ترجمه خطبه 153
(در سال 36 هجرى در مدينه وقتى مردم را براى جنگ با شورشيان بصره آماده مىكرد
ايراد فرمود)
1 وصف گمراهان و غفلت زدگان
چند روز از طرف خدا به گمراه، مهلت داده شد، و او با غافلان و بى خبران در راه
هلاكت قدم مىنهد، و تمام روزها را با گناهكاران سپرى مىكند، بى آن كه از راهى
برود تا به حق رسد و يا پيشوايى برگزيند كه راهنماى او باشد. و تا آن زمان كه
خداوند كيفر گناهان را مىنمايد، و آنان را از پرده غفلت بيرون مىآورد، به استقبال
چيزى مىروند كه بدان پشت كرده بودند (يعنى آخرت)، و پشت مىكنند بدانچه روى آورده
بودند (يعنى دنيا)، پس نه از آنچه آرزو مىكردند و بدان رسيدند سودى بردند، و نه از
آنچه حاجت خويش بدان روا كردند بهرهاى به دست آوردند، من، شما و خود را از اين
گونه غفلت زدگى مىترسانم.
2 درمان غفلت زدگىها
هر كس بايد از كار خويش بهره گيرد، و انسان بينا كسى است كه به درستى شنيد و
انديشه كرد، پس به درستى نگريست و آگاه شد، و از عبرتها پند گرفت، سپس راه روشنى
را پيمود، و از افتادن در پرتگاهها، و گم شدن در كوره راهها، دورى كرد، و كوشيد تا
عدالت را پاس دارد و براى گمراهان جاى اعتراض باقى نگذارد، كه در حق سختگيرى كند،
يا در سخن حق تحريف روا دارد، يا در گفتن سخن راست بترسد. پس بهوش باش اى شنونده و
از خواب غفلت بيدار شو، و از شتاب خود كم كن، و در آنچه از زبان پيامبر صلّى اللّه
عليه و آله و سلّم بر تو رسيده انديشه كن، كه ناچار به انجام آن مىباشى و راه
فرارى وجود ندارد، و با كسى كه رهنمودهاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را
به كار نمىبندد و به جانب ديگرى تمايل دارد مخالفت كن و او را با آنچه براى خود
پسنديده رها كن. فخر فروشى را واگذار، و از مركب تكبّر فرود آى. به ياد قبر باش كه
گذرگاه تو به سوى عالم آخرت است، كه همانگونه به ديگران پاداش دادى به تو پاداش
مىدهند، و آن گونه كه كاشتى، درو مىكنى، آنچه امروز، پيش مىفرستى، فردا بر آن
وارد مىشوى، پس براى خود در سراى آخرت جايى آماده كن، و چيزى پيش فرست. اى شنونده
هشدار، هشدار، اى غفلت زده بكوش، بكوش «هيچ كس جز خداى آگاه تو را با خبر نمىسازد»
3 صفات ناپسند و نابود كننده
از واجبات قطعى خدا در قرآن حكيم كه بر آن پاداش و كيفر مىدهد، و به خاطر آن
خشنود شده يا خشم مىگيرد، اين است كه اگر انسان يكى از صفات ناپسند را داشته و
بدون توبه خدا را ملاقات كند، هر چند خود را به زحمت اندازد، يا عملش را خالص
گرداند فايدهاى نخواهد داشت. و آن صفات ناپسند اينكه: شريكى براى خداوند در
عبادات واجب برگزيند، يا خشم خويش را با كشتن بى گناهى فرونشاند، يا بر بىگناهى به خاطر كارى كه
ديگرى انجام داده عيب جويى كند، يا به خاطر حاجتى كه به مردم دارد بدعتى در دين خدا
بگذارد، يا با مردم به دو چهره ملاقات كند، و يا در ميان آنان با دو زبان سخن
بگويد. در آنچه گفتم نيك بينديش كه هر مثال را همانند فراوان است.
4 روانشناسى
همانا تمام حيوانات در تلاش پر كردن شكمند، و درندگان در پى تجاوز كردن به
ديگران، و زنان بىايمان تمام همّتشان آرايش زندگى و فساد انگيزى در آن است، امّا
مؤمنان فروتنند، همانا مؤمنان مهربانند، همانا مؤمنان از آينده ترسانند.
ترجمه خطبه 154
(برخى از شارحان گفتند اين سخنرانى در
شهر مدينه ايراد شد)
1 ضرورت پيروى از امامان دوازده گانه
عاقل با چشم دل سر انجام كار را مىنگرد، و پستى و بلندى آن را تشخيص مىدهد،
دعوت كننده حق، (پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) دعوت خويش را به پايان
رسانيد، و رهبر امّت به سرپرستى قيام كرد، پس دعوت كننده حق را پاسخ دهيد و از
رهبرتان اطاعت كنيد. گروهى در درياى فتنهها فرو رفته، بدعت را پذيرفته، و سنّتهاى
پسنديده را ترك كردند، مؤمنان كنارگيرى كرده و گمراهان و دروغگويان به سخن آمدند.
مردم ما اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چونان پيراهن تن او، و ياران
راستين او، و خزانهداران علوم و معارف وحى، و درهاى ورود به آن معارف، مىباشيم،
كه جز از در، هيچ كس به خانهها وارد نخواهد شد، و هر كس از غير در وارد شود، دزد
ناميده مىشود. مردم در باره اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آيات
كريمه قرآن نازل شد، آنان گنجينههاى علوم خداوند رحمانند، اگر سخن گويند، راست
گويند، و اگر سكوت كنند بر آنان پيشى نجويند.
2 شرايط امامت و رهبرى
پس بايد امام و راهنماى مردم به مردم راست بگويد، و راه خرد پيمايد و از فرزندان
آخرت باشد كه از آنجا آمده و بدانجا خواهد رفت. پس آن كه با چشم دل بنگرد، و با
ديده درون كار كند، آغاز كارش آن است كه بينديشد: آيا عمل او به سود او است يا زيان
او اگر به سود است ادامه دهد، و اگر زيانبار است توقف كند، زيرا عمل كننده بدون
آگاهى چون روندهاى است كه بيراهه مىرود، پس هر چه شتاب كند از هدفش دورتر
مىماند، و عمل كننده از روى آگاهى، چون روندهاى بر راه راست است، پس بيننده بايد
به درستى بنگرد آيا رونده راه مستقيم است يا واپس گرا
3 روانشناسى انسانى (تأثير جسم و روح در يكديگر)
و بدان كه هر ظاهرى باطنى متناسب با خود دارد، آنچه ظاهرش پاكيزه، باطن آن نيز
پاك و پاكيزه است، و آنچه ظاهرش پليد، باطن آن نيز پليد است، و پيامبر راستگو صلّى
اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: همانا خداوند بندهاى را دوست دارد امّا كردار او
را دشمن، و كردار بندهاى را دوست مىدارد امّا شخص او را ناخوش. آگاه باش هر عملى
رويشى دارد، و هر رويندهاى از آب بىنياز نيست، و آبها نيز گوناگون مىباشند. پس
هر درختى كه آبيارىاش به اندازه و نيكو باشد شاخ و برگش نيكو و ميوهاش شيرين است.
و آنچه آبيارىاش پاكيزه نباشد درختش عيب دار و ميوهاش تلخ است.
ترجمه خطبه 155
(در اين خطبه شگفتىهاى آفرينش خفّاش را
بيان مىفرمايد)
1 وصف پروردگار
ستايش خداوندى را سزاست كه تمامى صفتها از بيان حقيقت، ذاتش در مانده، و بزرگى
او عقلها را طرد كرده است، چنانكه راهى براى رسيدن به نهايت ملكوتش نيابد. او خداى
حق و آشكار، سزاوارتر و آشكارتر از آن است كه ديدهها مىنگرند. عقلها نمىتوانند
براى او حدّى تعيين كنند، تا همانندى داشته باشد، و انديشهها و اوهام نمىتوانند
براى او اندازهاى مشخّص كنند تا در شكل و صورتى پنداشته شود. پديدهها را بى آن كه
نمونهاى موجود باشد يا با مشاورى مشورت نمايد، و يا از قدرتى كمك و مدد بگيرد
آفريد، پس با فرمان او خلقت آن به كمال رسيد، و اطاعت پروردگار را پذيرفت و پاسخ
مثبت داد و به خدمت شتافت، و گردن به فرمان او نهاد و سرپيچى نكرد.
2 شگفتىهاى خفّاش
از زيبايىهاى صنعت پروردگارى، و شگفتىهاى آفرينش او، همان اسرار پيچيده
حكيمانه در آفريدن خفّاشان است، روشنى روز كه همه چيز را مىگشايد چشمانشان را
مىبندد، و تاريكى شب كه هر چيز را به خواب فرو مىبرد، چشمان آنها را باز مىكند،
چگونه چشمان خفّاش كم بين است كه نتواند از نور آفتاب درخشنده روشنى گيرد نورى كه
با آن راههاى زندگى خود را بيابد، و در پرتو آشكار خورشيد خود را به جاهايى رساند
كه مىخواهد، روشنى آفتاب خفّاش را از رفتن در تراكم نورهاى تابندهاش باز مىدارد،
و در خلوتگاههاى تاريك پنهان مىسازد، كه از حركت در نور درخشان ناتوان است، پس خفّاش در روز پلكها را بر سياهى ديدهها اندازد، و شب را چونان چراغى بر
مىگزيند، كه در پرتو تاريكى آن روزى خود را جستجو مىكند، و سياهى شب ديدههاى او
را نمىبندد، و به خاطر تاريكى زياد، از حركت و تلاش باز نمىماند. آنگاه كه خورشيد
پرده از رخ بيفكند، و سپيده صبحگاهان بدمد، و لانه تنگ سوسمارها از روشنى آن روشن
گردد، شب پره، پلكها را بر هم نهد، و بر آنچه در تاريكى شب به دست آورده قناعت
كند. پاك و منزّه است خدايى كه شب را براى خفّاشان چونان روز روشن و مايه به دست
آوردن روزى قرار داد، و روز را چونان شب تار مايه آرامش و استراحت آنها انتخاب
فرمود، و بالهايى از گوشت براى پرواز، آنها آفريد، تا به هنگام نياز به پرواز، از
آن استفاده كنند، اين بالها، چونان لالههاى گوشند بىپر و رگهاى اصلى، اما جاى
رگها و نشانههاى آن را به خوبى مشاهده خواهى كرد. براى شب پرهها دو بال قرار
داد، نه آنقدر نازك كه در هم بشكند، و نه چندان محكم كه سنگينى كند، پرواز مىكنند
در حالى كه فرزندانشان به آنها چسبيده و به مادر پناه بردهاند، اگر فرود آيند با
مادر فرود مىآيند، و اگر بالا روند با مادر اوج مىگيرند، از مادرانشان جدا
نمىشوند تا آن هنگام كه اندام جوجه نيرومند و بالها قدرت پرواز كردن پيدا كند، و
بداند كه راه زندگى كردن كدام است و مصالح خويش را بشناسد پس پاك و منزّه است پديد
آورنده هر چيزى كه بدون هيچ الگويى باقى مانده از ديگرى، همه چيز را آفريد.
ترجمه خطبه 156
(براى مردم بصره پس از پيروزى در جنگ جمل
در سال 36 هجرى ايراد فرمود)
1 ضرورت اطاعت از رهبرى (و نكوهش از نافرمانى عايشه)
مردم بصره در پيدايش فتنهها هر كس كه مىتواند خود را به اطاعت پروردگار عزيز و
برتر، مشغول دارد چنان كند، اگر از من پيروى كنيد، به خواست خدا شما را به راه بهشت
خواهم برد، هر چند سخت و دشوار و پر از تلخىها باشد. اما عائشه، پس افكار و خيالات
زنانه بر او چيره شد، و كينهها در سينهاش چون كوره آهنگرى شعلهور گرديد، اگر از
او مىخواستند آنچه را كه بر ضد من انجام داد نسبت به ديگرى روا دارد سرباز مىزد،
به هر حال احترام نخست او برقرار است و حسابرسى اعمال او با خداى بزرگ است.
2 ره آورد ايمان
ايمان روشنترين راهها و نورانىترين چراغهاست، با ايمان مىتوان به اعمال
صالح راه برد، و با اعمال نيكو به ايمان مىتوان دسترسى پيدا كرد، با ايمان، علم و دانش آبادان است،
و با آگاهى لازم، انسان را از مرگ مىهراسد، و با مرگ دنيا پايان مىپذيرد، و با
دنيا، توشه آخرت فراهم مىشود، و با قيامت بهشت نزديك مىشود، و جهنّم براى بدكاران
آشكار مىگردد، و مردم جز قيامت قرار گاهى ندارند، و شتابان به سوى ميدان مسابقه
مىروند تا به منزلگاه آخرين رسند.
3 ياد آورى برخى از ارزشهاى اخلاقى و ويژگىهاى قرآن
گويا مىنگرم، همه از قبرها خارج شده به سوى منزلگاههاى آخرين در حركتند، هر
خانهاى در بهشت به شخصى تعلق دارد، كه نه ديگرى را مىپذيرند و نه از آنجا به جاى
ديگر انتقال مىيابند. همانا «امر به معروف» و «نهى از منكر» دو صفت از اوصاف
پروردگارند كه نه اجل را نزديك مىكند و نه روزى را كاهش مىدهد. بر شما باد عمل
كردن به قرآن، كه ريسمان محكم الهى، و نور آشكار و درمانى سودمند است، كه تشنگى را
فرونشاند، نگهدارنده كسى است كه به آن تمسّك جويد و نجات دهنده آن كس است كه به آن
چنگ آويزد، كجى ندارد تا راست شود، و گرايش به باطل ندارد تا از آن باز گردانده
شود، و تكرار و شنيدن پياپى آيات، كهنهاش نمىسازد، و گوش از شنيدن آن خسته
نمىشود. كسى كه با قرآن سخن بگويد راست گفته و هر كس بدان عمل كند پيشتاز است: (در
اينجا مردى بلند شد و گفت: اى امير المؤمنين ما را از فتنه آگاه كن، آيا نسبت به
فتنه، از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سؤالى نفرمودهاى پاسخ داد)
4 خبر از فتنهها و شهادت خويش
آنگاه كه خداوند آيه 1 و 2 سوره عنكبوت را نازل كرد كه: (آيا مردم خيال مىكنند
چون كه گفتند ايمان آورديم، بدون آزمايش رها مىشوند) دانستم كه تا پيامبر صلّى
اللّه عليه و آله و سلّم در ميان ماست آزمايش نمىگرديم. پرسيدم اى رسول خدا اين
فتنه و آزمايش كدام است كه خدا شما را بدان آگاهى داده است فرمود: «اى على پس از من
امّت اسلامى به فتنه و آزمون دچار مىگردند» گفتم اى رسول خدا مگر جز اين است كه در
روز «احد» كه گروهى از مسلمانان به شهادت رسيدند و شهادت نصيب من نشد و سخت بر من
گران آمد، تو به من فرمودى: اى على مژده باد تو را كه شهادت در پى تو خواهد آمد.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به من فرمود: «همانا اين بشارت تحقّق
مىپذيرد، در آن هنگام صبر تو چگونه است» گفتم اى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و
سلّم چنين موردى جاى صبر و شكيبايى نيست بلكه جاى مژده شنيدن و شكر گزارى است. و
پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: «اى على همانا اين مردم به زودى با
اموالشان دچار فتنه و آزمايش مىشوند، و در ديندارى بر خدا منّت مىگذارند، با اين
حال انتظار رحمت او را دارند، و از قدرت و خشم خدا، خود را ايمن مىپندارند، حرام
خدا را با شبهات دروغين، و هوسهاى غفلت زا، حلال مىكنند، «شراب» را به بهانه اينكه «آب انگور» است و
رشوه را كه «هديه» است و ربا را كه «نوعى معامله» است حلال مىشمارند». گفتم اى
رسول خدا: در آن زمان مردم را در چه پايهاى بدانم آيا در پايه ارتداد يا فتنه و
آزمايش پاسخ فرمود: «در پايهاى از فتنه و آزمايش»
ترجمه خطبه 157
1 عبرت از گذشتگان
ستايش خداوندى را سزاست كه حمد را كليد ياد خويش، و سبب فزونى فضل و رحمت خود، و
راهنماى نعمتها و عظمتش قرار داده است. بندگان خدا روزگار بر آيندگان چنان مىگذرد
كه بر گذشتگان گذشت، آنچه گذشت باز نمىگردد، و آنچه هست جاويدان نخواهد ماند،
پايان كارش با آغاز آن يكى است، ماجراها و رويدادهاى آن همانند يكديگرند، و
نشانههاى آن آشكار است. گويا پايان زندگى و قيامت، شما را فرا مىخواند، چونان
خواندن ساربان، شتر بچه را. پس آن كس كه جز به حساب نفس خويش پردازد، خود را در
تاريكىها سرگردان، و در هلاكت افكنده است. شيطانها مهارش را گرفته و به سركشى و
طغيان مىكشانند، و رفتار زشت او را در ديدهاش زيبا مىنمايانند، پس بدانيد كه
بهشت پايان راه پيشتازان و آتش جهنّم، سرانجام كسانى است كه سستى مىورزند.
2 ضرورت تقوا و خود سازى
اى بندگان خدا بدانيد كه تقوا، دژى محكم و شكست ناپذير است، اما هرزگى و گناه،
خانهاى در حال فرو ريختن و خوار كننده است كه از ساكنان خود دفاع نخواهد كرد، و
كسى كه بدان پناه برد در امان نيست. آگاه باشيد با پرهيزكارى، ريشههاى گناهان را
مىتوان بريد، و با يقين مىتوان به برترين جايگاه معنوى، دسترسى پيدا كرد. اى
بندگان خدا، خدا را، خدا را، در حق نفس خويش كه از همه چيز نزد شما گرامىتر و دوست
داشتنىتر است. پروا كنيد، همانا خدا، راه حق را براى شما آشكار كرده و جادههاى آن
را روشن نگاه داشت، پس يا شقاوت دامنگير يا رستگارى جاويدان در انتظار شماست، پس در
اين دنياى نابود شدنى براى زندگى جاويدان آخرت، توشه برگيريد، كه شما را به زاد و
توشه راهنمايى كردند، و به كوچ كردن از دنيا فرمان دادند، و شما را براى پيمودن راه
قيامت بر انگيختند. همانا شما چونان كاروانى هستيد كه در جايى به انتظار مانده و
نمىدانند در چه زمانى آنان را فرمان حركت مىدهند. آگاه باشيد با دنيا چه مىكند
كسى كه براى آخرت آفريده شده است و با اموال دنيا چه كار دارد آن كس كه به زودى همه
اموال او را مرگ مىربايد و تنها كيفر حسابرسى آن بر عهده انسان باقى خواهد ماند. بندگان خدا خيرى را كه خدا وعده داد رها كردنى نمىباشد، و شرّى را كه از آن نهى
فرمود دوست داشتنى نيست بندگان خدا از روزى بترسيد كه اعمال و رفتار انسان وارسى
مىشود، روزى كه پر از تشويش و اضطراب است و كودكان در آن روز پير مىگردند اى
بندگان خدا بدانيد كه از شما نگاهبانانى بر شما گماشتهاند، و ديدبانهايى از
پيكرتان برگزيده و حافظان راستگويى كه اعمال شما را حفظ مىكنند و شماره نفسهاى شما
را مىشمارند، نه تاريكى شب شما را از آنان مىپوشاند، و نه درى محكم شما را از
آنها پنهان مىسازد.
3 ياد تنهايى قبر
فردا به امروز نزديك است، و امروز با آنچه در آن است مىگذرد، و فردا مىآيد و
بدان مىرسد، گويى هر يك از شما در دل زمين به خانه مخصوص خود رسيده و در گودالى كه
كندهاند آرميدهايد، وه كه چه خانه تنهايى و چه منزل وحشتناكى و چه سيه چال غربتى
گويى هم اكنون بر صور اسرافيل دميدند، و قيامت فرارسيده، و براى قضاوت و حسابرسى
قيامت بيرون شدهايد، پندارهاى باطل دور گرديده، بهانهها از ميان برخاسته، و
حقيقتها براى شما آشكار شده و شما را به آنجا كه لازم بود كشاندهاند، پس از
عبرتها پند گيريد، و از دگرگونى روزگار عبرت پذيريد، و از هشدار دهندگان بهرمند
گرديد.
ترجمه خطبه 158
(برخى از شارحان گفتند كه اين خطبه در
شهر كوفه ايراد شد)
1 ارزش پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و قرآن
خداوند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را هنگامى فرستاد كه پيامبران حضور
نداشتند، و امّتها در خواب غفلت بودند، و رشتههاى دوستى و انسانيّت از هم گسسته
بود. پس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به ميان خلق آمد در حالى كه كتابهاى
پيامبران پيشين را تصديق كرد، و با «نورى» هدايتگر انسانها شد كه همه بايد از آن
اطاعت نمايند، و آن، نور قرآن كريم است. از قرآن بخواهيد تا سخن گويد، كه هرگز سخن
نمىگويد، امّا من شما را از معارف آن خبر مىدهم، بدانيد كه در قرآن علم آينده، و
حديث روزگاران گذشته است، شفا دهنده دردهاى شما، و سامان دهنده امور فردى و اجتماعى
شما است.
2 خبر از آينده دردناك بنى اميّه
پس از تسلّط فرزندان اميّه، خانهاى در شهر يا خيمهاى در بيابان باقى نمىماند
جز آن كه ستمگران بنى اميّه، اندوه و غم را بدانجا مىكشانند، و بلا و كينه توزى را
در همه جا مطرح مىكنند. پس در آن روز براى مردم نه عذر خواهى در آسمان و نه ياورى
در زمين باقى خواهد ماند، زيرا نا اهلان را به زمامدارى برگزيدهايد، و زمامدارى را به جايگاه دروغينى
قرار دادهايد. امّا به زودى خداوند از ستمگران بنى اميّه انتقام مىگيرد، خوردنى
را به خوردنى، و نوشيدنى را به نوشيدنى، خوردنى تلختر از گياه «علقم»، و نوشيدنى
تلخ و جانگدازتر از شيره درخت «صبر» خداوند از درون ترس و وحشت، و از بيرون، شمشير
را بر آنها مسلّط خواهد كرد كه آنان مركبهاى عصيان و نافرمانى و شتران بار كش
گناهانند. من پياپى سوگند مىخورم كه پس از من بنى اميّه خلافت را چونان خلط سينه
بيرون مىاندازند، و پس از آن ديگر، تا شب و روز از پى هم در گردش است مزه حكومت را
براى بار ديگر نخواهند چشيد.
ترجمه خطبه 159
(امام در شهر كوفه خطاب به كوفيان فرمود)
وصف كشور دارى خويش
با شما به نيكويى زندگى كردم، و به قدر توان از هر سو نگهبانى شما دادم، و از
بندهاى بردگى و ذلّت شما را نجات داده، و از حلقههاى ستم رهايى بخشيدم، تا
سپاسگزارى فراوان من برابر نيكى اندك شما باشد، و چشم پوشى از زشتىهاى بسيار شما
كه به چشم ديدم و با بدن لمس كردم.
ترجمه خطبه 160
(در شهر كوفه در سال 37 هجرى به هنگام حركت دادن مردم بسوى صفین و جنگ با شاميان
ايراد كرد)
1 خدا شناسى
فرمان خدا قضاى حتمى و حكمت، و خشنودى او مايه امنيّت و رحمت است، از روى علم،
حكم مىكند و با حلم و بردبارى مىبخشايد. خدايا سپاس تو راست بر آنچه مىگيرى، و
عطا مىفرمايى، و شفا مىدهى يا مبتلا مىسازى، سپاسى كه تو را رضايت بخشترين،
محبوبترين، و ممتازترين باشد، سپاسى كه آفريدگانت را سرشار سازد، و تا آنجا كه تو
بخواهى تداوم يابد، سپاسى كه از تو پوشيده نباشد، و از رسيدن به پيشگاهت باز نماند،
سپاسى كه شمارش آن پايان نپذيرد، و تداوم آن از بين نرود. خدايا حقيقت بزرگى تو را
نمىدانيم، جز آن كه مىدانيم كه تو زندهاى و احتياج به غير ندارى، خواب سنگين يا
سبك تو را نمىربايد، هيچ انديشهاى به تو نرسد و هيچ ديدهاى تو را ننگرد، اما
ديدهها را تو مىنگرى، و اعمال انسانها را شماره فرمايى، و قدمها و موى پيشانىها
(زمام امور همه) به دست تو است، خدايا آنچه را كه از آفرينش تو مىنگريم، و از قدرت
تو به شگفت مىآييم و بدان بزرگى قدرت تو را مىستاييم، بسى ناچيزتر است در برابر
آنچه كه از ما پنهان، و چشمهاى ما از ديدن آنها ناتوان، و عقلهاى ما از درك آنها
عاجز است، و پردههاى غيب ميان ما و آنها گسترده مىباشد.
2 راههاى خدا شناسى
پس آن كس كه دل را از همه چيز تهى سازد، و فكرش را به كار گيرد تا بداند كه:
چگونه عرش قدرت خود را برقرار ساختهاى و پديده را چگونه آفريدهاى و چگونه
آسمانها و كرات فضايى را در هوا آويختهاى و زمين را چگونه بر روى امواج آب
گستردهاى نگاهش حسرت زده، و عقلش مات و سرگردان، و شنواييش آشفته، و انديشهاش
حيران مىماند.
3 وصف اميدوارى به خدا
به گمان خود ادّعا دارد كه به خدا اميدوار است به خداى بزرگ سوگند كه دروغ
مىگويد، چه مىشود او را كه اميدوارى در كردارش پيدا نيست پس هر كس به خدا اميدوار
باشد بايد، اميد او در كردارش آشكار شود، هر اميدوارى جز اميد به خداى تعالى ناخالص
است، و هر ترسى جز ترس از خدا نادرست است. گروهى در كارهاى بزرگ به خدا اميد بسته و
در كارهاى كوچك به بندگان خدا روى مىآورند، پس حق بنده را ادا مىكنند و حق خدا را
بر زمين مىگذارند، چرا در حق خداى متعال كوتاهى مىشود و كمتر از حق بندگان رعايت
مىگردد آيا مىترسى در اميدى كه به خدا دارى دروغگو باشى يا او را در خور اميد
بستن نمىپندارى اميدوار دروغين اگر از بنده خدا ترسناك باشد، حق او را چنان رعايت
كند كه حق پروردگار خود را آنگونه رعايت نمىكند، پس ترس خود را از بندگان آماده، و
ترس از خداوند را وعدهاى انجام نشدنى مىشمارد، و اينگونه است كسى كه دنيا در
ديدهاش بزرگ جلوه كند، و ارزش و اعتبار دنيا در دلش فراوان گردد، كه دنيا را بر
خدا مقدّم شمارد، و جز دنيا به چيز ديگرى نپردازد و بنده دنيا گردد.
4 سيرى در زندگانى پيامبران عليه السّلام (براى انتخاب
الگوهاى ساده زيستى)
براى تو كافى است كه راه و رسم زندگى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و
سلّم را اطاعت نمايى، تا راهنمايى خوبى براى تو در شناخت بدىها و عيبهاى دنيا و
رسوايىها و زشتىهاى آن باشد، چه اينكه دنيا از هر سو بر پيامبر صلّى اللّه عليه و
آله و سلّم باز داشته و براى غير او گسترانده شد، از پستان دنيا شير نخورد، و از
زيورهاى آن فاصله گرفت. اگر مىخواهى دومى را، موسى عليه السّلام و زندگى او را
تعريف كنم، آنجا كه مىگويد: «پروردگارا هر چه به من از نيكى عطا كنى نيازمندم» به
خدا سوگند، موسى عليه السّلام جز قرص نانى كه گرسنگى را بر طرف سازد چيز ديگرى
نخواست، زيرا موسى عليه السّلام از سبزيجات زمين مىخورد، تا آنجا كه بر اثر لاغرى
و آب شدن گوشت بدن، سبزى گياه از پشت پردهى شكم او آشكار بود. و اگر مىخواهى:
سومى را، حضرت داوود عليه السّلام صاحب نىهاى نوازنده، و خواننده بهشتيان را الگوى خويش سازى، كه با هنر دستان
خود از ليف خرما زنبيل مىبافت، و از همنشينان خود مىپرسيد چه كسى از شما اين
زنبيل را مىفروشد و با بهاى آن به خوردن نان جوى قناعت مىكرد. و اگر خواهى از
عيسى بن مريم عليه السّلام بگويم، كه سنگ را بالش خود قرار مىداد، لباس پشمى خشن
به تن مىكرد، و نان خشك مىخورد، نان خورش او گرسنگى، و چراغش در شب ماه، و
پناهگاه زمستان او شرق و غرب زمين بود، ميوه و گل او سبزيجاتى بود كه زمين براى
چهارپايان مىروياند، زنى نداشت كه او را فريفته خود سازد، فرزندى نداشت تا او را
غمگين سازد، مالى نداشت تا او را سرگرم كند، و آز و طمعى نداشت تا او را خوار و
ذليل نمايد، مركب سوارى او دو پايش، و خدمتگزار وى، دستهايش بود.
5 راه و رسم زندگى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و
سلّم
پس به پيامبر پاكيزه و پاكت اقتدا كن، كه راه و رسم او الگويى است براى الگو
طلبان، و مايه فخر و بزرگى است براى كسى كه خواهان بزرگوارى باشد، و محبوبترين
بنده نزد خدا كسى است كه از پيامبرش پيروى كند، و گام بر جايگاه قدم او نهد. پيامبر
صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از دنيا چندان نخورد كه دهان را پر كند، و به دنيا با
گوشه چشم نگريست، دو پهلويش از تمام مردم فرو رفتهتر، و شكمش از همه خالىتر بود،
دنيا را به او نشان دادند اما نپذيرفت، و چون دانست خدا چيزى را دشمن مىدارد آن را
دشمن داشت، و چيزى را كه خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چيزى را كه خدا كوچك
شمرده كوچك و ناچيز مىدانست. اگر در ما نباشد جز آن كه آنچه را خدا و پيامبرش دشمن
مىدارند، دوست بداريم، يا آنچه را خدا و پيامبرش كوچك شمارند، بزرگ بداريم، براى
نشان دادن دشمنى ما با خدا، و سر پيچى از فرمانهاى او كافى بود. و همانا پيامبر
«كه درود خدا بر او باد» بر روى زمين مىنشست و غذا مىخورد، و چون برده، ساده
مىنشست، و با دست خود كفش خود را وصله مىزد، و جامه خود را با دست خود مىدوخت، و
بر الاغ برهنه مىنشست، و ديگرى را پشت سر خويش سوار مىكرد. پردهاى بر در خانه او
آويخته بود كه نقش و تصويرها در آن بود، به يكى از همسرانش فرمود، اين پرده را از
برابر چشمان من دور كن كه هر گاه نگاهم به آن مىافتد به ياد دنيا و زينتهاى آن
مىافتم. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با دل از دنيا روى گرداند، و يادش را
از جان خود ريشه كن كرد، و همواره دوست داشت تا جاذبههاى دنيا از ديدگانش پنهان
ماند، و از آن لباس زيبايى تهيّه نكند و آن را قرارگاه دائمى خود نداند، و اميد
ماندن در دنيا نداشته باشد، پس ياد دنيا را از جان خويش بيرون كرد، و دل از دنيا بر
كند، و چشم از دنيا پوشاند، و چنين است كسى كه چيزى را دشمن دارد، خوش ندارد به آن
بنگرد، يا نام آن نزد او بر زبان آورده شود. در زندگانى رسول خدا صلّى اللّه عليه و
آله و سلّم براى تو نشانههايى است كه تو را به زشتىها و عيبهاى دنيا راهنمايى
كند، زيرا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با نزديكان خود گرسنه به سر مىبرد، و با آن كه مقام و منزلت بزرگى داشت، زينتهاى دنيا از ديده او دور ماند. پس
تفكّر كنندهاى بايد با عقل خويش به درستى انديشه كند كه: آيا خدا محمد صلّى اللّه
عليه و آله و سلّم را به داشتن اين صفتها اكرام فرمود يا او را خوار كرد اگر بگويد:
خوار كرد، دروغ گفته و بهتانى بزرگ زده است، و اگر بگويد: او را اكرام كرد، پس
بداند، خدا كسى را خوار شمرد كه دنيا را براى او گستراند و از نزديكترين مردم به
خودش دور نگهداشت. پس پيروى كننده بايد از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
پيروى كند، و به دنبال او راه رود، و قدم بر جاى قدم او بگذارد، و گر نه از هلاكت
ايمن نمىباشد، كه همانا خداوند، محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را نشانه
قيامت، و مژده دهنده بهشت، و ترساننده از كيفر جهنم قرار داد، او با شكمى گرسنه از
دنيا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد، و كاخهاى مجلّل نساخت (سنگى بر سنگى
نگذاشت) تا جهان را ترك گفت، و دعوت پروردگارش را پذيرفت. وه چه بزرگ است منّتى كه
خدا با بعثت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر ما نهاده، و چنين نعمت بزرگى
به ما عطا فرموده، رهبر پيشتازى كه بايد او را پيروى كنيم و پيشوايى كه بايد راه او
را تداوم بخشيم. به خدا سوگند آنقدر اين پيراهن پشمين را وصله زدم كه از پينه
كننده آن شرمسارم. يكى به من گفت: «آيا آن را دور نمىافكنى» گفتم: از من دور شو،
صبحگاهان رهروان شب ستايش مىشوند.
ترجمه خطبه 161
(اعتقادى، اخلاقى)
1 وصف پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اهل بيت
عليهم السّلام
خداوند پيامبرش را با نورى درخشان، و برهانى آشكار، و راهى روشن، و كتابى
هدايتگر بر انگيخت. خانواده او نيكوترين خانواده، و درخت وجودش از بهترين درختان
است كه شاخههاى آن راست و ميوههاى آن سر به زير و در دسترس همگان است، زادگاه او
مكه، و هجرت او به مدينه پاك و پاكيزه است، كه در آنجا نام او بلند شد و دعوتش به
همه جا رسيد. خدا او را با برهانى كامل و كافى (قرآن) و پندهاى شفا بخش، و دعوتى
جبران كننده فرستاد. با فرستادن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شريعتهاى
ناشناخته را شناساند، و ريشه بدعتهاى راه يافته در اديان آسمانى را قطع كرد، و
احكام و مقرّرات الهى را بيان فرمود. پس هر كس جز اسلام دينى را انتخاب كند به يقين
شقاوت او ثابت، و پيوند او با خدا قطع، و سقوطش سهمگين خواهد بود، و سر انجامش رنج
و اندوهى بىپايان و شكنجهاى پردرد مىباشد. بر خدا توكّل مىكنم، توكّلى كه
بازگشت به سوى او باشد، و از او راه مىجويم، راهى كه به بهشت رسد و به آنجا كه
خواست اوست بينجامد.
2 سفارش به تقوا و عبرت از گذشتگان
بندگان خدا شما را به ترسيدن از خدا و فرمانبردارى او سفارش مىكنم كه نجات فردا
و مايه رهايى جاويدان است. خدا آنگونه كه سزاوار بود شما را ترسانيد، و چنانكه
شايسته بود اميدوارتان كرد، و دنيا و بىاعتبارى آن و نابود شدنى بودن و دگرگونى آن
را براى شما تعريف كرد. پس از آنچه در دنيا شما را به شگفتى وامىدارد روى گردانيد،
زيرا كه مدت كوتاهى در آن اقامت داريد، دنيا به خشم خدا نزديكترين و از خشنودى خدا
دورترين جايگاه است. پس اى بندگان خدا، از غم و اندوه و سرگرمىهاى دنيا چشم
برگيريد زيرا شما به جدايى و دگرگونيهاى امور دنيايى يقين داريد، و چونان دوست
مهربانى كه نصيحتگر و كوشا براى نجات رفيقش تلاش كند، خويشتن را از دنيا دور
نگهداريد. و از آنچه بر گذشتگان شما رفت عبرت گيريد، كه چگونه، بند بند اعضاى
بدنشان از هم گسست، چشم و گوششان نابود شد، شرف و شكوهشان از خاطرهها محو گرديد، و
همه ناز و نعمتها و رفاهها و خوشىها پايان گرفت، كه نزديكى فرزندان به دورى و از
دست دادنشان، و همدمى همسران، به جدايى تبديل شد، ديگر نه به هم مىنازند، و نه
فرزندانى مىآورند، و نه يكديگر را ديدار مىكنند، و نه در كنار هم زندگى مىكنند
پس اى بندگان خدا بپرهيزيد، چونان پرهيز كسى كه به نفس خود چيره، و بر شهوات خود
پيروز، و با عقل خود به درستى مىنگرد، زيرا كه جريان انسان آشكار، پرچم بر
افراشته، جادّه هموار، و راه، روشن و راست است.
ترجمه خطبه 162
(در سال 37 هجرى در صفین، شخصى از طايفه بنى اسد پرسيد: چگونه شما را از مقام
امامت كه سزاوارتر از همه بوديد كنار زدند فرمود:)
1 علل و عوامل غصب امامت
اى برادر بنى اسدى تو مردى پريشان و مضطربى كه نابجا پرسش مىكنى، ليكن تو را حق
خويشاوندى است، و حقّى كه در پرسيدن دارى و بىگمان طالب دانستنى. پس بدان كه: آن
ظلم و خود كامگى كه نسبت به خلافت بر ما تحميل شد، در حالى كه ما را نسب برتر و
پيوند خويشاوندى با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم استوارتر بود، جز
خودخواهى و انحصار طلبى چيز ديگرى نبود كه: گروهى بخيلانه به كرسى خلافت چسبيدند، و
گروهى سخاوتمندانه از آن دست كشيدند، داور خداست، و بازگشت همه ما به روز قيامت
است. (در اينجا شعر امرء القيس را خواند كه:) «واگذار داستان تاراج آن غارتگران را،
و به ياد آور داستان شگفت دزديدن اسب سوارى را»
2 شكوه از ستمهاى معاويه
بيا و داستان پسر ابو سفيان را به ياد آور، كه روزگار مرا به خنده آورد از آن پس
كه مرا گرياند. سوگند به خدا كه جاى شگفتى نيست، كار از بس عجيب است كه شگفتى را مىزدايد و كجى
و انحراف مىافزايد. مردم كوشيدند نور خدا را در داخل چراغ آن خاموش سازند، جوشش
زلال حقيقت را از سر چشمه آن ببندند، چرا كه ميان من و خود، آب را وبا آلود كردند،
اگر محنت آزمايش از ما و اين مردم برداشته شود، آنان را به راهى مىبرم كه سراسر حق
است، و اگر به گونه ديگرى انجامد: (با حسرت خوردن بر آنها جان خويش را مگذار، كه
خداوند بر آنچه مىكنند آگاه است)
ترجمه خطبه 163
(برخى از شارحان نوشتند اين خطبه در شهر
كوفه ايراد شد)
1 خدا شناسى
سپاس خداوندى را سزاست كه آفريننده بندگان، و گستراننده زمين، و جارى كننده آب
در زمينهاى پست، و روياننده گياه در كوهها و تپههاى بلند مىباشد، نه اوّل او را
آغازى و نه ازلى بودن او را پايانى است، آغاز هر چيزى و جاويدان است، و پايدار و
ماندگار بدون مدّت و زمان است. پيشانى بندگان برابر عظمت او به خاك افتاده، و لبها
در اعتراف به يگانگى او در حركتند. به هنگام آفرينش، براى هر پديدهاى حد و مرزى
قرار داد، تا براى وجود بىنهايت او همانندى نباشد. گمانها خدا را به اندازهها و
حركتها و اندامها و آلتها نمىتوانند اندازه گيرى نمايند. نمىتواند گفت: خدا از
كى بود و تا كى خواهد بود وجود آشكارى است كه نمىتوان پرسيد: از چيست و حقيقت
پنهانى است كه نمىتوان پرسيد در كجاست نه جسم است كه او را نهايتى باشد، و نه
پوشيدهاى كه چيزى او را در بر گرفته باشد، به موجودات آنقدر نزديك نيست كه به آنها
چسبيده، و آنقدر دور نيست كه جدا و بريده باشد. بر خداوند، خيره نگريستن بندگان، و
بازگشتن لفظى به زبان آنان، نزديك شدن به تپهاى، گام بر داشتن در تاريكى شب، يا
راه رفتن در مهتاب كه نور مىافشاند، و درخشش خورشيدى كه پس از ماه طلوع مىكند، و با طلوع و غروبش، و آمدن شب و
روز، چرخ زمان مىگردد و تاريخ ورق مىخورد، هيچ كدام پنهان نيست. خدا پيش از هر
نهايت و مدت، و فراتر از هر گونه حساب و شمارش است، خدا والاتر از آنچه مىباشد كه
عقلهاى عاجز تشبيه كنندگان تصوّر مىكند. والاتر از صفات پديدهها و اندازهها و
قطرهاست كه براى موجودات مادّى پندارند، و جايگاههايى كه براى آن در نظر مىگيرند،
زيرا حد و مرز و اندازه، شايسته پديدههاست و به غير خدا تعلّق دارد.