متقين گلهاي سرسبد آفرينش

سيد مهدى شجاعى

- ۱۰ -


كوتاه آرزو، كم لغزش و خاشع

تراه قريبا امله، قليلا زلله، خاشعا قلبه.

و از ديگر صفات متقى اينكه او را كوتاه آرزو، كم لغزش و خاشع مى بينى.

متقى، دل به آرزوهاى دور و دراز نمى سپارد تا مبادا در گرداب غفلت فروشود و پايش بر لغزشگاه خطا بلرزد و از خضوع و خشوع قلبش كاسته گردد.

اشارت:

خداوند- جل و علا- در صفت اهل دنيا به پيامبر خاتمش مى فرمايد:

كسلان عن الطاعه، شجاع عند المعصيه، امله بعيد و اجله قريب [ حديث قدسى. ]

هنگام اطاعت خدا كسل است و هنگام نافرمانى او شجاع و قهرمان. آرزويش دور و دراز است و مرگش نزديك!

حضرت رسول اكرم- صلى الله عليه و آله و سلم- در وصايايش به ابن مسعود مى فرمايد: فمن شرح الله صدره للاسلام فهو على نور من ربه. فان النور اذا وقع فى القلب انشرح و انفسح.

هر كه را خداوند براى پذيرش اسلام شرح صدر عنايت كند، بر نورى الهى باشد كه نور چون در دل افتد، پيوسته گسترش و وسعت گيرد.

سئوال مى كند كه يا رسول الله آيا اين را علامتى است؟

حضرت پاسخ مى فرمايد: نعم، التجافى عن دار الغرور و الانابه الى دار الخلود و الاستعداد للموت قبل نزوله.

فمن زهد فى الدنيا قصر امله فيها و تركه لاهلها. [ مكارم الاخلاق. ]

بلى، پشت كردن به دنياى فريبنده و روى آوردن به جهان ابدى و پاينده و آمادگى از پيش، براى مرگ شتابنده. آنكه در دنيا زهد ورزد آرزوهايش كوتاه مى گردد و دنيا را به اهلش وامى گذارد.

مولا على- سلام الله عليه- مى فرمايد: انك لن تبلغ املك و لن تعدوا اجلك فاتق الله و اجمل فى الطلب [ غررالحكم جلد 3. ]

بى شك توى آدمى، به آرزوها نمى رسى و از مرگ نيز راه گريز ندارى، پس تقوى پيشه كن و كم بخواه. و هم او مى فرمايد: من جرى فى عنان امله عثر باجله [ نهج البلاغه- كلمات قصار. ]

هر كه مهار آرزوهايش را رها كند، مرگ او را مى لغزاند.

پيامبر اكرم- صلى الله عليه و آله و سلم- به ابوذر مى فرمايد: اتحب ان تدخل الجنه؟

دوست دارى بهشت بروى؟

ابوذر عرض مى كند: نعم فداك ابى

بلى، پدرم به فدايت!

پيامبر مى فرمايد: فاقصر من الامل و اجعل الموت نصب عينيك و استح من الله حق الحياء [ مكارم الاخلاق. ]

آرزوهايت را كم كن و مرگ را در پيش رو قرار ده و از خدا آنچنان كه بايد و شايد شرم داشته باش.

حضرت امام على عليه السلام مى فرمايد: ما لكم توملون ما لا تدركونه و تجمعون ما لا تاكلونه و تبنون ما لا تسكنونه [ غررالحكم جلد 6. ]

چه تان است كه آرزو مى كنيد آنچه را كه به آن نمى رسيد، و فراهم مى آوريد آنچه را كه نمى خوريد و بنا مى كنيد آنچه را كه در آن ساكن نمى گرديد؟

غزالى در شرح آنچه غفلت و طول امل با آدمى مى كند، چنين مى گويد:

'آدمى زندگانى دراز در دل خويش صورت كرده است از دو سبب: يكى جهل و يكى دوستى دنيا. اما دوستى دنيا چون غالب شد، مرگ دوستى وى را از وى بستاند.

وى را دشمن دارد و موافق وى نبود و آدمى هر چه موافق وى نباشد از خويش دور مى اندازد و خويشتن را عشوه مى دهد و همه در دل خويش آن صورت كند كه بر وفق آرزوى وى بود. پس هميشه زندگانى و مال و فرزند و اسباب دنيا با خيال خود تقدير مى كند كه برجاى باشد و مرگ را كه مخالفت آرزوى ويست فراموش كند، اگر وقتى به خاطر وى درآيد تسويف كند و گويد: اى مرد! روزگار در پيش است، كار مرگ بتوان ساخت. چون بزرگ بباشد، گويد اى مرد صبر كن تا پيرى. چون پير شود گويد چندان كه عمارت اين خانه تمام شود و اين فرزند را جهاز سازى و دل از وى فارغ كنى و اين ضياع را آب بيرون كنى تا دل از قوت فارغ شود تا لذت عبادت يابى و اين دشمن را كه شماتت كرده است مالش دهى و همچنين تاخير مى كند تا فارغ شود و از هر شغلى ده شغل ديگر نيز تولد كند و آن ابله نداند كه از دنيا هرگز فراغت نبود الا به ترك وى و پندارد كه وقتى فارغ خواهد شد. و همچنين هر روز تاخير مى كند تا ناگاه مرگ در رسد و حسرت بماند و از اين است كه بيشتر فرياد اهل دوزخ از تسويف است.'... [ كيمياى سعادت. ]

و حضرت رسول اكرم- صلى الله عليه و آله و سلم- مى فرمايد: اياك و التسويف بعملك، فانك بيومك و لست بما بعده... [ مكارم الاخلاق. ]

بپرهيز از امروز و فردا كردن در عمل "به اميد عمل فردا مباش، هر چه مى توان كرد امروز بايد كرد" كه تو مال امروزى و فردا مال تو نيست.

حذيفه مى گويد: هيچ روز نيست كه نه بامداد منادى مى كند كه: اى مردمان الرحيل! الرحيل!

حضرت امام على عليه السلام مى فرمايد: الامل كالسراب يغر من رآه و يخلف من رجاه [ غررالحكم- جلد 2. ]

آرزو به سراب مى ماند، مى فريبد هر كه را كه بدان مى نگرد و خلف وعده مى كند با هر كه به او دل مى بندد.

و هم او- سلام الله عليه- فرياد برمى دارد كه:

قد ذهب عن قلوبكم صدق الاجل و غلبكم غرور الامل [ غررالحكم جلد 4. ]

به يقين از دلهاى شما ياد مرگ رفته است و جاى آن فريب آرزوها نشسته است.

قناعت مرام، كم خوراك و سهل گير

قانعه نفسه، منزورا اكله، سهلا امره

كم خواه و قناعت مرام است و كم خوراك و سهل گير.

تنها و تنها به طول راه مى انديشد و عظمت ورودگاه و كمى زاد در محشر معاد.

او كه دل به چنين اضطرابى سپرده است، غافل است از خواستنيهاى اين دنيا و نمى تواند بر كار اين معبر سخت بگيرد و به چند و چونش بينديشد.

آن را كه دلهره اى عظيم در دل است، نمى تواند معده از طعام و شراب، پر و خالى كند، كه اين، آرامشى مى طلبد كه منزلش در اين ديار نيست در دار قرار است.

مسافر بار خود سنگين نمى كند كه مبادا از كار اصيل رفتن بماند.

اشارت:

خداوند در شب معراج به پيامبر خاتمش مى فرمايد: يا احمد! لا تتزين بلين اللباس و طيب الطعام ولين الوطاء فان النفس ماوى كل شر و رفيق كل سوء. [ حديث قدسى. ]

اى احمد لباسهاى نرم و زيبا مپوش و طعامهاى گونه گون مخور و در خوابگاه نرم و لطيف نيارام، كه نفس جايگاه هر شر و همراه هر بدى است.

و هم او جل و على به پيامبرش موسى مى فرمايد: يا موسى ارض بكسره من شعير تسدبها جوعتك و خرقه توارى به عورتك و اصبر على المصائب... [ حديث قدسى. ]

اى موسى راضى باش به پاره اى از نان جو كه گرسنگى را سد شود و كهنه لباسى كه بپوشاندت و بر سختيها شكيبا باش.

امام صادق- سلام الله عليه- در صفت اهل تقوى مى فرمايد: ان اهل التقوى اخف اهل الدنيا موونه و اكثرهم معونه... [ تحف العقول. ]

به راستى اهل تقوى سبكترين هزينه دار اهل دنيايند و بيشترين ياور.

و هم از اوست- سلام الله عليه- كه: كلما ازداد العبد ايمانا ازداد ضيقا فى معيشته. [ اصول كافى جلد 3. ]

هر آنچه ايمان بنده فزايد، تنگى معيشت او بدان بيشتر گردد.

حضرت رسول اكرم- صلى الله عليه و آله و سلم- به ابن مسعود مى فرمايد: يا ابن مسعود ان الله اصطفى موسى بالكلام و المناجاه حتى كان يرى خضره البقل فى بطنه من هزاله و ما سال موسى حين تولى الى الظل الا طعاما ياكله من الجوع [ مكارم الاخلاق. ]

اى پسر مسعود! خداوند موسى را براى مكالمه و مناجات با خود برگزيد كه از لاغرى، رنگ سبزيها از پشت شكمش به چشم مى خورد و موسى وقتى در پشت شهر مدين به سايه ى ديوار پناه برد، جز طعامى كه سد جوع كند از خدا نمى خواست.

بى شك سرى است در اين قناعت پيشگى و حتى گرسنگى كه انبياء و اولياء، همه به نحوى آن را فرمان داده اند.

پيامبر مى فرمايد: الفكر نصف العباده و قله الطعام هى العباده [ فلسفه الاخلاق الاسلاميه. ]

تفكر نيمى از عبادت است و كم خوارى همه ى عبادت.

و حضرت داود- على نبينا و آله و عليه السلام- مى فرمايد: ترك لقمه مع الضروره اليها احب الى من قيام عشرين ليله [ مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه . ]

ترك لقمه اى از طعام با وجود نياز به آن دوست داشتنى تر است نزد من از قيام بيست شب به نماز و عبادت.

شبلى مى گويد: هيچ روز گرسنه ننشستم الا كه اندر دل خويش حكمتى و عبرتى تازه يافتم. [ كيمياى سعادت. ]

حضرت امام على عليه السلام مى فرمايد: من قل اكله صفى فكره. [ غررالحكم جلد 2. ] هر كه خوراكش كم باشد، فكرتش صافى مى شود.

و پيامبر مى فرمايد: لا تميتوا القلوب بكثره الطعام و الشراب، فان القلب كالزرع يموت اذا كثر عليه الماء. [ فلسفه الاخلاق الاسلاميه. ]

دلها را با پرخورى نميرانيد، كه دل به مزرعه مى ماند، اگر زياده بر او آب ببندند مى ميرد.

و امام باقر عليه السلام مى فرمايد: ما من شى ء ابغض الى الله تعالى من البطن. [ فلسفه الاخلاق الاسلاميه. ]

هيچ چيز نزد خداوند مبغوض تر از شكم نيست.

حضرت فاطمه- سلام الله عليها- پاره اى نان در دست داشت. در پيش رسول آمد- صلى الله عليه و آله و سلم- گفت: اين چيست؟

گفت: اين قرص پخته بودم، نخواستم كه بى تو بخورم. حضرت رسول فرمود: از سه روز باز اين پيشين طعام است كه اندر شكم پدر تو خواهد رسيد. [ كيمياى سعادت. ]

سهل تسترى رحمه الله عليه مى گويد: جمله خير در اين خصال چهارگانه يافتم و ابدال بدين خصلتها ابدال شدند: خماص البطن، و الصمت و الاعتزال عن الخلق و سهر الليل.

يعنى شكم تهى و خاموشى و از خلق كناره گرفتن و شب ناخفتن.

و بعضى عارفان مى گويند: الجوع راس مالنا.

گرسنگى مايه و سرمايه ى ماست.

امام صادق- عليه السلام- مى فرمايد: قله الاكل محمود فى كل قوم لان فيه مصلحه الباطن و الظاهر.

كم خورى خصلتى است نيكو در هر حال و نزد هر قوم، چرا كه كم خوردن موجب صلاح باطن و ظاهر است.

و المحمود من الماكولات اربع. ضروره وعده و فتوح و قوت، فالاكل الضرورى للاصفياء و العده لقوام الاتقياء و الفتوح للمتوكلين و القوت للمومنين.

خوردن محمود كه مذموم نيست نه به حسب عقل و نه به حسب شرع، چهار است:

يكى اكل ضرورى است كه به قدر سد رمق است و اين خورش اصفياست مثل پيغمبران و اوصيا.

دوم، عده است يعنى حلال و بى شبحه، هر چند زايد بر سد رمق باشد و اين قوت اتقياست.

سوم، فتوح است كه به در توكل نشسته، نه از تنگى غضبانند و نه از وسعت شادان و به هر چه مى رسد راضى هستند. آن را صرف مى كنند و شكر الهى بجا مى آورند.

چهارم، قوت است و اين خورش مومنان است، كه هر چه را علم به حرمت ندارند هر چند مشتبه باشد تناول مى كنند.

و ليس شى ء اضر على قلب المومن من كثره الاكل و هى موروثه لشيئين، قسوه القلب و هيجان الشهوه.

نيست هيچ چيز ضرر رساننده تر بر دل مومن از خوردن بسيار. و دو خصلت بد از خوردن بسيار ناشى مى شود يكى قساوت قلب و ديگرى تحريك شهوت. و الجوع ادام المومنين و غذاء للروح و طعام للقلب و صحه للبدن. [ مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه. ]

و گرسنگى، نان خورش مومنان است و غذاى روح است و قوت دل و نيز موجب صحت بدن.

جنيد رحمه الله عليه مى گويد:'هر كه ميان خود و ميان حقتعالى توبره ى طعام نهاده است و آنگاه مى خواهد كه لذت مناجات بيابد، هرگز اين نشود.' [ كيمياى سعادت. ]

عنان، محكم و استوار بر كف

حريزا دينه، ميته شهوته، مكظوما غيظه.

متقى، دينش را نگاهبان است، شهوتش را لجام دار و خشمش را نگاهدار.

اشارت:

خداوند جل و على به حضرت داوود وحى فرمود كه: يا داوود احذر و انذر اصحابك من كل الشهوات فان القلوب المتعلقه بشهوات الدنيا عقولها محجوبه عنى. [ حديث قدسى. ]

اى داوود حذر نما و بترسان پيروان خود را از تمايلات شهوانى، چه دلهايى كه به شهوتهاى دنيوى متعلقند عقلهايشان از من محجوبند. حضرت امام على عليه السلام مى فرمايد: ان افضل الناس عندالله من احيى عقله و امات شهوته و اتعب نفسه بصلاح آخرته. [ غررالحكم جلد 2. ]

برترين مردم در نزد خدا كسى است كه عقلش را زنده كند، شهوتش را بميراند و نفسش را به صلاح آخرتش در رنج و عذاب افكند.

به عبارتى براى ميراندن شهوات، عقل را زنده بايد كرد و براى زنده كردن عقل، شهوت را بايد ميراند، چه هم او مى فرمايد: من غلب شهوته ظهر عقله. [ غررالحكم جلد 5. ]

هر كه بر شهوتش فائق آيد عقلش به منصه ى ظهور مى رسد.

طلوع خورشيد عقل در گرو طوفان اراده اى است كه ابرهاى شهوت را از مقابل رخسارش بتاراند. در غير اين صورت:

اذا ابصرت عين الشهوه عمى القلب عن العاقبه. [ غررالحكم جلد 3. ]

آنگاه كه چشم شهوت گشاده شود و بر خواستنيها بيفتد چشم دل كور مى شود از رويت عاقبت، و بر همين اساس:

قرين الشهوه مريض النفس معلول العقل. [ غررالحكم جلد 4. ]

همنشين شهوت، بيمار دل، مريض نفس و معلول عقل است.

ليكن آنچه توجه بدان مهم است اينكه ميراندن شهوت به مفهوم از بين بردن آن و نداشتن آن نيست، بل به معناى كنترل و محافظت آنست.

متقى اگر در اصل فاقد اين معنا باشد كه تقوايش ناگزير است و نه به اختيار. هنر متقى در آن است كه شهوت و غضبش چونان مرده اى است ''بين يدى الغسال'' در ميان دستهاى مرده شوى!

شهوت و غضبش را عنان و اختيارى از خود نيست و حركتى از سوى خود، نه.

چگونه است حالت ميت در دستهاى مرده شوى؟ جز آنكه به هر سمت كه او بخواهد مى چرخاندش و هر گونه كه اراده كند مى گرداندش؟ ميت جز آن است كه فاقد كمترين حركت و جنبشى است از سوى خود و جز آن است كه اعضاء و جوارحش به تمام و كمال مطيع و منقاد مرده شوى است؟

چنين است متقى كه حيوان وحشى و سركش غضب و شهوت را به حصار دين درآورده و كمترين جنبش و حركتش را به شلاق ورع و سيلى زهد آرام مى كند.

و از اينرو بر متقى حالتى نمى رود كه از پس آن بگويد: غضب يا شهوت عنان از كف ربوده بود و شد آنچه شد، چرا كه در حكومت تن همه ى اركان، مطيع و منقاد متقيند و هيچ يك بى فرمان او از جاى نمى جنبند.

حضرت امام على عليه السلام مى فرمايد: غالب الشهوه قبل قوه ضراوتها فانها ان قويت ملكتك و استفادتك و لم تقدر على مقاومتها. [ غررالحكم جلد 4. ]

بر شهوت پيش از آنكه قدرت بيابد، غلبه كن، چه اگر او قوى شود بر تو تسلط و تملك و حاكميت بيابد و آن زمان، ديگر تو را توان مقاومت نباشد.

پس حيوان وحشى شهوت را در طفوليتش رام بايد كرد، چه بعد از آن، از پس سبعيتش بر نمى توان آمد. خير الناس من طهر من الشهوات نفسه و قمع غضبه و ارضى ربه. [ غررالحكم جلد 3. ]

بهترين مردم آن كس است كه نفسش را از شهوات پاك كند و خشم و غضبش را لجام زند و خدايش را خشنود گرداند.

به عبارتى خشنودى خداوند در گرو مهار كردن غضب و شهوت است.

حضرت رسول اكرم- صلى الله عليه و آله و سلم- به ابوذر مى فرمايد:

من ملك ما بين فخذيه و بين لحيتيه دخل الجنه. [ مكارم الاخلاق. ]

هر كه دهان و دامنش را حفظ كند، به بهشت خواهد رفت.

و حضرت امام على عليه السلام مى فرمايد:

كيف يصل الى حقيقه الزهد من لم يمت شهوته. [ غررالحكم- جلد 4. ]

چگونه برسد به حقيقت زهد آن كه شهوتش را نميرانده است؟

امام زين العابدين عليه السلام در رساله ى حقوق مى فرمايد: و اما حق فرجك فحفظ مما لا يحل لك و الاستعانه عليه بغض البصر فانه من اعون الاعوان، و كثره ذكر الموت و التهدد لنفسك بالله و التخويف لها به و بالله العصمه و التائيد و لا حول و لا قوه الا به. [ تحف العقول. ]

و اما حق چنين اندام نگهدارى آن است از آنچه حلال نيست برايت و كمك گرفتن بر آن است به چشم پوشى از نامحرم زيرا كه آن بهتر ياور است و نيز با بسيار ياد مرگ كردن و خود را تهديد نمودن از خوف خدا و از خداست عصمت و تاييد و جنبش و توانى نيست جز او. غزالى مى گويد:''بدان كه هر چه شهوت غالبتر، ثواب اندر مخالفت وى بيشتر، و هيچ شهوت غالبتر از اين نيست و ليكن مطلوب اين شهوت زشت است و بيشترين كه اين شهوت نرانند يا از عجز بود يا از شرم يا از هراس، يا از مال، يا از بيم آنكه آشكار شود و زشت نام گردد و هر كه بدين سببها حذر كند، وى را ثواب نبود، كه اين طاعت دنيايى است، نه طاعت شرع، و ليكن عجز اندر اسباب معصيت سعادتست، كه بارى عقوبت و بزه بيفتد به هر سبب كه دست بدارد. اما اگر كسى از پى حرام متمكن شود و هيچ مانع نباشد، لله را دست بدارد، ثواب وى بزرگ است و وى از آن هفت كس باشد كه در سايه ى عرش حقتعالى خواهند بود، روز قيامت و درجه ى وى درجه ى يوسف- عليه السلام- است و در اين معنى مقتدا و امام يوسف عليه السلام است.'' [ كيمياى سعادت. ]

حضرت امام على عليه السلام مى فرمايد: ترك الشهوات افضل عباده و اجمل عاده. [ غررالحكم- جلد 3. ]

ترك شهوات برترين عبادت است و زيباترين عادت.

بر شما باد انجام كارهاى خير

الخير منه مامول و الشر منه مامون

به او اميد خير مى رود و از او بيم شر نمى رود. مردمان به حق، نيكى اش را دل بسته اند و از گزندش مصون و مامونند. به نيك سيرتى شهره است و ملجا و مرجع حاجات درماندگان و نيازمندان.

بدى را كسى از او تجربه نكرده است كه در هراس از تكرار آن باشد.

حب الدنيا راس كل خطيئه، سر منشاء همه گناهان، حب دنياست و متقى كه دلش تهى از اين علقه است، انگيزه اى براى اذيت و آزار و گناه ندارد. و از آن سوى چون رضاى خالق در قضاء حاجت مخلوق يافته است تمام همش مصروف جلب رضايت، در مسير قرب الى الله است.

اشارت:

خداوند به حضرت داوود وحى مى فرمايد كه: يا داوود ان العبد من عبادى لياتينى بالحسنه يوم القيامه. فاحكمه بها فى الجنه.

اى داوود! بنده اى از بندگان من وقتى وارد قيامت مى شود، كار نيكى به همراه دارد كه من او را به واسطه ى آن عمل در بهشت حاكميت مى بخشم.

داوود عرض مى كند: پروردگارا! كدام است آن بنده و تو به واسطه ى كدام حسنه در بهشت، حكومتش مى بخشى؟

خداوند مى فرمايد: عبد مومن سعى فى حاجه اخيه المسلم، احب قضائها قضيت او لم تقض. الخلق عيالى فاحبهم الى الطفهم بهم و اسعاهم فى حوائجهم. [ حديث قدسى. ]

بنده ى مومنى است كه در برآوردن حاجت برادر مسلمانش تلاش كند و دوست بدارد كه مشكلش را بگشايد، چه آن حاجت برآورده گردد و آن مشكل گشوده شود و چه نشود. بندگان عيال منند و محبوبترينشان در نزد من كسى است كه نسبت به آنها مهربانتر و در راه انجام حوائجشان كوشاتر باشد.

امام صادق- سلام الله عليه- به عبدالله بن جندب مى فرمايد: يا ابن جندب! الماشى فى حاجه اخيه كالساعى بين الصفاء و المروه و قاضى حاجته كمتشحط بدمه فى سبيل لله يوم بدر و احد. و ما عذب الله امه الا عند استهانتهم بحقوق فقراء اخوانهم. [ تحف العقول. ]

اى پسر جندب! آنكه در انجام حاجت برادرش گام زند، همچون كسى است كه ميان صفا و مروه سعى كند و برآورنده ى حاجتش چون كسى است كه روز بدر و احد در راه خدا به خون غلطيده باشد. و خدا هيچ مردمى را عذاب نكرده مگر هنگام بى اعتنائى به حقوق فقراء خودشان.

و هم او به ابن جندب مى فرمايد: يا ابن جندب! كل الذنوب مغفوره سوى عقوق اهل دعوتك و كل البر مقبول الا ما كان رئاء.... [ تحف العقول. ]

اى پسر جندب! در درگاه خدا تمام گناهان بخشودنى است مگر نارضايتى همدينانت و تمام خوبيها پذيرفتنى است، مگر رياء آلوده هايش.

چه سرى است در خدمت به خلايق كه حاكميت در بهشت را به دنبال دارد و منزلتى چونان مقام شهداى بدر و احد؟

چه رازى است در رضايت خلق الله و برآوردن حاجاتشان كه بى اعتنايى به آن و سر پيچاندن از آن نابخشودنى ترين گناه قلمداد شده و سخت ترين عذاب را در پى خود دارد؟

امام صادق عليه السلام مى فرمايد:''هر كس مسلمانى نزد او آيد و درخواست حاجتى نمايد و او على رغم قدرت، در انجام آن كوتاهى كند، خداوند روز قيامت او را مورد سرزنش و نكوهش قرار داده و به او مى فرمايد: اتاك اخوك فى حاجه جعلت قضاءها فى يدك فمنعته اياها، زهدا منك فى ثوبها، و عزتى و جلالى لا انظر اليك فى حاجه معذبا كنت او مغفورا لك. [ حديث قدسى. ]

برادر مومنت حاجتى نزد تو آورد و با آنكه برآوردنش را من در دست تو قرار داده بودم تو ثوابش را ناچيز شمردى و حاجتش را برنياوردى. به عزت و جلالم سوگند كه به تو نگاه نمى كنم و هيچ خواسته ات را پاسخ نمى گويم، خواه بهشتى باشى، خواه جهنمى.'' امام حسن سلام الله عليه به جعيد بن همدان مى فرمايد: ان الناس اربعه: فمنهم من له خلاق و ليس له خلق و منهم من له خلق و ليس له خلاق و منهم من ليس له خلق و لا خلاق، فذاك اشر الناس و منهم من له خلق و خلاق فذاك افضل الناس. [ كلمه الامام حسن. ]

مردم، چهار گروهند: گروهى خيرخواهند و خوى خوش ندارند. گروهى خوى خوش دارند و خيرخواه نيستند. گروهى نه خوى خوش دارند و نه خيرخواهند، اين گروه بدترين مردمانند. گروهى هم خوى خوش دارند و هم خيرخواهند، اين گروه برترين مردمانند.

نقل است از امام موسى بن جعفر عليه السلام كه: من قصد اليه رجل من اخوانه مستجيرا به بعض احواله فلم يجره بعد ان يقدر عليه فقطع ولايه الله عز و جل. [ اصول كافى- جلد 4. ]

هر كه مردى از برادرانش آهنگ او كند و به او پناهنده شود و از او استمداد كند و او على رغم قدرت در انجام خواهشش، آن را برآورده نسازد، ولايت خداى عزوجل را از خود بريده است.

امام رضا- عليه الاف التحيه و الثناء- مى فرمايد: لا يتم عقل امرء مسلم حتى تكون فيه عشره خصال:

الخير منه مامول و الشر منه مامون. يستكثر قليل الخير من غيره و يستقل كثير الخير من نفسه لا يسام من طلب الحوائج اليه و لا يمل من طلب العلم طول دهره، الفقر فى الله اليه احب من الغنى و الذل فى الله احب اليه من العز فى عدوه و الخمول اشهى اليه من الشهره ثم قال: العاشره ما العاشره، قيل له ما هى؟

قال: لا يرى احدا الا قال: هو خير منى و اتقى. [ تحف العقول. ]

عقل مرد مسلمان به كمال نمى رسد مگر اينكه اين ده خصلت را دارا شود:

از او اميد خير باشد و از بدى اش درامان باشند. خير اندك ديگرى را بسيار شمارد و خير بسيار خود را كم پندارد. هر چه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود. در طول عمر از طلب علم خسته نگردد. فقر در راه خدا برايش از توانگرى محبوبتر باشد. خوارى در راه خدا را بيشتر از عزت با دشمنى خدا دوست بدارد. گمنامى را از شهرت دوست تر داشته باشد.

سپس مى فرمايد: دهم و چه دهمى!

از ايشان سئوال مى شود كه چيست؟ مى فرمايد:''احدى را ننگرد جز اينكه بگويد كه او از من بهتر و پرهيزگارتر است.''

و امام على- عليه السلام- مى فرمايد: عليكم باعمال الخير فتبادروها، و لا يكن غيركم احق بها منكم. [ غررالحكم- جلد 4. ]

بر شما باد انجام كارهاى خير كه در آن پيشى بگيريد، هيچ كس شايسته تر از شما به انجام كار خير نيست.