انديشههاى اقتصادى در نهج البلاغه
دكتر سيد محسن حائرى
ترجمه: عبدالعلى آل بويه لنگرودى
- ۷ -
8- بخشش مستمر
بخشش هر چند اندك باشد در اقتصاد موثر است از اينرو
به جريان انداختن ثروت به پيكر اقتصاد جامعه جان مى بخشد و موجب رونق مبادلات
اقتصادى مى گردد وجود ثروت در دست كسانى كه آن را به جريان مى اندازند درآمد و سود
زيادى را براى حيات اقتصادى به دنبال دارد بنابراين هر گاه ثروت در مسير درستش قرار
گيرد موجب شكوفائى اقتصاد مى گردد از اينروست كه بر بذل و بخشش ، تاءكيد بسيار شده
است .
امام على عليه السلام مى فرمايد:
من يعط باليد القصيرة باليد الطويلة .(332)
كسى كه با دست كوتاه ببخشد او را با دست دراز ببخشند.
دست دراز دست قدرتمند الهى است كه سايه روزى و نعمت را بر سر بندگان گسترانيده است
پس آنكس مى بخشد در عوض به چند برابر آن دست خواهد يافت زيرا كه بخشش تاءثير مثبتى
در حيات اقتصادى جامعه دارد و شكوفا شدن اقتصاد بازتاب مثبتى براى همه بويژه براى
شخص بخشنده خواهد داشت .
اول :نفاق مازاد ثروت
منظور بيش از مقدار نياز است و طبيعى است كه شخص در برابر آن مسئول است و بهتر است
كه آن را در راه خدا انفاق كند امام على عليه السلام مى فرمايد:
طوبى لمن ...اءنفق الفضل من ماله ؛ خوشا به حال كسى كه زيادى مالش را انفاق كند.(333)
دوم :مال جزبه انفاق كامل نگردد
مال انباشته شده ارزشى ندارد مگر آنكه صاحبش بخواهد آن را چون داروى جان بخش به
پيكر جامعه تزريق كند امام عليه السلام مى فرمايد:والمال تنقصه النفقة ؛ مال بدون
انفاق ناقص است .(334)
9- پرداخت زكات
توفيكو پس از سخن گفتن درباره فجايعى كه انقلاب اقتصادى را تهديد مى كند مى
گويد:اين حوادث هر چند ناگوار باشد مى توان با ذخيره كردن 5
تا7 درصد مازاد نياز انسان از بروز آن جلوگيرى كرد.(335)
اسلام نيز به هنگام تشريع زكات همه را به چنين انديشه اى فراخواند و آن زكات را بر
اموال ثروتمندان واجب كرد و اين اموال غير از اموالى است كه مسلمان داوطلبانه انفاق
مى كند كه درباره آن سخن گفتيم چه انفاق مستحب است اما خمس و زكات واجب است و در
اين راه هيچ سهل انگارى پذيرفته نيست و در واقع پرداخت خمس و زكات وسيله اى براى
سعادت و رفاه جامعه است زيرا از يك سوء وقتى كه شخص مى بيند كه مالش گرسنگان را سير
كرده و برهنگان را جامه پوشانده است در او طمانينه و آرامش ايجاد مى كند و از سوى
ديگر اين مال حركت اقتصادى جامعه را سرعت مى بخشد و جامعه فقير را از حالت جمود كه
به سبب نياز به نقدينگى دامنگيرش شده به فعاليت و نشاط وامى دارد از اينرو امام
عليه السلام بر زكات تاءكيد مى ورزد و مى فرمايد:الزكاة جعلت مع الصلاة قربانا
لاءهل الاسلام ؛
(336) و زكات با نماز سبب تقرب مسلمانان به خداوند قرار داده شده
است .
زكات مال را از زيان ديدن و از بين رفتن حفظ مى كند:حصنوا اءموالكم بالزكاة ؛
(337) داراييهاى خود را با دادن زكات حفظ كنيد زيرا زكات حيات
اقتصادى جامعه را پويا مى كند و به حركت وامى دارد و با استمرار اين حركت عوامل
مختلف توليد شكل مى گيرد و همگان بدون استثنا از آن بهره مند مى شود كه خود زكات
دهنده نيز از جمله آنان است بر خلاف نظر كسانى كه تصور مى كنند زكات مال را كاهش مى
دهد امام عليه السلام در اين خصوص مى فرمايد:الزكاة نقص فى الصورة و زيادة فى
المعنى ؛
(338)
زكات در ظاهر مايه نقصان مال است اما در حقيقت موجب افزايش آن است .
اگر مالى را كه از طريق زكات در جامعه جريان مى يابد مورد دقت فرار دهيم در مى
يابيم كه اولين اثر مثبت آن به فقير باز مى گردد زيرا فقير از اين راه صاحب نقدينگى
خواهد شد و به او فرصت مى دهد تا سرمايه اى بهم بزند آن را در طرحهاى اقتصادى به
كار گيرد و از اين راه امرار معاش كند از اينرو امام مى فرمايد:
فرض الله ...الزكاه تسبيبا للرزق ؛ خداوند زكات را براى رسيدن روزى واجب كرد.(339)
10- تنظيم خانواده
در آغاز بايد تنظيم خانواده را از كنترل جمعيت باز شناسيم كنترل جمعيت بر
اساس آنچه كه مالتوس
(340) نظريه پرداز انگليسى بيان مى دارد آن است كه رشد جمعيت كره
زمين با رشد اقتصادى هماهنگ نيست به اعتقاد وى رشد جمعيت بر اساس تصاعد هندسى رو به
تزايد است در حالى كه رشد اقتصادى بر اساس تصاعد رياضى در حال افزايش است بنابراين
نظريه روزى فرا خواهد رسيد كه منابع طبيعى براى رفع نيازهاى بشر كافى نباشد و راه
حلى كه مالتوس پيشنهاد مى كند كنترل جمعيت است ولى اين امر علاج واقعى اين مشكل
نيست و دانشمندان اين نظريه را مورد نقد و بررسى قرار دادند و به آن پاسخهاى زيادى
دادند كه از آن ميان پاسخ توفيكو است كه يك پاسخ نظرى محض است و در عمل به اثبات
نرسيده است بسيارى از اقتصاددانها با استناد به حقايق طبيعى و گرايش غريزى ايشان و
عواطف جنسى با آن مخالفت كرده اند و در اينجا مجال بازگويى آن بحث ها و گفتگوها كه
درباره نظريه مالتوس انجام شده نيست تنها به ذكر نظريه جغرافياى داتن مشهور اليزيه
ركلوز بسنده مى كنيم او مى گويد منابع ثروت رت هيچگاه پايانى نيست .(341)
و توفيكو مى گويد:
ما به خاطر فقدان وسايل حياتى فقير نيستيم بلكه بشريت از اين
جهت از فقر و تنگدستى رنج مى برد كه نتوانسته است از زمين به صورت كامل براى رفع
نيازهاى خود بهره ببرد يا به عبارت ديگر به خاطر ضعف مديريت وى است .(342)
پس از مالتوس حوادث و رويدادها در عمل اثبات كرد كه زمين در درون خود ثروتهاى زيادى
دارد كه اگر از آن درست استفاده شود براى چند برابر تعداد ساكنان كره زمين كافى
خواهد بود.
از ثروتها و معادن بيشمارى كه در دل كوهها سراسر كره زمين را پوشانده گرفته تا
ثروتهايى كه در درون و در اعماق درياها و اقيانوسها نهفته است و امروزه به بركت علم
و دانش مى توان از زمين دهها برابر توليدات گذشته را بيرون كشيد و در اختيار انسان
قرار داد در سايه كشاورزى مكانيزه و شيوه هاى مدرن آبيارى محصول زمينهاى كشاورزى
امريكا كه زير كشت گندم رفته اند صدها برابر بيشتر از مقدار مشابه آن زمينها در
جهان سوم است و اين اطلاعات در زمان مالتوس وجود نداشت به همين جهت اگر وى زنده بود
بخشى از نظريه خود را تغيير مى داد بنابراين مشكل در كم يا محدود بودن منابع نيست
بلكه در عدم بهره بردارى صحيح و توزيع نادرست آن است كنترل جمعيت مشكل را بصورت
ريشه اى حل نمى كند البته ممكن است به طور موقت از عوارض آن بكاهد اما در بلند مدت
به نقصان عامل مهم ديگرى از عوامل توسعه يعنى كمبود منابع انسانى منجر مى گردد.
با اين وجود راه حل چيست ؟اين مشكل چنانكه اميرالمومنين معين فرموده اند با تنظيم
خانواده قابل حل است يعنى تعداد فرزاندان خانواده متناسب و هماهنگ با در آمد آن
خانواده باشد پس اگر در آمد بيشتر از مخارج افراد خانواده باشد مشكل از ريشه حل است
و اگر در آمد به خاطر شرايط و اوضاع سخت با مخارج هماهنگ نبوده مى توان افراد
خانواده را متناسب با در آمد هماهنگ ساخت چنانكه امام على عليه السلام مى فرمايد:
قلة العيال اءحد اليسارين ؛ كم بودن نان خور يكى از دو توانگرى است .(343)
بنابر اين مى توان مشكل را در سطح خانواده حل كرد و نياز به تعميم در جامعه نيست
زيرا جامعه منابعى از ثروت در اختيار دارد كه مى تواند از طريق آن هزينه هاى خدماتى
جامعه را تاءمين كند و نيز دولت مى تواند با فراهم آوردن منابع جديد ثروت هزينه
هايى را كه از افزايش جمعيت ناشى مى شود تحت پوشش قرار دهد مانند:احداث مدارس
بيمارستانها و نظاير آن .
از اينرو وقتى جامعه اسلامى جامعه ثروتمندان باشد فقر در آن حالتى فوق العاده و
استثنايى است و حالت استثنايى با راه حلى موقت برطرف مى شود.
فقر نيز در جامعه به عنوان حالتى فردى ظاهر مى شود و نه حالتى گروهى و به همين جهت
نيازمند راه حل فردى است كه امام عليه السلام راه حل آن را در قانون تنظيم خانواده
مى داند پس خانواده هايى كه از فقر رنج مى برند بايد تعداد فرزاندان خود را با
ميانگين در آمدهاى ساليانه يا ماهيانه تنظيم كنند و هر گاه در آمد بيشتر شد خانواده
در زاد و ولد به حالت طبيعى خود بر مى گردد و اگر اين راه حل را در چهار چوب نظام
اسلامى و تضمينى كه جامعه اسلامى به فقير مى دهد قرار دهيم در مى يابيم كه حقيقتا
مشكلى وجود ندارد و اين مساءله به نظريات مالتوس و ديگران كه نداى كنترل جمعيت را
سر مى دهند نيازى ندارد.
بنابر اين مشكل محدود به نظام اسلامى است و حل آن هيچ چيز را به جامعه تحميل نمى
كند.
وقتى كه شخص به فقر دچار مى گردد همگى براى كمك و مساعدت او بر مى خيزد و او تنها
بايد افراد خانواده اش را كنترل كند تا بتواند در آسايش و سعادت هميشگى زندگى كند.
وظايف جامعه
اسلام به فقر به عنوان يك حالت استثنايى نگاه مى كند كه بايد براى محدود
كردن آن شتاب كرد و سپس آن را ريشه كن نمود جامعه نيز بخشى از اين مسئوليت را بنابه
دلايلى كه خواهيم گفت بر عهده دارد.
1- فقر همانند ميكروب مسرى است اگر به سرعت درمان نشود همه جامعه آسيب مى بيند.
2- هر فرد از افراد جامعه سهمى در ثروتهاى عمومى دارد پس جامعه بايد سهم هر فرد را
از اين ثروت به محض اينكه كسى احساس تنگناى مالى كرد به وى باز گرداند.
3- انسان حق دارد كه زندگى كريمانه اى داشته باشد و اين حق ثابت هر فرد بر جامعه
است پس وقتى شخص فقير مى شود از مسئوليت جامعه و دولت است كه براى از بين بردن فقرش
اقدام كند و راههايى كه جامعه مى تواند از طريق آن فقر را ريشه كن كند،
عبارت است از:
1- هميارى اجتماعى
2- ايجاد روحيه تعاون و همكارى
3- نظارت بر كار دولت
اول :هميارى اجتماعى
اين انديشه كه اسلام در آن پيشگام است بيانگر جوانب انسانى و اخلاقى بى حد و
حصر نظام اسلامى است بر خلاف نظامهاى سرمايه دارى كه انسان زير پا له مى شود و جايى
براى فقير و بينوا وجود ندارد.
مبناى هميارى اجتماعى در اسلام بر اساس حقوقى است كه فرد بر گردن جامعه دارد.
پس جامعه بايد فرد را در برابر دشمن داخلى و خارجى حمايت كند فقر بيمارى و جهل از
بيماريهاى درونى و داخلى است كه انسان را از پاى در مى آورد و او را به بوته
فراموشى مى سپارد امام على عليه السلام هميارى اجتماعى را در بسيارى از خطبه ها
يادآورى كردند خود حضرت در عمل نيز به اين مهم پرداختند و تا توانستند پديده فقر را
كه ناشى از سوء مديريت دوران خليفه دوم بود از بين ببرند حضرت در يكى از سخنان بديع
خود كه از نظر ادبى نيز در اوج است مى فرمايد:
ان الله سبحانه فرض فى اءموال الاءغنياء اءقوت الفقراء فما
جاع فقير الا بما منع به غنى والله تعالى سائلهم عن ذالك ؛ خداوند سبحان
روزى فقرا را در اموال توانگران مقرر داشته پس هيچ فقيرى گرسنه نماند مگر آنگه
توانگرى حق او او را باز داشته است و خداى تعالى توانگران را بدين سبب باز خواست
كند.(344)
در اينجا امام عليه السلام اصل هميارى اجتماعى را امرى واجب به شمار مى آورد كه نمى
توان از آن شانه خالى كرد و اين اصل هميارى اجتماعى غير از زكات و خمس است زيرا
مسئوليتى كه اسلام معين كرده است رساندن فقير به حد خود كفايى است به همين جهت ممكن
است كه اموال بدست آمده از زكات نتواند فقير را به اين سطح اقتصادى برساند پس بايد
اموال ديگرى غير از زكات و خمس باشد تا بتوان براى پر كردن خلاءهاى اقتصادى در
جامعه از آنها بهره برد ممكن است كه اموال بدست آمده از راه خمس و زكات نيز جزئى از
آن باشد شيوه اين هميارى آن است كه تعداد فقيران يك شهر شمارش شود سپس آنان بر
تعداد ثروتمندان آن شهر تقسيم گردند و هر ثروتمندى تعدادى از فقرا را متناسب با وضع
اقتصادى خود تحت تكفل خود قرار دهد و مقدارى نقدينگى در اختيار آنان بگذارد تا براى
تاءمين معاش خود استفاده كنند.
امام على عليه السلام از توانگرانى كه مسئوليت كمك رسانى به فقيران و يارى
نيازمندان را به دوش مى كشند به نيكى ياد مى كند و مى فرمايد:
اءنعم الناس عيشا من عاش فى عيشه غيره ؛ بخشنده ترين
مردمان كسى است كه ديگران از نعمت او بهره مند شوند.(345)
زندگى براى انسان چه لذتبخش است وقتى كه از يتيمان زنان بيوه و پيران دستگيرى مى
كند.
و از نعمتهاى الهى بر بعضى از بندگان آن است كه خداوند نيازهاى مردم را بدست آنان
بر آورده مى سازد و اين كار در نامه اعمالشان ذخيره مى گردد و نه تنها ضرر نمى كنند
بلكه چند برابر آنچه مى بخشند به آنان باز مى گردد زيرا در صورت وجود نقدينگى در
دست فقرا حركت اقتصادى بازار شتاب مى گيرد و در نتيجه موجب افزايش ثروت مى گردد
بدين ترتيب حلقه هاى اقتصادى در نظام اسلامى مبتنى بر حس انسان دوستى و برادرى
صادقانه در گردش است .
دوم :ايجاد روحيه تعاون و همكارى
اسلام جامعه را بر اساس روحيه تعاون و همكارى پايه گذارى كرده است هر عضوى
از جامعه با ديگرى در ارتباط است و در زندگى به همنوع خود كمك و يارى مى رساند و
همگى با يكديگر برادرند يا در دين و يا در انسان بودن وقتى كه جامعه با روحيه
برادرى حركت مى كند حركت جامعه رو به تكامل است و هر عضوى از آن مكمل عضوى ديگر و
اسلام بسيارى از احكام اقتصادى خود را بر اساس ارزشهايى مبتنى بر تعون بر پا كرده
كه اگر آن ارزشها نبود قوانين اقتصادى در اجرا و عمل با مشكل روبرو مى شد از جمله
آنها مى توان به مساقات ،مزارعه ،مضاربه و شركت اشاره كرد كه مبتنى بر همكارى و
مشاركت دو جانبه است مشاركت سرمايه و كار و سود و زيان حاصل از آن نيز متوجه هر دو
طرف خواهد بود.
و در سايه اين روحيه اجتماعى اسلام ربا را طرد مى كند به خاطر آنكه شيوه اى در جهت
بهره كشى جامعه است نه براى تعاون .
اسلام نيز بر اساس اصل تعون و با استفاده از ارزشهايى كه از راه ايجاد روحيه همكارى
،اخوت ،بخشش و ايثار در جامعه فراهم كرده است مسئوليتهاى سنگينى را براى به حركت در
آوردن چرخهاى اقتصادى بر عهده جامعه مى گذارد از اينرو شايسته بود كه امام على عليه
السلام اين روحيه را كه در دوران تسلط فردى تقريبا از بين رفته بود احيا كند.
امام عليه السلام ديدگاه تعاون اقتصادى را با نيازهاى متقابل مردم توجيه مى كند.
زيرا انسانها به يكديگر نيازمندند و انسانى از انسان ديگر بى نياز نيست امام عليه
السلام مى فرمايد:
لا تدع الله اءن يغينك عن الناس فاءن حاجات الناس بعضهم الى
بعض متصلة كاتصال الاعضاء فمتى يستغنى المرء عن يده اءورجله ولكن اءدع الله اءن
يغينك عن شرارهم ؛
(346) از خداوند مخواه كه تو را از مردم بى نياز كند زيرا كه
انسانها همچون اعضاى بدن به يكديگر وابسته اند چه وقت انسان از دستش يا پايش بى
نياز مى شود؟ ولى از خداوند بخواه كه تو را نيازمند مردمان شرور نسازد.
پس همه به يكديگر نيازمندند و نمى توان از آن جدا شد لذا هر چه خواسته هاى انسان
متنوع باشد نيازش به افراد جامعه نيز بيشتر خواهد بود امام عليه السلام نمى خواهد
كه انسان به تنهايى زندگى كند و حتى نمى توان به اين موضوع فكر كرد و اين خيالى بيش
نيست زيرا چنين انسانى كه بتواند به تنهايى و بى نياز از ديگران زندگى كند وجود
خارجى ندارد.
و در چهار چوب چنين مشاركتى امام عليه السلام مردم و به ويژه نيازمندان را فرا مى
خواند تا در زمينه هاى مختلف با ثروتمندان همكارى كنند.
شاركوا الذين قد اءقبل عليهم الرزق فانه اءخلق للغنى و اءجبر
بالقبال الحظ ؛ با مردم فراخ روزى شراكت كنيد زيرا توانگرى را سزاوارتر و
نيكبختى را شايسته ترند.
(347)
چنين مشاركتى براى هر دو طرف سودمند است فقيران و نيازمندان كار وتلاش مى كنند
اغنيا و توانگران سرمايه و كالا در اختيار قرار مى دهند چون توانگر در پى كسى است
كه براى بهره بردارى از سرمايه اش كار كند و فقير مى خواهد سرمايه اى داشته باشد تا
با آن طرح اقتصادى را به جريان بياندازد و جامعه با الهام از چنين انديشه اى
صندوقها و يا بانكهايى را براى سرمايه گذارى تاءسيس مى كند و در عين حال موسسه هايى
هستند كه اجراى طرحهاى متنوع اقتصادى را در زمينه هاى كشاورزى صنعت و تجارت به عهده
مى گيرند تا اين سرمايه را با آن تلاشهاى خير خواهانه همراه سازند و بدين ترتيب مى
توان طرحهايى را با همكارى و تعون و بر اساس يك سيستم تعاونى كه بر مبناى اخوت و
برادرى اسلامى است به اجرا در آورد.
سوم :نظارت بر كار دولت
جامعه در برابر كارهاى دولت بر اساس اصل امر به معروف و نهى از منكر مسئول
است و بر يكايك افراد جامعه است كه هشيار باشند تا غافلگير نشوند و بيشتر گرفتاريها
و مشكلاتى كه گريبانگير جوامع مختلف مى شود از افرادى سرچشمه مى گيرد كه مديريت
امور كشور را به عهده دارند و به ويژه مديريت مالى يا قسمتهايى كه به نحوى با امور
مالى در ارتباط است زيرا انسان هميشه در معرض اشتباه قرار دارد و نيازمند رهنمايى و
ارشاد ديگران است اين مسئوليت جامعه است كه با تشكيل هيئت هاى امر به معروف و نهى
از منكر يا از طريق شوراهايى كه وظيفه شان نظارت بر اموال دولتى است بر كار مديران
و نحوه عملكرد آنها نظارت داشته باشد.
حاكمى چون اميرالمومنين عليه السلام روزى كه حكومت را در دست مى گيرد به مردم اعلام
مى كند:
يا اءهل الكوفة ان خرجت من عندكم بغير رحلى و راحلتى و غلامى
فاءنا خائن
(348)
اى كوفيان اگر از نزد شما به غير از خانه مركب و غلامى كه اكنون ندر اختيار دارم
بيرون شدم بدانيد كه خائنم چنين حاكمى شايسته حكومت است زيرا بيمى از برخورد صريح
مردم ندارد حتى اگر بخواهند از او به خاطر هر چيز كوچك و بزرگ حساب بكشند و به حق
چنين حاكمى امين مال و ناموس مردم و شايسته حكومت است .
امام عليه السلام خود را چنين معرفى مى كند كه دست به خيانت نمى زند با اينكه مى
داند كه مردم از اين امر با خبرند ولى مى خواهد سنتى را پى ريزى كند حاكمان و
مردمان پس از او از آن تبعيت كنند و حاكم راستين اسلامى هيچگاه از اين سوال بر نمى
آشوبد كه از او بپرسند اين اموال را از كجا آورده اى ؟
و ملت آگاه و هشيار نيز مانعى نمى بيند كه بر كار حاكم نظارت داشته باشد و از او به
خاطر هر كار كوچك و بزرگ حساب بكشد.
بنابر اين اگر بخواهيم قانون از كجا آورده اى ؟را پياده كنيم چه بسيار سرمايه ها كه
در شرف سرازير شدن به جيب سود جويانى است كه خود را امين مردم جا زده اند به ملت
باز خواهد گشت و جاى تعجب نيست كه قانون اساسى جمهورى اسلامى اصلى داشته باشد كه به
موجب آن مى بايد اموال رهبر و دولتمردان بر مردم عرضه شود كه برخاسته از اصلى است
كه امام على عليه السلام در اولين روز حكومت به مردم كوفه اعلام كردند.
وظايف دولت
مبناى مسئوليت دولت همان اصولى است كه بر اساس آن جامعه مسئوليت فرد را مى
پذيرد بلكه بايد گفت كه مسئوليت دولت بيشتر و مهمتر است زيرا وظيفه دولت حمايت از
افراد جامعه است و اگر دولت نتواند اين حمايت را فراهم كند فلسفه وجودى او زير سوال
مى رود و اگر بخشى از مسئوليت اقتصادى بر عهده جامعه است ؛ دولت نيز با توجه به
اختيارات و امكاناتى كه دارد بايد سهم بيشترى را در پذيرش مسئوليت اقتصادى داشته
باشد در حقيقت وظيفه دولت در جهت تكميل مسئوليت هايى است كه در بخش اقتصادى متوجه
جامعه است و عبارت است از
1- تاءمين اجتماعى
2- نظارت بر بازار
3- نظارت بر مالكيت
1- تاءمين اجتماعى
اسلام دولت را وادار مى كند كه جامعه اسلامى را در مقابل فقر و تنگدستى
حمايت كند و دولت ضامن معيشت افراد جامعه است و معمولا اين وظيفه را در دو مرحله
انجام مى دهد:مرحله اول :دولت وسايل و امكانات كار را براى فرد فراهم مى آورد و
فرصت مشاركت درست را در فعاليت ثمر بخش اقتصادى براى فرد ايجاد مى كند تا با تكيه
بر كار و تلاش امرار معاش كند حال اگر فرد نتواند كار كند و نيازهاى زندگى اش را
فراهم آورد و يا دولت در موقعيتى استثنائى قرار داشته باشد و نتواند فرصت كار در
اختيار فرد قرار دهد؛ نوبت به مرحله دوم مى رسد كه دولت اصل تاءمين اجتماعى را از
طريق تهيه مال كافى براى رفع نيازهاى فرد به اجرا در مى آورد و تا حد خاصى امكانات
زندگى را براى او فراهم مى كند.(349)
پس از آنكه جامعه مسئوليتش را انجام داد دولت خلاءهاى موجود در زندگى فرد را پر مى
كند و در حقيقت وظيفه دولت تكميل كار جامعه در اين چهارچوب است .
امام على عليه السلام طلايه دار انديشه تاءمين اجتماعى است تا آنجا كه شامل غير
مسلمان نيز مى شود ما كتابى در زمينه اقتصاد اسلامى نمى يابيم كه سخن امام عليه
السلام را در خصوص پير مرد نصرانى تحسين و تمجيد نكرده باشد.
از حضرت روايت شده است كه پيرمرد نصرانى را ديد كه از مردم گدايى مى كرد
قال الامام : ما هذا؟فقيل له :يا اميرالمومنين انه نصرانى
فقال الامام :استعملتموه حتى اذا كبر و عجز منعتموه !! انفقوا عليه من بيت المال
.امام فرمود:اين چيست ؟به او گفتند:يا اميرالمومنين او نصرانى است امام فرمود:از او
كار كشيديد تا اينكه پير و از كار افتاده شد او را از بيت المال محروم كرديد!از بيت
المال به او انفاق كنيد.(350)
محكم ترين گفتار امام درباره تاءمين اجتماعى گفتارى است كه امام عليه السلام در
نامه اش به مالك اشتر هنگامى كه او را به ولايت مصر منسوب كرد نوشت و به او فرمود:
ثم الله الله فى الطبقة السفلى من الذين لا حيلة لهم من
المساكين و المحتاجين و اءهل البوس و الزمنى فاءن فى هذه الطبقة قانعا و معترا و
احفظ لله ما استحفظك من حقه فيهم و اءجعل لخم قسما من بيت مالك و قسما من غلات
صوافى الاسلام فى كل بلد فان للاقصى منهم مثل الذى للاءدنى و كل قد اءسترعيت حقه
؛
(351) خدا را خدا را در باب طبقه فروردين :كسانى كه بيچارگان اند از
مساكين و نيازمندان و بينوايان و زمينگيران در اين طبقه مردمى هستند سائل و مردمى
هستند كه در عين نياز روى سوال ندارند خداوند حقى برايشان مقرر داشته و از او
خواسته است كه آن را رعايت كنى پس در نگهداشت آن بكوش براى اينان در بيت المال خود
حقى مقرر دار و بخشى از غلات اراضى خالصانه اسلام را در هر شهرى به آنان اختصاص ده
زيرا براى دورترينشان همان حقى است كه نزديكترينشان از آن برخوردارند و از تو
خواسته اند كه حق همه را اعم از دور و نزديك نيكو رعايت كنى .
سپس مى فرمايد: و تعهد اهل اليتم وذوى الرقة فى السن ممن لا
حيلة له و لا ينصب للمساءلة نفسه و ذالك على الولاة ثقيل و الحق كله ثقيل ؛(352)
تيمار دار يتيمان باش و غمخوار پيران از كار افتاده كه بيچاره اند و دست سئوال پيش
كس دراز نكنند و اين كار بر واليان دشوار و گران است و هر گونه حقى دشوار و گران
آيد.
و در ادامه مى فرمايد: واءجعل لذوى الحاجات منك قسما تفرغ
لهم فيه شخصك و تجلس لهم مجلسا عاما فتتواضع فيه لله الذى خلقك و تقعد عنهم جندك و
اءعوانك من اءحراسك و شرطك حتى يكلمك متكلمهم غير متتعتع فانى سمعت رسول الله صلى
الله عليه و آله و سلم .
يقول فى غير موطن لن تقدس اءمة لا يوخذ للضعيف فيها حقه من القوى و نح عنهم الضيق
والاءنف يبسط الله عليك بذالك اءكناف رحمته و يوجب لك ثواب طاعته و اءعط ما اءعطيت
هنيئا و امنع فى اجمال و اعذار.(353)
براى كسانى كه به تو نياز دارند زمانى معين كن كه در آن فارغ از هر كارى به آنان
بپردازى براى ديدار با ايشان به مجلس عام بنشين مجلسى كه همگان در آن حاضر توانند
شد و براى خدايى كه آفريدگار توست در برابر شان فروتنى نمايى و بفرماى تا سپاهيان و
ياران و نگهبانان و پاسبانان به يك سو شوند تا سخنگويشان بى هراس و بى لكنت زبان
سخن خويش بگويد كه من از رسول الله (صلى الله عليه و آله ) بارها شنيدم كه مى گفت
:پاك و آراسته نيست امتى كه در آن امت زير دست نتواند بدون لكنت زبان حق خود را از
قوى دست بستاند.و تنگ حوصلگى و خودپسندى را از خود دور سازد تا خداوند درهاى رحمتش
را به روى تو بگشايد اگر چيزى مى بخشى چنان بخش كه گويى تو را گوارا افتاده است و
اگر منع مى كنى بايد كه منع تو با مهربانى و پوزشخواهى همراه بود.
حاكم تنها در برابر فقرا مسئوليت ندارد بلكه او چون پدرى مهربان است ؛ با تاءنى و
حوصله نيازها و خواسته هايشان را مى شنود و اگر وجود بعضى از سپاهيان موجب ترس
نيازمندان شود در آن صورت حضورشان ضرورتى ندارد تا شخص نيازمند بتواند با آزادى
كامل خواسته هايش را بيان كند و مشكلاتش را با حاكم در ميان بگذارد اين گفتار امام
شامل نكات مهمى است كه از آن جمله مى توان به موارد زير اشاره كرد:
1- دولت موظف است كه زمينه زندگى شرافتمندانه را براى همه كسانى كه در سايه قلمرو
حكومتش زندگى مى كنند تاءمين كند.
2- دولت بايد صندوقى براى تاءمين اجتماعى تاءسيس كند و از بيت المال يا از درآمدهاى
انفال به نسبت شرايط و مقتضيات تغذيه شود.
3- كمكهاى مالى به طور مساوى بين افراد نزديك و دور تقسيم گردد.
4- گروهى از نيازمندان در جامعه هستند كه فقر و نيازشان براى مردم آشكار نيست حاكم
وظيفه دارد اشخاصى را ماءمور كند تا به جستجوى محل سكونتش بپردازد كه بتواند به
آنان كمك كند.
5- حاكم بايد زمان معينى را براى شنيدن نيازهاى مردم اختصاص دهد و فضاى مناسب را
براى نيازمندانى كه نمى توانند نيازهايشان را به صراحت بيان كنند آماده سازد.
6- حاكم بايد در شتگويى نيازمندان را تحمل كند و شرايط روحى آنان را درك كند.
7- اگر حاكم شخص را نيازمند واقعى نيافت بايد به شيوه اى مودبانه و به طورى كه موجب
خشم او نگردد عذرش را بخواهد.
اين گفتار و ديگر گفتارهاى حضرت در واقع جنبه هاى انسان دوستى نظام اقتصادى اسلام
را مى رساند و نشانه كمال و ترقى اين نظام است زيرا قانون تاءمين اجتماعى كه امام
عليه السلام در اين گفتار بيان كرده است قانونى است كه هيچ قانون ديگرى در جهان به
پايش نمى رسد.
مى گويند از افتخارات نظام اقتصادى بريتانيا، قانون تاءمين اجتماعى است كه در دوران
حكومت كارگران در اين كشور به تصويب و اجرا در آمده است و اين طرح در اصل از
ابتكارات سرويليام بيفردج است كه حكومت محافظه كاران
در زمان خود آن را نپذيرفت ؛ ولى حكومت كارگران آن را مبناى سياست اجتماعى ملى خود
قرار داد اين طرح داراى سه محور اساسى در تاءمين اجتماعى بود كه عبارتند از:
1- پرداخت حق اولاد به ازاى هر فرزند
2- برنامه همگانى بيمه درمانى
3- كمك مالى به بيكاران
وقتى اين طرح و قانون را با تاءمين اجتماعى كه متضمن برنامه براى ايجاد اشتغال است
مقايسه كنيم در مى يابيم كه آنچه را اسلام پانزده قرن پيش ارائه كرده است بسيار
بهتر از طرحى است كه يكى از سابقه دارترين نظامهاى اقتصادى در جهان آزاد در زمينه
تاءمين اجتماعى عرضه كرده است .
2- نظارت بر بازار
بدون ترديد يكى از علل فقر تورم است كه عبارت است از اينكه :نقدينگى به نسبت
زيادترى از توليد افزايش يابد و عرضه كمتر از تقاضا گردد كه در نتيجه قيمتها افزايش
مى يابد.
هنگامى كه فقير كم در آمد باشد افزايش قيمتها نيز در زندگى او تاثير منفى مى گذارد
و به فقر و نيازش دامن مى زند به همين سبب بايد تدابيرى انديشيد تا نرخ رشد تورم را
تحت كنترل در آورد بطوريكه بتوان نسبت تورم را به صفر و يا به كمترين حد خود رساند.
دولت از سه راه مى تواند با تورم مبارزه كند كه عبارتند از:
1- مهار نقدينگى از طريق هدايت نظام مالى به نحوى كه حجم نقدينگى موازى منابع توليد
باشد.
2- افزايش توليد براى مهار نقدينگى يعنى ايجاد هماهنگى بين عرضه و تقاضا با افزايش
عرضه فرآورده ها.
3- تثبيت قيمتها و جلوگيرى از افزايش سرسام آور آن .
و اين سه محور مهم :را در نامه امام عليه السلام به مالك اشتر مى يابيم در اين نامه
به دو محور مهم هدايت سرمايه و افزايش توليد اشاره شده است كه در مبحث آينده ان
شاءالله از آن سخن خواهيم گفت در كنار اين دو محور به محور قيمت گذارى عادلانه نيز
بر مى خوريم امام مى فرمايد:
وليكن البيع بيعا سمعا بموازين عدل و اءسعار لا تحجف
بالفريقين من البائع و المتباع ؛ و بايد خريد و فروش به آسانى صورت گيرد و
بر موازين عدل به گونه اى كه در بها،نه فروشنده زيان بيند و نه بر خريدار اجحاف
شود.(354)
و بر اساس موازين عدل كه امام بدان اشاره دارد بايد وقت زحمت و مواد اوليه اى كه در
توليد كالا صرف شده است به هنگام قيمت گذارى در نظر گرفته شود چنين معامله اى با
رضايت طرفين خريدار و فروشند و با نظارت دولت انجام مى پذيرد و ما مى توانيم سايه
نظارت دولت بر قيمت گذارى كالاها را بر اساس اين فرمان امام على عليه السلام به
مالك اشتر تعيين كنيم .
3- نظارت بر مالكيت
مالكيت به طور كلى بر سه قسم است :
1- مالكيت دولت اسلامى
2- مالكيت عمومى
3- مالكيت خصوصى
1-مالكيت دولت اسلامى ،مالكيت منصب الهى در حكومت اسلامى است كه پيامبر يا اماام
نسبت به مال به طورى كه به حاكم حق تصرف در مال بنابر مصالحى كه خود مسئول آن است
داده مى شود.
2- مالكيت عمومى ،مالكيت امت يا تمام مردم است نسبت به مال يا اموال
3- مالكيت خصوصى ،مالكيتى است كه به فرد يا گروهى با اختيارات محدود نسبت به الى
معين اختصاص دارد و اين نوع مالكيت براى شخص اساسا حقى را ايجاد مى كند كه ديگران
نمى توانند از آن برخوردار باشند به هر شكلى كه باشد مگر به ضرورت يا در حالت فوق
العده مانند مالكيت انسان نسبت به آبى كه از رود خانه يا هيزمى كه از جنگل بدست مى
آورد.
زمينهاى موات يا هر زمينى كه بدون صاحب است و از انفال محسوب مى شود در مالكيت دولت
قرار دارد و هر مسلمانى حق دارد كه از اين مالكيت بهره مند باشد به شرطى كه زمين را
احيا كند و در مقابل مقدارى از در آمد حاصل از آن را ندارند و مالكيت عمومى ثروتى
است كه انسان در ايجاد آن دخالتى ندارد مانند جنگلها و معادن و نظاير آن كه در
مالكيت امت اسلامى است و همگان حق بهره مندى از آن را دارند به شرطى كه دولت بر
جريان بهره مندى و برخوردارى مردم از آن نظارت داشته باشد و كسانى كه در اين زمينها
كار مى كنند حقى در زمين و حيازت آن ندارند.
نوع سوم از مالكيت مالكيت خصوصى است و آن عبارت است از اينكه :شخص حق تصرف يا
مالكيت زمينى را در اختيار داشته باشد اين نوع مالكيت از لحاظ زمانى مطلق نبوده
بلكه تفويض اختيارى است كه تا زماين كه فرد از عهده مسئوليتش در قبال زمين برآيد به
او داده مى شود و هر گاه به اين مسئوليت خللى وارد شود حق مالكيت از وى سلب مى
گردد.
امام على عليه السلام بنابر روايت كابلى مى فرمايد:
ان من اءحيى اءرضها ميتة من المسلمين فليعمرها وليود خراجها
الى الامام من اءهل بيتى و له ما اءكل منها فان تركها اءو اءخرجها فاءخذها رجل من
المسلمين من بعده فعمره و اءحياها فهو اءحق بها من الذى تركها فليود خراجها الى
الامام ؛
(355)
هر كس از مسلمان زمين مواتى را احيا كند و آن را آباد نگه دارد و خراج آن را به
امام از اهل بيت من بپردازد هر چه از آن سود مى برد مال اوست و اگر زمين را رها كند
يا به آن آسيب برساند مردى از مسلمين آن را پس از او بگيرد و آبادش سازد و در احياى
آن بكوشد به آن سزاوارتر است از كسى آن را رها كرده است و بايد خراج آن را به امام
بپردازد.
از همه آنچه گذشت مى توان نتيجه گرفت كه :
1- دولت بايد بر همه شكلهاى مالكيت نظارت داشته باشد.
2- دولت حق دارد مقدارى ماليات از زمينى كه در مالكيت اوست به عنوان خراج بگيرد.
3- حق حيازت و تملك در نوع سوم از مالكيت بسته به انجام مسئوليتى است كه فرد در
مقابل زمين دارد پس هر گاه از عهده مسئوليتش بر نيايد حقش ساقط مى شود.
4- دولت از راه نظارت بر مالكيت مى تواند سيستمى را براى احياى زمين و دريافت
ماليات ايجاد كند تا بتواند با پيامدهاى مثبت آن به اقتصاد بيمار جامعه خدمت كند و
سايه فقر را از جامعه اسلامى بزدايد.
راههاى پيشگيرى از فقر
انسان اگر هم غنى باشد فقر او را تهديد مى كند.
لا ينبغى للعبد اءن يثق بخصلتين العافية و الغنى بينا تراه
معافيا اذا سقم بينا تراه معافيا غينا اذا فقر ؛
آدمى را به دو خصلت اعتماد نشايد يكى تندرستى و يكى توانگرى چه بسا هنگامى كه او را
تندرست مى بينى بناگاه بيمار شود و هنگامى كه او را توانگر مى بينى بناگاه فقير
گردد.(356)
پيشگيرى از فقر بهتر از درمان آن است زيرا درمان نسبت به پيشگيرى تلاش بيشترى مى
طلبد در نهج البلاغه هم از درمان فقر سخن به ميان آمده و هم راه پيشگيرى نشان داده
شده است .
مهمترين راههاى پيشگيرى فقر عبارتند از:
1- صدقه دادن
2- امانتدارى
3- پرهيزگارى و استغفار
4- تواضع (فروتنى )و اخلاق پسنديده
5- درستكارى
6- مهاجرت و سفر
1- صدقه
صدقه مقدارى از مال است كه صرف فقرا و نيازمندان مى شود و گونه اى هميارى
اجتماعى است و داراى مزاياى بسيار از جمله اقتصادى و روحى است .
مزيت اقتصاديش اين است كه اين مال هر چند اندك هم باشد در حيات اقتصادى موثر است و
قدرت خريد قشرى از مردم را بالا مى برد و اين امر به نوبه خود در تقويت اقتصاد سهيم
است .
مزيت روحيش آن است كه حس مشاركت اجتماعى انسان را در اوج سرخوشى قرار مى دهد چون
بخشى از مالش را براى سير كردن شكمهاى گرسنه اى كه در انتظار دستهاى مهربانند صرف
كرده است .
و صدقه بنا به فرموده امام داروى شفابخش (دواءمنحج )(357)
است داروى اقتصادى روحى و اجتماعى است كه بسيارى از بيماريهاى اقتصادى روانى و روحى
جامعه و حتى بيماريهاى جسمى را شفا مى بخشد.چون درمان بيماريهاى جسمى نيز نياز به
تهيه دارو دارد.
جوامعى كه در آن صدقه جارى است جوامعى سالمند كه در آن از فقر و تنگدستى خبرى نيست
و بدبخت و بيچاره اى پيدا نمى شود زيرا صدقه روح انسان دوستى را در جامعه ريشه دار
مى كند و انسان وقتى وارد چنين جامعه اى مى شود گويى كه وارد خانه اى شده و در پيش
روى خود يك خانواده را مى بيند كه به يكديگر مهر مى ورزند و يكديگر را دوست دارند
امام على عليه السلام مى فرمايد:
الصدقة جنه عظيمة و حجاب للمومن من النار و وقاية للكافر من
تلف المال و يجعل له الخلف يدفع السقم عن بدنه و ماله فى الاخرة من نصيب
(358)
صدقه سپر بزرگى است مؤ من را از آتش جهنم نگاه مى دارد از تلف شدن مال كافر جلوگيرى
مى كند و مالش را به زودى جبران مى كند و بلا را از بدنش دور مى كند و در آخرت او
كافر را بهره و نصيبى نباشد.
از اينرو صدقه دادن مطلوب است حتى توسط خود فقيران امام عليه السلام مى فرمايد:اذا
اءملقتم فتاجروا الله بالصدقة ؛
(359) هر گاه تنگدست شديد با دادن صدقه با خداى تعالى سودا كنيد
صدقه اى كه فقير مى پردازد از دردهايش مى كاهد زيرا اين كار به او مى فهماند كه
كسانى فقيرتر و ضعيفتر از او نيز هستند.
و مال هر چند كم باشد وجودش در بازار تاءثير زيادى بر حيات اقتصادى خواهد داشت امام
على عليه السلام مى فرمايد:
لا تستح من اعطاء القليل فان الحرمان اءقل منه ؛
(360) از بخشش اندك شرمنده مباش زيرا نوميد ساختن اندكتر از آن است
.
مال چه كم باشد يا زياد موجب رونق بازار مى گردد و همچون دارويى نيرو بخش بدن را
فعال مى كند و آن را براى مقابله با بيماريها توانا مى سازد و از آنجا كه روزى از
جانب خدواند تبارك و تعالى است پس هر گاه بندگان به يكديگر مهر بورزند خداوند نيز
آنان را مورد لطف و مرحمت خويش قرار مى دهد و خداوند بخشنده به بخشندگان رحمت آورد.
من فى الارض يرحمكم من فى السماء؛ به اهل زمين رحمت آوريد تا آنكه در آسمان است
شما را رحمت كند و رحمت الهى به صورت باران فرو مى ريزد و زمين مرده را جان مى بخشد
و از آن كشت و زرع مى رويد و مصداق اين فرمايش امام است كه فرمود:استنزلوا الرزق
بالصدقه
(361) روزى را به صدقه دادن فرود آوريد.
زندگى محل داد و ستد و مبادله است بايد ببخشى تا به تو ببخشند و نبايد هميشه منتظر
بخشش ديگران شد پس بايد بخشش كرد سپس انتظار كمك و بخشش از ديگران داشت و اگر بخشش
كم بود اهميتى ندارد زيرا هر كس مالى را در راه خدا مى بخشد هر چند اندك باشد
خداى تعالى پاداش او را فراوان خواهد داد و آيا بخشنده تر از خداوند كسى هست كه بى
منت ببخشد خداوندى كه گسترده رحمت و كرمش همه جا حتى دورترين نقطه درياها و
اقيانوسها را فرا گرفته است .
2- امانتدارى
امانتدارى ارزشى حياتى است كه اعتماد متقابل را در جامعه ريشه دار مى كند و
داراى ارزش اقتصادى نيز هست انسان امانتدار در جامعه محبوب است و همه دوست دارند در
كارها با او مشاركت داشته باشند زيرا هيچگاه به مال و ناموسشان خيانت نمى
كند.خيانتكاران در جامعه اى كه روح امانتدارى بر آن حاكم است جايى ندارد زيرا
بعنوان يك نقطه ضعف در جامعه محسوب مى شود در حالى كه انسان امانتدار بدنه اصلى
جامعه با ايمان است و به سبب برخوردارى از روحيه امانتدارى به مراتب گوناگونى در
زندگى دست مى يابد امام على عليه السلام مى فرمايد:
اداء الامانة مفتاح الرزق ؛
(362) امانتدارى كليد روزى است و نيز مى فرمايد:
و الامانة تجر الرزق و الخيانة تجر الفقر ؛
(363) امانتدارى روزى به دنبال دارد و خيانت مايه فقر و تنگدستى است
به راستى امانتدارى كليد روزى است زيرا هر كس كه امانتدار نباشد درهاى زندگى به
رويش گشوده نمى شود و از همه جا طرد خواهد شد.
3- پرهيز گارى و استغفار
گناه مانعى است كه جامعه را از پيشرفت و ترقى باز مى دارد جامعه سالم و پاك
جامعه اى است كه افراد آن پاك باشند و دامنشان به هيچ گناهى آلوده نباشد اگر انسان
خود را از گناهان پاك كند محيط وى نيز از گناه پاك مى گردد و اگر همه افراد جامعه
چنين جامعه اى به سلامت و به دور از هر گونه كجرويى به پيش خواهد رفت گناه همانطور
مانع جامعه از پيشرفت و ترقى و رسيدن به درجات كمال انسانى مى گردد مانع حركت
اقتصادى جامعه نيز مى باشد.
گناهى كه از پيروى خواهشهاى نفسانى ناشى مى شود و در برابر عقل مى ايستد بخشى از
قواى انسان را از كار مى اندازد و او را به ورطه شهوتها و خواهشها در مى افكند و از
اينجا مراحل انحطاط و سقوط انسان آغاز مى شود نيرو و اموالش به هدر مى رود بنابراين
گناه اولين مانع رزق و روزى است زيرا توانمنديهاى انسان را نابود مى كند و او را از
مسير درست كمال منحرف مى سازد امام مى فرمايد:
ان الرجل ليحرم الرزق بالذنب يصيبه ؛
(364) انسان با گناهى كه مرتكب مى شود از روزى محروم مى گردد.
و انسان تنها با استغفار و توبه مى تواند از اين بند آزاد گردد.استغفار پشتوانه اى
است كه انسان مى تواند به وسيله آن قيد و بندهايى را كه تواناييهاى خلاق او را به
بند كشيده است بشكند تا از اين راه نيروى خود را فعال سازد و با هميارى دستهاى
خير،در سازندگى جامعه سهيم باشد امام على عليه السلام مى فرمايد:
توقوا الذنوب فما بلية و لا نقص رزق الا بذنب حتى الخدش و
النكبة و المصيبة ؛
(365) از گناهان دورى كنيد هر گرفتارى و نقصان روزى از گناهست حتى
خراش پيشامد ناگوار و مصيبت .
ونيز مى فرمايد:
و قد جعل الله سبحانه الاستغفار سببا لدرور الرزق ؛ و
خداوند استغفار(امرزش خواستن )را سبب فراوانى روزى قرار داده است .(366)
و منسوب به اوست كه فرمود:
استغفر الله مما اءملك و اءستصلحه فيما لا اءملك ؛
از آنچه كه در اختيار دارم از خداوند آمرزش مى طلبم و از آنچه در اختيار ندارم و
اصلاح مى خواهم .(367)
مال وسيله اى براى خير و شر است و اگر مسلمان خود را به ايمان واقعى عليه گناهان
مسلح كند مالش نيز در راه خير و صلاح او و جامعه قرار مى گيرد اما اگر از خواهش نفس
پيروى كند ناگزير به فقر و تنگدستى دچار گردد و مالش از مسير خير خارج شود و به
مرور زمان ارزش خود را از دست مى دهد و از بين مى رود.
بنابر اين فقر عذابى حتمى است كه در دنيا دامنگير ثروتمندان گستاخ مى گردد پيش از
آنكه به عذاب آخرت گرفتار آيند امام مى فرمايد:
خير الدنيا و الاخرة فى خصلتين الغنى و التقى و شر الدنيا و
الاخرة فى خصلتين الفقر و الفجور ؛
خير دنيا و آخرت در دو چيز است ؛ ثروتمندى و پرهيز گارى و شر دنيا و آخرت در فقر و
بى بند و بارى است .(368)
4- فروتنى و اخلاق پسنديده
اخلاق خوب و پسنديده و به ويژه فروتنى درهاى جامعه را به روى انسان مى گشايد
و فرد موفق در جامعه كسى است كه رمز گشايش اين درها كه اخلاق نيكو و به ويژه فروتنى
و تواضع است داشته باشد در فعاليت اقتصادى انسان به اخلاق بيش از هر چيز ديگر
نيازمند است زيرا به وسيله اخلاق خوش همه را به خود جذب مى كند به همين سبب مى
بينيم كه تاجرى موفق است كه داراى فضايل اخلاقى باشد و فروشنده خوش اخلاق مى تواند
مشتريهاى بيشترى را جلب كند و اين ضابطه قطعى در همه جوامع است و در دوايت آمده است
:
ان لم تسعوا الناس باءموالكم فسعوهم باءخلاقكم ؛ اگر
نمى توانيد با اموالتان به مردم كمك كنيد با اخلاق خوش با آنان رفتار كنيد.
بنابر اين اخلاق سرمايه فقير براى كسب ثروت اجتماعى است و راهى براى دستيابى به
ثروت اقتصادى است امام على عليه السلام مى فرمايد:
سعة الاخلاق كيمياء الارزاق ؛ اكسير روزى در خوش اخلاقى است .(369)
همچنين در جاى ديگر تبيين مى كند كه در اخلاق اقتصادى چگونه باشيم تا گرفتار فقر و
تنگدستى نگرديم ؛ مى فرمايد:
بالرفق تنال الحاجة و بحسن التاءنى تسهل المطالب ؛ با
خلق و خوى نرم نيازها برآورده گردد و با بردبارى نيكو خواسته ها آسان بدست آيد.(370)
ولى انسان از نظر اقتصادى چگونه پيشرفت مى كند طبيعتا يكى از عوامل پيشرفت اخلاق
خوب است امام عليه السلام مى فرمايد:
من لان عوده كثفت اءعضانه ؛ آنكس كه چوبش نرم و تازه است داراى خلق و خوى نرم و خوش
است شاخ و برگش فراوان بود.(371)
تواضع اداى احترام و ارزشگذارى به ديگران است و انسان به هر كس كه احترامش كند و
ارج بگذارد به او علاقمند مى شود و جذب او مى كرد و بر عكس از كسانى كه تكبر بورزند
و بى احترامى كنند دورى مى كند.
به كمك تواضع انسان به نعمت و آسايش در روزى دست مى يابد تواضع كليد خير است و با
تواضع مى توان به قلبها نفوذ كرد امام مى فرمايد:
و بالتواضع تتم النعمة ؛ با تواضع نعمتها به كمال رسد.(372)
|