برزگران فرقان و كشتگران قرآن
... دريغا! ما از قرآن جز حروف سياه و سپيد كاغذ نمى بينيم، چون در وجود
باشى، جز سواد و بياض نتوانى ديدن. چون از وجود به درآمدى، كلام الله تو را در
وجود خود محو كند. آنگاه تو را از محو به اثبات رساند، چون به اثبات رسى، ديگر
سواد نبينى، همه بياض بينى و برخوانى ''و عنده ام الكتاب''
جوانمردا! قرآن را در چندين هزار حجاب به خلق فرستادند. اگر جلالت نقطه باى
بسم الله، عرش آمدى يا بر آسمانها و زمينها، در حال، پست و گداخته شدندى:
''لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرايته خاشعا متصدعا من
خشيه الله'' [ قرآن سوره ى حشر. ]
همين معنى باشد.
جمال قرآن آنگاه بينى كه از عادت پرستى به درآيى تا اهل
قرآن شوى كه اهل قرآن ''اهل الله و خاصته'' اين اهلان آن قوم باشند كه به حقيقت
عين كلام الله رسيده باشند.
''افلا يتدبرون القرآن'' از ايشان حاصل آمده باشد، زيرا كه قرآن، ايشان را
قبول كرده باشد ''و كانوا احق بها و اهلها'' اين معنى باشد. زنهار اين گمان
مبركه قرآن هيچ نامحرمى را هرگز قبول كند و با وى سخن گويد.
قرآن غمزه ى جمال خود با دلى مى زند كه اهل باشد.''ان فى ذلك لذكرى لمن كان
له قلب'' [ قرآن- سوره ى ق. ] گواهى مى دهد. [ تمهيدات عين القضاه- تمهيد اصل
ثامن. ]
بارى اين قرآن است كه ''هدى للمتقين'' است و ''يهدى للتى هى اقوم'' است و
''لا يمسه الا المطهرون'' است.
در دنيا چنين است و در عقبى چنان. حيات دنيوى اش اينگونه است و حشر و نشرش
آنگونه كه گفته آمد.
پيامبر حامل وحى و منزل قرآن مى فرمايد:... فاذا التبست عليكم الفتن كقطع
الليل المظلم فعليكم بالقرآن... [ اصول كافى- جلد 4. ]
پس آنگاه كه فتنه ها چونان شب سياه شما را فراگرفتند، به قرآن پناه بياوريد
قرآن را دريابيد و از او كمك بجوييد.
خدا نكند كه مصداق اين كلام پيامبر شويم كه:''يا رب ان قومى اتخذوا هذا
القرآن مهجورا''.
پروردگارا قوم من قرآن را به فراموشى سپرده اند.
و خداوند ما را در آن روز
زنده نگذارد كه اغيار در عمل به قرآن گوى سبقت از ما بربايند:
الله الله فى القرآن لا يسبقكم بالعمل به غيركم [ از وصاياى امام على عليه
السلام. ]
بر مردم زمانى خواهد آمد كه از قرآن جز ظاهر آن در ميانشان باقى نخواهد
ماند.
و اما اين نور قرآن اكنون در ميان ماست. چه بايد كرد با آنكه به درد فراق و
جدايى مبتلا نگرديم و در آتش هجران آن نسوزيم و روزى بر ما نيايد كه از آن تنها
رسمى و ظاهرى داشته باشيم.
امام على عليه السلام مى فرمايد: تعلموا القرآن فانه ربيع القلوب. [
غررالحكم- جلد 3. ]
قرآن بياموزيد كه بهار دلهاست. پس ابتدا بوستان خزان زده ى دل را به باران
حيات بخش قرآن طراوت و زندگى بايد بخشيد و بهار را با آموختن قرآن به ميهمانى
دلها بايد برد.
رسول اكرم- صلى الله عليه و آله و سلم- فرمود:''قرآن را بياموزيد كه روز
قيامت به صورت جوانى زيبا و پريده رنگ نزد خواننده ى خود خواهد آمد و به او
خواهد گفت: منم كه شب تو را بى خواب كردم و روزهاى گرم به تشنگى ات كشاندم. و
دهانت را خشكاندم و اشگت را روان ساختم. هر جا كه بروى من با توام. هر تاجرى در
پس تجارت خود به انتظار سود است و امروز من به سود تو در پس تجارت هر تاجرم و
به زودى كرامت خداوند بر تو خواهد رسيد، مژده باد بر تو.
پس براى او تاجى مى آورند و بر سرش مى نهند و برگ امان به دستش مىدهند و بهشت را مكانش مىبخشند و دو جامهى بهشتى بر او مىپوشند. سپس به او
گفته مىشود بخوان و بالا برو و با خواندن هر آيهاى رفعت پذيرد و به درجهاى برتر
نايل آيد و بر پدر و مادر او هم اگر مومن باشند دو جامه پوشند و به آنها گويند: اين
از آن رو كه قرآنش آموختيد. ( اصول كافى- جلد 4.).
و پس از تعليم قرآن، خواندن آن و بيشتر خواندن آن است.
فاقروا ما تيسر من القرآن.
تا آنجا كه مىتوانيد قرآن بخوانيد.
حضرت امام على بن الحسين عليهالسلام فرمود:«آيات القرآن خزائن فكلما فتحت خزانه
ينبغى لك ان تنظر ما فيها.
آيات قرآن گنجينههايند و هر زمانى كه گنجينهاى گشودى بر تو است كه در آن نگاه
كنى كه چيست.
امام صادق عليهالسلام فرمود:«قرآن عهد و فرمان خداست و بر مسلمان است كه در اين
عهد نظر كند و هر روز پنجاه آيهى آن را بخواند.» و نيز مىفرمايد:
«چون در خانهاى مرد مسلمانى قرآن بخواند، اهل آسمان آن خانه را به يكديگر
بنمايند چنان كه اهل زمين ستارگان و اختران درخشان را به هم نشان مىدهند.»
بر شما باد عمل به قرآن
و آيا اين عظمتها، اين پاداشها و اين درجات براى هر تالى تبيان و قارى قرآنى
است؟
آيا صرف خواندن قرآن به هر شكل و گونهاى كه باشد، از چنين مرتبتى برخوردار است؟
آيا هر كه بخواند و به هر شكل كه بخواند، انگشت نماى فرشتگان آسمان خواهد شد و
روز قيامت قرآن شفيع و فريادرسش خواهد بود؟
امام صادق عليهالسلام مىفرمايد: من قراء القرآن و لم يخضع لله و لم يرق قلبه و
لم ينشىء حزنا و وجلا فى سره فقد استهان بعظم شان الله و خسر خسرانا مبينا. (مصباحالشريعه
و مفتاحالحقيقه.).
هر كه تلاوت قرآن كند و تلاوت او مقارن خضوع و خشوع نباشد و از
تلاوت قرآن او را وقتى حاصل نشود و ترس الهى در دل او به هم نرسد، پس به تحقيق كه
سهل گرفته مرتبه و منزلت قرآن را و حقير شمرده است مرتبهى صاحب قرآن را و چنين
قارى هر آينه زيانكار و نقصان روزگار است زيانى بين و واضح.
آن كس كه در اين مصاحبت عظمى طرف صحبت خويش نشناسد و نداند
كه چه مىگويد و قلبش از جاى نجنبد، چه حظى از اين مصاحبت دريافته است؟ و اين همه
از آن روست كه دل تهى از اغيار نيست.
در آن قلب كه شيطان منزل كرده باشد بىشك كلام خدا فرود
نخواهد آمد.
فقارى القرآن يحتاج الى ثلاثه اشياء، قلب خاشع و بدن فارغ و
موضع خال فاذا خشع لله قلبه فر منه الشيطان الرجيم. (مصباحالشريعه و
مفتاحالحقيقه.).
قارى قرآن محتاج سه چيز است، يكى دل خاشع، دوم بدن فارغ و
سوم مكان خالى. پس آنگاه كه دل براى خدا خاشع شود شيطان رجيم مىگريزد.
ملامحسن فيض كاشانى در آداب تلاوت قرآن (حقايق در اخلاق و
سير و سلوك.) آورده است: شخصى كه به تلاوت آيات قرآن مىپردازد، ناگزير است چند امر
از امور باطنى را مراعات كند:
اول: هنگام تلاوت به عظمت كلام و علو مقام و فضل خدا توجه
داشته باشد و بداند كه خداى متعال بر اثر لطفى كه دربارهى بندگان خود ابراز
فرموده، آن را از عرض الهيت متناسب با فهم مردم مسلمان نازل فرموده.
اكنون بدين موضوع التفات كن چگونه ذات اقدس الهى معانى كلام
خود را كه صفت قائم به ذات اوست به افهام خلق نزديك ساخته و اين صفت را در طى حروف
و اصوات كه از صفات بشرى است تجلى داده براى اينكه بشر بدون صفات نفسانى خود
نمىتواند صفات الهى را بفهمد، چنانكه هر گاه ذات اقدس او كنه و حقيقت جمال كلامش
را به لباس حروف ظهور نمىداد ارض و كرسى و كرات عالم وجود تاب شنيدن كلام او را
نداشتند و همگان از عظمت سلطنت و نورانيت او متلاشى مىشدند و اگر خداى منان موسى
را برقرار نداشته بود نمىتوانست فرمودهى ذات ذوالجلال او را استماع كند چنانچه
كوه در آغاز تجلى حضرت ربانى او از هم پاشيد.
دوم: قارى قرآن از گويندهى آن احترام گذارد و هنگامى كه به
آغاز تلاوت قرآن مىپردازد، مناسب است در آن هنگام به عظمت متكلم آن پى ببرد و
بداند آياتى كه تلاوت مىكند كلام بشر نيست و در كمال عظمت است و به جز پاكان ظاهرى
و باطنى ديگران به تلاوت آن ماذون نمىباشند. به طورى كه جلد قرآن و ورق آن را
بايستى با بدن پاك و طاهر لمس كنند و باطن آن نيز از قلب غير طاهر محجوب و ممنوع
است. مگر در صورتى كه از هر گونه پليدى پاك گردد و به نور عظمت او منور شود و
همانطورى كه هر دستى نمىتواند با جلد قرآن ملاقات كند، هر زبانى هم براى اداى حروف
و هر قلبى براى درك معانى آن لياقت ندارد.
سوم: در هنگام تلاوت حضور قلب داشته و حديث نفس ننمايد و
اين معنى در صورتى حصول پيدا مىكند كه عظمت گوينده را در نظر بگيرد، زيرا كسى كه
كلامى را تلاوت مىكند آن را مايهى بشارت و مژدهى معنوى خود مىداند و به آن
مانوس مىشود و غفلت نمىكند.
در قرآن حقايقى است كه اگر خوانندهى آن صلاحيت داشته باشد ممكن است با خواندن
آن انس و علاقهاى پيدا كند و از غير آن بىنياز گردد. قرآن بوستان سبز و خرم و
تفرجگاه معنوى است و معقول نيست كسى در بوستان درآيد و به غير آن متوجه باشد.
چهارم: تدبر در آيات قرآن. تدبر بالاتر از حضور قلب است به علت آن كه ممكن است
خواننده دربارهى غير قرآن فكرى نداشته باشد، لكن به شنيدن يا قرائت ظاهرى آن اكتفا
كند و آن طورى كه بايد و شايد در حق آن تدبر ننمايد با آنكه منظور اصلى از قرائت
قرآن تدبر در آن است. قال الله تعالى: افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها.
(قرآن- سورهى محمد (ص)- آيهى 24.).
مگر آنان قرآن را با كمال تدبر تلاوت نمىكنند يا بر دلهاى آنها قفل زده شده.
به همين مناسبت دستور داده شده است كه قرآن را با ترتيل تلاوت نمايند زيرا ترتيل
ظاهرى به تدبر باطنى آن كمك مىكند.
اميرالمومنين عليهالسلام فرمود: عبادت بىفهم خوب نيست و قرائت قرآن بدون تدبر،
قرائت نيست و هر گاه بداند در صورتى ممكن است در آيات قرآن تدبر كند كه آنها را
مكرر بخواند چند مرتبه مكرر نمايد.
ابوذر رضىالله عنه فرمود شبى را رسول خدا به تكرار اين آيهى شريفه به صبح
رسانيد:
ان تعذبهم فانهم عبادك و ان تغفر لهم فانك انت العزيز الحكيم. (قرآن- سورهى
مائده- آيهى 118.).
اگر آنان را عذاب كنى بندگان تواند و اگر بيامرزى تو بزرگوار و دانايى.
پنجم: تفهيم. يعنى هر بيانى كه مناسب با هر آيهاى است توضيح نمايد و بفهمد...
ششم: قارى قرآن امورى كه او را از فهميدن معانى قرآن جلوگيرى مىكنند از خود دور
سازد. براى آنكه بسيارى از مردم بر اثر اسباب و موضعى كه شيطان براى آنها پيش آورده
از درك معانى قرآن ممنوعند و چشم دلشان روشن نيست كه بتوانند عجايب اسرار قرآن را
بفهمند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:«هر گاه شياطين بر سراچهى دل آدميان
حملهور نشده و احاطه نكرده بودند مىتوانستند به باطن اين عالم نگران شوند.»
عجب نبود گر از
ايمان نصيبت نيست جز نقشى |
|
كه از خورشيد جز
گرمى نبيند چشم نابينا |
عروس حضرت قرآن نقاب
آنگه براندازد |
|
كه دارالملك ايمان
را مجرد بيند از غوغا |
و ثابت است كه معانى قرآن از جمله بواطن عالم است كه بايستى با نور بصيرت
استفاده كرد نه با چشم سر...
هفتم: تلاوتكننده قرآن در حين تلاوت، خطابات قرآن را ويژهى خود بداند...
هشتم: تلاوتكننده بايد هنگام تلاوت قرآن آيات مختلفى را كه از نظر او مىگذرند
مايهى تاثر خود قرار دهد و در برابر هر يك از آنها حال وجد و خوفى پيدا كند و قلب
خود را بدين مناسبت محزون و خائف بسازد. البته اگر معرفت او كامل شود، خشيت و خوف
از خدا بر تمام احوالش غلبه مىكند...
نهم: هنگام تلاوت قرآن قدم ترقى و تعالى بردارد، يعنى طورى به تلاوت آن بپردازد
كه كلام خدا را از خود او بشنود نه از زبان خودش...
يكى از حكما گفته:«من همواره به تلاوت قرآن مشغول بودم و شيرينى از آن احساس
نمىكردم تا روزى چنان تلاوت مىكردم كه گويا مىشنيدم كه نبى اكرم آن را بر يارانش
تلاوت مىفرمايد، آنگاه از اين مقام هم قدم فراتر گذاردم و هنگام تلاوت چنان بود كه
گويى از جبرئيل مىشنيدم كه بر پيغمبر صلى الله عليه و آله تلقين مىكند، سپس خداى
متعال مرا بدين مقام رسانيده كه آيات شريفه را از متكلم آن استماع مىكنم و چنان
لذت مىبرم كه از وصفش عاجزم.»
دهم: تبرى يعنى تلاوتكنندهى قرآن به حول و قوه خود اتكاء نداشته باشد و خود را
به چشم رضا و تزكيه مشاهده نكند...«
اين مبحث از آن حيث منقول افتاد كه التفات گردد تلاوت قرآن كه خود از اولين
مراحل حفظ و حمل و رجوع به قرآن است، داراى چنين خصائص و مراتبى است و متقينى كه
مولا على عليهالسلام به وصفشان سخن گشوده و كمر همت بسته است در اولين مراحل رجوع
به قرآن چنين تاملاتى دارند كه مىتوانند مراحل و مدارج ديگر را با چنان موفقيتى طى
كنند.
و محال است كه كسى نسيمى از اين بوستان بر جانش بگذرد و جز اقامت بوستان، آرزوى
ديگر كند.
فاذا شرب كاسا من هذا المشرب حينئذ لا يختار على ذلك الحال حالا و لا على ذلك
الوقت وقتا بل يوثره على كل طاعه و عباده لان فيه المناجاه مع الرب بلاواسطه.
(مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه.).
پس هر گاه قارى يك جام از اين شراب چشيد و سرش از بادهى محبت الهى گرم شد، هيچ
حال را بر اين حال اختيار نخواهد كرد و هيچ كار را بر اين كار ترجيح نخواهد داد.
بلكه او را بر عبادات و طاعات ديگر ترجيح خواهد داد، چرا كه در آن مناجات با
پروردگار است بىواسطه و توجه به جناب اوست بىحاجب و مانع.
و اما همهى اينها مقدمات است براى نيل به حقيقتى برتر و والاتر و آن عمل به
قرآن است و به عبارتى فلسفهى وجودى آن.
همان كه مولا در وصيت خويش بر آن تاكيد مىفرمايد كه:«الله الله فى القرآن لا
يسبقكم بالعمل به غيركم.»
و همان كه مولا به كرات توصيه مىكند:
عليكم بهذا القرآن احلوا حلاله و حرموا حرامه و اعملوا بمحكمه و ردوا متشابهه
الى عالمه فانه شاهد عليكم و افضل ما به توسلتم. (غررالحكم - جلد 4.).
بر شما باد عمل به قرآن. حلال آن را حلال بشمريد و حرام آن را حرام بدانيد.
محكمات آن را عمل كنيد و متشابهات آن را به عالمش رجعت دهيد كه قرآن شاهد است بر
شما و برترين چيزست كه به آن متوسل توانيد شد.
و از همين روست كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرياد مىزند: سزاوارترين
مردم به ترس از خدا در نهان و عيان عالم به قرآن است و شايستهترين مردم به نماز و
روزه در نهان و عيان حامل قرآن است... ( اصول كافى- جلد 4.).
چرا كه اگر حامل قرآن به دانستههاى خويش عمل كرد كه «طوبى له و حسن ماب» وگرنه
بىترديد «لم يجد ريح الجنه» بوى بهشت را نخواهد شنيد.
و اما روزها...
فهم حانون على اوساطهم، مفترشون لجباههم و اكفهم و ركبهم و اطراف اقدامهم،
يطلبون الى الله تعالى فى فكاك رقابهم.
در مقابل خداى خويش قد خم مىكنند و مىشكنند، بال مىگسترند و پيشانى دل بر خاك
بارگاه عزتش مىسايند. پيشانى و كفها و زانوها و اطراف قدمها را چونان سجاده بر
زمين پهن مىكنند و گويى كه از فرط تواضع با سجود و سجاده يكى مىگردند.
از دام دنيا، از وسوسهى نفس، از شر شيطان و از عذاب دوزخ به خدا شكايت مىكنند
و رهايى خويش را از اين همه، از خدا مىطلبند.
اشارت:
قرآن مىفرمايد:
الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق
السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب
النار. [ سوره ى آل عمران- آيه ى 191. ]
آنان كه ياد خدا مى كنند، ايستاده و نشسته و بر پهلو و به آفرينش آسمانها و
زمين مى انديشند و در دل مى گويند: پروردگارا! اين همه را تو به باطل خلق
نكردى. منزهى تو، ما را از عذاب دوزخ نگاه دار.
متقين را فكر و ذكر، توامان به اينجا مى رساند كه ربنا ما خلقت هذا باطلا. و
وقتى بر محراب اين جهان بينى درمى آيند و هدفدارى ذره ذره ى آفرينش و عظمت جاى
جاى خلقت را پى مى برند و به خويش و مسئووليت خويش و كشته ى خويش در اين دار
بلا مى نگرند، فرياد برمى دارند كه ''فقنا عذاب النار'' و با تضرع و استغاثه و
لابه، رهايى خويش را از خدا مى طلبند.
و اما النهار فحلماء علماء ابرار اتقياء
و روزها را: عالمان بردبارند، صبوران دانشمند، دانندگان حليم، نيكان
پرهيزكار و خوبان تقواپيشه.
كوله بار علم بر دوش گرفته و در مسير حلم گام مى زنند.
جز از چشمه ى نيكى نمى نوشند و جز در سايه سار تقوا نمى آسايند.
اشارت:
در ارزش و مقام و اعتبار حلم، همين بس كه حضرت امام على عليه السلام مى
فرمايد: ان افضل اخلاق الرجال الحلم. [ غررالحكم- جلد 2. ] ارزشمندترين خوى و
خصلت مردان، حلم است.
و نيز مى فرمايد: جمال الرجل حلمه. [ غررالحكم- جلد 3. ]
زيبايى مرد، حلم اوست.
مقامى كه مولا عليه السلام براى حلم قائل است تا بدين پايه است كه:
لا خير فى عقل لا يقارنه حلم [ غررالحكم- جلد 6. ]
عقلى كه همراه و مقارن با حلم نباشد، خيرى در آن نيست.
و:
لا علم لمن لا حلم له.
علم ندارد آنكه حلم ندارد.
و حتى:
لا يكون المومن الا حليما رحيما.
به منزلت حقيقى ايمان نمى توان رسيد مگر با حلم و رافت.
و اما چيست اين حلم كه امتياز تقواپيشگان است و ارزشمندترين خوى و خصلت
مردان و زيبايى آنان و به حقيقت ايمان نمى توان رسيد مگر با آن؟
آنچه مسلم است اينكه فرق است ميان صبر و حلم. هر چند كه بردبارى، شكيبايى،
استقامت، پايدارى همه هم در مقابل كلمه ى صبر بنشينند و هم كلمه ى حلم.
در باب صبر پيش تر سخن رفته است، و معناى آن و نيز جايگاه و منزلت آن در
رابطه با ايمان گفته آمده، ليكن على رغم معناى گسترده ى صبر، حلم بيشتر شيوه ى
صحيح مدارا و برخورد با مردم است و هميشه قرين و ملزوم علم است و اصلا در كنار
علم و در موضع علم، طرح و مساله است.
من ارتوى من مشرب العلم تجلبب جلباب الحلم. [ غررالحكم- جلد 5. ]
آنكه از چشمه ى علم بنوشد، لاجرم بايد جامه ى حلم بپوشد كه:
الحلم ثمره العلم. [ غررالحكم- جلد 1. ]
حلم ميوه ى علم است.
حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله مى فرمايد: بعثت للحلم مركزا و للعلم
معدنا و للصبر مسكنا. [ مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه. ]
مبعوث شده ام تا مركز حلم، معدن علم و مسكن صبر باشم.
در ادعيه آمده است:
انت الهى اوسع فضلا و اعظم حلما من ان تقايسنى بعملى و تستذلنى بخطيئتى.
پروردگارا! فضل تو از آن وسيعتر است و حلم تو از آن برتر كه مرا به سبب عملم
بگيرى و به جهت گناهانم خوار و ذليل گردانى.
امام صادق در ماهيت حلم مى فرمايد: و الحلم يدور على خمسه اوجه: ان يكون
عزيزا فيذل او يكون صادقا فيتهم، او يدعوا الى الحق فيستخف به او ان يوذى
بلاجرم، او ان يطالب بالحق فيخالفوه فيه، فان اتيت كلا منها حقه فقد اصبت. [
مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه. ]
حلم را پنج وجه است: اول آنكه: با وجود كمالات و استحقاق عزت، از مردم ذلت
كشد و خوارى بيند.
دوم آنكه: در امرى صادق و راستگو باشد و ديگران تكذيبش كنند و متهمش دارند.
سوم آنكه: مردم را به حق دعوت كند و ايشان گوش به سخنش نكنند و در مقام خفت
و آزار او باشند.
چهارم آنكه: اذيت و آزار از مردم بيند با عدم جرم و تقصير.
پنجم آنكه: مردمان را به حق خداوند و به ترك باطل ترغيب كند، اما اطاعت او
نكنند و ترك باطل ننمايند. پس اگر تو در اين مواضع آنچه حق حلم است كما ينبغى
به كار برى و تزلزل و اضطراب، به خود راه ندهى، مى توان گفت كه حليمى و به صفت
حلم موصوفى، و الا فلا.
پيامبر اكرم حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله در وصاياى خويش به ابوذر
مى فرمايد: يا اباذر! من لم يات القيامه بثلاث فقد خسر. هر كه در قيامت سه چيز
با خود نياورد، به تحقيق زيان كرده است:
و ما الثلاث، فداك ابى و امى.
پدر و مادرم به فدايت، چيست آن سه چيز؟
ورع يحجزه عما حرم الله عز و جل عليه، و حلم يرد به جهل السفهاء و خلق يدارى
به الناس. [ مكارم الاخلاق- جلد 2. ]
ورع و پارسايى كه او را از گناهان حفظ كند و حلمى كه در برابر جهل سفيهان او
را نگه دارد و اخلاقى كه به وسيله ى آن با مردم مدارا نمايد.
حضرت على سلام الله عليه مى فرمايد: الحلم فدام السفيه. [ نهج البلاغه -
كلمات قصار. ]
حلم، دهان بند نادان است.
پس، چنين برمى آيد كه موضع نزول حلم بارگاه علم است و موضعگيرى و مقابله ى
آن عموما با جهال و سفهاء.
نقل است كه شخصى با ''احنف بن قيس'' سفاهت كرد و درشتى چند به او گفت. احنف
ساكت بود و جوابش نگفت. سفيه گفت:''به تو مى گويم.''
احنف گفت:''من حليم ترم از تو و متوجه تو نمى شوم. انا عنك احلم در من پاسخى
براى تو نيست.''
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: و قابل السفيه بالاعراض عنه و ترك الجواب
يكن الناس انصارك لانه من جاوب السفيه فكانه قد وضع الحطب على النار.
هر گاه سفيهى با تو سفاهت كند و به مكالمات ناپسند با تو متكلم شود، رو از
او بگردان و جواب او مگو تا مردم نصرت تو نمايند و عيب او كنند. چه هر كه در
مقام جواب سفيه درآيد و به مثل مكالمات خبيث او متكلم شود، او نيز مثل او سفيه
خواهد بود و مانند گذاشتن هيمه در آتش موجب زيادتى فساد خواهد شد. [ مصباح
الشريعه و مفتاح الحقيقه. ]
امام على عليه السلام مى فرمايد: اشجع الناس من غلب الجهل بالحلم. [
غررالحكم- جلد 2. ] شجاعترين مردم، آن است كه بر جهل با سلاح حلم فائق آيد.
صدق رسول الله صلى الله عليه و آله: و حقيقه الحلم ان تعفوا عمن اساء اليك و
خالفك و انت القادر على الانتقام منه. [ مستدرك. ]
راست فرمود پيامبر كه:
حقيقت حلم آن است كه درگذرى از كسى كه به تو بدى كرده و مخالفت با تو ورزيده
است، در صورتى كه تو توانايى دارى كه از او كيفركشى و انتقام گيرى.
خداوند به حضرت داوود وحى فرمود: كن للناس فى الحلم
كالارض تحتهم و فى السخاء كالماء الجارى و فى الرحمه كالشمس و القمر فانهما
يطلعان على البر و البحر. [ حديث قدسى. ]
در حلم و بردبارى براى مردم، مثل زمين باش در زير پايشان و در سخاوتمندى مثل
آب روان باش و در رحمت همانند خورشيد و ماه باش كه بر دريا و خشكى مى تابند و
نور مى گسترند.
و اما النهار، فحلماء علماء ابرار اتقياء.
و متقين روزها را حليمان دانشمندند و نيكان پرهيزگار.
به روشنى و وضوح دريافته اند كه علم اگر به زيور حلم آراسته نباشد، بى شك
علم نيست و اگر تمام بذرهاى اعمال صالح جهان جز در كشتزار تقوى ريخته شود، بى
ارزش است و هباء منثور است.
اين كلام قرآن در جانشان نشسته است كه: انما يتقبل الله
من المتقين. [ سوره ى مائده- آيه ى 30. ]
خداوند، هر چه را تنها از تقواپيشگان مى پذيرد.
و به اين كلام پيامبر صلى الله عليه و آله ايمان آورده اند كه:
... و اعلم انكم لو صليتم حتى تكونوا كالحنا يا و صمتم حتى تكونوا كالاوتار
ما ينفعكم ذلك الا بورع. [ مكارم الاخلاق- جلد 2. ]
و بدان كه اگر چندان نماز گزاريد كه خميده شويد و آنقدر روزه بگيريد كه چون
نى لاغر و تكيده شويد، سودتان نمى بخشد مگر با ورع و تقوى.
و چون تقوى را اساسى ترين اعمال مى دانند با تمام توان مى كوشند كه ذره اى
در اين مسير نلغزند و قدم به انحراف نگذارند.
ان المتقين الذين يتقون من الشى ء الذى لا يتقى منه خوفا من الدخول فى
الشبهه. [ مكارم الاخلاق- جلد 2. ]
متقين كسانيند كه حتى از آنچه پرهيز لازم نيست مى پرهيزند كه مبادا به دام
شبهه بيفتند. بارى، براى نيل به اوج قله هاى تقوى از چنان توانى برخوردار بايد
بود و از چنين گريز و پرهيزى.