ترجمه نهج ‏البلاغه

مرحوم محمّد دشتى

- ۱۱ -


ترجمه خطبه 153

(در سال 36 هجرى در مدينه وقتى مردم را براى جنگ با شورشيان بصره آماده مى‏كرد ايراد فرمود)

1 وصف گمراهان و غفلت زدگان

چند روز از طرف خدا به گمراه، مهلت داده شد، و او با غافلان و بى خبران در راه هلاكت قدم مى‏نهد، و تمام روزها را با گناهكاران سپرى مى‏كند، بى آن كه از راهى برود تا به حق رسد و يا پيشوايى برگزيند كه راهنماى او باشد. و تا آن زمان كه خداوند كيفر گناهان را مى‏نمايد، و آنان را از پرده غفلت بيرون مى‏آورد، به استقبال چيزى مى‏روند كه بدان پشت كرده بودند (يعنى آخرت)، و پشت مى‏كنند بدانچه روى آورده بودند (يعنى دنيا)، پس نه از آنچه آرزو مى‏كردند و بدان رسيدند سودى بردند، و نه از آنچه حاجت خويش بدان روا كردند بهره‏اى به دست آوردند، من، شما و خود را از اين گونه غفلت زدگى مى‏ترسانم.

2 درمان غفلت زدگى‏ها

هر كس بايد از كار خويش بهره گيرد، و انسان بينا كسى است كه به درستى شنيد و انديشه كرد، پس به درستى نگريست و آگاه شد، و از عبرت‏ها پند گرفت، سپس راه روشنى را پيمود، و از افتادن در پرتگاه‏ها، و گم شدن در كوره راهها، دورى كرد، و كوشيد تا عدالت را پاس دارد و براى گمراهان جاى اعتراض باقى نگذارد، كه در حق سختگيرى كند، يا در سخن حق تحريف روا دارد، يا در گفتن سخن راست بترسد. پس بهوش باش اى شنونده و از خواب غفلت بيدار شو، و از شتاب خود كم كن، و در آنچه از زبان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر تو رسيده انديشه كن، كه ناچار به انجام آن مى‏باشى و راه فرارى وجود ندارد، و با كسى كه رهنمودهاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را به كار نمى‏بندد و به جانب ديگرى تمايل دارد مخالفت كن و او را با آنچه براى خود پسنديده رها كن. فخر فروشى را واگذار، و از مركب تكبّر فرود آى. به ياد قبر باش كه گذرگاه تو به سوى عالم آخرت است، كه همانگونه به ديگران پاداش دادى به تو پاداش مى‏دهند، و آن گونه كه كاشتى، درو مى‏كنى، آنچه امروز، پيش مى‏فرستى، فردا بر آن وارد مى‏شوى، پس براى خود در سراى آخرت جايى آماده كن، و چيزى پيش فرست. اى شنونده هشدار، هشدار، اى غفلت زده بكوش، بكوش «هيچ كس جز خداى آگاه تو را با خبر نمى‏سازد»

3 صفات ناپسند و نابود كننده

از واجبات قطعى خدا در قرآن حكيم كه بر آن پاداش و كيفر مى‏دهد، و به خاطر آن خشنود شده يا خشم مى‏گيرد، اين است كه اگر انسان يكى از صفات ناپسند را داشته و بدون توبه خدا را ملاقات كند، هر چند خود را به زحمت اندازد، يا عملش را خالص گرداند فايده‏اى نخواهد داشت.  و آن صفات ناپسند اينكه: شريكى براى خداوند در عبادات واجب برگزيند، يا خشم خويش را با كشتن بى گناهى فرونشاند، يا بر بى‏گناهى به خاطر كارى كه ديگرى انجام داده عيب جويى كند، يا به خاطر حاجتى كه به مردم دارد بدعتى در دين خدا بگذارد، يا با مردم به دو چهره ملاقات كند، و يا در ميان آنان با دو زبان سخن بگويد. در آنچه گفتم نيك بينديش كه هر مثال را همانند فراوان است.

4 روانشناسى

همانا تمام حيوانات در تلاش پر كردن شكمند، و درندگان در پى تجاوز كردن به ديگران، و زنان بى‏ايمان تمام همّتشان آرايش زندگى و فساد انگيزى در آن است، امّا مؤمنان فروتنند، همانا مؤمنان مهربانند، همانا مؤمنان از آينده ترسانند.

ترجمه خطبه 154

(برخى از شارحان گفتند اين سخنرانى در شهر مدينه ايراد شد)

1 ضرورت پيروى از امامان دوازده گانه

عاقل با چشم دل سر انجام كار را مى‏نگرد، و پستى و بلندى آن را تشخيص مى‏دهد، دعوت كننده حق، (پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) دعوت خويش را به پايان رسانيد، و رهبر امّت به سرپرستى قيام كرد، پس دعوت كننده حق را پاسخ دهيد و از رهبرتان اطاعت كنيد. گروهى در درياى فتنه‏ها فرو رفته، بدعت را پذيرفته، و سنّت‏هاى پسنديده را ترك كردند، مؤمنان كنارگيرى كرده و گمراهان و دروغگويان به سخن آمدند. مردم ما اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چونان پيراهن تن او، و ياران راستين او، و خزانه‏داران علوم و معارف وحى، و درهاى ورود به آن معارف، مى‏باشيم، كه جز از در،  هيچ كس به خانه‏ها وارد نخواهد شد، و هر كس از غير در وارد شود، دزد ناميده مى‏شود. مردم در باره اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آيات كريمه قرآن نازل شد، آنان گنجينه‏هاى علوم خداوند رحمانند، اگر سخن گويند، راست گويند، و اگر سكوت كنند بر آنان پيشى نجويند.

2 شرايط امامت و رهبرى

پس بايد امام و راهنماى مردم به مردم راست بگويد، و راه خرد پيمايد و از فرزندان آخرت باشد كه از آنجا آمده و بدانجا خواهد رفت. پس آن كه با چشم دل بنگرد، و با ديده درون كار كند، آغاز كارش آن است كه بينديشد: آيا عمل او به سود او است يا زيان او اگر به سود است ادامه دهد، و اگر زيانبار است توقف كند، زيرا عمل كننده بدون آگاهى چون رونده‏اى است كه بيراهه مى‏رود، پس هر چه شتاب كند از هدفش دورتر مى‏ماند، و عمل كننده از روى آگاهى، چون رونده‏اى بر راه راست است، پس بيننده بايد به درستى بنگرد آيا رونده راه مستقيم است يا واپس گرا

3 روانشناسى انسانى (تأثير جسم و روح در يكديگر)

و بدان كه هر ظاهرى باطنى متناسب با خود دارد، آنچه ظاهرش پاكيزه، باطن آن نيز پاك و پاكيزه است، و آنچه ظاهرش پليد، باطن آن نيز پليد است، و پيامبر راستگو صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:  همانا خداوند بنده‏اى را دوست دارد امّا كردار او را دشمن، و كردار بنده‏اى را دوست مى‏دارد امّا شخص او را ناخوش. آگاه باش هر عملى رويشى دارد، و هر روينده‏اى از آب بى‏نياز نيست، و آب‏ها نيز گوناگون مى‏باشند. پس هر درختى كه آبيارى‏اش به اندازه و نيكو باشد شاخ و برگش نيكو و ميوه‏اش شيرين است. و آنچه آبيارى‏اش پاكيزه نباشد درختش عيب دار و ميوه‏اش تلخ است.

ترجمه خطبه 155

(در اين خطبه شگفتى‏هاى آفرينش خفّاش را بيان مى‏فرمايد)

1 وصف پروردگار

ستايش خداوندى را سزاست كه تمامى صفت‏ها از بيان حقيقت، ذاتش در مانده، و بزرگى او عقل‏ها را طرد كرده است، چنانكه راهى براى رسيدن به نهايت ملكوتش نيابد. او خداى حق و آشكار، سزاوارتر و آشكارتر از آن است كه ديده‏ها مى‏نگرند. عقل‏ها نمى‏توانند براى او حدّى تعيين كنند، تا همانندى داشته باشد، و انديشه‏ها و اوهام نمى‏توانند براى او اندازه‏اى مشخّص كنند تا در شكل و صورتى پنداشته شود. پديده‏ها را بى آن كه نمونه‏اى موجود باشد يا با مشاورى مشورت نمايد، و يا از قدرتى كمك و مدد بگيرد آفريد، پس با فرمان او خلقت آن به كمال رسيد، و اطاعت پروردگار را پذيرفت و پاسخ مثبت داد و به خدمت شتافت، و گردن به فرمان او نهاد و سرپيچى نكرد.

2 شگفتى‏هاى خفّاش

از زيبايى‏هاى صنعت پروردگارى، و شگفتى‏هاى آفرينش او، همان اسرار پيچيده حكيمانه در آفريدن خفّاشان است، روشنى روز كه همه چيز را مى‏گشايد چشمانشان را مى‏بندد، و تاريكى شب كه هر چيز را به خواب فرو مى‏برد، چشمان آنها را باز مى‏كند، چگونه چشمان خفّاش كم بين است كه نتواند از نور آفتاب درخشنده روشنى گيرد نورى كه با آن راه‏هاى زندگى خود را بيابد، و در پرتو آشكار خورشيد خود را به جاهايى رساند كه مى‏خواهد، روشنى آفتاب خفّاش را از رفتن در تراكم نورهاى تابنده‏اش باز مى‏دارد، و در خلوتگاه‏هاى تاريك پنهان مى‏سازد، كه از حركت در نور درخشان ناتوان است، پس خفّاش در روز پلك‏ها را بر سياهى ديده‏ها اندازد، و شب را چونان چراغى بر مى‏گزيند، كه در پرتو تاريكى آن روزى خود را جستجو مى‏كند، و سياهى شب ديده‏هاى او را نمى‏بندد، و به خاطر تاريكى زياد، از حركت و تلاش باز نمى‏ماند. آنگاه كه خورشيد پرده از رخ بيفكند، و سپيده صبحگاهان بدمد، و لانه تنگ سوسمارها از روشنى آن روشن گردد، شب پره، پلك‏ها را بر هم نهد، و بر آنچه در تاريكى شب به دست آورده قناعت كند. پاك و منزّه است خدايى كه شب را براى خفّاشان چونان روز روشن و مايه به دست آوردن روزى قرار داد، و روز را چونان شب تار مايه آرامش و استراحت آنها انتخاب فرمود، و بالهايى از گوشت براى پرواز، آنها آفريد، تا به هنگام نياز به پرواز، از آن استفاده كنند، اين بال‏ها، چونان لاله‏هاى گوشند  بى‏پر و رگ‏هاى اصلى، اما جاى رگ‏ها و نشانه‏هاى آن را به خوبى مشاهده خواهى كرد. براى شب پره‏ها دو بال قرار داد، نه آنقدر نازك كه در هم بشكند، و نه چندان محكم كه سنگينى كند، پرواز مى‏كنند در حالى كه فرزندانشان به آنها چسبيده و به مادر پناه برده‏اند، اگر فرود آيند با مادر فرود مى‏آيند، و اگر بالا روند با مادر اوج مى‏گيرند، از مادرانشان جدا نمى‏شوند تا آن هنگام كه اندام جوجه نيرومند و بالها قدرت پرواز كردن پيدا كند، و بداند كه راه زندگى كردن كدام است و مصالح خويش را بشناسد پس پاك و منزّه است پديد آورنده هر چيزى كه بدون هيچ الگويى باقى مانده از ديگرى، همه چيز را آفريد.

ترجمه خطبه 156

(براى مردم بصره پس از پيروزى در جنگ جمل در سال 36 هجرى ايراد فرمود)

1 ضرورت اطاعت از رهبرى (و نكوهش از نافرمانى عايشه)

مردم بصره در پيدايش فتنه‏ها هر كس كه مى‏تواند خود را به اطاعت پروردگار عزيز و برتر، مشغول دارد چنان كند، اگر از من پيروى كنيد، به خواست خدا شما را به راه بهشت خواهم برد، هر چند سخت و دشوار و پر از تلخى‏ها باشد. اما عائشه، پس افكار و خيالات زنانه بر او چيره شد، و كينه‏ها در سينه‏اش چون كوره آهنگرى شعله‏ور گرديد، اگر از او مى‏خواستند آنچه را كه بر ضد من انجام داد نسبت به ديگرى روا دارد سرباز مى‏زد، به هر حال احترام نخست او برقرار است و حسابرسى اعمال او با خداى بزرگ است.

2 ره آورد ايمان

ايمان روشن‏ترين راه‏ها و نورانى‏ترين چراغ‏هاست، با ايمان مى‏توان به اعمال صالح راه برد، و با اعمال نيكو به ايمان مى‏توان دسترسى پيدا كرد، با ايمان، علم و دانش آبادان است،  و با آگاهى لازم، انسان را از مرگ مى‏هراسد، و با مرگ دنيا پايان مى‏پذيرد، و با دنيا، توشه آخرت فراهم مى‏شود، و با قيامت بهشت نزديك مى‏شود، و جهنّم براى بدكاران آشكار مى‏گردد، و مردم جز قيامت قرار گاهى ندارند، و شتابان به سوى ميدان مسابقه مى‏روند تا به منزلگاه آخرين رسند.

3 ياد آورى برخى از ارزش‏هاى اخلاقى و ويژگى‏هاى قرآن

گويا مى‏نگرم، همه از قبرها خارج شده به سوى منزلگاه‏هاى آخرين در حركتند، هر خانه‏اى در بهشت به شخصى تعلق دارد، كه نه ديگرى را مى‏پذيرند و نه از آنجا به جاى ديگر انتقال مى‏يابند. همانا «امر به معروف» و «نهى از منكر» دو صفت از اوصاف پروردگارند كه نه اجل را نزديك مى‏كند و نه روزى را كاهش مى‏دهد. بر شما باد عمل كردن به قرآن، كه ريسمان محكم الهى، و نور آشكار و درمانى سودمند است، كه تشنگى را فرونشاند، نگهدارنده كسى است كه به آن تمسّك جويد و نجات دهنده آن كس است كه به آن چنگ آويزد، كجى ندارد تا راست شود، و گرايش به باطل ندارد تا از آن باز گردانده شود، و تكرار و شنيدن پياپى آيات، كهنه‏اش نمى‏سازد، و گوش از شنيدن آن خسته نمى‏شود. كسى كه با قرآن سخن بگويد راست گفته و هر كس بدان عمل كند پيشتاز است: (در اينجا مردى بلند شد و گفت: اى امير المؤمنين ما را از فتنه آگاه كن، آيا نسبت به فتنه، از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سؤالى نفرموده‏اى پاسخ داد)

4 خبر از فتنه‏ها و شهادت خويش

آنگاه كه خداوند آيه 1 و 2 سوره عنكبوت را نازل كرد كه: (آيا مردم خيال مى‏كنند چون كه گفتند ايمان آورديم، بدون آزمايش رها مى‏شوند) دانستم كه تا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در ميان ماست آزمايش نمى‏گرديم. پرسيدم اى رسول خدا اين فتنه و آزمايش كدام است كه خدا شما را بدان آگاهى داده است فرمود: «اى على پس از من امّت اسلامى به فتنه و آزمون دچار مى‏گردند» گفتم اى رسول خدا مگر جز اين است كه در روز «احد» كه گروهى از مسلمانان به شهادت رسيدند و شهادت نصيب من نشد و سخت بر من گران آمد، تو به من فرمودى: اى على مژده باد تو را كه شهادت در پى تو خواهد آمد. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به من فرمود: «همانا اين بشارت تحقّق مى‏پذيرد، در آن هنگام صبر تو چگونه است» گفتم اى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چنين موردى جاى صبر و شكيبايى نيست بلكه جاى مژده شنيدن و شكر گزارى است. و پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: «اى على همانا اين مردم به زودى با اموالشان دچار فتنه و آزمايش مى‏شوند، و در ديندارى بر خدا منّت مى‏گذارند، با اين حال انتظار رحمت او را دارند، و از قدرت و خشم خدا، خود را ايمن مى‏پندارند، حرام خدا را با شبهات دروغين، و هوسهاى غفلت زا، حلال مى‏كنند، «شراب» را به بهانه اينكه «آب انگور» است و رشوه را كه «هديه» است و ربا را كه «نوعى معامله» است حلال مى‏شمارند». گفتم اى رسول خدا: در آن زمان مردم را در چه پايه‏اى بدانم آيا در پايه ارتداد يا فتنه و آزمايش پاسخ فرمود: «در پايه‏اى از فتنه و آزمايش»

ترجمه خطبه 157

1 عبرت از گذشتگان

ستايش خداوندى را سزاست كه حمد را كليد ياد خويش، و سبب فزونى فضل و رحمت خود، و راهنماى نعمت‏ها و عظمتش قرار داده است. بندگان خدا روزگار بر آيندگان چنان مى‏گذرد كه بر گذشتگان گذشت، آنچه گذشت باز نمى‏گردد، و آنچه هست جاويدان نخواهد ماند، پايان كارش با آغاز آن يكى است، ماجراها و رويدادهاى آن همانند يكديگرند، و نشانه‏هاى آن آشكار است. گويا پايان زندگى و قيامت، شما را فرا مى‏خواند، چونان خواندن ساربان، شتر بچه را. پس آن كس كه جز به حساب نفس خويش پردازد، خود را در تاريكى‏ها سرگردان، و در هلاكت افكنده است. شيطان‏ها مهارش را گرفته و به سركشى و طغيان مى‏كشانند، و رفتار زشت او را در ديده‏اش زيبا مى‏نمايانند، پس بدانيد كه بهشت پايان راه پيشتازان و آتش جهنّم، سرانجام كسانى است كه سستى مى‏ورزند.

2 ضرورت تقوا و خود سازى

اى بندگان خدا بدانيد كه تقوا، دژى محكم و شكست ناپذير است، اما هرزگى و گناه، خانه‏اى در حال فرو ريختن و خوار كننده است كه از ساكنان خود دفاع نخواهد كرد، و كسى كه بدان پناه برد در امان نيست. آگاه باشيد با پرهيزكارى، ريشه‏هاى گناهان را مى‏توان بريد، و با يقين مى‏توان به برترين جايگاه معنوى، دسترسى پيدا كرد. اى بندگان خدا، خدا را، خدا را، در حق نفس خويش كه از همه چيز نزد شما گرامى‏تر و دوست داشتنى‏تر است. پروا كنيد، همانا خدا، راه حق را براى شما آشكار كرده و جاده‏هاى آن را روشن نگاه داشت، پس يا شقاوت دامنگير يا رستگارى جاويدان در انتظار شماست، پس در اين دنياى نابود شدنى براى زندگى جاويدان آخرت، توشه برگيريد، كه شما را به زاد و توشه راهنمايى كردند، و به كوچ كردن از دنيا فرمان دادند، و شما را براى پيمودن راه قيامت بر انگيختند. همانا شما چونان كاروانى هستيد كه در جايى به انتظار مانده و نمى‏دانند در چه زمانى آنان را فرمان حركت مى‏دهند. آگاه باشيد با دنيا چه مى‏كند كسى كه براى آخرت آفريده شده است و با اموال دنيا چه كار دارد آن كس كه به زودى همه اموال او را مرگ مى‏ربايد و تنها كيفر حسابرسى آن بر عهده انسان باقى خواهد ماند. بندگان خدا خيرى را كه خدا وعده داد رها كردنى نمى‏باشد، و شرّى را كه از آن نهى فرمود دوست داشتنى نيست بندگان خدا از روزى بترسيد كه اعمال و رفتار انسان وارسى مى‏شود، روزى كه پر از تشويش و اضطراب است و كودكان در آن روز پير مى‏گردند اى بندگان خدا بدانيد كه از شما نگاهبانانى بر شما گماشته‏اند، و ديدبان‏هايى از پيكرتان برگزيده و حافظان راستگويى كه اعمال شما را حفظ مى‏كنند و شماره نفسهاى شما را مى‏شمارند، نه تاريكى شب شما را از آنان مى‏پوشاند، و نه درى محكم شما را از آنها پنهان مى‏سازد.

3 ياد تنهايى قبر

فردا به امروز نزديك است، و امروز با آنچه در آن است مى‏گذرد، و فردا مى‏آيد و بدان مى‏رسد، گويى هر يك از شما در دل زمين به خانه مخصوص خود رسيده و در گودالى كه كنده‏اند آرميده‏ايد، وه كه چه خانه تنهايى و چه منزل وحشتناكى و چه سيه چال غربتى گويى هم اكنون بر صور اسرافيل دميدند، و قيامت فرارسيده، و براى قضاوت و حسابرسى قيامت بيرون شده‏ايد، پندارهاى باطل دور گرديده، بهانه‏ها از ميان برخاسته، و حقيقت‏ها براى شما آشكار شده و شما را به آنجا كه لازم بود كشانده‏اند، پس از عبرت‏ها پند گيريد، و از دگرگونى روزگار عبرت پذيريد، و از هشدار دهندگان بهرمند گرديد.

ترجمه خطبه 158

(برخى از شارحان گفتند كه اين خطبه در شهر كوفه ايراد شد)

1 ارزش پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و قرآن

خداوند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را هنگامى فرستاد كه پيامبران حضور نداشتند، و امّت‏ها در خواب غفلت بودند، و رشته‏هاى دوستى و انسانيّت از هم گسسته بود. پس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به ميان خلق آمد در حالى كه كتاب‏هاى پيامبران پيشين را تصديق كرد، و با «نورى» هدايتگر انسانها شد كه همه بايد از آن اطاعت نمايند، و آن، نور قرآن كريم است. از قرآن بخواهيد تا سخن گويد، كه هرگز سخن نمى‏گويد، امّا من شما را از معارف آن خبر مى‏دهم، بدانيد كه در قرآن علم آينده، و حديث روزگاران گذشته است، شفا دهنده دردهاى شما، و سامان دهنده امور فردى و اجتماعى شما است.

2 خبر از آينده دردناك بنى اميّه

پس از تسلّط فرزندان اميّه، خانه‏اى در شهر يا خيمه‏اى در بيابان باقى نمى‏ماند جز آن كه ستمگران بنى اميّه، اندوه و غم را بدانجا مى‏كشانند، و بلا و كينه توزى را در همه جا مطرح مى‏كنند. پس در آن روز براى مردم نه عذر خواهى در آسمان و نه ياورى در زمين باقى خواهد ماند، زيرا نا اهلان را به زمامدارى برگزيده‏ايد، و زمامدارى را به جايگاه دروغينى قرار داده‏ايد. امّا به زودى خداوند از ستمگران بنى اميّه انتقام مى‏گيرد، خوردنى را به خوردنى، و نوشيدنى را به نوشيدنى، خوردنى تلخ‏تر از گياه «علقم»، و نوشيدنى تلخ و جانگدازتر از شيره درخت «صبر» خداوند از درون ترس و وحشت، و از بيرون، شمشير را بر آنها مسلّط خواهد كرد كه آنان مركب‏هاى عصيان و نافرمانى و شتران بار كش گناهانند.  من پياپى سوگند مى‏خورم كه پس از من بنى اميّه خلافت را چونان خلط سينه بيرون مى‏اندازند، و پس از آن ديگر، تا شب و روز از پى هم در گردش است مزه حكومت را براى بار ديگر نخواهند چشيد.

ترجمه خطبه 159

(امام در شهر كوفه خطاب به كوفيان فرمود)

وصف كشور دارى خويش

با شما به نيكويى زندگى كردم، و به قدر توان از هر سو نگهبانى شما دادم، و از بندهاى بردگى و ذلّت شما را نجات داده، و از حلقه‏هاى ستم رهايى بخشيدم، تا سپاسگزارى فراوان من برابر نيكى اندك شما باشد، و چشم پوشى از زشتى‏هاى بسيار شما كه به چشم ديدم و با بدن لمس كردم.

ترجمه خطبه 160

(در شهر كوفه در سال 37 هجرى به هنگام حركت دادن مردم بسوى صفین و جنگ با شاميان ايراد كرد)

1 خدا شناسى

فرمان خدا قضاى حتمى و حكمت، و خشنودى او مايه امنيّت و رحمت است، از روى علم، حكم مى‏كند و با حلم و بردبارى مى‏بخشايد. خدايا سپاس تو راست بر آنچه مى‏گيرى، و عطا مى‏فرمايى، و شفا مى‏دهى يا مبتلا مى‏سازى، سپاسى كه تو را رضايت بخش‏ترين، محبوب‏ترين، و ممتازترين باشد، سپاسى كه آفريدگانت را سرشار سازد، و تا آنجا كه تو بخواهى تداوم يابد، سپاسى كه از تو پوشيده نباشد، و از رسيدن به پيشگاهت باز نماند، سپاسى كه شمارش آن پايان نپذيرد، و تداوم آن از بين نرود. خدايا حقيقت بزرگى تو را نمى‏دانيم، جز آن كه مى‏دانيم كه تو زنده‏اى و احتياج به غير ندارى، خواب سنگين يا سبك تو را نمى‏ربايد، هيچ انديشه‏اى به تو نرسد و هيچ ديده‏اى تو را ننگرد، اما ديده‏ها را تو مى‏نگرى، و اعمال انسانها را شماره فرمايى، و قدم‏ها و موى پيشانى‏ها (زمام امور همه) به دست تو است، خدايا آنچه را كه از آفرينش تو مى‏نگريم، و از قدرت تو به شگفت مى‏آييم و بدان بزرگى قدرت تو را مى‏ستاييم، بسى ناچيزتر است در برابر آنچه كه از ما پنهان، و چشم‏هاى ما از ديدن آنها ناتوان، و عقلهاى ما از درك آنها عاجز است، و پرده‏هاى غيب ميان ما و آنها گسترده مى‏باشد.

2 راههاى خدا شناسى

پس آن كس كه دل را از همه چيز تهى سازد، و فكرش را به كار گيرد تا بداند كه: چگونه عرش قدرت خود را برقرار ساخته‏اى و پديده را چگونه آفريده‏اى و چگونه آسمان‏ها و كرات فضايى را در هوا آويخته‏اى و زمين را چگونه بر روى امواج آب گسترده‏اى نگاهش حسرت زده، و عقلش مات و سرگردان، و شنواييش آشفته، و انديشه‏اش حيران مى‏ماند.  

3 وصف اميدوارى به خدا

به گمان خود ادّعا دارد كه به خدا اميدوار است به خداى بزرگ سوگند كه دروغ مى‏گويد، چه مى‏شود او را كه اميدوارى در كردارش پيدا نيست پس هر كس به خدا اميدوار باشد بايد، اميد او در كردارش آشكار شود، هر اميدوارى جز اميد به خداى تعالى ناخالص است، و هر ترسى جز ترس از خدا نادرست است. گروهى در كارهاى بزرگ به خدا اميد بسته و در كارهاى كوچك به بندگان خدا روى مى‏آورند، پس حق بنده را ادا مى‏كنند و حق خدا را بر زمين مى‏گذارند، چرا در حق خداى متعال كوتاهى مى‏شود و كمتر از حق بندگان رعايت مى‏گردد آيا مى‏ترسى در اميدى كه به خدا دارى دروغگو باشى يا او را در خور اميد بستن نمى‏پندارى اميدوار دروغين اگر از بنده خدا ترسناك باشد، حق او را چنان رعايت كند كه حق پروردگار خود را آنگونه رعايت نمى‏كند، پس ترس خود را از بندگان آماده، و ترس از خداوند را وعده‏اى انجام نشدنى مى‏شمارد، و اينگونه است كسى كه دنيا در ديده‏اش بزرگ جلوه كند، و ارزش و اعتبار دنيا در دلش فراوان گردد، كه دنيا را بر خدا مقدّم شمارد، و جز دنيا به چيز ديگرى نپردازد و بنده دنيا گردد.

4 سيرى در زندگانى پيامبران عليه السّلام (براى انتخاب الگوهاى ساده زيستى)

 براى تو كافى است كه راه و رسم زندگى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را اطاعت نمايى، تا راهنمايى خوبى براى تو در شناخت بدى‏ها و عيب‏هاى دنيا و رسوايى‏ها و زشتى‏هاى آن باشد، چه اينكه دنيا از هر سو بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باز داشته و براى غير او گسترانده شد، از پستان دنيا شير نخورد، و از زيورهاى آن فاصله گرفت. اگر مى‏خواهى دومى را، موسى عليه السّلام و زندگى او را تعريف كنم، آنجا كه مى‏گويد: «پروردگارا هر چه به من از نيكى عطا كنى نيازمندم» به خدا سوگند، موسى عليه السّلام جز قرص نانى كه گرسنگى را بر طرف سازد چيز ديگرى نخواست، زيرا موسى عليه السّلام از سبزيجات زمين مى‏خورد، تا آنجا كه بر اثر لاغرى و آب شدن گوشت بدن، سبزى گياه از پشت پرده‏ى شكم او آشكار بود. و اگر مى‏خواهى: سومى را، حضرت داوود عليه السّلام‏ صاحب نى‏هاى نوازنده، و خواننده بهشتيان را الگوى خويش سازى، كه با هنر دستان خود از ليف خرما زنبيل مى‏بافت، و از همنشينان خود مى‏پرسيد چه كسى از شما اين زنبيل را مى‏فروشد و با بهاى آن به خوردن نان جوى قناعت مى‏كرد. و اگر خواهى از عيسى بن مريم عليه السّلام بگويم، كه سنگ را بالش خود قرار مى‏داد، لباس پشمى خشن به تن مى‏كرد، و نان خشك مى‏خورد، نان خورش او گرسنگى، و چراغش در شب ماه، و پناهگاه زمستان او شرق و غرب زمين بود، ميوه و گل او سبزيجاتى بود كه زمين براى چهارپايان مى‏روياند، زنى نداشت كه او را فريفته خود سازد، فرزندى نداشت تا او را غمگين سازد، مالى نداشت تا او را سرگرم كند، و آز و طمعى نداشت تا او را خوار و ذليل نمايد، مركب سوارى او دو پايش، و خدمتگزار وى، دستهايش بود.

5 راه و رسم زندگى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم

پس به پيامبر پاكيزه و پاكت اقتدا كن، كه راه و رسم او الگويى است براى الگو طلبان، و مايه فخر و بزرگى است براى كسى كه خواهان بزرگوارى باشد، و محبوب‏ترين بنده نزد خدا كسى است كه از پيامبرش پيروى كند، و گام بر جايگاه قدم او نهد. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از دنيا چندان نخورد كه دهان را پر كند، و به دنيا با گوشه چشم نگريست، دو پهلويش از تمام مردم فرو رفته‏تر، و شكمش از همه خالى‏تر بود، دنيا را به او نشان دادند اما نپذيرفت، و چون دانست خدا چيزى را دشمن مى‏دارد آن را دشمن داشت، و چيزى را كه خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چيزى را كه خدا كوچك شمرده كوچك و ناچيز مى‏دانست. اگر در ما نباشد جز آن كه آنچه را خدا و پيامبرش دشمن مى‏دارند، دوست بداريم، يا آنچه را خدا و پيامبرش كوچك شمارند، بزرگ بداريم، براى نشان دادن دشمنى ما با خدا، و سر پيچى از فرمان‏هاى او كافى بود. و همانا پيامبر «كه درود خدا بر او باد» بر روى زمين مى‏نشست و غذا مى‏خورد، و چون برده، ساده مى‏نشست، و با دست خود كفش خود را وصله مى‏زد، و جامه خود را با دست خود مى‏دوخت، و بر الاغ برهنه مى‏نشست، و ديگرى را پشت سر خويش سوار مى‏كرد. پرده‏اى بر در خانه او آويخته بود كه نقش و تصويرها در آن بود، به يكى از همسرانش فرمود، اين پرده را از برابر چشمان من دور كن كه هر گاه نگاهم به آن مى‏افتد به ياد دنيا و زينت‏هاى آن مى‏افتم. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با دل از دنيا روى گرداند، و يادش را از جان خود ريشه كن كرد، و همواره دوست داشت تا جاذبه‏هاى دنيا از ديدگانش پنهان ماند، و از آن لباس زيبايى تهيّه نكند و آن را قرارگاه دائمى خود نداند، و اميد ماندن در دنيا نداشته باشد، پس ياد دنيا را از جان خويش بيرون كرد، و دل از دنيا بر كند، و چشم از دنيا پوشاند، و چنين است كسى كه چيزى را دشمن دارد، خوش ندارد به آن بنگرد، يا نام آن نزد او بر زبان آورده شود. در زندگانى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى تو نشانه‏هايى است كه تو را به زشتى‏ها و عيب‏هاى دنيا راهنمايى كند، زيرا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با نزديكان خود گرسنه به سر مى‏برد، و با آن كه مقام و منزلت بزرگى داشت، زينتهاى دنيا از ديده او دور ماند. پس تفكّر كننده‏اى بايد با عقل خويش به درستى انديشه كند كه: آيا خدا محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را به داشتن اين صفتها اكرام فرمود يا او را خوار كرد اگر بگويد: خوار كرد، دروغ گفته و بهتانى بزرگ زده است، و اگر بگويد: او را اكرام كرد، پس بداند، خدا كسى را خوار شمرد كه دنيا را براى او گستراند و از نزديك‏ترين مردم به خودش دور نگهداشت. پس پيروى كننده بايد از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيروى كند، و به دنبال او راه رود، و قدم بر جاى قدم او بگذارد، و گر نه از هلاكت ايمن نمى‏باشد، كه همانا خداوند، محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را نشانه قيامت، و مژده دهنده بهشت، و ترساننده از كيفر جهنم قرار داد، او با شكمى گرسنه از دنيا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد، و كاخ‏هاى مجلّل نساخت (سنگى بر سنگى نگذاشت) تا جهان را ترك گفت،  و دعوت پروردگارش را پذيرفت. وه چه بزرگ است منّتى كه خدا با بعثت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر ما نهاده، و چنين نعمت بزرگى به ما عطا فرموده، رهبر پيشتازى كه بايد او را پيروى كنيم و پيشوايى كه بايد راه او را تداوم بخشيم. به خدا سوگند آنقدر اين پيراهن پشمين را وصله زدم  كه از پينه كننده آن شرمسارم. يكى به من گفت: «آيا آن را دور نمى‏افكنى» گفتم: از من دور شو، صبحگاهان رهروان شب ستايش مى‏شوند.  

ترجمه خطبه 161

(اعتقادى، اخلاقى)

1 وصف پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اهل بيت عليهم السّلام

خداوند پيامبرش را با نورى درخشان، و برهانى آشكار، و راهى روشن، و كتابى هدايتگر بر انگيخت. خانواده او نيكوترين خانواده، و درخت وجودش از بهترين درختان است كه شاخه‏هاى آن راست و ميوه‏هاى آن سر به زير و در دسترس همگان است، زادگاه او مكه، و هجرت او به مدينه پاك و پاكيزه است، كه در آنجا نام او بلند شد و دعوتش به همه جا رسيد. خدا او را با برهانى كامل و كافى (قرآن) و پندهاى شفا بخش، و دعوتى جبران كننده فرستاد. با فرستادن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شريعت‏هاى ناشناخته را شناساند، و ريشه بدعت‏هاى راه يافته در اديان آسمانى را قطع كرد، و احكام و مقرّرات الهى را بيان فرمود. پس هر كس جز اسلام دينى را انتخاب كند به يقين شقاوت او ثابت، و پيوند او با خدا قطع، و سقوطش سهمگين خواهد بود، و سر انجامش رنج و اندوهى بى‏پايان و شكنجه‏اى پردرد مى‏باشد. بر خدا توكّل مى‏كنم، توكّلى كه بازگشت به سوى او باشد، و از او راه مى‏جويم، راهى كه به بهشت رسد و به آنجا كه خواست اوست بينجامد.

2 سفارش به تقوا و عبرت از گذشتگان

بندگان خدا شما را به ترسيدن از خدا و فرمانبردارى او سفارش مى‏كنم كه نجات فردا و مايه رهايى جاويدان است. خدا آنگونه كه سزاوار بود شما را ترسانيد، و چنانكه شايسته بود اميدوارتان كرد، و دنيا و بى‏اعتبارى آن و نابود شدنى بودن و دگرگونى آن را براى شما تعريف كرد. پس از آنچه در دنيا شما را به شگفتى وامى‏دارد روى گردانيد، زيرا كه مدت كوتاهى در آن اقامت داريد، دنيا به خشم خدا نزديكترين و از خشنودى خدا دورترين جايگاه است. پس اى بندگان خدا، از غم و اندوه و سرگرمى‏هاى دنيا چشم برگيريد زيرا شما به جدايى و دگرگونيهاى امور دنيايى يقين داريد، و چونان دوست مهربانى كه نصيحت‏گر و كوشا براى نجات رفيقش تلاش كند، خويشتن را از دنيا دور نگهداريد. و از آنچه بر گذشتگان شما رفت عبرت گيريد، كه چگونه، بند بند اعضاى بدنشان از هم گسست، چشم و گوششان نابود شد، شرف و شكوهشان از خاطره‏ها محو گرديد، و همه ناز و نعمت‏ها و رفاه‏ها و خوشى‏ها پايان گرفت، كه نزديكى فرزندان به دورى و از دست دادنشان، و همدمى همسران، به جدايى تبديل شد، ديگر نه به هم مى‏نازند، و نه فرزندانى مى‏آورند، و نه يكديگر را ديدار مى‏كنند، و نه در كنار هم زندگى مى‏كنند پس اى بندگان خدا بپرهيزيد، چونان پرهيز كسى كه به نفس خود چيره، و بر شهوات خود پيروز، و با عقل خود به درستى مى‏نگرد، زيرا كه جريان انسان آشكار، پرچم بر افراشته، جادّه هموار، و راه، روشن و راست است.

ترجمه خطبه 162

(در سال 37 هجرى در صفین، شخصى از طايفه بنى اسد پرسيد: چگونه شما را از مقام امامت كه سزاوارتر از همه بوديد كنار زدند فرمود:)

1 علل و عوامل غصب امامت

اى برادر بنى اسدى تو مردى پريشان و مضطربى كه نابجا پرسش مى‏كنى، ليكن تو را حق خويشاوندى است،  و حقّى كه در پرسيدن دارى و بى‏گمان طالب دانستنى. پس بدان كه: آن ظلم و خود كامگى كه نسبت به خلافت بر ما تحميل شد، در حالى كه ما را نسب برتر و پيوند خويشاوندى با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم استوارتر بود، جز خودخواهى و انحصار طلبى چيز ديگرى نبود كه: گروهى بخيلانه به كرسى خلافت چسبيدند، و گروهى سخاوتمندانه از آن دست كشيدند، داور خداست، و بازگشت همه ما به روز قيامت است. (در اينجا شعر امرء القيس را خواند كه:) «واگذار داستان تاراج آن غارتگران را، و به ياد آور داستان شگفت دزديدن اسب سوارى را»  

2 شكوه از ستم‏هاى معاويه

بيا و داستان پسر ابو سفيان را به ياد آور، كه روزگار مرا به خنده آورد از آن پس كه مرا گرياند. سوگند به خدا كه جاى شگفتى نيست، كار از بس عجيب است كه شگفتى را مى‏زدايد و كجى و انحراف مى‏افزايد. مردم كوشيدند نور خدا را در داخل چراغ آن خاموش سازند، جوشش زلال حقيقت را از سر چشمه آن ببندند، چرا كه ميان من و خود، آب را وبا آلود  كردند، اگر محنت آزمايش از ما و اين مردم برداشته شود، آنان را به راهى مى‏برم كه سراسر حق است، و اگر به گونه ديگرى انجامد: (با حسرت خوردن بر آنها جان خويش را مگذار، كه خداوند بر آنچه مى‏كنند آگاه است)

ترجمه خطبه 163

(برخى از شارحان نوشتند اين خطبه در شهر كوفه ايراد شد)

1 خدا شناسى

سپاس خداوندى را سزاست كه آفريننده بندگان، و گستراننده زمين، و جارى كننده آب در زمين‏هاى پست، و روياننده گياه در كوه‏ها و تپه‏هاى بلند مى‏باشد، نه اوّل او را آغازى و نه ازلى بودن او را پايانى است، آغاز هر چيزى و جاويدان است، و پايدار و ماندگار بدون مدّت و زمان است. پيشانى بندگان برابر عظمت او به خاك افتاده، و لب‏ها در اعتراف به يگانگى او در حركتند. به هنگام آفرينش، براى هر پديده‏اى حد و مرزى قرار داد، تا براى وجود بى‏نهايت او همانندى نباشد. گمان‏ها خدا را به اندازه‏ها و حركت‏ها و اندام‏ها و آلت‏ها نمى‏توانند اندازه گيرى نمايند. نمى‏تواند گفت: خدا از كى بود و تا كى خواهد بود وجود آشكارى است كه نمى‏توان پرسيد: از چيست و حقيقت پنهانى است كه نمى‏توان پرسيد در كجاست نه جسم است كه او را نهايتى باشد، و نه پوشيده‏اى كه چيزى او را در بر گرفته باشد، به موجودات آنقدر نزديك نيست كه به آنها چسبيده، و آنقدر دور نيست كه جدا و بريده باشد. بر خداوند، خيره نگريستن بندگان، و بازگشتن لفظى به زبان آنان، نزديك شدن به تپه‏اى، گام بر داشتن در تاريكى شب، يا راه رفتن در مهتاب كه نور مى‏افشاند، و درخشش خورشيدى كه پس از ماه طلوع مى‏كند، و با طلوع و غروبش، و آمدن شب و روز، چرخ زمان مى‏گردد و تاريخ ورق مى‏خورد، هيچ كدام پنهان نيست. خدا پيش از هر نهايت و مدت، و فراتر از هر گونه حساب و شمارش است، خدا والاتر از آنچه مى‏باشد كه عقل‏هاى عاجز تشبيه كنندگان تصوّر مى‏كند. والاتر از صفات پديده‏ها و اندازه‏ها و قطرهاست كه براى موجودات مادّى پندارند، و جايگاه‏هايى كه براى آن در نظر مى‏گيرند، زيرا حد و مرز و اندازه، شايسته پديده‏هاست و به غير خدا تعلّق دارد.