به سوى مدينه فاضله

على كريمى جهرمى

- ۸ -


راه آخرت و نيازهاى آن

راه طولانى و سخت

"و اعلم ان امامك طريقا ذا مسافه بعيده و مشقه و انه لا غنى بك فيه عن حسن الارتياد و قدر بلاغك من الزاد مع خفه الظهر"

'و بدان كه در جلو تو راهى است كه مسافت و فاصله ى زياد و رنج شديد دارد نيز بدان كه براى تو بى نيازى نيست از نيكو طلب كردن و از مقدار كافى زاد و توشه كه تو را به منزل برساند با سبك بودن پشت تو- از بار گناهان'

در اين قسمت، افكار را به سه نكته توجه داده و روى دانستن اين سه مطلب تاكيد دارند:

1- اينكه در جلو آدمى راهى دور و دراز، سهمناك، پر رنج و ناراحت كننده است.

و اين نكته را در موارد ديگر از نهج البلاغه و غير آن تذكر داده اند از جمله در يكجا مى فرمايند: 'فان امامكم عقبه كئودا و منازل مخفوه مهوله..' در جلو روى شما گردنه اى مشكل و رنج آور، و منازلى هراس آور و هولناك مى باشد. و با لحاظ اينكه اين خبرهاى موحش و بيم آور را كسى مى دهد كه به تمام پيچ و خمهاى اين راه، آشنائى كامل دارد كسيكه خود مى فرمود: من به طرق و راههاى آسمانها عارف ترم تا راههاى زمين. بنابراين بايد اين خبر در درون انسانها طوفانيبه پا كرده و تحولى ايجاد نمايد.

2- چاره اى نيست جز اينكه انسان به خوبى در مقام طلب بر آمده، چاره جوئى كند و مقدار كافى و لازم- نه ناقص و نارسا- از زاد و توشه ى راه را فراهم آورد.

3- بايد سبكبار شد و پشت خود را از ثقل و سنگينى گناهانى خالى نمود.

اتفاقا هر سه مطلب، محصوص و ملموس انسان است آيا در پيش داشتن اين سفر پر خوف و خطر قابل انكال است ؟ و آيا جريان اين سفر از ساير سفرها مستثنى و جدا است كه در اسفار ديگر به نسبت دورى و نزديكى راه، تهيه ى وسائل و آلات و ابزار بكنيم و گرنه در وسط راه خواهيم ماند و خردمندان ما را بر عدم توجه و عدم آمادگى براى سفر، ملامت و سرزنش مى كنند اما اين سفر حاجت به وسائل و آلات و ابزار لازم نداشته باشد، و بتوان با دست خالى رو به راه گذاشت؟.

بنابراين بايد آماده شد و آنچه در اين سفر هولناك لازم بوده و تامين سعادت و نجات آدمى را مى كند بايد فراهم آورد و مخصوصا روى كلمه ى "بلاغ" بايد سخت اتكاء نمود و دقت كرد كه چه مقدار توشه مى تواند ما را به مقصد برساند و طورى نشود كه وسط راه بمانيم و هيچ دادرسى هم نباشد.

و آيا در سفرهاى معمولى سبكبار بودن خوب است زيرا دست و پاى انسان باز است و خوب مى تواند حركت كند و به جلو برود و ليكن در اين سفر، سبكباران بودن لازم نيست؟ آيا كوله بار سنگينى از گناهان بر دوش انسان باشد او را از نفس نمى اندازد و از پيمودن راه، باز نمى دارد؟

وبال بودن گناهان

"فلا تحملن على ظهرك فوق طاقتك فيكون ثقل ذلك و بالا عليك"

'پس بيشتر از مقدار توانائيت بار بر پشت خود حمل مده كه سنگينى آن وخامت روزگار تو باشد'

گناه طبعا بد است و كم هم زياد مى باشد ولى در عين حال، حساب گناهان بسيار، غير از حساب گناهان كم و نادرست است. گناهان فراوان بارى كمر شكن است و انسان را بر اثر فشار و سنگينى، از رسيدن به مقاصد عاليه و درك حضور پروردگار و اولياء دين باز مى دارد و خلاصه آدمى در وسط راه، وا مانده مى شود و از حركت باز مى ماند. سبكبار مى تواند پرواز نموده، به اوج كمال برسد و درك مراتب عاليه نمايد. اما گناهان بسيار و رويهم انباشته، موجب توقف انسان و عجز و ناتوانى او از حركت است و در نتيجه، سوء عاقبت براى انسان مى آورد و او را به هلاكت و رسوائى مى كشاند.

حامل توشه هاى راه

"و اذا وجدت من اهل الفاقه من يحمل لك زادك الى يوم القيامه فيوافيك به غدا حيث تحتاج اليه فاغتنمه و حمله اياه و اكثر من تزويده و انت قادر عليك فعلك تطلبه فلا تجده"

'و هنگامى كه از طبقات تهيدست و مستند، كسى را يافتى كه زاد راه تو را بسوى روى قيامت حمل كرده و بدوس بكشد، و فرداى قيامت همان زمان كه سخت به آن نياز دارى، سالم وء دست نخورده آن را به تو برگردانيده، به دست تو بدهد پس وجود او را غنيمت شمرده، بى درنگ زاد راهت را بر دوش ائو بگذار و هر چه مى توانى وسائل بيشترى را با او بفرست كه اكنون تو بر اين كار قدرت دارى و توانائى، چه بسا كه بعدا او را طلب كنى و ليكن ديگر او را نيابى و دسترسى به او پيدا نكنى' در اين جملات، لطافت و ظرافتى به كار رفته كه به جد قابل توجه و در خور هرگونه تحسين و تقدير است زيرا در برداشت امام اميرالمومنين عليه السلام شخص فقير و مستمندى كه به سوى انسان مى آيد تا از او چيزى طلب كند، در حقيقت براى خدمت كردن به او آمده، او مى آيد تا داوطلبانه بار ما را به دوش بگيرد و با كمال علاقه و صميميت آن را به نزل برساند. اين در ديد قاصر و كوتاه بين ماست كه شخص فقير را وجودى مهمل، عاطل و باطل و بالاتر كه او را را مزاحم مى دانيم، در ديد امام على عليه السلام او عنصرى خدمتگذار است كه براى خوشبخت كردن ما رو به ما مى آورد. او رنج و زحمت بدوش كشيدن بار و زاد و توشه ى ما را از دوش ما بر مى دارد و بسوى موعد ما كه روز قيامت است حمل مى دهد و در ساعتى كه شديدترين ساعات است و آدمى، سخت نيازمند به وسائل است آورده و تحويل مى دهد پس اعانت و كمك به مستمندان در ديد ظاهرى، انفاق كردن و كمك نمودن به آنان است و ليكن در ديدگاه واقعيت، مطلب به عكس است، در اين نظر مى بينيم اين شخص فقير و تهيدست دارد به ما كمك مى كند و مشكل ما را حل مى نمايد در ديد ظاهر بينان، كمك كننده، منت بر شخص مستمند دارد ولى در دين واقع بينان، فقيرى كه چيزى را دريافت كرده او منت دارد.

بنظر مادى، مالى را كه به فقير مى دهيم به او داده ايم و از دست ما رفته ولى در نظرالهى، اين يك حساب پس انداز است كه بوسيله آن شخص فقير براى ما باز مى شود و مهمتر آنكه در مواقع ضرورى كه انسان سخت حاجتمند و گرفتار است و رو به هر كسى مى آورد و دردش درمان نمى شود از آن حساب پس انداز استفاده و برداشت كرده خود را از عذاب اليم الهى رهانيده و نجات مى دهد.

بلكه عبارات امام عليه السلام بالاتر از اين را افاده مى كند زيرا با جمله ى "يوافيك" مى رساند كه او خود مى ياد و محموله اى را كه به او سپرده و بر دوشش نهاده بودى بصورت كامل به دست شما مى دهد. حال بيبيند كه در آن لحظات طاقت فرسا كه احدى به ياد انسان نبوده و هيچ كس او را پناه نمى دهد چقدر اين منظره، خوشحال كننده و نشاط انگيز است كه ناگهان بنگرد يك كسى آمده تحفه اى در برابر او مى گذارد و مى گويد: اين همان كمكى است كه در دنيا به من كردى و پولى است كه به من دادى اينك آورده ام تا به شما برگردانم.

راستى كه انسان از اداء مطلب در كلمات اميرالمومنين عليه السلام بدين صورت عالى و از كشف حقيقت قضيه ى انفاق و احسان به مردم، مبتهج مى شود و به نشاط مى آيد و همه ى وجود انسان را سرور و خرمى فرامى گيرد.

در مكتب تربيتى اميرالمومنين بايد وجود آن مستمندى كه رو به ما آورده و چشم به احسان ما دوخته است غنيمت شمرد و بر او احسنت و آفرين گفت و از خدمت بى شائبه و مخلصانه ى او تشكر و سپاسگزارى نمود.

به جد مى گويم كه چنينى منطق جالب و افتخار آفرينى در هيچ مكتبى به چشم نمى خورد و از هيچ رهبر انسان دوستى نشنيده و نخواهيم شنيد.

امام على بن الحسين زين العابدين عليه السلام همين منطق آسمانى و پر افتخار را تعقيب مى فرمود و همين برداشت عالى را از انفاق به فراداشت.

على بن عيسى اربلى محدث و مورخ نامى، نقل كرده كه: كان اذا اتاه السائل يقول: 'مرحبا بمن يحمل لى زادى الى الاخره' [ كشف الغمه ج 2، ص 72. ]

هنگامى كه سائل و مستندى به نزد امام زين العابدين عليه السلام مى آمد مى فرمودند: آفرين و خوش آمد كسيكه زاد و توشه ى مرا براى من به سوى آخرت، حمل مى دهد.

مطلب ديگرى كه در عبارت فوق به كار رفته اين است كه مى فرمايد: 'فلعلك تطلبه و لا تجده'. اين جمله اشاره به اين است كه اگر غنيمت نشمردى و به مستمند در خواست كننده اى كه روى به تو آورده اعانت ننمودى او مى رود و تو را رها مى كند ممكن است كار او از جاى ديگر اصلاح شود ولى تو اولا كه از اين فيض فعلا محروم شدى و ثانيا چه بسا كه بعد عواطفت زنده شود و پى بهبدى وزشتى كار خود ببرى كه تو انسانى و از آهن و چدن و سنگ ساخته نشده اى امكان دارد به خود آئى و بخواهى جبران كنى ليكن ديگر او را هرگز نيابى. آرى امكان دارد كه او از نزد تو كه رفت وداع تن كرده از دنيا برود و اين لحظات قيمتى و پر بها را كه تو مى توانستى بخوبى درك كنى و دل او را به دست بياورى بكلى تمام شود وقتى او مرد ديگر چگونه مى توانى او را بيابى تا جبران مافات كنى؟ و ممكن است بجائى برود كه ديگر براى ابد چشم تو، به او نخورد و تو بخود آمده باشى و در پى او به هر سو بروى و او را پيدا نكنى. و در آنوقت، خدا مى داند كه انسان دچار چه فشار روحى خواهى شد.

دوستى از دوستان، راجع به جوان محترمى كه در زمان فشار شاه خائن گرفتار شده و تحت تعقيب بود و عاقبت هم به چنگال آن دژ خيم افتاده، شربت شهادت نوشيد نقل ميكرد آن جوان را در تهران ديدم سوابق آشنائى و دوستى، موجب شدء كه در نزد من از گرفتاريها سخن بگويد او از تحت تعقيب بودن خو سخن گفت و اينكه نمى تواند به راحتى بيرون بيايد لذا احيانى آنهم گوشه و كنارها براى مدت كم و انجام كار لازم از محل سكونت خود خارج مى شود و به همين اندازه، اكتفا مى كند. و خلاصه از هم جدا شديم بعد من به فكر فرورفتن كه او در اين گرفتاريها كه قهرا از تلاش زندگى مانده و جرات بيرون آمدن ندارد آيا گرفتارى مادى نداشت و اظهار نكرد؟ من چرا آن زمان به اين فكر نيفتاده و كمكى به او نكردم؟! و اين مطلب از آن وقت مرا ناراحت مى سازد.

آرى دين فقير و اظهار حاجت حاجتمند، غنيمت است بايد آن را مغتنم شمرد و از اين زمينه قدر دانى نمود و كارى كرد. خوب توجه كنيد كه روى آوردن حاجتمند به انسان، در ديدگاه اميرالمومنين طورى قلمداد مى شود كه گويا زمينه احراز يك منفعت سرشار و يك معامله پر در آمدى است كه مى فرمايد قدر بدان و غنيمت بشمار. و بعد اضافه مى فرمايد كه چه بسا بعدا او را طلب كنى و ديگر او را نيابى. و حقيقت همين است زيرا اين زمينه ى تجارت باقى و سود و در آمد پايان نيافتنى است و نبايد آن را به آسانى از دست داد.

"و اغتنم من استقرضك فى حال عناك ليجعل قضاء ذلك فى يوم عسرتك"

'و غنيمت بشمار كسى را كه از تو در حالت غنا و بى نياز تو وام مى طلبد و قرض مى خواهد تا آن را به تو در روز عسر و تنگدستيت ادا كند'

در مواردى از قرآن كريم و نهج البلاغه، رسيدگى به حال فقرا و تهيدستان و كمك واعانت به آنان، قرض به خدا قلمداد شده است و در اين مورد آن را بعنوان قرض به همان شخصى كه به او كمك شده ياد مى شود. آرى! در ديد ظاهر بينان كم بينش مبلغى را كه به فقير و مستمندى مى دهيم كمك ما به اوست كه از كف ما مى رود و بلا عوض است و از اينرو در دادن آن مبلغ، مماكسه كرده و به حداقل و دست كم آن اكتفا مى نمائيم و ليكن از نظر دور انديش امام عارفان اميرالمومنين عليه السلام چنين نيست بلكه آن شخص، قرض گيرنده و اين مبلغ، وامى از ما در نزد اوست و قاعده ى قرض رد و آن شخص، قرض گيرنده و اين مبلغ، وامى از ما در نزد اوست و قاعده ى قرض رد و بدل شدن شى ء يا مبلغى پول است، دهنده ى آن وجه مثلا الان داده و در آتيه پس مى گيرد و خلاصه حساب از دست رفتن ندارد. بنابراين اين بايد به شخص مستمندى كه مورد كمك ما واقع ميشود به چشم وام گيرنده بنگريم نه اينكه كمك خود را به او مجانى و بلاعوض بدانيم.

مهمتر آنكه اوضاع و احوال، در حال قرض دهنده اثر به سزا دارد و اگر روزى كه انسان قرض مى دهد در حال غنا و بى نيازى و در كمال رفاه و وسعت زندگى باشد ولى اتفاقا روز اداء آن قرض، وى در شدت حال و در تنگناى زندگى بوده و اوضاع او كاملا بهم خورده باشد و در اين حال بدهكار بيايد و مبلغى را كه از او قرض گرفته بوده بياورد يك دنيا نشاط و شادى بار مى آورد. اتفاقا كمكهاى افراد متمكن به فقرا و تنگدستان، قرضى است كه به آنان مى دهند و آن قرض گيرندگان درروزى آن قرض را مى پردازند كه انسان در منتهاى گرفتارى و سختى است و مورد هجوم طوفان بلا و درد و رنج قرار گرفته كه ناگهان در ميان اين عسرت و شدت و سختى و گرفتارى وام مزبور به وى بر مى گردد، و كدام عسرت و سختى بيشتر و شديدتر از دشواريهاى جانگاه روز قيامت است كه اين وامها به دست انسان مى رسد پس فى الحقيقه آن انفاقها و داد و دهشها پس اندازى است كه در وقت نياز، از آن استفاده مى شود.

خوانندگان عزيز! اگر در جمله ى اذا وحدت من اهل الفاقه... آنطور چهره ى زيبا و دوست داشتنى از شخص فقير و سائل درست كردند در اين جمله نيز اين چنين چهره ى درخشان و محبوب و آبرومندى را براى او مى سازند و خلاصه در خلال اين دو فراز، شخصيت فقرا و اهل حاجت را در نهايت افتخار و سر بلندى جلوه داده و بطورى آنان را در ديده ها محترم كردند كه متمكنين نه تنها از آنان گريزان نباشند كه كوبه كو در طلب آنها بگردند تا به آنان كمكهاى بى دريغ بنمايند.

از كلام ابن ابى الحديد بر مى آيد كه ضمير تطلبه و تجده، را به مال بر گردانده يعنى الان بفقرا بده و زياد هم بده كه چه بسا بعدا مال خود را طلب كنى و نيابى يعنى از دست تو برود.

و اضافه مى كنيم كه در رابطه با فقرا و نيازمندان دو مرتبه تعبير "اغتنم" فرمود يعنى غنيمت بشمار و قدر بدان. دو مرتبه از وضع آنروزى سخن گفتند كه عكس العمل اين كمكها و انفاقها به انسان باز ميگردد يك بار فرمود: حيث تحتاج اليه. و ديگر بار فرمود: يوم عسرتك. آنروز، تو حاجت دارى و روز عسرت و تنگدستى تو است. و اينها همه براى ترسيم ارزش انفاق به فقرا و مستمندان و اثر چشمگير آن است. و خلاصه بدين ترتيب پيروان خود را در راه كمك و حمايت به تهى دستان تشويق فرموده و بسيج مى نمايد.

اكنون صاحبان ثروت و ارباب تمكن براى روز حاجت و آتيه بسيار سخت و دشوار خود يعنى روز قيامت اندوخته اى كنند و زندگى به هم خورده و بى سروسامان فقرا و گرفتاران را نوائى بخشيده وبراى اصلاح آن اقدامى نمايند.

سبكباران در سفر آخرت

"و اعلم ان امامك عقبه كوودا المخف فيها احسن حالا من المثقل و المبطى عليها اقبح حالا من المسرع و ان مهبطك بها لا محاله على جنه او على نار"

'و بدان كه در جلو تو گردنه اى بسيار سخت و دشوار است كه سبكبار در اين عقبه، نيكو حال تر از سنگين بار است و حال كند رفتار بر اين عقبه، زشت تر از شتابان مى باشد و نيز بدان كه فرودگاه تو يا عبور از اين گردنه بناچار يا بر بهشت است يا بر دوزخ'

آرى سبكباران سبكبالند و مانعى از حركت و عروج به مقامات معنوى ندارند چنانكه در جريانات اين جهان نيز مطلب از همين قرار است.

حريقى در مدائن واقع شد، سلمان شمشير و قرآن خود را بر داشت و از شهر خارج گرديد و گفت: هكذا نجى المخفون [ مجموعه ى ورام ج 2 ص 218. ] سبكباران اينچنين نجات يافته و از ورطه ى بلا رها مى گردند.

و از رسولخدا صلى الله عليه و آله نقل شده است كه: 'نجا المخفون' [ شرح نهج البلاغه ابن ميثم بحرانى ج 5 ص 32. ] و در كلمات حضرت امير عليه السلام است كه 'تخففوا تلحقوا' [ نهج البلاغه خطبه ى 21 و 166 يعنى بار خود را سبك كنيد تا به كاروان، ملحق شويد. ] بنابراين بايد كوششكرد كه سبكبار شد و راه آن را كم كردن علائق مادى، آلوده نشدن به دنيا و فرونبردن چنگال ماديات است و خلاصه دلداده و عاشق دنيا نبودن و توجه خود را معطوف و منصرف به عالم ابدى كردن است.

مطلب ديگرى كه در اين قسمت آمده توجه به اين حقيقت است كه سرانجام انسان و سرمنزل اصلى و نهائى او يا بهشت است يا دوزخ. اكنون اندوه آن گردنه ى خطرناك و دشوار از يك سو. معلوم نبودن پايان كار و فرودگاه اصلى انسان از ديگر سو. و خلاصه اين اندوه بزرگى است كه كمر انسان با توجه را را مى شكند و بايد كوشش كرد كه انشاءالله سرانجام كار، بهشت باشد.

آماده سازى منزل آخرت

"فارتد لنفسك قبل نزولك و وطى المنزل قبل حلولك"

'پس براى نفس خويشتن "عوامل نجات" را پيش از فرود آمدنت طلب كن و منزل را قبل از وارد شدنت آماده ساز'

بايد پيش از فرود آمدن در منزلى آن منزل را آماده ى سكونت نمود بويژه منزلى كه بعد از فرود آمدن، امكان اصلاح و ترميم آن نباشد كه اتفاقا خانه ى آخرت چنين است. بنابراين بايد پيش از انتقال از اين جهان، آماده ى آن منزل گرديد.

اين جملات، انسان را به ياد وصيت حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام به جناده بن ابى اميه مى اندازد كه فرمود: 'استعد لسفرك و حصل زادك قبل حلول اجلك' براى سفرت مستعد باش و پيش از نزول اجلت زاد و توشه ى خود را فراهم ساز.

انقطاع عمل در آخرت

"فليس بعد الموت مستعتب و لاالى الدنيا منصرف"

'پس بعد از مرگ، راهى براى طلب خشنودى خدا نبوده و بسوى دنيا بازگشتى نمى باشد'

اين دو جمله، رد مقام تعليل مطالب قبلى است كه اگر گفتيم بايد پيش از مرگ آماده شد و كارى كرد براى اين جهت است كه تا انسان نمرده و پرده از جلو چشمانش برداشته نشده مى تواند رضاى خدا را جلب كرده و در طلب خشنودى الله تعالى باشد. اما بعد از مرگ، اين در بسته خواهد شد چنانكه راهى براى بازگشت به دنيا و جبران گذشته نخواهد بود.

مطلب ديگر اين است كه ممكن است انسان در رابطه ى با وضع تباه و ناراحت كننده ى خود در عالم آخرت، دو گونه انديشه بخود راه دهد و از يكى از اين دو راه چاره جوئى كرده و خود را دلگرم سازد: يكى اينكه با خود بگويد: در عالم آخرت بهنگامى كه با خشم و غضب خدا مواجه شدم از در عذر خواهى وارد شده و رضاى خداى تعالى را جلب خواهم كرد. امام بزرگوار، على عليه السلام، انسان را از اين راه چاره، مايوس ساخته و مى فرمايد: بعد از مرگ راه طلب رضا و خشنودى الهى بسته است، انسان تا در اين جهان است هر اندازه هم كه آلوده باشد مى تواند جلب رضاى خداى تعالى را بكند ولى اين زندگى كه پايان يافت ديگر راهى ندارد. چنانكه قرآن كريم در اين باره مى فرمايد: 'لا تعتذروا اليوم انما تجزون ما كنتم تعلمون' [ سوره ى تحريم آيه ى 7. ] امروز عذر نياوريد جز اين نيست كه پاداش داده مى شويد آنچه را كه انجام مى داديد. و نيز مى فرمايد: 'هذا يوم لا ينطقون و لا يوذن لهم فيعتذرون' [ سوره ى مرسلات آيه ى 35 -36. ] امروز روزى است كه كافران "از فرط وحشت" سخن نگويند و به آنان اذن داده نخواهد شد تا اعتذار بجويند.

راه دوم اينست كه با خود بگويد: اگر آنجا ممكن نشد كه رضاى خدا را جلب كنم به دنيا برگشته و به اعمال صالحه مى پردازم.

و امام عليه السلام راجع به انديشه ى دوم مى فرمايد: 'و لا الى الدنيا منصرف' و هيچ راهى براى گردش از آنجهان به اين جهان و بازگشت به دنيا نيست. چنانكه قرآن كريم مى فرمايد: 'حتى اذا حضر احدهم الموت قال رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت كلا انها كلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون' [ سوره ى مومنون آيه 99 و 100. ]

يعنى تا آنگاه وقت مرگ كسى از آنها فرا رسد از روى ندامت مى گويد: بارالها مرا به دنيا بر گردان تا شايد به تدارك گذشته، عملى صالح به جا آورم ولى خطاب شود كه هرگز نخواهد شد و اين يك حرفى است كه آن گوينده مى زند و از عقب آنها عالم بزخ است تا روزى كه بر انگيخته شوند.

جاذبه هاى ارتباط با خدا

اجازه ى دعا

"و اعلم ان الذى بيده خزائن السماوات و الارض قد اذن لك فى الدعاء و تكفل لك بالاجابه و امرك ان تساله ليعطيك و تسترحمه ليرحمك"

'و بدان آن كسى كه خزانه هاى آسمان ها و زمين در دست اوست به تو اجازه ى دعا و درخواست كردن را داده و براى تو تكفل و ضمانت اجابت را فرموده است و تو را امر نموده كه از او درخواست كنى تا به تو عطا كند و از او طلب رحمت كنى تا بر تو رحم آورد'

آرى بلاشك آن كس خداست. اوست كه خزائن آسمان و زمين را در دست دارد 'لله ما فى السماوات و الارض' 'و له مقاليد السماوات و الارض' چنين تواناى بى نيازى اذن دعا داده و بنابر اين خداوند خود به انسان حق دعا كردن را داده است و نه تنها اجازه ى دعا را صادر فرموده بلكه عهده دار اجابت هم شده و وعده داده كه دعا را مستجاب گرداند. و اين جمله ى مباركه ى: 'و تكفل لك بالاجابه' اشاره به آيه كريمه است كه مى فرمايد: 'ادعونى استجب لكم' [ سوره ى مومن آيه 60. ] مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم.

مطلب ديگر اينكه خداوند امر فرموده كه بندگان از او سوال كنند تا عطا فرمايد و از او طلب رحم كنند تا بر آنان رحم آورد و چه بسا اشاره ى به آيه كريمه باشد كه مى فرمايد: 'و اسئلوا الله من فضله ان الله كان بكل شى ء عليما' [ سوره ى نساء آيه ى 34. ] و خداوند را از فضلش درخواست كنيد به تحقيق كه خداوند درباره ى شما رحيم و مهربان است.

شكوه و زيبائى كلام و نكات ارزنده اى كه در اين جملات بكار رفته اعجاب انگيز است. زيرا اولا اذهان را توجه مى دهد كه خزائن ثروتهاى آسمان و زمين در دست خداست كه اين خود به تنها موجب آن است كه انسان از همه جا دل بر كند و روى به خداوند بياورد زيرا چيزى در دست ديگران نيست و هر چه هست در دست اوست.

و ثانيا او ابتداءا اذن در دعا داده بلكه بدان امر كرده و بنابراين او خود اظهار تمايل به دعا و نيايش بندگان فرموده است.

و ثالثا وعده ى اجابت داده و ضمانت كرده است كه دعاها را مستجاب فرمايد.

اكنون اگر از اين همه لطف و احسان، درست بهره بردارى نشود گناه كيست؟ گر گدا كاهل بود تقصير صاحبخانه چيست؟

جريان استسقا و دعاى باران از ائمه طاهرين: و علماء اعلام و ديگران نمونه اى از اين مطلب است.

سعيد بن مسيب مى گويد: سالى قحطى شد و مردم در هر طرف در طلب باران رفتند، ناگهان ديدم غلام سياهى از مردم جدا شد و بر بالاى تلى بر آمد من به جانب او رفتم، ديدم لبهاى خود را حركت مى دهد هنوز دعاى او تمام نشده بود كه ابرى در آسمان ظاهر شد، آن سياه چون نظرش بر آن ابر افتاد خدا را حمد كرده و از آنجا حركت نمود، باران شروع شد و به حدى باريد كه گمان كرديم ما را غرق خواهد كرد. من دنبال او رفتم ديدم داخل خانه ى حضرت على بن الحسين عليه السلام شد پس خدمت حضرت رسيدم و عرض كردم: اى سيد من در خانه ى شما غلام سياهى است منت گذاشته آن را به من بفروش. فرمود: اى سعيد چرا آن را به تو نبخشم؟ پس بزرگ غلامان خود را امر فرمود كه هر غلامى در خانه است به من عرضه كند او هم ايشان را جمع كرد من آن علام را در ميان آنان نديدم، گفتم: آن را كه من مى خواهم در بين ايشان نيست فرمود: ديگر باقى نمانده مگر فلان ميرآخور، آنگاه امر فرمود او را حاضر نمودند ديدم همان است كه من ميخواستم گفتم: اين همان مطلوب من است حضرت به او فرمود: اى غلام! سعيد مالك تو شد با او برو، آن غلام رو به من كرده و گفت: چه چيز تو را واداشت كه مرا از مولايم جدا ساختى؟ گفتم اين به خاطر آن چيزى است كه از تو بر بالاى آن تل مشاهده كرم. غلام اينرا كه شنيد دست ابتهال به درگاه خداوند بلند كرده، رو به آسمان نمود و گفت: اى پروردگار من! رازى بود ما بين تو و من اكنون كه آن را فاش كردى مرا بميران و به سوى خود ببر. پس حضرت على بن الحسين عليه السلام و كسانى كه حاضر بودند همگى از حال آن غلام گريستند و من با حال گريان بيرون شدم، چون به منزل خويش رفتم رسول آن حضرت آمد كه اگر مى خواهى به جنازه ى صاحبت حاضر شوى حاضر شو پس من با آن فرستاده برگشتم ديدم آن غلام در محضر آنحضرت وفات كرده است. [ اثبات الوصيه مسعودى ص 171. ]

ارتباط مستقيم و بى واسطه

"و لم يجعل بينك و بينه من يحجبه عنك"

'و خداوند متعال كسى كه او را از تو محجوب بدارد و بپوشاند قرار نداد'

صاحبان قدرت و شوكت، حكام، سلاطين، روسا و وزراء همواره حاجب و دربانى براى خود قرار مى دهند ك ميان مردم و انان حجاب شده و از ورود افراد ممانعت مى كند ولى خداوند متعال كه ملك الملوك و سلطان السلاطين است داراى حاجب و دربانى نيست كه او را از مردم ممنوع بدارد درب اين خانه هميشه باز است، روز وشب نداشته، در هر زمانى براى هر كس ورود آن آزاد است.

"و لم يجلئك الى من يشفع لك اليه"

'و تو را بسوى كسيكه شفاعت و وساطت براى تو در نزد او بنمايد ناچار نساخته است'

آرى هر فرد انسانى خودش مستقل راه به سوى خدا دارد و نيازى به وساطت و ميانجى گرى كسى نيست.

عدم محروميت از توبه

"و لم يمنعك ان اسات من التوبه"

'و اگر بدى كرده باشى تو را از توبه منع نفرموده است'

آرى نه تنها منع نكرده بلكه آنان را امر و تشويق به توبه كرده و وعده ى آمرزش داده و آيات كريمه ى قرانى شاهد و گواه اين موضوع است.

در بعضى از نسخ، بعد از جمله ى و لم يمنعك...، و در بعضى از نسخ قبل از آن، جمله اى دارد و آن اين است:

"و لم يعيرك بالاثابه"

'و تو را به سبب انابه ملامت و سرزنش نفرموده است'

ديده شده كه گاهى انابه كننده از ناحيه ى كسى كه به او پناه آورده مورد ملامت و سرزنش قرار مى گيرد. كه برو، براى چه آمداى من كارى به تو ندارم... ولى خداوند متعال هرگز انابه كننده را سرزنش نمى كند بلكه او را نوازش مى فرمايد.

درنگ در عذاب

"و لم يعاجلك بالنقمه"

'و در نقمت و عذاب تو شتاب نكرده است'

اگر بنا بود خداوند در كيفر و عذاب گناه كاران شتاب كند هيچ فردى باقى نمى ماند و ليكن لطف و رحمتش چنان است كه عجله در عذاب نمى كند.

امام على بن الحسين عليه السلام نيز در دعاى روز جمعه در مقام مناجات باخدا ميگويند. 'و يا من لا يغير النعمه و لا يبادر بالنقمه' اى كه نعمت خود را تغيير نمى دهى و در عذاب شتاب نمى كنى.

بلكه بايد توجه داشت كه هميشه هم شتاب نكردن خداوند در عقوبت بندگان، نعمت نيست بلكه در دعاى شريف شب جمعه دارد: 'و انما يعجل من يخاف الفوت... و قد تعالى عن ذلك علوا كبيرا' كسى شتاب در عقوبت مى كند كه ترس از دست رفتن "فرصت" داشته باشد.

حفظ آبرو

"و لم يفضحك حيث الفضيحه بك اولى"

'و تو را رسوا نساخت جائيكه رسوائى شايسته ى تو بود'

آرى چه بسيار گناهان كه يكى از آنها كافى بود كه خداوند بخارط آن انسان را رسوا سازد از ما سرزده و مى زند ولى لطف الهى طورى است كه پرده پوشى كرده و رسوا نمى سازد "يا من اظهر الجميل و ستر القبيح".

البته نبايد از اين مطلب سوء استفاده كرد بلكه بايد وحشت داشت كه يكباره خداوند، انسان را مفتضح و رسوا ساخته و ناگهان پرده از كار انسان كنار برود.

آسان پذيرى توبه

"و لم يشدد عليك فى قبول الانابه"

'و بر تو در پذيرش انابه و رجوع به دربارش سخت نگرفته است'

آرى سخت نگرفته بلكه آسان گردانيده كه ره زمان بندگان بخواهند به در خانه اش بازگشت كنند، بر ايشان ميسر است.

درست بر خلاف وضع و برنامه ى ملوك و پادشاهان كه درباره ى كسيكه خلافى كرده باشد و بخواهد بر گردد بسيار سخت مى گيرند، ولى خداوند متعال جريان را بسيار سهل و آسان گردانيده و امكانات و تسهيلات فراوانى را فراهم آورده است.

دريغ از جريمه

"و لم ينقاشك بالجريمه"

'و سبب گناه و خلافى كه از تو سرزد تو را در تنگنا و مداقه حساب قرار نداد'

اين قدرتمندان مادى اند كه براى بقاء خود احتياط كارى كرده و كسى را كه مرتكب خلافى شد سخت مورد مناقشه و مداقه قرار داده و دقيقا به تمام كارها و برنامه هاى او مى رسند و روى هر كدام حساب مى كنند، و ليكن خداوند چنين نيست.

نا اميد نساختن

"و لم يويسك من الرحمه"

'و تو را از رحمت خود نوميد نگردانيد'

خداوند در ياس را بكلى مسدود ساخته و جلو نوميدى را گرفته و حتى آن را گناهى بزرگ دانسته است و براى آنكه گناهارى دچار ياس زدگى نشود فرموده است: 'قل يا عبادى الذى اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله يغفر الذنوب جميعا انه هو الغفور الرحيم...' [ سوره ى زمر آيه ى 53. ] اى بندگان كه بر نفس خود اسراف كرده ايد مايوس از رحمت خداوند نباشيد راستى خداوند، همه گناهان را مى آمرزد كه او آمرزنده ى مهربان است.

و در جاى ديگر فرموده: 'انه لا يياس من روح الله الا القوم الكافرون' [ سوره ى يوسف آيه ى 87. ] راستى كه از رحمت خداوند مايوس نمى شود جز مردمان كافر.

محاسبه توبه بعنوان حسنه

"بل جعل نزوعك عن الذنب حسنه"

'بلكه بركنده شدن تو را از گناه، حسنه قرار داده است'

در قرآن كريم مى خوانيم كه بعد از ذكر توبه مى فرمايد: 'فاولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات' [ سوره ى فرقان آيه ى 70. ]

آنان كه توبه كردند خداوند گناهنشان را تبديل به حسنات خواهد فرمود پس همين برگشتن به سوى خدا موجب آنست كه حتى گناهان تبديل به حسنات گرددد.

هر چند به نظر مى رسد كلام حضرت امير مطلب ديگرى را مى فهماند و آن اينست كه خود توبه و بازگشت انسان حسنه است.

افزايش حسنات

"و حسب سيئتك واحده و حسب حسنتك عشرا"

'و سيئه و گناه تو را يكى، و حسنه و عمل صالح تو را ده برابر به شمار آورده است'

اين جمله اقتباس از قرآن كريم شده كه مى فرمايد: 'من جاء بالحسنه قله عشر امثالها و من جاء بالسيئه فلا يجرى الا مثلها' [ سوره ى انعام آيه 160. ] و بر پايه ى همين اساس، نواده ى على بن ابى طالب، على بن الحسين، عليه السلام فرموده اند: 'يا سواتاه لمن غلبت احداته عشراته'. [ تحف العقول ص 203. ] بدا بحال كسى كه يكهاى او بر ده هايش غالب شود.

راستى چقدر بايد انسان از كاروان سعادت دور بيفتد كه در عين حاليكه گناه او يكى و خوبى او ده برابر نوشته مى شود مع ذلك گناهان او بيشتر و سنگين تر باشد.

فتح باب توبه

"و فتح لك باب المتاب و باب الاستعتاب- الاستيعاب-"

'و از براى تو در توبه و بازگشت و درب طلب خشنودى خود خود را گشوده است'

راستى چه در رحمتى است كه خداوند به روى بندگانش باز كرده است.

جمله ى فوق، انسان را به ياد دعاى امام زين العبدين عليه السلام مى اندازد كه مى گويند: 'انت الذى فتحت لعبادك باب الى عفوك سميته التوبه و قلب توبوا الى الله توبه نصوحا فما عذر من اغفل دخول الباب بعد فتحه' [ صحيفه ى سجاديه مناجاه التائبين. ] ضمنا در بعضى از نسخ نهج البلاغه كلمه دوم را ندارد و نسخى هم كه دارند مختلفند در بعضى باب الاستعتاب ضبط شده و در بعضى باب الاستيعاب اكنون بنابر اينكه استعتاب باشد يعنى طلب رضا و خشنودى خداى كردن و اگر استيعاب باشد ممكن است به معنى فراگيرى باشد يعنى رحمت فراگير حضرت رب العالمين.

شنيدن صداى بندگان

"فاذا ناديته سمع نداءك و اذا ناجيته علم نجواك"

'پس هنگامى كه او را ندا كنى نداء تو را مى شنود و چون با او راز گوئى به راز گوئى تو آگاهى دارد' فريادهاى عجز و ناتوانى بندگان به دربار الهى بى جواب نمى ماند بلكه مورد اجابت پروردگار بزرگ خواهد بود چنانكه زمزمه هاى عاشقانه ى دلدادگان الله تعالى ناديده و ناشنيده گرفته نخودهد شد، و خداوند متعال عالم به اين حالات معنوى و شكوهمند است و رحمت بيكران خود را شامل حال صاحبان اين حالات خواهد فرمود.

و اين هر دو مطلب در قرآن كريم آمده است: در مورد اول مى فرمايد: 'ان ربى سميع الدعاء' [ سوره ى ابراهيم آيه ى 39. ] هر آينه پروردگار من شنونده و اجابت كننده ى دعاست و در مورد دوم مى فرمايد 'انه يعلم السر و اخفى' [ سوره طه آيه ى 7. ] تحقيقا او ميداند راز را و مخفى تر از راز را.

امكان ابلاغ درخواستها

"فاقصيت اليه بحاجتك و ابثثته ذات نفسك و شكوت اليه هموك و استكشفته كروبك و استعنته على امورك"

'پس حاجب و درخواست خودت را به ساحت مقدس و ذات لايزال او مى رسانى و آنچه را كه در درون دارى براى او منتشر ساخته و آشكار مى نمائى و از اندوه و غصه هايت بسوى او شكايت مى كنى و بر طرف شدن گرفتاريهايت را از او مى طلبى و بر امور و مشكلات زندگيت از او يارى مى خواهى'

آرى لطف و رحمت واصعه ى خداوند به بندگانش همه ى اين امور را در پى دارد، انسانها در جهان، بى پناه نيستند، نقطه ى اميد دارند هرگز احساس غربت و بد بختى نكرده و در مواقع مشكله ى زندگى به بهترين پناهگاه رو مى آورند. دردها و مصائبى را كه نمى توان با هر كسى رد ميان گذاشت به آسانى و بدون هيچ حاجب و مانعى مى توان با ذات لا يزال او در ميان گذاشت و مشكلاتى كه از نظر ظاهر، قابل حل نيست با لطف و رحمت الهى حل و اسان مى گردد و بدين ترتيب، انسان بر دشواريها و حوادث تلخ و مهمات امور، فائق و غالب خواهد گرديد، و بالاخره بندگان مرتبط با خدا هرگز در زندگى دچار شكست نشده و از پا در نمى آيند و درماندگى و حقارت در زندگى آنان راه ندارد.

آنان به ياد خدا دلگرم بوده و بهترين محرم اسرار داند، خداوند بزرگترين تكيه گاه و دلنواز آنان است.

اكنون بايد انسانها از اين افتخار بزرگ و از اين موقعيت افتخار آميز قدردانى كنند و اين فرصت را از دست نداده و ضايع ننمايند.

انسانى كه مى تواند با خدا د راه و رابطه باشد و اسرار درون خود را با ذات لا يزال او در ميان گذارده و حل مشكلات و رفع گرفتاريهاى خود را بدين طريق بنمايد شايسته نيست كه دل به غير خدا ببندد و روابط و اتصالات خود را از آن كانون فيض و رحمت بگسلد و ديگران را بدل و بجاى خداوند بپذيرد.

نامحدود بودن در دعا

"و سالته من خزائن رحمه ما لا يقدر على اعطئه غيره من زياده الاعمار و صحه الابدان وسعه الارزاق"

'و از خزينه هاى رحمت او چيزهائى را كه غير از خدا توان اعطاء آن را ندار مانند زيادتى عمر و سلامت بدن و وسعت رزق، درخواست مى كنى'

در اين قسمت، افكار را متوجه به نكاتى مى كنند: يكى اينكه بندگان به هنگام طلب حاجب، متصل به خزانه هائى زوال ناپذير از رحمت الهى شده و از آنها بهره مى گيرند.

مطلب ديگر آنكه حوائج و خواسته هاى انسان، فقط در دست خداست، و جز او كسى را توانائى انجام حوائج و مقاصد حاجتمندان نيست، و اين خود موجب انقطاع انسان به سوى خداى تعالى است.

و سومين مطلب اين است كه حوائج بندگان، بيشتر بر محور سه مطلب دور مى زند: يكى طول عمر و ديگرى سلامت بدن و ديگر وسعت در رزق، و بلاشك اينها همه از نعمتهاى بزرگ الهى است كه به انسانها ارزانى مى دارد.