متقين گلهاي سرسبد آفرينش

سيد مهدى شجاعى

- ۱۱ -


دل آرام گيرد به ياد خدا

ان كان فى الغافلين كتب فى الذاكرين، و ان كان فى الذاكرين لم يكتب من الغافلين.

اگر در ميان غفلت زدگان باشد، نامش در شمار يادآوران ثبت و ضبط مى گردد و اگر ميان يادآوران باشد در زمره ى غافلان محسوب نمى شود.

اشارت:

شيخ محمد عبده، در شرح اين جمله از خطبه ى حضرت امام على- سلام الله عليه- مى گويد: ان كان بين الساكتين عن ذكر الله فهو ذاكر له بقلبه و ان كان بين الذاكرين بلسانهم لم يكن مقتصرا على تحريك اللسان مع غفله القلب. [ نهج البلاغه- شرع عبده. ] اگر در ميان سكوت كنندگان از ياد خدا باشد، او قلبا در ياد خداست و اگر در ميان يادآوران زبانى خدا باشد، اشتغال زبان را به ذكر خدا بى اشتغال قلب به ياد او روا نمى داند و دل و زبانش هماهنگ، ياد خدا مى كنند.

به نظر مى رسد كه گروه اول غافلين در دل و زبان، و گروه دوم ذاكرين در زبان و غافلين در دل باشند و متقى چون دلش همواره با ياد خدا مى تپد در اين دو گروه نمى گنجد. از گروه اول بيرون است و از گروه دوم برتر.

حضرت موسى به پروردگار عرض مى كند كه:''بار الها! مجالسى پيش مى آيد كه من تو را برتر و والاتر مى دانم از اينكه در آن مكانها يادت كنم و نام تو را ببرم.''

خدا مى فرمايد: يا موسى! ان ذكرى حسن على كل حال. [ حديث قدسى. ]

اى موسى! ياد كردن من در هر حالى نيكو و بجاست.

... ابوالقاسم رحمه الله گويد:''ذكر ركنى قوى است اندر طريق حق سبحانه و تعالى و هيچ كس به خداى تعالى نرسد مگر به دوام ذكر و ذكر دو گونه باشد، ذكر زبان و ذكر دل... چون بنده به دل و زبان ذاكر باشد، دين او كامل بود...''. [ رساله ى قشيريه. ]

حضرت رسول اكرم- صلى الله عليه و آله و سلم- مى فرمايد: الذكر فى الغافلين كالمقاتل فى الفارين. [ مكارم الاخلاق. ]

ياددارنده و يادآورنده ى خدا در ميان غافلان همانند جنگجوى است در ميان فراريان و پشت به دشمن كنندگان.

خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد: من ذكرنى فى ملاء من الناس ذكرته فى ملاء من الملائكه. [ حديث قدسى. ]

هر كه در ميان مردم از من ياد كند، من در ميان فرشتگان يادش مى كنم.

از حضرت امام على- سلام الله عليه- نقل است كه:

من ذكر الله سبحانه احيى الله قلبه و نور عقله و لبه. [ غررالحكم- جلد 5. ]

هر كه ياد خدا كند- سبحانه و تعالى- زنده گرداند دل او را و نورانى و روشن كند عقل و خرد او را.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: فاجعل قلبك قبله للسانك- لا تحركه الا باشاره القلب و موافقه العقل و رضى الايمان فان الله عالم بسرك و جهرك و هو عالم بما فى الصدور فضلا عن غيره.

و كن كالنازع روحه او كالواقف فى العرض الاكبر. [ مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه. ]

قلب را قبله ى زبانت قرار ده، زبان را به حركت در مياور مگر به اشارت قلب و موافقت عقل و رضايت ايمان كه خداوند عالم به ظاهر و باطن توست و عالم به اسرار نهانى و خواطر پنهان است چه رسد به افعال پيدا و عيانى.

و در دنيا چونان محتضر باش و چون كسى كه در روز عرض اكبر در حسابگاه ايستاده است.

خداوند عزوجل مى فرمايد: انا مع عبدى ما ذكرنى و تحركت بى شفتاه. [ حديث قدسى. ]

من با بنده ام هستم آنگاه كه مرا ياد كند و لبان او به ذكر من حركت نمايد.

و از همين روست كه حضرت امام على عليه السلام مى فرمايد: فى الذكر حيوه القلب . [ غررالحكم جلد 4. ]

زندگانى و حيات دل در گرو ياد خداست و هم خدا مى فرمايد: الا بذكر الله تطمئن القلوب.

استقرار و اطمينان و سكينه دل با ياد خدا محقق است.

و امام على عليه السلام مى فرمايد: مداومه الذكر قوت الارواح و مفتاح الصلاح. [ غررالحكم- جلد 6. ]

تداوم ياد خدا، غذاى جانها و كليد صلاح است.

بارى ياد خدا زمان و مكان برنمى دارد و لحظه و آن نمى شناسد. متقى آنست كه هميشه به ياد اوست و لحظه اى غفلت را از او تحمل نمى تواند كرد. متقى آنست كه بى ياد او نمى تواند زيست.

ليكن اگر اين، براى همگان ميسور و ممكن نيست، اوقاتى را در شبانه روز- غير از فرايض- بايد به اين امر مهم اختصاص دهند و از نسيان و غفلت خويش عذر بخواهند.

عبدالله قطب بن محيى مى گويد: چون آدمى كان تقصير و تفريطست و سرشت جرم او بر جرم شده چاره آنست كه آن نسيان را به ذكر تدارك كنند و سخن را بسنج پيش از گفتن و به عقل عرضه كن، اگر براى خدا و در راه خداست بگو و اگر نه چنين است سكوت بهتر است.

و هيچ عبادتى بر اعضاء و جوارح ساده تر و راحت تر و در عين حال با فضيلت تر و ارزشمندتر، در نزد خداوند نيست اغز كلامى كه در رضاى او و براى او گفته شود و متضمن نشر نعمت هاى ظاهرى و باطنى الهى باشد در ميان مردمان. اين بعد مثبت كلام است كه با كمترين زحمت، بيشترين فضيلت را به همراه دارد و اما بعد منفى آن:

و كذلك لا معصية على العبد و اسرع عقوبة عند الله و اشدها ملامة و اجلها سامة عند الخلق منه. [ مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه. ]

و همچنين هيچ معصيتى بدتر و سنگين تر از كلام بر بنده نيست كه سريع تر عقاب خداوند را به دنبال دارد و شديدترين ملامت را و پرشتاب ترين رجعت را به آدمى در ميان خلايق.

از سفيان بن عبد الله روايت است كه گفت:

با رسول الله صلوات الله عليه و سلامه گفتم يا رسول الله! ما اكثر ما تخاف على، فاخذه لعلم بلسان نفسه ثم قال هذا....

از چه چيز بيشتر مى ترسى بر من؟ زبان خود به دست خود بگرفت و گفت: اين.

و از يونس بن عبيد نقل كردند كه گفت: نفس خود را يافتم كه رنج روزه در گرما، سخت تر مى توانست كشيد و ترك كلمه اى كه به كار نمى آيد، نمى توانست كرد. يعنى ''كلمه ما لا يعنى'' [ منهاج العابدين. ] حضرت امام باقر- سلام الله عليه- مى فرمايد: ان هذا اللسان مفتاح كل خير و شر، فينبغى للمومن ان يختم على لسانه كما يختم على ذهبه و فضته [ فلسفه الاخلاق اسلاميه. ]

همانا اين زبان كليد هر خير و شر است، پس بر مؤمن است كه مهر بزند بر زبانش و حفظ كند آن را هم چنانكه طلا و نقره اش را محافظت مى كند.

و حضرت رسول- صلى الله عليه و آله و سلم- مى فرمايد: لا يسلم احد من الذنوب حتى يخزن لسانه. [ نهج الفاصحه. ]

هيچ كس از شر گناهان جان سالم به در نمى برد مگر آنكه زبانش را حفظ كند.

امام صادق- عليه السلام- مى فرمايد: ان يسلم الناس من ثلاثة اشياء كانت سلامة شاملة: لسان السوء و يدالسوء و فعل السوء [ تحف العقول. ]

اگر مردم از سه چيز در سلامت باشند، همه جانبه سالمند: زبان بد، دست بد و كار بد.

و هم از او- سلام الله عليه- نقل است كه:

در بنى اسرائيل مردى بود و تا سه سال پيوسته به درگاه خدا دعا كرد كه به او پسرى عطا كند و چون ديد كه خدا خواهش او را برنياورد عرض كرد: پروردگارا! من از تو دورم و سخن مرا نمى شنوى يا به تو نزديكم و به من پاسخ نمى دهى؟

كسى در خواب نزد او آمد و گفت: راستى تو سه سال است كه خدا را با زبانى هرزه و دلى سركش و ناپرهيزگار و نيتى نادرست مى خوانى. بايد از هرزه درآيى خود ببرى و دلت پرهيزگار گردد و نيتت درست شود.

آن مرد چنين كرد و سپس به درگاه خدا دعا كرد و فرزندى به او عطا شد [ اصول كافى- جلد 4. ]

و از حضرت رسول- صلى الله عليه و آله و سلم نقل است كه: طوبى لعبد امسك فضول كلامه و انفق فضول ماله.

خنك آن كس كه سخن زيادتى در باقى كرد و مال زيادتى بداد، يعنى كه بند از كيسه برگرفت و بر سر زبان نهاد [ كيمياى سعادت. ]

امام صادق- عليه السلام مى فرمايد: و ليس شى ء احق بطول السجن من اللسان [ مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه. ]

هيچ چيز سزاوارتر به زندانى بودن از زبان نيست.

حضرت امام على- سلام الله عليه- مى فرمايد: احذر فحش القول و الكذب فانهما يزريان بالقائل [ غرر الحكم- جلد 2. ]

زبان از دشنام و دروغ ببند كه گوينده را عيبناك مى گرداند.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: البذاء من الجفاء و الجفاء فى النار. [ اصول كافى جلد 4. ]

هرزه گويى از جفاكارى است و جفاكارى در آتش مقيم است. امام موسى بن جعفر- عليه السلام- بر دو نفر گذشت كه به هم دشنام مى گفتند، فرمود: البادى منهما اظلم وزره و وزر صاحبه عليه [ فلسفه الاخلاق اسلاميه. ]

شروع كننده به اين فعل ناپسند ظالم تر است و گناه خود و طرف دعوى نيز بر اوست.

حضرت امام على- سلام الله عليه- مى فرمايد: اسفه السفهاء المتبجح بفحش الكلام. [ غررالحكم- جلد 2. ]

نادان ترين نادانان آنست كه از ناسزا گفتن به مردمان خوشحال شود.

و هم از اوست كه: الفحش و التفحش ليسا من الاسلام. [ غررالحكم- جلد 1. ]

ناسزا گفتن و شنيدن و موجبات ناسزا برانگيختن از اسلام نيست.

از اين كلام حضرت چنين برمى آيد كه دشنام گفتن با مسلمانى منافات دارد و از اسلام به دور است آنكه زبان به دشنام مى گشايد.

سماعة مى گويد: نزد امام صادق "ع" رفتم و با من آغاز سخن كرد و فرمود: اى سماعه! اين چه جنجالى بود كه ميان تو و شتردارت پديدار گشت؟ مبادا كه دشنام گو و بدزبان و لعنت فرست باشى؟

گفتم: به خدا كه چنين بوده است، زيرا كه او به من ستم كرد.

فرمود: اگر او به تو ستم كرد تو بر او سر افتادى.

ان هذا ليس من فعالى و لا آمر به شيعتى، استغفر ربك و لا تعد.

اين كار از كردارهاى ما نيست و من به شيعيان خود دستور به چنين كارى نمى دهم. استغفار كن و ديگر چنين مكن. قلت استغفر الله و لا اعود.

گفتم استغفار مى كنم و ديگر هرگز چنين نمى كنم. [ اصول كافى- جلد 4. ]

و حضرت امام على عليه السلام مى فرمايد: لا اوقح من بذى ء. [ غررالحكم- جلد 6. ]

بى حياتر از دشنامگو، نيست.

حضرت رسول- صلى الله عليه و آله و سلم- مى فرمايد: اذا رأيتم الرجل لا يبالى ما قال و لا ما قيل له. فانه لغيته او شرك شيطان. [ اصول كافى- جلد 4. ]

هرگاه ديديد مردى را كه باكى ندارد كه چه بگويد و چه به او بگويند او يا زاده ى حرام است يا شرك شيطان.

و هم او صلوات الله عليه- به ابوذر مى فرمايد: سباب المؤمن فسوق و قتاله كفر و اكل لحمه من معاصى الله. [ مكارم الاخلاق. ]

دشنام به مؤمن فسق است و كشتن او كفر و خوردن گوشتش "غيبت او" از معاصى پروردگار.

و حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد: و اللسان ترجمان الضمير. [ مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه. ]

زبان ترجمان دل است. پس براى اصلاح ترجمه، متن را بايد ابتدا اصلاح كرد و براى ساختن فرع، اصل را ابتدا بايد ساخت. اول بايد به كار دل پرداخت تا زبان به تبع اصلاح پذيرد.

نيكى به جاى ياران...

غائبا منكره حاضرا معروفه، مقبلا خيره، مدبرا شره.

نه نشانى از زشتى در وجود اوست و نه جاى پايى از پليدى و پلشتى. بدى از وجودش رخت بربسته است و جاى خود را به پاكى و خوبى داده است.

باغچه دلش از هرزه علفهاى رذايل پاك است و از همين روى، گلهاى فضائل را مجالى است براى رشد و بارورى و بالندگى.

عالم در نگاه او محضر خداست [ تعبير از امام خمينى "ره" است. ] و در محضر خدا، معصيت و گناه بى شرمى محض است. او سراغ ندارد مكانى را كه از نگاه خدا دور بماند و حتى قلب خود را كه اصلا جايگاه خداى لامكان است.

از اينرو نه در فعل كه در قلبش نيز كه خدا فرمان مى راند، جز نيكى محض جاى ندارد.

اشارت:

شخصى نزد امام حسين- سلام الله عليه- آمده و عرضه داشت كه: من مردى معصيت پيشه ام، گناه زياد مى كنم اما نه چنين است كه عصيان خداوند را بخواهم و گناه كردن را دوست داشته باشم، بل گناه نكردن را نمى توانم، از پس هواى نفس بر نمى آيم. صبر و استقامت ندارم و در مقابل هجوم طوفان گناه، خم مى شوم. راهى به من بنمايان و دلالتى بكن كه از پس اين بيمارى برآيم.

امام حسين- سلام الله عليه- فرمود: افعل خمسه اشياء و اذنب ما شئت.

پنج كار بكن و از پس آن هر گناه و معصيتى كه مى خواهى مرتكب شو.

عرض كرد چيست آن پنج كار؟

امام حسين- عليه السلام- فرمود: لا تاكل رزق الله و اذنب ما شئت.

روزى خدا را نخور و هر گناهى كه مى خواهى بكن.

عرض كرد اين ميسر نيست، دومى چيست؟

فرمود: اخرج من ولايه الله و اذنب ما شئت.

از حيطه ولايت و حكومت خدا خارج شو و هر گناه كه مى خواهى بكن.

عرض كرد اين هم نمى شود، سومى چيست؟

فرمود: اطلب موضعا لا يراك الله و اذنب ما شئت.

مكانى بياب و جايى پيدا كن كه خدا تو را نبيند و هر معصيت كه مى خواهى بكن.

عرض كرد از چشم خدا كه هيچ چيز پوشيده و مخفى نيست، چهارمى چيست؟

فرمود: اذا جاء ملك الموت ليقبض روحك، فادفعه عن نفسك و اذنب ما شئت.

آنگاه كه ملك الموت براى قبض روح تو آمد، او را بران از خويش و هر گناه كه مى خواهى بكن.

مرد، سر فروافكند و پرسيد: پنجمى چيست؟

فرمود: اذا ادخلك مالك فى النار فلا تدخل فى النار و اذنب ما شئت.

آنگاه كه مالك دوزخ تو را به سوى جهنم مى برد، تو بر آتش وارد نشو، امتناع كن از رفتن به جهنم و هر گناه كه مى خواهى بكن [ نقل به مضمون از فلسفه الاخلاق اسلاميه. ]

متقى، چنين است كه به گناه تن در نمى دهد و دست به معصيت نمى آلايد.

و چون حضور خداوند و نگاه او را در همه جا احساس مى كند، بيشترين زيباييها و نيكيها را از خود بروز مى دهد.

او به روشنى دريافته است كه: لا ينجو من الله سبحانه من لا ينجو الناس من شره. [ غررالحكم- جلد 6. ]

رستگارى نمى يابد از خداوند سبحان آنكه مردم از شر او رستگارى ندارند.

و دريافته است كه: لا يومن الله عذابه من لا يامن الناس جوره. [ غررالحكم- جلد 6. ]

آن را كه مردم از ستمش در امان نيستند خداوند از عذابش در امان نمى دارد.

و از همين رو چه در رفتار شخصى خويش و ارتباطاتش با خدا و چه در برخوردهايش با مردم تنها و تنها رضاى او را طلب مى كند.

امام حسن مجتبى عليه السلام مى فرمايد: ان ابصر الابصار ما نفذ فى الخير مذهبه و اسمع الاسماع ما وعى التذكير و انتفع به اسلم القلوب ما طهر من الشبهات. [ تحف العقول. ]

بيناترين چشمها آن است كه در خير نفوذ كند و شنواترين گوشها آنكه يادآورى را بشنود و از آن سود برد. سالمترين دلها آن است كه از شبهه ها پاك باشد.

حضرت امام على عليه السلام مى فرمايد: خير الناس من زهدت نفسه و قلت رغبته و ماتت شهوته و خلص ايمانه و صدق ايقانه. [ غررالحكم- جلد 3. ]

بهترين مردم كسى است كه بى رغبت باشد در دنيا نفس او و كم باشد خواهش او و مرده باشد هوى و هوس او و خالص باشد ايمان او و راست باشد يقين او.

حضرت امام صادق به عبدالله بن جندب مى فرمايد: يا ابن جندب بلغ معاشر شيعتنا و قل لهم: لا تذهبن بكم المذاهب، فو الله لا تنال ولايتنا الا بالورع و الاجتهاد فى الدنيا و مواساه الاخوان فى الله و ليس من شيعتنا من يظلم الناس. [ تحف العقول. ]

اى پسر جندب به گروه شيعه ى ما برسان اين كلام را كه: به هر راهى مرويد، به خدا به ولايت ما نتوان رسيد جز با ورع و اجتهاد در دنيا و برابرى و مواسات با برادران به خاطر خدا، كسى كه به مردم ستم كند شيعه ى ما نيست.

و حضرت امام على عليه السلام مى فرمايد: شيئان لا يوازنهما عمل: حسن الورع و الاحسان الى المومنين. [ غررالحكم- جلد 4. ]

دو چيز است كه هيچ كردارى با آنها برابرى نمى كند: حسن ورع و احسان به مومنين.

صبر، زيباترين جامه ايمان

فى الزلازل و قور و فى المكاره صبور و فى الرخاء شكور

در سختيها و تكانها باوقار است و بردبار و در ناملايمات و ناگواريها، شكيبا و تاب دار و در آسايش و خوشيها، شاكر و سپاسگزار.

كوه استوار استقامت او را زلزله ى هيچ حادثه اى نمى تواند از جاى بجنباند و نخل محكم صبر او را هيچ طوفان حادثه اى نمى تواند خم كند يا بشكند.

و هيچ نسيم آرامش و آسايشى نمى تواند او را به خواب غفلت و ناسپاسى بكشاند.

اشارت:

جبرئيل نزد پيامبر اكرم- صلى الله عليه و آله و سلم- آمده و عرض كرد: خداوند تبارك و تعالى مرا با هديه اى نزد تو فرستاده است كه پيش از تو به

كسى چنين هديه اى عطا نفرموده است.

رسول خدا فرمود: آن هديه چيست؟

گفت: الصبر و احسن منه.

صبر و نيكوتر از صبر...

حضرت فرمود: فما تفسير الصبر؟ تفسير صبر چيست؟

جبرئيل گفت: تصبر فى الضراء كما تصبر فى السراء و فى الفاقه كما تصبر فى الغنى و فى البلاء كما تصبر فى العافيه فلا يشكوا حاله عند الخلق بما يصيب من البلاء. [ حديث قدسى. ]

صبر كردن در سختيها چونانكه در خوشيها و در تهيدستى و فقر همچنانكه در توانگرى و غنى و در بلا چنانكه در عافيت. و نيز شكايت نكردن به مخلوقات در آنچه از بلا و گرفتارى مى رسد.

ابى بصير از امام صادق- عليه السلام- نقل مى كند كه فرمود: ان الحر حر على جميع احواله ان نابته نائبه صبر لها و ان تداكت عليه المصائب لم تكسره و ان اسر و قهر و استبدل باليسر عسرا. كما كان يوسف الصديق الامين صلوات الله عليه لم يضرر حريته ان استعبد و قهر و اسر و لم تضرره ظلمه الجب و وحشته و ما ناله ان من الله عليه فجعل الجبار الاتى له عبدا بعد اذ كان له مالكا فارسله و رحم به امه و كذلك الصبر يعقب خيرا فاصبروا و وطنوا انفسكم على الصبر توجروا. [ اصوف كافى جلد 3. ]

به راستى آزاده در هر حال آزاده است. اگر گرفتارى برايش رخ دهد در برابر آن صبر كند و اگر مصائب بر او هجوم آوردند او را نشكنند و اگر چه

اسير شود و مقهور گردد و به جاى رفاه او سختى فرارسد. چنانچه يوسف صديق امين صلوات الله عليه چنين بود:

اينكه او را به بندگى گرفتند و اسير و مقهور شد آزاديش را لكه دار نكرد و تاريكى چاه و هراس آن به او زيانى نرسانيد تا اينكه خدا بر او منت نهاد و آن جبار سركش را بنده ى او ساخت پس از آنكه مالك او بود.

خدا او را رسول خود نمود و به وسيله ى او به امتى رحم كرد.

و چنين است كه صبر، خير به دنبال دارد. شما هم صبر كنيد و دل به صبر دهيد تا اجر ببريد.

حضرت امام على- عليه السلام- مى فرمايد: اذا فاجاك البلاء فتحصن بالصبر و الاستظهار. [ غررالحكم- جلد 3. ]

هر گاه بلاى ناگهانى به تو رسيد، به شكيبايى و استظهار پناه ببر و پشت به صبر و استقامت گرم كن.

و هم او مى فرمايد: تجلبب الصبر و اليقين فانهما نعم العده فى الرخاء و الشده. [ غررالحكم- جلد 3. ]

صبر و يقين را پيراهن خود كن كه آن دو بهترين وسيله اند در فراخى و سختى.

خداوند جل و على در شرح احوال اهل دنيا به پيامبر مى فرمايد: و ان اهل الدنيا لا يشكرون عند الرخاء و لا يصبرون عند البلاء. [ حديث قدسى. ]

اهل دنيا آنانند كه در خوشى و آسايش سپاس نمى گزارند و در بلا و سختى صبر نمى كنند.

حضرت امام على- عليه السلام- به عبدالله بن عباس در تعزيت مرگ نوزادش فرمود: لمصيبه فى غيرك لك اجرها احب الى من مصيبه فيك لغيرك ثوابها، فكان لك الاجر لابك، و حسن لك العزاء لا عنك. و عوضك الله مثل الذى عوضه منك. [ تحف العقول. ]

مصيبت ديگرى كه تو اجرش را ببرى، نزد من دوست تر است از مصيبت شخص خودت كه ثوابش را ديگرى ببرد. اجر از آن تو باد نه به خاطر تو باد و عزا به تو نيكو باد نه از تو. و خدا به تو عوض او را بدهد چونانكه او را عوض از تو داده است.

وهب بن منبه مى گويد: البلاء للمومن كالشكال للدابه و العقال للابل. [ : مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه. ]

بلا براى مومن مانند كلافه و زانوبند است از براى استر و شتر.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد: ان صبرت ادركت بصبرك منازل الابرار و ان جزعت اوردك جزعك عذاب النار. [ غررالحكم- جلد 3. ]

اگر صبر كنى با صبرت به مقام ابرار مى رسى و اگر جزع و فزع كنى با آن به آتش و نار مى رسى.

محمد غزالى در شرح عقبه چهارم مى گويد: اين سراى، سراى محنت و بلاست، هر كه در اين سراى باشد، البته در بلا باشد به سختيها و مصيبتها ممتحن گردد و مصيبت به انواع باشد:

در اهل و قرابات و اخوان و اصحاب و احباب به موت و فقدان و غيبت و فراق، و در نفس به انواع بيماريها و دردها و فكرها، و در عرض به

مخالفت و مجادلت و مقاتلت و مشاتمت و تعبيت و غيبت و افترا مردمان با او و در مال به ذهاب و زوال.

و هر يك از اين مصيبتها حرقتى و لذعى جداگانه باشد و به صبر احتياج باشد و الا جزع و تاسف بر آن از عبادت بازدارد و فراغت از جهت آن زائل گرداند.

"و" طالب آخرت را بلا و محنت بيشتر باشد و هر كه را به حضرت عزت قربى باشد، مصائب بر او در دنيا بيشتر باشد و بلا و محنت سخت تر. [ منهاج العابدين. ]

امام صادق- عليه السلام- مى فرمايد: الصبر يظهر ما فى بواطن العباد من النور و الصفاء و الجزع يظهر ما فى بواطنهم من الظلمه و الوحشه. [ مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه. ]

صبر ظاهر مى كند آنچه در باطن آدمى است از نور و صفا و جزع ظاهر مى كند آنچه در باطن وى است از ظلمت و وحشت.

و حضرت امام على- عليه السلام- مى فرمايد: الصبر احسن حلل الايمان و اشرف خلائق الانسان. [ غررالحكم- جلد 2. ]

صبر بهترين جامه هاى ايمان است و برترين خويهاى آدمى.