ترجمه خطبه 33
(در سال 36 هجرى به هنگام عزيمت به شهر بصره، جهت جنگ با ناكثين در سرزمين ذى
قار، فرمود) «ابن عباس مىگويد در سرزمين «ذى قار» ، خدمت امام رفتم كه داشت كفش
خود را پينه مىزد، تا مرا ديد، فرمود: قيمت اين كفش چقدر است گفتم بهايى ندارد.
فرمود: به خدا سوگند، همين كفش بى ارزش نزد من از حكومت بر شما محبوبتر است مگر
اينكه حقّى را با آن به پا دارم، يا باطلى را دفع نمايم. آنگاه از خيمه بيرون آمد و
براى مردم چنين خطبه خواند»
1 آثار بعثت پيامبر اسلام
همانا خداوند هنگامى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را مبعوث فرمود كه هيچ
كس از عرب، كتاب آسمانى نداشت، و ادّعاى پيامبرى نمىكرد. پيامبر صلّى اللّه عليه
و آله و سلّم مردم جاهلى را تا به جايگاه كرامت انسانى پيش برد و به رستگارى رساند،
كه سر نيزههايشان كندى نپذيرفت و پيروز شدند و جامعه آنان استحكام گرفت.
2 ويژگىهاى نظامى و اخلاقى امام على عليه السّلام
به خدا سوگند من از پيشتازان لشكر اسلام بودم تا آنجا كه صفوف كفر و شرك تار و
مار شد. هرگز ناتوان نشدم و نترسيدم، هم اكنون نيز همان راه را مىروم، پرده باطل
را مىشكافم تا حق را از پهلوى آن بيرون آورم.
3 شكوه از فتنه گرى قريش
مرا با قريش چه كار. به خدا سوگند، آن روز كه كافر بودند با آنها جنگيدم، و هم
اكنون كه فريب خوردهاند، با آنها مبارزه مىكنم. ديروز با آنها زندگى مىكردم و
امروز نيز گرفتار آنها مىباشم. به خدا سوگند قريش از ما انتقام نمىگيرد جز به آن
علّت كه خداوند ما را از ميان آنان برگزيد و گرامى داشت. ما هم آنان را در زندگى
خود پذيرفتيم، پس چنان بودند كه شاعر گفته است: «به جان خودم سوگند، هر صبح از شير صاف نوشيدى. و سر شير و خرماى بى هسته خوردى.
ما اين مقام و عظمت را به تو بخشيديم در حالى كه بلند مرتبت نبودى. و در اطراف تو
با سواران خود تا صبح نگهبانى داديم و تو را حفظ كرديم»
ترجمه خطبه 34
(اين خطبه را پس از شكست شورشيان خوارج، در سال 38 هجرى براى بسيج كردن مردم جهت
مبارزه با شاميان در «نخيله كوفه» ايراد فرمود)
1 نكوهش از سستى و نافرمانى كوفيان
نفرين بر شما كوفيان كه از فراوانى سرزنش شما خسته شدم. آيا به جاى زندگى
جاويدان قيامت به زندگى زود گذر دنيا رضايت داديد و بجاى عزّت و سر بلندى، بدبختى و
ذلّت را انتخاب كرديد هر گاه شما را به جهاد با دشمنتان دعوت مىكنم، چشمانتان از
ترس در كاسه مىگردد، گويا ترس از مرگ عقل شما را ربوده و چون انسانهاى مست از خود
بيگانه شده، حيران و سرگردانيد. گويا عقلهاى خود را از دست داده و درك نمىكنيد.
من ديگر هيچ گاه به شما اطمينان ندارم، و شما را پشتوانه خود نمىپندارم، شما ياران
شرافتمندى نيستيد كه كسى به سوى شما دست دراز كند. به شتران بى ساربان مىمانيد كه
هر گاه از يك طرف جمع آورى گرديد، از سوى ديگر پراكنده مىشويد.
2 علل عقب ماندگى مردم كوفه
به خدا سوگند، شما بد وسيلهاى براى افروختن آتش جنگ هستيد، شما را فريب مىدهند
امّا فريب دادن نمىدانيد، سرزمين شما را پياپى مىگيرند و شما پروا نداريد، چشم
دشمن براى حمله شما خواب ندارد ولى شما در غفلت به سر مىبريد. بخدا سوگند، شكست
براى كسانى است كه دست از يارى يكديگر مىكشند. سوگند بخدا، اگر جنگ سخت درگير شود
و حرارت و سوزش مرگ شما را در برگيرد، از اطراف فرزند ابو طالب، همانند جدا شدن سر
از تن، جدا و پراكنده مىشويد. به خدا سوگند آن كه دشمن را بر جان خويش مسلط گرداند
تا گوشتش را بخورد، و استخوانش را بشكند، و پوستش را جدا سازد، عجز و ناتوانىاش
بسيار بزرگ و قلب او بسيار كوچك و ضعيف است. تو اگر مىخواهى اينگونه باش، امّا من،
به خدا سوگند از پاى ننشينم و قبل از آن كه دشمن فرصت يابد با شمشير آب ديده چنان
ضربهاى بر پيكر او وارد سازم كه ريزههاى استخوان سرش را بپراكند، و بازوها و
قدمهايش جدا گردد و از آن پس خدا هر چه خواهد انجام دهد.
3 حقوق متقابل مردم و رهبرى
اى مردم، مرا بر شما و شما را بر من حقّى واجب شده است، حق شما بر من، آن كه از
خير خواهى شما دريغ نورزم و بيت المال را ميان شما عادلانه تقسيم كنم، و شما را
آموزش دهم تا بى سواد و نادان نباشيد، و شما را تربيت كنم تا راه و رسم زندگى را بدانيد. و اما حق من بر شما اين است
كه به بيعت با من وفادار باشيد، و در آشكار و نهان برايم خير خواهى كنيد، هر گاه
شما را فرا خواندم اجابت نماييد و فرمان دادم اطاعت كنيد.
ترجمه خطبه 35
(پس از اطّلاع از ماجراى حكميّت و نيرنگ عمرو عاص كه ابو موسى را فريب داد، و
طبق شروطى كه براى حكميّت قبول كردند عملى نشد امام اين خطبه را در سال 38 هجرى
ايراد كرد).
1 ضرورت ستايش پروردگار
خدا را سپاس هر چند كه روزگار دشوارىهاى فراوان و حوادثى بزرگ پديد آورد. شهادت
مىدهم جز خداى يگانه و بى مانند خدايى نباشد و جز او معبودى نيست، و گواهى مىدهم
محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بنده و فرستاده اوست.
2 علل شكست كوفيان
پس از حمد و ستايش خدا، بدانيد كه نافرمانى از دستور نصيحت كننده مهربان دانا و
با تجربه، مايه حسرت و سرگردانى و سرانجامش پشيمانى است. من رأى و فرمان خود را
نسبت به حكميّت به شما گفتم، و نظر خالص خود را در اختيار شما گذاردم. (اى كاش كه
از قصير پسر سعد اطاعت مىشد) ولى شما همانند مخالفانى ستمكار، و پيمان شكنانى
نافرمان، از پذيرش آن سرباز زديد، تا آنجا كه نصيحت كننده در پند دادن به ترديد
افتاد، و از پند دادن خوددارى كرد، داستان من و شما چنان است كه برادر هوازنى سروده
است: «در سرزمين منعرج، دستور لازم را دادم امّا نپذيرفتند، كه فردا سزاى سركشى خود
را چشيدند.»
ترجمه خطبه 36
(براى هشدار و نصيحت خوارج نهروان و
تذكّر اشتباهات آنان در ماه صفر سال 38 هجرى فرمود)
تلاش در هدايت دشمن
شما را از آن مىترسانم مبادا صبح كنيد در حالى كه جنازههاى شما در اطراف رود
نهروان و زمينهاى پست و بلند آن افتاده باشد، بدون آن كه برهان روشنى از
پروردگار، و حجّت و دليل قاطعى داشته باشيد. از خانهها آواره گشته و به دام قضا
گرفتار شده باشيد. من شما را از اين حكميّت نهى كردم ولى با سر سختى مخالفت كرديد،
تا به دلخواه شما كشانده شدم. شما اى بىخردان، و بىخردان، اى ناكسان و بىپدران، من كه اين فاجعه را به بار
نياوردم و هرگز زيان شما را نخواستم.
ترجمه خطبه 37
(پس از فرونشاندن شورش نهروان در سال 38 هجرى در كوفه ايراد فرمود كه شبيه يك
سخنرانى است)
1 ويژگىها و فضائل امام على عليه السّلام
آن گاه كه همه از ترس سست شده، كنار كشيدند، من قيام كردم، و آن هنگام كه همه
خود را پنهان كردند من آشكارا به ميدان آمدم، و آن زمان كه همه لب فرو بستند، من
سخن گفتم، و آن وقت كه همه باز ايستادند من با راهنمايى نور خدا به راه افتادم. در
مقام حرف و شعار صدايم از همه آهستهتر بود امّا در عمل برتر و پيشتاز بودم، زمام
امور را به دست گرفتم، و جلوتر از همه پرواز كردم، و پاداش سبقت در فضيلتها را
بردم. همانند كوهى كه تند بادها آن را به حركت در نمىآورد، و طوفانها آن را از جاى
بر نمىكند، كسى نمىتوانست عيبى در من بيابد، و سخن چينى جاى عيب جويى در من
نمىيافت. خوارترين افراد نزد من عزيز است تا حق او را باز گردانم، و نيرومند در
نظر من پست و ناتوان است تا حق را از او باز ستانم.
2 علّت سكوت و كناره گيرى از خلافت
در برابر خواستههاى خدا راضى، و تسليم فرمان او هستم، آيا مىپنداريد من به
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دروغى روا دارم به خدا سوگند، من نخستين كسى
هستم كه او را تصديق كردم، و هرگز اوّل كسى نخواهم بود كه او را تكذيب كنم. در كار
خود انديشيدم، ديدم پيش از بيعت، پيمان اطاعت و پيروى از سفارش رسول خدا صلّى اللّه
عليه و آله و سلّم را بر عهده دارم، كه از من براى ديگرى پيمان گرفت. (پيامبر صلّى
اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اگر در امر حكومت كار به جدال و خونريزى كشانده شود،
سكوت كن)
ترجمه خطبه 38
(در سال 37 هجرى پس از جنگ صفين و ماجراى
حكميّت در تعريف «شبهه» فرمود، برخى خطبه (38 و 41 را يك خطبه مىدانند).
ضرورت شناخت شبهات
شبهه را براى اين شبهه ناميدند كه به حق شباهت دارد. امّا نور هدايت كننده
دوستان خدا، در شبهات يقين است، و راهنماى آنان مسير هدايت الهى است، امّا دشمنان
خدا، دعوت كنندهشان در شبهات گمراهى است، و راهنماى آنان كورى است. آن كس كه از
مرگ بترسد نجات نمىيابد، و آن كس كه زنده ماندن را دوست دارد براى هميشه در دنيا
نخواهد ماند.
ترجمه خطبه 39
(پس از شنيدن تهاجم يكى از افسران معاويه، نعمان بن بشير به عين التّمر، سرزمين
آباد قسمت غربى فرات و كوتاهى كوفيان در سال 39 هجرى در كوفه فرمود)
1 نكوهش كوفيان
گرفتار كسانى شدهام كه چون امر مىكنم فرمان نمىبرند، و چون آنها را فرا
مىخوانم اجابت نمىكنند. اى مردم بىاصل و ريشه، در يارى پروردگارتان براى چه در
انتظاريد آيا دينى نداريد كه شما را گرد آورد و يا غيرتى كه شما را به خشم وا دارد
2 علل شكست و نابودى كوفيان
در ميان شما به پاخاسته فرياد مىكشم، و عاجزانه از شما يارى مىخواهم، امّا به
سخنان من گوش نمىسپاريد، و فرمان مرا اطاعت نمىكنيد، تا آن را كه پيامدهاى ناگوار
آشكار شد، نه با شما مىتوان انتقام خونى را گرفت، و نه با كمك شما مىتوان به هدف
رسيد. شما را به يارى برادرانتان مىخوانم، مانند شترى كه از درد بنالد، ناله و
فرياد سر مىدهيد، و يا همانند حيوانى كه پشت آن زخم باشد، حركتى نمىكنيد. تنها
گروه اندكى به سوى من آمدند كه آنها نيز ناتوان و مضطرب بودند، «گويا آنها را به
سوى مرگ مىكشانند، و مرگ را با چشمانشان مىنگرند».
مىگويم: («متذائب» يعنى مضطرب، از «تذاء بت الرّيح» يعنى وزش باد گوناگون و
مضطرب گشت، و ذئب (گرگ) را ذئب ناميدند چون در رفتن اضطراب دارد)
ترجمه خطبه 40
(آنگاه كه شعار خوارج را شنيد كه
مىگويند، لا حكم الا للّه در سال 38 هجرى در مسجد كوفه فرمود)
ضرورت حكومت
سخن حقّى است، كه از آن اراده باطل شد آرى درست است، فرمانى جز فرمان خدا نيست،
ولى اينها مىگويند زمامدارى جز براى خدا نيست، در حالى كه مردم به زمامدارى نيك يا
بد، نيازمندند، تا مؤمنان در سايه حكومت، به كار خود مشغول و كافران هم بهرمند
شوند، و مردم در استقرار حكومت، زندگى كنند، به وسيله حكومت بيت المال جمع آورى
مىگردد و به كمك آن با دشمنان مىتوان مبارزه كرد. جادّهها أمن و امان، و حقّ
ضعيفان از نيرومندان گرفته مىشود، نيكوكاران در رفاه و از دست بدكاران، در امان
مىباشند. [در روايت ديگرى آمده، چون سخن آنان را در باره حكميّت شنيد فرمود] منتظر حكم خدا در باره شما هستم. [و نيز فرمود:] امّا در حكومت پاكان، پرهيزكار
به خوبى انجام وظيفه مىكند ولى در حكومت بدكاران، ناپاك از آن بهرمند مىشود تا
مدّتش سر آيد و مرگ فرا رسد.
ترجمه خطبه 41 (پس از جنگ صفین در سال 37 هجرى در كوفه ايراد فرمود)
پرهيز از حيله و نيرنگ
اى مردم وفا همراه راستى است، كه سپرى محكمتر و نگهدارندهتر از آن سراغ ندارم.
آن كس كه از بازگشت خود به قيامت آگاه باشد خيانت و نيرنگ ندارد. امّا امروز در
محيط و زمانهاى زندگى مىكنيم كه بيشتر مردم حيله و نيرنگ را، زيركى مىپندارند، و
افراد جاهل آنان را اهل تدبير مىخوانند. چگونه فكر مىكنند خدا بكشد آنها را چه
بسا شخصى تمام پيش آمدهاى آينده را مىداند، و راههاى مكر و حيله را مىشناسد ولى
امر و نهى پروردگار مانع اوست، و با اينكه قدرت انجام آن را دارد آن را به روشنى
رها مىسازد، امّا آن كس كه از گناه و مخالفت با دين پروا ندارد از فرصتها براى
نيرنگ بازى، استفاده مىكند.
ترجمه خطبه 42
(پس از پايان جنگ جمل در 12 رجب سال 36 هجرى امام وارد كوفه شد، مردم به استقبال
آمدند. آن حضرت وارد مسجد جامع شد دو ركعت نماز خواند و سخنرانى طولانى ايراد كرد
كه بخشى از آن اين خطبه است.)
پرهيز از آرزوهاى طولانى و هوا پرستى
اى مردم همانا بر شما از دو چيز مىترسم: هوا پرستى و آرزوهاى طولانى. امّا
پيروى از خواهش نفس، انسان را از حق باز مىدارد، و آرزوهاى طولانى، آخرت را از ياد
مىبرد. آگاه باشيد دنيا به سرعت پشت كرده و از آن جز باقى مانده اندكى از ظرف آبى
كه آن را خالى كرده باشند، نمانده است. بهوش باشيد كه آخرت به سوى ما مىآيد، دنيا
و آخرت، هر يك فرزندانى دارند. بكوشيد از فرزندان آخرت باشيد، نه دنيا، زيرا در روز
قيامت، هر فرزندى به پدر و مادر خويش باز مىگردد. امروز هنگام عمل است نه حسابرسى،
و فردا روز حسابرسى است نه عمل.
مىگويم: («حذّاء» به معناى شتابان و «جذّاء» به معناى بريده از نيك و بد، كه
برخى نقل كردند)
ترجمه خطبه 43
(وقتى نماينده خود جرير بن عبد اللّه را در سال 36 هجرى به طرف معاويه فرستاد و
معاويه پاسخى روشن نمىداد ياران امام گفتند، وسائل جنگ را مهيّا كن، فرمود)
1 واقع نگرى در برخورد با دشمن
مهيّا شدن من براى جنگ با شاميان، در حالى است كه «جرير» را به رسالت به طرف
آنان فرستادهام، بستن راه صلح و باز داشتن شاميان از راه خير است، اگر آن را
انتخاب كنند. من مدّت اقامت «جرير» را در شام معيّن كردم، كه اگر تأخير كند يا
فريبش دادند و يا از اطاعت من سرباز زده است. عقيده من اين است كه صبر نموده با
آنها مدارا كنيد، گر چه مانع آن نيستم كه خود را براى پيكار آماده سازيد.
2 ضرورت جهاد با شاميان
من بارها جنگ با معاويه را برّرسى كردهام، و پشت و روى آن را سنجيده، ديدم راهى
جز پيكار، يا كافر شدن نسبت به آن چه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آورده
باقى نمانده است، زيرا در گذشته كسى بر مردم حكومت مىكرد كه اعمال او [عثمان]
حوادثى آفريد و باعث گفتگو و سر و صداهاى فراوان شد، مردم آنگاه اعتراض كردند و
تغييرش دادند.
ترجمه خطبه 44
(در سال 38 هجرى يكى از فرمانداران امام به نام مصقلة بن هبيرة، اسيران بنى
ناجيه را از فرمانده لشكر آن حضرت خريد و آزاد كرد امّا وقتى از او غرامت خواستند
به طرف معاويه فرار كرد)
تأسّف از فرار مصقله
خدا روى مصقله را زشت گرداند، كار بزرگواران را انجام داد، امّا خود چونان
بردگان فرار كرد، هنوز ثنا خوان به مدّاحى او برنخاسته بود كه او را ساكت كرد، هنوز
سخن ستايشگر او به پايان نرسيده بود كه آنها را به زحمت انداخت. امّا اگر مردانه
ايستاده بود همان مقدار كه داشت از او مىپذيرفتيم و تا هنگام قدرت و توانايى به او
مهلت مىداديم.
ترجمه خطبه 45
(قسمتى از سخنرانى طولانى امام كه در روز
عيد فطر در كوفه ايراد فرمود)
1 ضرورت ستايش پروردگار
ستايش خداوندى را سزاست كه كسى از رحمت او مأيوس نگردد، و از نعمتهاى فراوان او
بيرون نتوان رفت، خداوندى كه از آمرزش او هيچ گنه كارى نا اميد نگردد،
و از پرستش او نبايد سرپيچى كرد. خدايى كه رحمتش قطع نمىگردد و نعمتهاى او
پايان نمىپذيرد.
2 روش برخورد با دنيا
دنيا خانه آرزوهايى است كه زود نابود مىشود، و كوچ كردن از وطن حتمى است. دنيا
شيرين و خوش منظر است كه به سرعت به سوى خواهانش مىرود، و بيننده را مىفريبد، سعى
كنيد با بهترين زاد و توشه از آن كوچ كنيد و بيش از كفاف و نياز خود از آن نخواهيد
و بيشتر از آنچه نياز داريد طلب نكنيد.
ترجمه خطبه 46
(در سال 37 هجرى كه امام عليه السّلام به سوى شام سفر آغاز كرد، اين نيايش را در
حالى كه پا در ركاب نهاد مطرح فرمود)
دعاى سفر
خدايا از سختى سفر، و اندوه بازگشتن، و روبرو شدن با مناظر ناگوار در خانواده و
مال و فرزند، به تو پناه مىبرم. پروردگارا تو در سفر همراه ما و در وطن نسبت به
بازماندگان ما سرپرست و نگهبانى، و جمع ميان اين دو را هيچ كس جز تو نتواند كرد،
زيرا آن كس كه سرپرست بازماندگان است نمىتواند همراه مسافر باشد و آن كه همراه و
هم سفر است سرپرست بازماندگان انسان نمىتواند باشد.
(چند جمله اوّل، از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه على عليه
السّلام آن را با عباراتى رساتر به اتمام رساند)
ترجمه خطبه 47
(در باره كوفه)
خبر از آينده كوفه
اى كوفه تو را مىنگرم كه چونان چرمهاى بازار عكاظ كشيده مىشوى، زير پاى
حوادث لگد كوب مىگردى، و حوادث فراوان تو را در بر مىگيرد، من به خوبى مىدانم،
ستمگرى نسبت به تو قصد بد نمىكند مگر آن كه خداوند او را به بلايى گرفتار سازد يا
قاتلى بر او مسلّط گرداند.
ترجمه خطبه 48
(به هنگام حركت براى جنگ با شاميان، در نخيله كوفه در 25 شوّال سال 37 هجرى قمرى
ايراد فرمود)
ضرورت آمادگى رزمى
ستايش خداوند را سزاست، هر لحظه كه شب فرا رسد، و پرده تاريكى فرو افتد، ستايش
مخصوص پروردگار است هر زمان كه ستارهاى طلوع و غروب كند، ستايش خداوندى را سزاست
كه نعمتهاى او پايان نمىپذيرد، و بخششهاى او را جبران نتوان كرد، پس از ستايش
پروردگار، پيشتازان لشكرم را از جلو فرستادم، و دستور دادم در كنار فرات توقّف
كنند، تا فرمان من به آنها برسد، زيرا تصميم گرفتم از آب فرات بگذرم و به سوى
جمعيّتى از شما كه در اطراف دجله مسكن گزيدهاند رهسپار گردم و آنها را همراه شما
بسيج نمايم، و از آنها براى كمك و تقويت شما يارى بطلبم.
مىگويم: (منظور امام از «ملطاط» آنجايى است كه دستور توقّف داد، «كنار فرات» كه
به كنار فرات يا دريا «ملطاط» هم مىگويند. و امام عليه السّلام از كلمه «نطفه» آب
فرات اراده كرده كه شگفت آور است)
ترجمه خطبه 49
خدا شناسى
ستايش خداوندى را سزاست كه از اسرار نهانها آگاه است، و نشانههاى آشكارى در
سراسر هستى بر وجود او شهادت مىدهند، هرگز برابر چشم بينندگان ظاهر نمىگردد. نه
چشم كسى كه او را نديده مىتواند انكارش كند، و نه قلبى كه او را شناخت مىتواند
مشاهدهاش نمايد. در والايى و برترى از همه پيشى گرفته. پس، از او برتر چيزى نيست،
و آنچنان به مخلوقات نزديك است كه از او نزديكتر چيزى نمىتواند باشد. مرتبه بلند
او را از پديدههايش دور نساخته، و نزديكى او با پديدهها، او را مساوى چيزى قرار
نداده است. عقلها را بر حقيقت ذات خود آگاه نساخته، امّا از معرفت و شناسايى خود
باز نداشته است. پس اوست كه همه نشانههاى هستى بر وجود او گواهى مىدهند و دلهاى
منكران را بر اقرار به وجودش وا داشته است، خدايى كه برتر از گفتار تشبيه كنندگان و
پندار منكران است.
ترجمه خطبه 50
(پس از پايان جنگ صفین و ماجراى حكميّت در سال 38 هجرى در شهر كوفه ايراد فرمود)
علل پيدايش فتنهها
همانا آغاز پديد آمدن فتنهها، هوا پرستى، و بدعت گذارى در احكام آسمانى است،
نوآورىهايى كه قرآن با آن مخالف است، و گروهى «با دو انحراف ياد شده» بر گروه ديگر
سلطه و ولايت يابند، كه بر خلاف دين خداست. پس اگر باطل با حق مخلوط نمىشد، بر
طالبان حق پوشيده نمىماند، و اگر حق از باطل جدا و خالص مىگشت زبان دشمنان قطع
مىگرديد. امّا قسمتى از حقّ و قسمتى از باطل را مىگيرند و به هم مىآميزند ،
آنجاست كه شيطان بر دوستان خود چيره مىگردد و تنها آنان كه مشمول لطف و رحمت
پروردگارند نجات خواهند يافت.
ترجمه خطبه 51
(در سال 37 هجرى پس از ورود به صحراى صفین براى در اختيار گرفتن آب فرات خطاب به
خط شكنان سپاه فرمود)
فرمان خط شكستن و آزاد كردن آب فرات
شاميان با بستن آب شما را به پيكار دعوت كردند. اكنون بر سر دو راهى قرار
داريد: يا به ذلّت و خوارى بر جاى خود بنشينيد، و يا شمشيرها را از خون آنها سيراب
سازيد تا از آب سيراب شويد. پس بدانيد كه مرگ در زندگى توأم با شكست، و زندگى
جاويدان در مرگ پيروزمندانه شماست. آگاه باشيد معاويه گروهى از گمراهان را همراه
آورده و حقيقت را از آنان مىپوشاند، تا كور كورانه گلوهايشان را آماج تير و شمشير
كنند.
ترجمه خطبه 52
(در يكى از روزهاى عيد قربان اين خطبه را ايراد فرمود كه اكثر شارحان، خطبه 52 و
53 را يكى مىدانند كه در خطبههاى قبل برگزيده مطالب آن آمده است)
1 تعريف دنيا
آگاه باشيد، گويا دنيا پايان يافته، و وداع خويش را اعلام داشته است، خوبىهايش
ناشناخته مانده به سرعت پشت كرده مىگذرد، ساكنان خود را به سوى نابود شدن
مىكشاند، و همسايگانش را به سوى مرگ مىراند. آنچه از دنيا شيرين بود تلخ شده، و
آنچه صاف و زلال بود تيرگى پذيرفت، و بيش از ته مانده ظرف آب ريخته شده از آن باقى
نمانده است، يا جرعهاى آب كه با آن عطش تشنگان دنيا فرو نخواهد نشست. اى بندگان خدا از سرايى كوچ كنيد كه سرانجام آن نابودى است، مبادا آرزوها بر شما
چيره گردد، مپنداريد كه عمر طولانى خواهيد داشت
2 والايى نعمتهاى قيامت
به خدا سوگند اگر مانند شتران بچه مرده ناله سر دهيد، و چونان كبوتران نوحه
سرايى كنيد، و مانند راهبان زارى نماييد، و براى نزديك شدن به حق، و دسترسى به
درجات معنوى، و آمرزش گناهانى كه ثبت شده و مأموران حق آن را نگه مىدارند، دست از
اموال و فرزندان بكشيد سزاوار است زيرا: برابر پاداشى كه برايتان انتظار دارم، و
عذابى كه از آن بر شما مىترسم، اندك است. بخدا سوگند، اگر دلهاى شما از ترس آب
شود، و از چشمهايتان با شدّت شوق به خدا، يا ترس از او، خون جارى گردد، و اگر تا
پايان دنيا زنده باشيد و تا آنجا كه مىتوانيد در اطاعت از فرمان حق بكوشيد، در
برابر نعمتهاى بزرگ پروردگار، بخصوص نعمت ايمان، ناچيز است.
ترجمه خطبه 53
(مرحوم صدوق در من لا يحضره الفقيه ج 1 ص 461، خطبه 52 و 53 را يك خطبه به حساب
آورد)
وصف قربانى
كمال قربانى در اين است كه گوش و چشم آن سالم باشد، هر گاه گوش و چشم سالم بود،
قربانى كامل و تمام است، گر چه شناخش شكسته باشد و با پاى لنگ به قربانگاه آيد
(منظور امام از كلمه «منسك» در اينجا «قربانگاه است»
ترجمه خطبه 54 (در سال 37 هجرى به هنگام شروع جنگ صفین
اين سخنرانى را ايراد فرمود)
وصف روز بيعت
مردم همانند شتران تشنهاى كه به آب نزديك شده، و ساربان رهاشان كرده، و عقال
(پاى بند) از آنها گرفته، بر من هجوم آوردند و به يكديگر پهلو مىزدند، فشار
مىآوردند، چنان كه گمان كردم مرا خواهند كشت، يا بعضى به وسيله بعض ديگر مىميرند
و پايمال مىگردند. پس از بيعت عمومى مردم، مسئله جنگ با معاويه را ارزيابى كردم،
همه جهات آن را سنجيدم تا آن كه مانع خواب من شد، ديدم چارهاى جز يكى از اين دو
راه ندارم: يا با آنان مبارزه كنم، و يا آن چه را كه محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آورده، انكار مىنمايم، پس به
اين نتيجه رسيدم كه، تن به جنگ دادن آسانتر از تن به كيفر پروردگار دادن است، و از
دست دادن دنيا آسانتر از رها كردن آخرت است.
ترجمه خطبه 55
(در سال 37 هجرى در آستانه جنگ صفین، برخى مدارا كردن امام را ديده و علّت را
پرسيدند در پاسخ آنان فرمود)
توضيحاتى پيرامون جنگ صفین
اينكه مىگوييد، خويشتن دارى از ترس مرگ است، بخدا سوگند باكى ندارم كه من به
سوى مرگ روم يا مرگ به سوى من آيد، و اگر تصوّر مىكنيد در جنگ با شاميان ترديد
دارم، بخدا سوگند هر روزى كه جنگ را به تأخير مىاندازم براى آن است كه آرزو دارم
عدّهاى از آنها به ما ملحق شوند و هدايت گردند. و در لابلاى تاريكىها، نور مرا
نگريسته به سوى من بشتابند، كه اين براى من از كشتار آنان در راه گمراهى بهتر است،
گر چه در اين صورت نيز به جرم گناهانشان گرفتار مىگردند.
ترجمه خطبه 56
(برخى اين خطبه را به آغاز سال 37 هجرى نسبت به تحرّكات معاويه در بصره، و برخى
در يكى از روزهاى جنگ صفین نسبت مىدهند)
ياد مبارزات دوران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
در صفین
در ركاب پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بوديم و با پدران و فرزندان و
برادران و عموهاى خود جنگ مىكرديم، كه اين مبارزه برايمان و تسليم ما مىافزود، و
ما را در جادّه وسيع حقّ و صبر و برد بارى برابر ناگواريها و جهاد و كوشش برابر
دشمن، ثابت قدم مىساخت. گاهى يك نفر از ما و ديگرى از دشمنان ما، مانند دو پهلوان
نبرد مىكردند، و هر كدام مىخواست كار ديگرى را بسازد و جام مرگ را به ديگرى
بنوشاند، گاهى ما بر دشمن پيروز مىشديم و زمانى دشمن بر ما غلبه مىكرد. پس آنگاه
كه خدا، راستى و اخلاص ما را ديد، خوارى و ذلّت را بر دشمنان ما نازل و پيروزى را
به ما عنايت فرمود، تا آنجا كه اسلام استحكام يافته فراگير شد و در سرزمينهاى
پهناورى نفوذ كرد. به جانم سوگند اگر ما در مبارزه مثل شما بوديم هرگز پايهاى براى
دين استوار نمىماند، و شاخهاى از درخت ايمان سبز نمىگرديد. به خدا سوگند، شما هم
اكنون از سينه شتر خون مىدوشيد و سرانجامى جز پشيمانى نداريد.
ترجمه خطبه 57
(در سال 40 هجرى، روزهاى آخر عمر شريف خود در نكوهش و هشدار كوفيان ايراد فرمود)
خبر از سلطه ستمگرى بى باك
آگاه باشيد پس از من مردى با گلوى گشاده، و شكمى بزرگ بر شما مسلّط خواهد شد، كه
هر چه بيابد مىخورد، و تلاش مىكند آنچه ندارد به دست آورد او را بكشيد ولى هرگز
نمىتوانيد او را بكشيد. آگاه باشيد به زودى معاويه شما را به بيزارى و بدگويى من
وادار مىكند، بدگويى را به هنگام اجبار دشمن اجازه مىدهم كه مايه بلندى درجات من
و نجات شماست، امّا هرگز در دل از من بيزارى نجوييد كه من بر فطرت توحيد تولّد
يافتهام و در ايمان و هجرت از همه پيش قدمتر بودهام.
ترجمه خطبه 58
(در سال 38 هجرى پس از ماجراى حكميّت، و شنيدن شايعات فراوان در نكوهش خوارج
فرمود)
خبر از آينده شوم خوارج
سنگ حوادث و بلا بر شما ببارد، چنانكه اثرى از شما باقى نگذارد. آيا پس از
ايمانم به خدا، و جهاد كردنم در ركاب رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به كفر
خويش گواهى دهم اگر چنين كنم گمراه شده و از هدايت شدگان نخواهم بود. پس به بدترين
جايگاه رهسپار شويد، و به راه گذشتگان باز گرديد. آگاه باشيد به زودى پس از من، به
خوارى و ذلّت گرفتار مىشويد و شمشير برنده بر شما مسلّط مىگردد، و به استبدادى
دچار خواهيد شد كه براى ديگر ستمگران راه و رسم حكومت قرار خواهد گرفت.
مىگويم: (سخن امام على عليه السّلام كه فرمود
«و لا بقى منكم آبر»
سه گونه روايت شده است، اوّل- آنگونه كه ما آوردهايم، آبر، از باب «يأبر
النّخل» به معناى اصلاح كننده آمده. دوم- «آثر» نقل شد يعنى باز گو كننده
حديث، و اين نقل به نظر من بهتر است، گويا امام عليه السّلام مىفرمايد، از شما خبر
دهندهاى باقى نماند. سوم- «آبز» با «ز» نيز روايت شد به معناى هلاك شونده،
پرش كننده، كه به هلاك شونده «آبز» گويند).
ترجمه خطبه 59
(در سال 38 هجرى به هنگامى حركت براى جنگ با خوارج، شخصى گفت، خوارج از پل
نهروان عبور كردند، امام فرمود)
خبر از قتلگاه خوارج
قتلگاه خوارج اين سوى نهر است، به خدا سوگند از آنها جز ده نفر باقى نمىماند، و
از شما نيز ده نفر كشته نخواهد شد.
(منظور امام از «نطفه» آب نهر است كه از فصيحترين كنايه در رابطه با آب هر چند
زياد و فراوان باشد)
ترجمه خطبه 60
(در پايان جنگ با خوارج، در سال 38 هجرى شخصى گفت، اى امير المؤمنين عليه
السّلام خوارج همه نابود شدند. فرمود)
خبر از تداوم تفكّر انحرافى خوارج
نه، سوگند به خدا هرگز آنها نطفههايى در پشت پدران و رحم مادران وجود خواهند
داشت، هر گاه كه شاخى از آنان سر برآورد قطع مىگردد تا اينكه آخرينشان به راهزنى و
دزدى تن در مىدهند.
ترجمه خطبه 61
(در سال 38 هجرى، پس از پايان جنگ نهروان، نسبت به آينده خوارج فرمود)
نهى از كشتار خوارج
بعد از من با خوارج نبرد نكنيد، زيرا كسى كه در جستجوى حق بوده و خطا كرد مانند
كسى نيست كه طالب باطل بوده و آن را يافته است.
(منظور امام از گروه دوم معاويه و ياران او هستند)
ترجمه خطبه 62
(در سال 40 هجرى، روزهاى آخر عمر شريف امام عليه السّلام در كوفه در پاسخ به
برخى از تهديدها و كشته شدن ناگهانى فرمود)
موضع گيرى امام عليه السّلام برابر تهديد به ترور
پروردگار براى من پوششى استوار قرار داد كه مرا حفظ نمايد، هنگامى كه عمرم بسر
آيد، از من دور شده و مرا تسليم مرگ مىكند، كه در آن روز نه تير خطا مىرود و نه
زخم بهبود مىيابد.
ترجمه خطبه 63
روش برخورد با دنيا
آگاه باشيد دنيا خانهاى است كه كسى در آن ايمنى ندارد جز آنكه به جمع آورى توشه
آخرت پردازد و از كارهاى دنيايى كسى نجات نمىيابد. مردم به وسيله دنيا آزمايش
مىشوند، پس هر چيزى از دنيا را براى دنيا به دست آورند از كفشان بيرون مىرود، و
بر آن محاسبه خواهند شد، و آنچه را در دنيا براى آخرت تهيّه كردند به آن خواهند
رسيد، و با آن خواهند ماند، دنيا در نظر خردمندان چونان سايهاى است كه هنوز گسترش
نيافته، كوتاه مىگردد، و هنوز فزونى نيافته كاهش مىيابد.
ترجمه خطبه 64
شتافتن به سوى اعمال پسنديده
اى بندگان خدا از خدا بپرهيزيد. و با اعمال نيكو به استقبال أجل برويد، با
چيزهاى فانى شدنى دنيا آنچه كه جاويدان مىماند خريدارى كنيد. از دنيا كوچ كنيد كه
براى كوچ دادنتان تلاش مىكنند. آماده مرگ باشيد كه بر شما سايه افكنده است. چون
مردمى باشيد كه بر آنها بانگ زدند و بيدار شدند، و دانستند دنيا خانه جاويدان نيست
و آن را با آخرت مبادله كردند. خداى سبحان شما را بيهوده نيافريد، و به حال خود وا
نگذاشت، ميان شما تا بهشت يا دوزخ، فاصله اندكى جز رسيدن مرگ نيست. زندگى كوتاهى كه
گذشتن لحظهها از آن مىكاهد، و مرگ آن را نابود مىكند، سزاوار است كه كوتاه مدّت
باشد. زندگى كه شب و روز آن را به پيش مىراند به زودى پايان خواهد گرفت. مسافرى كه
سعادت يا شقاوت همراه مىبرد بايد بهترين توشه را با خود بردارد. از اين خانه دنيا
زاد و توشه برداريد كه فرداى رستاخيز نگهبانتان باشد. بنده خدا بايد از پروردگار
خود بپرهيزد، خود را پند دهد و توبه را پيش فرستد، و بر شهوات غلبه كند، زيرا مرگ
او پنهان و پوشيده است، و آرزوها فريبندهاند، و شيطان، همواره با اوست و گناهان را
زينت و جلوه مىدهد تا بر او تسلّط يابد، انسان را در انتظار توبه نگه مىدارد كه
آن را تأخير اندازد، و تا زمان فرا رسيدن مرگ از آن غفلت نمايد. واى بر غفلت زدهاى
كه عمرش بر ضد او گواهى دهد، و روزگار او را به شقاوت و پستى كشاند. از خدا
مىخواهيم كه ما و شما را برابر نعمتها مغرور نسازد، و چيزى ما را از اطاعت
پروردگار باز ندارد، و پس از فرا رسيدن مرگ دچار پشيمانى و اندوه نگرداند.