انديشه‏هاى اقتصادى در نهج البلاغه

دكتر سيد محسن حائرى‏
ترجمه: عبدالعلى آل بويه لنگرودى

- ۹ -


سوم : علاقه به كار خير
برنامه هاى توسعه روحيه خودخواهى و به فكر خويش بودن را از انسان دور مى كند و روحيه سالم و مثبتى را در افراد جامعه بوجود مى آورد تا فرد به يك عضو مفيد و سودمند در جامعه مبدل گردد. و اين كار با تاءسيس ‍ موسسات خيريه انجمن ها و تعاونيها صورت مى گيرد كه علاقه به كار خير را در افراد زنده مى كند نبايد از نظر دور داشت كه دين در ايجاد اين روحيه نقش به سزايى دارد از اينرو هر كس كه بخواهد كار اقتصادى را تجربه كند ناگزير بايد علاقه شديدى به كار خير داشته باشد چون بدون اين احساس ‍ در صورت روبرو شدن با اولين مشكل از فعاليت باز مى ماند كسى كه سرمايه هايش را براى بهره بردارى از منابع جامعه به جريان مى اندازد بايد بداند كه اگر نتايج تلاش و كارش سالها به تاءخير بيفتد زيان نمى بيند بلكه به نسلهاى آينده جامعه خدمت مى كند و اين خود بزرگترين سود است چه جهان صنعتى امروز مديون گذشتگانى است كه به خاطر جامعه امروز تلاش ‍ كردند و فكر و انديشه خود را به زمان خويش محدود نكردند.
از رسالتهاى اوليه اسلام ايجاد احساس و درك مثبت در افراد بود احساس ‍ به كار خير و تلاش در راه خير و اگر بخواهيم آيات و اءحاديثى را كه در اين باره وارد شده است بياوريم صفحات زيادى از كتاب را به خود اختصاص ‍ خواهد داد لذا به ذكر گفتارهايى از نهج البلاغه بسنده مى كنيم
امام على عليه السلام مى فرمايد: افعلوا الخير و لا تحقروا منه شيئا؛ كار نيك بجاى آوريد چيزى از آنرا خرد مشماريد.(436)
حتى اگر خواسته انسان خرد و كوچك باشد بايد آنرا به اتمام برساند چون براى ديگران فايده خواهد داشت و منظور از خير در اين گفتار كارى است كه سود و نفع عمومى را در پى داشته باشد.
گاهى ممكن است كار بزرگ نباشد اما وقتى با كارهاى ديگران جمع شود، بزرگ و موثر خواهد بود اين مطلب را ما از گفتار زير مى فهميم كه مى فرمايد:
قارن اءهل الخير تكن منهم ؛ با نيكان بياميز تا از آنان شمرده شوى .(437) كسى كه مى خواهد كار خير انجام دهد ناگزير بايد به جمع بپيوندد زيرا انجام كار خير برنامه اى دسته جمعى است كه گروهى از افراد آنرا به اجرا در مى آورند.
لذا امام مى فرمايد: فخذوا نهج الخير تهتدوا به ؛ راه نيكى تا هدايت شويد.(438)
بنابر اين كار خير كارى دسته جمعى با طرح و برنامه اى معين براى رسيدن به هدف است و توسعه نيز از مصاديق كار خير است كه افراد براى تحقق آن بايد از برخى منافع زودگذر چشم بپوشند تا به ثمرات و نتايج آن در آينده دست يابند وقتى انسان طعم شيرين كار خير را بچشد و خود را سفارش به كار خير كند كارش چند برابر مى شود، نتايج آن افزايش مى يابد و انسان وقتى به كار خير مى انديشد فكرش او را به طرحى نو و فعاليتى جديد راهنمايى مى كند امام عليه السلام مى فرمايد:الفكر فى الخير يدعوا الى العمل به ، به كار خير انديشيدن موجب انجام كار خير مى شود (439)
وقتى فرد در راه خير قدم بگذارد همه براى ياريش دست به دست هم مى دهند و با كار و طرح و برنامه از او پشتيبانى مى كنند در آن وقت معيارهايش تغيير مى كند و درونش اصطلاح مى پذيرد و در خصلتها و مناقبش دگرگونى حاصل مى شود از اينرو اميرالمومنين على عليه السلام ويژگى هاى كار خير را تبيين مى فرمايد:
خير العلم ما نفع ؛ بهترين دانش ها دانشى است كه سودمند باشد. (440)
خير المواعظ ما ردع ؛ بهترين پندها آنست كه از زشتيها باز دارد. (441)
خير المكارم الايثار؛ ايثار سرآمد بزرگيهاست (442)
خير الاختيار صحبة الاخيار؛ بهترين انتخاب همصحبتى نيكان است . (443)
خير البر ما وصل الى الاءحرار؛ بهترين نيكى آنست كه به آزادگان
رسد.
(444)
خير اءموالك ما وقى عرضك ؛ بهترين اموال تو آنست كه آبرويت را حفظ كند. (445)
خير العلوم ما اءصلحك ؛ بهترين كارها آنست كه ترا اصلاح كند. (446)
خير العلم ما قارنه العمل ؛ بهترين علمها علمى است كه با عمل همراه باشد. (447)
خير الكلام ما لا يمل و لا يقل ؛ بهترين سخنها آنست كه نيازارد و نكاهد. (448)
خير الاءمور ما ادى الى الخلاص ؛ بهترين كارها آنست كه به رهايى منتهى شود. (449)
خير العمل ما صحبه الاخلاص ؛ بهترين كارها آنست كه با اخلاص همراه باشد. (450)
خير الاءمور ماعرى عن الطمع ؛ بهترين كارها آنست كه به طمع آلوده نشود. (451)
خير البر ما وصل الى المحتاج ؛ بهترين نيكى آنست كه به محتاج رسد.(452)
خير الصدقة اءخفاها؛ بهترين صدقه صدقه پنهانى است . (453)
خير الهمم اءعلاها؛ بلند همتى ، بهترين همتهاست . (454)
خير الكلام الصدق ؛ راستگويى ، بهترين گفتار است . (455)
خير الخلائق الرفق ؛ نرمخويى سرآمد خوبيهاست . (456)
خير الاءمراء من كان على نفسه اءميرا؛ بهترين فرمانروايان كسى است كه فرمانرواى نفس خود باشد. (457)
خير الناس من نفع الناس ؛ بهترين مردمان كسى است كه به مردم سود رساند. (458)
خير الناس من تحمل مؤ ونة الناس ؛ بهترين مردمان كسى است كه زحمت مردم كشد. (459)
خير الاجتهاد ما قارنه التوفيق ؛ بهترين تلاشها آنست كه با موفقيت همراه باشد. (460)
خير اءموالك ما كفاك ؛ بهترين مالهاى تو آنست كه ترا كفايت كند. (461)
خير ما ورث الاباء الابناء الادب ؛ بهترين ارث پدران به فرزندان ادب است . (462)
ذهاب البصر خير من عمى البصيرة ؛ كورى ديده بهتر از كورى دل است . (463)
فكر ساعة فصيرة خير من عبادة طويلة ؛ ساعتى انديشيدن بهتر از سالها عبادت است . (464)
انسان نمى تواند بدين صفات و خصال دست يابد مگر در فضايى آكنده از خيز و خوبى كه در آن اصول و ارزشها با زندگى در مى آميزد، ارزشهاى دنيوى با ارزشهاى اخروى همسو مى شود و اى امر به نوبه خود در فضاى كلى جامعه موثر خواهد بود و آنرا به جامعه اى سراسر خير و نيكى بدل خواهد كرد.
وقتى برنامه هاى توسعه نيازمند از خود گذشتگى و خود فراموشى باشد نيازمند انگيزه هاى خير نيز هست تا آنرا به سوى اين انتخاب سوق دهد و جامعه اى كه از چنين صفات و خصالى برخوردار باشد براى انجام كارهاى مهم و بزرگ تواناتر خواهد بود. چنين جامعه اى همواره به سوى خير پيش ‍ مى رود و شهروندانش با واقعيت پرورش مى يابند وقتى صبح براى كار از خانه بيرون مى آيند و شب براى استراحت به خانه بر مى گردند در عمل با خوبيها و فضايل انس مى گيرند چه زندگى مدرسه بزرگى است كه انسان در آن اخلاق نيكو را مى آموزد و چنين فضايلى در او پايدار خواهد ماند چون در عمل و واقعيت آنها را آموخته است ؛ از اينرو امام على عليه السلام مى فرمايد: سوق المسلمين كمسجدهم ، بازار مسلمانان چون مسجدشان است
چهارم : هدايت درست هزينه ها
وقتى كه بخش زيادى از ثروتهاى فردى و گروهى صرف برنامه هاى توسعه مى شود مردم را وا مى دارد تا هزينه هاى زندگى را به حداقل برسانند و به كم راضى باشند تا برنامه توسعه در مسير خود قرار گيرد و به نتيجه مطلوب برسد اين امر به معنى تحمل گرسنگى بخاطر توسعه نيست بلكه به معنى هدايت و قانونمند كردن هزينه هاست و به تعبيرى دقيقتر حذف هزينه هاى
اضافى مو غير ضرورى از زندگى فرد و جامعه است .
چه بسيار اتفاق مى افتد كه برنامه هاى توسعه به خاطر تجاهل و عدم آگاهى مردم از اين مساءله با شكست روبرو مى شود اين از خود گذشتگى نيازمند انگيزه هاى بسيار قوى است و هيچ انگيزه اى قويتر از دين كه بتواند در مردم تاءثير بگذارد وجود ندارد دينى كه مردم را به صرفه جويى زهد، قناعت فرا مى خواند تا آرمانهاى بزرگ محقق شود.
بسيارى از آيات قرآن و احاديث و سخنان اميرالمومنين عليه السلام بر اين موضوع تاءكيد دارند و از اين ديدگاه ما نشان دوستانه حمايت مى كنند، زيرا دعوت به زهد و قناعت به معنى روى گردانى از دنيا نيست ، بلكه روى كردن به دنيا از راه درست آن است يعنى اينكه انسان به كار و تلاش مستمر بپردازد نه آنكه به دام دنيا درافتد و نتواند از آن رهايى يابد.
امام على عليه السلام مى فرمايد:
انما لك من دنياك ما اءصلحت به مثواك (465) از دنيايت همان اندازه بهره توست كه در آبادانى خانه آخرت صرف مى كنى .
ونيز مى فرمايد:
خذ من الدنيا ما اءتاك و تول عما تولى عنك (466) از دنيا همان را برگير كه نزد تو آيد و از آنچه روى از تو بر مى تابد، روى برتاب .
يعنى انسان از دنيا زودگذر كند و بدان دل نبندد و همچون مسافرى كه به هنگام غذا، به اندازه مى خورد كه سد جوع كند و وقت ندارد كه سفره اش را به انواع غذاها بيارايد.
و درباره زهد مى فرمايد: ازهد فى الدنيا تنزل عليك الرحمة ؛ در دنيا پرهيزگارى پيشه كن تا رحمت الهى بر تو فرود آيد (467)
و نيز مى فرمايد: ان المتقين ...اءصابوا لذة زهد فى دنياهم ؛ پرهيزگاران ...لذت زهد را در دنيا چشيدند.(468)
بنابراين زهد، راه رسيدن به ثروت است زيرا براى انسان سرمايه اى را فراهم مى آورد كه آنرا در راه خير هزينه مى كند امام مى فرمايد: الزهد ثروة ؛ زهد و توانگرى است (469) ونيز همين معنى را در بر دارد:
القناعة مال لا ينفد؛ قناعت ثروتى است كه از ميان نرود (470)
كفى بالقناعة ملكا؛ قناعت گونه اى پادشاهى است (471)
لا كنز اءغنى من القناعة ؛ هيچ گنجى توانگرتر از قناعت نيست (472)
و در تفسير آيه شريفه فلنحيينه حياة طيبة ؛ زندگى خوش و پاكيزه اى به او خواهيم داد (473) امام على عليه السلام فرمود: منظور قناعت است ملاحظه مى كنيم كه امام عليه السلام رابطه بين قناعت و نقش اجتماعى فرد را چگونه ترسيم مى كند و نيز چگونه شخص با قناعت خود مى تواند بر ثروتى دست يابد و آنرا كليد كارهاى خير در جامعه قرار دهد. در شرايطى كه جامعه روند توسعه را طى مى كند و مى خواهد با هدايت درست هزينه ها و صرفه جويى به بيشترين حد انباشت سرمايه دست يابد تا در برنامه هاى توسعه از آن سود ببرد، نياز به چنين روحيه و فضيلت شديدتر مى شود. سپس امام على عليه السلام درباره خود مى فرمايد:
ان امامكم قد اءكتفى من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه ...هيهات اءن يغلبنى هواى ؛ امام شما از همه دنيايش به پيرهنى و ازارى و از همه طعمهايش به دو قرص نان اكتفا كرده است ...هيهات كه هواى نفس بر من غلبه يابد. (474)
پس آنكه دلمشغوليش انفاق به خود پر كردن شكمش از انواع از لذايذ است و مصلحت عمومى را در نظر نمى گيرد، از رحمت الهى بسيار دور است .
امام على عليه السلام مى فرمايد:
اءمقت العباد الى الله سبحانه من كان همتة بطنه ؛ كسى كه همه هم و غم او شكم اوست منفورترين بندگان نزد خداوند سبحان است
(475)
و نيز مى فرمايد: من كانت همته ما يدخل بطنه كانت قيمته ما يخرج منه ؛ هر كس همتش را صرف پر كردن شكمش سازد ارزش كارش چيزى است كه از آن خارج مى شود (476)
پر خورى و شكمبارگى آثار اجتماعى بدى در پى دارد: اياكم و البطنه فانها مقساة للقلب ؛ از پرخورى بپرهيز كه دل را سخت گرداند (477)
و نيز تاءثير بدى بر توانائيهاى ذهنى انسان مى گذرد: لا تجتمع الفطنة و البطنة ؛ زيركى با پرخورى در يك فرد جمع نگردد (478)
من كظته البطنة حجبته عن الفطنة ؛ هر كس كه پرخورى آزارش دهد از زيركى بدور باشد (479)
لذا آنانكه از خواستهاى شكم سرباز مى زنند، نزديكترين مردمان به خداوند و امام عليه السلام درباره آنان مى فرمايد: اذا اءراد الله بعبد خيرا اءعطف بطنه عن الطعام ؛ آنگاه كه خداوند خير كسى را بخواهد شكمش را از طعام پاك مى دارد.(480)
در اين صورت وى در شمار پارسايان در مى آيد آن گونه كه امام عليه السلام در وصفشان مى فرمايد: حاجاتهم خفيقة ؛ نيازهايشان اندك است .(481)
آرى آنانكه به امامشان اقتدا مى كنند، به كمترين غذا بسنده مى كنند، تا توان خود را حفظ كنند.
پنجم : عوامل پيشرفت
كشورهاى صنعتى با انگيزه هاى مادى توليد كنندگان و سرمايه گذاران را به كار تشويق مى كنند و البته آثار چنين انگيزه هايى بر كسى پوشيده نيست ولى مسلما به پاى تاءثير انگيزه هاى دينى كه اسلام در توليد كنندگان و سرمايه گذاران بر جاى مى نهد، نمى رسد.
اولا: اسلم به توليد كننده و سرمايه گذار وعده مى دهد كه نتيجه و ثمره كارشان را در دنيا مى بينند:
و ان ليس للانسان الا ما سعى و ان سعيه سوف يرى و اينكه : براى مردم پاداشى جز آنچه خود كرده اند نيست ؟ و زودا كه كوشش او در نظر آيد (482)
ثانيا: علاوه بر پاداش دنيوى ، در آخرت نيز به پاداش فراوانى دست مى يابد:
ثم يجزاه الجزاء الاوفى ؛ يعنى چنين فردى به دو سود دست مى يابد: سودى در دنيا و سودى در آخرت .
امام عليه السلام دو شخص را كه يكى براى دنيا كار مى كرد و ديگرى را كه همان كار با انگيزه هاى اخروى انجام مى داد به زيبايى توصيف مى كند؛ مى فرمايد:
الناس فى الدنيا عاملان : عامل عمل فى الدنيا للدنيا، قد شغلته دنياه عن آخرته ، يخشى على من يخلفه الفقر و ياءمنه على نفسه فيفنى عمره فى منفعة غيره و عامل عمل فى الدنيا لما بعدها فجاءه الذى له من الدنيا بغير عمل ، فاءحرز الحظين معاوملك الدارين جميعا، فاءصبح وجيها عند الله لا يساءل الله حاجة فيمنعه ؛ مردم در دنيا دو گونه كار كنند: يكى در دنيا براى دنيا كار مى كند و دنيا چنانش به خود مشغول داشته كه به آخرتش ‍ نمى پردازد و مى ترسد كه بازماندگانش گرفتار فقر شوند و حال آن كه ، خود از دنيا در امان است چنين كسى عمر خود را براى سود ديگران تباه مى كند و آن ديگر در دنيا براى آخرتش كار مى كند، پس بهره او از دنيا بى هيچ رنجى به دستش مى آيد.چنين كسى نصيب خود از دنيا و آخرت را فراهم آورد و مالك دو سراى شود در نزد خداى هم آبرومند است و هر حاجت كه از او مى خواهد، بر آورد.
(483)
اين درباره انگيزه هايى آخرت ، اما در دنيا انگيزه هاى وجود دارد كه شخص ‍ را وا مى دارد تا به روند توليد سرعت بخشد مسلمان دنيا را روزهاى انگشت شمارى مى داند به همين جهت مى كوشد كه از هر لحظه آن استفاده كند زيرا اگر از دستش برود، ديگر باز نخواهد گشت .امام عليه السلام نيز او را تشويق مى كند و مى فرمايد: ما اءسرع الساعات فى الايام و اءسرع الايام فى الشهور و اءسرع الشهور فى السنة و اءسرع السنة فى العمر ؛ ساعتهاى روز و روزهاى ماه و ماههاى سال و سالهاى عمر، چه زودگذر است (484)
پس بايد قبل از آنكه فرصت از دست برود عجله كند، از وقت نهايت استفاده را بكند اين محدوديت وقت باعث مى گردد كه وى برنامه ريزى كند و كارهايش را اولويت بندى كند، و از كارهاى مهمتر شروع كند تا به مهم برسد امام على عليه السلام مى فرمايد:
العمر اءقصر من اءن تعلم كل ما يحسن بك علمه فتعلم الاءهم فالمهم ، عمر كوتاهتر آنست كه همه دانشهاى خوب را بياموزى ، پس اول مهمتر را بياموز سپس مهم را
.(485)
اگر انسان براى زندگيش بر اساس اهم و مهم برنامه ريزى كند، از همه وقتش استفاده خواهد كرد و در مقابل كارش به نتايج بزرگى دست خواهد يافت و هر روز كه مى گذرد نكته تازه اى به زندگيش اضافه مى شود همانطور كه امام على عليه السلام مى فرمايد: الكيس من كان يومه خيرا من اءمسه ؛ زيرك كسى است كه ديروزش از امروزش بهتر باشد (486)
و در نتيجه استفاده بهينه از وقت ، انسان مسلمان به صورت تصاعدى پيشرفت خواهد كرد، چون هر روز به دستاوردى جديد دست مى يابد.
ششم : احساس مسئوليت جمعى
حس فردى و به خويش فكر كردن مانع اصلى در راه رسيدن به توسعه اقتصادى است به اين سبب نظام اقتصادى سرمايه دارى به پيشرفت افراد و جامعه منتهى نمى شود؛ چون مبناى آن فرد گرايى و منافع فردى است ؛ اين امر بين فرد و جامعه بكاهد و منافع افراد را با منافع جامعه گره بزند، توانايى بيشترى براى توسعه اقتصادى دارد، زيرا توسعه تا حد زيادى نيازمند احساس مسئوليت جمعى است و بدون آن افراد مى پندارد كه كارشان در زمينه توسعه ، بيهوده و بى نتيجه است اسلام نيز اهميت زيادى براى جمع قائل شده است و آن را سبب پيشرفت مى داند و فردگرايى را محكوم مى كند و آن را سبب عقب ماندگى و انحطاط به شمار مى آورد.
در اين باره گفتارهاى زيادى وجود دارد كه ما آن را سه محور زير خلاصه مى كنيم :
اول : پيوستن به جماعت
دوم : برگزارى دسته جمعى عبادات
سوم : كار اقتصادى به صورت دسته جمعى
امام عليه السلام درباره پيوستن به جماعت مى فرمايد:
ثم الصق بذوى الاءحساب و اءهل البيوتات الصالحة ، السوابق الحسنة ...فانهم جماع بن الكرم ؛ آنگاه به مردم صاحب حسب و خوشنام بپيوند از خاندانهاى صالح كه سابقه اى نيكو دارند...زيرا اينان مجموعه هاى كرمند.. (487)
و نيز مى گويد: و الزموا السواد الاعظم فان يدالله مع الجماعة و اياكم و الفرقة فان الشاذ من الناس للشيطان ، كما اءن الشاذ من الغنم للذنب ؛ همراه جماعت بزرگتر باشيد، زيرا دست خدا با جماعت است ، و از تفرقه حذر كنيد، زيرا كسانى كه از جماعت كنارى مى گيرند، طعمه شيطان اند، مانند گوسفندى كه از گله جدا مى افتد و گرگ او را بر مى درد.
(488)
و از ديدگاه امام على عليه السلام پيوند و ارتباط اجتماعى به منزله پيمانى است كه بايد به آن وفا كرد.ژان ژاك روسو،تقريبا پس از هزار سال از زمان اميرالمومنين به همين نكته اشاره كرده است .
امام عليه السلام مى فرمايد: و الزموا ما عقد عليه حبل الجماعة و بنيت عليه اءركان الطاعة ؛ برخود لازم شمريد كه از آنچه رشته جماعت بدان بسته شده و اساس اطاعت و بندگى بر آن نهاده شده ، دست بر مداريد.
(489)
در همين حال ، امام عليه السلام انسان را برحذر مى دارد از اين كه به جماعت گمراه كه مانع پيشرفت فرد و جامعه اند؛ بپيوندد.
امام عليه السلام جامعه عراق را پس از حمله ضحاك بن قيس چنين توصيف مى كند:
ايها الناس المجمعة اءبدانهم المختلفة اءهواءهم ؛ اى مردم كه به تن مجتمعيد و به آراء پراكنده

سپس ناتوانى اين جماعت را تبيين مى كند: من فازبكم فقد فازوا بالسهم الاءخيب و من رمى بكم فقد رمى باءفوق ناصل ، اءصبحت و الله لااءصدق قولكم و لااءطمع فى نصركم و لا اءوعدالعدوبكم ؛ هر كه پندارد كه به نيروى شما پيروز مى شود، همانند كسى است كه آن نيز از تيرهاى قمار نصيب او شود كه سودش از همه كمتر است و هر كه شما را چون تيرى به سوى دشمن افكند، تيرى شكسته و بى پيكان را در كمان رانده ، به خدا سوگند، به تيرى به سوى دشمن افكند، تيرى شكسته و بى پيكان را در كمان رانده ، به خدا سوگند، به جايى رسيده ام كه ديگر سخن شما را باور نمى كنم و به يارى شما اميد نمى بندم ، و دشمن را به شما بيم نمى دهم . (490)
در محور دوم اسلام تشويق مى كند كه عبادات به صورت دسته جمعى برگزار شود مانند: نماز جماعت ، نماز عيد، نماز استسقا، و نيز بر رفت و آمد زياد به مساجد و به بيت الله الحرام كه براى حفظ شخصيت جمعى امت اسلامى ، تاءكيد شده است .
در محور سوم اسلام به بخشش و عطا تشويق مى كند و آن را رمز نفوذ به دل جماعت به شمار مى آورد، اميرالمومنين مى فرمايد: و عليكم بالتواصل و التباذل ؛ بر شما باد پيوند با يكديگر و زنها از پشت كردن به يكديگر (491)
امام عليه السلام به مالك اشتر سفارش مى كند: و اءسفح له فى البذل ما يزيل علته ، و در بذل مال به او گشاده دستى به خرج ده تا گرفتاريش برطرف شود (492) زيرا بخشش و بذل مال جامعه را به صلاح مى كشاند، دشمنيها و كينه توزيها را از آن دور مى كند.
و در توصيف پارسايان مى فرمايد: يعطى من حرمه و يصل من قطعه ؛ به آنكس كه محرومش داشته ، بخشش نمايد، با هر كه از او ببرد، پيوند كند (493)
و بدين معناست كه شخصى متقى ، مثبت است و مى تواند بر احساسات خود غلبه كند، و هيچگاه ناخوشايندى او را به درهم شكستن جامعه نمى كشاند، بلكه اعتقاد به وحدت و با جمع بودن او را وا مى دارد كه جامعه را به سوى خير رهبرى كند، به همين جهت به كسى كه او را محروم كند، بخشش و تفضل مى كند و گذشته اش را به فراموشى مى سپارد و آن را براى خود دليلى براى محروم كردنش قرار نمى دهد و اگر همه مردم با او برخورد منفى داشته باشند، او با ديدى مثبت به همه مى نگرد و همين ديدگاه مثبت جامعه را اصلاح مى كند و از چنگال شر و رذيلت ، رهايى مى بخشد.
امام مى فرمايد: من بذل معروفه كثر الراغب اليه ؛ هر كه نيكى كند، مشتاقانش زياد گردند.
من بذل بره اءنتشر ذكره ؛ كسى كه نيكى كند، نام نيكش بر سر زبانها افتد
(494)
جايگاه والاى اجتماعى ، ياد و نام نيك و بدست آوردن دل مردم ، اين همه از نتايج خوب فضل و بخشش است .و انسانى كه از چنين موقعيت اجتماعى برخوردار باشد، مى تواند در اصطلاح جامعه و جلوگيرى از لغزشها و اشتباهات نقش مهمى را ايفا كند.چون با بخشش ، فضايلى نظير نيكى كردن به مردم ، در جامعه اشاعه مى يابد.
الكريم من بذل احسانه ، كريم و بزرگوار است كسى كه احسان كند (495)
توسعه منابع انسانى
اول : انسان توسعه گرا
منابع انسانى ، اساس و شالوده هر پيشرفت اقتصادى بشمار مى آيد ما تا كنون به جنبه كيفى منابع انسانى پرداختيم ، و اكنون زمان آن رسيده است كه به جنبه كمى بينديشيم و از ميزان تاءثير كميت منابع انسانى در فرآيند توليد و پيشرفت اقتصادى سخن به ميان آوريم .
مى دانيم كه جامعه در دو محيط شكل مى گيرد، محيط عقب مانده و منحط و محيطهاى پيشرفته و متمدن ، در محيط عقب مانده هر چيزى محكوم به عقب ماندگى است ، حتى عوامل پيشرفت نيز با دست مردمان عقب مانده به عوامل ويرانى و نابودى بدل مى گردد.
به عنوان مثال به ثروتهاى معدنى كه خداوند به بعضى از ملتهاى عقب مانده در دل قاره آفريقا داده است ، دقت كنيم ، مى بينيم كه چگونه با دست انسانها اين نعمت به عامل بدبختى تبديل شده است .وقتى كه ملت آفريقا نتواند از اين معادن بهره بردارى كند: مسلما محمل تجمع استعمارگران و استثمارگران و طماعان و كارتلها و تراست ها خواهد شد و بدون ترديد جمعيت ، در چنين جوامعى ، عامل انحطاط و عقب ماندگى بخشهاى ديگر نيز مى شود اما در محيطهاى متمدن و پيشرفته كه همه در حال فعاليت و توليد اند، جمعيت عاملى مثبت و ثمربخش تلقى مى گردد و واقعيتى كه در جوامع اسلامى مى گذرد، شاهد اين مدعاست .دورين وورند در كتاب خود به نام زمين و فقر در خاورميانه مى گويد:
در اثر افزايش جمعيت ، كشاورزى در سالهاى اخير گسترش سريع و چشمگيرى داشته است . (496)
در مراحل تحرك و جهش اقتصادى ، جمعيت عامل مثبت در گسترش و پيشرفت فعاليت اقتصادى به شمار مى آيد چون توان كارى بيشترى را در اختيار برنامه ريزان اقتصادى قرار مى دهد تا در بخشهاى غير فعال از آنان استفاده كنند از اين رو اسلام با توجه به احاديث وارده از رسول اكرم (ص ) به افزايش جمعيت فرا مى خواند:
تنا كحوا تكثروا فانى اءباهى بكم الامم (497) ازدواج كنيد، زياد شويد، تا من در برابر امتهاى ديگر به وجود شما افتخار كنم .
پيداست كه اين فراخوانى ، مقطعى بوده و نمى تواند قانون كلى در هر زمان و مكانى باشد بطوريكه اسلام در آغاز پيدايش خود، شاهد حركت چشمگيرى بود و كميت جمعيت نيز تاءثيرى مثبت در پيشرفت جامعه اسلامى داشت . ولى بدين معنى نيست كه مسلمانان همواره سير تصاعدى را در افزايش نسل طى كنند، چونكه در گفتارهاى امام على عليه السلام اشاره اى به افزايش نسل نشده است ، بلكه به عكس در بعضى گفتارهاى حضرت ، تعداد زياد و گمراه نكوهش شده است ، امام مى فرمايد: اما بنى عبد شمس ...هم اءكثرو اءمكرو اءنكر، (498) بنى عبد شمس به شمار بيش اند و مكارتر و بد كردار ترند
در گفتارهاى ديگر، امام عليه السلام مى كوشد تا ديدگاه مردم را درباره زيادى فرزندان تغيير دهد و در گفتار زير از قوانينى پرده بر مى دارد كه از جهت اقتصادى بسيار حائز اهميت است امام عليه السلام مى فرمايد:
ليس الخير اءن يكثر مالك و ولدك ولكن الخير اءن يكثر عملك و ان يعظم حملك و اءن تباهى الناس بعبادة ربك ، فاءن اءحسنت ، حمدت الله و ان اءسات استغفرت الله و لا خير فى الدنيا الا لرجلين ...رجل يسارع فى الخيرات ...(499)
خير آن نيست كه مالت فراوان يا فرزندانت بسيار باشند، بلكه خير آن است كه علمت افزون و بردباريت بسيار باشد و اگر بر مردم مى بالى ، باليدنت به پرستش پروردگارت بود پس اگر نيكى كنى ، خداى را سپاس گويى و اگر بدى كنى از او آمرزش خواهى در اين جهان خيرى نيست مگر براى دوكس :...يكى از آن دو كسى است كه براى كارهاى خير مى شتابد.
از گفتار بالا مى توان نتيجه گرفت كه :
- در مرحله عقب ماندگى ، ثروت و فرزند، نه تنها سودى ندارد، بلكه بارى بر دوش انسان است .
- علم و دانش تنها راه غلبه بر واقعيت عقب مانده جامعه است .
- علم و دانش را بايد با اخلاق پسنديده همراه ساخت .
- ارتباط مؤ من بايد با خداوند تبارك و تعالى محكم باشد.
- وقتى كه محيط سالم باشد، از بطن آن انسانى متولد مى شود كه براى كارهاى خير مى شتابد.
بنابراين ، واقعيت بايد دگرگون شود تا همه چيز تغيير يابد، انسان بيمار نيز چنين وضعى دارد، همه چيز در كام او تلخ است چه عسل چه حنظل .
بار ديگر به منابع انسانى برمى گرديم گفتيم كه اگر جامعه در حال حركت و پيشرفت باشد، كميت جمعيت در اقتصاد موثر خواهد بود وگرنه بهتر است كه جامعه از افزايش جمعيت بپرهيزد، چون در آن صورت ، روز به روز گرفتاريها و مشكلات بيشتر خواهد شد.
طرفداران نظريه كنترل جمعيت مساءله اى را مطرح مى كنند، آنان مى گويند:
پيشرفت تكنولوژى نياز به عوامل انسانى را كاهش داده است و براى اين مطلب مثال مى زنند كه براى حفر كانال ويلاند در كانادا تنها از پنج گارگر براى خاكبردارى استفاده شد در حالى كه براى حفر كانال سوئز براى كارى مشابه آن ، از چهار هزار كارگر استفاده شده بود.
در صنعت لامپ سازى نيز امروزه كارى را كه يك نفر به مدت يك ساعت انجام مى دهد، در سال 1914م نيازمند نه هزار ساعت كار بوده است .(500) اين سخن درستى است و بحثى در آن نيست .ولى گروهى اعتقاد دارند منابع توليد در جهان به همين مقدار موجود كه انسان آن را به كار گرفته است ، محدود مى شود. و ما نيازى به عوامل انسانى نداريم .
ولى در پاسخ بايد گفت : اگر چه امروز نيازى بدان نيست ولى آنگاه كه بخواهيم حجم زيادى از بيابانها و كويرها را به مناطق صنعتى يا به زمينهاى مناسب كشاورزى درآوريم و يا به ثروتهاى موجود در دل درياها و يا معادنى كه در دل زمين است دست پيدا كنيم ، به عوامل انسانى نيازمنديم .
و طبيعتا ايجاد زمينه هاى سرمايه گذارى ، نيازمند عوامل جديد انسانى است و هر چه به پيش برويم اين نياز شديدتر خواهد شد وگرنه عقب ماندگى حتمى است .
كشورهاى اروپاى غربى امروز از مشكل كاهش شديد جمعيت رنج مى برند و مساءله كاهش جمعيت و كنترل نسل به توقف زاد و ولد منتهى شده است و اگر ميانگين كاهش جمعيت بر همين حال باقى بماند؛ بيم آن مى رود كه پس مدتى در بعضى از اين كشورها، نسل انسان منقرض شود.
مشكل جمعيت در تعداد آن نيست ، زيرا در گذشته پدر خانواده سعى مى كرد فرزندان زيادى داشته باشد تا در كار و توليد به او كمك كنند، بلكه مشكل در چگونگى و كيفيت استفاده از انسانى است كه قدم به دنيا مى گذارد به همين سبب پيش از آنكه به فكر لقمه اى باشيم تا شكمش سير شود، به فكر كيفيت استفاده از او باشيم تا به نيروى بيهوده و بيكار، بدل نگردد و موجب عقب ماندگى نشود در جوامع فعال ، تعداد جمعيت نشانه قدرت و مايه سربلندى است فرض كنيم كه اگر ژاپن داراى دو برابر جمعيت فعلى بود، در اين صورت توليداتش نيز دو برابر مى شد، بنابراين مشكل در تعداد جمعيت ، نيست بلكه در چگونگى استفاده و بهره بردارى از آن است زيرا عدم استفاده درست ، جامعه را ناتوان خواهد ساخت ، اگر چه تعداد جمعيت كم و محدود باشد.
دوم : منابع طبيعى
خداوند سبحان انسان را آفريد و همراه آن منابعى را براى انسان بعنوان روزى قرار داد تا بتواند از آن تغذيه كند و براى هر كس سهمى از آن روزى قرار داد و از انسان خواسته است تا براى بدست آوردن روزى سعى و تلاش ‍ كند وگرنه سهم خود را از زندگى از دست خواهد داد.
منابع حياتى گوناگون ، متنوع و بسيار است و دانشمندان نيز هر روز به منابع جديدى دست مى يابند و هر روز منبعى را به منابع انرژى مى افزايند و معادن تازه اى را در دل خاك كشف مى كنند و منابع جديدى را به منابع تغذيه اضافه مى كنند پس اين تصور كه منابع محدود است ، و يا كفاف زندگى ساكنان كره زمين را نمى دهد، و همى بيش نيست و اشتباهى فاحش ‍ است ؛ عقيده اشتباهى كه مبناى نظريه سرمايه دارى است ، بنابراين بايد اعتراف كرد كه مشكل در طبيعت نيست ، بلكه مشكل اصلى محدود بودن معارف بشرى است و شايد در آينده منابع جديد تغذيه فراهم گردد كه هنوز بشريت آن را كشف نكرده است برتراندبوگارد در كتاب خود به نام مشكلات بزرگ اقتصادى در عصر حاضر مى گويد: ثروتمندى طبيعت به گستردگى شناخت و معرفت بشر ارتباط دارد و هر چه شناخت و معرفت بشر ارتباط دارد و هر چه شناخت ما نسبت به طبيعت بهتر باشد، استفاده ما نيز از آن بهتر است . (501)
در ادامه مى گويد: نه تنها امكانات نامحدود توليدى ، بلكه امكانات توليدى مجانى در اختيار ماست كه ما راه استفاده از آن را نمى دانيم .(502)
و گاهى نيز دشوارى بهره بردارى از منابع ، سبب اصلى نابسامانى اقتصادى است ، چون كشورهاى فقيرى هستند كه ثروتهاى زيادى در اختيار دارند؛ اگر بتوانند از آن ثروتها بهره بردارى كنند.
پيتربائر نمونه هاى از امكانات دست نخورده در كشورهاى فقير را ذكر مى كند، وى مى گويد: در لوجاكا كه ميان دو رود نيجر و نيا در نيجريه و در ارتفاع 330 مايلى از بازار، دست نخورده باقى مانده است و در ادامه مى گويد: در غنا و كشورهاى ديگر افريقايى ، درختان گوناگون با چوبهاى مرغوب وجود دارد ولى هزينه هاى سنگين حمل و نقل ، مانع بهره بردارى از آن شده است . (503)
در كنار عدم آگاهى بشر و سختى و دشوارى بهره بردارى از منابع ، دليل ديگرى نيز وجود دارد و آن به هدر دادن بسيارى از منابع طبيعى است كه در تجارت جهانى به صورت عرف درآمده است .مثلا كشور ثروتمندى چون كانادا را ساليانه تا هزاران تن از حبوبات را كه براى تغذيه گرسنگان افريقا كفايت مى كند، براى حفظ ميانگين عرضه و تقاضا، مى سوزاند.
بوگارد مى گويد: بعضى از ماهيگيران بخشى از صيدشان را هنگامى كه زياد باشد به دريا مى ريزند.چرا؟چونكه پايين بودن قيمت ، بعضى از اوقات ، از نسبت فراوانى بالاتر مى رود (504) ما به دلايلى زيادترى نياز نداريم ، چون هر يك از ما در جهان امروز، شاهد به هدر رفتن عمدى بسيارى از امكانات است .دليلى روشنتر از ميانگين هزينه هاى نظامى كه صرف ساخت و تجارت سلاحهاى مخرب مى گردد، وجود ندارد و نيز جهان امروز شاهد ويرانى طبيعت زيبا و امكانات بسيار آن است و كمترين آن ، نازك شدن لايه اوزن و تاءثير مرگبار آن بر زندگى گياهان و حيوانات است كه در اثر فضولات و زباله هاى كارخانه هاى صنعتى پديد آمده است .
بنابر اين نبايد مشكل را در طبيعت جستجو كرد، بلكه مشكل خود انسان است كه طبيعت را به ابزارى مخرب و ويرانگر تبديل كرده است .و بجاى آنكه از قدرت اتمى ، انرژى مفيد توليد كند، براى ساخت بمب هاى اتمى و سلاحهاى مخرب از يكديگر پيشى مى گيرد، پس بايد در تصور نادرستى كه از طبيعت در ذهن ماست ، تجديد نظر كرد و با ديدى مثبت و صادقانه به طبيعت نگاه كرد.
در اينجا بايد به ديدگاه خوشبينانه اسلام به طبيعت ، بيشتر انديشيد، ديدگاهى كه با انگيزه هاى خود، بشريت را وا مى دارد تا بار ديگر به آغوش ‍ طبيعت اين سرمايه الهى كه خداوند به انسان ارزانى داشته است برگردد، و زندگى شرافتمندانه و سعادتمندانه اى را در اين دنيا، براى خود تضمين كند.
دكتر ابراهيم عسل مى گويد: اقتصاد اسلامى ، اساس مشكل اقتصادى را در عدم تلاش مستمر و جدى انسان براى استفاده از خيراتى مى داند كه جهان هستى را پر كرده است تاريخ اقتصادى نيز بر اين حقيقت تاءكيد دارد درگذشته امكان بهره بردارى زياد از زمين فراهم نبود به همين جهت توليد كشاورزى از زمين هم كم بود، لذا وقتى كه انسان با جديت تلاش كرد و كشاورزى را مكانيزه كرد، محصولات فراوان شد با اينكه تغييرى در مساحت زمين ايجاد نشد بلكه تلاش و كوشش انسان شكل تازه اى به خود گرفت . (505)
گفتارهاى زيادى از فرموده هاى امام على عليه السلام در اختيار ماست كه اين حقيقت را آشكار مى كند و راه درست را پيش پاى كسانى كه مى خواهند به آبادانى زمين بپردازند، قرار مى دهد، از اينرو به فرزندش امام حسن عليه السلام مى فرمايد:
و استعنته على اءمورك و ساءلته من خزائن رحمته ما لا يقدر على اعطائه غيره من زيادة الاعمار و صحة الابدان وسعة الارزاق ، ثم جعل فى يدك مفاتيح خزائنه بما اءذن لك فيه من مساءلته فمتى شئت استفحت بالدعاء اءبواب نعمته و استمطرات شابيب رحمته (506)؛ در كارهايت از او يارى بجوى و از خزائن رحمت او چيزى بطلب كه جز او را توان عطاى آن نباشد، همچون افزونى در عمر و سلامت در جسم و گشايش در روزى خداوند كليدهاى خزائن خود را در دستان تو نهاده است ، زيرا ترا رخصت داده كه از او بخواهى و هر زمان كه بخواهى درهاى نعمتش را به دعا بگشائى و ريزش ‍ باران رحمتش را طلب كنى . هر چه كه انسان بدان نياز دارد در طبيعت موجود است ، و خداوند ثروتهاى طبيعى را در گنجينه هايى قرار داده و رموزى را براى آن در نظر گرفته است كه رمز گشايش آن توكل به خدا و يارى جستن از او است كه عملا در دست خود انسان است .
روزى دهنده ، خداوند تبارك و تعالى است و قدرت لايزالش نيز نامحدود است ، او روزى بندگانش را هر چند زياد باشند و هر قدر زاد و ولد داشته باشند تضمين كرده است گفتارهاى زيادى از حضرت نقل شده است كه پرده از اين حقيقت بر مى دارد و جاى هيچ شكى را باقى نمى گذارند و بيان مى كند كه منابع طبيعى فناناپذير است زيرا خداوند تبارك و تعالى وقتى انسان را آفريده ، وسايل زندگيش از پوشاك و خوراك و غيره را نيز آفريد.
امام عليه السلام مى فرمايد:
من عاش فعليه رزقه ؛ هر كه زنده باشد، روزيش بااوست (507)
دعا كل طائر باسمه وكفل له برزقه ؛ هر پرنده اى را به نام خود خواند و عهده دار روزى آن گرديد.(508)
قسم اءرزاقهم و اءحصى اثارهم ؛ روزى بندگان خود را ميانشان تقسيم نموده و آثار و اعمالشان را حساب كرده است .(509)
عياله الخلائق ضمن اءرزاقهم ؛ همه موجودات روزيخوار اويند و روزى آنها را ضمانت كرده است .(510)
و اله الخلق ورزاقه ؛ خداوند آفريدگان و روزى دهنده آنان (511)
فاعتصم بالذى خلقك و رزقك و سواك ؛ پس چنگ در كسى زن ، كه تو را آفريده است و روزى داده و اندامى نيكو بخشيده (512)
الرزق مقسوم و الحرص محروم ؛ روزى قسمت شده و آزمندى موجب حرمان است (513)
الرزق يطلب من لا يطلبه ؛ روزى بدنبال كسى است كه آن را طلب نكند (514)
انك ...مضمون الرزق ؛ روزى ترا ضمانت كرده اند (515)
لا يملك امساك الارزاق و ادراها الا الرزاق ؛ امساك و ريزش روزيها تنها از جانب خداوند روزى رسان است (516)
دهها گفتار ديگر نيز از امام نقل شده و حاكى از اينست كه خداوند روزى آفريدگانش را فراهم كرده است و گفتارهاى ديگرى است كه نياز به تاءمل بيشترى دارد مى فرمايد: و اءرفع لكم المعاش ؛ معاش را برايتان رفيع مى سازد (517) ابن ابى الحديد در شرح اين گفتار مى گويد:
آن را رفيع مى سازد يعنى زياد و پربركت قرار داده است .
و نيز مى فرمايد: لو شئت لا تخذت من هذا الماء نورا، اگر مى خواستم از اين آب نور مى گرفتم (518)
كدام عقل قدرتمندى مى توانست كنه اين سخن اميرالمومنين را در آن روز دريابد، مسلما پس از آنكه معارف بشرى گسترده شد، انسان توانست بفهمد نيرويى كه از ذره هيدروژن موجود در آب بوجود مى آيد، بسيار بيشتر از نيرويى است كه از ذره اورانيوم غنى شده بدست مى آيد بنابراين آب ، بزرگترين و قويترين منبع انرژى است .

 

next page

fehrest page

back page