انديشه‏هاى اقتصادى در نهج البلاغه

دكتر سيد محسن حائرى‏
ترجمه: عبدالعلى آل بويه لنگرودى

- ۱۱ -


عوامل جانبى در توسعه
تا كنون عوامل اساسى موثر در توسعه اقتصادى را ذكر كرديم ، در كنار آن عوامل ثانوى ديگرى نيز وجود دارد كه به شكل غير مستقيم در شكوفائى فعاليت اقتصادى و در نتيجه در رشد منابع توليد موثر است اين عوامل جانبى عبارتند از:
1- فكر و انديشه
2- تعاون و همكارى
3- سياست و امنيت
4- وضع قوانين
5- نوآورى و ابتكار
اول : فكر و انديشه
فكر و انديشه تاءثير بسيار زيادى در پيشرفت ملتها دارد.اگر فكر جامد باشد جامعه نيز به جمود گرايش پيدا مى كند، در گزارشهاى سازمان ملل درباره توسعه به فكر و انديشه اهميت زيادى داده شده است ، انديشه اى كه جامعه را هدايت مى كند و در ارزشها، آيين ها و سنت هايى كه موجب تسريع يا كندى فرآيند توسعه مى شود، تاءثير مى گذارد.(574)
جامعه اى كه با خرافه حركت مى كند و كسب ، را توهين به شمار مى آورد، پيشرفت نخواهد كرد، مانند جامعه جزيرة العرب پيش از اسلام ، اسلام انديشه هاى سازنده اى با خود آورد و بر انديشه هاى خرافى كه عزم و اراده انسان را سست مى كرد، خط بطلان كشيد مسلمانان در اثر پيروى از اين انديشه ها توانستند بر ساير ملتها پيشى بگيرند وقتى ، شعله فروزان آن انديشه ها در درون انسان به خاموشى گراييد، هنگامى كه دعا به درخواستى بدون تلاش بدل گرديد، و به بهانه اينكه خداوند روزى دهنده است ، خانه نشينى جاى طلب رزق و روزى را گرفت و توكل بخدا جاى خود را به سستى و سهل انگارى داد، جامعه اسلامى از حركت باز ماند.
حركت نو در افكار و ارزشها مى تواند جامعه را به تحرك وا دارد و پويايى و آمادگى پيشرفت را در او زنده گرداند اميرالمومنين على عليه السلام در مخالفت با اين افكار مى فرمايد: فتوا كلتم و تخاذلتم حتى شنت عليكم الغارات ؛ كار را به گردن يكديگر انداختيد و يكديگر را نصرت نداديد تا هر چه داشتيد به باد يغما رفت . (575)
الداعى بلا عمل كالرامى بلاوتر؛ كسى كه مردم را به كار نيك مى خواند و خود عمل نمى كند، چونان تير اندازى است كه كمانش را زه نيست
(576)
الزهد كله بين كلمتين من القرآن ، قال الله سبحانه : لكيلا تاءسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما اتاكم ؛ همه زهد، ميان دو كلمه از قرآن قرار گرفته است ، خداى تعالى فرمايد: تا بر آنچه از دستتان مى رود، اندوهگين نباشيد، بدانچه بدستتان مى آيد شادمانى نكنيد. (577)
تا كنون در تصحيح بعضى از مفاهيم و كلمات كه به عنوان ارزشهاى اساسى در جامعه رواج يافته است ، سخن گفتيم اما درباره تشويق انسان را به انتخاب راه تلاش ، كار، جديت و پشتكار سوق دهد، و از سستى كردن و كاهلى ورزيدن بدور نگه دارد كه در موضوعات گذشته به هنگام بحث درباره كار و ويژگى هاى انسان تلاشگر؛ از آن سخن به ميان آمد در اينجا مجالى براى ذكر مجدد آن نيست .
دوم : تعاون و همكارى
بخشى از كار توسعه بر عهده مردم است لذا بايد بين افراد جامعه ، روحيه تعاون و همكارى حاكم باشد تا بتوان كارهاى بزرگ را انجام داد از اين رو توسعه محصول همكارى گروهى است و بدون اين همكارى سرمايه مطلوب شكل نمى گيرد، اراضى اصلاح نمى شود و در نتيجه توليد دلخواه محقق نخواهد شد از سوى ديگر تمايل و علاقه به توسعه بايد با احساس ‍ مسئوليت جمعى همراه باشد زيرا انسان موجودى اجتماعى است و بايد با ديگران زندگى كند و سعادت و خوشبختى او تنها در صورتى كه همه سعادتمند باشند، علمى خواهد شد.
خود بينى و روحيه خودخواهى دو مانع بزرگ بر سر راه توسعه محسوب مى شوند، بر خلاف اعتقاد سرمايه دارى كه انگيزه فردى را در جامعه تقويت مى كند و در نتيجه توسعه فردى در آن جامعه گسترش مى يابد اسلام را تزكيه مى كند و روحيه خودخواهى و غرور را از درون وى مى زدايد و او را متواضع و مجوب ديگران قرار مى دهد چنين انسانى در راه خير گام بر مى دارد و خير خواه خود و ديگران مى شود، آنچه براى خود دوست مى دارد، براى ديگران نيز مى خواهد بنابراين ، آنچه ذكر شد از مهمترين ويژگى هاى جامعه مترقى و پيشرفته محسوب مى گردد، چنين جامعه اى مى تواند بر بام فردا بايستد زيرا جامعه توسعه يافته ، جامعه اى پويا، زنده و پايدار است و اعضاى آن جامعه از يك پيكرند، كه اگر روزگار عضوى را بدرد آورد، اعضاى ديگر را آرام و قرار نماند آرى ، اسلام دين همكارى و وحدت است .
امام على عليه السلام مى فرمايد:
فان يدالله مع الجماعة و اياكم و الفرقة ؛ دست خدا با جماعت است و از تفرقه حذر كنيد.
(578)
اءلزموا ما عقد عليه حبل الجماعة ؛ از آنچه رشته جماعت به آن بسته شده ، دست برمداريد(579)
فان جماعة فيما تكرهون من الحق خير من فرقة ؛ همراه جماعت بودن ، در كار حقى كه آن را ناخوش مى داريد، از پراكندگى بهتر است .(580)
يعنى پيوستن به جمع ، حتى اگر با تمايل شخصى فرد سازگار نباشد لذا امام عليه السلام در خصوص تعاون و همكارى جمعى مى فرمايد: والتعارن على اقامة الحق ؛ در برپايى حق ، همكارى كنيد.(581)
و آيا در جامعه همكارى بهتر از آبادانى ، كشت و زرع ، سرمايه گذارى و استفاده از سرمايه براى جامعه ، وجود دارد؟ و آيا كارى مهمتر از برپايى حق و عدالت هست ؟
سوم : سياست و امنيت
عامل سياست ، در پيشرفت اقتصادى كشورهاى صنعتى تاءثير زيادى دارد، بطوريكه امنيت و آرامش مردم را تاءمين مى كند و زمينه مشاركت علمى در تصميم گيريها و همكارى در اجراى طرحها را براى مردم فراهم مى سازد، نكته قابل توجه آن است كه اين كشورها در حالت آرامش بسر مى برند و اينگونه پيشرفتها هيچ تاءثيرى در شكل و محتواى اين حكومتها نمى گذارد، در حالى كه كشورهاى جهان سوم شاهد دگرگونى و تحولات سياسى زيادى است و حتى آرامش نسبى نيز بر اين جوامع حاكم نيست بطورى كه مسائل قانونى و تشكيلات ادارى همواره در حال تغيير است اين تغيير و تحولات ، آرامش لازم را از برنامه هاى توسعه و پيشرفت اقتصادى مى گيرد لويس ‍ مى گويد:
رفتار و برخورد دولتها، در حركت يا ركود فعاليتهاى اقتصادى ، تاءثير مستقيم دارد. (582)
مهمترين شرايطى كه بايد در دولت باشد تا بتواند بخش اقتصادى را به خوبى اداره كند، عبارتند از:
1- پايبندى دولتمردان به ضوابط اقتصادى و پرهيز از تبذير و اسراف .
2- ايجاد فضاى لازم براى مشاركت مردم در فعاليتهاى مختلف حياتى .
3- حمايت معنوى و مادى از فعاليتهاى اقتصادى .
4- حل مشكلاتى كه مانع از تحقق فعاليت درست اقتصادى مى گردد.
5- تاءمين امنيت اقتصادى .
6- تاءمين فرصتهاى مساوى براى همه .
اسلام در خصوص ايجاد نظام سياسى نمونه كه بتواند براى امت اسلامى همه وسايل پيشرفت و ترقى را تاءمين كند، گامى بلند و كيفى برداشته است .قرآن كريم در بسيارى از آيات به اين حقيقت اشاره مى كند و در سخنان اميرالمومنين على عليه السلام نيز اين حقيقت انكارناپذير، تبيين شده و بر شرايطى كه بايد يك نظام سياسى دارا باشد تا بتواند سياست توسعه را همراهى كند، تاءكيد بسيار شده است .
در خصوص پايبندى و تمسك به معيارهاى اقتصادى ، دهها گفتار از امام على عليه السلام منقول است كه كارگزاران خود را به سبب تجاوز به حقوق ديگران يا اسراف و زياده روى در اموال عمومى توبيخ كرده اند.
اين مطلب در نامه حضرت به زياد بن ابيه به صراحت آمد است :
و انى اءقسم بالله صادقا لان بلغنى انك خنت من فى ء المسلمين شيئا صغيرا اءو كبيرا، لا شدن عليك شدة تدعك قليل الوفرة قليل الظهر، ضئيل الاءمر ، به خدا سوگند مى خورم ، سوگندى راست كه اگر به من خبر رسد كه در غنايم مسلمانان به اندك يا بسيار خيانت كرده اى ، چنان بر تو سخت گيرم كه كم مايه مانى و بار هزينه عيال بر دوشت سنگينى كند و حقير و خوار شوى .
(583)
و از آنجمله نامه حضرت به ابن حنيف است كه او را بخاطر حضور در مهمانى شامى كه يكى از ثروتمندان بر پاكرده است ، سرزنش مى كند و نيز به يكى ديگر از عاملانش مى نويسد:
بلغنى اءنك جردت الاءرض فاءخذت ما تحت قدميك و اءكلت ما تحت يديك فارفع الى حسابك ؛ مرا خبر داده اند، كه زمين را از محصول عارى كرده اى و هر چه زير پايت بوده ، برگرفته اى و هر چه بدستت آمده ، خورده اى ، حساب خود را نزد من بفرست . (584)
امام على عليه السلام واليانش را به صرفه جويى و دورى از تبذير و اسراف فرا مى خواند و مى فرمايد: اءدقوا اءقلامكم ، قاربوا بين سطوركم و اءحذفوا عنى فضولكم و اقصدوا قصد المعانى و اياكم و الا كثار فان اءموال المسلمين لا تحتمل الاءضرار ؛ قلمهايتان را باريك كنيد، سطرهايتان را به هم نزديك كنيد، سخنهاى اضافى را حذف كنيد، بيش از آنچه مقصود رابرساند، ننويسد، از زياده روى بپرهيزيد، چون نبايد به اموال مسلمانان اموال عمومى زيانى برسد.(585)
در خصوص زمينه سازى براى مشاركت مردمى مى فرمايد:
انما الذين ... العامة من الاءمة فليكن صغوك لهم و ميلك معهم (586)
اما ستون دين ... عامه مردم هستند، پس بايد توجه تو به آنان بيشتر و ميل تو به ايشان افزونتر باشد در جاى ديگر مى فرمايد: انما الشورى للمهاجرين و الاءنصار؛ شورا، از آن مهاجران و انصار است .(587)
شورا شيوه اى در حكومت است كه ابعاد ارتباط بين راعى دولت و رعيت مردم را ترسيم مى كند، فضايى را كه اسلام در اين زمينه ايجاد كرده است ، روحيه مسئوليت پذيرى را در مردم زنده مى كند و آنان را به مسئوليت بزرگى كه بر عهده دارند، متوجه مى سازد.
در خصوص حمايت از فعاليت اقتصادى ، امام على عليه السلام به مالك اشتر مى فرمايد:
وليكن نظرك فى عمارة الارض اءبلغ من نظرك فى استجلاب الخراج لان ذالك لا يدرك الا بالعمارة و من طلب الخراج بلا عمارة اءخرب البلاد و اءهلك العباد .بايد بيش از تحصيل خراج در انديشه آبادانى زمين باشى ، زيرا اخراج حاصل نشود، مگر به آبادانى زمين و هر كه خراج طلب كند و زمين را آباد نسازد، شهرها و مردم را هلاك كرده است . (588)
و درباره مشكلاتى كه دامنگير نيروهاى دست اندر كار توليد در جامعه است ، امام على عليه السلام در نامه خود به مالك اشتر آنان را به تاجران و صنعتگران و كسبه تقسيم مى كند و سپس مشكلاتى را كه هر صنف با آن مواجهند، تبيين مى كند مشكلاتى به فعاليتهاى اقتصادى آسيب مى رساند و دولت وظيفه دارد كه با اين مشكلات به شيوه اى مناسب مبارزه كند تا به شكوفايى و پيشرفت اقتصادى منتهى شود لذا امام مى فرمايد:
ثم اءستوض بالتجار و ذوى الصناعات و اءوص بهم خيرا ؛ اينك سفارش مرا در حق بازرگانان و پيشه وران بپذيرد و درباره آنان به كار گزارانت نيكو سفارش كن . (589)
همچنين امنيت اقتصادى مى تواند با فراهم آوردن فضايى آرام براى بهره بردارى از سرمايه بدون ترس و بيم و بدور از هر گونه ظلم و اجحاف ، به افزايش توليد كمك كند.
امام على عليه السلام در برابر اموالى كه خليفه دوم بر آن دست يافت ، موضع صريحى گرفتند و فرمودند: والله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملك به الاماء لرددته فان فى العدل سعة و من ضاق عليه العدل فالجور عليه اءضيق ؛ به خدا سوگند، اگر چيزى را كه عثمان بخشيده ، نزد كسى بيابم ، آن را به صاحبش باز مى گردانم ، هر چند، آن را كابين زنان كرده باشند يا بهاى كنيزكان ، كه در دادگرى گشايش است ، و آنكه از دادگرى به تنگ آيد از ستمى كه بر او مى رود، بيشتر به تنگ آيد. (590)
اين گفتار بر امنيت اقتصادى تاءكيد دارد، امنيتى كه اسلام از طريق برقرارى عدالت ، در جامعه حاكم مى كند امام على عليه السلام در سياست دادگرانه خود بسيار سخت گير بود و به محض اينكه مى شنيد كارگزارش حق كسى را تضييع كرده است ، براى او نامه توبيخ مى فرستاد.
اءما بعد فقد بلغنى عنك اءمر ان كنت فعلته فقد اءسخطت ربك و عصيت امامك و اءخزيت اءمانتك ، بلغنى انك جردت الارض فاءخذت ما تحت قدميك و اءكلت ما تحت يديك ، فارفع الى حسابك و اعلم ان حساب الله اءعظم من حساب الناس و السلام ؛ از تو خبرى بر من رسيد اگر چنان باشد كه خبر داده اند، پروردگارت را خشمگين ساخته اى و بر امام خود عصيان ورزيده اى و امانت را خوار و بى مقدار شمرده اى ، مرا خبر داده اند كه زمين را از محصول عارى كرده اى و هر چه زير پايت بوده ، بر گرفته اى و هر چه بدستت آمده ، خورده اى ، حساب خود را نزد من بفرست و بدان كه حساب كشيدن خدا از حساب كشيدن آدميان شديدتر است . (591)
وقتى شنيد كه مصقله فى ء را بين خويشاوندان عربش تقسيم كرده است نامه اى مشابه به او نوشت . هنگامى كه حاكم با كار گزارانش اينگونه رفتار كند و قاطعانه از آنان حساب بكشد و هيچگونه شك و ترديدى را در اجراى قانون بخود راه ندهد.چنين جامعه اى شايسته حاكميت قانون و امنيت و استقرار است .
اما فرصتها نيز براى همه يكسان است و زندگى سراسر فرصت است و بطور يكسان در اختيار همه قرار دارد.نعمت هاى الهى نيز بر گروهى خاص ‍ محدود نمى شود بلكه همه از اين نعمتها برخوردارند.چون خداوند براى خود، بندگان برگزيده اى ندارد.اميرالمومنين على عليه السلام در اين خصوص مى فرمايد:
الرزق مقسوم و الايام دول و الناس شرع سواء ؛ روزى تقسيم شده است و روزگار در گردش است و مردمان يكسان و برابرند. (592)
بنابراين نعمتهاى الهى بدون استثنا به همگان اختصاص دارد وقت نيز سرمايه هر انسانى در اين زندگى است پس بايد در استفاده از آن كوشيد چون مردم در بهره گيرى از اين نعمتها يكسانند، وقت نيز در اختيار همه است و همه بطور يكسان مى توانند از آن بهره ببرند.
چهارم : وضع قانون
مى توان به وضع قانون درباره اراضى و چگونگى مالكيت زمينهاى كشاورزى و غير كشاورزى اشاره كرد اقتصاددانان كلاسيك مشكل زمين را اساس مشكلات اقتصادى مى دانند، زيرا واقعيت تلخ استثمار و استعباد تلاش كارگر در اين مشكل منعكس مى گردد، توليد را نيز كاهش مى دهد، رودين وورند درباره علل و انگيزه هاى فقر در منطقه خاورميانه مى گويد:
كاهش بهره بردارى از زمين و افزايش سهم مالكين ، از علل و انگيزه هاى اساسى فقر در اين منطقه به شمار مى آيد. (593)
در ادامه مى گويد: پايين بودن سطح توليد و نابسامانيهاى نظام زمين با يكديگر ارتباط تنگاتنگى دارند وقتى كه اقتصاددانان معاصر به توسعه صنعت روى آوردند، مساءله زمين به فراموشى سپرده شد و تنها عده كمى از آنها بودند كه اعتقاد داشتند تحولات اقتصادى در نتيجه تحركات و خيزشهاى ناشى از تضادهاى موجود در جامعه پديد مى آيد.
(594)
از اين رو مشكل زمين تنها به كشاورزى محدود نمى شود، بلكه استخراج معادن ، احداث سدها، توليد انرژى ، تاءسيس كارخانه ها و بندرها و نيز موارد مشابه آن ، از اهميت بسيار زيادى برخوردار است كه نمى توان آن را ناديده گرفت .
اسلام مساءله زمين را به طور ريشه اى حل كرده است : زيرا علاوه بر دلايل عرفى ، احياى زمين را عامل حيازت آن قرار داده است ، از اينرو اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايد:
من اءحيى اءرضا ميتة فهى له (595)؛ هر كس زمين مواتى را احيا كند، زمين از آن او خواهد بود و هنگامى كه مساءله احياى زمين در چهار چوب قوانين ، سازمان يابد و به اجرا در آيد، نه تنها موجب پيشرفت شهرى بلكه باعث پيشرفت تمدن نيز خواهد شد.چه ، در سايه اين قانون ، حس ‍ مسئوليت پذيرى كه اساس و مبناى هر پيشرفتى است ، - در افراد جامعه پديد مى آيد.وقتى معيار مالكيت توليد باشد، مى تواند آثار چشمگيرى در روند حركت ملتها بجاى بگذارد و اين قانون علاوه بر آثار اقتصادى ، موجب تحرك در ملتهايى خواهد شد كه اعتقاد دارند احياى زمين به نفع آنهاست و سعادت و نيكبختى آنان را تضمين مى كند لذا برنامه اى را كه دروين وورند براى حل مشكل اقتصادى در خاورميانه پيشنهاد مى كند، شبيه قانون احياى اراضى است وى ايجاد مالكيتهاى دسته جمعى و گروهى را پيشنهاد مى كند، و معتقد است كه بايد مالكيت آب در اختيار دولت قرار گيرد.تا همه افراد بتوانند بطور يكسان از آن بهره ببرند. (596)
با اين وجود قانون احياى اراضى ، تنها ملتها را از نظر فقر و تنگدستى نمى رهاند، بلكه به محيط زندگيشان زيبايى مى بخشد بطوريكه هيچ زمينى خشك و بى آب و علف نخواهد ماند و سرسبزى تا افق امتداد مى يابد، و ترانه پيروزى بر طبيعت بر لبان انسان مى نشيند و طبيعت مطيع و رام انسان مى شود و همواره آماده پاسخگوئى به نيازهاى وى مى گردد.
پنجم : نوآورى و ابتكار
وقتى هدف توسعه ، دگرگونى وضع موجود و هدايت جامعه به سوى توليد بيشتر باشد، بخشى از كار توسعه به خلاقيت و قدرت ابتكار انسان بر مى گردد، كه مى تواند با نوآورى و ارايه انديشه هاى سازنده حركت جامعه را در مسير توسعه سرعت بخشد، پيشرفت جامعه اروپا در واقع مديون انديشه هاى انقلابى بود كه در عصر نهضت فكرى اروپا در طول دو قرن هفده و هيجده ، رواج يافت و جامعه را به سرعت به سوى شكوفايى و پيشرفت سوق داد.
وقتى انديشه هاى سازنده ، تواناييهاى پنهان و بالقوه ملتها را آشكار سازد، نوبت به افرادى مى رسد كه مى توانند با نوآورى هاى خود گامهاى بزرگى را در توليد بردارند، به عنوان مثال اختراع ماشين بخار، الكتريسيته و اتومبيل تاءثير بسيار زيادى در افزايش توليد و دگرگونى كارآيى منابع طبيعى و انسانى داشت .
شومپيتر مى گويد: مهمترين مساءله در توليد، ايجاد شرايط مناسب براى شكوفايى استعدادهاى خلاق و درخشانى است كه مى تواند فرايند توليد را سرعت بخشد، ضرورتى ندارد كه همه مردم از چنين ويژگى برخوردار باشند. بلكه كافيست بعضى از مردم نو آور و مخترع باشند. (597)
اقتصاددانان مساءله نوآورى را مورد بررسى قرار دادند و آن را زاييده عامل تربيت بويژه در دوران كودكى دانستند، به عنوان مثال پدرى كه با لطف و محبت فرزندانش را در آغوش مى كشد و به شايستگيهاى آنان احترام مى گذارد و توانمنديهايش را رشد مى دهد، فرزندانى نوآور، مستعد و خلاق به جامعه تحويل مى دهد، بر عكس اگر با فرزندان برخوردى تحقيرآميز شود يا با بى توجهى و بى احترامى با آنان رفتار شود، استعداد هر گونه نبوغى در آنان مى ميرد.
مك كل لند از كسانى است كه به بررسى مساءله نوآورى در جهان سوم پرداخته و به اين نتيجه رسيده است كه دوران كودكى اهميت بسزايى در ايجاد و رشد قوه ابتكار در افراد دارد.
مك كل لند معتقد است كه ويروس ذهنى در 80 الى 90 سال قبل در امريكا بسيار بالا بوده است در حالى كه امروز در چين در روسيه و كشورهاى جهان سوم بسيار بالاتر است به اعتقاد مك كل لند رشد ويروس ذهنى ناشى از تغيير ايدئولوژى است كه در افراد ايجاد انگيزه مى كند و ملتها را به سوى پيشرفت سوق مى دهد، نتايج مطالعات وى در ايالت اندراپرادش نشان مى دهد كه :
نه پول در كمبود عامل ويروس ذهنى مسئول است نه باور داشتهاى اجتماعى بله تعليم و تربيت نقش مهمى را در پديد آمدن اين ويروس ايفا مى كند.(598)
آخرين نتايجى كه اين دانشمند بدان دست يافته ، مطابق فرموده امام على عليه السلام به كميل بن زياد است :
يا كميل العلم خير من المال ، العلم يحرسك و انت تحرس المال و المال تنقصه النفقة و العلم يزكو على الانفاق و صنيع المال يزول بزواله ؛ اى كميل ، علم بهتر از مال است . علم ترا نگه مى دارد و تو بايد مال را نگه دارى ، مال به هزينه كردن كاسته مى شود و حال آنكه ، از علم هر چه انفاق كنى ، افزونتر شود. و آنچه با مال پرورده شود با زوال مال زوال مى يابد.
(599)
امام على عليه السلام در وصيت خود به فرزندش امام حسن عليه السلام برنامه تربيتى كاملى را ارايه مى دهد كه جوانب مختلف زندگى اعم از اقتصادى ، اجتماعى و سياسى را در بر مى گيرد. امام على عليه السلام در تشويق به ياد گيرى علم سودمند به فرزندش مى فرمايد:
و اعلم انه لا خير فى علم لا ينفع و لا ينتفع بعلم لا يحق تعلمه ؛ بدان در دانشى كه در آن فايدتى نباشد، خيرى نباشد و علمى كه از آن سودى حاصل نيايد، آموختنش شايسته نبود.(600)
و نيز مى فرمايد:
و انما قلب الحدث كالارض الخالية ما القى فيها من شى ء قبلته ، فبادرتك بالادب قبل اءن يقسو قلبك و يشتغل لبك ، لتستقبل بجد راءيك من الاءمر و ما قد كفاك اءهل التجارب بغيته و تجربته ، فتكون قد كفيت موونة الطلب ؛ دل جوانان نوخاسته چونان زمين نا كشته است كه هر تخمى در آن افكنند، بپذيرش و بپروردش . من نيز پيش از آنكه دلت سخت و اندرز ناپذير شود و خردت به ديگر چيزها گرايد. چيزى از ادب به تو مى آموزم تا به جد تمام به كارپردازى و بهره خويش از آنچه اهل تجربت خواستار آن بوده اند و به محك خويش آزموده اند، حاصل كنى و ديگر نيازمند آن نشوى كه خود، آزمون از سرگيرى .(601)
آرى ، اينها عناصر تربيت و پرورش استعدادهاست بطوريكه امام مى كوشد، حس حقيقت جويى را از طريق علم سودمند و نيز از لابلاى تجارب ديگران در وجود فرزندش بارور سازد. در ادامه امام عليه السلام به ارائه تجربيات خود مى پردازد و از فرزندش مى خواهد كه از آنان پند بگيرد و از نتايج آن بهره ببرد.
مفاهيمى كه بايد تصحيح گردد
حركت شتابزده اقتصادى در كشورهاى صنعتى مفاهيم و انديشه هايى را به وجود آورد و كشورهاى در حال توسعه كوشيدند تا از اين انديشه ها و به طور كلى از حركات و سكنات غرب تقليد كنند كه بايد اين مفاهيم اشتباه را كه در كشورهاى در حال توسعه و از آنجمله كشورهاى اسلامى وارد شده است ، تصحيح كرد، هر چند كه ممكن است اين مفاهيم در زادگاه خود - كشورهاى صنعتى - درست باشد. از جمله اين مفاهيم و انديشه ها، گرايش ‍ به سوى صنعتى كردن جامعه است .
اول : صنعتى كردن جامعه
بايد گفت كه پرداختن به صنعت امرى ضرورى است و بحثى در آن نيست ، زيرا بدون صنعت جامعه نمى تواند به مرحله خود اتكايى برسد، اما پذيرفته نيست كه صنعت به حساب مردم شكل بگيرد.
پاره اى از كشورهاى در حال توسعه ، پذيرفته اند كه اشتغال زياد كارگران در بخش صنعت ، معيار پيشرفت است ، بويژه در زمانى كه نسبت آن به بخش ‍ كشاورزى بالاتر باشد، به عبارت روشنتر هر چه نقش كشاورزى كم شود و مردم به صنعت روى آورند، پيشرفت و ترقى محقق مى شود. بعنوان مثال ، كشورهاى هند، بنگلادش ، نپال ، افغانستان و ويتنام را ذكر مى كنند كه 71 از نيروى كار در اين كشورها در بخش كشاورزى فعاليت دارد در حالى كه اين نسبت در كشورهاى امريكا 2 ، كانادا 5 و آلمان 4 است .
وقتى كه توسعه در نظرشان ، توليد فراوان كالا باشد، اين امر بيانگر اهميتى است كه براى توسعه قائلند، و در اين صورت معيار توسعه را بسيج نيروهاى انسانى و مادى به سوى صنعت مى دانند.
شايد اين طرز تفكر - بنابه دلايلى كه در اينجا مجال ذكر آن نيست - در امريكا، كانادا و آلمان صادق و عملى باشد. ولى بدين معنى نيست كه در كشورهاى جهان سوم كه مبتلا به كمبود كادر علمى ، سرمايه و تجارب صنعتى اند، نيز صادق باشد. لذا تقليد از اين طرز تفكر براى كشورهاى جهان سوم مشكلاتى را ببار آورده است كه از آنجمله به موارد زير مى توان اشاره كرد:
- از هم پاشيدگى كشاورزى و نابسامانى وضعيت كشاورزان
- افزايش مهاجرت بى رويه از روستا به شهر و در نتيجه متراكم شدن جمعيت شهرها
- عدم توانايى موسسات اقتصادى در جذب مهاجرين
- بيكارى و به تبع آن بروز مفاسد اجتماعى از جمله رواج دزدى و...
- در نتيجه از هم پاشيدگى جامعه و ناتوانى دولتها در حل اين مشكل
اين مشكلات كمبود مواد غذايى را هم به دنبال داشته كه اين كشورها را مجبور ساخته است تا كه به استقراض خارجى از كشورهاى صنعتى روى آورند. به عبارت روشنتر بايد گفت : انديشه صنعتى شدن نه تنها پيشرفت مطلوب اقتصادى را بدنبال نداشته ، بلكه موجب از هم پاشيدگى جامعه و خانواده و وابستگى فاحش به كشورهاى بيگانه شده است . اين واقعيت كشورهاى در حال توسعه است كه شيوه غربى را در پيش گرفتند.
نگاهى كوتاه به وضعيت اقتصادى اين كشورها پرده از اين مشكلات بر مى دارد. در حالى كه بهتر بود كشاورزى را فداى صنعت نمى كردند و خرابى روستا را به آبادانى شهر ترجيح نمى دادند. اكنون حال و روز اين كشورها به حال كلاغى مى ماند كه خواست راه رفتن كبك را بياموزد، راه رفتن خود را نيز از ياد برد بهتر بود اين كشورها - كه اساس اقتصادشان كشاورزى است برنامه هاى توسعه را به گونه اى تنظيم مى كردند كه صنعت تابع كشاورزى قرار مى گرفت و پس از آنكه كشاورزى گسترش يافت ، و در تاءمين غذاى خود به خود كفايى رسيدند، فعاليتهاى صنعتى را توسعه دهند لذا كشورهايى بايد به صنعت اولويت دهند كه نمى توانند در زمينه كشاورزى فعاليت داشته باشند. از اين رو بايد كشورها را به دو دسته تقسيم كرد: دسته اى كه در زمينه كشاورزى پيشرفت مى كنند و گروهى كه در زمينه حركت مى كنند و هر يك به نوبه خود به بشريت خدمت مى كنند.
بايد به جوامع بشرى به عنوان جامعه اى واحد نگاه كرد كه مرزها از ميانشان برداشته شده است ، به طورى كه هر يك بتوانند در زمينه هاى مختلف توسعه با هم همكارى كنند و هر يك بنا به امكاناتى كه در اختيار دارد، نقشى را در توسعه ايفا كند. در نتيجه كشورهايى كه داراى سرمايه كشاورزيند، كشورهاى غير صنعتى باقى بمانند و كشورهايى كه از اين سرمايه محرومند، به صنعت روى آورند، اين برنامه را مى توان در ميان قشرهاى مختلف يك جامعه با توزيع وظايف و تقسيم كار بين آنها به اجرا در آورد. در اينجا بار ديگر به اهميت برنامه ريزى اشاره مى كنيم كه بايد بر اساس تعيين نيازهاى اهم و مهم تنظيم گردد. لذا پاره اى از كشورها بايد به كشاورزى اولويت دهند كه بيشتر كشورهاى جهان سوم در اين رديف قرار دارند. اين طرز تفكر با موضع اسلام كه كشاورزى را اساس زندگى مى داند و كشاورزان را گنجينه هاى زمين مى خواند، هماهنگ است . همانطور كه از رسول اكرم (ص ) روايت شده است كه فرمود:
الزارعون كنوز الله فى اءرضه ؛ كشاورزان گنجينه هاى الهى در زمينند. (602)
امير المومنين عليه السلام نيز درباره كشاورزان به نيكى سفارش ‍ مى كرد.(603)
دوم : معيارهاى نادرست
دسته بندى كشورهاى جهان به ثروتمند و فقير، توسعه يافته و در حال توسعه ، بر اساس آمارهاى صورت مى گيرد كه مهمترين آنها، ميانگين درآمد ناخالص ملى است . روشن است آمارهايى كه اقتصاددانان از ميانگين درآمد ملى ارايه مى دهند، حالت واقعى جوامع را منعكس نمى كند. مرتضى قره باغيان يكى از اقتصاددانهاى ايرانى ، ده مانع را كه بر سر راه محاسبه درآمد ملى قرار دارد، بر مى شمرد، و نتيجه مى گيرد كه نمى توان درآمد ملى را معيار دقيقى براى تعيين واقعيت اقتصادى جوامع بكار گرفت .
شايد بتواند گوشه اى از واقعيت اقتصادى را منعكس كند، اما بيانگر همه آن نيست . از سوى ديگر پيشرفت ملتها را نمى توان با اعداد و ارقام سنجيد و تا زمانى كه اين عوامل متغير باشد، تعيين ميزان كارآيى ملتها براساس آن ، دشوار خواهد بود. البته گاهى اتفاق مى افتد كه كشورى در يك چشم بهم زدن از خواب غفلت بيدار مى شود و با تغيير اوضاع پيرامون خود، يك شبه راه صدساله ترقى را طى مى كند. به عنوان مثال مى توان ، كشور تايلند را نام برد كه از كشورهاى در حال توسعه و درجه دوم يعنى داراى درآمد متوسط به شمار مى رفت ولى الان به كشورى صنعتى تبديل شده و محصولات آن از مرز قاره ها گذشته است . اينجاست كه بايد واقعيت روانى و كارآئى روحى ملتها را در مسير توسعه در نظر گرفت و البته عوامل ديگرى وجود دارد كه با اعداد و ارقام قابل سنجش نيست .
فرهنگ اقتصادى نهج البلاغه
الابيض : سفيد(نقره ) Silver
منظور از سفيد، نقره و منظور از زرد، طلاست (604) ابن خلدون مى گويد: على عليه السلام مى فرمود: يا صفراء يا بيضاء غرى غيرى ، اى زرد و سپيد(زر و سيم ) ديگران را بفريبيد. (605)
الاجارة : اجاره Lease
اجاره عقد بر مالك شدن منفعت معلوم است در برابر عوض معلوم .
امام عليه السلام مى فرمايد: اءما وجه الاجارة فقوله تعالى : نحن قسمنا بينهم معيشتهم فى الحياة الدنيا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ليتخذ بعضهم بعضا سخريا و رحمة ربك خير مما يجمعون فاءخيرنا سبحانه اءن الاجارة اءحد معايش الخلق ... اجاره ، از اين فرموده خداوند فهميده مى شود: ما روزى آنها را در اين زندگى دنيا، ميانشان تقسيم مى كنيم . وبعضى را به مرتبت ، بالاتر از بعضى قرار داده ايم . تا بعضى ، بعضى ديگر را به خدمت گيرند(زخرف 43) خداوند به ما خبر داده است كه اجاره يكى از راههاى امرار معاش است . (606)
الاحتكار: احتكار Hoarding
به معنى جمع كردن و خوددارى كردن است و در اصطلاح عبارتست از: انبار كردن طعام به منظور گران فروختن . امام على عليه السلام در نامه اش به مالك اشتر مى فرمايد:
فامنع من الحتكار؛ پس از احتكار منع كن . (607)
احياء الموات : احياى موات (زمين باير) Revival
منظور احياى زمينى است كه در آن زراعت نشده و باير و بدون كشت و زرع باقى مانده است .
گويند: احياى موات ، احياى زمين باير، با ساختن بنا بر روى آن يا با كشت و زرع است .
امام على عليه السلام مى فرمايد:
من اءحيى اءرضا ميتة من المسلمين فليعمرها وليود خراجها الى الامام ؛ هر كس از مسلمانان زمين مواتى را احيا كند، بايد آنرا آباد نگه دارد و خراج آنرا به امام از اهل بيت من بپردازد (608)
الاءجر: مزد، پاداش Reward
مالى است كه در ازاى منفعت و سود پرداخت مى شود. خواه كار، زمين يا وسيله باشد. امام مى فرمايد: انما الاجر فى القول باللسان و العمل بالاءيدى و الاءقدام ؛ اجر و ثواب ، حاصل گفتار به زبان است و كردار به دست و پاى (609)
الاءسراف : اسراف ، زيادى روى در مصرف Extravagance
عبارت است از: مصرف مال بسيار براى هدفى كوچك و بى ارزش . امام على عليه السلام مى فرمايد: اعطاء المال فى غير حقه تبذير و اسراف ؛ بخشيدن مال به كسى كه حق او نباشد، خود گونه اى تبذير و اسراف است (610)
الاستثمار: بهره بردارى ، سرمايه گذارى Exploitation
استثمر الشى ء: از چيزى بهره بردارى كرد. اين لفظ در سخنان اميرالونين به معنى متداول امروزى بكار رفته است . امام على عليه السلام مى فرمايد: و بعضهم يحب تمثير المال ؛ بعضى بارور ساختن مال را مى پسندند. (611) يعنى افزايش مال از راه سرمايه گذارى و كار بر روى آن .
اعواز: نيازمندى money of Lack
از ماده عوز به معنى فقر و تنگدستى و سوء معيشت است .
الاقتصاد: ميانه روى ، علم اقتصاد Economy
علمى كه درباره ثروت ، سرمايه ، كسب ، مالكيت ، هزينه و صرفه جويى بحث مى كند و نيز موضوعاتى از قبيل توليد، سرمايه گذارى ، عوامل بهره ورى و خدماتى و مسائل پس انداز، و فقر غنى را مورد بررسى قرار مى دهد.
امام على عليه السلام مى فرمايد:الاقتصاد ينمى القليل ؛ ميانه روى كم را بسيار مى كند. (612)
لا هلاك مع الاقتصاد؛ ميانه روى با هلاكت همراه نيست . (613)
الاقتصاد نصف الموونة ؛ ميانه روى (صرفه جويى ) نيمى از هزينه است . (614)
القطاع : اقطاع ، تيول ، زمينى را به اقطاع دادن Land disribution
استقطعه : از او خواست كه قطعه زمينى را به مالكيت وى در آورد، تا هر گونه كه مى خواهد در آن دخل و تصرف كند و اقطاع ، آن است كه دولت زمينى را به شخصى واگذار كند تا از آن او گردد و از درآمد آن زندگى كند و اءورضون ، زمينها نيز ناميده مى شود و"قطيعة " جمع آن "قطائع " نيز به همين معناست . امام اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايد: ولا تقطعن لحاشيتك قطيعة ؛ به هيچيك از اطرافيان و خويشاوندانت زمينى را به اقطاع مده (615)
الاءكارون و الاءكار: كشاورزان ، شخم زنان furrow To
شخم زنان ؛ كسانى كه روى زمين كار مى كنند. در كافى آمده است : و كان يكتب و يوصى بالفلاحين خيرا وهم الاءكارون ؛ در خصوص ‍ كشاورزان و همچنين شخم زنان به نيكى سفارش مى كرد (616)
امام مى فرمايد: الدنيا مزرعة ابليس و اءهلها اءثره حراثون ، دنيا كشتگاه شيطان است و دنيا پرستان ، شخم زنان و كارگران اويند (617)
الانفاق : انفاق كردن ، هزينه كردن Infeudation
هزينه كردن سرمايه در راه نياز. امام على عليه السلام مى فرمايد:طوبى لمن ...اءنفق الفضل من ماله ؛ خوشا به حال كسى كه ...زيادى مالش را انفاق كند (618)
الاءود: رنج ، سختى ، oneselfe Extert
به معنى زحمت و تلاش نيز هست ، مى گويند: قام باءود عائلته : سختى با خانواده را به دوش كشيد.
امام عليه السلام مى فرمايد: انى لعالم بما يصلحكم و يقيم اءودكم ؛ مى دانم داروى درد شما چيست و اين كژى را چگونه راست توان كرد (619)
البخل : بخل ، بخل ورزيدن Avarice
محروم كردن انسان از مال خود، ايثار نكردن به هنگام نياز، اميرالمومنين (ع ) فرمود:
اذا بخل الغنى بمعروف باع الفقير آخرته ، هر گاه توانگر از بخشيدن مال خود بخل ورزد، فقير آخرتش را به دنيا خواهد فروخت (620)
البقاع : قطعه اى زمين land of Piece
و معنى ديگر آن ، آبگير است ، مفردش بقعة است . امام عليه السلام مى فرمايد:
...فانكم مسوولون حتى عن البقاع و البهائم ؛ زيرا شما مسئول هستيد، حتى در برابر زمينها و ستوران (621)
بيت المال : بيت المال treasury Public
خزانه اموال عمومى ، و داراى احكام خاصى در دين است . امام على عليه السلام مى فرمايد:
و لا ينبغى لى اءن اءدع الجند و المصر و بيت المال و جباية الارض ...ثم اءخرج فى كتيبة اءتبع اءخرى ؛ شايسته نيست كه من لشكر و شهر و بيت المال و گرد آورى خراج ...را واگذارم و با فوجى از لشكر بيرون آيم و در پى فوجى ديگر شتابم (622)
البيع : خريد و فروش Selling
خريد و فروش كالا در ازاى قيمت ، از كلمات اضداد است ؛ مانند: بعته هذا الثوب ؛ لباس را فروختم و بهايش را گرفتم و بعته هذا الثوب ؛ لباس را خريدم و قيمتش را پرداخت كردم و بياعة جمعش بياعات ، به معنى كالا يا جنس مورد معامله است .
امام عليه السلام مى فرمايد:فى كثير منهم (التجار)تحكما فى البياعات ؛ بسيارى از آنان (تاجران ) به ميل خود براى كالاى خود بها مى گذراند (623) و بيع در اين گفتار امام بكار رفته است : فيستحلون الخمر بالنبيذ...والبا بالبيع ؛ حرام خدا را حلال شمارند، و شراب را نبيذ نام نهند و حلال كنند و ربا را عنوان خريد و فروش دهند (624)
التراب : خاك Dust
جمع آن اءتربه و تربان ، به معنى زمين و نعمتهاى آن است ، امام على عليه السلام مى فرمايد: من وجد ماء و ترابا ثم اءفتقر فاءبعده الله ؛ هر كس آب و خاك بيابد، باز هم فقير باشد، خداوند او را از رحمت خود دور كند (625)
التبذير: بيهوده مصرف كردن Waste
عبارت است از مصرف در موارد غير ضرورى يا بيهوده مصرف كردن ؛ در حالى كه اسراف به معناى مصرف بيش از حد، در موارد نيازست . از ريشه بذر، پراكند، گرفته شده است .
امام على عليه السلام مى فرمايد: اعطاء المال فى غير حقه اسراف و تبذير؛ بخشيدن مال به كسى كه حق او نباشد، خود گونه اى تبذير و اسراف است (626)
التبر: طلا، طلاى خام Gold
واحدش تبره به معنى طلاى سكه نزده و ريخته نشده است .
هنگامى كه سكه زده شود دينار يا درهم نام دارد. تنها به طلا گويند. گاهى به نقره نيز اطلاق مى گردد. امام على عليه السلام مى فرمايد: فو الله ما كنزت من دنياكم تبرا؛ بخدا سوگند از دنياى شما پاره زرى نيندوخته ام (627)
التجارة : بازرگانى Trace
عبارت است از دخل و تصرف در سرمايه براى رسيدن به سود، و گفته شده كه عبارت است از: خريد چيزى كه با سود فروخته شده باشد. و نيز گفته اند: تجارت تصرف در سرمايه و دگرگون آن است براى رشد سرمايه . اين كلمه در سخنان اميرالمومنين بسيار وارد شده است . از آنجمله مى فرمايد:
ولا قوام لهم ...جميعا الا بالتجار؛ و آنان استوار نمانند مگر به بازرگانان (628)
الرعية طبقات ...منها التجار؛ بدان كه رعيت را صنفهايى است ...و صنفى بازرگانان اند (629)
التراف : فراوانى نعمت ، در رفاه بودن ، خوشگذرانى -Pleasure Seeking
در نعمت بودن ، رفاه داشتن ، رجل مترف ، برخوردار از نعمت فراوان . امام عليه السلام معاويه را از اينگونه وصف مى كند: فانك مترف ، تو مردى هستى غرق در ناز و نعمت
التنافس : رقابت كردن Gompetition
نفس ، نافس نفسا فلانا فى الامر: به او فخر فروخت و با او رقابت كرد.
(630)
تناقس القوم فى الامر: در آن مبالغه كردند، زياده روى كردند و گويى كه هر كدام مى خواست نيروى خود را ظاهر كند. اين كلمه در سخنان حضرت وارد شده است ، جايى كه در خصوص پيشى گرفتن از هم فرمايد: هذا ما كنتم تتنافسون فيه بالامس ؛ اين ها چيزهايى هستند كه ديروز براى به دست آورد نشان با هم رقابت مى كرديد (631)
و درباره رقابت در امور حكومتى مى فرمايد:
لم يكن الذى كان منا فسة فى سلطان ؛ آن كارها كه از ما سر زد، نه براى همچشمى بود و نه رقابت در قدرت (632)
الثروة : ثروت Affluence
از ريشه ثرا گرفته شده ، به معنى زيادى در مال و قوم است . و در اصطلاح : هر چيزى كه بتواند نيازهاى انسان را بر طرف كند و محدود باشد و همين مفهوم براى مال هم بكار مى رود، امام على عليه السلام مى فرمايد: و بلغتها اءزكى من ثروتها؛ و به اندك روزى آن (دنيا) قانع شدن ، بهتر است از ثروت آن (633)
و الثراء به معنى مال زياد است و اءثرى الرجل ؛ مالش بسيار شد و ثرى القوم و اءثروا؛ اموالشان بسيار گشت . امام على عليه السلام مى فرمايد: ...ان قيل اءثرى قيل اءكدى ،...اگر گويند كه توانگر شد، بى درنگ بانگ برآيد كه تهى دست گرديد (634)
الثمن : بها، قيمت ، ارزش Price
ارزش هر چيزى است و نيز استحقاق هر چيزى است ، و گويند، ثمن براى چيزهاى مادى بكار مى رود و جمع آن اثمان است . امام عليه السلام مى فرمايد: و ياءكل قرص الشعير من ثمنها، سپس از بهاى آن قرص جوينى مى خورد (635)
الجباية : جمع آورى Gollection
جمع آورى زكات يا مال است ، گويند: جبى المال اءو الخراج ؛ مال يا خراج را گرد آورى كرد
امام على عليه السلام مى فرمايد، لا ينبغنى لى اءن اءدع الجند...و جباية الارض ؛ شايسته نيست كه من لشگر و...و گرد آورى خراج را وا گذارم (636)
الجد: تلاش ، كوشش ، جديت Serious
از ماده جد(تلاش كرد)گرفته است و جد فى الامر؛ آنرا محقق ساخت ، در آن اهتمام ورزيد. اءجد فى الامر؛ جديت بخرج داد ضد هزل (جدى نگرفت ) است . اجتهد و اءجد فى الامر: آنرا محقق ساخت و از عهده آن بر آمد. اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايد: جدك لا كدك ؛ جديت كن نه تلاش ‍ بيهوده (637)
الجدب : خشكى ، بى آبى ، قحطى Infertillity
الجدب (عيب جويى ) جدب جد با فلانا؛ از او عيب جويى كرد. و جدب جدوبة المكان ؛ آبش قطع شد و زمين خشك و بى گياه گرديد. اءجدب القوم ؛ دچار قحطى شدند.
امام على عليه السلام مى فرمايد قبل الارض بعد جفونها و اءخرج نبتها بعد جدوبها ؛ زمينى را كه خشك شده بود، آب داد، و پس از خشكسالى در آن گياه رويانيد
الجهد: تلاش ، كوشش Effort
جهد فى الامر جهدا: در آن كار كوشش كرد جهد؛ به رنج و مشقت رسيد.
جاهد مجاهدة و جهادا: تمام توانش را بكار گرفت . اجتهد فى الامر: در حد توانايى كوشيد.
(638)
ثم عمرتم فى الدنيا ما الدنيا باقية ، ما جزت اءعمالكم عنكم و لو لم تبقوا شيئا من جهدكم ... تا دنيا باقيست ، در همين حال بمانيد، اين اعمال و نهايت كوششى كه در طاعت او بكار مى بريد... (639)
الجو: هوا، فضا، جو Air
ميان آسمان و زمين ، جمع آن اجواء است ، گشادگى وادى ، خشكى پهناور.
جو هر چيزى به معنى درون و داخل آن است . و نيز به حالتى از سرما، گرما، رطوبت و بادها اطلاق مى گردد، و در كشاورزى و حمل و نقل دريايى و هوايى موثر است . امام على عليه السلام درباره آفرينش جهان فرمايد: فتق الاءجواء وشق الاءرجاء؛ خداوند سبحان فضاهاى شكافته را پديد آورد و به هر سو راهى گشود. (640)
فرفعه فى هواء منفتق و جو منفهق ؛ آنگاه خداى تعالى آن كفها به فضاى گشاده ، فرا برد (641)

 

next page

fehrest page

back page