان خود را فريب مىدهد، براى شيفتگان خود ارزشى
قائل نيست، و آن كس را كه بر دنيا پيروز شود مغلوب گرداند. به خدا سوگند هرگز ملّتى
از ناز و نعمت زندگى گرفته نشدند مگر به كيفر گناهانى كه انجام دادهاند، زيرا
خداوند بر بندگان خود ستم روا نمىدارد، اگر مردم به هنگام نزول بلاها، و گرفته شدن
نعمتها، با درستى نيّت در پيشگاه خدا زارى كنند، و با قلبهاى پر از محبّت از
خداوند درخواست عفو نمايند، آنچه از دستشان رفته باز خواهد گشت، و هر گونه فسادى
اصلاح خواهد شد. من بر شما ترسناكم كه در جهالت و غرور فرو رفته باشيد، چه اينكه در
گذشته به سويى كشيده شديد كه قابل ستايش نبود. امّا اگر در زندگانى خود اصلاحاتى
پديد آوريد، سعادتمند خواهيد شد، وظيفه من جز تلاش و كوشش در اصلاح امور شما نيست،
اگر مىخواستم، بى مهرههاى شما را باز گو مىكردم. خدا آنچه را گذشت ببخشايد.
ترجمه خطبه 179
(اين خطبه در مسجد كوفه در سال 36 هجرى پس از جنگ جمل ايراد شد) ذعلب يمانى
پرسيد «اى امير مؤمنان آيا پروردگار خود را ديدهاى» پاسخ فرمود «آيا چيزى را كه
نبينم مىپرستم» گفت: «چگونه او را مىبينى» فرمود:
خدا شناسى
ديدهها هرگز او را آشكار نمىبينند، اما دلها با ايمان درست او را در
مىيابند، خدا به همه چيز نزديك است نه آن كه به اشياء چسبيده باشد، از همه چيز دور
است نه آن كه از آنها بيگانه باشد، گوينده است نه با انديشه و فكر، اراده كننده است
نه از روى آرزو و خواهش، سازنده است نه با دست و پا، لطافت دارد نه آن كه پوشيده و
مخفى باشد، بزرگ است نه با ستمكارى، بيناست نه با حواس ظاهرى، مهربان است نه با
نازك دلى، سرها و چهرهها در برابر عظمت او بخاك افتاده، و دلها از ترس او
بىقرارند.
ترجمه خطبه 180
(در سال 38 هجرى جهت كمك به محمّد بن ابى بكر در مصر در نكوهش ياران ايراد كرد)
1 نكوهش كوفيان
خدا را بر آنچه كه خواسته و هر كار كه مقدّر فرموده ستايش مىكنم، و او را بر
اين گرفتار شدنم به شما كوفيان مىستايم. اى مردمى كه هر گاه فرمان دادم اطاعت
نكرديد، و هر زمان شما را دعوت كردم پاسخ نداديد، هر گاه شما را مهلت مىدهم در
بيهودگى فرو مىرويد، و در هنگامه جنگ سست و ناتوانيد، اگر مردم اطراف امام خود جمع
شوند طعنه زده، و اگر شما را براى حل مشكلى بخوانند سرباز مىزنيد. پدر مباد دشمنان
شما را براى پيروزى منتظر چه چيزى هستيد چرا براى گرفتن حق خود در جهاد نمىكنيد
آيا در انتظار مرگ يا ذلّت هستيد به خدا سوگند، اگر مرگ من فرا رسد- كه حتما
خواهد رسيد- بين من و شما جدايى خواهد افتاد، در حالى كه من از همنشينى با
شما ناراحت، و حضورتان براى من بىفايده بود.
2 علل سقوط و انحطاط فكرى كوفيان
خدا خيرتان دهد، آيا دينى نيست كه شما را گرد آورد آيا غيرتى نيست كه شما را
براى جنگ با دشمن بسيج كند شگفت آور نيست كه معاويه انسانهاى جفا كار پست را
مىخواند و آنها بدون انتظار كمك و بخششى از او پيروى مىكنند و من شما را براى
يارى حق مىخوانم، در حالى كه شما بازماندگان اسلام، و يادگار مسلمانان پيشين
مىباشيد، با كمك و عطايا شما را دعوت مىكنم ولى از اطراف من پراكنده مىشويد، و
به تفرقه و اختلاف روى مىآوريد. نه از دستورات من راضى مىشويد، و نه شما را به خشم مىآورد كه بر ضد من اجتماع كنيد، اكنون دوست داشتنىترين
چيزى كه آرزو مىكنم، مرگ است. كتاب خدا را به شما آموختم، و راه و رسم استدلال را
به شما آموزش دادم، و آنچه را كه نمىشناختيد به شما شناساندم، و دانشى را كه به
كامتان سازگار نبود جرعه جرعه به شما نوشاندم. اى كاش نابينا مىديد و خفته بيدار
مىشد سوگند به خدا چه نادان مردمى كه رهبر آنان معاويه، و آموزگارشان پسر نابغه
(عمرو عاص) باشد
ترجمه خطبه 181
(در سال 38 هجرى در آستانه جنگ نهروان امام فردى را فرستاد تا گروهى از كوفيان
كه قصد ملحق شدن به لشكر خوارج را داشتند و ترسناك بودند بپايد، از او پرسيد «ايمن
شدند و بر جاى ماندند يا ترسيدند و فرار كردند، مرد گفت «ترسيدند و به خوارج
پيوستند» فرمود:)
نكوهش فريب خوردگان از خوارج
از رحمت خدا دور باشند چونان قوم ثمود، آگاه باشيد اگر نيزهها به سوى آنان راست
شود و شمشيرها بر سرشان فرود آيد، از گذشته خود پشيمان خواهند شد، امروز شيطان آنها
را به تفرقه دعوت كرد، و فردا از آنها بيزارى مىجويد، و از آنها كنار خواهد كشيد.
همين ننگ آنان را كافى است كه از هدايت گريختند و در گمراهى و كورى فرو رفتند، راه
حق را بستند، و در حيرت و سرگردانى ماندند.
ترجمه خطبه 182
(يكى از ياران امام، نوف بكّالى نقل كرد كه امام در سال 40 هجرى در اواخر زندگى
خود در شهر كوفه بر روى سنگى كه جعدة بن هبيره مخزومى آماده كرد ايستاد، در حالى
كه پيراهنى خشن از پشم بر تن، و شمشيرى با ليف خرما بر گردن، و كفشى از ليف خرما در
پا، و بر پيشانى او پينه از كثرت سجود آشكار بود فرمود)
1 ستايش پروردگار سبحان
ستايش خداوندى را سزاست كه سر انجام خلقت، و پايان كارها به او باز مىگردد. خدا
را بر احسان بزرگش، و برهان آشكار، و فراوانى فضل و آنچه بدان بر ما منّت نهاده است
مىستاييم، ستايشى كه حق او را اداء كند، و شكر شايسته او را به جا آورد، به ثواب
الهى ما را نزديك گرداند و موجب فراوانى نيكى و احسان او گردد. از خدا يارى
مىطلبيم، يارى خواستن كسى كه به فضل او اميدوار، و به بخشش او آرزومند، و به دفع
زيانش مطمئن، و به قدرت او معترف، و به گفتار و كردار پروردگار اعتقاد دارد. به او ايمان
مىآوريم، ايمان كسى كه با يقين به او اميدوار، و با اعتقاد خالص به او توجّه دارد،
و با ايمانى پاك در برابرش كرنش مىكند، و با اخلاص به يگانگى او اعتقاد دارد، و با
ستايش فراوان خدا را بزرگ مىشمارد، و با رغبت و تلاش به او پناهنده مىشود.
2 راههاى خداشناسى
خدا از كسى متولّد نشد تا در عزّت و توانايى داراى شريك باشد، فرزندى ندارد تا
وارث او باشد، وقت و زمان از او پيشى نگرفت ، و زيادى و نقصان در او راه ندارد، خدا
با نشانههاى تدبير استوار، و خواستههاى حكيمانه در خلق نظام احسن، در برابر
غفلتها، آشكارا جلوه كرده است. از نشانههاى آفرينش او، خلقت آسمانهاى پا بر جا
بدون ستون و تكيه گاه است. آسمانها را به اطاعت خويش دعوت و آنها بدون درنگ اجابت
كردند، اگر اقرار آسمانها به پروردگارى او، و اعترافشان در اطاعت و فرمانبردارى از
او نبود، هرگز آسمانها را محل عرش خويش و جايگاه فرشتگان، و بالا رفتن سخنان پاك و
اعمال نيك و صالح بندگانش قرار نمىداد. ستارگان را نشانههاى هدايتگر بيابان
ماندگان سرگردان قرار داد تا به وسيله آنها راهنمايى شوند، ستارگانى كه پردههاى
تاريك شب مانع نور افشانى آنها نمىگردد، و نمىتواند از نور افشانى و تلألؤ ماه در
دل آسمان جلوگيرى كند. پس پاك است خدايى كه پوشيده نيست بر او سياهى تيره و تار بر
روى ناهموارىهاى زمين، و قلّههاى كوتاه و بلند كوهها، و نه غرّش رعد در كرانه
آسمان، و نه درخشش برق در لابلاى ابرها، و نه وزش بادهاى تند و طوفان، و نه ريزش
برگها بر اثر بارش باران، و نه محل سقوط قطرات باران، و نه مسير كشيده شدن دانهها
به وسيله مورچگان، و نه غذاهاى كوچك ناديدنى پشّهها، و نه آنچه كه در شكم حيوانات
مادّه در حال رشد است (خدا به همه آنها آگاه است)
3 خدا شناسى
حمد و سپاس خداوندى را سزاست كه همواره وجود داشت، پيش از آن كه كرسى يا عرش،
آسمان يا زمين، جن يا انس، پديد آيند. خداوندى كه ذات او را فكرها و عقلهاى ژرف انديش نتوانند بشناسند، و با نيروى
انديشه اندازهاى براى او نتوانند تصوّر كنند. هيچ سؤال كنندهاى او را به خود
مشغول نسازد، و فراوانى عطا و بخشش از دارايى او نكاهد، براى ديدن به چشم مادّى
نياز ندارد، و در مكانى محدود نمىشود. همسر و همتايى ندارد، و با تمرين و تجربه
نمىآفريند، و با حواس درك نشود ، و با مردم مقايسه نگردد، خدايى كه بدون اعضاء و
جوارح و زبان و كام با حضرت موسى عليه السّلام سخن گفت و آيات بزرگش را به او
شناساند. اى كسى كه براى توصيف كردن پروردگارت به زحمت افتادهاى، اگر راست مىگويى
جبرئيل و ميكاييل و لشكرهاى فرشتگان مقرّب را وصف كن، كه در بارگاه قدس الهى سر
فرود آوردهاند، و عقلهايشان در درك خدا، سرگردان و درمانده است، تو چيزى را
مىتوانى با صفات آن درك كنى كه داراى شكل و اعضاى و جوارح و داراى عمر محدود و أجل
معيّن باشد. پس جز اللّه خدايى نيست كه هر تاريكى را به نور خود روشن كرد، و هر چه
را كه جز به نور او روشن بود به تاريكى كشاند.
4 سفارش به تقوا و پند پذيرى از تاريخ
اى بندگان خدا شما را به پرهيزكارى و ترس از خدايى سفارش مىكنم كه بر شما
جامهها پوشانيد، و وسائل زندگى شما را فراهم كرد. اگر راهى براى زندگى جاودانه
وجود مىداشت، يا از مرگ گريزى بود، حتما سليمان بن داوود عليه السّلام چنين
مىكرد، او كه خداوند حكومت بر جنّ و انس را همراه با نبوّت و مقام بلند قرب و
منزلت، در اختيارش قرار داد. امّا آنگاه كه پيمانه عمرش لبريز و روزى او تمام شد،
تيرهاى مرگ از كمانهاى نيستى بر او باريدن گرفت، و خانه و ديار از او خالى گشت،
خانههاى او بى صاحب ماند، و ديگران آنها را به ارث بردند. مردم براى شما در تاريخ
گذشته درسهاى عبرت فراوان وجود دارد كجايند عمالقه و فرزندانشان (پادشاهان عرب در
يمن و حجاز) كجايند فرعونها و فرزندانشان كجايند مردم شهر رس (درخت پرستانى كه
طولانى حكومت كردند) آنها كه پيامبران خدا را كشتند، و چراغ نورانى سنّت آنها را
خاموش كردند، و راه و رسم ستمگران و جبّاران را زنده ساختند كجايند آنها كه با
لشكرهاى انبوه حركت كردند و هزاران تن را شكست دادند، سپاهيان فراوانى گرد آوردند،
و شهرها ساختند
5 وصف حضرت مهدى (عجّل الله تعالى فرجه الشريف)
زره دانش بر تن دارد، و با تمامى آداب، و با توجّه و معرفت كامل آن را فرا گرفته
است، حكمت گمشده اوست كه همواره در جستجوى آن مىباشد، و نياز اوست كه در به دست
آوردنش مىپرسد. در آن هنگام كه اسلام غروب مىكند و چونان شترى در راه مانده دم
خود را به حركت در آورده، گردن به زمين مىچسباند او پنهان خواهد شد (دوران غيبت صغرى و كبرى) او باقى مانده حجّتهاى الهى، و
آخرين جانشين از جانشينان پيامبران است.
6 پند و اندرز ياران
اى مردم من پند و اندرزهايى كه پيامبران در ميان امّتهاى خود داشتند در ميان
شما نشر دادم، و وظايفى را كه جانشينان پيامبران گذشته در ميان مردم خود به انجام
رساندند، تحقّق بخشيدم. با تازيانه شما را ادب كردم نپذيرفتيد، به راه راست نرفتيد،
و با هشدارهاى فراوان شما را خواندم ولى جمع نشديد. شما را به خدا آيا منتظريد
رهبرى جز من با شما همراهى كند و راه حق را به شما نشان دهد آگاه باشيد آنچه از
دنيا روى آورده بود پشت كرد، و آنچه پشت كرده بود روى آورد، و بندگان نيكوكار خدا
آماده كوچ كردن شدند، و دنياى اندك و فانى را با آخرت جاويدان تعويض كردند.
7 ياد ياران شهيد
آرى آن دسته از برادرانى كه در جنگ صفین خونشان ريخت، هيچ زيانى نكردهاند، گر
چه امروز نيستند تا خوراكشان غم و غصّه، و نوشيدنى آنها خونابه دل باشد. به خدا
سوگند، آنها خدا را ملاقات كردند، كه پاداش آنها را داد و پس از دوران ترس، آنها را
در سراى امن خود جايگزين فرمود: كجا هستند برادران من كه بر راه حق رفتند، و با حق
در گذشتند كجاست عمّار و كجاست پسر تيهان (مالك بن تيهان انصارى) و كجاست ذو
الشّهادتين (خزيمة بن ثابت كه پيامبر شهادت او را دو شهادت دانست) و كجايند همانند
آنان از برادرانشان كه پيمان جانبازى بستند، و سرهايشان را براى ستمگران فرستادند
(پس دست به ريش مبارك گرفت و زمانى طولانى گريست و فرمود) دريغا از برادرانم كه
قرآن را خواندند، و بر أساس آن قضاوت كردند، در واجبات الهى انديشه كرده و آنها را
بر پاداشتند، سنّتهاى الهى را زنده و بدعتها را نابود كردند، دعوت جهاد را
پذيرفته و به رهبر خود اطمينان داشته و از او پيروى كردند. (سپس با بانگ بلند
فرمود) جهاد جهاد بندگان خدا من امروز لشكر آماده مىكنم، كسى كه مىخواهد به سوى
خدا رود همراه ما خارج شود. (نوف گفت: براى حسين عليه السّلام ده هزار سپاه، و براى
قيس بن سعد ده هزار سپاه، و براى ابو ايّوب ده هزار سپاه قرار داد، و براى ديگر
فرماندهان نيز سپاهى معيّن كرد، و آماده بازگشت به صفین بود كه قبل از جمعه، ابن
ملجم ملعون به امام ضربت زد، و لشكريان به خانهها باز گشتند، و ما چون گوسفندانى
بوديم كه شبان خود را از دست داده و گرگها از هر سو براى آنان دهان گشوده بودند)
ترجمه خطبه 183
1 خدا شناسى
ستايش خداوندى را سزاست كه شناخته شد بى آن كه ديده شود، و آفريد بى آن كه دچار
رنج و زحمتى گردد، با قدرت خود پديدهها را آفريد، و با عزّت خود گردنكشان را بنده
خويش ساخت، و با بخشش خود بر همه بزرگان برترى يافت، او خدايى است كه دنيا را مسكن
مخلوقات برگزيد، و پيامبران خود را به هدايت جن و انس فرستاد، تا دنيا را آنگونه كه
هست بشناسانند، و از زيانهاى دنيا بر حذر دارند، و با مطرح كردن مثلها، عيوب دنيا
پرستى را نشان دهند، و آنچه را كه مايه عبرت است تذكّر دهند، از تندرستىها و
بيمارىها، از حلال و حرام، و آنچه را كه خداوند براى بندگان اطاعت كننده و
نافرمان، از بهشت و جهنّم آماده كرده، كه وسيله كرامت يا سقوط و پستى است باز گو
نمايند.
2 ويژگىهاى قرآن
خدا را ستايش مىكنم چنانكه خود از بندگان خواسته است، و براى هر چيزى اندازه اى
قرار داده و براى هر اندازهاى مدّتى معيّن كرده، و هر مدّتى را حسابى مقرّر داشته
است. 2 ويژگىهاى قرآن قرآن فرماندهى باز دارنده، و ساكتى گويا، و حجّت خدا بر
مخلوقات است. خداوند پيمان عمل كردن به قرآن را از بندگان گرفته، و آنان را در گرو
دستوراتش قرار داده است. نورانيّت قرآن را تمام، و دين خود را به وسيله آن كامل
فرمود، و پيامبرش را هنگامى از جهان برد كه از تبليغ احكام قرآن فراغت يافته بود،
پس خدا را آنگونه بزرگ بشماريد كه خود بيان داشته است. خداوند چيزى از دينش را
پنهان نكرده، و آنچه مورد رضايت يا خشم او بود وا نگذاشته، جز آن كه نشانهاى
آشكار، و آيتى استوار براى آن قرار داده است كه به سوى آن دعوت يا پرهيز داده شوند،
پس خشنودى و خشم خدا در گذشته و حال يكسان است. بدانيد همانا خداوند از شما خشنود
نمىشود به كارى كه بر گذشتگان خشم گرفته، و خشم نمىگيرد به كارى كه بر گذشتگان
خشنود بود. شما در راهى آشكار قدم بر مىداريد. و سخن گذشتگان را تكرار مىكنيد،
خداوند نيازمنديهاى دنياى شما را كفايت كرده و به شكرگزارى وادارتان ساخت، و ياد
خويش را بر زبانهاى شما لازم شمرد.
3 سفارش به پرهيزكارى
خدا شما را به پرهيزكارى سفارش كرد، و آن را نهايت خشنودى خود، و خواستش از
بندگان قرار داده است، پس بترسيد از خدايى كه در پيشگاه او حاضريد، و اختيار شما در
دست اوست، و همه حالات و حركات شما را زير نظر دارد. اگر چيزى را پنهان كنيد مىداند، و اگر آشكار كرديد ثبت مىكند، براى ثبت اعمال،
فرشتگان بزرگوارى را گمارده كه نه حقّى را فراموش، و نه باطلى را ثبت مىكنند.
«آگاه باشيد آن كس كه تقوا پيشه كند و از خدا بترسد، از فتنهها نجات مىيابد» و با
نور هدايت از تاريكىها مىگريزد، و به بهشت و آنچه كه دوست دارد جاودانه دسترسى
پيدا مىكند. خدا او را در منزل كرامت خويش مسكن مىدهند، خانهاى كه مخصوص خداست،
سقف آن عرش پروردگارى، و روشنايى آن از جمال الهى، و زائرانش فرشتگان، و دوستان و
همنشينانش پيامبران الهى، مىباشند. پس به سوى قيامت بشتابيد، و پيش از آن كه مرگ
فرا رسد آماده باشيد، زيرا ناگهان آرزوهاى مردم قطع شده، و مرگ آنها را در كام خود
مىكشد، و در توبه بسته مىشود. شما امروز به جاى كسانى زندگى مىكنيد كه قبل از
شما بودند و ناگهان رفتند و پس از مرگ تقاضاى بازگشت به دنيا كردند.
4 ضرورت ياد قيامت و عذاب الهى
مردم شما چونان مسافران در راهيد، كه در اين دنيا فرمان كوچ داده شديد، كه دنيا
خانه اصلى شما نيست و به جمع آورى زاد و توشه فرمان داده شديد. آگاه باشيد اين پوست
نازك تن، طاقت آتش دوزخ را ندارد پس به خود رحم كنيد، شما مصيبتهاى دنيا را
آزموديد، آيا ناراحتى يكى از افراد خود را بر اثر خارى كه در بدنش فرو رفته، يا در
زمين خوردن پايش مجروح شده، يا ريگهاى داغ بيابان او را رنج داده، ديدهايد كه
تحمّل آن مشكل است پس چگونه مىشود تحمّل كرد كه در ميان دو طبقه آتش، در كنار
سنگهاى گداخته، همنشين شيطان باشيد آيا مىدانيد وقتى كه مالك دوزخ بر آتش غضب
كند، شعلهها بر روى هم مىغلتند و يكديگر را مىكوبند و آنگاه كه بر آتش بانگ زند
ميان درهاى جهنّم به هر طرف زبانه مىكشد اى پير سالخورده كه پيرى وجودت را گرفته
است، چگونه خواهى بود آنگاه كه طوقهاى آتش به گردنها انداخته شود، و غل و
زنجيرهاى آتشين به دست و گردن افتد چنانكه گوشت دستها را بخورد
5 روش استفاده از دنيا
پس خدا را خدا را اى جمعيّت انسانها پروا كنيد حال كه تندرستيد نه بيمار، و در
حال گشايش هستيد نه تنگ دست، در آزادى خويش پيش از آن كه درهاى اميد بسته شود
بكوشيد، در دل شبها با شب زندهدارى، و پرهيز از شكمبارگى به اطاعت برخيزيد، با
اموال خود انفاق كنيد، از جسم خود بگيريد و بر جان خود بيفزاييد، و در بخشش بخل
نورزيد كه خداى سبحان فرمود: «اگر خدا را يارى كنيد، شما را پيروز مىگرداند و
قدمهاى شما را استوار مىدارد» و فرمود: «كيست كه به خدا قرض نيكو دهد تا خداوند چند برابر عطا فرمايد، و براى او پاداش بى عيب و نقصى قرار دهد»
درخواست يارى از شما به جهت ناتوانى نيست، و قرض گرفتن از شما براى كمبود نمىباشد،
در حالى كه از شما يارى خواسته كه: «لشكرهاى آسمان و زمين در اختيار اوست و خدا
نيرومند و حكيم است» و در حالى طلب وام از شما دارد كه گنجهاى آسمان و زمين به او
تعلّق دارد و خدا بى نياز و حميد است، بلكه خواسته است شما را بيازمايد كه كدام يك
از شما نيكوكارتريد، پس به اعمال نيكو مبادرت كنيد، تا با همسايگان خدا در سراى او
باشيد كه هم نشينان آنها پيامبران، و زيارت كنندگانشان فرشتگانند، و چنان گرامى
داشته مىشوند كه صداى آهسته آتش را نشنوند، و بر بدنهايشان هيچ گونه رنج و
ناراحتى نرسد. «اين بخشش خداست به هر كس بخواهد مىدهد و خدا صاحب بخشش بزرگ است.»
من آنچه را مىشنويد مىگويم، و خداوند را به يارى خود و شما مىخوانم كه او كفايت
كننده و بهترين وكيل است.
ترجمه خطبه 184
(برج بن مسهر طايى از شعراى مشهور خوارج بود و با صداى بلند گفت «حكومت فقط از
آن خداست» امام در سال 38 هجرى در كوفه در جواب او فرمود)
افشاى منافق
خاموش باش خدا رويت را زشت گرداند، اى دندان پيشين افتاده. به خدا سوگند آنگاه
كه حق آشكار شد تو ناتوان بودى، و آواز تو آهسته بود و آن هنگام كه باطل بانگ بر
آورد، چونان شاخ بز سر بر آوردى.
ترجمه خطبه 185
1 خدا شناسى
ستايش خداوندى را سزاست كه حواس پنجگانه او را درك نكنند، و مكانها او را در
برنگيرند، ديدگان او را ننگرند، و پوششها او را پنهان نسازند، با حدوث آفرينش ازلى
بودن خود را ثابت كرد، و با پيدايش انواع پديدهها، وجود خود را اثبات فرمود، و با
همانند داشتن مخلوقات ثابت شد كه خدا همانندى ندارد. خدا در وعدههاى خود راستگو، و
برتر از آن است كه بر بندگان ستم روا دارد، ميان مخلوقات به عدل و داد رفتار كرد، و
در اجراى احكام عادلانه فرمان داد، حادث بودن اشياء، گواه بر ازليّت او، و ناتوانى
پديدهها، دليل قدرت بىمانند او، و نابودى پديدهها، گواه دائمى بودن اوست. خدا يكى است نه با شمارش، و همبستگى
است نه با محاسبه زمان، بر پاست نه با نگهدارندهاى، انديشهها او را مىشناسند نه
با درك حواس، نشانههاى خلقت به او گواهى مىدهند نه به حضور مادّى، فكرها و
انديشهها بر ذات او احاطه ندارند، كه با آثار عظمت خود بر آنها تجلّى كرده است، و
نشان داد كه او را نمىتوانند تصوّر كنند، و داورى اين ناتوانى را بر عهده فكرها و
انديشهها نهاد. بزرگى نيست داراى درازا و پهنا و ژرفها، كه از جسم بزرگى برخوردار
باشد، و با عظمتى نيست كه كالبدش بىنهايت بزرگ و ستبر باشد، بلكه بزرگى خدا در
مقام و رتبت، و عظمت او در قدرت و حكومت اوست.
2 ويژگىهاى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
گواهى مىدهم كه محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بنده و فرستاده خدا، و
پيامبر برگزيده، و امانت دار پسنديده اوست «درود خدا بر او و عترت او باد» خدا او
را با حجّتهاى الزام كننده، و پيروزى آشكار، و راه روشن فرستاد، پس رسالت خود را
آشكارا رساند، و مردم را به راه راست وا داشت، و آن را به همگان نشان داد، و
نشانههاى هدايت را بر افراشت، و چراغهاى روشن را بر سر راه آدميان گرفت، رشتههاى
اسلام را استوار كرد، و دستگيرههاى ايمان را محكم و پايدار كرد.
3 راههاى خداشناسى
اگر مردم در عظمت قدرت خدا، و بزرگى نعمتهاى او مىانديشيدند، به راه راست باز
مىگشتند، و از آتش سوزان مىترسيدند، امّا دلها بيمار، و چشمها معيوب است. آيا
به مخلوقات كوچك خدا نمىنگرند كه چگونه آفرينش آن را استحكام بخشيد و تركيب اندام
آن را برقرار، و گوش و چشم براى آن پديد آورد، و استخوان و پوست متناسب خلق كرد به
مورچه و كوچكى جثّه آن بنگريد، كه چگونه لطافت خلقت او با چشم و انديشه انسان درك
نمىشود، نگاه كنيد چگونه روى زمين راه مىرود، و براى به دست آوردن روزى خود تلاش
مىكند دانهها را به لانه خود منتقل مىسازد، و در جايگاه مخصوص نگه مىدارد، در
فصل گرما براى زمستان تلاش كرده، و به هنگام درون رفتن، بيرون آمدن را فراموش
نمىكند. روزى مورچه تضمين گرديده، و غذاهاى متناسب با طبعش آفريده شده است.
خداوند منّان از او غفلت نمىكند، و پروردگار پاداش دهنده محرومش نمىسازد، گر چه
در دل سنگى سخت و صاف يا در ميان صخرهاى خشك باشد. اگر در مجارى خوراك و قسمتهاى
بالا و پايين دستگاه گوارش و آنچه در درون شكم او از غضروفهاى آويخته به دنده و
شكم، و آنچه در سر اوست از چشم و گوش، انديشه نمايى، از آفرينش مورچه دچار شگفتى
شده و از وصف او به زحمت خواهى افتاد. پس بزرگ است خدايى كه مورچه را بر روى دست و
پايش بر پاداشت، و پيكره وجودش را با استحكام نگاه داشت، و در آفرينش آن هيچ قدرتى
او را يارى نداد، و هيچ آفرينندهاى كمكش نكرد. اگر انديشهات را به كار گيرى تا به
راز آفرينش پى برده باشى، دلائل روشن به تو خواهند گفت كه آفريننده مورچه كوچك همان
آفريدگار درخت بزرگ خرماست، به جهت دقّتى كه جدا جدا در آفرينش هر چيزى به كار
رفته، و اختلافات و تفاوتهاى پيچيدهاى كه در خلقت هر پديده حياتى نهفته است. همه
موجودات سنگين و سبك، بزرگ و كوچك، نيرومند و ضعيف، در اصول حيات و هستى يكسانند، و
خلقت آسمان و هوا و بادها و آب يكى است. پس انديشه كن در آفتاب و ماه، و درخت و
گياه، و آب و سنگ ، و اختلاف شب و روز، و جوشش درياها، و فراوانى كوهها، و بلنداى
قلّهها، و گوناگونى لغتها، و تفاوت زبانها، كه نشانههاى روشن پروردگارند. پس
واى بر آن كس كه تقدير كننده را نپذيرد، و تدبير كننده را انكار كند گمان كردند كه
چون گياهانند و زارعى ندارند، و اختلاف صورتهايشان را سازندهاى نيست، بر آنچه
ادّعا مىكنند حجّت و دليلى ندارند، و بر آنچه در سر مىپرورانند تحقيقى نمىكنند،
آيا ممكن است ساختمانى بدون سازنده، يا جنايتى بدون جنايتكار باشد
4 شگفتى آفرينش ملخ
و اگر خواهى در شگفتى ملخ سخن گو، كه خدا براى او دو چشم سرخ، دو حدقه چونان ماه
تابان آفريد، و به او گوش پنهان، و دهانى متناسب اندامش بخشيده است، داراى حواس
نيرومند، و دو دندان پيشين است كه گياهان را مىچيند، و دو پاى داس مانند كه اشياء
را بر مىدارد. كشاورزان براى زراعت از آنها مىترسند و قدرت دفع آنها را ندارند
گرچه همه متّحد شوند. ملخها نيرومندانه وارد كشتزار مىشوند و آنچه ميل دارند
مىخورند، در حالى كه تمام اندامشان به اندازه يك انگشت باريك نيست .
5 نشانههاى خدا در طبيعت
پس بزرگ است خداوندى كه تمام موجودات آسمان و زمين، خواه و ناخواه او را سجده
مىكنند، و در برابر او با خضوع چهره بر خاك مىنهند، و رشته اطاعت او را در
تندرستى و ناتوانى به گردن مىنهند، و از روى ترس و بيم، زمام اختيار خود را به او
مىسپارند. پرندگان رام فرمان اويند، و از تعداد پرها و نفسهاى پرندگان آگاه است،
برخى را پرنده آبى و گروهى را پرنده خشكى آفريد، و روزى آنها را مقدّر فرمود، و
اقسام گوناگون آنها را مىداند، اين كلاغ است و آن عقاب، اين شتر مرغ است و آن
كبوتر. هر پرندهاى را با نام خاصّى فرا خواند، و روزىاش را فراهم كرد. خدايى كه
ابرهاى سنگين را ايجاد، و بارانهاى پى در پى را فرستاد، و سهم باران هر جايى را
معيّن فرمود، زمينهاى خشك را آبيارى كرد، و گياهان را پس از خشكسالى روياند.
ترجمه خطبه 186
(در اصول كافى ج 1 ص 131 آمده است كه اين سخنرانى در شهر كوفه ايراد شد در
پيرامون توحيد و خداشناسى است كه اصول علمى آن در هيچ خطبهاى يافت نمىشود.)
1 شناساندن صحيح خداوند سبحان
كسى كه كيفيّتى براى خدا قائل شد يگانگى او را انكار كرده، و آن كس كه همانندى
براى او قرار داد به حقيقت خدا نرسيده است. كسى كه خدا را به چيزى تشبيه كرد به
مقصد نرسيد. آن كس كه به او اشاره كند يا در وهم آورد، خدا را بى نياز ندانسته است.
هر چه كه ذاتش شناخته شده باشد آفريده است، و آنچه در هستى به ديگرى متّكى باشد
داراى آفريننده است. سازندهاى غير محتاج به ابزار، اندازه گيرندهاى بى نياز از
فكر و انديشه، و بى نياز از يارى ديگران است. با زمانها همراه نبوده، و از ابزار و
وسائل كمك نگرفته است. هستى او برتر از زمان، و وجود او بر نيستى مقدّم است، و
ازليّت او را آغازى نيست. با پديد آوردن حواس، روشن مىشود كه حواسّى ندارد، و با
آفرينش اشياء متضاد، ثابت مىشود كه داراى ضدّى نيست، و با هماهنگ كردن اشياء
دانسته مىشود كه همانندى ندارد. خدايى كه روشنى را با تاريكى، آشكار را با نهان،
خشكى را با ترى، گرمى را با سردى، ضدّ هم قرار داد، و عناصر متضاد را با هم تركيب و
هماهنگ كرد، و بين موجودات ضدّ هم، وحدت ايجاد كرد، آنها را كه با هم دور بودند
نزديك كرد، و بين آنها كه با هم نزديك بودند فاصله انداخت. خدايى كه حدّى ندارد، و
با شماره محاسبه نمىگردد، كه همانا ابزار و آلات، دليل محدود بودن خويشند و به
همانند خود اشاره مىشوند. اينكه مىگوييم موجودات از فلان زمان پديد آمدهاند پس
قديم نمىتوانند باشند و حادثند، و اين كه مىگوييم حتما پديد آمدند، ازلى بودن
آنها رد مىشود، و اينكه مىگوييم اگر چنين بودند كامل مىشدند، پس در تمام جهات
كامل نيستند. خدا با خلق پديدهها در برابر عقلها جلوه كرد، و از مشاهده چشمها
برتر و والاتر است، و حركت و سكون در او راه ندارد، زيرا او خود حركت و سكون را
آفريد، چگونه ممكن است آنچه را كه خود آفريده در او اثر بگذارد يا خود از پديدههاى
خويش اثر پذيرد اگر چنين شود، ذاتش چون ديگر پديدهها تغيير مىكند، و اصل وجودش
تجزيه مىپذيرد، و ديگر ازلى نمىتواند باشد، و هنگامى كه (به فرض محال) آغازى براى
او تصوّر شود پس سرآمدى نيز خواهد داشت، و اين آغاز و انجام، دليل روشن نقص، و
نقصان و ضعف دليل مخلوق بودن، و نياز به خالقى ديگر داشتن است. پس نمىتواند
آفريدگار همه هستى باشد، و از صفات پروردگار كه «هيچ چيز در او مؤثر نيست، و نابودى
و تغيير و پنهان شدن در او راه ندارد» خارج مىشود.