متقين گلهاي سرسبد آفرينش

سيد مهدى شجاعى

- ۸ -


لباس ميش و دل گرگ

از ديگر آفات علم كه از همان ابتدا انسان را به مخاطره مى افكند، انگيزه جستن و يافتن علم است. بيم آن مى رود كه ذره اى آتش ناخالصى و بى مراعاتى خرمن علم و حتى ايمان و عمل آدمى را به تباهى بكشد.

حضرت سيدالمرسلين- صلى الله عليه و آله- در وصاياى خويش به ابوذر مى فرمايد: من ابتغى العلم ليخدع به الناس لم يجدريح الجنه. [ مكارم الاخلاق. ]

هر كه تحصيل علم براى فريب مردم كند بوى بهشت را استشمام نخواهد كرد.

و هم از اوست اين كلام كه: و من طلب علما ليصرف به وجوه الناس اليه لم يجدريح الجنه.

هر كه علم را براى كسب شهرت و جلب خاطر مردم طلب كند، بوى بهشت را نخواهد شنيد.

خداوند به يكى از پيامبرانش مى فرمايد:

قل للذين يتفقهون لغير الدين و يتعلمون بغير العمل و يطلبون الدنيا لغير الاخره. يلبسون للناس ثوب الكباش و قلوبهم كقلوب الذئاب.

السنتهم احلى من العسل و اعمالهم امر من الصبر. اياى تخادعون؟ و بى تستهزئون؟ لاتيحن لكم فتنه تذر الحكيم حيرانا. [ حديث قدسى. ]

بگو به آنان كه فقه را براى غير دين خدا مى آموزند و علم را براى غير عمل تحصيل مى كنند و دنيا را جز براى آخرت مى خواهند در ميان مردم لباس ميش بر تن دارند اما دلهايشان دلهاى گرگان است. زبانهايشان شيرينتر از عسل است و كردارشان تلخ تر از صبر. مرا فريب مى دهيد؟ و مرا مسخره مى كنيد؟ به آنچنان فتنه اى دراندازمتان كه حكيمان حيران بمانند.

و نبايد آدمى از همان ابتداى راه كه به تحصيل علم دست مى يازد، انگيزه اى غير الهى داشته باشد تا مغضوب خداوند واقع شود.

هر مرحله از اين راه پرخطر كه عالم به جز خدا دل به سوئى بكشاند و تمناى غير او كند، خداوند راهزنش مى خواند و شيرينى مناجاتش را از او دريغ مى كند.

همچنان كه به حضرت داوود مى فرمايد:

لا تجعل بينى و بينك عالما مفتونا بالدنيا فتصدك عن طريق محبتى. فان اولئك قطاع طريق عبادى المومنين ان ادنى ما انا صانع بهم: ان

انزع حلاوه مناجاتى من قلوبهم. [ حديث قدسى. ]

اى داوود! عالم شيفته ى دنيا را بين من و خودت قرار مده كه تو را بازمى دارد از دوستى من.

چرا كه آنان قطاع طريق بندگان مومن منند و كمتر كارى كه با آنان مى كنم اين است كه شيرينى مناجاتم را از دلهايشان مى برم.

و هم او جل و علا به حضرت داوود مى فرمايد: ان اهون ما انا صانع بعالم غير عامل بعلمه من سبعين عقوبه باطنيه ان اخرج من قلبه حلاوه ذكرى. [ بحارالانوار- جلد 1. ]

كمترين كارى كه با بنده ى عالم غيرعامل مى كنم از هفتاد عقوبت باطنى! آن است كه حلاوت و شيرينى ذكرم را از دلش سلب مى كنم.

و شايد مهلك ترين خطرها در اين راه همان عمل نكردن به دانسته هاست، كه حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

و اعلم ان قليل العلم يحتاج الى كثير العمل لان علم ساعه يلزم صاحبه استعمال طول العمر. [ مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه. ]

بدان كه علم اندك مستدعى و محتاج عمل بسيار است چرا كه آنچه در يك ساعت از علم اندوخته مى شود صاحبش را عمرى ملزم به انجام و عمل آن مى كند.

حضرت رسول- صلوات الله عليه و آله و سلم- مى فرمايد: ان شر الناس منزله عندالله يوم القيامه عالم لا ينتفع بعلمه... [ مكارم الاخلاق. ]

بدترين و پست ترين مقام در قيامت از آن عالمى است كه از علم خود بهره نگيرد.

و بهره گرفتن از علم براى خود جز عمل به آنچه مى تواند باشد؟

چرا كه تعليم دادن، بهره ديگران است و زكات علم و آنچه براى آدمى مى ماند عمل مخلصانه است آنچه را كه دريافته است.

حضرت عيسى- على نبينا و آله و عليه السلام- مى فرمايد: ديدم سنگى را بر وى نقش بود كه: مرا برگردان! برگرداندم، در باطن سنگ نوشته بود كه: هر كه عمل نكرد به آنچه ندانسته است شوم است بر او طلب كردن آنچه ندانسته است. و مردود است بر او آنچه دانسته است و عمل نكرده يعنى كيفيت و حلاوت آنچه دانسته است هم از او محو مى شود.

حضرت رسول صلوات الله عليه و آله مى فرمايد: نعوذ بالله من علم لا ينفع و هو العلم الذى يضاد العمل بالاخلاص. [ مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه. ]

به خدا پناه مى بريم از علمى كه نفع نداشته باشد و آن علمى است كه مقارن عمل نباشد و از اخلاص تهى باشد.

و هم او مى فرمايد: العلماء كلهم هلكى الا العاملون و العاملون كلهم هلكى الا المخلصون و المخلصون على خطر. [ فلسفه اخلاق الاسلاميه. ]

علماء همگى در معرض نيستى اند مگر عمل كنندگان، و عمل كنندگان همگى در معرض فنايند مگر مخلصان و مخلصان در معرض خطرند. از حضرت على صلوات الله و سلامه عليه نقل كرده اند كه فرموده است: ما يسرنى ان لومت طفلا و ادخلت الجنه و لم اكبر فلم اعرف ربى فان اعلم الناس بالله اشدهم خشيه و اكثرهم عباده و احسنهم فى الله صحبه. [ مهناج العابدين. ]

شادمان نمى گشتم اگر در كودكى مى مردم و به بهشت وارد مى شدم و بزرگ نمى شدم و خدا را نمى شناختم كه عالمترين مردم به خدا ترسنده ترين مردم است از وى و بسيار عبادت كننده تر و به صحبت با خدا نيكوتر.

امام صادق عليه السلام صفات عالم، معلم و متعلم را اينگونه تبيين مى فرمايد:

و العالم حقا هو الذى ينطق عنه اعماله الصالحه و اوراده الزاكيه و صدقه تقواه لا لسانه و مناظرته و معادلته و تصاوله و دعواه...

عالم حقيقى كسى است كه كردار او گواهى دهد به علم او، يعنى عملهاى نيكو و پسنديده از او صادر شود و شغل و كار او محمود باشد. و نيز تقوى مصدق او باشد بر علم. يعنى با وجود عمل صالح بايد متقى و پرهيزگار هم باشد.

نه آنكه زباندار باشد و با وجود جهل و نادانى از زور زبان و حرافى بر اكثر فائق آيد و دعوى دانش و علم كند و از عمل عارى باشد و در تحت آيه ى كريمه ى ''يقولون ما لا يفعلون'' مندرج باشد.

و المعلم يحتاج الى عقل و رفق و شفقه و نصح و حلم و صبر و بذل.

و معلم محتاج اين صفات است: اول آنكه عاقل باشد، يعنى آنچه تعليم مى دهد از روى دانش باشد نه از روى شك و وهم.

دوم آنكه صاحب رفق و ملايمت باشد، كه اگر متعلم در تحقيق مساله ايستادگى نمايد غيظ و خشم بر او استيلا نيابد.

سوم آنكه مشفق و مهربان باشد به متعلم، چه به قدر اشفاق معلم، افاضه ى علوم به متعلم مى شود.

چهارم آنكه تعليم او خالص باشد از اغراض فاسده كه بدون اخلاص توفيق به هيچ كار ميسر نيست خصوص تحصيل علم.

پنجم آنكه حليم باشد...

ششم آنكه صبر و شكيبايى داشته باشد كه در تحقيق مسائل به تانى و درنگ پيش رود و از سرعت و عجله محترز باشد و با متعلم اگر مدركش پست باشد خشونت نكند .

هفتم آنكه بذل علم كند، يعنى هر گاه كسى را قابل تربيت داند و آن كس از او طلب تعلم نمايد مضايقه نكند.

و المتعلم يحتاج الى رغبه و اراده و فراغ و نسك و خشيه و حفظ و حزم.

و متعلم نيز محتاج اين صفات است:

اول آنكه رغبت بسيار به تحصيل علم داشته باشد.

دوم آنكه اراده اى سخت و محكم در طلب علم داشته باشد.

سوم آنكه فارغ البال باشد.

چهارم آنكه با عبادت و تقوى باشد.

پنجم آنكه ملازم خوف و خشيت الهى باشد. ششم آنكه از هر چه منافى حفظ است، اجتناب كند.

هفتم آنكه مقويات تعقل را به كار برد و از منافيات آن احتراز نمايد. [ مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه. ]

و قل رب زدنى علما.

و بگو خدايا بر دانشم بيفزا!

آدمى است و صبر او

و قصدا فى غنى و خشوعا فى عباده و تجملا فى فاقه و صبرا فى شده.

و از ديگر نشانه هاى متقين اينكه:

ميانه رواند در عين توانگرى و خاشعند در عبادت و بندگى و آراسته اند در فقر و درماندگى و شكيبا و صبورند در مصيبت و سختى و بيچارگى.

اشارت:

عبدالله بن مسعود مى گويد: روزى با پنج تن از اصحاب بر حضرت رسول صلى الله عليه و آله وارد شديم و در آن وقت به چنان قحطى شديدى گرفتار بوديم كه چهار ماه جز آب و شير و برگ درختان، براى خوردن هيچ نيافته بوديم. به حضرتش عرض كرديم:''يا رسول الله! تا كى بايد گرفتار اين قحطى و گرسنگى باشيم؟'' حضرت فرمودند:''تا زنده ايم! پس مدام خدا را سپاس بگذاريد كه من كتب آسمان را كه بر من و انبياء پيش از من نازل گشته است خوانده ام و در هيچكدام نيافته ام كه جز شكيبايان و صابران كسى به بهشت رود.''

سپس حضرت يكى يكى آيات قرآن را در اين رابطه برمى شمرند:

يا ابن مسعود قال الله تعالى:

انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب. [ اجر صابران از اندازه بيرون است. سوره ى الزمر- آيه ى 10. ]

اولئك يجزون الغرفه بما صبروا. [ آنان غرفه هايى را در بهشت در برابر صبر خود پاداش مى گيرند. سوره ى الفرقان- آيه ى 75. ]

انى جزيتهم اليوم بما صبروا انهم هم الفائزون. [ من امروز صبرشان را پاداش مى دهم، آنانند رستگاران، سوره ى المومنون، آيه ى 111. ]

يا ابن مسعود قال الله تعالى:

و جزاءهم بما صبروا جنه و حريرا. [ پاداش صبرشان بهشت و حرير است. سوره ى الانسان آيه ى 12. ]

اولئك يوتون اجرهم مرتين بما صبروا. [ اجر آنان به دليل صبرشان دو برابر است. سوره ى القصص- آيه ى 54. ]

ام حسبتم ان تدخلوا الجنه و لما ياتكم مثل الذين خلوا من قبلكم مستهم الباساء و الضراء. [ گمان مى كنيد كه به بهشت خواهيد رفت در حالى كه نمونه ى مشكلات و سختيهاى امتهاى پيشين به شما نرسيده كه چه سختيها و رنجهاى جانكاهى به آنان رسيده. سوره ى البقره آيه ى 214. ]

و لنبلونكم بشى ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرين. [ و شما را به يكى از اين امور: ترس و گرسنگى و كمبود مال و فرزند و آذوقه مى آزمائيم و به صابرين بشارت ده. سوره ى البقره- آيه ى 155. ] ابن مسعود مى گويد از حضرت سئوال كرديم كه:''كيانند اين صابرين؟'' حضرت رسول اكرم- صلى الله عليه و آله و سلم- پاسخ مى فرمايد كه: الذين يصبرون على طاعه الله و اجتنبوا معصيته الذين كسبوا طيبا و انفقوا قصدا و قدموا فضلا فافلحوا و اصلحوا.

آنانكه صبر مى كنند بر طاعت خدا و پرهيز مى كنند از معصيت خدا. آنانكه جز حلال، كسب نمى كنند و در خرج و بذل، جز از طريق قصد و ميانه نمى روند و مازاد بر نياز خود را انفاق مى كنند پس به فلاح و صلاح نائل مى شوند. [ مكارم الاخلاق. ]

خداوند تبارك و تعالى به حضرت داوود وحى فرمود: تخلق باخلاقى انى انا الصبور و الصابر ان مات مع الصبر، مات شهيدا و ان عاش، عاش عزيزا [ حديث قدسى. ]

متخلق شو به اخلاق من و چون من باش در اخلاق و رفتار و كردار، كه من صبور و شكيبايم. انسان صابر اگر صبور بميرد شهيد مرده است و اگر بماند عزيز مانده است.

از امام صادق سلام الله عليه نقل شده كه فرمود: اذا دخل المومن فى قبره، كانت الصلوه عن يمينه و الزكاه عن يساره و البر مظل عليه و يتنحى الصبر ناحيه، فاذا دخل عليه الملكان اللذان يليان مسالته قال الصبر للصلاه و الزكاه و البر. دونكم صاحبكم فان عجزكم عنه فانا دونه. [ اصول كافى- جلد 3. ]

آنگاه كه مومن به قبر درآيد نماز در سمت راست او و زكات در سمت چپ او واقع مى شود و نيكيهايش بر سر او سايه مى اندازد و صبر در گوشه اى مى آرامد. و آنگاه كه دو فرشته ى متصدى سئوال و جواب به قبر وارد مى شوند. صبر به نماز و زكات و نيكيها مى گويد:''دريابيد همراه خود را و اگر درمانديد من به ياريش خواهم شتافت.''

امام باقر عليه السلام فرمود: پدرم زين العابدين به هنگام وفات، مرا به سينه اش چسباند و فرمود: پسر جان! به تو وصيت مى كنم آنچه را كه پدرم به هنگام مرگش مرا وصيت كرد و آنچه پدرش او را وصيت فرمود كه:

يا بنى اصبر على الحق و ان كان مرا. [ غررالحكم- جلد 1. ] پسر جان بر حق صبور و شكيبا باش اگر چه تلخ باشد.

چنين به دست مى آيد از روايات و احاديث و اقوال بزرگان كه ''آدمى است و صبر او'' و عظمت هر كس به ميزان ظرفيت اوست در مواجهه با بلايا و مصائب. و نيز منزلت و مقام آدمى نيز در آخرت رهين و منوط به ميزان صبر و استقامت اوست در دنيا.

و شايد مفهوم كلام برترين اسوه صبر و مولاى صابران- على عليه السلام- كه مى فرمايد:''الصبر ملاك'' [ غررالحكم- جلد 3. ] و ''حسن الصبر ملاك كل امر'' همين باشد.

خداوند جل و علا خود در مورد قيامت صابر چنين مى فرمايد: اذا وجهت الى عبد من عبادى مصيبه فى بدنه او ماله او ولده ثم استقبل ذلك بصير جميل استحييت منه القيامه ان انصب له ميزانا و انشر له ديوانا. [ حديث قدسى. ]

هر گاه بنده اى از بندگانم را به مصيبتى در بدن يا مال يا فرزند مبتلا كنم و او آن مصيبت را با صبرى زيبا استقبال كند، من حيا مى كنم كه در قيامت برايش ترازويى نصب كنم يا ديوانى برپا نمايم.

و هم او جل و علا در مورد حيات و ممات صابر چنين مى فرمايد: اذا ابتليت عبدى ببلاء فصبر و لم يشكنى الى هواده ابدلته لحما خيرا من لحمه. و دما خيرا من دمه، فان ابراته يبراء و لا ذنب له و ان توفيته فالى رحمتى.

هر گاه بنده اى را به بلايى مبتلا گردانم سپس آن بنده صبر را شعار خود سازد و نزد هر پرسنده از ما شكايت نياغازد، ما گوشتى معنوى بهتر از گوشت صورى در او پوشانيم و خونى روحانى بهتر از خون جسمانى در باطن او روان گردانيم. پس اگر او را شفا دهيم، او ساخ غبار آثام را از دامن همت او بنشانيم و اگر قبض روحش كنيم، او را به منزل روح و ايمان برسانيم. [ مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه. ]

مولا على عليه السلام مى فرمايد: من كنوز الجنه البر و اخفاء العمل و الصبر على الرزايا و كتمان المصائب. [ تحف العقول. ]

از گنجينه هاى بهشت، نيكى است و كار بى ريا و صبر بر مصيبتها و نهان كردن گرفتاريها.

يونس بن يعقوب مى گويد امام صادق به من فرمان داد كه نزد مفضل بروم و او را در عزاى اسماعيل تسليت بگويم و فرمود به فضل سلام برسان و به او بگو ما به عزاى اسماعيل مبتلا شديم و صبر كرديم، تو هم صبر كن چنانكه ما صبر كرديم، ما اراده اى كرديم و خداوند را اراده اى ديگر بود و ما دل و جان تسليم اراده ى خداوند كرديم. [ اصول كافى- جلد 3. ]

مروى است كه فرزندى از حضرت داوود فوت كرد و داوود در مرگ او حزين شد و خداوند به او وحى فرمود كه:

يا داوود! ما كان يعدل هذا لولد عندك؟

اى داوود اين فرزند در نزد تو چقدر ارزش داشت؟

عرض كرد كه: كان يعدل عندى ملا الارض ذهبا.

به اندازه وزن زمين از طلا برايم ارزش داشت.

خداوند فرمود: فلك عندى يوم القيامه ملا الارض ثوابا. [ حديث قدسى. ]

در قيامت به اندازه ى وزن زمين به تو ثواب و پاداش خواهم داد.

رميضا ام سليم، زن ابوطلحه گفت:''شوهر من از خانه غايب بود و پسرى از من فرمان يافت. جامه بر وى پوشيدم، چون بازآمد گفت بيمار چگونه است؟''

گفتم:''هيچ شبى بهتر از امشب نبوده است.''

پس طعام بياورديم و سير بخورد و خويشتن بياراستم بهتر از آنكه هر شبى، تا حاجت خويش از من برگرفت، پس گفتم:''چيزى عاريت به فلان

همسايه دادم، چون بازخواستم بسيار فرياد بكرد.

گفت:اين عجب است، سخت ابله مرد مانند.

پس گفتم:آن پسرك تو هديه خداى تعالى بود و به نزديك ما عاريت بود، اكنون خداى تعالى بازخواست و ببرد.

گفت: انا لله و انا اليه راجعون

و بامداد با رسول- صلى الله عليه و آله- اين حكايت بكرد كه دوش چه رفت.

گفت:شب دوشين بر شما مبارك بود كه بزرگ شبى بوده است.

آنگاه رسول گفت- صلى الله عليه و آله- اندر بهشت شدم رميضا، زن ابوطلحه را ديدم. [ كيمياى سعادت. ]

صابر مى گويد از حضرت صادق- عليه السلام- سئوال كردم كه صبر جميل چيست؟ فرمود: ذلك صبر ليس فيه شكوى الى الناس [ اصول كافى- جلد 3. ]

صبرى كه در آن گله و شكوى نزد مردم نباشد.

و به عبارتى صبر جميل آن است كه صاحب مصيبت را از ديگران باز نشناسند. [ كيمياى سعات. ]

و مولا على عليه السلام مى فرمايد: الصبر صبران صبر على ما تكره و صبر عما تحب. [ غررالحكم- جلد 2. ]

صبر، دو صبر است: يكى صبر بر آنچه دوست ندارى و ديگر صبر در برابر آنچه دوست دارى! عبدالرزاق گيلانى در شرح صبر چنين مى گويد:بايد دانست كه اسامى صبر به حسب حال مختلف مى گردد و در هر محل اسمى ديگر مناسب آن حال بر او اطلاق كرده مى شود، مثلا اگر صبر بر مصائب بود، آن را صبر خوانند و از اسم حقيقى او در اين محل عدول نكنند.

و اگر از شهوت بطن و فرج بود، آن را عفت خوانند و اگر در حال حرب و مقاتله بود آن را شجاعت خوانند و مقابل آن جبن است. و اگر در حال فروخوردن خشم بود آن را حلم خوانند و مقابل آن تهتك است. و اگر در حال ظهور نائبه اى از نوائب روزگار باشد، آن را سعت صدر خوانند و مقابل آن ضجر است و اگر در اخفاى كلام بود آن را كتمان سر خوانند و مقابل آن اذاعت است و اگر صبر از فضول مال بود ، آن را زهد خوانند و مقابل آن حرص است. و اگر صبر بر قدر يسير بود از حظوظ ، آن را قناعت خوانند و مقابل آن شره است. و بر اين قياس عارف چون به نظر بصيرت تامل كند اكثر ابواب ايمان را در اين صفت بيابد.[ مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه. ]

و حضرت امام على- سلام الله عليه- مى فرمايد: افضل الصبر الصبر عن المحبوب. [ غررالحكم- جلد 2. ]

برترين صبر، صبر از دوست داشتنيهاست.

در عرصه حلال

و طلبا فى حلال و نشاطا فى هدى و تحرجا عن طمع و از ديگر نشانه هاى متقين، اينكه جوياى حلالند، روزى خويش را تنها در عرصه ى حلال جستجو مى كنند و در مسير حرام گام نمى نهند. دلخوشند از هدايتى كه بدان دست يافته اند و مسرورند از فضاى رشدى كه در آن تنفس مى كنند. از طمع بدورند و پرنده ى دلشان بر گرد بام آز پرواز نمى كند.

اشارت:

خداوند جل و علا مى فرمايد:

و العمل مع اكل الحرام كناقل الماء فى المنخل [ حديث قدسى. ]

طاعت، عبادت و عمل در عين خوردن حرام به حمل آب مى ماند با غربال.

چنين نيست كه عبادت و عمل صالح در دفترى گرد آيد و خوردن مال حرام در دفترى ديگر و سبك و سنگين شود و اگر كفه ى عبادت چربيد رستگارى را به دنبال آورد.

مال حرام مجال ثبت عبادت نمى دهد، همچنانكه در اين دنيا نيز به وضوح، حال عبادت.

حضرت رسول صلى الله عليه و آله روزى مى فرمود:هر لا اله الا الله كه گوينده اى بگويد، درختى در جنت براى خود تدارك مى كند.

يكى گفت:پس چه باغها كه من در بهشت براى خود تدارك ديده ام، چه درختان انبوه و سر به فلك كشيده اى...

حضرت فرمود:آرى، اگر به آتش سيئه اى درختان باغ را به تباهى نكشانده باشى.

و چنين است طاعت و عبادت خورنده ى مال حرام كه به تعبير خداوند آب در غربال مى برد.

حضرت ختمى مرتبت- صلى الله عليه و آله- در وصاياى خويش به ابوذر مى فرمايد: يا اباذر! الدنيا مشغله للقلوب و الابدان و ان الله تبارك و تعالى سائلنا عما نعمنا فى حلاله فكيف بما انعمنا فى حرامه [ مكارم الاخلاق. ]

اى ابوذر! دنيا مشغول كننده دلها و بدنهاست و خداوند تبارك و تعالى از حلالش حساب مى كشد، چه رسد به حرام.

و در جاى ديگر مى فرمايد: فى حلالها حساب و فى حرامها عقاب [ منهاج العابدين. ] در حلالش حساب است و در حرام آن عقاب.

و اگر چنين نبود خداوند كى مى فرمود كه: ثم لتسالن يومئذ عن النعيم [ قرآن، سوره ى تكاثر آيه ى 8. ]

سپس در آن روز از نعمتها بازپرسى شويد.

و حضرت سيدالمرسلين- عليه افضل صلوات المصلين- مى فرمايد: العباده عشره اجزاء تسعه منها فى طلب الحلال [ جامع السعادت جلد 2. ]

عبادت ده جزء است كه نه تاى آن در طلب حلال است

و هم او مى فرمايد: من اكل الحلال اربعين يوما نور الله قلبه و اجرى ينابيع الحكمه من قلبه الى لسانه. [ فلسفه الاخلاق اللاسلاميه. ]

هر كس چهل روز جز حلال نخورد، خداوند قلبش را نورانى مى كند و حكمت را از قلب او به زبانش جارى مى گرداند.

آورده اند كه سلمان و اباذر خدمت حضرت ختمى مرتبت مى رسند و از حساب و كتاب در روز قيامت مى پرسند. حضرت درهمى چند به هر كدام عطا مى كند و مى فرمايد:برويد و اين دراهم به هر گونه كه مى خواهيد خرج كنيد و فردا باز پيش من آئيد تا برايتان از قيامت بگويم.

سلمان دراهم خويش از مسجد بيرون نيامده به سائلى مى بخشد و ابوذر آن پول خرج خورد و خوراك مى كند. فردا كه بازمى آيند پيامبر آهنى گداخته مى كند و به آن دو مى فرمايد: فراروى اين آهن شويد و بگوييد كه آن دراهم چه كرده ايد. سلمان به آنى بخشش خويش را به سائل بازمى گويد و پا از آهن گداخته برمى دارد. و اباذر را تاملى چند بايد بر روى آهن گداخته تا جزء جزء هر آنچه كرده است بازگو كند.

حضرت مى فرمايد:اين نمودى است از حساب و كتاب قيامت. باز پس دادن حساب حلالش آدمى را در آن وانفسا بيچاره مى كند، چه رسد به حرام كه حسابى ديگر دارد. [ نقل به مضمون از منتهى الامال. ]

و متقى كه در حلال اينگونه محتاط عمل مى كند، چگونه دست به طمع بيالايد و پا در مسير حرام بگذارد.

حضرت رسول صلى الله عليه و آله مى فرمايد: انى قد دعوت الله جل ثناوه ان يجعل رزق من يحبنى كفافا و ان يعطى من يبغضنى كثره المال و الولد. [ مكارم الاخلاق. ]

من از خداوند خواسته ام كه رزق دوستان مرا به قدر كفايت قرار دهد و به دشمنانم مال و فرزند بسيار بخشد.

مهاجر اسدى از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه فرمود:حضرت عيسى بن مريم بر قريه اى گذر كرد كه اهل آن با هر چه پرنده و جاندار، مرده بودند. عيسى فرمود:هلا، براستى اينان جز با خشم و عذاب خداوند هلاك نگشته اند، چه اگر به تدريج مرده بودند، يكديگر را به خاك مى سپردند. حواريون عرضه داشتند اى روح خدا و كلمه ى خدا! از خدا بخواه كه اينان را زنده گرداند تا به ما بگويند كه چه مى كرده اند تا ما چنان نكنيم. عيسى از خداوند چنين طلب كرد و از فضا بدو فرياد رسيد كه:آنان را بخوان.

عيسى شبانگاه بر بام تپه اى شد و فرياد زد:هلا! مردمان آبادى! يك نفر از آن ميانه پاسخ گفت كه:لبيك اى روح خدا و كلمه خدا! حضرت فرمود:و يحكم ما كانت اعمالكم. واى بر شما چه بوده است كردارتان؟

پاسخ گفت:عباده الطاغوت و حب الدنيا مع خوف قليل و امل بعيد و غفله فى لهو و لعب. بندگى طاغوت و عشق به دنيا و كم ترسى از خدا و آرزوى دور و دراز و غفلت در لهو و لعب

عيسى فرمود:حب شما به دنيا چگونه بود؟

پاسخ گفت:همانند عشق كودكى به مادرش. هر گاه دنيا به ما رو مى آورد شاد و خرسند مى شديم و چون به ما پشت مى كرد مى گريستيم و غمناك مى شديم...

پس از پايان سئوال و جواب حضرت عيسى رو مى كند به حواريون و مى فرمايد: يا اولياء الله اكل الخبز اليابس بالملح الجريش و النوم على المزابل خير كثير مع عافيه الدنيا و الاخره.

اى دوستان خدا! خوردن نان خشك و نمك زبر و خوابيدن بر زباله دانها، همراه با عافيت دنيا و آخرت خير كثير است. [ اصول كافى جلد 3. ]

و امام زين العابدين عليه السلام مى فرمايد: رايت الخير كله قد اجتمع فى قطع الطمع عما فى ايدى الناس [ اصول كافى جلد 3. ]

من همه خير را در اين ديدم كه بايد طمع از هر چه در دست مردم است بريد.