ترجمه نهج ‏البلاغه

مرحوم محمّد دشتى

- ۸ -


ترجمه خطبه 108

(يكى از سخنرانى‏هاى امام در شهر كوفه كه حوادث سخت آينده را بيان فرمود)

1 خدا شناسى

ستايش خدايى را سزاست كه با آفرينش مخلوقات، بر انسان‏ها تجلّى كرد، و با برهان و دليل خود را بر قلب‏هايشان آشكار كرد. مخلوقات را بدون نياز به فكر و انديشه آفريد، كه فكر و انديشه مخصوص كسانى است كه دلى درون سينه داشته باشند و او چنين نيست، كه علم خداوندى ژرفاى پرده‏هاى غيب را شكافته است، و به افكار و عقايد پنهان احاطه دارد. (و از همين خطبه است كه پيرامون پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:)

2 وصف پيامبر اسلام (ص)

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را از درخت تنومند پيامبران، از سرچشمه نور هدايت، از جايگاه بلند و بى‏همانند، از سرزمين بطحاء،  از چراغ‏هاى بر افروخته در تاريكى‏ها، و از سر چشمه‏هاى حكمت برگزيد. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم طبيبى است كه براى درمان بيماران سيّار است. مرهم‏هاى شفا بخش او آماده، و ابزار داغ كردن زخم‏ها را گداخته. براى شفاى قلب‏هاى كور و گوش‏هاى ناشنوا و زبان‏هاى لال، آماده، و با داروى خود در پى يافتن بيماران فراموش شده و سرگردان است.

3 علل انحراف فرزندان اميّه

بنى اميّه، با نور حكمت، جان و دل خود را روشن نساخته، و با شعله‏هاى فروزان دانش، قلب خود را نورانى نكرده‏اند، چونان چهارپايان صحرايى و سنگ‏هاى سخت و نفوذ ناپذيرند. به تحقيق رازهاى درون براى صاحبان آگاهى آشكار، و راه حق براى گمراهان نيز روشن است، و رستاخيز نقاب از چهره بر انداخت. و نشانه‏هاى خود را براى زيركان و آنان كه طالب حقّند نماياند.

4 نكوهش كوفيان

مردم كوفه چرا شما را پيكرهاى بى روح، و روح‏هاى بدون جسد مى‏نگرم چرا شما را عبادت كنندگانى بدون صلاحيّت، و بازرگانانى بدون سود و تجارت، و بيدارانى خفته، و حاضرانى غايب از صحنه، بينندگانى نابينا، شنوندگانى كر، و سخن گويانى لال، مشاهده مى‏كنم پرچم گمراهى بر پايه‏هاى خود بر افراشته شده و طرفداران آن فراوان گشته شما را با پيمانه خود مى‏سنجند و سركوب مى‏كنند، پرچمدارشان (معاويه)، از ملّت اسلام خارج و بر راه گمراهى ايستاده است.

5 خبر از كشتار و فساد بنى اميّه

پس آن روز كه بر شما دست يابند جز تعداد كمى از شما باقى نگذارند، چونان باقى مانده غذايى اندك در ته ديگ يا دانه‏هاى غذاى چسبيده در اطراف ظرف شما را مانند پوست‏هاى چرمى به هم پيچانده مى‏فشارند، و همانند خرمن شما را به شدّت مى‏كوبند، و چونان پرنده‏اى كه دانه‏هاى درشت را از لاغر جدا كند، اين گمراهان، مؤمنان را از ميان شما جدا ساخته نابود مى‏كنند.

6 هشدار و سفارش به اطاعت از اهل بيت عليهم السّلام

با توجّه به اين همه خطرات، روشهاى گمراه كننده شما را به كجا مى‏كشاند تاريكى‏ها و ظلمتها، تا كى شما را متحيّر مى‏سازد دروغ پردازيها تا چه زمانى شما را مى‏فريبد از كجا دشمن در شما نفوذ كرده به اينجا آورده و به كجا باز مى‏گرداند آگاه باشيد كه هر سر آمدى را پرونده‏اى، و هر غيبتى را بازگشت دو باره‏اى است. مردم به سخن عالم خداشناس خود گوش فرا دهيد، دل‏هاى خود را در پيشگاه او حاضر كنيد، و با فريادهاى او بيدار شويد رهبر جامعه بايد با مردم به راستى سخن گويد و پراكندگى مردم را به وحدت تبديل، و انديشه خود را براى پذيرفتن حق آماده گرداند. پيشواى شما چنان واقعيّت‏ها را براى شما شكافت چونان شكافتن مهره‏هاى ظريف، و حقيقت را از باطل چون شيره درختى كه از بدنه آن خارج شود، بيرون كشيد.

7 خبر از مسخ ارزش‏ها در حكومت بنى اميّه

پس در آن هنگام كه امويان بر شما تسلط يابند، باطل بر جاى خود استوار شود، و جهل و نادانى بر مركب‏ها سوار، و طاغوت زمان عظمت يافته، و دعوت كنندگان به حق اندك و بى مشترى خواهند شد. روزگار چونان درنده خطرناكى حمله‏ور شده، و باطل پس از مدّت‏ها سكوت، نعره مى‏كشد، مردم در شكستن قوانين خدا دست در دست هم مى‏گذارند، و در جدا شدن از دين متّحد مى‏گردند، و در دروغ پردازى با هم دوست و در راستگويى دشمن يكديگرند. و چون چنين روزگارى مى‏رسد، فرزند با پدر دشمنى ورزد، و باران خنك كننده، گرمى و سوزش آورد، پست فطرتان همه جا را پر مى‏كنند، نيكان و بزرگواران كمياب مى‏شوند، مردم آن روزگار چون گرگان، و پادشاهان چون درندگان، تهيدستان طعمه آنان، و مستمندان چونان مردگان خواهند بود، راستى از ميانشان رخت بر مى‏بندد، و دروغ فراوان مى‏شود. با زبان تظاهر به دوستى دارند اما در دل دشمن هستند، به گناه افتخار مى‏كنند، و از پاكدامنى به شگفت مى‏آيند، و اسلام را چون پوستينى واژگونه مى‏پوشند.

ترجمه خطبه 109

(اين خطبه با نام الزّهراء معروف است)

1 وصف قدرت پروردگار

همه چيز برابر خدا خاشع، و همه چيز با يارى او، بر جاى مانده است. خدا بى نياز كننده هر نيازمند، و عزت بخش هر خوار و ذليل، نيروى هر ناتوان، و پناهگاه هر مصيبت زده است. هر كس سخن گويد مى‏شنود، و هر كه ساكت باشد اسرار درونش را مى‏داند، روزى زندگان بر اوست و هر كه بميرد به سوى او باز مى‏گردد. خدايا چشم‏ها تو را نديده تا از تو خبر دهند، كه پيش از توصيف كنندگان از موجودات، بوده‏اى. آفرينش براى ترس از وحشت تنهايى نبود، و براى سودجويى آنها را نيافريدى. كسى از قدرت تو نتواند بگريزد، و هر كس را بگيرى از قدرت تو نتواند خارج گردد، گناهكاران از عظمت تو نكاهند، و اطاعت كنندگان بر قدرت تو نيفزايند. آن كس كه از قضاى تو به خشم آيد نتواند فرمانت را برگرداند، و هر كس كه به فرمان تو پشت كند از تو بى نياز نگردد. هر سرّى نزد تو آشكار و هر پنهانى نزد تو هويداست. تو خداى هميشه‏اى و بى پايان، و تو پايان هر چيزى، كه گريزى از آن نيست. وعده‏گاه همه، محضر توست، و رهايى از تو جز به تو ممكن نيست، و زمام هر جنبنده‏اى به دست تو است، و به سوى تو بازگشت هر آفريده‏اى است. پاك و منزّهى اى خدا چقدر بزرگ و والاست قدر و عظمت تو، و چه بزرگ است آنچه را كه از خلقت تو مى‏نگرم و چه كوچك است هر بزرگى در برابر قدرت تو، و چه با عظمت است آنچه را كه از ملكوت تو مشاهده مى‏كنم، و چه ناچيز است برابر آنچه كه بر ما نهان است از سلطنت تو، و چه فراگير است در اين جهان نعمت‏هاى تو، و چه كوچك است نعمت‏هاى فراوان دنيا در برابر نعمتهاى آخرت.

2 وصف فرشتگان

شگفت آور است آفرينش فرشتگان تو كه گروهى از آنها را در آسمان‏ها سكونت دادى و از زمين بالا برده‏اى. آنها از همه آفريدگان نسبت به تو آگاه ترند، و بيشتر از همه نسبت به تو بيمناكند، و به تو نزديك‏ترند. فرشتگانى كه در پشت پدران قرار نگرفته و در رحم مادران پرورش نيافته‏اند، و از آبى پست خلق نشده‏اند، و ناراحتى و مشكلات زندگى آنان را پراكنده نساخته. آنها با مقام و مرتبتى كه دارند، و از ارزشى كه در نزد تو برخوردارند، و آنگونه كه تو را دوست دارند، فراوان تو را اطاعت مى‏كنند كه اندك غفلتى در فرمان تو ندارند. اگر آنچه بر آنان پوشيده است بدانند، همه كارهاى خود را كوچك و ناچيز مى‏شمارند، و بر خويش ايراد مى‏گيرند، و مى‏دانند آنگونه كه بايد، تو را عبادت نكرده‏اند، و آن چنان كه سزاوار توست فرمانبردار نبودند.

3 نعمتهاى خداوند و سوء استفاده‏ها

خدايا ستايش تو را سزاست، كه آفريننده و معبودى، و بندگان را به درستى آزمايش كردى. خانه آخرت را آفريدى و سفره رنگارنگ نعمت‏ها را گستراندى، و در آن انواع نوشيدنى، خوردنى، همسران، ميهمانداران، قصرها، نهرهاى روان، ميوه‏ها و كشتزاران، قراردادى. سپس پيامبرى را فرستادى تا انسان‏ها را به آن خانه و نعمت‏ها دعوت كند. افسوس كه مردم نه آن دعوت كننده را اجابت كردند، و نه به آنچه تو ترغيبشان كردى رغبت نشان دادند، و نه به آنچه تو تشويقشان كردى مشتاق شدند. بر لاشه مردارى روى آوردند كه با خوردن آن رسوا شدند، و در دوستى آن همداستان گرديدند.

4 خطر عشق و وابستگى‏هاى دروغين

هركس به چيزى عشق ناروا ورزد، نابينايش مى‏كند، و قلبش را بيمار كرده، با چشمى بيمار مى‏نگرد، و با گوشى بيمار مى‏شنود. خواهش‏هاى نفس پرده عقلش را دريده، دوستى دنيا دلش را ميرانده است، شيفته بى اختيار دنيا و برده آن است و برده كسانى است كه چيزى از دنيا در دست دارند. دنيا به هر طرف برگردد او نيز بر مى‏گردد، و هرچه هشدارش دهند از خدا نمى‏ترسد. از هيچ پند دهنده‏اى شنوايى ندارد، با اينكه گرفتار آمدگان دنيا را مى‏نگرد كه راه پس و پيش ندارند و در چنگال مرگ اسيرند. مى‏بيند كه آنها بلاهايى را كه انتظار آن را نداشتند بر سرشان فرود آمد و دنيايى را كه جاويدان مى‏پنداشتند از آنها جدا شده و به آنچه در آخرت وعده داده شده بودند خواهند رسيد، و آنچه بر آنان فرود آيد وصف ناشدنى است.

5 وصف چگونگى مرگ و مردن

سختى جان كندن و حسرت از دست دادن دنيا، به دنيا پرستان هجوم آورد. بدن‏ها در سختى جان كندن سست شده و رنگ باختند، مرگ آرام آرام همه اندامشان را فرا گرفته، زبان را از سخن گفتن باز مى‏دارد، و او در ميان خانواده‏اش افتاده با چشم خود مى‏بيند و با گوش مى‏شنود و با عقل درست مى‏انديشد كه عمرش را در پى چه كارهايى تباه كرده‏ و روزگارش را چگونه سپرى كرده به ياد ثروت‏هايى كه جمع كرده مى‏افتد، همان ثروت‏هايى كه در جمع آورى آنها چشم بر هم گذاشته و از حلال و حرام و شبهه ناك گرد آورده و اكنون گناه جمع آورى آن همه بر دوش اوست كه هنگام جدايى از آنها فرا رسيده، و براى وارثان باقى مانده است تا از آن بهرمند گردند، و روزگار خود گذرانند. راحتى و خوشى آن براى ديگرى و كيفر آن بر دوش اوست، و او در گرو اين اموال است كه دست خود را از پشيمانى مى‏گزد به خاطر واقعيّت‏هايى كه هنگام مرگ مشاهده كرده است. در اين حالت از آنچه كه در زندگى دنيا به آن علاقمند بود بى اعتنا شده آرزو مى‏كند، اى كاش آن كس كه در گذشته بر ثروت او رشك مى‏برد، اين اموال را جمع كرده بود. اما مرگ هم چنان بر اعضاى بدن او چيره مى‏شود، تا آن كه گوش او مانند زبانش از كار مى‏افتد، پس در ميان خانواده‏اش افتاده نه مى‏تواند با زبان سخن بگويد و نه با گوش بشنود، پيوسته به صورت آنان نگاه مى‏كند، و حركات زبانشان را مى‏نگرد اما صداى كلمات آنان را نمى‏شنود، سپس چنگال مرگ تمام وجودش را فرا مى‏گيرد، و چشم او نيز مانند گوشش از كار مى‏افتد، و روح از بدن او خارج مى‏شود، و چون مردارى در بين خانواده خويش بر زمين مى‏ماند كه از نشستن در كنار او وحشت دارند، و از او دور مى‏شوند. نه سوگواران را يارى مى‏كند و نه خواننده‏اى را پاسخ مى‏دهد، سپس او را به سوى منزلگاهش در درون زمين مى‏برند، و به دست عملش مى‏سپارند و براى هميشه از ديدارش چشم مى‏پوشند.

6 وصف رستاخيز و زنده شدن دوباره

تا آن زمان كه پرونده اين جهان بسته شود، و خواست الهى فرا رسد، و آخر آفريدگان به آغاز آن بپيوندد، و فرمان خدا در آفرينش دوباره در رسد. آنگاه آسمان را به حركت آورد و از هم بشكافد، و زمين را به شدت بلرزاند، و تكان سخت دهد، كه كوه‏ها از جا كنده شده و در برابر هيبت و جلال پروردگارى بر يكديگر كوبيده و متلاشى شده و با خاك يكسان گردد. سپس هر كس را كه در زمين به خاك سپرده شده، در آورد، و پس از فرسودگى تازه‏شان گرداند، و پس از پراكنده شدن، همه را گرد آورد، سپس براى حسابرسى و روشن شدن اعمال از هم جدا سازد. آنها را به دو دسته تقسيم فرمايد: به گروهى نعمت‏ها دهد و از گروه ديگر انتقام گيرد. اما فرمانبرداران را در جوار رحمت خود جاى دهد و در بهشت جاويدان قرار دهد ، خانه‏اى كه مسكن گزيدگان آن هرگز كوچ نكنند و حالات زندگى آنان تغيير نپذيرد، در آنجا دچار ترس و وحشت نشوند، و بيمارى‏ها در آنها نفوذ نخواهد كرد، خطراتى دامنگيرشان نمى‏شود، و سفرى در پيش ندارند تا از منزلى به منزل ديگر كوچ كنند. و امّا گنه كاران را در بدترين منزلگاه در آورد، و دست و پاى آنها را با غل و زنجير به گردنشان در آويزد، چنانكه سرهايشان به پاها نزديك گردد، جامه‏هاى آتشين بر بدنشان پوشاند، و در عذابى كه حرارت آتش آن بسيار شديد و بر روى آنها بسته، و صداى شعله‏ها هراس انگيز است قرار دهد.

 جايگاهى كه هرگز از آن خارج نگردند، و براى اسيران آن غرامتى نپذيرند، و زنجيرهاى آن گسسته نمى‏شود، مدّتى براى عذاب آن تعيين نشده تا پايان پذيرد و نه سر آمدى تا فرا رسد.

7 پارسايى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دنيا را كوچك شمرد و در چشم ديگران آن را ناچيز جلوه داد. آن را خوار مى‏شمرد و در نزد ديگران خوار و بى مقدار معرّفى فرمود. و مى‏دانست كه خداوند براى احترام به ارزش او دنيا را از او دور ساخت و آن را براى ناچيز بودنش به ديگران بخشيد. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از جان و دل به دنيا پشت كرد، و ياد آن را در دلش ميراند. دوست مى‏داشت كه زينت‏هاى دنيا از چشم او دور نگهداشته شود، تا از آن لباس فاخرى تهيّه نسازد، يا اقامت در آن را آرزو نكند، و براى تبليغ احكامى كه قطع كننده عذرهاست تلاش كرد، و امّت اسلامى را با هشدارهاى لازم نصيحت كرد، و با بشارت‏ها مردم را به سوى بهشت فراخواند، و از آتش جهنّم پرهيز داد.

8 ويژگيهاى اهل بيت عليهم السّلام

ما از درخت سرسبز رسالتيم، و از جايگاه رسالت و محل آمد و شد فرشتگان برخاستيم، ما معدنهاى دانش و چشمه سارهاى حكمت الهى هستيم. ياران و دوستان ما در انتظار رحمت پروردگارند و دشمنان و كينه توزان ما در انتظار كيفر و لعنت خداوند به سر مى‏برند.

ترجمه خطبه 110

(اين خطبه قبل از سيّد رضى در ميان دانشمندان به خطبه ديباج معروف بود).

1 ره آورد برخى از مبانى اعتقادى

همانا بهترين چيزى كه انسان‏ها مى‏توانند با آن به خداى سبحان نزديك شوند، ايمان به خدا و ايمان به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و جهاد در راه خداست، كه جهاد قلّه بلند اسلام، و يكتا دانستن خدا بر اساس فطرت انسانى است. بر پاداشتن نماز آيين ملّت اسلام، و پرداختن زكات تكليف واجب الهى، و روزه ماه رمضان، سپرى برابر عذاب الهى است، و حج و عمره، نابود كننده فقر و شستشو دهنده گناهان است. و صله رحم مايه فزونى مال و طول عمر، و صدقه‏هاى پنهانى نابود كننده گناهان است، و صدقه آشكارا، مرگ‏هاى ناگهانى و زشت را باز مى‏دارد، و نيكوكارى، از ذلّت و خوارى نگه مى‏دارد. به ياد خدا باشيد كه نيكوترين ذكر است، و آنچه پرهيزكاران را وعده دادند آرزو كنيد كه وعده خدا راست‏ترين وعده‏هاست، از راه و رسم پيامبرتان پيروى كنيد كه بهترين راهنماى هدايت است، رفتارتان را با روش پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تطبيق دهيد كه هدايت كننده‏ترين روش‏هاست.

2 ارزش قرآن

و قرآن را بياموزيد، كه بهترين گفتار است، و آن را نيك بفهميد كه بهار دل‏هاست. از نور آن شفا و بهبودى خواهيد كه شفاى سينه‏هاى بيمار است، و قرآن را نيكو تلاوت كنيد كه سود بخش‏ترين داستان‏هاست، زيرا عالمى كه به غير علم خود عمل كند، چونان جاهل سرگردانى است كه از بيمارى نادانى شفا نخواهد گرفت، بلكه حجّت بر او قويتر و حسرت و اندوه بر او استوارتر و در پيشگاه خدا سزاوارتر به نكوهش است.

ترجمه خطبه 111

1 هشدار از دنيا پرستى

پس از ستايش پروردگار، همانا من شما را از دنياى حرام مى‏ترسانم، زيرا در كام شيرين، و در ديده انسان سبز و رنگارنگ است، در شهوات و خواهش‏هاى نفسانى پوشيده شده، و با نعمت‏هاى زود گذر دوستى مى‏ورزد، با متاع اندك زيبا جلوه مى‏كند، و در لباس آرزوها خود را نشان مى‏دهد، و با زينت غرور خود را مى‏آرايد، شادى آن دوام ندارد، و كسى از اندوه آن ايمن نيست.

2 شناخت ماهيّت دنيا

دنياى حرام بسيار فريبنده و بسيار زيان رساننده است، دگرگون شونده و ناپايدار، فنا پذير و مرگبار، و كشنده‏اى تبهكار است، و آنگاه كه به دست آرزومندان افتاد و با خواهش‏هاى آنان دمساز شد مى‏نگرند كه جز سرابى بيش نيست كه خداى سبحان فرمود: «زندگى چون آبى ماند كه از آسمان فرو فرستاديم و به وسيله آن گياهان فراوان روييد سپس خشك شده، باد آنها را پراكنده كرد و خدا بر همه چيز قادر و تواناست». كسى از دنيا شادمانى نديد جز آن كه پس از آن با اشك و آه روبرو شد، هنوز با خوشى‏هاى دنيا روبرو نشده است كه با ناراحتيها و پشت كردن آن مبتلا مى‏گردد، شبنمى از رفاه و خوشى دنيا بر كسى فرود نيامده جز آن كه سيل بلاها همه چيز را از بيخ و بن مى‏كنند. هر گاه صبحگاهان به يارى كسى برخيزد، شامگاهان خود را به ناشناسى مى‏زند، اگر از يك طرف شيرين و گوارا باشد از طرف ديگر تلخ و ناگوار است. كسى از فراوانى نعمت‏هاى دنيا كام نگرفت جز آن كه مشكلات و سختى‏ها دامنگير او شد، شبى را در آغوش امن دنيا به سر نبرده جز آن كه صبحگاهان بال‏هاى ترس و وحشت بر سر او كوبيد، بسيار فريبنده است و آنچه در دنياست نيز فريبندگى دارد، فانى و زودگذر است، و هر كس در آن زندگى مى‏كند فنا مى‏پذيرد.  

3 روش برخورد با دنيا

در زاد و توشه آن جز تقوا خيرى نيست. كسى كه به قدر كفايت از آن بردارد در آرامش به سر مى‏برد، و آن كس كه در پى به دست آوردن متاع بيشترى از دنيا باشد وسائل نابودى خود را فراهم كرده، و به زودى از دست مى‏رود. بسا افرادى كه به دنيا اعتماد كردند، ناگهان مزه تلخ مصيبت را بدانها چشاند و بسا صاحب اطمينانى كه به خاك و خونش كشيد. چه انسان‏هاى با عظمتى را كه خوار و كوچك ساخت، و بسا فخر فروشانى را كه به خاك ذلّت افكند. حكومت دنيا نا پايدار، عيش و زندگانى آن تيره و تار، گواراى آن شور، و شيرينى آن تلخ، غذاى آن زهر، و اسباب و وسائل آن پوسيده است، زنده آن در معرض مردن، و تندرست آن گرفتار بيمارى است، حكومت آن بر باد رفته، و عزيزان آن شكست خورده، متاع آن نكبت آلود و پناه آورنده آن و غارت زده خواهد بود.

4 عبرت از گذشتگان

آيا شما در جاى گذشتگان خود به سر نمى‏بريد كه عمرشان از شما طولانى‏تر و آثارشان با دوام‏تر و آرزويشان درازتر و افرادشان بيشتر و لشكريانشان انبوه‏تر بودند دنيا را چگونه پرستيدند و آن را چگونه بر خود گزيدند  و سپس از آن رخت بر بستند و رفتند: بى توشه‏اى كه آنان را براى رسيدن به منزلگاه كفايت كند و بى مركبى كه آنان را به منزلشان رساند. آيا شنيده‏ايد كه دنيا خود را فداى آنان كرده باشد يا به گونه‏اى يارى شان داده يا با آنان به نيكى به سر برده باشد نه هرگز بلكه سختى و مشكلات دنيا چنان به آنها رسيد كه پوست و گوشتشان را دريد، با سختى‏ها آنان را سست و با مصيبت‏ها ذليل و خوارشان كرد و بينى آنان را به خاك ماليد و لگد مال كرد و گردش روزگار را بر ضد آنها برانگيخت. شما ديديد كه دنيا آن كس را كه برابر آن فروتنى كرد، و آن را برگزيد، و بر همه چيز مقدّم داشت، كه گويا جاودانه مى‏ماند، نشناخت و روى خوش نشان نداد تا آن كه از دنيا رفت آيا جز گرسنگى توشه‏اى به آنها سپرد آيا جز در سختى فرودشان نياورد و آيا روشنى دنيا جز تاريكى و سرانجامش جز پشيمانى بود

5 پرهيز از دنياى حرام

آيا شما چنين دنيايى را بر همه چيز مقدم مى‏داريد و بدان اطمينان مى‏كنيد يا در آرزوى آن به سر مى‏بريد پس دنيا بد خانه‏اى است براى كسى كه خوشبين باشد، و يا از خطرات آن نترسد. پس بدانيد-  و مى‏دانيد-  كه آن را ترك مى‏كنيد و از آن رخت بر مى‏بنديد و پند گيريد از آنها كه گفتند: «چه كسى از ما نيرومندتر است» سپس آنان را به گورهايشان سپردند بى آن كه سواره كارانشان خوانند، و در قبرها فرود آوردند بى آن كه همسايگانشان نامند، از سطح زمين، قبرها، و از خاك كفن‏ها، و از استخوان‏هاى پوسيده همسايگانى پديد آمدند كه هيچ خواننده‏اى را پاسخ نمى‏دهند و هيچ ستمى را باز نمى‏دارند و نه به نوحه‏گرى توجّهى دارند. نه از باران خوشحال و نه از قحط سالى نوميد مى‏گردند. گرد هم قرار دارند و تنهايند، همسايه يكديگرند امّا از هم دورند، فاصله‏اى با هم ندارند ولى هيچ گاه به ديدار يكديگر نمى‏روند. نزديكان از هم دورند بردبارانى هستند كه كينه‏ها از دل آنان رفته، بى خبرانى كه حسد در دلشان فرو مرده است. نه از زيان آنها ترسى، و نه به دفاع آنها اميدى وجود دارد. درون زمين را به جاى سطح آن براى ماندن انتخاب كردند و خانه‏هاى تنگ و تاريك را به جاى خانه‏هاى وسيع برگزيدند. به جاى زندگى با خويشاوندان، غربت را، و به جاى نور، ظلمت را برگزيدند، به زمين باز گشتند چونان كه در آغاز آن را پا برهنه و عريان ترك گفتند، و با اعمال خود به سوى زندگى جاويدان و خانه هميشگى كوچ كردند، آنسان كه خداى سبحان فرمود: «چنانكه آفرينش را آغاز كرديم، آن را باز مى‏گردانيم، وعده‏اى بر ماست و همانا اين كار را انجام خواهيم داد».

ترجمه خطبه 112

(در اين خطبه از فرشته مرگ و كيفيّت گرفتن ارواح سخن ايراد كرد)

عجز انسان از درك فرشتگان (فرشته مرگ)

آيا هنگامى كه فرشته مرگ به خانه‏اى در آمد، از آمدن او آگاه مى‏شوى آيا هنگامى كه يكى را قبض روح مى‏كند او را مى‏بينى بچّه را چگونه در شكم مادر مى‏ميراند آيا از راه اندام مادر وارد مى‏شود يا روح به اجازه خداوند به سوى او مى‏آيد يا همراه كودك در شكم مادر به سر مى‏برد  آن كس كه آفريده‏اى چون خود را نتواند وصف كند، چگونه مى‏تواند خداى خويش را وصف نمايد

ترجمه خطبه 113

1 پرهيز دادن از دنيا پرستى

شما را از دنيا پرستى مى‏ترسانم، زيرا منزلگاهى است براى كوچ كردن، نه منزلى براى هميشه مانده است. دنيا خود را با غرور زينت داده و با زينت و زيبايى مى‏فريبد. خانه‏اى است كه نزد خداوند بى مقدار است، زيرا كه حلال آن با حرام، و خوبى آن با بدى، و زندگى در آن با مرگ، و شيرينى آن با تلخى‏ها در آميخته است، خداوند آن را براى دوستانش انتخاب نكرد. و در بخشيدن آن به دشمنانش دريغ نفرمود. خير دنيا اندك، و شرّ آن آماده، و فراهم آمده‏اش پراكنده، و ملك آن غارت شده، و آبادانى آن رو به ويرانى نهاده است. چه ارزشى دارد خانه‏اى كه پايه‏هاى آن در حال فروريختن و عمر آن چون زاد و توشه پايان مى‏پذيرد و چه لذّتى دارد زندگانى كه چونان مدّت سفر به آخر مى‏رسد

2 روش برخورد با دنيا

مردم آنچه را خدا واجب كرده جزو خواسته‏هاى خود بدانيد، و در پرداختن حقوق الهى از او يارى طلبيد، و پيش از آن كه مرگ شما را بخواند گوش به دعوت او دهيد. همانا زاهدان اگر چه خندان باشند، قلبشان مى‏گريد و اگر چه شادمان باشند اندوه آنان شديد است و اگر چه براى نعمت‏هاى فراوان مورد غبطه ديگران قرار گيرند امّا با نفس خود در دشمنى بسيارى قرار دارند.

3 نكوهش از غفلت زدگان

ياد مرگ از دل‏هاى شما رفته، و آرزوهاى فريبنده جاى آن را گرفته است. و دنيا بيش از آخرت شما را تصاحب كرده و متاع زودرس دنيا بيش از متاع جاويدان آخرت در شما نفوذ كرده است و دنيا زدگى قيامت را از يادتان برده است. همانا شما برادران دينى يكديگريد، چيزى جز درون پليد و نيّت زشت، شما را از هم جدا نساخته است، نه يكديگر را يارى مى‏دهيد، نه خير خواه يكديگريد و نه چيزى به يكديگر مى‏بخشيد و نه به يكديگر دوستى مى‏كنيد. شما را چه شده است كه با به دست آوردن متاعى اندك از دنيا شادمان مى‏گرديد و از متاع بسيار آخرت كه از دست مى‏دهيد اندوهناك نمى‏شويد امّا با از دست دادن چيزى اندك از دنيا مضطرب شده كه آثار پريشانى در چهره‏ها آشكار مى‏گردد و بى تابى مى‏كنيد، گويا اين دنيا محل زندگى جاودان شما و وسائل آن براى هميشه از آن شماست. چيزى شما را از عيب جويى برادر دينى باز نمى‏دارد جز آن كه مى‏ترسيد مانند آن عيب را در شما به رختان كشند. در بى اعتنايى به آخرت و دوستى دنيا يك دل شده‏ايد، و هر يك از شما دين را تنها بر سر زبان مى‏آوريد، و از اين كار خشنوديد همانند كارگرى كه كارش را به پايان رسانده و خشنودى مولاى خود را فراهم كرده است.

ترجمه خطبه 114

1 ارزش ستايش و شهادت به يگانگى خدا

ستايش خداوندى را سزاست كه حمد و ستايش را به نعمت‏ها، و نعمت‏ها را به شكرگزارى پيوند داد خداى را بر نعمت‏هايش آنگونه ستايش مى‏كنيم كه بر بلاهايش. و براى به راه آوردن نفس سركش كه در برابر اوامر الهى سستى مى‏كند و در ارتكاب زشتى‏ها كه نهى فرمود شتاب دارد، از خدا يارى مى‏خواهيم، و از گناهانى كه علم خدا به آنها احاطه دارد و كتابش آنها را بر شمرده و ثبت كرده، طلب آمرزش مى‏كنيم: علم خداوندى كه كمترين نارسايى نداشته، و كتابى كه چيزى را وانگذاشته است. به خدا ايمان داريم، ايمان كسى كه غيب‏ها را به چشم خود ديده، و بر آنچه وعده داده‏اند آگاه است، ايمانى كه اخلاص آن شرك را زدوده، و يقين آن شك را نابود كرده است. و گواهى مى‏دهيم كه خدايى نيست جز خداى يكتا، نه شريكى دارد و نه همتايى، و گواهى مى‏دهيم كه حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بنده و فرستاده اوست «كه درود خدا بر او و خاندانش باد» اين دو گواهى (شهادتين) گفتار را بالا مى‏برند، و كردار و عمل را به پيشگاه خدا مى‏رسانند، ترازويى كه اين دو گواهى را در آن نهند سبك نباشد، و اگر بردارند با چيزى ديگرى سنگين نخواهد شد.

2 سفارش به تقوى

اى بندگان خدا شما را به تقواى الهى سفارش مى‏كنم، كه زاد و توشه سفر قيامت است. تقوا توشه‏اى است كه به منزل رساند، پناهگاهى است كه ايمن مى‏گرداند. بهترين گوينده آن را به گوش مردم خوانده و بهترين شنونده آن را فرا گرفت، پيامبرى كه بهتر از هر كس سخن را به گوش مردم رساند. پس خواننده، دعوت خود را به خوبى شنواند، و شنونده خود را رستگار گرداند. اى بندگان خدا همانا تقواى الهى دوستان خدا را از انجام محرّمات باز مى‏دارد، و قلب‏هايشان را پر از ترس خدا مى‏سازد، تا آن كه شب‏هاى آنان با بى خوابى و روزهايشان با تحمل تشنگى و روزه‏دارى، سپرى مى‏گردد، كه آسايش آخرت را با رنج دنيا و سيراب شدن آنجا را با تحمل تشنگى دنيا به دست آوردند. اجل و مرگ را نزديك ديده و در اعمال نيكو شتاب كرده‏اند، آرزوهاى دنيايى را دروغ خواندند و مرگ به درستى نگريستند.

3 شناخت دنيا

آرى همانا دنيا خانه نابود شدن، رنج بردن از دگرگونى‏ها، و عبرت گرفتن است، و از نشانه نابودى، آن كه: روزگار كمان خود را به زه كرده، تيرش به خطا نمى‏رود، و زخمش بهبودى ندارد، زنده را با تير مرگ هدف قرار مى‏دهد، و تندرست را با بيمارى از پا در مى‏آورد، و نجات يافته را به هلاكت مى‏كشاند. دنيا خورنده ايست كه سيرى ندارد، و نوشنده‏اى است كه سيراب نمى‏شود، و نشانه رنج دنيا آن كه آدمى جمع آورى مى‏كند آنچه را كه نمى‏خورد، و مى‏سازد بنايى كه خود در آن مسكن نمى‏كند، پس به سوى پروردگار خود مى‏رود نه مالى برداشته و نه خانه‏اى به همراه برده است. و نشانه دگرگونى دنيا آن كه، كسى كه ديروز مردم به او ترحّم مى‏كردند امروز حسرت او را مى‏خورند و آن كس را كه حسرت او مى‏خوردند امروز به او ترحّم مى‏كنند، و اين نيست مگر براى نعمت‏هايى كه به سرعت دگرگون مى‏شود، و بلاهايى كه ناگهان نازل مى‏گردد. و نشانه عبرت انگيز بودن دنيا، آن كه، آدمى پس از تلاش و انتظار تا مى‏رود به آرزوهايش برسد، ناگهان مرگ او فرا رسيده، اميدش را قطع مى‏كند، نه به آرزو رسيده، و نه آنچه را آرزو داشته باقى مى‏ماند. سبحان اللّه شادى دنيا چه فريبنده و سيراب شدن از آن، چه تشنگى زاست و سايه آنچه سوزان است نه زمان آمده را مى‏شود رد كرد و نه گذشته را مى‏توان باز گرداند، پس منزّه و پاك است خداوند چقدر زنده به مرده نزديك است براى پيوستن به آن و چه دور است مرده از زنده كه از آنان جدا گشته

4 ارزيابى دنيا و آخرت

چيزى بدتر از شرّ و بدى نيست جز كيفر و عذاب آن، و چيزى نيكوتر از خير و نيكى وجود ندارد جز پاداش آن. همه چيز دنيا شنيدن آن بزرگتر از ديدن آن است، و هر چيز از آخرت ديدن آن بزرگتر از شنيدن آن است. پس كفايت مى‏كند شما را شنيدن از ديدن، و خبر دادن از پنهانى‏هاى آخرت. آگاه باشيد، هر گاه از دنياى شما كاهش يابد و به آخرت افزوده گردد بهتر از آن است كه از پاداش آخرت شما كاسته و بر دنياى شما افزوده شود. چه بسا كاهش يافته‏هايى كه سود آور است، و افزايش داشته‏هايى كه زيان آور بود، همانا به آنچه فرمان داده شديد گسترده‏تر از چيزى است كه شما را از آن باز داشتند، و آنچه بر شما حلال است، بيش از چيزى است كه بر شما حرام كرده‏اند، پس آنچه را اندك است براى آنچه كه بسيار است ترك كنيد، و آنچه را بر شما تنگ گرفته‏اند به خاطر آنچه كه شما را در گشايش قرار دادند انجام ندهيد. خداوند روزى شما را ضمانت كرده و شما را به كار و تلاش امر فرموده، پس نبايد روزى تضمين شده را بر آنچه كه واجب شده مقدّم داريد، با اينكه به خدا سوگند آنچنان نادانى و شك و يقين به هم آميخته است كه گويا روزى تضمين شده بر شما واجب است، و آنچه را كه واجب كرده‏اند، برداشتند. پس در اعمال نيكو شتاب كنيد ، و از فرارسيدن مرگ ناگهانى بترسيد، زيرا آنچه از روزى كه از دست رفته، اميد بازگشت آن وجود دارد، اما عمر گذشته را نمى‏شود باز گرداند، آنچه را امروز از بهره دنيا كم شده مى‏توان فردا به دست آورد امّا آنچه ديروز از عمر گذشته، اميد به بازگشت آن نيست، به آينده اميدوار و از گذشته نا اميد باشيد. (از خدا بترسيد و جز بر مسلمانى نميريد)

ترجمه خطبه 115

(در خواستن باران از خدا در شهر كوفه ايراد فرمود)

دعا براى طلب باران

خداوندا كوه‏هاى ما از بى آبى شكاف خورده و زمين ما غبار آلود و دام‏هاى ما در آغل‏هاى خود سرگردانند و چون زن بچّه مرده فرياد مى‏كشند، و از رفت و آمد بى حاصل به سوى چراگاه‏ها و آبشخورها، خسته شده‏اند بار خدايا بر ناله گوسفندان و فرياد و آه شتران ماده رحمت آور، خدايا به سرگردانى آنها در راه‏ها و ناله‏هايشان در خوابگاه‏ها رحمت آور. بار خدايا هنگامى به سوى تو بيرون آمديم كه خشكسالى پياپى هجوم آورده، و ابرهاى پر باران از ما پشت كرده و خشك و نامهربان بدون بارش قطره‏اى باران گذشتند. خدايا تو اميد هر بيچاره و حل كننده مشكلات هر طلب كننده مى‏باشى، خدايا تو را مى‏خوانيم، در اين هنگام كه همه نا اميد شده‏اند، و ابر رحمت بر ما نمى‏بارد و حيوانات ما نابود گرديدند، ما را به كردار ما عذاب نكنى، و به گناهان ما كيفر ندهى. خدايا رحمت خود را با ابر پر باران و بهار پر آب و گياهان خوش منظر شاداب بر ما نازل فرما، بارانى درشت قطره بر ما فرو فرست كه مردگان را زنده و آنچه از دست ما رفته به ما باز گرداند.  خدايا ما را با بارانى سيراب كن كه زنده كننده، سيراب سازنده، فراگير و به همه جا رونده، پاكيزه و با بركت، گوارا و پر نعمت، گياه آن بسيار، شاخه‏هاى آن به بار نشسته و برگ‏هايش تازه و آب دار باشد تا با چنان بارانى بنده ناتوان را توان بخشى، و شهرهاى مرده‏ات را زنده سازى، خدايا بارانى ده كه بسيار ببارد تا زمين‏هاى بلند ما پر گياه شود، و در زمين‏هاى پست روان گردد و نعمت‏هاى فراوان در اطراف ما گسترش يابد، تا با آن ميوه‏هاى ما بسيار، گلّه‏هاى ما زنده و فراوان، و سرزمينهاى دورتر از ما نيز بهرمند گردند، و روستاهاى ما از آن نيرومند شوند. اينها همه از بركات گسترده و بخشش‏هاى فراوان تو باشد كه بر سرزمين‏هاى فقر زده و حيوانات وحشى ما نازل مى‏گردد. خداوندا بارانى ده دانه درشت كه پياپى براى سيراب شدن گياهان ما ببارد، چنانكه قطرات آن يكديگر را برانند، و دانه‏هاى آن به شدّت برهم كوبيده شوند، نه رعد و برقى بى‏باران، و ابرى بى ثمر، و كوچك و پراكنده، و نه دانه‏هاى ريز باران همراه با بادهاى سرد. خدايا بارانى پر آب فرو فرست كه قحطى زدگان به نعمت‏هاى فراوان رسند و آثار خشكسالى از ميان برود كه همانا، تويى خداوندى كه پس از نا اميد شدن مردم باران را فرو مى‏فرستى و رحمت خود را همه جا گسترش مى‏دهى و تويى سرپرست نظام آفرينش كه به ستودن سزاوارى.

مى‏گويم: («انصاحت جبالنا» يعنى كوهها بر اثر خشكى از هم شكافته است، و «انصاح الثّوب» وقتى گفته مى‏شود كه لباس از هم شكافته باشد «انصاح النّبت و صاح و صوح» به هنگامى كه گياه خشك گردد مى‏گويند و همه اين چند واژه به يك معنا است. و جمله «و هامت دوابّنا» از ماده «هيام» به معنى عطش است. و «حدابير السنين» جمع «حدبار» به معناى شترى است كه بر اثر راه رفتن ناتوان شده است. امام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سال‏هاى قحطى را به چنين شترى تشبيه كرده است. «ذو الرمه» شاعر مى‏گويد:

حدا بير ما تنفكّ الّا مناخة على

الخسف او نرمى بها بلدا قفرا

شتران ناتوانى كه هيچ گاه از هم جدا نمى‏گردند جز در خوابگاه‏ها يا اينكه آنها را در محيطهاى بى آب و علف قرار دهند. و جمله «و لا قزع ربابها» يعنى از قطعات كوچك و پراكنده ابر نباشد و جمله «و لا شفان ذهابها» در تقدير «و لا ذات شفان ذهابها» است «شفان» به معنى باد سرد و «ذهاب» به معنى بارانهاى نرم مى‏باشد. و كلمه «ذات» حذف گرديد زيرا شنونده به ان آگاه بود).

ترجمه خطبه 116

(اين خطبه در شهر كوفه در سال 38 هجرى براى تشويق كوفيان به نبرد نهايى ايراد شد)

1 ويژگى‏هاى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم

خداوند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را فرستاد تا دعوت كننده به حق، و گواه اعمال خلق باشد. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بدون سستى و كوتاهى، رسالت پروردگارش را رسانيد، و در راه خدا با دشمنانش بدون عذر تراشى جنگيد. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيشواى پرهيزكاران، و روشنى بخش چشم هدايت شدگان است.

(و از همين خطبه است)

2 اندرز ياران

مردم اگر شما همانند من از آنچه بر شما پنهان است با خبر بوديد، از خانه‏ها كوچ مى‏كرديد، در بيابان‏ها سرگردان مى‏شديد، و بر كردارتان اشك مى‏ريختيد و چونان زنان مصيبت ديده بر سر و سينه مى‏زديد سرمايه خود را بدون نگهبان و جانشين رها مى‏كرديد و هر كدام از شما تنها به كار خود مى‏پرداختيد، و به ديگرى توجّهى نداشتيد. افسوس، آنچه را به شما تذّكر دادند فراموش كرديد، و از آنچه شما را ترساندند، ايمن گشتيد گويا عقل از سرتان پريده، و كارهاى شما آشفته شده است.