ذكر، لذت عاشقان
يعمل الاعمال الصالحه و هو على وجل، يمسى و همه الشكر و يصبح و همه الذكر،
يبيت حذرا و يصبح فرحا، حذرا لما حذر من الغفله و فرحا بما اصاب من الفضل و
الرحمه
و از ديگر نشانه هاى متقين، اينكه:
هر چند هم خويش را مصروف اعمال صالحه مى كنند و كمر به كارهاى شايسته مى
بندند، اما همچنان بيمناك و خائفند و نگران حساب و كتاب.
شب را به شكر سر مى كنند و روز را به ذكر.
شب را نگران و هراسناك و بيم زده از غفلت صبح مى كنند و صبح را شادمان از
فضل و رحمت خداوند به شب مى رسانند.
شبانگاه در جاده هاى پرپيچ و خم اضطراب و هراس راه مى پويند و در روشناى
پگاه رحمت خداوند، جان به نسيم الطاف او مى سپارند.
اشارت:
روايت كنند كه يكى از پيغامبران به سنگى خرد بگذشت كه آب بسيارى از وى همى
آمد. خداى تعالى آن را به سخن آورد و گفت: تا اين آيت فرود آمده است وقودها
الناس و الحجاره كه مردم و سنگها، هيزم دوزخ خواهند بود من همچنين مى گريم.
گفت:بار خدايا وى را از اين خوف ايمن گردان.
آن اجابت كردند و وقتى ديگر بگذشت، همچنان آب مى آمد!
گفت:اكنون بارى چرا مى گريى؟
گفت:آن گريستن از خوف بود و اين گريستن شكر است. [ كيمياى سعادت. ]
آدمى از دو حال خارج نيست. يا در دام لغزشهاى خود است يا بر بام نعمتهاى
خداوند. و او را در اين دو حال جز دو كار شايسته نيست: يا ذكر و عذر و استغفار
از لغزشها و خطاها و يا شكر و حمد و سپاس از نعمتها و هدايا.
چه آدمى اگر سر بر سجده مى سايد، توفيق و عطاى خداوند است و اگر در بلا به
سر مى برد هم نعمت و ابتلاى خداوند و لاجرم نيازمند سپاس.
به قول عبدالرزاق گيلانى:سختيهاى دنيا نعمت است حقيقتا، چرا كه به ازاى اين
محنتها و مصائب در عاقبت منافع عظيمه و مثوبات جزيله مقرر است كه مشقت اين
شدائد و محن در جنب آن عوضها محو و مضمحل است. مثل طبيبى كه براى دفع كوفت
صعبى، دواى كريه به مريض دهد و فصدش فرمايد هر چند او را كريه است و فصد و
حجامت زحمت، اما در جنب شفا و عافيت نعمت است پس به ازاى اينها شكر لازم است...
[ مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه. ]
و از سوى ديگر نه تنها طاعت و عبادت كه حتى شكر و سپاسگزارى نيز نيازمند شكر
ديگرى است به درگاه خداوند.
و شكرى اياك يفتقر الى شكر. [ مناجات الشاكرين از مناجات خمس عشره. ]
توفيق شكر به درگاه تو نيازمند شكر ديگرى است.
اين است كه مولا على عليه السلام مى فرمايد: المومن بين نعمه و خطيئه لا
يصلحهما الا الشكر و الاستغفار [ مناجات الشاكرين از مناجات خمس عشره. ]
مومن، در ميانه نعمت است و خطا و به صلاح نمى آورد آنها را مگر شكر و
استغفار.
و امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
فيجب ان تكون نفس المومن على كل حال فى شكر او عذر [ مصباح الشريعه و مفتاح
الحقيقه. ]
پس واجب است كه مومن در همه حال يا مشغول شكر باشد يا در كار عذر.
ابوذر در پاسخ سئوال كيف اصبحت؟ مى گويد: اصبحت اشكر ربى و اشكوا نفسى. [
مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه. ]
و اين است معناى يبيت حذرا و يصبح فرحا. كه امام على عليه السلام در صفت
متقين مى فرمايد.
و اكنون تاملى بايد بر ذكر و شكر كه اين دو چيستند و توفيق دستيابى به آنها
چگونه حاصل مى شود.
گفته اند حقيقت ذكر آن است كه هر چه جز مذكور است، اندر ذكر فراموش كنى [ خلاصه
شرح تعرف. ] و طبيعى است كه اين ذكر، ذكر دل است، نه زبان چرا كه فراموشى صفت
دل است نه زبان، و بر اين اساس دائم الذكر آن نيست كه دائم فقط لب به ذكر خدا
مى جنباند، دائم الذكر كسى است كه دائم در خلوت دل، كسى را جز خدا راه نمى دهد.
امام على عليه السلام مى فرمايد: الذكر نور العقل و حياه النفوس و جلاء
الصدور [ غررالحكم- جلد 2. ]
ذكر نور عقل است و حيات جانها و صيقل و جلاء سينه ها.
و نيز مى فرمايد:
الذكر مفتاح الانس [ غررالحكم- جلد 1. ]
ذكر حقتعالى و يادآورى او كليد انس و آرام به اوست. هر كه خواهد او را انس و
آرام به حقتعالى و انقطاع و بريدگى از خلق حاصل شود، پس به ذكر خدا متوسل شود.
و الذكر لذه المحبين [ غررالحكم- جلد 1. ]
ذكر لذت عاشقان است.
حضرت رسول اكرم- صلى الله عليه و آله- مى فرمايد: جبرئيل بر من نازل شد و
گفت: خدايت سلام مى رساند و مى فرمايد:
كل ساعه تذكرنى فيها فهى لك عندى مدخره و كل ساعه لا تذكرنى فيها فهى منك
ضائعه [ حديث قدسى. ]
هر ساعتى كه در آن مرا ياد كنى نزد من اندوخته اى و آن ساعتى كه مرا ياد
نكنى ضايع و تباه شده است.
پس از عمر تنها آن لحظاتى ارزشمند است كه ياد خدا در آن است و باقى همه به
صراحت كلام پروردگار تلف شده است.
و هم او جل و علا مى فرمايد: اذكرنى اذكركم نعمتى، اذكرنى بالطاعه و العباده
اذكركم بالنعم و الاحسان و الرحمه و الرضوان [ :حديث قدسى. ]
مرا ياد كنيد تا با نعمتهايم يادتان كنم و مرا به اطاعت و بندگى ياد كنيد تا
با نعمتها و احسان و رحمت و رضوان يادتان كنم.
پس ياد خداوند تنها به ذكر لسان و تسبيح و تكبير نيست. آنكه در مسير اطاعت
خدا گام مى زند و در فضاى عبوديت او تنفس مى كند، آنكه آب از چشمه اخلاص مى
نوشد، آنكه در همه جا به دنبال رضاى او مى گردد، به ذكر و ياد خدا مشغول است،
اگر چه خاموش و بى زبان باشد.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: من كان ذاكرا على الحقيقه فهو مطيع و من
كان غافلا عنه فهو عاص و الطاعه علامه الهدايه و المعصيه علامه الضلاله و
اصلهما من الذكر و الغفله [ بحارالانوار جلد نوزدهم. ]
هر كه به ياد خداست، حقيقتا او مطيع خداست و هر كه غافل است از ذكر خداوند،
عاصى و گنهكار است كه طاعت علامت هدايت است و معصيت علامت ضلالت.
و اصل و اساس هدايت و ضلالت در ذكر و غفلت است. و چنين است كه مولا على عليه
السلام مى فرمايد: من عمر قلبه بدوام الذكر حسنت افعاله فى السر و الجهر [
غررالحكيم جلد 5. ]
هر كه دل را به ياد خدا آباد گرداند، كارهاى آشكار و نهانيش نيكو مى شود.
حضرت موسى به خداوند عرض كرد:''پروردگارا! آيا تو به من نزديكى تا آهسته سخن
بگويم يا دورى تا فرياد بزنم؟''
خداوند فرمود:''يا موسى انا جليس من ذكرنى''
اى موسى! من همنشين آن كسم كه مرا ياد كند.
موسى عرض كرد:''كيست كه در پناه توست روزى كه پناهى جز پناه تو نيست؟''
فرمود: الذين يذكروننى فاذكرهم و يتحابون فى فاحبهم. اولئك الذين ان اردت ان
اصيب اهل الارض بسوء ذكرتهم فدفعت عنهم بهم [ حديث قدسى. ]
آنانكه مرا ياد كنند، پس من نيز آنها را ياد كنم و به خاطر خشنودى من با هم
دوستى نمايند و من نيز آنها را دوست دارم. اينانند كه چون بخواهم زمينيان را
بلايى نازل گردانم، به خاطر آنها بلا را از اهل زمين دفع مى كنم.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: و اجعل ذكر الله من اجل ذكره لك فانه ذكرك
و هو غنى عنك فذكره لك اجل و اشهى و اتم من ذكرك له و اسبق [ مصباح الشريعه و
مفتاح الحقيقه. ]
به دليل اين كه خدا هميشه به ياد توست، به ياد او باش چرا كه خداوند عالم با
اينكه از تو غنى است و محتاج تو نيست، هميشه به ياد توست. پس ياد كردن او تو را
بزرگتر و مرغوبتر و تمامتر و سابقتر است از ياد كردن تو او را.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:''روزى نمى گذرد مگر اينكه
خداوند عزوجل ندا مى دهد كه: عبدى ما انصفتنى اذكرك و تنسى ذكرى و ادعوك الى
عبادتى و تذهب الى غيرى...'' [ حديث قدسى. ]
بنده من! با من به انصاف رفتار نمى كنى، من تو را ياد مى كنم و تو مرا از
ياد مى برى. من تو را به بندگى خودم مى خوانم و تو رو سوى ديگر مى كنى...
و هم از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه چون بنده در نيمه شب تار
با خداى خود خلوت كند و راز و نياز بنمايد، پروردگار متعال نورى در دلش جاى دهد
و چون گويد: يا رب، يا رب! پروردگار بزرگ او را ندا كند: لبيك عبدى سلنى اعطك و
توكل على اكفك.
لبيك! بنده ى من بخواه تا به تو بدهم، بر من توكل كن تا تو را كفايت كنم.
سپس به فرشتگانش مى فرمايد: ملائكتى انظروا الى عبدى فقد تخلى بى فى جوف
الليل المظلم و البطالون لا هون و الغافلون نيام اشهدوا انى قد غفرت له
اى فرشتگانم! بنده ى مرا نظاره كنيد كه در دل شب تار با من خلوت كرده و
بيهودگان در بازيند و غافلان در خواب. گواه باشيد كه من او را آمرزيدم.
و هم خداوند جل و علا مى فرمايد: من شغل بذكرى عن مسالتى اعطيته افضل ما
اعطى من سالنى [ حديث قدسى. ]
اگر كسى آنچنان غرق ياد من گردد كه خواسته هاى خويش را از ياد ببرد، به او
بيش از آنچه ديگران مى طلبند خواهم داد.
اكنون كه تا حدودى گفته آمد كه ذكر چيست؟، ذاكر كيست؟، و مقام او در نزد
خداوند چگونه است؟ تاملى بايد كرد بر ديگر حال بايسته ى انسان يعنى شكر، كه
چيست و شاكر، كه كيست؟
الحمد لله رب العالمين
حضرت امام على- سلام الله عليه- مى فرمايد:
ان لله تعالى فى كل نعمه حقا من الشكر فمن اداه زاده منها و من قصر عنه خاطر
بزوال نعمته. [ غررالحكم. ]
مر خداى تعالى را در هر نعمتى حقى است از شكر، هر كه آنرا به جا آورد،
خداوند افزونش كند و هر كه تقصير كند از آن خود را مشرف بر زوال نعمت كرده است.
و هم او مى فرمايد: النعمه موصوله بالشكر و الشكر موصول بالمزيد و هما
مقرونان فى قرن فلن ينقطع المزيد من الله سبحانه حتى ينقطع الشكر من الشاكر .
نعمت پيوسته است به شكر و شكر پيوسته است به زيادتى و هر دو همراهند در يك
شاخ، پس بريده نمى شود زيادتى از خداى سبحان تا اينكه بريده شود شكر از
شكركننده. [ غررالحكم- جلد اول. ]
از امام صادق عليه السلام نقل است كه فرمود: فى كل نفس من انفاسك شكر لازم
بل الف او اكثر. [ مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه. ]
هر نفسى از نفسهاى تو را شكرى لازم است بلكه هزار شكر و بيشتر.
حضرت امام على عليه السلام مى فرمايد: اذا وصلت اليكم اطراف النعم فلا
تنفروا اقصاها بقله الشكر. [ غررالحكم- جلد 3. ]
هر گاه كناره هاى نعمتها بر شما رسيد. انتها و تمامى آنها را با كمى شكر
فرارى ندهيد.
و در مقام و منزلت شكر همين بس كه خداوند توفيق آن را سارى و جارى در ميان
همه ى خلايق قرار نداده و اين گوهر آنچنان در نزد حضرتش نفيس و ارزشمند بوده كه
به تعداد كمى از بندگان خويش اختصاصش داده و فرموده: و قليل من عبادى الشكور. و
كمى از بندگان من شكورند.
بايد دانست كه شكر را اقسام و مراحلى است كه آدمى حتى وقتى كه توفيق نيل به
دامنه ى اين كوه را يافت، قله هاى متعددى را در پيش رو دارد كه پس از صعود بر
آنها مى تواند از آنجا بر چكاد شكر يعنى عجز از شكر چشم بدوزد.
يك مرحله از شكر، دانستن نعمتها از جانب خداوند است و اين پست ترين و پائين
ترين مرحله شكر است. از شيخ ابى سعيد خراز نقل است كه: شكر مقر آمدن است مر
منعم را و اقرار دادن به پروردگارى خداى عزوجل. [ خلاصه ى شرح تعريف. ]
حضرت داوود "ع" در ضمن راز و نياز با خداوند عرض مى كند:''پروردگارا! آدم را
به يد قدرت خود آفريدى و او را پدر همه ى پيامبران و اولياء خود قرار دادى و
فرشتگان را فرمان دادى كه او را سجده كنند. او چگونه شكر تو را گزارد و تو را
سپاس گفت؟''
خطاب آمد: انه اعترف ان ذلك من عندى فكان اعترافه بذلك حق شكرى. [ حديث
قدسى. ]
آدم اعتراف كرد كه همه ى اينها از جانب من است و اعتراف اينگونه ى او
سپاسگزارى من بود.
و امام صادق عليه السلام در شرح اين مرحله از شكر مى فرمايد: و ادنى الشكر
رويه النعمه من الله من غير عله يتعلق القلب بهادون الله عز و جل. [ مصباح
الشريعه و مفتاح الحقيقه. ]
پست ترين مرتبه ى شكر الهى ديدن نعمتهاست از جانب خداى تعالى و او را منعم
حقيقى دانستن و غير او را موجد مستقل در ايجاد هيچ چيز ندانستن.
و نيز مى فرمايد: من انعم الله عليه بنعمه فعرفها بقلبه فقد ادى شكرها. [
اصول كافى- جلد 3. ]
خداوند هر نعمتى به بنده اى بدهد و او آن را با قلب خويش بشناسد و درك كند
شكرش را ادا كرده.
مرحله ديگر شكر عبارت است از نعمتها را در جهت حلال خداوند صرف كردن و به
حرام نيالودن. و به عبارتى نعمتهاى خداوند را وسيله ى تقرب به او قرار دادن.
امام صادق سلام الله عليه مى فرمايد: شكر النعمه اجتناب المحارم... [ اصول
كافى. ]
شكر نعمت، كناره گيرى از حرامهاست.
و هم از اوست كه: و الرضا بما اعطى و الا يعصيه بنعمته او يخالفه بشى ء من
امره و نهيه بسبب نعمته. [ مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه. ]
شكر، راضى بودن به آنچه خدا داده و عصيان نكردن اوست به نعمت او، يعنى نعمت
او را به معصيت صرف نكردن.
نوع ديگر از شكر بخشيدن تمام يا قسمتى از نعمات است به ديگر خلايق.
امام على- سلام الله عليه- در اين باره مى فرمايد: اذا انعمت بالنعمه فقط
قضيت شكرها. [ غررالحكم جلد 3. ]
هر گاه انعام كنى به نعمت، شكر آن را به جاى آورده اى.
محمد غزالى عمل شكر را به دل، زبان و تن مى داند و مى گويد:''شكر به دل آن
بود كه همه ى خلق را خير خواهد و در نعمت بر هيچ كس حسد نكند. و اما به زبان
آنكه شكر مى كند و الحمدلله مى گويد و در همه ى احوال و شادى به منعم اظهار مى
كند... و اما عمل به تن آن است كه همه اعضاء نعمت است از جهت وى، اندر آن به
كار دارى كه براى آن آفريده است و همه را براى آخرت آفريده است و محبوب وى از
تو آن است كه بدان مشغول باشى. چون نعمت وى در محبوب وى صرف كردى، شكر
گزاردى.'' [ كيمياى سعادت. ]
از ديگر مراحل شكر ''غايب گشتن است از شكر به ديدن منعم. يعنى نعمت به ذات
خويش بزرگ نيست، بزرگى نعمت اندر بزرگى منعم است.'' [ خلاصه ى شرح تعرف . ]
بالاترين و كاملترين مرحله ى شكر اظهار عجز است از سپاسگزارى نعمات خداوند،
چه نعماتى كه خود او شمردنش را براى آدميان محال مى داند. و خلايق را عاجز مى
داند از احصاء آنها، [ و ان تعدوا نعمه الله لا تحصوها، سوره ابراهيم، آيه 34.
] شكر آن نعمتها و سپاسگزارى آن مستوجب عجز و ناتوانى بيشترى است. خداوند به
موسى "ع" وحى فرمود: يا موسى اشكرنى حق شكرى.
اى موسى! آنچنان كه شايسته است مرا شكر گزار!
موسى عرض كرد:''خدايا تو را چگونه سپاس بگزارم؟ هر شكرى كه تو را بنمايم آن
هم نعمتى است از جانب تو.''
و خداوند فرمود: الان شكرتنى حين قلت: ان ذلك منى. [ حديث قدسى. ]
الان شكر مرا بجا آوردى كه گفتى آن هم از جانب من است.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: و تمام الشكر اعتراف لسان السر