بسم الله الرحمن الرحيم
پيشگفتار
بسم اللّه العلى لا مفر من الاعتراف بأن نهج البلاغة له اصل و الا فهو شاهد على أن
الشيعة كانوا من اقدر الناس على صياغة الكلام البليغ.
الدكتور زكى مبارك پس از گذشت بيست و شش سال از تأليف كتاب «استناد نهج البلاغة»
اينك برگردان فارسى آن در اختيار علاقهمندان به آثار علمى و تحقيقى در زمينه «نهج
البلاغه» قرار مىگيرد.
كتاب «نهج البلاغه» و گرد آورنده آن «شريف ابو الحسن محمد الرضى [و، بغداد، 359 ه-
ف، يكشنبه 6 محرم 406 ه. ق در بغداد]» هر دو بىنياز از معرفىاند، و آنان كه با
كتاب و مطالعه مأنوساند با «نهج البلاغه» آشنا و بر قيل و قالهايى كه در اطراف آن
برخاسته است مطلعاند، و نيز نيك مىدانند كه «شريف رضى» برادر كوچك «علم الهدى
شريف مرتضى [و: 355 ه ف ع ا، 436 ه. ق]» و هر دو «شريف» و «نقيب الطالبيين»
بودهاند و گزارش زندگى ايشان در بيشتر كتابهاى: تاريخ ادبى و سياسى، رجال و علوم و
فرهنگ اسلامى به تفصيل آمده است و حتى كتابهايى جداگانه پيرامون زندگانى آنها نوشته
شده است مانند: «الشريف الرضى» 1360 نجف، «عبقرية الشريف الرضى» 1940 م مصر «زكى
مبارك» و جز اينها.
بعضى از تاريخ نويسان از قبيل ابن خلكان (ف 681 ه.) و به پيروى از او، ابن الاثير
(ف 739 ه.)، علامه ذهبى (ف 748 ه.) صلاح الدين صفدى (ف 764 ه.)، علامه يافعى (ف 768
ه.)، ابن العماد (ف 808 ه.) و ابن حجر عسقلانى (ف852 ه.)
و از متأخرين، بروكلمان آلمانى (ف 1956 م) بدون تحقيق و ارائه سند جاعل و يا مؤلف
«نهج البلاغه» را نشناختهاند و گفتهاند كه از شريف مرتضى و يا از شريف رضى است
و از معاصرين، دكتر شوقى ضيف (استاد كرسى ادبيات عرب دانشگاه قاهره) واضع و جاعل
را هيچ كدام از اين دو برادر ندانسته و جعل آن را به روزگاران پيش از آنها مىداند.
ولى اين گمان درست نيست، زيرا، شريف رضى در كتابهاى خود مانند: «حقايق التنزيل و
التأويل» و «المجازات النبوية» از «نهج البلاغة» ياد كرده است. ولى شگفت اينجاست كه
شيخ طوسى (ف 460 ه. ق) در «فهرست» و «رجال» نه از رضى ياد كرده است و نه از «نهج
البلاغه» او.
اما نجاشى در «رجال ص 283» و ابن شهرآشوب در «معالم ش 328» و رازى در «النقض ص 180»
و قمى در «فهرست ص 12» از نهج البلاغة شريف رضى ياد كردهاند.
فاضل ارجمند دكتر علىنقى منزوى در تعقيب سخن ابن خلكان: كه «برخى آن را به رضى و
برخى به مرتضى نسبت دادهاند» چنين گويد: بايد دانست كه اين اشتباه از آن رو رخ
داده كه «مرتضى» لقب هر دو برادر بوده، و آن را از جد خود گرفته بودند. اما اين
كلام آقاى منزوى به دو دليل خالى از اشكال نيست. اولا: سندى در باره اشتراك سيدين
شريفين در لقب «مرتضى» ارائه نداده است، ثانيا ابن خلكان، سيد مرتضى را نيك
مىشناخته است و مىدانسته است كه از چه كسى سخن مىگويد، بنا بر اين توجيه آقاى
منزوى قابل قبول نيست.
و ما در اين باره سخن كوتاه مىكنيم، چه مؤلف كتاب حاضر در اين زمينه به تفصيل بحث
كرده است و استاد محترم آقاى محمد تقى دانش پژوه در بحث ممتعى كه از جنبه كتابشناسى
«نهج البلاغه» كرده است چنين گفته است: از مجموع تمام نكتههاى بررسى شده و از آنچه
در فهرستها و كتابهاى ديگر نوشتهاند بر مىآيد كه به شش دليل مىتوانيم «نهج
البلاغه» را گرد آورده شريف رضى بدانيم و بگوييم
كه او هيچ يك از اين سخنان را، خود نساخته است بلكه آنچه در كتابها يافته و درست
مىپنداشت در آن آورد: 1- گواهى خود او در كتابهاى ديگر كه «نهج البلاغه» از تأليف
و گردآوريهاى اوست و ياد كردن او در همين «نهج البلاغه» از كتابهاى ديگر او.
2- گواهى خود «نهج البلاغه» از اين كه از سخنان على (ع) و روى ديگرگونگى سبك
نمىتواند ساخته رضى باشد.
3- گواهى نسخهها كه در كتابها و فهرستها از نسخههاى تاريخ چهارصد تا امروز ياد
مىشود.
4- گواهى شارحان و مفسران دانشمند كه رضى در اين كتاب سخنانى از على (ع) را گرد
آورده است. اين دانشمندان از روزگار شريف رضى تا به امروز به شرح آن پرداختهاند.
5- گواهى روايتها و اجازههاى دانشمندان به يكديگر كه در آنها از «نهج البلاغه»
رضى ياد نمودهاند و با اسناد آن را روايت كردهاند.
6- از طريقه سنجشى مىتوان با مقايسه خطبهها و نامههايى كه ديگران از امام روايت
كردهاند با نهج البلاغه رضى تطبيق نمود و اين نامهها كه در كتابهايى جداگانه پيش
از سيد رضى تأليف شده است در دست مىباشد.
كلام امير المؤمنين على عليه السلام، يعنى تالى تلو كتاب خدا، مانند قرآن كريم مورد
طعن و تشكيك قرار گرفته است و از سوى شكاكان آماج تهمتها واقع شده است. قرآن را
گفتند: پرداخته محمد (ص) است. نهج البلاغه را گفتند: از منحولات شريف رضى است، اما
آنان كه سخن شناسند تفاوت ميان كلام خدا و كلام پيامبرش را در مىيابند و آنانكه
حجاب تعصب ديدگانشان را پوشانيده است، اگر چشم بصيرت بگشايند و در كلام على عليه
السلام نيك بنگرند همان تفاوت را خواهند ديد، همان گونه كه اشتباه كلام خدا با كلام
رسولش محال مىباشد، اشتباه كلام مولا (ع) با كلام شريف و خلط ميان آنها محال و
ناممكن است.
كتاب حاضر تأليف دانشمند گرانمايه شادروان امتياز عليخان عرشى محقق و
كتابشناس نامدار از مردم سرزمين هندوستان است كه بوسيله استاد عامر انصارى (هندى)
به عربى ترجمه شده است. اين اثر ارزنده براى نخستين بار در مجله «ثقافة الهند»
نشريه روابط فرهنگى هندوستان، شماره 4، ج 8، دسامبر 1957 م. در دهلى نو منتشر شد.
اين كتاب على رغم حجم اندك، كتابى بسيار سودمند و با ارزش است كه بسيارى از محققان
و پژوهشگران به انتظار نظاير آناند. و بيقين، مؤلف براى گرد آورى اين همه منبع و
مرجع رنج فراوان برده است و عمر دراز صرف كرده است روانش شاد و يادش گرامى باد.
مرحوم مؤلف در پايان كتاب با تواضع خاص عالمان و فروتنى مردم شريف هند مىگويد:
«هرگز مدعى آن نيستم كه با اين كوشش مختصر تمام اطراف و جوانب موضوع را فرا
گرفتهام. اما با كوششى كه در اين راه صرف كردهام، سر آن داشتهام كه تا مرز امكان
حقيقت را بيابم، اميد آنكه پس از اتمام از بررسى مدارك «نهج البلاغه» فراغتى بيابم
و به تحقيق در جنبه درائى آن بپردازم.» همه ما نيز آرزو داريم تا ساير پژوهشگران و
محققان آستين همت بالا زنند و اسانيد «نهج» را از بطون منابع عامه و خاصه فراهم
آورند و به تكميل مساعى سلف بپردازند و اين نقيصه را مرتفع نمايند و علاوه بر اين
به چاپ نسخهاى صحيح و معيار از «نهج البلاغه» بر پايه شيوه تحقيقى و عالمانه و به
دور از سوداگرى همت گمارند، زيرا هر چه در اين زمينه كار علمى انجام پذيرد شكافها
تنگتر و ترديدها كمتر خواهد شد و يكى از همين كارهاى ارزنده، كتاب حاضر است كه مؤلف
آن تا حد امكان به ارائه مدارك نهج البلاغه پرداخته و آن را در اختيار علاقهمندان
قرار داده است و خوشبختانه تعدادى چند از پژوهندگان در باره نهج البلاغه از آن
بهرهمند گرديدهاند ولى جاى تأسف است كه برخى افراد كه چندان احساس مسئوليت شرعى و
عرفى نمىكنند، از جمله همين كتاب را بدون ذكر عنوان مؤلف بر روى جلد، به نام
كوششهاى خويش منتشر كردهاند.
ما بر آن شديم تا براى شناساندن بهتر، اين اثر ارزنده به دانشپژوهان و
دانشجويان كه محتملا از كم و كيف آن اطلاع كافى ندارند آن را با تعليقات و حواشى به
فارسى برگردانيم و از اين راه تا آنجا كه از دست ما بر مىآيد، از مؤلف مرحوم تقدير
بعمل آوريم.
مدارك نهج البلاغه:
شريف رضى زنجيره و سند سخنرانيهاى امام (ع) را كاملا ياد نكرده است و فقط در چند جا
كتابهاى گردآورندگان و راويان سخنان امام (ع) را آورده است.
آقاى منزوى در فهرست كتابهاى مرحوم مشكوة به ذكر سى و سه تن از راويان سخنان امام
(ع) پيش از شريف رضى و نيز چهارده تن از ناقلان سخنان على (ع) را پس از شريف رضى تا
سده دهم هجرى برشمرده است. و نيز استاد گرانقدر آقاى دانش پژوه در مقدمه «فرمان
مالك اشتر» شارحان كهن «نهج البلاغه» و ترجمههاى فارسى آن را به تفصيل ياد كرده
است. و همچنين فهرست (معارف، 1 138) از گردآورندگان و هم از شارحان به زبانهاى
عربى، فارسى و ترجمههاى آن به فارسى و گجراتى ياد نموده است. و در فهرست سپهسالار
(113- 159) و در «الذريعة» مرحوم آقا بزرگ تهرانى (تولد 1255 ه. ف 1348 ه.) در
باره شارحان و خود «نهج البلاغه» گفتگو شده است. آقاى سيد عبد الزهراء الحسينى
الخطيب در كتاب «مصادر نهج البلاغه و اسانيده» صد و يك شرح از نهج البلاغه را بر
شمرده است. و همين مؤلف در كتاب خود به ذكر و تشريح سى و سه كتاب كه در اطراف «نهج
البلاغه» كه به عنوان، منابع، استدراك، دفاع و تقليد از سبك آن نوشته شده است
پرداخته است.
شمار كارهايى كه در زمينه «نهج البلاغه» انجام پذيرفته است تا زمان علامه محدث نورى
(ف 1329 ه. ق) احصاء شده است بيست و شش اثر بود .
مرحوم هبة الدين شهرستانى (1884- 1964 م) اين شماره را به نقل از «الذريعة» به
چهل و پنج رسانيد و ابن يوسف شيرازى در فهرست كتابخانه سپهسالار (2 113، 153) اين
شماره را به شصت و شش شرح و گزارش رسانيده است. < /p>
آقاى منزوى مىنويسد: كارهايى كه براى «نهج البلاغه» بشمار آوردهام 204 كار است،
كه 100 كار پيش از سال 1000 ق، و 43 كار پس از 1300 ق و 61 كار در اين سه قرن انجام
شده (البته نبايد فراموش كرد كه از تاريخ آخرين بررسيهاى آقاى منزوى تاكنون كارهاى
ديگرى نيز در باره «نهج البلاغه» پديد آمده است كه بايد بحساب آورد) آنچه تا اينجا
ذكر كرديم كارهايى است كه به طور كلى در باره نهج البلاغه انجام گرفته است.
اما در باب بررسى مدارك و منابع اين كتاب كه به طور مستقل و جداگانه انجام پذيرفته
است، مديون علامه فقيد شيخ هادى آل كاشف الغطاء (ف 1361 ه. ق) هستيم. وى در كتاب
«مدارك نهج البلاغه» از نسبت خطبهها به امام (ع) دفاع كرده است و اين كتاب نخستين
بار در نجف اشرف و سپس در بيروت همراه با «مستدرك نهج البلاغه» چاپ شده است.
دوم: «مصادر نهج البلاغة فى مدارك نهج البلاغة» از هبة الدين شهرستانى [1884- 1967
م] مؤلف «ما هو نهج البلاغة» است كه متأسفانه كتاب مذكور هنوز به چاپ نرسيده است،
اما شهرستانى در جلد پنجم «الدلائل و المسائل» از آن ياد مىكند.
سوم: «استناد نهج البلاغة» از استاد امتياز عليخان عرشى است كه اينك ترجمه فارسى آن
را تقديم خوانندگان مىكنيم.
چهارم: «مصادر نهج البلاغة و اسانيده» تأليف دانشمند گرانقدر آقاى سيد عبد الزهراء
الحسينى الخطيب در زمينه تاريخ «نهج البلاغه» و بررسى منابع آن و تحقيق در وثوق و
اعتبار شريف رضى است. اين كتاب در چهار جلد براى بار دوم در بيروت 1957- 1395 به
چاپ رسيد.
پنجم: «پژوهشى در اسناد و مدارك نهج البلاغه» از سيد محمد مهدى جعفرى (نشر فرهنگ
اسلامى 1356 تهران).
ششم: «مدارك نهج البلاغة» از آقاى رضا استادى، قم 1396 ه. ق.
همه نويسندگانى كه در رديفهاى 4، 5، 6 ذكر كردهايم از كتاب «استناد نهج البلاغة»
اثر مرحوم امتياز عليخان عرشى بهره فراوان بردهاند.
در خاتمه بايد بيفزايم كه نويسندگان و محققانى كه در باره «نهج البلاغه» اثرى از
خويش باقى گذاردهاند بيشتر در مطاوى تأليفات خود به ذكر سند و نقد محدثان «نهج»
نيز پرداختهاند اما از آن جا كه تنها به آثار مستقل در اين باب عنايت داشتهايم،
اين گونه كتابها را فرو گذاشتهايم. زيرا در اين صورت ناگزير مىشديم در درجه نخست
از «شرح ابن ابى الحديد» معتزلى (ف 656 ه. ق) ياد كنيم خاصه كه نامبرده در شرح خود
گنجينههاى ارزندهاى را در ميان منابع خود نهاده است كه غالبا يا از ميان رفتهاند
و يا اندكى از آنها باقى نمانده است.
روش تحقيق نويسنده كتاب حاضر «استناد نهج البلاغة» بر اساس زير است: الف: بحث در
جمع و گرد آورى «نهج البلاغه».
ب: اقوال و اظهار نظر مورخان و اختلاف نظر ايشان در باره گرد آورنده «نهج البلاغه».
ج: رد اقوال مورخانى كه «نهج» را از تأليفات شريف مرتضى مىدانند.
د: استناد به آثار شريف رضى براى اثبات انتساب كتاب «نهج البلاغه» به او.
ه: بررسى اقوال محققان كه با شريف مرتضى و شريف رضى معاصر بودهاند.
و: بررسى اسناد و مدارك «نهج البلاغه» از منابع شيعى و سنى كه پيش از سيد رضى بوده
است.
ز: نام راويان و ناقلان سخنان امام (ع). و ناگفته نماند چنانچه از مطالب اين كتاب
بر مىآيد مؤلف محترم توفيق دسترسى و مراجعه مستقيم بر بعضى از منابع را نداشته است
و لذا آنها را بواسطه نقل كرده است.
اما سهم اين جانب در تقديم كتاب حاضر از اين قرار است: 1- تمام پاورقيها (به
استثناى معدودى) از آنها از اضافات مترجم است .
2- انتخاب ترجمه كلمات قصار امام (ع) و قطعههاى سر فصل خطبهها.
3- كليه مطالبى كه ميان دو كروشه [] گذارده شده.
4- يافتن و ارجاع دادن پارهاى از منبعها كه در دسترس مؤلف قرار نگرفته بود.
5- تنظيم كتابشناسى، در آخر كتاب كه در اين قسمت تنها به ذكر معرفى كتاب بسنده
نشده است بلكه مؤلف آنها را نيز معرفى كردهام.
به اميد آنكه اين كوشش ناچيز در پيشگاه مولا (ع) مقبول افتد و خوانندگان را مفيد
باشد. و از خداى منان مسألت دارد تا به دستاندركاران احياى آثار خاندان رسالت
توفيق بيش از پيش عنايت فرمايد.
اللّه ولى التوفيق سيد مرتضى آيت اللّه زاده شيرازى تهران 1363 ه. ش 1404 ه. ق
بسم اللّه الرحمن الرحيم
كتاب «نهج البلاغه»
در شمار كتابهايى است كه والاترين مقام را در ادب عرب كسب كرده است.
اين كتاب برگزيدهاى از: خطبهها، نامهها و حكمتهاى مولا على بن ابى طالب (ع) است.
آنچه بر اهميت «نهج البلاغه» افزوده آن است كه امام على (ع) علاوه بر بلاغت خلاق،
يكى از خلفاى راشدين و امام معصوم يكى از فرق اسلامى است.
قول شايع ميان ارباب ادب آن است كه اين كتاب توسط، شريف رضى «ذو الحسبين» ابو الحسن
محمد بن حسين بن موسى الموسوى شيعى مذهب (فوت 406 ه. ق 1015 م)، برادر كهتر شريف
مرتضى «ذو المجدين» على بن حسين (436 ه. ق 1044 م) ملقب به علم الهدى تأليف و
گردآورى شده است.
ابن ابى الحديد در شرح خطبه «شقشقية» به روايت از استادش ابو الخير مصدق بن شبيب
واسطى (605 ه. ق 1208 م) چنين گويد: «اين خطبه [شقشقيه] را بر ابو محمد عبد اللّه
بن احمد معروف به ابن الخشاب خواندم... و به او گفتم: آيا تو بر اين گمان هستى كه
اين خطبه ساختگى است و از آن على (ع) نيست ابن الخشاب گفت: به خدا نه، من بر اين
باورم كه اين كلام از على مىباشد، همچنان كه در صداقت و راستى تو يقين دارم. واسطى
گفت: كه به ابن الخشاب گفتم: گروهى بر اين زعم هستند كه اين خطبه از پرداختههاى
رضى رحمه اللّه تعالى باشد، ابن الخشاب گفت: كلام رضى و غير رضى را كى توانايى چنين دم روحانى و اسلوب باشد
ما بر رسائل رضى آگاهيم و سبك و روش نگارش او را در
نظم و نثر سنجيدهايم و اين كلام در مقايسه با آن كلام در هيچ مورد قابل خلط و
تشابه نيست.» شرح نهج البلاغه (ج 1، ص 40).
ابن ابى الحديد در جاى ديگر گويد: گروهى از پيروان هوى و هوس بر اين گمانند كه بخش
عمده «نهج البلاغه» ساخته و پرداخته جمعى از سخندانان شيعى مىباشد و كلامى نو است
و چه بسا بخشى از آن را از ساختهها و تراوشات خامه سيد رضى و ديگران دانستهاند.
اما اين گروه، مردم متعصبى هستند كه عصبيت چشم دل آنان را نابينا گردانيده و از راه
استوار و طريق مستقيم منحرف گشتهاند و از روى كجروى و قلت معرفت و عدم آشنايى به
سخن سنجى به بيراهه رفتهاند. (ابن ابى الحديد، ج 1، ص 543).
از آنچه نقل گرديد چنين بر مىآيد كه گروه بسيارى از علماى قرن ششم هجرى بر اين
گمان بودهاند كه نسبت دادن بخش عمدهاى از نهج البلاغه به امير مؤمنان (ع) نسبتى
نادرست است بلكه آن را جمعى از سخنوران و بليغان شيعى و از جمله سيد رضى ساخته و
پرداختهاند.
ابن خلكان (فوت 681 ه 1282 م) در كتاب «وفيات الاعيان» در شرح- حال شريف مرتضى
چنين گويد: ميان مردم، راجع به گرد آورنده «نهج البلاغه» كه از سخنان امام على بن-
ابى طالب (ع) است يا نه اختلاف نظر وجود دارد و اين كه آيا اين كتاب تأليف شريف
مرتضى و يا تأليف برادرش رضى است نيز اتفاق نظر موجود نيست. و گفته شده است كه «نهج
البلاغه» از سخنان على (ع) نيست بلكه همان كسى كه آنها را گرد آورى كرده است به على
نسبت داده و همان كس آنها را ساخته و پرداخته است.
«و اللّه اعلم» (وفيات ج 1، ص 478، چاپ بيروت، صادر ج 3، ص 313) و گروهى ديگر از
مورخان و تذكره نويسان، امثال (ابن الاثير الجزرى) در (مختصر الوفيات) و (صلاح
الدين الصفدى) در (الوافى بالوفيات) و (علامه يافعى) در (مرآة الجنان ج 3،
ص 55) و (ابن العماد) در (شذرات الذهب ج 3، ص 257) همگى گفته ابن خلكان را در مقام
شرح حال شريف رضى نقل كردهاند و اين نقل قول دليل بر موافقت ايشان با نظر ابن
خلكان مىباشد.
علامه ذهبى (فوت 748 ه 1347 م) در (ميزان الاعتدال ج 2، ص 201) و علامه ابن حجر
عسقلانى (فوت 852 ه 1448 م) در (لسان الميزان ج 4، ص 223، چاپ هند، 1330 ه) چنين
گويند: «شريف مرتضى» كه متهم به وضع و ساختن كتاب «نهج البلاغه» مىباشد، سهم
بسزايى در علوم داشته و هر كس كه كتاب او «نهج البلاغه» را مطالعه كند، يقين پيدا
مىكند كه انتساب اين كتاب به على امير المؤمنين رضى اللّه عنه دروغ و مجعول است.
در اين كتاب از سب آشكار و تنزيل مقام ابو بكر و عمر، تناقضات و امور ركيك، نيز
تعبيراتى وجود دارد كه با آشنايى با روحيه اصحاب قرشى «پيامبر» و وقوف بر روحيه
متأخرين از صحابه، به يقين در مىيابد كه بخش عمده اين كتاب منحول و نادرست است.
از گفتار ابن خلكان و آنان كه به تبع او رفتهاند چنين نتيجه مىگيريم: 1-
دانشمندان در باره مؤلف «نهج البلاغه» بر يك قول نيستند، گروهى آن را به شريف مرتضى
و دستهاى ديگر آن را به شريف رضى نسبت دادهاند.
2- قول ارجح در ميان اين گروه آن است كه مؤلف نهج البلاغه شريف- مرتضى است به
دليل آنكه اين مطلب را در شرح حال شريف مرتضى آوردهاند.
3- دستهاى از دانشمندان برآنند كه خطبهها و حكم نهج البلاغه از تأليف همان كسى
است كه آنها را به امير المؤمنين على بن ابى طالب منتسب نموده است.
علامه ذهبى و قسطلانى گويند: كه اين كتاب ساخته و پرداخته شريف- مرتضى است و همو
آن را به على بن ابى طالب (رضى اللّه عنه) نسبت داده است، زيرا در آن دشنام و سب
صريح و تنزل مقام ابو بكر و عمر (رضى اللّه)، متناقضبودن بيانات و امور ركيك
تعبيراتى دارد كه با روحيه متأخران سازگارتر است تا با روحيه صحابه. (انتهى).
اينك به نقد و بررسى مدعاى ابن خلكان و ذهبى و دلايل ايشان مىپردازيم تا مؤلف
حقيقى نهج البلاغه را بشناسيم.
«مؤلف نهج البلاغه شريف رضى است»
دليل اول
نخست به تحليل و بررسى اقوال تذكره نويسان، كه معاصر اين دو برادر بزرگوار، شريف
مرتضى و شريف رضى بودهاند، مىپردازيم: 1- يتيمة الدهر و تتمه يتيمة الدهر ابو
منصور ثعالبى (فوت 429 ه. ق 1038 م).
2- كتاب رجال، علامه نجاشى (فوت 450 ه 1058 م).
3- كتاب الفهرست، شيخ الطايفه ابو جعفر محمد بن الحسن الطوسى (فوت 460 ه 1068 م).
4- تاريخ بغداد، خطيب بغدادى (فوت 463 ه 1071 م). از بررسى در اين منابع به اين
نتيجه رسيديم كه: شيخ طوسى متعرض شرح حال شريف رضى نشده است و همان گونه كه در شرح
حال شريف مرتضى (الفهرست 218) ذكرى از نهج البلاغه به ميان نياورده، آن را هم در
اعداد آثار سيد ذكر نكرده است.
ثعالبى (در اليتيمه ج 2، ص 297 و تتمه اليتيمة ج 1، ص 53) و خطيب بغدادى (در تاريخ
بغداد ج 2، ص 246 و ج 11، ص 402) به هنگام شرح حال سيدين مرتضى و رضى نيز صحبتى از
«نهج البلاغه» به ميان نياوردهاند و در باره آن سكوت كردهاند.
اما نجاشى در شرح حال و آثار شريفين مرتضى و رضى (رجال نجاشى، ص 192 283) گويد كه:
كتاب «نهج البلاغه» تأليف شريف رضى است. گر چه گواهى نجاشى و سكوت شيخ طوسى براى
تأييد مدعاى ما بسيار ارزنده و قابل اعتماد است و به هر گونه تشكيكى در اين باره
خاتمه مىدهد و ليكن براى بيان حقيقت و رفع هر گونه اشتباه و ابهام اينك به ذكر
دلايل و استناد به آثار شريف رضى و گفتار ديگران در اين باره مىپردازيم:
مؤلف «نهج البلاغه»، شريف رضى در ديباچه كتاب چنين گويد: در آغاز جوانى و بهار
زندگانى به تأليف كتابى دست زدم، شامل اخبار دلپسند و جواهر گفتارى كه خاص ائمه
عليهم السلام است.
انگيزهاى كه مرا بر اين كار داشت، در طليعه آن كتاب باز گفتم و آن را سرآغاز سخن
قرار دادم، هنگامى كه از ويژگيها و فضايل امير مؤمنان على عليه السلام بپرداختم،
گرفتاريهاى روزگار و موانع ليل و نهار از پايان بخشيدن به آن كتاب بازم داشت.
كتاب را به بابها و هر باب را به فصلها تقسيم كرده بودم و در پايان آن فصلى بود
متضمن سخنان كوتاه و كلمات قصار آن بزرگوار در پند و خرد و امثال و ادب و از آوردن
خطبههاى دراز و نامههاى مفصل چشم پوشيده بودم.
گروهى از دوستان و برادران در بدايع مضامين فصل نخستين در شگفت ماندند و از
درخشندگى و تلألؤ آن سخنان به شگفتى در افتادند و از پاكيزگى آن حيرت كردند. پس، از
من خواستند تا از گزيده سخنان مولا امير المؤمنين عليه السلام در همه فنون و
رشتههاى گوناگون، از خطبهها، نامهها و پند و آداب كتابى فراهم آورم... إلخ. (نهج
البلاغه، مقدمه) از كلام شريف رضى چنين بر مىآيد كه «نهج البلاغه» را پس از فراغت
از تأليف «الخصائص» گرد آورى كرده است. شريف در شرح خطبه بيستم گويد: و ما در
كتاب «خصايص» بزرگى پايه اين خطابه و برازندگى گوهر آن را يادآورى كرديم. (نهج
البلاغه، خطبه بيستم، ج 1، ص 54) يك نسخه بسيار نفيس و كهن از كتاب «خصايص الائمه»
در كتابخانه رامپور هندوستان به خط عبد الجبار بن الحسين بن ابو القاسم الحاج
فراهانى كه (در سال 553 ه 1158 م) استنساخ شده است موجود مىباشد. ناسخ به خط خويش
چنين نوشته است: كتاب «خصايص الائمة الاثنى عشر عليهم السلام، تصنيف السيد الامام
الرضى ذى الحسين محمد بن الحسين بن موسى الموسوى رضى اللّه عنه» .
اين عبارت صراحت دارد كه كتاب «الخصائص» از آثار شريف رضى مىباشد
و آنچه اين مطلب را تأكيد مىكند، نص اجازهاى است كه زير نام مؤلف آمده است و آن
چنين باشد: عبد الجبار اين كتاب را بر على ابو الرضا فضل اللّه بن على الحسين-
الراوندى (در ذيقعده 555. ه 1160 م) قرائت كرد و از طريق ابو الفتح اسماعيل بن
الفضل احمد اخشيد سراج و او از ابو المظفر عبد اللّه بن شبيب از ابو الفضل خزاعى
شاگرد شريف رضى به وى استجازه روايت كتاب را مىنمايد و همچنين معلوم مىشود كه فضل
اللّه رواندى نيز كتاب «خصايص» را از تأليفات شريف رضى مىداند.
و مؤيد اين مطلب آن است كه (نجاشى، رجال، ص 283) كتاب «خصايص» را جزو آثار شريف رضى
ذكر كرده است و محكمترين دليل بر اين مدعا نص موجود در كتاب «خصايص» در شرح كلام
امير المؤمنين است كه مىفرمايد: «قيمة كل- امرىء ما يحسنه» چنين آمده است: «قال
السيد الرضى ابو الحسن رضى اللّه عنه، و هذه- الحكمة التي لا قيمة لها و لا كلام
يوزن بها» (الخصائص، ص الف 200).
علاوه بر اين در صفحههاى 202 الف و 207 ب و 208 الف عبارت «قال الشريف الرضى رضى
اللّه عنه» تكرار شده است كه ديگر جاى هيچ گونه ترديدى در صحت انتساب كتاب
«الخصائص» به شريف رضى باقى نمىگذارد و در خاتمه كتاب عبارت: «ذو الحسبين» بر اسم
و لقب و كنيه مؤلف اضافه شده است.
و چون ثابت شد كه مؤلف «الخصائص» شريف رضى است به دلالت التزام ثابت مىگردد كه
مؤلف نهج البلاغه همچنين شريف رضى است.
دليل دوم
نجاشى (رجال، ص 283) و ديگر تذكره نويسان و مورخان نوشتهاند كه شريف رضى كتابى به
نام «حقايق التنزيل» در تفسير قرآن دارد كه متأسفانه تمام اين اثر مگر جزء پنجم آن
مفقود شده است و اين مجلد در سال (1355 ه. ق 1937 م) در نجف اشرف به چاپ رسيده است.
در صفحه 167 «حقايق التنزيل» چنين آمده است: «هر كسى دليلى بر مدعاى ما مطالبه كند،
به كتابى كه آن را «نهج البلاغه»
ناميدهايم مراجعه نمايد و در مطالب آن دقت كند، ما در اين كتاب برگزيدهاى از كليه
انواع و اجناس از بيانات امير المؤمنين عليه السلام را گرد آوردهايم كه مشتمل بر:
خطبهها، نامهها، حكمتها و پندها مىباشد و آن را بر سه باب مستقل قرار داديم تا
هر كدام اقسامى جداگانه داشته باشند.
بنا بر اين معلوم گرديد كه مؤلف «حقايق التنزيل» و مؤلف «نهج البلاغه» جز شريف رضى
كسى ديگر نمىتواند باشد.
دليل سوم
علامه نجاشى (رجال، ص 283) و ديگران كتاب «مجازات الآثار النبوية» را در شمار آثار
شريف رضى ذكر كردهاند. در ص 22 نسخه چاپى اين كتاب چنين آمده است: مبين اين مطلب
كلام امير المؤمنين على عليه السلام، «تخففوا تلحقوا» است و ما آن را در كتاب خود
به نام «نهج البلاغه» كه برگزيدهاى از مجموعه كلام مولا است آوردهايم.
در صفحه 41 همين كتاب چنين آمده است: نظير آن كلام امير المؤمنين على عليه السلام
است: «من يعط باليد القصيرة يعط باليد الطويلة...» و ما آن را در كتاب خود موسوم به
«نهج البلاغه» ذكر كردهايم.
و منظور شريف رضى حكم و امثالى است كه آنها را در نهج البلاغه آورده است و از آنجا
كه كتاب «مجازات الآثار النبوية» مسلما از آثار شريف رضى مىباشد و در همين كتاب به
كتاب خود به نام «نهج البلاغه» تصريح كرده است، معلوم مىشود كه مؤلف «نهج البلاغه»
شريف رضى مىباشد وى در (نهج البلاغه ج 3، ص 263) مىگويد: و قد تكلمنا على هذه
الاستعارة فى كتابنا الموسوم به «مجازات الآثار النبوية» و مقصود مؤلف از «استعاره»
كلام مولا است كه فرمود: «العين و كاء السه». و اين كلام در «مجازات الآثار
النبوية» (ص 187) ذكر گرديده است. علاوه بر اين تشابه و تقارب ميان عبارتهاى دو
كتاب ترديدى باقى نمىماند كه هر دو كتاب از
يك مؤلف است.
از اشاراتى كه در «مجازات الآثار النبوية» به «نهج البلاغه» آمده است، نبايد چنين
توهمى را پيش آورد كه تأليف نهج البلاغه قبل از مجازات بوده است تا اين كه ذكر سابق
پيش از مسبوق باشد. مؤلف در پايان نهج البلاغه (ج 3، ص 267) چنين گويد: «همان گونه
كه در آغاز گفتيم تصميم ما بر اين است كه در آخر هر باب اوراق سفيد اضافى قرار
بدهيم تا مطالبى را كه از قلم افتاده است و يا آنكه مشكلات آن حل گرديده به آنها
بيفزاييم...» و ما در هيچ يك از نسخههاى چاپى و يا خطى موجود نهج البلاغه چنين
نشانهاى نمىيابيم كه تعبير بالا اشاره به «مجازات الآثار النبوية» است كه آن را
مؤلف پس از تأليف، عباراتى بر آن افزوده باشد، مگر در يك نسخه خطى متعلق به
كتابخانه رامپور كه توسط عبد الجبار ناسخ «الخصائص» استنساخ شده است، چنين
مىخوانيم كه اين نسخه از روى، نسخه سيد ضياء الدين تاج الاسلام ابى الرضا فضل
اللّه على بن عبيد اللّه الحسينى در 19 جمادى الاولى (553 ه 181 ژويه 1185 م)
نسخهبردارى شده است و ناسخ در طول مدت استنساخ در ملازمت سيد ضياء الدين (صاحب
نسخه اصل) بوده است و به اتفاق يكى ديگر از دوستان خود اين كتاب را در سال 554 ه. ق
بر تاج الاسلام قرائت كرده است.
همچنين در آخر متن نسخه چنين آمده است: زيادة من نسخة كتب على عهد- المصنف رحمة
اللّه عليه و سلامه (169 الف). و ظاهرا آنچه در ذيل اين عنوان درج گرديده اضافاتى
است كه بعدا انجام شده و اشاره به «مجازات» نيز در ذيل همين عنوان رؤيت مىشود.
دليل چهارم
در بعضى از نسخههاى «نهج البلاغه» ملاحظه مىشود كه شرح مطالب با اسم رضى آغاز
مىگردد، و مهمترين اين نسخهها نسخهاى است كه با تحقيق و تصحيح محمد محى الدين
عبد الحميد استاد دانشگاه الازهر در چاپخانه «الاستقامه» قاهره چاپ و منتشر شده
است. مصحح به هشت نسخه مراجعه كرده است كه يكى از آنها «شرح ابن ابى الحديد» و
ديگرى «شرح ابن ميثم» مىباشد. اضافه بر اين به نسخه خطى نفيسى از شرح ابن ميثم
رجوع مىكرده و كتاب «نهج البلاغه» را پس
از تحقيق عميق انتشار داده است در همين نسخه چاپى مكرر در مكرر جمله «قال- الرضى»،
«قال الرضى ابو الحسن» ديده مىشود . و مسلما اين تعبيرات از اضافات مصحح بر متن
كتاب نمىباشد و چنانچه آنها را در نسخههاى موجود نمىيافت اضافه نمىنمود. علاوه
بر اين در هيچ كدام از نسخهها، نامى از شريف مرتضى نيامده است و چنانچه مؤلف نهج
البلاغه شريف مرتضى باشد، دليلى بر ذكر نام شريف رضى نبود در تأييد آنچه گفتيم بايد
اضافه كنم در نسخهاى كه در اختيار ماست، آنجا كه امير المؤمنين جابر را پند
مىدهند، مىفرمايند: «فمن قام للّه فيها بما- يجب، عرضها اللّه للدوام و البقاء،
و من لم يقم لله فيها بما يجب، عرضها للزوال و الفناء» (ج 3، ص 243)، در حاشيه نسخه
ما (165 الف، سطر 8) چنين نوشته است: فى نسخة الرضى: «فان اقام بما يجب اللّه فيها
عرض نعمته لدوامها، و ان ضيع ما يجب للّه فيها عرض نعمته لزوالها» چنين معلوم
مىشود كه ناسخ يا مصحح نسخهاى در اختيار داشته است كه متعلق به شريف رضى و يا به
خط شريف بوده است كه اين نيز دليلى ديگر بر ثبوت تأليف «نهج البلاغه» توسط شريف رضى
است.
دليل پنجم
شرحهاى عربى و فارسى نهج البلاغه از چهل تجاوز مىكند . شارحانى كه در ذيل از آنها
نام مىبريم همگى اتفاق دارند كه نهج البلاغه تأليف شريف رضى است.
1- شرح سيد على بن ناصر علوى موسوم به «اعلام نهج البلاغه» و چنانچه در كشف الحجب
آمده است وى از معاصرين شريف رضى بوده است .
2- شرح شيخ ابو الحسن (يا حسن) ابو القاسم زيد بن محمد بن على بيهقى نيشابورى
معروف به «فريد خراسان» (فوت 565 ه. ق 1169 م) به نام «معارج نهج البلاغه» وى
افقه فقهاى زمان خود و سر آمد متكلمين و استاد ابن شهر آشوب مازندرانى (فوت 588 ه.
ق 1192 م) مؤلف «مناقب آل ابو طالب» بوده است.
نسخهاى از اين شرح نزد شيخ محمد صالح بن شيخ احمد آل طعان قطيفى بحرينى است و
نشانگر آن است كه شارح مذكور در سال (516 ه. ق 1122 م) نهج البلاغه را بر حسين بن
يعقوب قرائت كرده است و يعقوب آن را بر شيخ جعفر و شيخ جعفر بر شريف رضى قرائت كرده
است و آن را استجازه نموده است كه اين خود دليل و مؤيد ديگرى بر صحت انتساب «نهج
البلاغه» به شريف رضى مىباشد.
3- شرح ابن ابى الحديد معتزلى (فوت 655 ه. ق 1257 م)، اين شرح ارزنده مكرر در
ايران و مصر چاپ شده است و شارح علاوه بر اين كه شرح مبسوطى از زندگانى شريف رضى
ارائه داده است، تأليف متن را به شريف رضى نسبت داده و به تكرار نام وى را ذكر
مىكند .
4- شرح ابن ميثم بحرانى (فوت 679 ه. ق 1280 م) .
اين شرح در ايران چاپ شد و شارح، متن آن را از تأليفات شريف رضى مىداند.
جز آنچه گفته شد، شرحهاى ديگرى هست كه شارحان آنها نيز نهج البلاغه را از تأليفات
شريف رضى دانستهاند و اگر جز اين مىبود جواهر كلام در فهرست خود به اين مطلب
اشاره مىنمود.
5- شرح قطب الدين ابو الحسين سعيد بن هبة اللّه بن الحسن راوندى (متوفى 573 ه. ق
1177 م) معروف به «منهاج البراعة». مؤلفان: روضات الجنات (ص 301)، كشف الحجب (365)
از آن ياد كردهاند و نسخهاى از آن در كتابخانه ملى ايران
موجود است .
6- شرح النفائس، تأليف سال (759 ه.، 1358 م). از مؤلفى مجهول نسخهاى از آن در
كتابخانه آستان قدس رضوى موجود است .
7- شرح كمال الدين عبد الرحمن بن محمد بن ابراهيم العتائقى الحلى، تأليف سال (770
ه. ق، 1368 م)، يك نسخه از آن در گنجينه امير المؤمنين در نجف اشرف موجود است.
اين دلايل انكار ناپذير همه شاهد و مؤيد اين است كه نهج البلاغه تأليف شريف رضى است
و نه شريف مرتضى (برادر بزرگتر). كسانى كه آن را به شريف مرتضى نسبت دادهاند، از
زمان ابن خلكان تا زمان بروكلمن (مستشرق آلمانى)، همه به سبب عدم تحقيق بوده است
و گرنه چگونه با اين همه دلايل متقن و مستند مىتوان ترديد نمود كه نهج البلاغه
تأليف شريف رضى نمىباشد
بررسى اسناد و مدارك نهج البلاغه
هم اكنون به تحقيق در محتواى نهج البلاغه، اعم از خطبهها و حكمتهاى آن مىپردازيم
تا نخست مقام و ارزش آن بر ما معلوم گردد و در ثانى راجع به صحت و يا سقم انتساب آن
به امير المؤمنين على بن ابى طالب (كرم اللّه وجهه) [عليه- السلام] بررسى نماييم
تا در صورت عدم صحت انتساب آن به مولا ببينيم، پس چه كسى نهج البلاغه را بوجود
آورده است آيا ساخته و پرداخته مؤلف آن، يعنى شريف رضى است آيا از پرداختهها،
مجعولات بليغان و فصحاى قدماى شيعه است يا اين كه از ساختههاى هيچ كدام نبوده است،
بلكه از پرداختههاى دسته و يا شخص ثالث است.
ابن خلكان و دنباله روان او بر آنند كه نهج البلاغه از ساختههاى شريف مرتضى است .
بنا بر اين قبل از بررسى اين ادعاها به متن نهج البلاغه مراجعه مىكنيم تا ببينيم
آيا دليلى مىيابيم تا مدعاى ما را ثابت كند يا نه تا پس از آن به منابع و مدارك
ديگرى راه پيدا كنيم.
1- خطبه 31 چنين آغاز مىشود: «ايها الناس، انا قد اصبحنا فى دهر عنود و زمن كنود
يعد فيه المحسن مسيئا، و يزداد الظالم فيه عتوا، لانتفع بما علمنا، و لا نسأل عما
جهلنا و لا نتخوف قارعة حتى تحل بنا
(ج 1، ص 73) .
مؤلف در پايان خطبه مىنويسد: كسانى كه هيچ دانشى در شناسايى سخن نداشتهاند اين
خطبه را به معاويه نسبت دادهاند، در حالى كه اين سخنان از امير المؤمنين (ع) است و
در آن شكى نيست. طلاى ناب كجا و خاك تيره كجا آب گوارا كجا و شورابه كجا «عمرو بن
بحر جاحظ» ناقد بينا و رهشناس، اين سخن را بررسى كرده است. او اين خطبه را در كتاب
«البيان و التبيين» آورده است و از كسى كه آن را به معاويه نسبت داده است، ياد كرده
است و سپس گويد: «اين سخن به سخن على عليه السلام مانند تر است و به روش آن مولا در
گروه بندى مردم و از خبر دادن از وضع مردم در طريقه قهر و گمراهى و تقيه و خوف
مناسبتر.» نيز جاحظ مىگويد: «و چه هنگام معاويه را در حالى ديدهايم كه در گفتار
خود مسلك پارسايان و روش نيايشگران را در درگاه خداى داشته است.» (ج 1، ص 76).
همان گونه كه گفته شد اين خطبه در (البيان و التبين، ج 1 ص 172)، يا نقد جاحظ آمده
است. جاحظ ابو عثمان عمرو بن بحر معتزلى (متوفى در ماه محرم 255 ه 868 م) يكى
از شخصيتهاى برجسته ادب عرب مىباشد.