ترجمه خطبه 13
(روز جمعه سال 36 هجرى پس از پايان جنگ در مسجد جامع شهر در نكوهش مردم بصره فرمود)
عوامل سقوط جامعه (روانشناسى اجتماعى مردم بصره)
شما سپاه يك زن، و پيروان حيوان «شتر عايشه» بوديد، تا شتر صدا مىكرد
مىجنگيديد، و تا دست و پاى آن قطع گرديد فرار كرديد .
اخلاق شما پست، و پيمان شما از هم گسسته، دين شما دو رويى، و آب آشاميدنى شما
شور و ناگوار است. كسى كه ميان شما زندگى كند به كيفر گناهش گرفتار مىشود، و آن كس
كه از شما دورى گزيند مشمول آمرزش پروردگار مىگردد. گويا مسجد شما را مىبينم كه
چون سينه كشتى غرق شده است، كه عذاب خدا از بالا و پايين او را احاطه مىكند، و
سرنشينان آن، همه غرق مىشوند. و در روايتى است: سوگند به خدا، سرزمين شما را آب
غرق مىكند، گويا مسجد شما را مىنگرم كه چون سينه كشتى يا چونان شتر مرغى كه بر
سينه خوابيده باشد بر روى آب مانده است. و در روايت ديگر: مانند سينه مرغ روى آب
دريا. و در روايت ديگرى آمده: خاك شهر شما بد بوترين خاكهاست، از همه جا به آب
نزديكتر و از آسمان دورتر، و نه دهم شرّ و فساد در شهر شما نهفته است، كسى كه در
شهر شما باشد گرفتار گناه، و آن كه بيرون رود در پناه عفو خداست. گويى شهر شما را
مىنگرم كه غرق شده، و آب آن را فرا گرفته. چيزى از آن ديده نمىشود، مگر جاهاى
بلند مسجد، مانند سينه مرغ بر روى امواج آب دريا.
ترجمه خطبه 14
(قبل از آغاز جنگ جمل در نكوهش شهر بصره و
مردم آن ديار مانند خطبه پيشين فرمود)
نقش عوامل محيط در انسان
سرزمين شما به آب نزديك و از آسمان دور است، عقلهاى شما سست و افكار شما
سفيهانه است پس شما نشانهاى براى تيرانداز، و لقمهاى براى خورنده، و صيدى براى
صيّاد مىباشيد.
ترجمه خطبه 15
(در باره اموال فراوان بيت المال كه عثمان
به بعضى از خويشاوندان خود بخشيده بود. ابن عباس مىگويد: روز دوّم خلافت در سال 35
هجرى اين سخنرانى را ايراد فرمود.)
سياست اقتصادى امام عليه السّلام
به خدا سوگند، بيت المال تاراج شده را هر كجا كه بيابم به صاحبان اصلى آن باز
مىگردانم، گر چه با آن ازدواج كرده، يا كنيزانى خريده باشند، زيرا در عدالت گشايش
براى عموم است، و آن كس كه عدالت بر او گران آيد، تحمّل ستم براى او سختتر است.
ترجمه خطبه 16
(پس از بيعت مردم مدينه با امام عليه
السّلام اين اوّلين سخنرانى آن حضرت در سال 35 هجرى است)
1 اعلام سياستهاى حكومتى
آن چه مىگويم به عهده مىگيرم، و خود به آن پاى بندم كسى كه عبرتها براى او
آشكار شود، و از عذاب آن پند گيرد، تقوا و خويشتن دارى او را از سقوط در شبهات نگه
مىدارد. آگاه باشيد، تيره روزىها و آزمايشها، همانند زمان بعثت پيامبر صلّى
اللّه عليه و آله و سلّم بار ديگر به شما روى آورد. سوگند به خدايى كه پيامبر صلّى
اللّه عليه و آله و سلّم را به حق مبعوث كرد، سخت آزمايش مىشويد، چون دانهاى كه
در غربال ريزند، يا غذايى كه در ديگ گذارند به هم خواهيد ريخت، زير و رو خواهيد شد،
تا آن كه پايين به بالا، و بالا به پايين رود، آنان كه سابقهاى در اسلام داشتند، و
تاكنون منزوى بودند، بر سر كار مىآيند، و آنها كه به ناحق، پيشى گرفتند، عقب زده
خواهند شد.
2 فضائل اخلاقى امام عليه السّلام
به خدا سوگند، كلمهاى از حق را نپوشاندم، هيچ گاه دروغى نگفتهام، از روز نخست،
به اين مقام خلافت و چنين روزى خبر داده شدم. آگاه باشيد همانا گناهان چون مركبهاى
بد رفتارند كه سواران خود (گناهكاران) را عنان رها شده در آتش دوزخ مىاندازند. اما
تقوا، چونان مركبهاى فرمانبردارى هستند كه سواران خود را، عنان بر دست، وارد بهشت
جاويدان مىكنند. حقّ و باطل هميشه در پيكارند، و براى هر كدام طرفدارانى است، اگر
باطل پيروز شود، جاى شگفتى نيست، از دير باز چنين بوده، و اگر طرفداران حق اندكند،
چه بسا روزى فراوان گردند و پيروز شوند، امّا كمتر اتّفاق مىافتد كه چيز رفته باز
گردد.
مىگويم: «كلمات امام عليه السّلام پيرامون حق و باطل، از سخنان نيكويى است كه
كلام كسى از سخن سرايان به آن نخواهد رسيد، و بيش از آن چه كه ما در شگفت شويم،
شگفتى، برابر آن فرو مانده است، در اين كلمات امام عليه السّلام ريزه كاريهايى از
فصاحت است كه نه زبان قدرت شرح آن را دارد، و نه انسانى مىتواند از درّههاى عميق
آن بگذرد، اين اعتراف مرا كسانى كه در فصاحت پيشگامند و با سابقه، درك مىكنند.»
3 سرگردانى مردم، و ضرورت تقوا
آن كس كه بهشت و دوزخ را پيش روى خود دارد، در تلاش است. برخى از مردم به سرعت
به سوى حق پيش مىروند، كه اهل نجاتند، و بعضى به كندى مىروند و اميدوارند، و
ديگرى كوتاهى مىكند و در آتش جهنّم گرفتار است. چپ و راست گمراهى، و راه ميانه،
جادّه مستقيم الهى است كه قرآن و آثار نبوّت، آن را سفارش مىكند، و گذرگاه سنّت
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و سرانجام، بازگشت همه بدان سو مىباشد .
ادّعا كننده باطل نابود شد، و دروغگو زيان كرد، هر كس با حق در افتاد هلاك
گرديد. نادانى انسان همين بس كه قدر خويش نشناسد. آن چه بر أساس تقوا پايهگذارى
شود، نابود نگردد. كشتزارى كه با تقوا آبيارى شود، تشنگى ندارد. مردم به خانههاى
خود روى آوريد، مسائل ميان خود را اصلاح كنيد، توبه و بازگشت پس از زشتىها ميسّر
است. جز پروردگار خود، ديگرى را ستايش نكنيد و جز خويشتن خويش ديگرى را سرزنش
ننماييد.
ترجمه خطبه 17
(در اين خطبه مدّعيان قضاوت را مىشناساند
كه عهده دار قضاوت هستند و شايسته آن نيستند)
1 شناخت بدترين انسانها
دشمنترين آفريدهها نزد خدا دو نفرند: مردى كه خدا او را به حال خود گذاشته، و
از راه راست دور افتاده است، دل او شيفته بدعت است و مردم را گمراه كرده، به فتنه
انگيزى مىكشاند و راه رستگارى گذشتگان را گم كرده و طرفداران خود و آيندگان را
گمراه ساخته است. بار گناه ديگران را بر دوش كشيده و گرفتار زشتىهاى خود نيز
مىباشد. و مردى كه مجهولاتى به هم بافته، و در ميان انسانهاى نادان امّت، جايگاهى
پيدا كرده است، در تاريكىهاى فتنه فرو رفته، و از مشاهده صلح و صفا كور است. آدم
نماها او را عالم ناميدند كه نيست، چيزى را بسيار جمع آورى مىكند كه اندك آن به از
بسيار است، تا آن كه از آب گنديده سيراب شود، و دانش و اطّلاعات بيهوده فراهم آورد.
2 روانشناسى مدّعيان دروغين قضاوت
در ميان مردم، با نام قاضى به داورى مىنشيند، و حلّ مشكلات ديگرى را به عهده
مىگيرد، پس اگر مشكلى پيش آيد، با حرفهاى پوچ و تو خالى و رأى و نظر دروغين،
آماده رفع آن مىشود. سپس اظهارات پوچ خود را باور مىكند، عنكبوتى را مىماند كه
در شبهات و بافتههاى تار خود چسبيده، نمىداند كه درست حكم كرده يا بر خطاست اگر
بر صواب باشد مىترسد كه خطا كرده، و اگر بر خطاست، اميد دارد كه رأى او درست باشد. نادانى است، كه راه جهالت مىپويد، كورى است كه در تاريكى گمشده خود را مىجويد،
از روى علم و يقين سخن نمىگويد، روايات را بدون آگاهى نقل مىكند، چون تند بادى كه
گياهان خشك را بر باد دهد، روايات را زير و رو مىكند، كه بى حاصل است. به خدا
سوگند، نه راه صدور حكم مشكلات را مىداند، و نه براى منصب قضاوت أهليّت دارد آنچه
را كه نپذيرد علم به حساب نمىآورد، و جز راه و رسم خويش، مذهبى را حق نمىداند،
اگر حكمى را نداند آن را مىپوشاند تا نادانى او آشكار نشود، خون بى گناهان از حكم
ظالمانه او در جوشش و فرياد ميراث بر باد رفتگان بلند است. به خدا شكايت مىكنم از
مردمى كه در جهالت زندگى مىكنند و با گمراهى مىميرند، در ميان آنها، كالايى
خوارتر از قرآن نيست اگر آن را آنگونه كه بايد بخوانند، و متاعى سود آورتر و
گرانبهاتر از قرآن نيست اگر آن را تحريف كنند، و در نزد آنان، چيزى زشتتر از
معروف، و نيكوتر از منكر نمىباشد.
ترجمه خطبه 18
(نكوهش از اختلاف رأى عالمان در احكام قطعى
اسلام)
1 نكوهش اهل رأى (خودمحورى در قضاوت)
دعوايى نسبت به يكى از احكام اجتماعى نزد عالمى مىبرند كه با رأى خود حكمى صادر
مىكند. پس همان دعوا را نزد ديگرى مىبرند كه او درست بر خلاف رأى اوّلى حكم
مىدهد. سپس همه قضات نزد رييس خود كه آنان را به قضاوت منصوب كرده، جمع مىگردند.
او رأى همه را بر حق مىشمارد .
در صورتى كه خدايشان يكى، پيغمبرشان يكى، و كتابشان يكى است، آيا خداى سبحان،
آنها را به اختلاف، امر فرمود، كه اطاعت كردند يا آنها را از اختلاف پرهيز داد و
معصيت خدا نمودند.
2 مبانى وحدت امّت اسلامى
آيا خداى سبحان، دين ناقصى فرستاد و در تكميل آن از آنها استمداد كرده است آيا
آنها شركاء خدايند كه هر چه مىخواهند در احكام دين بگويند و خدا رضايت دهد .
آيا خداى سبحان، دين كاملى فرستاد پس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در
ابلاغ آن كوتاهى ورزيد در حالى كه خداى سبحان مىفرمايد: «ما در قرآن چيزى را
فروگذار نكرديم». و فرمود: «در قرآن بيان هر چيزى است». و ياد آور شديم كه: بعض قرآن گواه بعض
ديگر است و اختلافى در آن نيست. پس خداى سبحان فرمود: «اگر قرآن از طرف غير خدا
نازل مىشد اختلافات زيادى در آن مىيافتند» همانا قرآن داراى ظاهرى زيبا و باطنى
ژرف و ناپيداست، مطالب شگفت آور آن تمام نمىشود، و اسرار نهفته آن پايان نمىپذيرد
و تاريكىها بدون قرآن بر طرف نخواهد شد.
ترجمه خطبه 19
(امام در مسجد كوفه در سال 38 هجرى سخنرانى مىكرد، اشعث بن قيس به يكى از مطالب
آن اعتراض كرد و گفت اين سخن به زيان شما، نه به سود تو است، امام نگاه خود را به
او دوخت و فرمود)
سوابق تاريخى نكوهيده أشعث بن قيس
چه كسى تو را آگاهاند كه چه چيزى به سود، يا زيان من است لعنت خدا و لعنت لعنت
كنندگان، بر تو باد اى متكبّر متكبّر زاده، منافق پسر كافر سوگند به خدا، تو يك
بار در زمان كفر و بار ديگر در حكومت اسلام، اسير شدى، و مال و خويشاوندى تو، هر دو
بار نتوانست به فريادت برسد. آن كس كه خويشان خود را به دم شمشير سپارد، و مرگ و
نابودى را به سوى آنها كشاند، سزاوار است كه بستگان او بر وى خشم گيرند و بيگانگان
به او اطمينان نداشته باشند.
مىگويم: (منظور امام عليه السّلام اين است كه اشعث ابن قيس يك بار وقتى كه كافر
بود اسير شد و بار ديگر آنگاه كه مسلمان شد و شمشيرها را به سوى قبيلهاش راهنمايى
كرد، مربوط به جريانى است كه اشعث قبيله خود را فريب داد تا خالد بن وليد، آنها را
غافلگير كند و از دم شمشير بگذراند كه پس از آن خيانت او را با لقب «عرف النّار»
(چيزى كه آتش را بپوشاند)، مىناميدند و اين لقبى بود كه به نيرنگباز مىدادند.)
ترجمه خطبه 20
(علل پنهان بودن اسرار پس از مرگ)
آنچه را كه مردگان ديدند اگر شما مىديديد، ناشكيبا بوديد و مىترسيديد، و
مىشنيديد و فرمان مىبرديد. ولى آنچه آنها مشاهده كردند بر شما پوشيده است، و
نزديك است كه پردهها فروافتد. اگر چه حقيقت را به شما نيز نشان دادند، اگر بدرستى
بنگريد، و نداى حق را به شما شنواندند، اگر خوب بشنويد و به راه راست هدايتتان
كردند اگر هدايت بپذيريد راست مىگويم، مطالب عبرت آموز اندرز دهنده را آشكارا
ديديد، و از حرام الهى نهى شديد، و پس از فرشتگان آسمانى، هيچ كس جز انسان، فرمان
خداوند را ابلاغ نمىكند.
ترجمه خطبه 21
(اين خطبه بخشى از خطبه 167 است كه در سال
35 هجرى در آغاز خلافت ايراد فرمود)
راه رستگارى
قيامت پيش روى شما و مرگ در پشت سر، شما را مىراند. سبكبار شويد تا برسيد.
همانا آنان كه رفتند در انتظار رسيدن شمايند.
مىگويم: (اين سخن امام عليه السّلام پس از سخن خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و
آله و سلّم با هر سخنى سنجيده شود بر آن برترى دارد و از آن پيشى مىگيرد و از جمله
«سبكبار شويد تا برسيد» كلامى كوتاهتر و پر معنىتر از آن شنيده نشده چه كلمه ژرف و
بلندى چه جمله پر معنى و حكمت آميزى است كه تشنگى را با آب حكمت مىزدايد ما عظمت و
شرافت اين جمله را در كتاب خود به نام «الخصائص» بيان كردهايم)
ترجمه خطبه 22
(در سال 36 هجرى پس از بازگشت فرستادگان امام عليه السّلام از جانب طلحه و زبير،
در سرزمين «ذى قار» اين سخنرانى را ايراد كرد)
امام عليه السّلام و شناساندن ناكثين «اصحاب جمل»
آگاه باشيد، كه همانا شيطان حزب و يارانش را بسيج كرده و سپاه خود را از هر سو
فراهم آورده است، تا بار ديگر ستم را به جاى خود نشاند و باطل به جايگاه خويش
پايدار شود. سوگند به خدا ناكثين هيچ گناهى از من سراغ ندارند، و انصاف را بين من و
خودشان رعايت نكردند آنها حقّى را مىطلبند كه خود ترك كردند، و انتقام خونى را
مىخواهند كه خود ريختند اگر شريك آنها بودم، پس آنها نيز در اين خونريزى سهم
دارند، و اگر تنها خودشان خون عثمان را ريختند پس كيفر مخصوص آنهاست مهمترين دليل
آنها به زيان خودشان است. مىخواهند از پستان مادرى شير بدوشند كه خشكيده، بدعتى را
زنده مىكنند كه مدّتها است مرده، و چه دعوت كنندهاى و چه اجابت كنندگانى همانا
من به كتاب خدا و فرمانش در باره ناكثين خشنودم. امّا اگر از آن سرباز زدند با
شمشير تيز پاسخ آنها را خواهم داد، كه براى درمان باطل و يارى دادن حق كافى است.
شگفتا از من خواستند به ميدان نبرد آيم و برابر نيزههاى آنان قرار گيرم و ضربتهاى
شمشير آنها را تحمّل كنم گريه كنندگان بر آنها بگريند تا كنون كسى مرا از جنگ
نترسانده و از ضربت شمشير نهراسانده است، من به پروردگار خويش يقين داشته و در دين
خود شك و ترديدى ندارم.
ترجمه خطبه 23
1 تناسب نعمتها با استعدادهاى گوناگون
پس از ستايش پروردگار، بدانيد كه تقديرهاى الهى چون قطرات باران از آسمان به سوى
انسانها فرود مىآيد، و بهره هر كسى، كم يا زياد به او مىرسد پس اگر يكى از شما
براى برادر خود، برترى در مال و همسر و نيروى بدنى مشاهده كند، مبادا فريب خورد و
حسادت كند، زيرا مسلمان (تا زمانى كه دست به عمل پستى نزده كه از آشكار شدنش شرمنده
باشد و مورد سرزنش مردم پست قرار گيرد) به مسابقه دهندهاى مىماند كه دوست دارد
در همان آغاز مسابقه پيروز گردد تا سودى به دست آورد و ضررى متوجّه او نگردد. هم
چنين مسلمانى كه از خيانت پاك است انتظار دارد و يكى از دو خوبى نصيب او گردد: يا
دعوت حق را لبيك گفته عمر او پايان پذيرد «كه آنچه در نزد خداست براى او بهتر است»،
و يا خداوند روزى فراوان به او دهد و صاحب همسر و فرزند و ثروت گردد، و هم چنان دين
و شخصيّت خود را نگاهدارد. همانا ثروت و فرزندان، محصول دنيا و فانى شدنى، و عمل
صالح زراعت آخرت است، گر چه گاهى خداوند، هر دوى آن را به ملّتهايى خواهد بخشيد.
از خدا در آن چه اعلام خطر كرده است بر حذر باشيد از خدا آنگونه بترسيد كه نيازى به
عذر خواهى نداشته باشيد عمل نيك انجام دهيد بدون آن كه به ريا و خود نمايى مبتلا
شويد، زيرا هر كس، كارى براى غير خدا انجام دهد، خدا او را به همان غير واگذارد. از
خدا، درجات شهيدان، و زندگى سعادتمندان، و هم نشينى با پيامبران را درخواست
مىكنيم.
2 ضرورت تعاون با خويشاوندان
اى مردم، انسان هر مقدار كه ثروتمند باشد، باز از خويشاوندان خود بى نياز نيست
كه از او با زبان و دست دفاع كنند. خويشاوندان انسان، بزرگترين گروهى هستند كه از
او حمايت مىكنند و اضطراب و ناراحتى او را مىزدايند، و در هنگام مصيبتها نسبت به
او، پر عاطفهترين مردم مىباشند. نام نيكى كه خدا از شخصى در ميان مردم رواج دهد
بهتر از ميراثى است كه ديگرى بردارد. (قسمت ديگرى از همين خطبه) آگاه باشيد، مبادا
از بستگان تهيدست خود رو برگردانيد، و از آنان چيزى را دريغ داريد، كه نگاه داشتن مال دنيا، زيادى نياورد و از بين
رفتنش كمبودى ايجاد نكند. آن كس كه دست دهنده خود را از بستگانش باز دارد، تنها يك
دست را از آنها گرفته امّا دستهاى فراوانى را از خويش دور كرده است، و كسى كه پر و
بال محبّت را بگستراند، دوستى خويشاوندانش تداوم خواهد داشت.
مىگويم: (غفيره، در اينجا به معناى فراوانى اموال است، چنانكه جمعيّت فراوان را
نيز «الجم الغفير» مىگويند، و نقل شد كه بجاى «الغفيره»، «عفوة من اهل او مال»، به
كار مىبردند، و «عفوة» به معناى نمونه خوب از ميان يك جنس است، چنان كه گفته
مىشود، «اكلت عفوة الطعام» يعنى قسمتهاى خوب غذا را خوردم. و چه زيباست معنايى كه
امام عليه السّلام از جمله
«و من يقبض يده عن عشيرته»
تا آخر كلام اراده فرمود، زيرا كسى كه خير و نيكىهاى خود را از خويشاوندان خود
قطع كند، تنها سود يك تن را از آنها باز داشته، امّا به هنگام احتياج شديد، يارى
تمام آنها را از خود دور كرده كه آنها به نداى او پاسخ نمىگويند در اين صورت خود
را از سود فراوان خويشاوندان محروم ساخته و گروهى را از يارى خود باز داشته است).
ترجمه خطبه 24
(از خطبههاى امام كه در شهر كوفه ايراد فرمود).
ضرورت آمادگى براى جهاد
سوگند به جان خودم، در مبارزه با مخالفان حق، و آنان كه در گمراهى و فساد
غوطهورند، يك لحظه مدارا و سستى نمىكنم. پس اى بندگان خدا از خدا بترسيد و از
خدا، به سوى خدا فرار كنيد، و از راهى كه براى شما گشوده برويد، و وظايف و مقرّراتى
كه براى شما تعيين كرده به پا داريد اگر چنين باشيد، على عليه السّلام ضامن پيروزى
شما در آينده مىباشد، گرچه هم اكنون به دست نياوريد.
ترجمه خطبه 25
(اين خطبه را در سال 40 هجرى زمانى ايراد فرمود كه گزارشهاى پياپى از شكست
ياران امام عليه السّلام به كوفه مىرسيد و عبيد اللّه بن عباس و سعيد بن نمران،
فرمانداران امام در يمن از بسر بن ابى ارطاة، شكست خورده به كوفه برگشتند. امام
براى سرزنش ياران جهت كندى و ركود در جهاد، و مخالفت از دستورهاى رهبرى، خطبه را
ايراد فرمود كه آخرين سخنرانى امام است)
1 علل شكست ملّتها (علل شكست كوفيان، و پيروزى شاميان)
اكنون جز شهر كوفه در دست من باقى نمانده است، كه آن را بگشايم يا ببندم اى كوفه
اگر فقط تو براى من باشى، آنهم برابر اين همه مصيبتها و طوفانها چهرهات زشت باد.
آنگاه به گفته شاعر مثال آورد: (به جان پدرت سوگند اى عمرو كه سهم اندكى از ظرف و
پيمانه داشتم). سپس ادامه داد: به من خبر رسيده كه بسر بن ارطاة بر يمن تسلّط
يافته، سوگند به خدا مىدانستم كه مردم شام به زودى بر شما غلبه خواهند كرد. زيرا آنها در يارى كردن باطل خود، وحدت
دارند، و شما در دفاع از حق متفرّقيد شما امام خود را در حق نافرمانى كرده و آنها
امام خود را در باطل فرمانبردارند. آنها نسبت به رهبر خود امانت دار و شما
خيانتكاريد، آنها در شهرهاى خود به اصلاح و آبادانى مشغولند و شما به فساد و خرابى،
(آنقدر فرومايهايد) اگر من كاسه چوبى آب را به يكى از شماها امانت دهم مىترسم كه
بند آن را بدزديد.
2 نفرين به امّت خيانتكار
خدايا، من اين مردم را با پند و تذكّرهاى مداوم خسته كردم و آنها نيز مرا خسته
نمودند، آنها از من به ستوه آمده، و من از آنان به ستوه آمده، دل شكستهام، به جاى
آنان افرادى بهتر به من مرحمت فرما، و به جاى من بدتر از من بر آنها مسلّط كن.
خدايا، دلهاى آنان را، آنچنان كه نمك در آب حل مىشود، آب كن. به خدا سوگند، دوست
داشتم، به جاى شما كوفيان، هزار سوار از بنى فراس بن غنم مىداشتم كه: «اگر آنان
را مىخواندى، سوارانى از ايشان نزد تو مىآمدند مبارز و تازنده چون ابر تابستانى»
آنگاه امام از منبر فرود آمد.
مىگويم: «آرميه» جمع «رمىّ» به معناى ابر است، و «حميم» گرماى تابستان، كه شاعر
ابر تابستانى را ياد كرده است از آن رو كه سبكبار و زود گذر است، و بارانى ندارد
زيرا ابرهاى سنگين به جهت تراكم بخار و پر آب بودنشان به كندى حركت مىكنند كه چنين
ابرهايى بيشتر در فصل زمستان يافت مىشود. در اينجا شاعر، سواران قبيله را به جهت
شتاب آنان در پذيرفتن دعوت به هنگام فرياد رسى، به ابر تابستانى تشبيه كرده است كه
گفت: «هنا لك لو دعوت، أتاك منهم»
ترجمه خطبه 26
(پس از كشته شدن محمّد بن ابى بكر در مصر در سال 38 هجرى امام اين سخنرانى را در
كوفه ايراد كرد كه سيّد رضى قسمتهايى از آن را آورده).
1 شناخت فرهنگ جاهليّت
خداوند، پيامبر اسلام، حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را هشدار دهنده
جهانيان مبعوث فرمود، تا امين و پاسدار وحى الهى باشد، آنگاه كه شما ملّت عرب،
بدترين دين را داشته، و در بدترين خانه زندگى مىكرديد، ميان غارها، سنگهاى خشن و
مارهاى سمّى خطرناك فاقد شنوايى، به سر مىبرديد، آبهاى آلوده مىنوشيديد و غذاهاى
ناگوار مىخورديد، خون يكديگر را به ناحق مىريختيد، و پيوند خويشاوندى را
مىبرديد، بتها ميان شما پرستش مىشد، و مفاسد و گناهان، شما را فرا گرفته بود.
2 مظلوميّت و تنهايى على عليه السّلام
پس از وفات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و بى وفايى ياران، به اطراف خود
نگاه كرده ياورى جز اهل بيت خود نديدم، «كه اگر مرا يارى كنند، كشته خواهند شد» پس
به مرگ آنان رضايت ندادم. چشم پر از خار و خاشاك را ناچار فرو به ستم، و با گلويى
كه استخوان شكسته در آن گير كرده بود جام تلخ حوادث را نوشيدم و خشم خويش فرو خوردم
و بر نوشيدن جام تلختر از گياه حنظل، شكيبايى نمودم. (قسمت ديگرى از همين خطبه)
3 معرّفى عمرو عاص و ضرورت آمادگى نظامى
عمرو عاص با معاويه بيعت نكرد مگر آن كه شرط كرد تا براى بيعت، بهايى (حكومت
مصر) دريافت دارد، كه در اين معامله شوم، دست فروشنده هرگز به پيروزى نرسد و سرمايه
خريدار به رسوايى كشانده شود. اى مردم كوفه آماده پيكار شويد و ساز و برگ جنگ فراهم
آوريد، زيرا كه آتش جنگ زبانه كشيده و شعلههاى آن بالا گرفته است، صبر و استقامت
را شعار خويش سازيد كه پيروزى مىآورد.
ترجمه خطبه 27
(وقتى خبر تهاجم سربازان معاويه به شهر انبار در سال 38 هجرى، و سستى مردم به
امام ابلاغ شد فرمود)
1 ارزش جهاد در راه خدا
پس از ستايش پروردگار، جهاد در راه خدا، درى از درهاى بهشت است، كه خدا آن را به
روى دوستان مخصوص خود گشوده است. جهاد، لباس تقوا، و زره محكم، و سپر مطمئن خداوند
است، كسى كه جهاد را ناخوشايند دانسته و ترك كند، خدا لباس ذلّت و خوارى بر او
مىپوشاند، و دچار بلا و مصيبت مىشود و كوچك و ذليل مىگردد، دل او در پرده گمراهى
مانده و حق از او روى مىگرداند، به جهت ترك جهاد، به خوارى محكوم و از عدالت محروم
است.
2 دعوت به مبارزه و نكوهش از نافرمانى كوفيان
آگاه باشيد من شب و روز، پنهان و آشكار، شما را به مبارزه با شاميان دعوت كردم و
گفتم پيش از آن كه آنها با شما بجنگند با آنان نبرد كنيد، به خدا سوگند، هر ملّتى
كه درون خانه خود مورد هجوم قرار گيرد، ذليل خواهد شد. امّا شما سستى به خرج داديد،
و خوارى و ذلّت پذيرفتيد، تا آنجا كه دشمن پى در پى به شما حمله كرد و سر زمينهاى
شما را تصرّف نمود. و اينك، فرمانده معاويه، (مرد غامدى) با لشكرش وارد شهر انبار
شده و فرماندار من، «حسّان بن حسّان بكرى» را كشته و سربازان شما را از مواضع مرزى
بيرون رانده است. به من خبر رسيده كه مردى از لشكر شام به خانه زنى مسلمان و زنى
غير مسلمان كه در پناه حكومت اسلام بوده وارد شده، و خلخال و دستبند و گردن بند و
گوشوارههاى آنها را به غارت برده، در حالى كه هيچ وسيلهاى براى دفاع، جز گريه و
التماس كردن، نداشتهاند. لشكريان شام با غنيمت فراوان رفتند بدون اين كه حتّى يك
نفر آنان، زخمى بردارد، و يا قطره خونى از او ريخته شود، اگر براى اين حادثه تلخ،
مسلمانى از روى تأسّف بميرد، ملامت نخواهد شد، و از نظر من سزاوار است. شگفتا شگفتا
به خدا سوگند، اين واقعيّت قلب انسان را مىميراند و دچار غم و اندوه مىكند كه
شاميان در باطل خود وحدت دارند، و شما در حق خود متفرّقيد. زشت باد روى شما و از اندوه رهايى نيابيد كه آماج تير بلا شديد. به شما حمله
مىكنند، شما حمله نمىكنيد با شما مىجنگند، شما نمىجنگيد اين گونه معصيت خدا
مىشود و شما رضايت مىدهيد وقتى در تابستان فرمان حركت به سوى دشمن مىدهم،
مىگوييد هوا گرم است، مهلت ده تا سوز گرما بگذرد، و آنگاه كه در زمستان فرمان جنگ
مىدهم، مىگوييد هوا خيلى سرد است بگذار سرما برود. همه اين بهانهها براى فرار از
سرما و گرما بود وقتى شما از گرما و سرما فرار مىكنيد، به خدا سوگند كه از شمشير
بيشتر گريزانيد
3 مظلوميّت امام عليه السّلام، و علل شكست كوفيان
اى مرد نمايان نامرد اى كودك صفتان بى خرد كه عقلهاى شما به عروسان پرده نشين
شباهت دارد چقدر دوست داشتم كه شما را هرگز نمىديدم و هرگز نمىشناختم شناسايى
شما- سوگند به خدا- كه جز پشيمانى حاصلى نداشت، و اندوهى غم بار سر
انجام آن شد. خدا شما را بكشد كه دل من از دست شما پر خون، و سينهام از خشم شما
مالامال است كاسههاى غم و اندوه را، جرعه جرعه به من نوشانديد، و با نافرمانى و
ذلّت پذيرى، رأى و تدبير مرا تباه كرديد، تا آنجا كه قريش در حق من گفت: «بى ترديد
پسر ابى طالب مردى دلير است ولى دانش نظامى ندارد» خدا پدرشان را مزد دهد، آيا يكى
از آنها تجربههاى جنگى سخت و دشوار مرا دارد يا در پيكار توانست از من پيشى بگيرد
هنوز بيست سال نداشتم، كه در ميدان نبرد حاضر بودم، هم اكنون كه از شصت سال
گذشتهام. امّا دريغ، آن كس كه فرمانش را اجرا نكنند، رأيى نخواهد داشت.
ترجمه خطبه 28
(اين خطبه را در يكى از روزهاى عيد فطر
ايراد فرمود)
دنيا شناسى
پس از حمد و ستايش الهى، همانا دنيا روى گردانيده، و وداع خويش را اعلام داشته
است، و آخرت به ما روى آورده، و پيشروان لشكرش نمايان شده. آگاه باشيد امروز، روز
تمرين و آمادگى، و فردا روز مسابقه است، پاداش برندگان، بهشت، و كيفر عقب ماندگان
آتش است. آيا كسى هست كه پيش از مرگ، از اشتباهات خود، توبه كند آيا كسى هست كه قبل
از فرا رسيدن روز دشوار قيامت، اعمال نيكى انجام دهد. آگاه باشيد هم اكنون در
روزگار آرزوهاييد، كه مرگ را در پى دارد، پس هر كس در ايّام آرزوها، پيش از فرا
رسيدن مرگ، عمل نيكو انجام دهد، بهرمند خواهد شد، و مرگ او را زيانى نمىرساند، و
آن كس كه در روزهاى آرزوها، پيش از فرارسيدن مرگ كوتاهى كند، زيانكار و مرگ او زيانبار است، همانگونه كه به هنگام ترس و ناراحتى براى خدا عمل مىكنيد،
در روزگار خوشى و كاميابى نيز عمل كنيد. آگاه باشيد هرگز چيزى مانند بهشت نديدم كه
خواستاران آن در خواب غفلت باشند، و نه چيزى مانند آتش جهنّم، كه فراريان آن چنين
در خواب فرو رفته باشند آگاه باشيد آن كس را كه حق منفعت نرساند، باطل به او زيان
خواهد رساند، و آن كس كه هدايت راهنماى او نباشد، گمراهى او را به هلاكت خواهد
افكند. آگاه باشيد به كوچ كردن فرمان يافتيد و براى جمع آورى توشه آخرت راهنمايى
شديد.
همانا، وحشتناكترين چيزى كه بر شما مىترسم، هواپرستى، و آرزوهاى دراز است.
پس، از اين دنيا توشه برگيريد تا فردا خود را با آن حفظ نماييد.
مىگويم: (اگر سخنى باشد كه مردم را به سوى زهد بكشاند و به عمل آخرت وادار سازد
همين سخن است، كه مىتواند علاقه انسان را از آرزوها قطع كند، و نور بيدارى و تنفّر
از اعمال زشت را در قلب ايجاد كند، و از شگفت آورترين جملههاى مزبور اين جمله است
كه فرمود:
«الا و انّ اليوم المضمار و غدّا السّباق و السبقة الجنة و الغاية النار».
«آگاه باشيد امروز روز تمرين و آمادگى، و فردا روز مسابقه است و جايزه برندگان
بهشت، و سرانجام عقب ماندگى، آتش خواهد بود». زيرا با اينكه در اين كلام الفاظ بلند
و معانى گران قدر و تمثيل صحيح، و تشبيه واقعى مىباشد سرّى عجيب و معنايى لطيف در
آن نهفته شده است و آن جمله
«و السبقة الجنة و الغاية النار»
است، امام بين اين دو لفظ «السبقة» و «الغاية» بخاطر اختلاف معنا جدائى افكنده
است، نگفته «السّبقة النار» چنانكه
«السّبقة الجنّة»
گفته است، زيرا سبقت جستن در مورد امرى دوست داشتنى است، و اين از صفات بهشت است
و اين معنا در آتش «كه از آن بخدا پناه مىبريم» وجود ندارد، امام جائز ندانسته كه
بگويد: «السبقة النار» بلكه فرموده است
الغاية النّار
زيرا مفهوم غايت (پايان) مفهوم وسيعى است كه در موضوعات مسرّت بخش و غير مسرّت
بخش به كار مىرود و در حقيقت مرادف «مصير» و «مآل» است كه به معنى سر انجام مىآيد
چنانكه خداوند مىفرمايد: وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلُّوا عَنْ «به
كافران بگو بهره بگيريد كه سرانجام شما به سوى آتش است». در اين خطبه دقّت كنيد كه
باطنى شگفت آور و عمقى زياد دارد و چنين است ديگر سخنان امام عليه السّلام. و در
بعضى نسخههاى اين خطبه چنين آمده است
«و السّبقة الجنة»
(به ضم سين) به جائزهاى گفته مىشود كه به پيشتازان و برندگان مسابقه داده
مىشود خواه وجه نقد باشد يا جنس ديگرى و معنى هر دو كلمه به هم نزديك است، زيرا
پاداش را برابر كار نيك مىپردازند نه بد)
ترجمه خطبه 29
(پس از آن كه ضحّاك بن قيس از طرف معاويه در سال 38 هجرى به كاروان حجّاج بيت
اللّه، حمله كرد و اموال آنان را به غارت برد، فرمود)
علل شكست كوفيان
اى مردم كوفه بدنهاى شما در كنار هم، امّا افكار و خواستههاى شما پراكنده است،
سخنان ادّعايى شما، سنگهاى سخت را مىشكند، ولى رفتار سست شما دشمنان را اميدوار
مىسازد، در خانههايتان كه نشستهايد، ادّعاها و شعارهاى تند سر مىدهيد، امّا در
روز نبرد، مىگوييد اى جنگ، از ما دور شو، و فرار مىكنيد. آن كس كه از شما يارى
خواهد، ذليل و خوار است، و قلب رها كننده شما آسايش ندارد. بهانههاى نابخردانه
مىآوريد، چون بدهكاران خواهان مهلت، از من مهلت مىطلبيد و براى مبارزه سستى
مىكنيد. بدانيد كه افراد ضعيف و ناتوان هرگز نمىتوانند ظلم و ستم را دور كنند، و حق جز
با تلاش و كوشش به دست نمىآيد، شما كه از خانه خود دفاع نمىكنيد چگونه از خانه
ديگران دفاع مىنماييد و با كدام امام پس از من به مبارزه خواهيد رفت. به خدا سوگند
فريب خورده، آن كس كه به گفتار شما مغرور شود، كسى كه به اميد شما به سوى پيروزى
رود، با كندترين پيكان به ميدان آمده است، و كسى كه بخواهد دشمن را به وسيله شما
هدف قرار دهد، با تيرى شكسته، تيراندازى كرده است. به خدا سوگند صبح كردم در حالى
كه گفتار شما را باور ندارم، و به يارى شما اميدوار نيستم، و دشمنان را به وسيله
شما تهديد نمىكنم. راستى شما را چه مىشود دارويتان چيست و روش درمانتان كدام است
مردم شام نيز همانند شمايند آيا سزاوار است شعار دهيد و عمل نكنيد و فراموش كارى
بدون پرهيزكارى داشته، به غير خدا اميدوار باشيد
ترجمه خطبه 30
(پس از پخش شايعات دخالت امام در قتل
عثمان در سال 35 هجرى اين خطبه افشاگرانه را ايراد كرد).
پاسخ به شايعات دشمن
اگر به كشتن او (عثمان) فرمان داده بودم، قاتل بودم، و اگر از آن باز مىداشتم
از ياوران او به شمار مىآمدم، با اين همه، كسى كه او را يارى كرد، نمىتواند بگويد
كه از كسانى كه دست از يارىاش برداشتند بهترم، و كسانى كه دست از يارىاش
برداشتند نمىتوانند بگويند، ياورانش از ما بهترند. من جريان عثمان را برايتان
خلاصه مىكنم: عثمان استبداد و خودكامگى پيشه كرد، و شما بىتابى كرديد و از حد
گذرانديد، و خدا در خود كامگى و ستمكارى، و در بى تابى و تندروى، حكمى دارد كه
تحقّق خواهد يافت.
ترجمه خطبه 31
(در آغاز جنگ جمل در سال 36 هجرى، ابن عباس را براى پند دادن به سوى زبير فرستاد و فرمود)
روانشناسى طلحه و زبير
با طلحه، ديدار مكن، زيرا در برخورد با طلحه، او را چون گاو وحشى مىيابى كه
شاخش را تابيده و آماده نبرد است، سوار بر مركب سركش مىشود و مىگويد، رام است.
بلكه با زبير ديدار كن كه نرمتر است. به او بگو، پسر دايى تو مىگويد: در حجاز مرا
شناختى، و در عراق مرا نمىشناسى چه شد كه از پيمان خود باز گشتى. (جمله كوتاه «فما
عدا ممّا بدا» براى نخستين بار از امام على عليه السّلام شنيده شده و پيش از امام
از كسى نقل نگرديد).
ترجمه خطبه 32
(در سال 37 هجرى در مسجد كوفه در شناخت مردم و روزگاران پس از پيامبر صلّى اللّه
عليه و آله و سلّم ايراد كرد)
1 سير ارتجاعى امّت اسلامى
اى مردم، در روزگارى كينه توز، و پر از ناسپاسى و كفران نعمتها، صبح كردهايم،
كه نيكوكار، بدكار به شمار مىآيد، و ستمگر بر تجاوز و سركشى خود مىافزايد. نه از
آن چه مىدانيم بهره مىگيريم و نه از آن چه نمىدانيم، مىپرسيم، و نه از حادثه
مهمّى تا بر ما فرود نيايد، مىترسيم
2 اقسام مردم (روانشناسى اجتماعى مسلمين، پس از پيامبر
صلّى اللّه عليه و آله و سلّم)
در اين روزگاران، مردم چهار گروهاند:- گروهى اگر دست به فساد نمىزنند،
براى اين است كه، روحشان ناتوان، و شمشيرشان كند، و امكانات مالى، در اختيار
ندارند.- گروه ديگر، آنان كه شمشير كشيده، و شرّ و فسادشان را آشكار
كردهاند، لشكرهاى پياده و سواره خود را گرد آورده، و خود آماده كشتار ديگرانند.
دين را براى به دست آوردن مال دنيا تباه كردند كه يا رييس و فرمانده گروهى شوند، يا
به منبرى فرا رفته، خطبه بخوانند. چه بد تجارتى، كه دنيا را بهاى جان خود بدانى، و
با آنچه كه در نزد خداست معاوضه نمايى.- گروهى ديگر، با اعمال آخرت، دنيا را
مىطلبند، و با اعمال دنيا در پى كسب مقامهاى معنوى آخرت نيستند، خود را كوچك و
متواضع جلوه مىدهند. گامها را رياكارانه و كوتاه بر مىدارند، دامن خود را جمع
كرده، خود را همانند مؤمنان واقعى مىآرايند، و پوشش الهى را وسيله نفاق و دو رويى
و دنيا طلبى خود قرار مىدهند.- و برخى ديگر، با پستى و ذلّت و فقدان
امكانات، از به دست آوردن قدرت محروم ماندهاند، كه خود را به زيور قناعت آراسته، و
لباس زاهدان را پوشيدهاند. اينان هرگز، در هيچ زمانى از شب و روز، از زاهدان
راستين نبودهاند.
3 وصف پاكان در جامعه مسخ شده
در اين ميان گروه اندكى باقى ماندهاند كه ياد قيامت، چشمهايشان را بر همه چيز
فرو بسته، و ترس رستاخيز، اشكهايشان را جارى ساخته است، برخى از آنها از جامعه
رانده شده، و تنها زندگى مىكنند، و برخى ديگر ترسان و سركوب شده يا لب فرو بسته و
سكوت اختيار كردهاند، بعضى مخلصانه همچنان مردم را به سوى خدا دعوت مىكنند، و
بعضى ديگر گريان و دردناكند كه تقيّه و خويشتن دارى، آنان را از چشم مردم انداخته
است، و ناتوانى وجودشان را فرا گرفته گويا در درياى نمك فرو رفتهاند، دهنهايشان
بسته، و قلبهايشان مجروح است، آنقدر نصيحت كردند كه خسته شدند، از بس سركوب شدند،
ناتوانند و چندان كه كشته دادند، انگشت شمارند.
4 روش برخورد با دنيا
اى مردم بايد دنياى حرام در چشمانتان از پر كاه خشكيده، و تفالههاى قيچى شده
دام داران، بىارزشتر باشد، از پيشينيان خود پند گيريد، پيش از آن كه آيندگان از
شما پند گيرند، اين دنياى فاسد نكوهش شده را رها كنيد، زيرا مشتاقان شيفتهتر از
شما را رها كرد.
مىگويم: بعضى از نادانان اين خطبه را به معاويه نسبت دادهاند، ولى بدون ترديد
اين خطبه از سخنان امير مؤمنان عليه السّلام است. «طلا كجا و خاك كجا آب گوارا و
شيرين كجا و آب نمك كجا» دليل بر اين مطلب سخن «عمرو بن بحر، جاحظ» است كه ماهر در
ادب و نقّاد بصير سخن مىباشد، او اين خطبه را در كتاب «البيان و التبيين» آورده و
گفته است: آن را به معاويه نسبت دادهاند. سپس اضافه كرده كه اين خطبه به سخن امام
عليه السّلام و به روش او در تقسيم مردم شبيهتر است. و اوست كه به بين حال مردم،
از غلبه، ذلّت، تقيّه، و ترس واردتر است، سپس مىگويد: «تا كنون چه موقع ديدهايم
كه معاويه در يكى از سخنانش مسير زهد پيش گيرد و راه و رسم بندگان خدا را انتخاب
كند»