استناد نهج‏ البلاغه

شادروان امتياز عليخان عرشى
 مترجم: سيد مرتضى آيت اللّه زاده شيرازى

- ۲ -


2-  مؤلف در آغاز خطبه 226 چنين گويد: «اين خطبه را در «ذى قار» ايراد فرمود، در حالى كه به سوى بصره مى‏رفت. و «واقدى» آن را در كتاب «الجمل» ياد كرده است: «فصدع بما امر به، و بلغ رسالات ربه، فلم اللّه به الصدع، و رتق به الفتق، الف به الشمل بين ذوى الارحام بعد العداوة الواغرة فى الصدور، و الضغائن القادحة فى القلوب»   (ج 2، ص 253).

3-  مؤلف نهج البلاغه از (كتاب الجمل واقدى، ص 75) نامه‏اى را كه امير المؤمنين در آغاز بيعت براى معاويه ارسال فرموده بود نقل كرده است: «اما بعد، فقد علمت اعذارى فيكم، و اعراضى عنكم، حتى كان ما لا بد منه و لا دفع له.

و الحديث طويل، و الكلام كثير، و قد ادبر ما ادبر، و اقبل ما اقبل، فبايع من قبلك و اقبل الى فى وفد من اصحابك»   (ج 3، ص 149).

واقدى، ابو عبد اللّه محمد بن عمر واقد اسلمى مدنى (زنده در: 130 ه. ق) متوفى در ذى الحجه سال (207 ه. ق 832 م)، ابن النديم در الفهرست: 144 گويد كه: «كتاب الجمل» از تأليفات وى است و شايد اثرى از آن باقى نمانده باشد اما نسخه‏هايى از اين كتاب در زمان ابن النديم كه معاصر مؤلف «نهج البلاغة» بوده است ميان مردم وجود داشته است (و شريف رضى دوبار از اين كتاب در نهج البلاغه‏ نام برده است)  .

4-  نامه امير المؤمنين به طلح و زبير رضى اللّه عنهما چنين آغاز مى‏شود: «اما بعد فقد علمتما، و ان كتمتما، انى لم ارد الناس، حتى ارادونى، و لم ابايعهم حتى بايعونى»   (ج 3، ص 122).

مؤلف نهج البلاغه گويد: اين نامه را ابو جعفر اسكافى در كتاب «المقامات فى مناقب امير المؤمنين» آورده است.

و اسكافى از معتزله بود و در محله اسكاف بغداد زندگانى مى‏كرده است، او امام معتزله و بنيانگذار و مؤسس فرفه «اسكافيه» بوده است. ابن ابى الحديد به نقل از قاضى القضاة او را در طبقه و دسته ششم معتزله قرار داده است. وى از معاصرين جاحظ بود و ردى بر كتاب «العثمانية» [يا: العباسية] جاحظ نوشته است. معتزله بغداد معتقد بر افضليت على (ع) بر تمام صحابه بوده‏اند و اسكافى نيز پيرو همين عقيده بوده است.

طبق روايت سمعانى در (كتاب الانساب ص 35 الف)، ابن ابى الحديد در (شرح نهج البلاغه ج 2: 332) گويد: وفات اسكافى در سال (240 ه 854 م) اتفاق افتاده است.

ابن النديم و مؤلف كشف الظنون (حاجى خليفه) ذكرى از كتاب (رد بر عثمانيه) اسكافى به ميان نياورده‏اند و گويا در آن زمان هنوز متداول دانشمندان نبوده است.

5-  مؤلف نهج البلاغه پيمان ميان قبيله ربيعه و يمن را نقل كرده است و از نظر اهميت اين پيمان كه توسط مولا انجام گرفته است، آن را در اين جا نقل مى‏كنيم: «هذا ما اجتمع عليه اهل اليمن حاضرها و باديها، و بيعة حاضرها و باديها انهم على كتاب اللّه، تدعون اليه و يأمرون به، و يجيبون من دعا اليه و امر به، لا يشترون به ثمنا و لا يرضون به بدلا، و انهم يد واحدة على من خالف ذلك و تركه، انصار بعضهم لبعض، دعوتهم واحدة، لا ينقضون عهدهم لعتبة عاتب و لا لغضب غاضب و لا لاستدلال قوم قوما (و لا لمسبة قوم قوما). على ذلك شاهدهم و غائبهم و سفيهم و عالمهم، و حليمهم و جاهلهم، ثم ان عليهم بذلك عهد اللّه و ميثاقه ان عهد اللّه كان مسؤولا، و كتب على بن ابى طالب رضى اللّه عنه»   (ج 3، ص 148).

مؤلف نهج البلاغه مى‏نويسد كه اين عهدنامه را از خط «هشام بن كلبى» نقل كرده است.

كلبى، ابو المنذر هشام بن محمد بن السائب الكلبى (متوفى به سال 204 ه 819 م). وى بيش از يك صد و پنجاه كتاب تأليف كرده است كه ابن النديم يك صد و چهل و چهار كتاب را نام برده است  . و ما نمى‏دانيم كه شريف رضى اين عهدنامه را از كدام يك از كتابهاى كلبى نقل كرده است و جستجوى از آن كار دشوارى مى‏باشد و محتمل است كه آن را از كتابى به نام «الحلف» كلبى نقل كرده باشد كه مؤلف نهج البلاغه نسخه‏اى از آن را در اختيار داشته است.

6-  نامه امير المؤمنين به، ابو موسى اشعرى چنين آغاز مى‏شود: «فان الناس قد تغير كثير فهم عن كثير من حظهم، فمالوا مع الدنيا و نطقوا بالهوى» (ج 3، ص 150)  .

مؤلف نهج البلاغه مى‏نويسد، اين نامه را از كتاب «المغازى» تأليف سعيد بن يحيى الاموى نقل كرده است و (حاجى خليفه) مؤلف كشف الظنون نام اين كتاب را ذكر كرده است كه معلوم مى‏شود نسخه‏هايى از آن تا قرن يازدهم هجرى موجود بوده است.

سعيد ابو عثمان بن يحيى بن سعيد بن ابان بن سعيد بن العاص بن الاحيحة القرشى الاموى البغدادى متوفاى سال (249 ه. ق 863 م)  .

7-  مؤلف نهج البلاغه فصل جداگانه‏اى براى گزيده كلمات دشوار و غريب مولا قرار داده است و در آنجا نه جمله از امير المؤمنين نقل كرده است و كلمات دشوار آنها را شرح و تفسير كرده است در شرح جمله چهارم مى‏گويد: اين معنا را ابو عبيد (القاسم بن سلام) گفته است (ج 3، ص 212).

ابو عبيد القاسم بن سلام هروى بغدادى متوفى به سال (224 ه 838 م) در فقه و ادب افضل و سر آمد زمان خود بود و آگاهترين آنها به حديث و شعر  .

اما مؤلف نهج البلاغه اشاره‏اى به نام كتاب ابو عبيد نكرده است و من پس از مدتها تحقيق و بررسى دريافتم كه اين تفسير را از كتاب «غريب الحديث» ابو عبيد [القاسم بن سلام هروى‏] نقل كرده است و تمام آنها را در ورق 197 الف و 203 ب در نسخه كتابخانه رامپور (هند) كه در حدود قرن هشتم هجرى استنساخ شده است مى‏يابيم  .

8-  قال امير المؤمنين: «انه من رأى عدوانا يعمل به و منكرا يدعى اليه، فانكره بقلبه فقد سلم و برى‏ء. إلخ» (ج 3، ص 243)  .

مؤلف نهج البلاغه گويد اين كلام را از قول طبرى نقل كرده است. طبرى، مورخ شهير اسلام، ابو جعفر محمد بن جرير طبرى متوفى به سال (310 ه. ق 923 م).

اين كلام را در كتاب «تاريخ الرسل و الملوك» معروف به تاريخ طبرى (ج 8، ص 21) يافتيم.

9-  مؤلف نهج البلاغه راجع به فرمايش مولا «اخبر تقله» چنين گفته است: گروهى آن را از كلام رسول اللّه (ص) مى‏دانند، اما مؤيد انتساب آن به‏ امير المؤمنين عليه السلام روايتى است كه ثعلب از ابن الاعرابى نقل كرده است كه او گفت، مأمون گفت: هر گاه على نمى‏گفت «اخبر تقله»، من مى‏گفتم «اقله تخبر» (ج 3، ص 202).

ثعلب: از بزرگان نحو و لغت عرب است كه در سال (291 ه 1904 م) درگذشت.

و اما ابن اعرابى: از بزرگان و أئمه علوم ادبى است كه به سال (230 ه 844 م) در گذشت. و مأمون خليفه عباسى در بغداد به سال (218 ه 833 م) وفات يافت.

و من (مؤلف اين كتاب) كلام ثعلب را در هيچ كتابى نيافتم مگر آنچه ابو هلال عسكرى، حسن بن عبد اللّه بن سهل عسكرى متوفى بعد از سال (395 ه 1005 م) در «جمهرة الامثال» آورده است. او گويد: (ص 26، چاپ هند): اين ضرب المثل به زعم برخى از ابو الدرداء (رض) مى‏باشد و از رسول اللّه (ص) نيز روايت شده است. ابو عبيد احمد بن محمد هروى (متوفى 401 ه 1010 م) در كتاب «الغريبين» چنين گويد: از آن جمله حديث ابو الدرداء است: «وجدت الناس اخبر تقله». يعنى آن كس كه مردم را به محك آزمايش در آورد، ايشان را دشمن و بدسرشت خواند و آن به سبب خباثت نهادهايشان و كمى انصافشان و افزون طلبيشان باشد و لفظ «اخبر» صيغه امر است به معناى «الخبر» (الغريبين ورق 236 الف نسخه رامپور)  .

10-  كلام مولا (ع) «العين و كاء السه» در ميان مردم چنين شايع است كه از فرمايشات رسول اللّه (ص) است اما برخى از راويان حديث آن را به مولا امير المؤمنين نسبت داده‏اند. و اين مطلب را «المبرد» در كتاب «المقتضب» در «باب اللفظ بالحروف» (ج 3، ص 263) ذكر كرده است.

مبرد: ابو العباس محمد بن يزيد ازدى نحوى متوفاى سال (285 ه 898).

«كتاب المقتضب» در دست نيست، اما ابن نديم در «الفهرست» (ص 88) و حاجى خليفه در «كشف الظنون» (ج 2، ص 1793) از آن ياد كرده‏اند.

ابو محمد عبد اللّه بن مسلم بن قتيبه دينورى (وفات 276 ه 889 م) در كتاب «مختلف الحديث» (ص 65) گويد: اين حديث از فرمايشات رسول اللّه است همان گونه كه ابو عبيد احمد بن محمد هروى (وفات 401 ه 1010 م) آن را در كتاب خود «الغريبين» [ورق 134] آورده است و گويد: «و فى الحديث: العين وكاء السه. قال ابو عبيد و هو حلقة الدبر» و ابو عبيد القاسم بن سلام هروى كه شرح او گفته شد كلام فوق را در كتاب (غريب الحديث) ضمن احاديث رسول اللّه (ص) آورده است (ورق 138 ب نسخه رامپور)  .

منابع ديگر نهج البلاغه

مدارك خطبه ‏ها

بر محققان و دانشوران پوشيده نيست كه بيشتر محتويات نهج البلاغه در لابلاى آثار قدما موجود است. اما اگر شهر بغداد از غارتگران مغول در امان مى‏ماند و گنجينه كتابهاى نفيس آن توسط آن مردم نادان سوزانده نمى‏شد، قطعا براى هر كدام از مندرجات «نهج البلاغه» مستند و منبعى مى‏يافتيم. بسيارى از آن منابع در اختيار ابن ابى الحديد شارح «نهج البلاغه» قرار داشت و او نص بيانات آنها را در شرح خويش نقل كرده است كه ما را به پاره‏اى از منابع راهنمايى مى‏نمايد و اينك فهرست‏وار آنها را در اختيار شما قرار مى‏دهيم.

1-  از خطبه‏هايى كه بيش از تمام خطابه‏ها مورد نقد و ايراد قرار گرفته است، خطبه معروف «شقشقيه» مى‏باشد.

مولا امير المؤمنين در اين خطبه پس از بيان تاريخ مسأله خلافت از ماجراى آن گله مى‏كند و از شكيبايى خويش سخن مى-  گويد و مى‏فرمايد: با آنكه وى از ديگران براى احراز مقام خلافت سزاوارتر مى-  باشد، اما اولو الامر و اهل حل و عقد از او روى گردانيدند، ولى او بر اين تجاوز و تعدى شكيبا بود تا اين كه در چهارمين مرتبه مردم با اصرار از او خواستند تا بار سنگين خلافت را به دوش گيرد. اما پس از بيعت گروهى پيمان شكستند و طايفه‏اى مخالفت كردند و آتش جنگ ميان مسلمانان شعله‏ور گرديد و اگر ياران او نبودند و دستور الهى بر يارى مظلومان نبود، روى از خلافت بر مى‏كشيد إلخ... اين خطبه چنين آغاز مى‏شود: «اما و اللّه لقد تقمصها فلان و انه ليعلم ان محلى منها محل القطب من الرحى، ينحدر، عنى السيل و لا يرقى الى الطير. إلخ (ص 25)  .

دانشمندانى كه اين خطبه را نقل كرده‏اند به قرار زير هستند: 1- 

ابو جعفر احمد بن [محمد] خالد برقى شيعى (متوفى 274 ه 887 م) در كتاب «المحاسن و الآداب»

2-  ابراهيم بن محمد ثققى كوفى (متوفى 283 ه 896 م) در كتاب «الغارات»

3-  ابو على محمد بن عبد الوهاب جبايى بصرى معتزلى (متوفى 303 ه 16-  915 م)

 4-  ابو جعفر محمد بن عبد الرحمن بن قبه رازى   متكلم كلامى شيعى و شاگرد ابو القاسم بلخى در كتاب «الانصاف».

5-  ابو القاسم عبد اللّه بن احمد بن محمود كعبى بلخى معتزلى (متوفى 319 ه 931 م) در كتاب «الانصاف».

6-  ابو جعفر محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى شيعى معروف به شيخ صدوق (متوفى 318 ه 894 م) در كتاب (علل الشرائع، ص 68) و (معانى-  الاخبار ج 1، ص 132).

7-  ابو عبد اللّه محمد بن النعمان شيعى معروف به شيخ مفيد (متوفى 413 ه 1022 م) در كتاب (الارشاد ص 166).

8-  شيخ الطايفه ابو جعفر محمد بن الحسن طوسى معروف به شيخ طوسى (متوفى 460 ه 1068 م) در كتاب (الامالى، ص 237)  .

و خطبه شقشقيه را بزرگان و مشايخ مذكور در ذيل، هر كدام از طريق اساتيد خود نيز روايت كرده‏اند: 1- 

شيخ صدوق (رض) در كتاب «علل الشرائع» و «معانى الاخبار» خطبه مذكور را از دو طريق و سند روايت كرده است و چنين فرمايد: الف: «حدثنا محمد بن على ماجيلويه، از عمش محمد بن القاسم، از احمد بن ابى عبد اللّه البرقى، از پدرش، از ابن ابى عمير، از ابان بن عثمان، از ابان بن تغلب، از عكرمه، از ابن عباس رضى اللّه عنه». (علل الشرائع و معانى الاخبار).

ب: «روايت كرد بر ما: محمد بن ابراهيم بن اسحق الطالقانى، روايت كرد بر ما عبد العزيز ابن يحيى الجلودى، روايت كرد بر ما ابو عبد اللّه احمد بن عمار بن خالد، روايت كرد بر ما يحيى بن عبد عبد الحميد الحمانى، روايت كرد بر من عيسى بن راشد، از على ابن خزيمه، عن عكرمه، از ابن عباس رضى اللّه عنه (معانى الاخبار) »

2-  خطبه سوم: [در بعضى نسخه‏ها در رديف خطبه چهارم‏]:

«بنا اهتديتم فى الظلماء، و تسنمتم العلياء، و بنا انفجرتم عن السرا»  ... إلخ، (ج 1 ص 33)

شيخ مفيد آن را در ارشاد ص 147 روايت كرده است.

3-  خطبه چهارم: [در بعض نسخه‏ها خطبه پنجم‏]:

«ايها الناس شقوا امواج الفتن بسفن النجاة، و عرجوا عن طريق المنافرة و ضعوا تيجان المفاخرة،» إلخ   (ج 1، ص 35).

ابراهيم بن محمد بيهقى در كتاب (المحاسن و المساوى ج 2، ص 139) قسمت زير را نقل كرده است: «و ان اسكت يقولوا جزع من الموت، هيهات بعد اللتيا و التي و اللّه لا بن ابى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى أمه»

4- خطبه پنجم: [در بعضى نسخ رديف خطبه ششم‏]:

و اللّه لا اكون كالضبع تنام على طول اللدم، حتى يصل اليها طالبها و يختلها راصدها»   (ج 1، ص 36).

اين جمله را ابو عبيد قاسم بن سلام هروى بغدادى در كتاب «غريب الحديث» (196 الف) با اختلافى اندك روايت كرده است: «و اللّه لا اكون مثل الضبع، تسمع اللدم حتى تخرج فتصاد.»

طبرى در تاريخ (ج 5، ص 171)

شيخ الطايفه در (الامالى، ص 33) به تفصيل و با اندك اختلاف روايت كرده‏اند.

5-  خطبه نهم:

«الا و ان الشيطان قد جمع حزبه، و استجلب خيله و رجله و ان معى لبصيرتى» إلخ‏ (ج 1، ص 38)  .

شيخ مفيد (ارشاد، 146) و تمام خطبه ذيل شماره‏هاى 21 و 133 با تغييراتى در لفظ و معنا آمده است.

6-  كلام يازدهم از نهج البلاغه:

«فقال له عليه السلام: اهوى اخيك معنا فقال: نعم قال: فقد شهدنا فى عسكرنا هذا اقوام فى اصلاب الرجال و ارحام النساء، سيرعف بهم الزمان و يقوى بهم الايمان»   (نهج، ج 1، ص 39).

برقى در (المحاسن و الآداب، ورق 105 الف  ) با كلماتى متفاوت در لفظ و متقارب در معنى.

7-  كلام دوازدهم در مذمت مردم بصره:

كنتم جند المرأة، و اتباع البهيمة، رغا، فأجبتم و عقر فهربتم. اخلاقكم دقاق، و عهدكم شقاق، و دينكم نفاق، و ماؤكم زعاق»   إلخ (ج 1، ص 40)

ابن قتيبه در (عيون الاخبار، ج 1، ص 216)

ابو عمرو احمد بن محمد بن عبد ربه اندلسى (متوفى 328 ه 940 م) در (العقد الفريد، ج 2، ص 169، 282)

ابو على حسن بن محمد بن حسن طوسى معروف به ابن شيخ الطايفه در (امالى، ص 78) و شيخ مفيد در كتاب (الجمل، ص 203 و 210)

8-  كلام چهاردهم: (در باره برگرداندن اقطاعات عثمان).

«و اللّه لو وجدته قد تزوج به النساء و ملك به الاماء لرددته فان فى العدل سعة، و من ضاق‏ عليه العدل فالجور عليه اضيق»   (ج 1 ص 42).

آن را ابو هلال حسن بن عبد اللّه عسكرى (متوفى بعد از 395 ه 1005 م) در كتاب (الاوائل، ص 102 ب) در ضمن خطبه‏اى طولانى آورده است

ابن ابى-  الحديد گويد: (شرح نهج، ج 1، ص 50) اين خطبه را «الكلبى» از طريق ابو صالح از ابن عباس رضى اللّه عنه روايت كرده است.

9-  كلام پانزدهم (در هنگام بيعت با امام):

«ذمتى بما اقول رهينه و انا به زعيم، ان من صرحت له العبر عما بين يديه من المثلات، حجزته التقوى عن تقحم الشبهات، الا و ان بليتكم قد عادت كهيأتها يوم بعث اللّه نبيكم (ص)...»   إلخ (نهج، ج 1، ص 42).

جاحظ در (البيان و التبيين، ج 1، ص 170) بخشى از اين كلام را نقل كرده است

ابن قتيبه (عيون الاخبار، ج 2، ص 236)، ابن عبد ربه (العقد الفريد، ج 2، ص 162)، العسكرى (الاوائل، ص 102 الف)، ابو جعفر و محمد بن-  يعقوب كلينى (متوفى 328 ه 940 م) «اصول كافى» (ص 97)، كتاب الروضة (از فروع كافى، ج 3، ص 32) بعضى تمام و بعضى قسمت عمده‏اى از آن را نقل كرده‏اند

شيخ مفيد در (ارشاد، ص 135 و 140) و شيخ الطايفه (الامالى، ص 147).

10-  كلام شانزدهم:-  [در وصف حاكمى كه فاقد صلاحيت است‏].

«ان أبغض الخلائق الى اللّه رجلان: رجل و كله اللّه الى نفسه فهو جائر عن قصد السبيل، مشغوف بكلام بدعة و دعاء ضلالة، فهو فتنة لمن افتتن به، ضال عن هدى من كان قبله، مضل لمن اقتدى به فى حياته و بعد وفاته، حمال خطايا غيره، رهين بخطيئته...»  (نهج البلاغه، ج 1، ص 47).

ابن قتيبه (غريب الحديث)

ابن ابى الحديد (ج 1، ص 52)

كلينى (اصول-  كافى، ص 13)

شيخ مفيد (ارشاد، ص 135).

11-  كلام هيجدهم:

آن گاه كه امام (ع) بر منبر كوفه سخن مى‏گفت به جايى رسيد كه اشعب بن قيس بدان اعتراض كرد و گفت-  اين كه گفتى-  عليه تو است، نه به سود تو. امام (ع) چشم به طرف او نيم باز نموده گفت: «ما يدريك ما على ممالى عليك لعنة اللّه و لعنة اللاعنين...»   إلخ...

ابو الفرج على بن حسين قرشى اصفهانى، (فوت 356 ه. ق 967 م) در (الاغانى، ج 18، ص 159). اين خطبه را نقل كرده است.

12-  خطبه بيستم كه بخشى از خطبه 162 است:

«فان الغاية امامكم، و ان وراءكم الساعة تحدوكم، تحففوا تلحقوا، فانما تنتظر بأولكم آخركم»   إلخ... (نهج البلاغه، ج 1، ص 54 و ج 2، ص 97).

(طبرى، تاريخ، ج 5، ص 157).

13-  خطبه بيست و يكم:

«الاوان الشيطان قد ذمر حزبه، و استجلب جلبه ليعود الجور الى اوطانه و يرجع-  الباطل الى نصابه...»   إلخ (نهج البلاغه، ج 1، ص 55).

شيخ مفيد (ارشاد، ص 146)

شيخ الطايفه (الامالى، ص 106)                    

مفيد (كتاب الجمل، ص 129).

14-  خطبه بيست و دوم:

«اما بعد فان الامر ينزل من السماء الى الارض كقطرات المطر...»   تا به آنجا كه فرمود: (رضى) «كان كالفالج الياسر».

اين جمله را ابو عبيد در (غريب الحديث، ورق 201 ب)، نقل كرده است و نصر بن مزاحم كوفى، (فوت 212 ه. ق 827 م)، (كتاب صفين، ص 7) جمله زيرا را نقل كرده: قوله «فاحذروا من اللّه» تا: «لمن عمل له»

 [اما ثقفى، الغارات 1 80 گويد: گروهى از ياران على نزد وى آمدند تا اشراف را بر موالى بهره بيشترى از غنايم و بيت المال بدهد. سپس امام بياناتى فرمود كه جمله شماره 14 در نيمه آن خطبه قرار مى‏گيرد].

15-  خطبه بيست و چهارم:

«انبئت بسرا قد اطلع اليمن، و انى و اللّه لأظن أن هولاء القوم سيد الون منكم»   إلخ.

(نهج البلاغه، ج 1، ص 60).

ابو الحسن على بن الحسين المسعودى (فوت 346 ه. ق 957 م) (مروج-  الذهب، ج 2، ص 112)، با اختلاف اندك

شيخ مفيد (ارشاد، ص 163) بخشى از آن را نقل كرده است: از: «اللهم انى قد مللتهم» تا «الملح فى الماء».

[ثقفى، الغارات، ج دوم، ص 636 با اختلافى اندك اين خطبه را نقل كرده است‏].

16-  خطبه بيست و پنجم:

«ان اللّه بعث محمدا (ص) نذيرا للعالمين و أمينا على التنزيل، و أنتم معشر العرب على شردين و فى شردار»   إلخ. (نهج البلاغه، ج 1، ص 62).

ابن قتيبه (الامامة و السياسة، ج 1، ص 146)

ابراهيم ثقفى (به تفصيل) در كتاب (الغارات بخش آخر خطبه در [ج اول، ص 303])، ابن ابى الحديد (ج 1، ص 295) [و اما بخش اول خطبه: ايها الناس إلخ در: ثقفى الغارات ج 2، ص 633 آمده است و صدر و ذيل اين كلام در روايت ثقفى از يك خطبه نيست بلكه از دو خطبه مى‏باشد]

17-  خطبه بيست و ششم:

«اما بعد فان الجهاد باب من ابواب الجنه، فتحه اللّه لخاصة اوليائه، و هو لباس التقوى، و درع اللّه الحصينة، و جنته الوثيقة، فمن تركه رغبة عنه ألبسه اللّه ثوب الذل و شمله البلاء...»   إلخ. (نهج البلاغه، ج 1، ص 63).

جاحظ (البيان و التبيين، ج 1، ص 170) با اندكى تغيير

المبرد (الكامل ج 1، ص 13)

ابن قتيبه (عيون الاخبار، ج 2، ص 236)

ابن عبد ربه (العقد-  الفريد، ج 2، ص 163)

ابو الفرج اصفهانى (الاغانى، ج 15، ص 43)

شيخ صدوق (معانى الاخبار، ص 113)

شيخ مفيد (ارشاد ص 160-  164)

[ثقفى، الغارات، ج 2، ص 474]

18-  خطبه بيست و هفتم:

«اما بعد فان الدنيا قد ادبرت و آذنت بوداع، و ان الاخرة اشرفت باطلاع، الا و ان اليوم المضمار و غدا السباق، و السبقة الجنة، و الغاية النار افلا تائب من خطيئته قبل منيته الاعامل لنفسه قبل يوم بؤسه...»   إلخ. (نهج البلاغه، ج 1، ص 66).

جاحظ (البيان و التبيين، ج 1، ص 171)

ابن قتيبه (عيون الاخبار، ج 2، ص 235)

الثقفى الغارات [ج 2، ص 633] با اختلافى اندك

بحار الانوار (ج 17، ص 126)

ابن عبد ربه (عقد الفريد، ج 2، ص 163)

ابو محمد الحسن ابن على بن شعبه حرانى (فوت 432 ه. ق 943 م) (تحف العقول، ص 35)

قاضى ابو بكر باقلانى، (فوت 403 ه 13-  1012 م) (اعجاز القرآن، ذيل اتقان سيوطى، ج 1، ص 194) به طبع رسيده

شيخ مفيد (ارشاد، ص 138).

19-  خطبه بيست و هشتم: در عتاب اصحاب خويش.

«ايها الناس المجتمعة أبدانهم، المختلفة اهواؤهم، كلامكم يوهى الصم الصلاب، و فعلكم يطمع فيكم الاعداء، تقولون فى المجالس كيت و كيت فاذا جاء القتال قلتم: حيدى حياد»  . (نهج البلاغه، ج 1، ص 69).

جاحظ (البيان و التبيين، ج 1، ص 171)

ابن قتيبه (الامامة و السياسة، ص 142)

كلينى در كافى

(ابن ابى الحديد، ج 1، ص 185)

ابن عبد ربه (عقد-  الفريد، ج 2، ص 164)

شيخ مفيد (ارشاد، ص 158)

شيخ الطايفه، طوسى (امالى، ص 113)

[ثقفى، الغارات، ج 2، ص 483 با اختلاف اندك‏].

20-  كلام سى‏ام: خطاب به ابن عباس،

آن گاه كه امير المؤمنين او را قبل از جنگ جمل براى ملاقات با طلحه و زبير به بصره فرستاد تا آنها را به اطاعت از امام فرا خواند: «لا تلقين طلحة، فانك ان تلقه تجده كالثور عاقصا قرنه، يركب الصعب و يقول هو الذلول.»   (نهج البلاغه، ج 1، ص 72).

ابن قتيبه (عيون الاخبار، ج 1، ص 195).

21-  خطبه سى و يكم:

«ايها الناس انا قد اصبحنا فى دهر عنود، و زمن كنود، يعد فيه المحسن مسيئا...»   إلخ (نهج البلاغه، ج 1، ص 73).

جاحظ (البيان و التبيين، ج 1، ص 172)

ابن قتيبه (عيون الاخبار، ج 2، ص 237)

ابن عبد ربه (عقد الفريد، ج 2، ص 172)

باقلانى (اعجاز القرآن، ج 1، ص 197) به نقل از شعيب بن صفوان از معاويه و ما در صدر همين مقاله، مطالبى راجع به اين خطبه آورديم.

22-  خطبه سى و دوم:

مؤلف اين خطبه را در جاى ديگر و با روايتى ديگر در «خطبه 100» آورده است.

«ان اللّه بعث محمدا صلى اللّه عليه و آله، و ليس احد من العرب يقرأ كتابا و لا يدعى نبوة، فساق الناس حتى بوأهم محلتهم و بلغهم منجاتهم...»   إلخ (نهج البلاغه، ج 1، ص 77)

شيخ مفيد (ارشاد، ص 144).

23-  خطبه سى و سوم:

امام از مردم مى‏خواهد كه به جنگ شاميان بروند: «اف لكم لقد سئمت عتابكم، يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ما لَكُمْ عوضا و بالذل من العز خلفا»   (نهج البلاغه، ج 1، ص 78)

طبرى (تاريخ، ج 6، ص 51) با اختلافى اندك.

24-  خطبه سى و چهارم: در عتاب ياران خود.

«الحمد اللّه و ان اتى الدهر بالخطب الفادح... اما بعد فان معصية الناصح المشفق العالم المجرب تورث الحيرة و تعقب الندامة»  . (نهج البلاغه، ج 1، ص 80).

ابن مزاحم كوفى (كتاب صفين) به نقل [ابن ابى الحديد، ج 1، ص 110]

ابن قتيبه (الامامة و السياسة، ص 135)

طبرى (تاريخ، ج 6، ص 43)

ابو الفرج اصفهانى (الاغانى، ج 9، ص 5). اغانى كلمات خطبه را نقل نكرده است اما به‏ بيعت شعرى كه در آخر خطبه آمده اشاره كرده.

25-  خطبه سى و پنجم: در ترساندن مردم نهروان.

«فانا نذيركم ان تصبحوا صرعى باثناء هذا النهر، و بأهضام هذا الغائط على غير بينة من ربكم و لا سلطان مبين معكم»  . (نهج البلاغه، ج 1، ص 82).

ابن قتيبه (الامامة و السياسة، ص 140)

طبرى (تاريخ، ج 6، ص 47)، به استثناى مطلع آن

(ابن ابى الحديد، ج 1، ص 114) گويد: محمد بن جيب بغدادى، (فوت 245، ه. ق 859 م) روايت كرده است كه: «على (ع) اين خطبه را در روز نهروان بر خوارج ايراد نمود.»

26-  خطبه سى و ششم:

آغاز خطبه چنين است: «فقمت بالامر» و چنين پايان مى‏يابد: «فنظرت فى امرى فاذا طاعتى قد سبقت بيعتى»   (ج 1، ص 85).

اين جمله آخر از خطبه را بيهقى در (كتاب المحاسن، ج 1، ص 37) روايت كرده است.

27-  خطبه سى و هشتم: و آن نيز در ملامت از پيروان خويش است.

«منيت بمن لا يطيع اذا امرت، و لا يجيب اذا دعوت، لا أبا لكم ما تنتظرون بنصركم ربكم اما دين يجمعكم، و لا حمية تحمشكم اقوم فيكم مستصرخا، و اناديكم متغوثا، فلا تسمعون لى قولا، و لا تطيعون لى امرا» إلخ (ج 1، ص 86).

به روايت ثقفى (فوت 283 ه) در كتاب (الغارات)

[ابن ابى الحديد، ج 1، ص 118]  .

28-  كلام سى و نهم:

در پاسخ خوارج كه گفتند: لا حكم الا للّه: «كلمة-  حق يراد بها الباطل»   (ج 1، ص 87).

اين كلام را «المبرد» در كتاب خود (الكامل، ج 2، ص 131) با اختلافى در كلمات و الفاظ نقل كرده است.

29-  خطبه چهل و يكم: [و در آن از پيروى هوى و هوس و درازى آرزو در دنيا بر حذر مى‏دارد.]

«ايها الناس ان اخوف ما اخاف عليكم اثنان: اتباع الهوى، و طول الامل. فاما اتباع الهوى فيصد عن الحق، و اما طول الامل فينسى الاخوة»   إلخ (نهج، ج 1، ص 88) اين خطبه در منابع زير آمده است:

ابن مزاحم كوفى در (كتاب الصفين، ص 4)

ابو جعفر البرقى در كتاب (المحاسن، ورق 81 ب)

ابن قتيبه در (عيون الاخبار، ج 2، ص 353)

كلينى در (فروع كافى، ج 3، ص 29)

حرانى در (تحف العقول، ص 35، 47)

شيخ مفيد در (ارشاد، ص 138)

ابو نعيم احمد بن عبد اللّه الاصفهانى (متوفى 430 ه 1038 م) در (حلية الاولياء، ج 1، ص 76)

شيخ الطايفه در (امالى، ص 73، 145) آن را نسبت به مولا امير المؤمنين داده است

اما ابو على اسماعيل بن قاسم قالى (متوفى 356 ه 967 م) در (امالى، ج 1، ص 18) آن را به عتبه بن غزوان نسبت مى-  دهد.

و اما ابو عبيد عبد اللّه بن عبد العزيز البكرى وزير (متوفى 487 ه 1095 م) در (سمط اللآلي ج 1، ص 77) اين خطبه را از عتبة بن غزوان از رسول اللّه روايت‏ كرده است و آن را به كتاب «الحكم و الامثال» ابو احمد حسن بن عبد اللّه عسكرى (متوفى 482 ه 992 م) ارجاع داده است.

30-  كلام چهل و پنجم: هنگام عزيمت به سوى شام.

«اللهم انى أعوذ بك من وعثاء السفر، و كآبة المنقلب و سوء المنظر فى الاهل و المال (و الولد) اللهم انت الصاحب فى السفر، و انت الخليفة فى الاهل و لا يجعهما غيرك، لان المستخلف لا يكون مستصحبا و المستصحب لا يكون مستخلفا»   (ج 1، ص 92).

شريف رضى گويد: آغاز اين دعا تا: «فى الاهل» از رسول اللّه روايت شده است و

آن را ابو عبيد در (غريب الحديث، ورق 38 ب) ضمن احاديث مرفوعه   روايت كرده است

همچنان كه ابن مزاحم كوفى تمام آن را در (كتاب صفين، ورق 71 و 288) نقل كرده است

و به قول شريف رضى: و لا يجمعهما غيرك تا آخر از مولا امير المؤمنين است.

31-  خطبه چهل و هفتم: هنگامى كه بر آن شد تا به شام رود.

«الحمد للّه كلما وقب ليل و غسق، و الحمد للّه كلما لاح نجم و خفق»   إلخ (ج 1، ص 93).

ابن مزاحم كوفى، در (كتاب صفين، ص 70 و 72) و همچنين اكثر سيره نويسان آن را نقل كرده‏اند. (ابن ابى الحديد، ج 1، ص 159).

32-  خطبه چهل و نهم: [كه در آن از فتنه‏هاى ويرانگر سخن رفته است‏].

«انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع، و احكام تبتدع، يخالف فيها كتاب اللّه، و بتولى عليها رجال رجالا على غير دين اللّه»   إلخ (ج 1، ص 95).

البرقى (المحاسن و الآداب، ورق 79 ب و 84 الف)

كلينى (اصول كافى، ص 13)، كتاب (الروضة از فروع كافى، ج 3، ص 29)

عاصم بن حميد در كتاب خود [بحار الانوار، ج 1، ص 159، 166]

33-  خطبه پنجاه:

وقتى كه در شريعه فرات در «صفين» ياران معاويه بر اصحاب امام عليه السلام غلبه كردند و آب را بر آنان بستند: «قد استطعموكم القتال، فاقروا على مذلة، و تأخير محلة، او رووا السيوف من الدماء ترووا من الماء»   إلخ (ج 1، ص 96).

اين خطبه را ابن مزاحم كوفى در (كتاب صفين) نقل كرده است

[ابن ابى-  الحديد، ج 1، ص 180]

34-  خطبه پنجاه و پنجم

[و آن در روز صفين بود و در اين خطبه اصحاب پيامبر را توصيف و مردم را به صلح دعوت مى‏كند].

«و لقد كنا مع رسول اللّه (ص) نقتل آياءنا و اخواننا و اعمامنا، ما يزيدنا ذلك الا ايمانا و تسليما و مضيا على اللقم و صبرا على مضض الالم».   إلخ (ج 1، ص 100).

اين خطبه را ابن مزاحم كوفى در (كتاب صفين) و شيخ مفيد در (ارشاد ص 155) نقل كرده‏اند.

35-  خطبه پنجاه و ششم:

[در توصيف مردم نكوهيده و برترى آن حضرت‏].

«اما انه سيظهر عليكم بعدى رجل... الا و انه يأمركم بسبى و البراءة منى»   إلخ (ج 1، ص 101).

كلينى (اصول كافى 207)

ثقفى (الغارات) با اندك اختلاف

[ابن ابى-  الحديد، ج 1، ص 203]

شيخ الطايفه (الامالى، ص 131، 232)

امام ابو عبد اللّه محمد بن عبد اللّه حاكم نيشابورى (متوفى 405 ه 1014 م) در (المستدرك، ج 2، ص 358) و شيخ مفيد در (ارشاد، ص 184).

36-  كلام پنجاه و هفتم:

خطاب به خوارج [چون از حكومت كناره گرفتند و ندا در دادند: لا حكم الا للّه (فرمان جز خداى كسى را نيست)]. «اصابكم حاصب، و لا بقى منكم آثر، أ بعد ايمانى باللّه و جهادى مع رسول اللّه اشهد على نفسى بالكفر»   إلخ (ج 1، ص 102).

تاريخ طبرى، (ج 6، ص 48)

37-  كلام شصت و يكم:

[در بعضى نسخ خطبه 64 است كه در مبادرت به اعمال صالح‏] و شامل جمله‏هاى زير است: [«فاتقوا اللّه عباد اللّه و بادروا آجالكم باعمالكم...] فان اللّه سبحانه لم يخلقكم عبثا، و لم يترككم سدى»   (ج 1، ص 106).

ابن مزاحم كوفى (كتاب صفين، ص 7) در ضمن خطبه مفصلى آن را نقل كرده است.

38-  كلام شصت و سه:

[(ن، ل 65): در تعليم جنگ و آن را در ليلة-  الهرير   يا در نخستين برخورد در صفين فرموده است‏]: «معاشر المسلمين، استشعروا الخشية، و تجلببوا السكينة و عضوا على النواجد»  . إلخ (ج 1، ص 110).

ابن قتيبه (عيون الاخبار، ج 1، ص 110، 133)

بيهقى (المحاسن و المساوى، ج 1، ص 32)

39-  كلام شصت و چهارم:

[پس از اطلاع بر اخبار سقيفه بعد از رحلت رسول اللّه (ص)].

«فهلا احتججتم عليهم بأن رسول اللّه وصى بأن يحسن الى محسنهم و يتجاوز عن مسيئهم»   إلخ (ج 1، ص 122).

ابو حيان على بن محمد بن عباس توحيدى بغدادى (متوفى حدود 404 ه 1013 م) در كتاب (البصائر، 59 ب)

سيد مرتضى در (امالى، ج 1، ص 198) با اختلافى اندك.

40-  كلام شصت و هفتم:

در سحرگاه روزى كه مورد ضربت شمشير قرار گرفت.

«ملكتنى عينى و انا جالس، فسنح لى رسول اللّه (ص) فقلت: يا رسول اللّه ما ذا لقيت من امتك من الاؤد و اللدد»   إلخ (ج 1، ص 114).

ابن عبد ربه (العقد الفريد، ج 2، ص 298)

ابو الفرج اصفهانى (مقاتل-  الطالبين، ص 16)

ابو على قالى (ذيل الامالى و النوادر، ص 190).

41-  كلام شصت و نه:

در اين خطبه درود فرستادن بر پيامبر (ص) را به مردم مى‏آموزد و صفات خداى سبحان و صفت پيامبر و دعاى به او را بيان مى‏كند.

«اللهم داحى المدحوات، داعم المسموكات و جبل القلوب على فطرتها: شقيها و سعيدها، اجعل شرائف صلواتك، و نوامى بركاتك على محمد عبدك و رسولك»   إلخ (ج 1، ص 116).

ابو على قالى (ذيل، الامالى و النوادر، ص 175)

[ثقفى، الغارات، ج 1، ص 159]

42-  كلام هفتاد و چهارم:

(77 ن. ل): [به هنگام خوددارى سعيد بن العاص از اداى حق مولا].

«ان بنى امية ليفوقوننى تراث محمد صلى اللّه عليه و آله، تفويقا (و اللّه) لئن بقيت لهم لانفضنهم نفض اللحام لو ذام التربة (ن. ل الوذام التربة)»   

ابو عبيد قاسم بن سلام هروى (غريب الحديث، ص 196 ب)

ابو الفرج اصفهانى (الاغانى، ج 11، ص 29).

43-  كلام هفتاد و ششم:

[خطاب به يكى از اصحاب كه از طريق ستاره‏شناسى او را از جنگ باز مى‏داشت‏].

«أ تزعم انك تهدى الى الساعة التي من سار فيها صرف عنه السوء»   إلخ (ج 1، ص 124).

شيخ صدوق در، (مجلس 64 امالى) اين گفتگو را با اختلافى اندك نقل كرده است.

44-  خطبه هفتاد و هفتم: [در نكوهش زن، پس از فراغت از جنگ جمل‏].

[معاشر الناس، ان النساء نواقص الايمان‏]... فاتقوا شرار النساء و كونوا من خيارهن على حذر»   إلخ (ج 1، ص 126).

شيخ صدوق (امالى، مجلس 50)

شيخ مفيد (الاختصاص)

(بحار الانوار، ج 17، ص 25)

45-  كلام هفتاد و هشتم: [در زهد].

«ايها الناس الزهادة قصر الامل، و الشكر عند النعم، و التورع عند المحارم»   إلخ (ج 1، ص 127).

شيخ صدوق با اختلافى اندك در (معانى الاخبار، ص 92)

46-  كلام هفتاد و نهم: در نكوهش از صفت دنيا.

«ما اصف من دار اولها عناء، و آخرها فناء، فى حلالها حساب، و فى حرامها عقاب»   إلخ (ج 1، ص 127).

تمام آن را المبرد در (الكامل، ج 1، ص 88)، ابو بكر محمد بن حسن بن-  دريد ازدى بصرى (متوفى 321 ه 933 م) در (المجتنى، ص 31)، حرانى در (تحف العقول)، ابو على قالى در (امالى، ج 2، ص 122) روايت كرده‏اند.

47-  خطبه هشتادمين: [خطبه‏اى است (شگفت آور) كه آن را «الغراء» ناميده‏اند].

«الحمد اللّه الذى علا بحوله و دنا بطوله... اوصيكم عباد اللّه بتقوى اللّه الذى ضرب الامثال، و وقت لكم الاجال»   إلخ (ج 1، ص 128).

ابو نعيم اصفهانى بيشتر آن را در (الحلية، ج 1، ص 78) نقل كرده است،

على بن محمد واسطى قسمتى از آن را در (عيون الحكم و المواعظ) آورده است

[بحار الانوار، ج 17، ص 112]

48-  كلام هشتاد: در گفتگو از عمر و عاص.

«عجبنا لابن النابغة يزعم لاهل الشام ان فى دعابة و انى امرؤ تلعابة»   إلخ (ج 1، ص 145).

ابن قتيبه در (عيون الاخبار، ج 1، ص 164)

بيهقى (المحاسن و المساوى، ج 1، ص 39)

شيخ طوسى (الامالى، ص 82)

[الغارات ثقفى، ج 1 513 چاپ مرحوم دكتر محدث‏]

49-  خطبه هشتاد و چهارمين: [ذكر اسباب هلاكت مردم‏].

«اما بعد، فان اللّه لم يقصم جبارى دهر قط، الا بعد تمهيل و رخاء و لم يجبر عظم احد من الامم الا بعد ازل و بلاء»   إلخ (ج 1، ص 154).

كلينى (روضه فروع كافى، ج 3، ص 31)

شيخ مفيد در (ارشاد، ص 168).

50-  خطبه هشتاد و پنجم: [در مورد رسول اعظم‏].

«ارسله على حين فترة من الرسل، و طول هجعة من الامم»   إلخ (ج 1، ص 155).

كلينى (اصول كافى، ص 15)

از مطالب ابن ابى الحديد چنين استنباط مى‏شود كه اين خطبه از طرق متعدد روايت شده است (ج 1، ص 344).