خطبهها
ترجمه خطبه 1
(امام عليه السّلام در اين سخنرانى از آفرينش آسمان و زمين و آفرينش انسان ياد
مىكند)
1 عجز انسان از شناخت ذات خدا
سپاس خداوندى را كه سخنوران از ستودن او عاجزند، و حسابگران از شمارش نعمتهاى
او ناتوان، و تلاشگران از اداى حق او درماندهاند. خدايى كه افكار ژرف انديش، ذات
او را درك نمىكنند و دست غوّاصان درياى علوم به او نخواهد رسيد. پروردگارى كه براى
صفات او حدّ و مرزى وجود ندارد، و تعريف كاملى نمىتوان يافت و براى خدا وقتى
معيّن، و سر آمدى مشخّص نمىتوان تعيين كرد. مخلوقات را با قدرت خود آفريد، و با
رحمت خود بادها را به حركت در آورد و به وسيله كوهها اضطراب و لرزش زمين را به
آرامش تبديل كرد.
2 دين و شناخت خدا
سر آغاز دين، خداشناسى است، و كمال شناخت خدا، باور داشتن، او، و كمال باور
داشتن خدا، شهادت به يگانگى اوست و كمال توحيد (شهادت بر يگانگى خدا) اخلاص، و كمال
اخلاص، خدا را از صفات مخلوقات جدا كردن است، زيرا هر صفتى نشان مىدهد كه غير از
موصوف، و هر موصوفى گواهى مىدهد كه غير از صفت است، پس كسى كه خدا را با صفت
مخلوقات تعريف كند او را به چيزى نزديك كرده، و با نزديك كردن خدا به چيزى، دو خدا
مطرح شده و با طرح شدن دو خدا، اجزايى براى او تصوّر نموده و با تصّور اجزا براى
خدا، او را نشناخته است. و كسى كه خدا را نشناسد به سوى او اشاره مىكند و هر كس به
سوى خدا اشاره كند، او را محدود كرده، به شمارش آورده. و آن كس كه بگويد «خدا در
چيست» او را در چيز ديگرى پنداشته است، و كسى كه بپرسد «خدا بر روى چه چيزى قرار
دارد» به تحقيق جايى را خالى از او در نظر گرفته است، در صورتى كه خدا همواره بوده،
و از چيزى به وجود نيامده است. با همه چيز هست، نه اينكه همنشين آنان باشد، و با
همه چيز فرق دارد نه اينكه از آنان جدا و بيگانه باشد. انجام دهنده همه كارهاست،
بدون حركت و ابزار و وسيله، بيناست حتّى در آن هنگام كه پديدهاى وجود نداشت، يگانه
و تنهاست، زيرا كسى نبوده تا با او انس گيرد، و يا از فقدانش وحشت كند.
3 راههاى خدا شناسى
اوّل- آفرينش جهان
خلقت را آغاز كرد، و موجودات را بيافريد، بدون نياز به فكر و انديشهاى، يا
استفاده از تجربهاى، بى آن كه حركتى ايجاد كند، و يا تصميمى مضطرب در او راه داشته
باشد. براى پديد آمدن موجودات، وقت مناسبى قرار داد، و موجودات گوناگون را هماهنگ
كرد، و در هر كدام، غريزه خاصّ خودش را قرار داد، و غرائز را همراه آنان گردانيد.
خدا پيش از آن كه موجودات را بيافريند، از تمام جزئيّات و جوانب آنها آگاهى داشت، و
حدود و پايان آنها را مىدانست، و از اسرار درون و بيرون پديدهها، آشنا بود. سپس خداى سبحان طبقات فضا را
شكافت، و اطراف آن را باز كرد، و هواى به آسمان و زمين راه يافته را آفريد ، و در
آن آبى روان ساخت، آبى كه امواج متلاطم آن شكننده بود، كه يكى بر ديگرى مىنشست، آب
را بر بادى طوفانى و شكننده نهاد، و باد را به باز گرداندن آن فرمان داد، و به
نگهدارى آب مسلّط ساخت، و حد و مرز آن را به خوبى تعيين فرمود. فضا را در زير تند
باد و آب را بر بالاى آن در حركت بود. سپس خداى سبحان طوفانى بر انگيخت كه آب را
متلاطم ساخت و امواج آب را پى در پى در هم كوبيد. طوفان به شدّت وزيد، و از
نقطهاى دور دوباره آغاز شد. سپس به طوفان امر كرد تا امواج درياها را به هر سو
روان كند و بر هم كوبد و با همان شدّت كه در فضا وزيدن داشت، بر امواج آبها
حملهور گردد از اوّل آن بر مىداشت و به آخرش مىريخت، و آبهاى ساكن را به امواج
سركش بر گرداند. تا آنجا كه آبها روى هم قرار گرفتند، و چون قلّههاى بلند كوهها
بالا آمدند. امواج تند كفهاى بر آمده از آبها را در هواى باز، و فضاى گسترده بالا
برد، كه از آن هفت آسمان را پديد آورد . آسمان پايين را چون موج مهار شده، و
آسمانهاى بالا را مانند سقفى استوار و بلند قرار داد، بى آن كه نيازمند به ستونى
باشد يا ميخهايى كه آنها را استوار كند. آنگاه فضاى آسمان پايين را به وسيله نور
ستارگان درخشنده زينت بخشيد و در آن چراغى روشنايى بخش (خورشيد)،و ماهى درخشان، به
حركت در آورد كه همواره در مدار فلكى گردنده و بر قرار، و سقفى متحرّك، و صفحهاى
بى قرار، به گردش خود ادامه دهند.
دوّم- شگفتى خلقت فرشتگان:
سپس آسمانهاى بالا را از هم گشود، و از فرشتگان گوناگون پر نمود. گروهى از
فرشتگان همواره در سجدهاند و ركوع ندارند و گروهى در ركوعند و ياراى ايستادن
ندارند و گروهى در صفهايى ايستادهاند كه پراكنده نمىشوند و گروهى همواره تسبيح
گويند و خسته نمىشوند و هيچ گاه خواب به چشمشان راه نمىيابد، و عقلهاى آنان دچار
اشتباه نمىگردد، بدنهاى آنان دچار سستى نشده، و آنان دچار بى خبرى برخاسته از
فراموشى نمىشوند. برخى از فرشتگان، امينان وحى الهى، و زبان گوياى وحى براى
پيامبران مىباشند، كه پيوسته براى رساندن حكم و فرمان خدا در رفت و آمدند. جمعى از
فرشتگان حافظان بندگان، و جمعى ديگر دربانان بهشت خداوندند. بعضى از آنها پاهايشان
در طبقات پايين زمين قرار داشته، و گردنهاشان از آسمان فراتر، و اركان وجودشان از
اطراف جهان گذشته، عرش الهى بر دوشهايشان استوار است، برابر عرش خدا ديدگان به زير
افكنده، و در زير آن، بالها را به خود پيچيدهاند. ميان اين دسته از فرشتگان با
آنها كه در مراتب پايينترى قرار دارند، حجاب عزّت، و پردههاى قدرت، فاصله انداخته
است. هرگز خدا را با وهم و خيال، در شكل و صورتى نمىپندارند، و صفات پديدهها را
بر او روا نمىدارند، هرگز خدا را در جايى محدود نمىسازند، و نه با همانند آوردن، به او اشاره
مىكنند.
سوم- شگفتى آفرينش آدم عليه السّلام و ويژگىهاى انسان كامل.
سپس خداوند بزرگ، خاكى از قسمتهاى گوناگون زمين، از قسمتهاى سخت و نرم، شور و
شيرين، گرد آورد، آب بر آن افزود تا گلى خالص و آماده شد، و با افزودن رطوبت،
چسبناك گرديد، كه از آن، اندامى شايسته، و عضوهايى جدا و به يكديگر پيوسته آفريد .
آن را خشكانيد تا محكم شد. خشكاندن را ادامه داد تا سخت شد تا زمانى معيّن و سر
انجامى مشخّص، اندام انسان كامل گرديد. آنگاه از روحى كه آفريد در آن دميد تا به
صورت انسانى زنده در آمد، داراى نيروى انديشه، كه وى را به تلاش اندازد و داراى
افكارى كه در ديگر موجودات، تصرّف نمايد. به انسان اعضاء و جوارحى بخشيد، كه در
خدمت او باشند، و ابزارى عطا فرمود، كه آنها را در زندگى به كار گيرد. قدرت تشخيص
به او داد تا حق و باطل را بشناسد ، و حواس چشايى، و بويايى، و وسيله تشخيص رنگها،
و أجناس مختلف در اختيار او قرار داد. انسان را مخلوطى از رنگهاى گوناگون، و
چيزهاى همانند و سازگار، و نيروهاى متضاد، و مزاجهاى گوناگون، گرمى، سردى، ترى،
خشكى، قرار داد. سپس از فرشتگان خواست تا آن چه در عهده دارند انجام دهند، و عهدى
را كه پذيرفتهاند وفا كنند، اينگونه كه بر آدم سجده كنند، و او را بزرگ بشمارند، و
فرمود: «بر آدم سجده كنيد پس فرشتگان همه سجده كردند جز شيطان» غرور و خود بزرگ
بينى او را گرفت و شقاوت و بدى بر او غلبه كرد، و به آفرينش خود از آتش افتخار
نمود، و آفرينش انسان از خاك را پست شمرد. خداوند براى سزاوار بودن شيطان به خشم
الهى، و براى كامل شدن آزمايش، و تحقّق وعدهها، به او مهلت داد و فرمود: «تا روز
رستاخيز مهلت داده شدى».
چهارم- آدم عليه السّلام و داستان بهشت
سپس خداوند آدم را در خانهاى مسكن داد كه زندگى در آن گوارا بود. جايگاه او را
امن و امان بخشيد و او را از شيطان و دشمنى او ترساند. پس شيطان او را فريب داد،
بدان علّت كه از زندگى آدم در بهشت و هم نشينى او با نيكان حسادت ورزيد. پس آدم
عليه السّلام يقين را به ترديد، و عزم استوار را به گفتههاى ناپايدار شيطان فروخت
و شادى خود را به ترس تبديل كرد، كه فريب خوردن براى او پشيمانى آورد آنگاه خداى
سبحان در توبه را بر روى آدم گشود و كلمه رحمت، بر زبان او جارى ساخت و به او وعده
بازگشت به بهشت را داد. آنگاه آدم را به زمين، خانه آزمايشها و مشكلات، فرود آورد،
تا ازدواج كند، و فرزندانى پديد آورد، و خداى سبحان از فرزندان او پيامبرانى
برگزيد.
4- فلسفه بعثت پيامبران (نبوّت عامّه)
خدا پيمان وحى را از پيامبران گرفت تا امانت رسالت را به مردم برسانند، آنگاه كه
در عصر جاهليتها بيشتر مردم، پيمان خدا را ناديده انگاشتند و حق پروردگار را
نشناختند و برابر او به خدايان دروغين روى آوردند، و شيطان مردم را از معرفت خدا
باز داشت و از پرستش او جدا كرد، خداوند پيامبران خود را مبعوث فرمود، و هر چندگاه،
متناسب با خواستههاى انسانها، رسولان خود را پى در پى اعزام كرد تا وفادارى به
پيمان فطرت را از آنان باز جويند و نعمتهاى فراموش شده را به ياد آورند و با
ابلاغ احكام الهى، حجّت خدا را بر آنها تمام نمايند و توانمندىهاى پنهان شده
عقلها را آشكار سازند و نشانههاى قدرت خدا را معرّفى كنند، مانند: سقف بلند پايه
آسمانها بر فراز انسانها، گاهواره گسترده زمين در زير پاى آنها، و وسائل و عوامل
حيات و زندگى، و راههاى مرگ و مردن، و مشكلات و رنجهاى پير كننده، و حوادث پى در
پى، كه همواره بر سر راه آدميان است. خداوند هرگز انسانها را بدون پيامبر، يا
كتابى آسمانى، يا برهانى قاطع، يا راهى استوار، رها نساخته است، پيامبرانى كه با
اندك بودن ياران، و فراوانى انكار كنندگان، هرگز در انجام وظيفه خود كوتاهى نكردند.
بعضى از پيامبران، بشارت ظهور پيامبر آينده را دادند و برخى ديگر را پيامبران گذشته
معرّفى كردند. بدين گونه قرنها پديد آمد، و روزگاران سپرى شد، پدران رفتند و
فرزندان جاى آنها را گرفتند.
5- فلسفه بعثت پيامبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله و
سلّم
تا اين كه خداى سبحان، براى وفاى به وعده خود، و كامل گردانيدن دوران نبوّت،
حضرت محمّد (كه درود خدا بر او باد) را مبعوث كرد، پيامبرى كه از همه پيامبران
پيمان پذيرش نبوّت او را گرفته بود، نشانههاى او شهرت داشت، و تولّدش بر همه مبارك
بود. در روزگارى كه مردم روى زمين داراى مذاهب پراكنده، خواستههاى گوناگون، و
روشهاى متفاوت بودند: عدّهاى خدا را به پديدهها تشبيه كرده و گروهى نامهاى
ارزشمند خدا را انكار و به بتها نسبت مىدادند، و برخي به غير خدا اشاره مىكردند.
پس خداى سبحان، مردم را به وسيله محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از گمراهى نجات
داد و هدايت كرد، و از جهالت رهايى بخشيد. سپس ديدار خود را براى پيامبر صلّى اللّه
عليه و آله و سلّم بر گزيد، و آنچه نزد خود داشت براى او پسنديد و او را با كوچ
دادن از دنيا گرامى داشت، و از گرفتارىها و مشكلات رهايى بخشيد و كريمانه قبض روح
كرد.
6- ضرورت امامت پس از پيامبران الهى
رسول گرامى اسلام، در ميان شما مردم جانشينانى برگزيد كه تمام پيامبران گذشته
براى امّتهاى خود برگزيدند، زيرا آنها هرگز انسانها را سرگردان رها نكردند و بدون
معرّفى راهى روشن و نشانههاى استوار، از ميان مردم نرفتند .
7- ويژگىهاى قرآن و احكام اسلام
كتاب پروردگار ميان شماست، كه بيان كننده حلال و حرام، واجب و مستحب، ناسخ و
منسوخ، مباح و ممنوع، خاصّ و عام، پندها و مثلها، مطلق و مقيّد، محكم و متشابه
مىباشد، عبارات مجمل خود را تفسير، و نكات پيچيده خود را روشن مىكند، از واجباتى
كه پيمان شناسايى آن را گرفت و مستحبّاتى كه آگاهى از آنها لازم نيست. قسمتى از
احكام دينى در قرآن واجب شمرده شد كه ناسخ آن در سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله
و سلّم آمده، و بعضى از آن، در سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم واجب شده
كه در كتاب خدا ترك آن مجاز بوده است، بعضى از واجبات، وقت محدودى داشته كه در
آينده از بين رفته است. محرّمات الهى از هم جدا مىباشند، برخى از آنها، گناهان
بزرگ است كه وعده آتش دارد و بعضى كوچك كه وعده بخشش داده است، و برخى از اعمال كه
اندكش مقبول و در انجام بيشتر آن آزادند.
8- فلسفه و راه آورد حج
خدا حجّ را خانه محترم خود را بر شما واجب كرد، همان خانهاى كه آن را قبلهگاه
انسانها قرار داده كه چونان تشنگان به سوى آن روى مىآورند، و همانند كبوتران به
آن پناه مىبرند. خداى سبحان، كعبه را مظهر تواضع بندگان برابر عظمت خويش و نشانه
اعتراف آنان به بزرگى و قدرت خود قرار داد و در ميان انسانها، شنوندگانى را برگزيد
كه دعوت او را براى حج، اجابت كنند و سخن او را تصديق نمايند و پاى بر جايگاه
پيامبران الهى نهند. همانند فرشتگانى كه بر گرد عرش الهى طواف مىكنند، و سودهاى
فراوان در اين عبادتگاه و محل تجارت زائران به دست آورند و به سوى وعدهگاه آمرزش
الهى بشتابند. خداى سبحان، كعبه را براى اسلام، نشانه گويا، و براى پناهندگان، خانه
امن و امان قرار داد، اداى حق آن را واجب كرد و حج بيت اللّه را واجب شمرد و بر همه
شما انسانها مقرّر داشت كه به زيارت آن برويد، و فرمود: آن كس كه توان رفتن به خانه
خدا را دارد، حج بر او واجب است و آن كس كه انكار كند، خداوند از همه جهانيان بى
نياز است.
ترجمه خطبه 2
(پس از بازگشت از نبرد صفین در سال 38 هجرى ايراد فرمود)
1 ستايش پروردگار
ستايش مىكنم خداوند او را، براى تكميل نعمتهاى او و تسليم بودن برابر بزرگى او
و ايمن ماندن از نافرمانى او. و در رفع نيازها از او يارى مىطلبم زيرا آن كس را كه
خدا هدايت كند، هرگز گمراه نگردد، و آن را كه خدا دشمن دارد، هرگز نجات نيابد و هر
آن كس را كه خداوند بى نياز گرداند، نيازمند نخواهد شد. پس ستايش خداوند گران
سنگترين چيز است، و برترين گنجى است كه ارزش ذخيره شدن دارد، و گواهى مىدهم كه جز
خداى يكتاى بى شريك، معبودى نيست، شهادتى كه اخلاص آن آزموده و پاكى و خلوص آن را
باور داريم و تا زندهايم بر اين باور استواريم، و آن را براى صحنههاى هولناك روز
قيامت ذخيره مىكنيم، زيرا شهادت به يگانگى خدا، نشانه استوارى ايمان، باز كننده
درهاى احسان، مايه خشنودى خداى رحمان، و دور كننده شيطان است.
2 ويژگىهاى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
و شهادت مىدهم كه محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بنده خدا و فرستاده اوست.
خداوند او را با دينى آشكار، و نشانهاى پايدار و قرآنى نوشته شده و استوار و نورى
درخشان و چراغى تابان و فرمانى آشكار كننده فرستاد تا شك و ترديدها را نابود سازد و
با دلائل روشن استدلال كند ، و با آيات الهى مردم را پرهيز دهد، و از كيفرهاى الهى
بترساند.
3 شناخت عصر جاهليّت
خدا پيامبر اسلام را زمانى فرستاد كه مردم در فتنهها گرفتار شده، رشتههاى دين
پاره شده و ستونهاى ايمان و يقين ناپايدار بود. در اصول دين اختلاف داشته، و امور
مردم پراكنده بود، راه رهايى دشوار و پناهگاهى وجود نداشت، چراغ هدايت بى نور، و
كور دلى همگان را فرا گرفته بود. خداى رحمان معصيت مىشد و شيطان يارى مىگرديد،
ايمان بدون ياور مانده و ستونهاى آن ويران گرديده و نشانههاى آن انكار شده،
راههاى آن ويران و جادههاى آن كهنه و فراموش گرديده بود. مردم جاهلى شيطان را
اطاعت مىكردند و به راههاى او مىرفتند و در آبشخور شيطان سيراب مىشدند. با دست
مردم جاهليت، نشانههاى شيطان، آشكار و پرچم او بر افراشته گرديد. فتنهها، مردم را
لگد مال كرده و با سمهاى محكم خود نابودشان كرده و پا بر جا ايستاده بود. امّا
مردم حيران و سرگردان، بى خبر و فريب خورده، در كنار بهترين خانه (كعبه) و بدترين
همسايگان (بت پرستان) زندگى مىكردند. خواب آنها بيدارى، و سرمه چشم آنها اشك بود،
در سرزمينى كه دانشمند آن لب فرو بسته و جاهل گرامى بود.
4 ويژگىهاى اهل بيت عليهم السّلام
عترت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم جايگاه اسرار خداوندى و پناهگاه فرمان
الهى و مخزن علم خدا و مرجع احكام اسلامى، و نگهبان كتابهاى آسمانى و كوههاى
هميشه استوار دين خدايند خدا به وسيله اهل بيت عليهم السّلام پشت خميده دين را راست
نمود و لرزش و اضطراب آن را از ميان برداشت.
5 سيماى فاسدان
برابر فاسدانى كه تخم گناه افشاندند، و با آب غرور و فريب آبيارى كردند، و محصول
آن را كه جز عذاب و بدبختى نبود برداشتند
6 جايگاه آل محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
كسى را با خاندان رسالت نمىشود مقايسه كرد و آنان كه پرورده نعمت هدايت اهل بيت
پيامبرند با آنان برابر نخواهند بود. عترت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
أساس دين، و ستونهاى استوار يقين مىباشند. شتاب كننده، بايد به آنان بازگردد و
عقب مانده بايد به آنان بپيوندد زيرا ويژگىهاى حقّ ولايت به آنها اختصاص دارد و
وصيّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نسبت به خلافت مسلمين و ميراث رسالت، به
آنها تعلّق دارد. هم اكنون (كه خلافت را به من سپرديد) حق به اهل آن بازگشت، و
دوباره به جايگاهى كه از آن دور مانده بود، باز گردانده شد.
ترجمه خطبه 3
(معروف به خطبه شقشقيّه كه درد دلهاى امام عليه السّلام از ماجراى سقيفه و غصب
خلافت در اين خطبه مطرح است)
1 شكوه از ابا بكر و غصب خلافت
آگاه باشيد به خدا سوگند ابا بكر، جامه خلافت را بر تن كرد، در حالى كه مىدانست
جايگاه من نسبت به حكومت اسلامى، چون محور آسياب است به آسياب كه دور آن حركت
مىكند. او مىدانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است، و مرغان دور پرواز
انديشهها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز كرد. پس من رداى خلافت رها كرده و دامن
جمع نموده از آن كناره گيرى كردم و در اين انديشه بودم كه آيا با دست تنها براى
گرفتن حق خود به پاخيزم يا در اين محيط خفقانزا و تاريكى كه به وجود آوردند، صبر
پيشه سازم كه پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا قيامت و
ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مىدارد پس از ارزيابى درست، صبر و بردبارى را
خردمندانهتر ديدم. پس صبر كردم در حالى كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوى من
مانده بود. و با ديدگان خود مىنگريستم كه ميراث مرا به غارت مىبرند.
2 بازى ابا بكر با خلافت
تا اينكه خليفه اوّل، به راه خود رفت و خلافت را به پسر خطّاب سپرد. سپس امام
مثلى را با شعرى از أعشى عنوان كرد: مرا با برادر جابر، «حيّان» چه شباهتى است (من
همه روز را در گرماى سوزان كار كردم و او راحت و آسوده در خانه بود.) شگفتا ابا بكر
كه در حيات خود از مردم مىخواست عذرش را بپذيرند، چگونه در هنگام مرگ، خلافت را
به عقد ديگرى در آورد. هر دو از شتر خلافت سخت دوشيدند و از حاصل آن بهرهمند گرديدند.
3 شكوه از عمرو ماجراى خلافت:
سرانجام اوّلى حكومت را به راهى در آورد، و به دست كسى (عمر) سپرد كه مجموعهاى
از خشونت، سختگيرى، اشتباه و پوزش طلبى بود زمامدار مانند كسى كه بر شترى سركش سوار
است، اگر عنان محكم كشد، پردههاى بينى حيوان پاره مىشود، و اگر آزادش گذارد، در
پرتگاه سقوط مىكند. سوگند به خدا مردم در حكومت دومى، در ناراحتى و رنج مهمّى
گرفتار آمده بودند، و دچار دو رويىها و اعتراضها شدند، و من در اين مدت طولانى
محنتزا، و عذاب آور، چارهاى جز شكيبايى نداشتم، تا آن كه روزگار عمر هم سپرى شد.
4 شكوه از شوراى عمر:
سپس عمر خلافت را در گروهى از قرار داد كه پنداشت من همسنگ آنان مىباشم پناه بر
خدا از اين شورا در كدام زمان در برابر شخص اوّلشان در خلافت مورد ترديد بودم، تا
امروز با اعضاى شورا برابر شوم كه هم اكنون مرا همانند آنها پندارند و در صف آنها
قرارم دهند ناچار باز هم كوتاه آمدم، و با آنان هماهنگ گرديدم. يكى از آنها با
كينهاى كه از من داشت روى بر تافت، و ديگرى دامادش را بر حقيقت برترى داد و آن
دو نفر ديگر كه زشت است آوردن نامشان .
5 شكوه از خلافت عثمان:
تا آن كه سومى به خلافت رسيد، دو پهلويش از پرخورى باد كرده، همواره بين
آشپزخانه و دستشويى سرگردان بود، و خويشاوندان پدرى او از بنى اميّه به پاخاستند و
همراه او بيت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنهاى كه بجان گياه بهارى
بيفتد، عثمان آنقدر اسراف كرد كه ريسمان بافته او باز شد و أعمال او مردم را
برانگيخت، و شكم بارگى او نابودش ساخت.
6 بيعت عمومى مردم با امير المؤمنين عليه السّلام:
روز بيعت، فراوانى مردم چون يالهاى پر پشت گفتار بود، از هر طرف مرا احاطه
كردند، تا آن كه نزديك بود حسن و حسين عليه السّلام لگد مال گردند، و رداى من از
دو طرف پاره شد. مردم چون گلّههاى انبوه گوسفند مرا در ميان گرفتند. امّا آنگاه كه
به پاخاستم و حكومت را به دست گرفتم، جمعى پيمان شكستند و گروهى از اطاعت من سرباز
زده و از دين خارج شدند، و برخى از اطاعات حق سر بر تافتند، گويا نشنيده بودند
سخن خداى سبحان را كه مىفرمايد: «سراى آخرت را براى كسانى برگزيديم كه خواهان
سركشى و فساد در زمين نباشند و آينده از آن پرهيزكاران است» آرى به خدا آن را خوب
شنيده و حفظ كرده بودند، امّا دنيا در ديده آنها زيبا نمود، و زيور آن چشمهايشان
را خيره كرد.
7 مسؤوليتهاى اجتماعى
سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت كنندگان
نبود، و ياران حجّت را بر من تمام نمىكردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان
نگرفته بود كه برابر شكم بارگى ستمگران، و گرسنگى مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر
خلافت را بر كوهان آن انداخته، رهايش مىساختم، و آخر خلافت را به كاسه اوّل آن
سيراب مىكردم، آنگاه مىديديد كه دنياى شما نزد من از آب بينى بزغالهاى بى
ارزشتر است .
گفتند: در اينجا مردى از أهالى عراق بلند شد و نامهاى به دست امام عليه السّلام
داد و امام عليه السّلام آن را مطالعه مىفرمود، گفته شد، مسايلى در آن بود كه
مىبايست جواب مىداد. وقتى خواندن نامه به پايان رسيد، ابن عباس گفت يا امير
المؤمنين چه خوب بود سخن را از همان جا كه قطع شد آغاز مىكرديد امام عليه السّلام
فرمود: هرگز اى پسر عباس، شعلهاى از آتش دل بود، زبانه كشيد و فرو نشست، ابن عباس
مىگويد، به خدا سوگند بر هيچ گفتارى مانند قطع شدن سخن امام عليه السّلام اين گونه
اندوهناك نشدم، كه امام نتوانست تا آنجا كه دوست دارد به سخن ادامه دهد.
مىگويم: (معناى سخن امام عليه السّلام كه فرمود، كراكب الصّعبة، اين است كه اگر
سوار كار مهار شتر سركش را سخت بكشد، و مركب چموشى نافرمانى كند، بينى او پاره
مىشود، و اگر مهارش را رها كند، چموشى كرده در پرتگاه سقوط قرار مىگيرد و صاحبش
قدرت كنترل او را ندارد. مىگويند «اشنق الناقه» يعنى بوسيله مهار، سر شتر را بالا
بكشد و «شنقها» نيز مىگويند كه ابن سكّيت در كتاب اصلاح المنطق گفته است. اينكه
فرمود
«اشنق لها»
و نفرمود «اشنقها» براى آنكه اين كلمه را مقابل
«اسلس لها»
قرار داد، گويى فرموده باشد كه اگر سر او را بالا كشد. يعنى آن را واگذارد تا سر
خود را بالا نگاه دارد).
ترجمه خطبه 4
(گفته شد كه پس از فتح بصره در سال 36 هجرى و كشته شدن طلحه و زبير ايراد فرمود)
1 ويژگىهاى اهل بيت عليهم السّلام:
شما مردم به وسيله ما، از تاريكىهاى جهالت نجات يافته و هدايت شديد، و به كمك
ما، به اوج ترقّى رسيديد. صبح سعادت شما با نور ما درخشيد، كر است گوشى كه بانگ
بلند پندها را نشنود، و آن كس را كه فرياد بلند، كر كند، آواى نرم حقيقت چگونه در
او أثر خواهد كرد قلبى كه از ترس خدا لرزان است، همواره پايدار و با اطمينان باد.
من همواره منتظر سرانجام حيلهگرى شما مردم بصره بودم، و نشانههاى فريب خوردگى را
در شما مىنگريستم. تظاهر به ديندارى شما، پردهاى ميان ما كشيد ولى من با صفاى
باطن درون شما را مىخواندم.
2 ويژگىهاى امام على عليه السّلام:
من براى وا داشتن شما به راههاى حق، كه در ميان جادّههاى گمراه كننده بود، به
پاخاستم در حالى كه سر گردان بوديد و راهنمايى نداشتيد تشنه كام هر چه زمين را
مىكنديد قطره آبى نمىيافتيد، امروز زبان بسته را به سخن مىآورم. دور باد رأى
كسى كه با من مخالفت كند از روزى كه حق به من نشان داده شد، هرگز در آن شك و ترديد
نكردم كناره گيرى من چونان حضرت موسى عليه السّلام برابر ساحران است كه بر خويش
بيمناك نبود، ترس او براى اين بود كه مبادا جاهلان پيروز شده و دولت گمراهان حاكم گردد. امروز
ما و شما بر سر دو راهى حق و باطل قرار داريم، آن كس كه به وجود آب اطمينان دارد
تشنه نمىماند.
ترجمه خطبه 5
(پس از وفات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و
سلّم و ماجراى سقيفه، عباس و ابو سفيان، پيشنهاد خلافت داده كه با امام عليه
السّلام بيعت كنند)
1 راههاى پرهيز از فتنهها
اى مردم، امواج فتنهها را با كشتىهاى نجات درهم بشكنيد، و از راه اختلاف و
پراكندگى بپرهيزيد، و تاجهاى فخر و برترى جويى را بر زمين نهيد، رستگار شد آن كس
كه با ياران به پاخاست، يا كناره گيرى نمود و مردم را آسوده گذاشت. اين گونه
زمامدارى ، چون آبى بد مزه، و لقمهاى گلوگير است، و آن كس كه ميوه را كال و نارس
بچيند، مانند كشاورزى است كه در زمين ديگرى بكارد.
2 فلسفه سكوت
در شرايطى قرار دارم كه اگر سخن بگويم، مىگويند بر حكومت حريص است، و اگر خاموش
باشم، مىگويند: از مرگ مىترسيد هرگز من و ترس از مرگ پس از آن همه جنگها و حوادث
ناگوار سوگند به خدا، انس و علاقه فرزند ابى طالب به مرگ در راه خدا، از علاقه طفل
به پستان مادر بيشتر است اين كه سكوت برگزيدم، از علوم و حوادث پنهانى آگاهى دارم
كه اگر باز گويم مضطرب مىگرديد، چون لرزيدن ريسمان در چاههاى عميق.
ترجمه خطبه 6
(در سال 36 هجرى در شهر مدينه آن گاه كه از
امام خواستند طلحه و زبير را تعقيب نكند، فرمود)
آگاهى و مظلوميّت امام عليه السّلام
به خدا سوگند از آگاهى لازمى برخوردارم و هرگز غافلگير نمىشوم، كه دشمنان
ناگهان مرا محاصره كنند و با نيرنگ دستگيرم نمايند. من همواره با يارى انسان حق
طلب، بر سر آن كس مىكوبم كه از حق روى گردان است، و با يارى فرمانبر مطيع، نافرمان اهل ترديد را درهم مىشكنم، تا آن روز كه دوران
زندگانى من به سر آيد. پس سوگند به خدا، من همواره از حق خويش محروم ماندم، و از
هنگام وفات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تا امروز حق مرا از من باز داشته و
به ديگرى اختصاص دادند.
مرا محاصره كنند و با نيرنگ دستگيرم نمايند. من همواره با يارى انسان حق طلب، بر
سر آن كس مىكوبم كه از حق روى گردان است، و با يارى فرمانبر مطيع، نافرمان اهل ترديد را درهم مىشكنم، تا آن روز كه دوران
زندگانى من به سر آيد. پس سوگند به خدا، من همواره از حق خويش محروم ماندم، و از
هنگام وفات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تا امروز حق مرا از من باز داشته و
به ديگرى اختصاص دادند.
ترجمه خطبه 7
(شناخت پيروان شيطان)
منحرفان، شيطان را معيار كار خود گرفتند، و شيطان نيز آنها را دام خود قرار داد
و در دلهاى آنان تخم گذارد، و جوجههاى خود را در دامانشان پرورش داد. با چشمهاى
آنان مىنگريست و با زبانهاى آنان سخن مىگفت. پس با يارى آنها بر مركب گمراهى
سوار شد و كردارهاى زشت را در نظرشان زيبا جلوه داد، مانند رفتار كسى كه نشان
مىداد در حكومت شيطان شريك است و با زبان شيطان، سخن باطل مىگويد.
ترجمه خطبه 8
(در اين سخنان ارزشمند در سال 36 هجرى به
بيعت زبير، اشاره دارد)
پيمان شكنى زبير
زبير، مىپندارد با دست بيعت كرد نه با دل، پس به بيعت با من اقرار كرده ولى
مدّعى انكار بيعت با قلب است، بر او لازم است بر اين ادّعا دليل روشنى بياورد، يا
به بيعت گذشته باز گردد.
ترجمه خطبه 9
(شناخت طلحه و زبير (و اصحاب جمل))
چون رعد خروشيدند و چون برق درخشيدند، اما كارى از پيش نبردند و سر انجام سست
گرديدند ولى ما اين گونه نيستيم، تا عمل نكنيم، رعد و برقى نداريم، و تا نباريم سيل
جارى نمىسازيم.
ترجمه خطبه 10
(آگاهى امام عليه السّلام براى مقابله با اصحاب جمل)
آگاه باشيد كه شيطان حزب خود را جمع كرده، و سواره و پيادههاى لشكر خود را
فراخوانده است امّا من آگاهى لازم به امور را دارم، نه حق را پوشيده داشتم، و نه حق
بر من پوشيده ماند سوگند به خدا، گردابى براى آنان به وجود آورم كه جز من كسى
نتواند آن را چاره سازد، آنها كه در آن غرق شوند، هرگز نتوانند بيرون آيند، و آنان
كه بگريزند، خيال بازگشت نكنند.
ترجمه خطبه 11
(در جنگ جمل سال 36 هجرى روز پنجشنبه 15
جمادى الآخر هنگام دادن پرچم به دست فرزندش محمد حنفيّه فرمود)
آموزش نظامى
اگر كوهها از جاى كنده شوند تو ثابت و استوار باش، دندانها را برهم به فشار،
كاسه سرت را به خدا عاريت ده، پاى بر زمين ميخكوب كن، به صفوف پايانى لشكر دشمن
بنگر، از فراوانى دشمن چشم بپوش، و بدان كه پيروزى از سوى خداى سبحان است.
ترجمه خطبه 12
(پس از پيروزى در جنگ بصره در سال 36 هجرى
يكى از ياران امام عليه السّلام گفت: دوست داشتم برادرم با ما بود و مىديد كه
چگونه خدا تو را بر دشمنانت پيروز كرد)
شركت آيندگان در پاداش گذشتگان (نقش نيّت در پاداش اعمال)
امام عليه السّلام پرسيد: آيا فكر و دل برادرت با ما بود. گفت: آرى. امام عليه
السّلام فرمود: پس او هم در اين جنگ با ما بود، بلكه با ما در اين نبرد شريكند
آنهايى كه حضور ندارند، در صلب پدران و رحم مادران مىباشند، ولى با ما هم عقيده و
آرمانند، به زودى متوّلد مىشوند، و دين و ايمان به وسيله آنان تقويت مىگردد.