انديشه‏هاى اقتصادى در نهج البلاغه

دكتر سيد محسن حائرى‏
ترجمه: عبدالعلى آل بويه لنگرودى

- ۶ -


درس تربيتى
اميرالمومنين على عليه السلام از مزبله اى كه در آن ته مانده غذاها را مى ريختند گذشت و آن را تصوير گويايى از حالت بعضى افراد دانست به اصحاب خود رو كرد و فرمود:هذا بخل به الباخلون ؛ اين چيزى است كه بخيلان از انفاقش خوددارى كردند در روايتى ديگر آمده است :
هذا ما كنتم تتنافسون فيه بالا مس ؛ اينها چيزهايى هستند كه ديروز براى به دست آوردنشان با هم رقابت مى كرديد (251)
پس اگر انسان در اين سخن حكمت آميز امام بيانديشد و در زندگى خود با تدبير حركت كند چيزى اضافى و دور ريختنى برايش نمى ماند زيرا آنچه افزون از نياز اوست نصيب نيازمندان ديگر مى گردد.
برابرى بخل با كفر
هنگامى كه توانگران و ثروتمندان بر مال و ثروت بخل بورزند و از انفاق آن خوددارى كنند ثروتشان روى هم انباشته مى گردد و نقدينگى در بازار به صفر مى رسد و فقير و نيازمند پولى نمى يابد تا بدان براى خود و فرزاندانش ‍ غذايى تهيه كند و براى به دست آوردن پول مجبور مى شود كه مرتكب گناه شود آخرتش را به دنيايش بفروشد و اين مفهوم گفتار امام عليه السلام است كه مى فرمايد:
و اذا بخل الغنى بمعروفه باع الفقير آخرته بدنياه (252)
هر گاه توانگر از بخشيدن مال خود بخل ورزد فقير آخرتش را به دنيا خواهد فروخت .
بخيلشايسته زمامدارى نيست
وقتى ثروتها نزد تنگ چشمان و بخيلان انباشته مى گردد جامعه عنصر مهمى از عناصر اقتصاد را از دست مى دهد به همين سبب امام مى فرمايد:
و قد علمتم انه لا ينبغى اءن يكون الوالى على الفروج و الدماء و المغانم و الاحكام و امامة المسلمين البخيل فتكون فى اءموالهم نهمته (253)؛
شما دانسته ايد كه سزاوار نيست كسى كه بر ناموسها و جانها و غنيمتها و احكام مسلمين ولايت دارد و پيشوايى مسلمانان بر عهده اوست مردى بخيل و تنگ چشم باشد تا در خوردن اموالشان حريص ‍ شود.
ششم :تبذير به معنى مصرف كردن و هدر دادن ثروت است و نوعى كجرويى و انحراف است كه اسلام با آن به شدت مبارزه مى كند و مبذرين را برادران شياطين مى داند زيرا خطر مبذر براى جامعه كمتر از بخيل نيست چه اگر بخيل اموال را جمع مى كند و آن را به جريان نمى اندازد و مبذر نيز اموال را در جاهاى بيهوده مصرف مى كند.
1- تبذير به چه معناست .
امام اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايد:
اءلا و ان اعطاء المال فى غير حقه تبذير و اسراف ؛ (254)
بخشيدن مال به كسى كه حق او نباشد خود گونه اى تبذير و اسراف است .
بنابراين ثروت بايد بر اساس ظابطه و قاعده اى مصرف شود پس اگر از اين ظابطه ها تجاوز كند اسراف و تبذير است .
2- چرا انسان دارائيش را بر باد مى دهد.
علل و انگيزه هاى تبذير به ريشه هايى شخصيتى و اجتماعى غير منطقى بر مى گردد كسى كه از راه ثروت مى خواهد شهرتى كسب كند مسلما از همين راه تبذير و ثروت آن را به دست مى آورد.
امام على عليه السلام در ادامه سخنانش مى فرمايد:
هو التبذير يرفع صاحبه فى الدنيا و يضعه فى الاخرة و يكرمه فى الناس و يهينه عندالله و لم يضع امروماله فى غير حقه و عند غير اءهله حرمه الله شكرهم و كان لغيره و دهم فان زلت به النعل يوما فاحتاج الى معونتهم فشره خدينٍ و اءلام خليلٍ.(255)
تبذير بخشنده را در اين جهان بر مى افرازد و در آن دنيا پست مى سازد و تدر ميان مردم مكرمش مى دارد و در نزد خدا خوار مى گرداند هر كس دارايى خود را بيجا صرف كند و به نااهلش ببخشد خداوند از سپاسگذارى آنها محرومش گرداند آنان به جاى او ديگرى را به دوستى خواهند گرفت و اگر روزى او را حادثه اى پيش آمد و به ياريشان نياز افتد آنها را بدترين ياران و ولئيم ترين كسان خود خواهد يافت .
يكى از موارد و مصدايق تبذير خزينه هاى اضافى در بر گزارى انتخابات است كشور ايالات متحده امريكا براى جمع آراء در انتخابات رياست جمهورى حدود ميليارد دلار هزينه كرد كه اين مبلغ براى سير كردن گرسنگان پنج قاره كافى است و آمارها نشان مى دهد كه امريكائيها تنها براى گربه هايشان هزينه اى معادل خوراك 20 ميليون انسان صرف مى كنند و اگر هزينه اى را كه در امريكا تنها صرف سگهاى ناز پرورده مى شود در نظر بگيريم برابر با تغذيه صد ميليون انسان است و اگر بيشتر دقت كنيم در مى يابيم كه آنچه را كه بشريت براى سلاحهاى مرگبار كه چيزى جز ويرانى و خرابى به دنبال ندارد هزينه مى كند براى زدودن فقر از روى كره زمين كافى است هزينه هاى تسليحاتى در جهان به 790 هزار ميليون دلار مى رسد كه اگر اين مبلغ بر سرانه ساكنين كره زمين تقسيم شود به هر نفر 100 لير و 10 جنيه خواهد رسيد.(256)
و اگر بخواهيم تنها در هزينه هاى نظامى كنجكاوى كنيم خواهيم ديد كه با قيمت يك هواپيماى جنگى مى توان 40هزار داروخانه در روستاهاى دور دست احداث كرد.(257)
و در يك چشم به هم زدن رژيم صهيونيستى در جنگ حزيران 1976 بيشتر از 700 هواپيماى جنگى مصر را كه در فرودگاه قاهره در آشيانه خود بودند نابود كرد و چه بسيار است خسارتها و زيانهايى كه ملتها به دست حكامشان متحمل مى شوند ارزش يك زير دريايى برابر با آموزش 160 ميليون انسان زير 15 سال به سبب سوء تغذيه و عدم رعايت بهداشت جان خود را از دست مى دهند.(258)
پس مسئول كيست ؟آيا اينها تبذير به حساب نمى آيد؟تبذيرى كه با هزار و يك دليل توجيه مى شود و هيچكدام قانع كننده نيست .
چنانكه روشن است تبذير يك چيز و كرم و بخشش چيز ديگرى است كريم جايى كه بايدببخشد مى بخشد در حالى كه مبذر كسى است كه بدون فكر و هدف هزينه مى كند بايدببخشد مى بخشد در حالى كه مبذر كسى است كه بدون فكر و هدف هزينه مى كنداميرالمومنين على عليه السلام مى فرمايد:كن سمحا و لا تكن مبذرا؛ بخشنده باش اسرافكارمباش امام از ما خواسته است كه در زندگيمان اقتصاد( ميانه روى )كه حد وسط بين تبذيرو اسراف است در پيش گيريم مى فرمايد:
فدع الاسراف مقتصدا و اذكره فى اليوم غداء و اءمسك من المال بقدر ضرورتك و قدم الفضل ليوم حاجتك ؛ از زياده روى بپرهيزيد و ميانه روى پيشه كن امروز به فكر فردايت باش از مال به قدر نيازت نگهدار و آنچه افزون آيد پيشاپيش براى روزى كه بدان نيازمند گردى روانه دار.
راهها دورى از تبذير عبارت است از:
1- اينكه انسان تنها به روزى كه در آن زندگى مى كند نينديشد.
2- مالش را به ميزان نيازش مصرف كند.
3- باقيمانده مالش براى روز نياز نه به نيت ثروت اندوزى بلكه به قصد هزينه و مصرف پس انداز كند و هميشه انسان بايد مقدارى مال را به صورت ذخيره داشته باشد.
هفتم :احتكارء انباركردن كالا كه به اميد بالا رفتن قيمت ها معمولا در اوضاع نابسامان اقتصادى به سبب عواملى نظير جنگ شيوع بيمارى و غيره انجام مى گيرد.
احتكار فقيران را به نيستى مى كشاند و باعث مى گردد كه روز بروز نيازشان بيشتر شود زيرا شخص فقير نمى تواند هزينه كالاهاى گرانقيمت را بپردازد و به همين سبب امام عليه السلام احتكار را به سبب پيامدهاى ناخوشايندش ‍ براى جامعه تحريم كرده است و به والى خود در مصر فرمان مى دهد و روى آن پافشارى مى كند كه احتكار را از ريشه بركنند به او مى فرمايد:
فامنع عن الاحتكار فان رسول الله منع منه ؛ (259) پس از احتكار منع كن كه رسول الله صلى الله عليه و آله از آن منع كرده است .
زيرا بازار را از آنچه كه مردم بدان نيازمندند خالى مى كند و نوعى سوء استفاده از اوضاع و شرايط سخت است كه افزايش قيمت ها را بدنبال دارد و قشر آسيب پذير جامعه را كه قدرت خريد ندارند زير پا له مى كند.
هشتم :رهبانيت و گوشه نشينى اسلام دينى واقع گرا است و مى خواهد ميان كارهاى دنيا و آخرت و خواسته هاى دين و خواهشهاى نفس تعادل و توازن ايجاد كند به همين سبب رهبانيت صوفيگرى گوشه نشينى عبادت كردن صرف را بر نمى تابد و آن را مخل تعادل و توازن مى داند.
قال العلاء بن زياد الحارثى للامام على عليه السلام :يا اميرالمومنين اءشوك اليك اءخى عاصم بن زياد قال :و ماله ؟قال :لبس للعباده و تخلى عن الدنيا قال :على به فلما جاء قال :يا عدى نفسه لقد استهام بك الخبيث اءما رحمت اءهلك و ولدك ؟اءترى الله اءحل لك الطيبات و هو يكره اءن تاءخذها؟اءنت اءهون على الله من ذالك !(260)
علاءبن زياد حارثى به امام على عليه السلام عرض كرد:يا اميرالمومنين از برادرم عاصم بن زياد به تو شكايت مى كند امام فرمود:او را چه مى شود؟علاء گفت :جامه پشمين پوشيده و از دنيا بريده است امام فرمود:او را نزد من بياوريد؟چون بياوردندش فرمود اى دشمن حقير خويش شيطان ناپاك خواهد كه تو را گمراه كند.آيا به زن و فرزندت ترحم نمى كنى ؟پندارى كه خدا چيزهاى نيكو و پاكيزه را بر تو حلال كرده ولى نمى خواهد كه از آنها بهره مند گردى ؟در نزد خدا از آنچه پندارى پست تر هستى .
امام على عليه السلام او را اينگونه مورد خطاب قرار مى دهد:اى دشمن حقير خويش ؛ نه به خاطر گناهى كه از او سرزده است بلكه به خاطر گوشه نشينى و ترك دنيا و از اينكه همه وقت خود را صرف عبادت كرده و مقدسترين چيزها يعنى كار و بلاش براى تاءمين معاش خانواده را رها كرده است در اينجا نتيجه مى گيريم كه در اسلام رهبانيت گوشه نشينى نيست و اين نگرش و برخورد امام دروغهاى دشمنان را كه دين را افيون ملتها مى دانند خنثى مى كند آنان در اين باره مى گويند كه دين بشريت را تخدير مى كند و او را مجبور مى سازد كه آنچه قسمت اوست بپذيرد و بهشت را به او وعده مى دهد اين دشمنان از بعضى از گفتارهاى دينى كه انسان را دعوت مى كند كه دنيا را رها سازد و همه هم و غم خود را صرف آن نكند و از آن مى خواهد كه دشواريها را تحمل كند سوء استفاده مى كنند در حالى كه اين گفتارها درست و بجاست و هيچ تناقضى با گفتارهاى ديگر كه انسان را به جديت و تلاش فرامى خواند ندارد.
فقرزدايى
پيش از اين درباره علل و انگيزه هاى فقر بر اساس سخنان گهربار اميرالمومنين على عليه السلام سخن گفتيم بدون ترديد راه مبارزه با اين پديده از بين بردن علل و انگيزه هاى آن است و با الهام از فرموده هاى امام عليه السلام مى توان عوامل ديگرى را بيان كرد كه براى محو و نابودى فقر موثر است اين عوامل را مى توان به دودسته تقسيم كرد:1- رهنمودهاى اخلاقى 2- برنامه هاى اقتصادى
اول :رهنمودهاى اخلاقى كه خود به دو دسته تقسيم مى شود:
اول :سفارشهايى به فقرا
1- قناعت :
يعنى به بيش از مقدار نيازش طمع نورزد پس اگر مقدارى غذا نيازش را بر طرف مى كند و مى تواند آن را به دست آورد به همان بسنده كند و طمع ورزيدن به بيش از مقدار نياز خود نوعى فقر است امام على عليه السلام مى فرمايد:
مجاوزتك ما يكفيك فقر لا منتهى له ،(261)از اندازه و مقدار نياز گذشتن فقرى بى پايان است طمع ورزيدن به بيش از مقدار نياز در انسان احساس نياز ايجاد مى كند و از آنجا كه نمى تواند به اين احساس پاسخ مثبت دهد در شمار فقيران قرار مى گيرد در حالى كه اگر انسان به ميزان نيازهاى ضروريش ‍ اكتفا كند اين امر او را از آنچه در دست ديگران است بى نياز مى سازد و اين همان قناعت است كه اميرالمومنين عليه السلام درباره آن مى فرمايد:القناعة كنز لا ينفد؛ (262) قناعت گنجى است پايان ناپذير.
و يا مال لا ينفذ ثروتى است كه از ميان نرود و كفى بالقناعة ملكا(263) قناعت گونه اى پادشاهى است و سئل عليه السلام عن قول الله عزوجل فلنحيينه حياةً طيبةً فقال :(264) هى القناعة (265)
هنگامى كه از امام عليه السلام درباره اين سخن خداى عزوجل پرسيدند: زندگى خوش و پاكيزه اى به او خواهيم داد فرمود:اين زندگى خوش و پاكيزه قناعت است .
2- صبر و تحمل :
فقير و تنگدست صبور و بردبار عنصر مثبتى در جامعه به شمار مى آيد زيرا وى با صبر و تحمل خود مى تواند جهت زندگى اش را از فقر به غنى تغيير دهد و هنگامى كه صبور باشد بر اراده خود مسلط است و قادر خواهد بود از فرصتها استفاده كند و وضعيت زندگيش را بهبود بخشد و زندگى همه اش ‍ فرصت است امام على عليه السلام مى فرمايد:
احتمال الفقر اءحسن من احتمال الذل (266)؛ بار فقر كشيدن بهتر از تن به خوارى دادن است
3- استقامت و پايدارى :
بسيار اتفاق مى افتد كه فقر و تنگدستى انسان را از مسير اصلى بيرون مى برد چون تحمل فشارهاى زندگى را ندارد منحرف مى شود و فقر او را تا مرز كفر پيش مى برد و از اينجاست كه امام عليه السلام به فقراء و تنگدستان سفارش ‍ مى كند؛
لا يكن فقرك كفرا؛ تنگدستى تو تو را به كفر نكشاند.
4- عفت و پاكدامنى :
يعنى اينكه انسان آبرويش را با خواهش از مردم نريزد وگرنه به آن خو مى گيرد و اينكار او را از حركت به سوى بهتر شدن باز مى دارد اميرالمومنين مى فرمايد:
العفاف زينة الفقر؛ (267) پاكدامنى زيور بينوايى است و نيز در توصيف پارسايان مى فرمايد:و حاجتهم خفيفة و اءنفسهم عفيفة ؛ (268) و نيازهايشان اندك است و نفسهايشان به زيور عفت آراسته است عفت و پاكدامنى نمى گذارد كه فقير گناهى مرتكب شود و دست به سرقت بزند و بر اموال مردم دست ببرد در اين باره مى فرمايد:
فرض الله ...مجانبة السرقة يجابا للعفة ؛ (269) خداوند اجتناب از دزدى را براى عفت مردم واجب نمود.
امام عليه السلام فقير را وا مى دارد تا از تكرار خواهش و درخواست مكرر از مردم بپرهيزيد چون با اينكار ممكن است از بخشش و فضل مردم محروم گردد و اگر روزى ثروتمند هم شود اينكار آثار روحى و اجتماعى بدى در او به جاى خواهد گذاشت امام عليه السلام مى فرمايد:لا تاءلف المساءله فياءلفك المنع ؛ (270) با خواهش خو مگير كه محروميت از بخشش با تو خو مى گيرد.
5- نكوهش و مذمت دنيا:
دوستى دنيا و در پى دنيا رفتن فقير را به فقرش حساس مى كند و بدون آن فقير قانع و راضى است از اميرالمومنين عليه السلام سخنان زيادى در اين زمينه روايت شده است :
فلتكن الدنيا فى اءعينكم اءصغر من حثالة القرظ ؛ (271) بايد كه دنيا در نظرتان بى مقدارتر باشد از ريزه هاى قرظ (272) و لبسس المتجر اءن ترى الدنيا لنفسك ثمنا؛ چه بد معامله اى است كه خود را به دنيا بفروشى .
فكونوا من اءبناء الاخرة و لا تكونوا من انباء الدنيا ؛ شما فرزندان آخرت باشيد نه فرزندان دنيا(273)
اءوصيكم بالرفض لهذه الدنيا التاركة لكم ؛ شما را وصيت مى كنم كه اين دنيا را ترك گوييد (274)
ايها الناس اءنظروا الى الدنيا نظر الزاهدين فيها ؛ به دنيا به همان چشم بنگريد كه زاهدان و روى بر تافتگان از آن در آن مى نگرند.(275)
واحذركم الدنيا فانها منزل قلعةٍ؛ شما را از دنيا بر حذر مى دارم كه سرايى است ناپايدار (276)
ثم ان الدنيا دارفناء و غير و عبر؛ دنيا سراى فنا رنج و دگرگونيها و عبرتهاست (277)
اءن كاب الدنيا لوجهها؛ من دنيا را به دور افكندم .(278)
انما اءنتم فى هذه الدنيا غرض تنتضل فيه المنايا ؛ شما در اين دنيا به مثابه آماج هستيد و مرگها تيرهاى خود شما مى افكنند.(279)
و ان السعداء بالدنيا غدا هم الهاربون منها اليوم ؛ فرداى قيامت نيكبختان دنيا كسانى هستند كه امروز از آن گريزانند.(280)
فاحذروا الدنيا فانها غدارةٌ خدوع ؛ دنيا مغرور كننده و فريبنده و نيرنگ باز است (281)
و الا تبغيا الدنيا و ان بغتكما؛ در طلب دنيا مباشيد هر چند دنيا شمارا طلب كند (282)
و من زهد فى الدنيا استهان بالمصيبات هر كس در دنيا پارسايى گزينه تحمل مصيبتها بروى آسان شود.(283)
اءهل الدنيا كركب يسار بهم و هم نيام ؛ اهل دنيا چون كارواينانى هستند كه مى برندشان و آنها در خواب اند.(284)
مثل الدنيا كمثل الحية ؛ دنيا همانند مار است .(285)
من اءصبح على الدنيا حزينا اءصبح لقضاء الله ساخطا ،هر كه براى دنيا غمگين گردد بر قضاى خداوندى خشم گرفته است (286)
فمن طلب الدنيا طلبه الموت ، هر كه دنيا را طلب كند مرگ در طلب اوست .(287)
مقصود از نكوهش دنيا دلبستگى و توجه كامل به آن و غفلت از آخرت است و كسى سزاوار اين نكوهش است كه همه هم و غم خود را صرف دنيا كند ولى دنياى واقعى كه منظور امامان عليهم السلام است دنياى تلاش و كار و دنياى عمل صالح است .
و امام عليه السلام وقتى كه شنيد مردى دنيا را نكوهش مى كند به او فرمود:
ان الدنيا دار صدق لمن صدقها و دار عافية لمن فهم عنها و دار غنى لمن تزود منها و دار موعظة لمن العظ بها ؛ دنيا براى كسى كه گفتارش را راست انگارد سراى راستى است و براى كسى كه حقيقت آن را دريابد سراى عافيت است و براى كسى كه از آن براى آخرتش توشه برگيرد سراى توانگريست و براى كسى كه از آن پندپذيرد سراى اندرز و موعظه است .(288)
بدين ترتيب اسلام از مسلمان مى خواهد كه براى دنيا تلاش كند زحمت بكشد و خستگى را تحمل كند ولى دنيا مرا همه هم خود قرار ندهد و شعار شخص مسلمان بايد اين فرموده امام عليه السلام باشد كه فرمود:
لا تطلب الحياة لتاءكل بل اطلب الاءكل لتحيا (289)
زندگى را براى خوردن مطلب بلكه بخور تا زندگى كنى .
پس دنيا وسيله است نه هدف و هدف رضايت و خشنودى خداوند سبحان است امام مى فرمايد:
الدنيا مطية المومن عليها يرتحل الى ربه فاءصلحوا مطاياكم بلغكم الى ربكم (290) دنيا مركب مؤ من است با آن به سوى پروردگارش سفر مى كند پس ‍ مركبهايتان را اصلاح كنيد تا شما را به پروردگارتان برساند.
امام عليه السلام نيز خود زحمت مى كشيد و تلاش مى كرد و از اين راه مال به دست مى آورد و سرمايه شخصى امام بسيار بود و روايت شده است كه ايشان با اموال خود هزار بنده را خريد و در راه خدا آزادشان ساخت .(291)
اين دليلى بر حجم ثروت و بى نيازى ايشان است و ايشان اين ثروت را از كسى به عنوان هديه نگرفته است بلكه همه با دسترنج و عرق پيشانى فراهم آورده ولى عليرغم اين ثروت زياد امام عليه السلام چنانكه خود مى فرمايد از پوشاك دنيا به دو جامه كهنه و از خوراك دنيا به دو قرص نان اكتفا كرد.(292) و چون فقرا مى زيست و گويى كه خود يكى از آنان است و بدين ترتيب دنيا در نظر امام عليه السلام وسيله بود و نه هدف .
دوم :سفارش به ثروتمندان
ثروتمندان كسانى اند كه در آن سوى مشكل فقر هستند به همين سبب اميرالمومنين على عليه السلام به آنان پند و و اندرز مى دهد به اميد آنكه از بار فقر برادران نيازمند خود بكاهند از مهمترين سخنانى كه امام عليه السلام خطاب به ثروتمندان مى فرمايد عبارت است از:
1- برترى نفروختن بر نيازمندان ،يعنى آنكه ثروتمند خود را بزرگتر از فقير نبيند از امام عليه السلام درباره امورى پرسيدند كه زودتر عقوبت را فراهم آورد امام فرمود:
استطالة الغنى على الفقير؛ برترى فروختن ثروتمند بر نيازمند (293) برترى فروختن با توجه به مفاهيم تكبر و بزرگ بينى كه در خود دارد سرآغاز پيدايش نظام طبقاتى در جامعه است نظام طبقاتى زلزله اى است كه جامعه را مى لرزاند و آن را به بيمارى هاى بيشمار دچار مى سازد.
2- ترحم به فقرا و نيازمندان
امام على عليه السلام مى فرمايد:ارحم الفقراء لقلة صبرهم ،(294) با فقيران به خاطر كمى صبر و بردباريشان مهربانى كن .
شخص نيازمند كم صبر است يعنى وقتى كه نيازمند است پس طبيعى است كه كم صبر باشد و از ثروتمندان خواسته شده كه به فقرا به ديده دلسوزى و مهربانى نگاه كنند و راه را براى بر آوردن نيازشان فراهم مى سازند.
3- شتافتن در برآوردن نياز فقرا و با خوشرويى و فروتنى با آنان برخورد كردن در اين باره امام مى فرمايد:
الق الناس عند حاجتهم اليك بالبشر و التواضع فان نابتك نائبه و حالت بك حال لقيتهم و قد اءمنت ذلة التنصل اليهم و التواضع .(295)
با مردم به هنگام نيازشان با خوشرويى و فروتنى برخورد كن پس اگر گرفتار مصيبتى شوى و حالت دگرگون شود با آنان برخورد كنى و از خوارى و فروتنى در امان خواهى بود.
هيچ صفتى بالاتر و بهتر از اين نيست كه ثروتمند با فقير در راه خدا فروتنى كند امام مى فرمايد:
ما اءحسن تواضع الاغنياء للفقرا طلبا لما عندالله ؛ چه نيكوست فروتنى توانگران در برابر بينوايان براى بدست آوردن خشنودى خداوند.(296)
4- ثروتمندى موجب طغيان و سركشى نگردد،زيرا يكى از انگيزه هاى تكبر فخر فروشى بر مردم است اميرالمومنين فرموده است :لا يكن غناك طغيانا،(297) ثروتمندى تو موجب سركشى نگردد.
5- سپاسگزار خداوند باشد،زيرا ثروتى كه بدست آورده از جانب خداوند است و بر اوست كه از خدايى كه او را روزى داده است سپاسگزارى كند زيرا خداوند مى تواند روزيش را قطع كند.
الشكر زينة الغنى ؛ سپاسگزارى زيور توانگرى است .(298)
و شكر راه افزايش ثروت و به تبع آن راه افزايش بهره مندى است امام على عليه السلام مى فرمايد:
ما اءنعم الله على عبد نعمة فشكرها بقلبه الا استوجب المزيد عليها قبل ظهورها على لسانه ؛ (299)
خداوند نعمتى بر بنده اى روزى نكند كه شكرش را با قلبش بجاى آورد مگر اينكه نعمتش را پيش از جارى شدن شكر بر زبانش چند برابر سازد.
6- سخاوت ،آن است كه به ديگران پيش از آنگه سوال كنند ببخشى امام اميرالمومنين على عليه السلام مى فرمايد:
السخاء ما كان ابتداء فاما ما كان عن مساءلة فحياء و تذمم ،سخاوت هنگامى است كه بخشش بدون سوال بود و پس از سوال يا از شرم است و يا از بيم بدگويى مردم .(300)
آنان كه دست به بخشش مى زنند همان سخاوتمندانند كه اگر مالى در اختيار داشته باشند انفاق كنند و چون انفاق كنند خير و بركت ها همه جا پراكنده شود و اموالشان چون سرزمين حاصلخيزيست كه مى تواند موجب رشد پيشرفت و ترقى گردد امام على عليه السلام مى فرمايد:
اجتماع المال عند الاسخياء اءحد الخصبين ؛ (301) تجمع ثروت نزد سخاوتمندان يكى از دو عامل حصلخيزى است در اينجا امام ديدگاه خود را نسبت به تجمع مال تغيير مى دهد و برخورد ايشان با اين مساءله برخوردى دور انديشانه است لذا مى بينيم كه نظرشان در مورد مال هنگامى كه در اختيار سخاوتمند است تغيير مى كند چون مال بدون هيچ چشمداشت و بلاعوض انفاق مى كنند و اين انفاق چرخ اقتصاد را به حركت در مى آورد.
و طبيعى است كه سخاوتمندان بزرگان و پيشوايان مردم باشند و مردم از همه جا گرداگرد آنان جمع گردند و امام در اين باره مى فرمايد:
سادة الناس فى الدنيا الاسخياء؛ سخاتمندان در دنيا زعماى مردمند.(302)
7- مروت و جوانمردى ،انگيزه درونى و وجدانى است كه انسان را وامى دارد تا با ديگران به انصاف عمل كند و با آنان رفتارى انسانى و عادلانه داشته باشد و اين صفت و ويژگى ضرورى است كه نمى توان آن را به خصوص درباره توانگرانى كه چرخ زندگى هزاران كارگر و خانواده اشان به آن بستگى دارد فراموش كرد.
امام على عليه السلام مى فرمايد:
المروءة بلامال كالاسد الذى يهاب و لم يفترس و المال بلامروءة كالكلب العقور الذى يجتنب عقرا ولم يعقر ؛ جوانمردى بدون ثروت همچون شيرى است كه از او بترسند ولى ندرد و ثروت بدون جوانمردى مانند سگى گزنده است كه از گزيدن دورى مى كند و نمى گزد.(303)
سوم اقدامات اقتصادى
عبارت است از اقداماتى كه شخص مى تواند با نگاهى دقيق زمينه هاى آن را در جامعه اسلامى بيابد و امام عليه السلام توانست با اين اقدامات سايه فقر را از جامعه دور كند و فقير را به سطح غنى برساند چون جامعه اسلامى جامعه اى غنى است و هر عضو اين جامعه نيز بايد غنى باشد و احساس ‍ نياز نكند بر خلاف جوامع ماركسيستى كه جامعه را از نظر اقتصادى در يك سطح نگه مى دارد ولى همه افراد جامعه نيازمند فقيرند و همه به دولت محتاجند و اين دولت است كه سرمايه هاى جامعه را در اختيار دارد و در چنين جوامعى تنها دولت ثروتمند است و اقدامات اقتصادى را كه امام براى ريشه كنى فقر ترسيم مى كند داراى سه جهت است :
جهت اول :اقداماتى كه فرد بايد انجام دهد(وظايف فرد)
جهت دوم : اقداماتى كه جامعه بايد به صورت يك مجموعه انجام دهد(وظايف جامعه )
جهت سوم :اقداماتى كه دولت بايد انجام دهد(وظايف دولت )
اول :وظايف فرد
1- طلب علم و دانش
بيشتر علل و انگيزه هاى فقر ريشه در جهل و بيسوادى دارد (304)امروزه هر كارى نيازمند علم و دانش است كشاورزى اصلاح اراضى زدودن املاح و شخم زدن آن با ماشينهاى پيشرفته زراعت مكانيزه مبارزه با آفات همگى نيازمند دانش است و بدون دانش كشاورزى پيشرفتى ندارد صنعت نيز چون كشاورزى بى نياز از علم نيست زيرا هر چه را كه انسان بخواهد بسازد اول بايد دانش آن را داشته باشد امروزه علم توانسته است زمينه هاى صنعت را به شكل گسترده اى پيشرفت دهد به طورى كه توليد امروز هزاران مرتبه با توليد ديروز متفاوت است .
كشورهاى فقير براى رسيدن به كاروان ترقى كشورهاى بزرگ صنعتى تنها دانش و توابع آن را كم دارند اين كشورها در گذشته از كشورهايى كه امروز جزء كشورهاى فقير به شمار مى آيند ضعيفتر و فقيرتر بودند و كشورهاى اروپايى نيز پس از نهضت علمى كه در قرن هفدهم ميلادى برپا شد راه پيشرفت را پيمودند از اينجاست كه اسلام براى علم و عالمان كه در جامعه اسلامى جايگاه والايى دارند ارزش و اهميت قايل است علم مورد نظر اسلام علمى كاربردى و عملى و مرتبط با زندگى انسان است امام على عليه السلام مى فرمايد:
فالعلم مقرون بالعمل فمن علم عمل ؛ بايد كه علم با عمل همراه باشد پس ‍ هركه آموزد بايد كه به كار بندد.(305)
و چنين علمى در زندگى مردم موثر است و ضامن رهايى جامعه از قيد و بند فقر و تنگدستى است .
اميرالمومنين على عليه السلام درباره اين علم مى گويد:
تعلموا العلم فانه زين للغنى و عون للفقير ؛ دانش بياموزيد كه دانش ‍ زيور توانگر و ياور نيازمند است .
علم چگونه فقر را يارى مى كند؟
در پاسخ بايد گفت :وقتى كه مقرر شده است كه فقر بواسطه علم از بين برود پس فقير مى آموزد كه چگونه كشاورزى كند چگونه كالا توليد كند بنابراين اگر علم با عمل همراه شود و يعنى كاربردى باشد و نه نظرى و غير كاربردى راهى است به سوى ثروت و بى نيازى .
مال و ثروت در سرمايه گذارى و توزيع به علم نياز دارد به وسيله علم سرمايه چند برابر مى شود و بسيارى از ناهنجاريهاى اجتماعى را درمان مى كند در حالى كه بدون دانش سرمايه به ناهنجارى جامعه مى افزايد اميرالمومنين مى فرمايد:
العلم حاكم و المال محكوم عليه ؛ علم حاكم است و مال محكوم .(306)
پس ثروت و مال چه در سرمايه گذارى يا هزينه كردن بايد از پشتوانه هاى علمى برخوردار باشد تا بتواند آن را مهار كرده و به مسير افزايش به شكلى كه به مصلحت همه جامعه باشد رهنمون كند.
2- كسب تجربه
تجربه غير از علم است زيرا كه انسان تجربه را با تمرين و ممارست بدست مى آورد،تجربه به انسان قدرت و توانايى بيشترى در تصرف و اداره امور مى دهد كشاورز با تجربه در زراعت پنبه به مراتب بهتر از كسى است كه در اين زمينه تجربه اى ندارد.علم به تنهايى و بدون آنكه تجربه هدايتش كند كافى نيست چون علم به خودى خود نه پيشرفت مى آورد نه عقب ماندگى به همين سبب مى بايد با تمرين و ممارست و همنشينى با صاحبان تجربه به كسب آن پرداخت و در نهج البلاغه رهنمودهاى بسيارى از سوى امام در خصوص تجربه و همنشينى با صاحبان تجربه آمده است :
عليك بمجالسة اءصحاب التجارب فانها تقوم عليهم باءغلى الغلاء و تاءخذها منهم باءرخص الرخص (307)
با صاحبان تجربه همنشينى كن زيرا تجربه اى را كه گران بدست آورده اند تو ارزان در اختيار مى گيرى .
تجربه اى را كه شخص با صرف مال و وقت زياد به دست آورده است تو مى توانى با همنشينى و نشست و برخاست با صاحبان تجربه آن را به رايگان فرا چنگ آورى اميرالمومنين على عليه السلام مى فرمايد:
فى التجارب علم مستانف (308) در تجربه دانشى نو نهفته است .
دانشى كه تجربه در اختيار انسان قرار مى دهد دانشى كاربردى است كه براى انسان در امور مختلف زندگى مفيد خواهد بود دستيابى به تجربه براى انسان گران تمام مى شود و اين هيچ آسيبى به او نمى رساند زيرا وى از راه تجربه اى كه بدست آورده است اين خسارت را جبران مى كند.
امام على عليه السلام مى فرمايد:لم يذهب من مالك ما وعضك ،(309)از مال تو آنچه از دستت رفته و سبب عبرت تو بوده است از دستت نرفته است .
پس تجربه اى را كه انسان به دست مى آورد خسارتش را جبران مى كند زيرا به دانشى نو دست مى يابد كه اگر خود مى خواست به آن دست پيدا كند زيرا به دانشى نو دست مى يابد كه اگر خود مى خواست به آن دست پيدا كند مى بايست هزينه زيادى را صرف آن كند.
پس انسان بايد همواره از تجربه استفاده كند و آن را از ياد نبرد بلكه به تجربه اش عمق و ژرفاى بيشترى بخشد پس كسى كه تجربه زرگرى دارد مى بايد از تجربه خود استفاده كند گونه هاى متنوعى از زيور آلات را به بازار عرضه كند تا پاسخگوى نياز بازار باشد و هيچگاه اين شغل را با اين تجربه رها نكند و به شغل ديگرى روى آورد تا شانس خود را بيازمايد.
پس پيشرفت و ترقى بايد طولى باشد نه عرضى و اين يك قاعده اى بنيانى در اقتصاد مشاغل و حرف است به همين سبب كسى كه در يك شغل از تجربه و سابقه زياد برخوردار است به جاى آنكه به كارهاى مختلف روى آورد بايد تجربه اش را در شغل و حرفه خود كامل تر و پخته تر سازد تا به مرحله كمال برسد امام على عليه السلام در اين باره مى فرمايد:من التوفيق حفظ التجربه ؛ تجربه اندوزى نشان پيروزى است .(310)
3- كار
اسلام هيچ را مانند كار مقدس نشمرده است و آن را نه تنها در دنيا بلكه براى آخرت نيز اساس عبادت قرار داده است پس هر كس نتواند معاش خود را فراهم آورد معادى براى او نيست اهميت كار در سخنان و گفتارهاى اميرالمومنين به وضوح ديده مى شود كه مى توان آن را در نكات زير خلاصه كرد:
اول :واقعيت نه رويا
هستند كسانى كه در رويا زندگى مى كنند و فراموش مى كنند كه در برابر خداوند و جامعه و خانواده مسئولند و به آنچه كه زندگى از آنان انتظار دارد اهميتى نمى دهند كسى كه با روياها زندگى مى كند به انسانى رويايى و خيالى تبديل مى شود در حالى كه اسلام دينى واقعى است و امام عليه السلام نيز از ما مى خواهد كه واقع گرا باشيم لذا مى فرمايد:فبادروا بالعمل و كذبوا الامل .(311)
دوستان خدا به انجام دادن عمل نيكو مبادرت ورزيدند و آرزوها را دروغ شمردند و نيز در اين باره فرمود:من اءطال الاءمل اءساء العمل ؛ هر كس دامنه آرزوهايش گسترده شود كردارش ناروا گردد.(312)
دوم :كار معرف شخصيت انسان است
انسان به كارش شناخته مى شود و ارزش وى به كارى است كه به خوبى از عهده اش بر مى آيد پس اگر تاجرى درستكار باشد شخصيت اجتماعى او نيز با آن ارزيابى مى شود و ساير كارها و مشاغل نيز به همين ترتيب است تا آنجا كه در گذشته رسم بوده است القاب اشخاص را روى كارهايشان به آن مى دادند مثلا سخنور موفق خطيب ناميده مى شد سپس اين لقب به فرزاندانش منتقل مى گرديد همينگونه بودند خانواده زرگر، نجار، نانوا،عطار آهنگر همه اين خانواده ها به جايى مى رسيدند كه مى توانستند از عهده اين كارها به خوبى برآيند و هر كس به يكى از اين القاب معروف مى شد خويشاوندانش نيز به آن لقب شناخته مى شدند اميرالمومنين على عليه السلام مى فرمايد:
من اءبطابه عمله لم يسرع به حسبه ؛ هر كار در كارها درنگ كند شرف نسب سبب سرعت در كارش نشود.(313)
سوم :سخن گفتن خود نوعى كار است
هر چيز كه براى انسان در دنيا و آخرت مفيد باشد نوعى كار است و هر تلاشى را كه انسان انجام مى دهد مى بايد كه در اين چهار چوب انجام پذيرد و سخن گفتن نيز نوعى كار و تلاش است پس مى بايد صرف مصالح گردد لذا شخص بايد براى سخنش ارزش اقتصادى بيابد وگرنه بايد خاموش ‍ باشد پس اگر فايده اى دنيوى نداشته باشد بايد فايده اى اخروى داشته باشد؛ از اينرو امام على عليه السلام مى فرمايد:
و من علم اءن كلامه من عمله قل كلامه الا فيما يعينه ؛ (314) و هر كه بداند گفتارش همان كردار اوست در آنچه به كارش نيايد چيزى نگويد و نيز فرمود:
اءحسبوا كلامكم من اءعمالكم و اءقلوه الا فى الخير ؛(315) سخنان را از كارهايتان به شمار آوريد و جز در امور خير كم سخن گوئيد.
چهارم :كار پايانى ندارد
دوستى كار انسان را وامى دارد كه هميشه در شور و نشاطى پايان ناپذير باشد او كار مى كند و خسته نمى شود و هر چند كه كار سخت و توانفرسا باشد از خود ضعفى نشان نمى دهد و در عين حال در دل خود احساس ‍ مى كند كه كارى نكرده است و شوق و شيفتگى به كار او به اين مرحله مى رساند و او دائما در برابر اين امر مقدس احساس تقصير و كم كارى مى كند امام على عليه السلام مى فرمايد:
اذا فعلت كل شى ء فكن كمن لم يفعل شيئا؛ (316) هر كارى را كه انجام مى دهى همچون كسى باش كه كارى نكرده است .
پنجم :از كم شروع كن تا به زياد دست يابى
بسيارى از مردم تن به كار نمى دهد تنبلى مى كنند و يا شايد با شور و نشاط به كار نمى پذيرد اين اشخاص مى خواهند بدون آنكه شرايط لازم از تجربه و مال را دارا باشند چند مرحله را يك جا طى كنند اين امر معمولا براى كسانى اتفاق مى افتد كه از كشورى به كشورى ديگر مى روند و مى خواهند بدون آنكه شايستگى آن را داشته باشند از بالا شروع كنند و بدون آنكه به مسائل ابتدائى آن كار آگاهى داشته باشند اينان در زندگى شكست مى خورند زيرا مى خواهند زيرا بدون نردبان راه طى ترقى را پشت سر بگذارند اما آنانكه در حركت مرحله به مرحله پيش مى روند و از كم شروع مى كنند تا به زياد دست يابند اينان موفقند و شايستگى بيشترى براى زندگى دارند و در برابر تند بادهاى زمانه مقاومترند و امام على عليه السلام خطاب به اينها مى فرمايد:
قليل يترقى منه الى كثير خير من كثير ينحط عنه الى قليل ؛ (317) چيزى كمى كه رو به افزونى دارد بهتر است از افزونى كه رو به كاستى نهد.
ولى اگر اينان بينديشند كه هيچ چيز به صورت كم باقى نمى ماند بلكه با بيشتر شدن تجربه علمى رو به فزونى مى نهد در اين صورت تلاش مى كند كه به صعود تدريجى و منطقى مقيد باشد.
لا تحتقرن صغيرا يمكن اءن يكبر و لا قليلا يمكن اءن يكثر ؛ (318) هيچ كوچكى را حقير مشمار كه روزى بزرگ شود و هيچ كمى را خوار مشمار كه ممكن است روزى افزون گردد.
ششم :كار جدى و هدفدار
كار درست كار جدى و هدفدارى است كه نتيجه خوبى به دنبال داشته باشد پس كار زياد كه جز خستگى چيزى به دنبال ندارد هيچ فائده اى ندارد در اين باره امام عليه السلام مى فرمايد:
جدك و لا كدك ؛ جديت تو مهم است نه زحمت و تلاش
پس هر كس جديت را فرا راه خود قرار داد دير يا زود به هدف خود خواهد رسيد امام عليه السلام مى فرمايد:
من طلب شيئا ناله اءو بعضه ؛ (319) هر كس در طلب چيزى برخيزد يا همه آن را بدست خواهد آورد يا بخشى از آن را.
4- تدبير و چاره انديشى
كار بدون تدبير كافى نيست تدبير همان تنظيم و ساماندهى است تنظيم اوقات كار تنظيم هزينه ها،تنظيم فواصل كار و بدون تدبير انسان همه چيز را از دست مى دهد سرمايه وقت و تلاش خود را هدر مى دهد و اين هدر دادن نتيجه عدم برنامه ريزى در وقت يا عدم مديريت عدم ايجاد تعادل در درآمد و مخارج است .
امام عليه السلام در اين باره مى فرمايد:
و لا مال لمن لا تدبير له ؛ (320) آنكس كه تدبير ندارد ثروتى ندارد و نيز مى فرمايد:
لا عقل كالتدبير؛ (321) هيچ عقلى چون انديشيدن و تدبير نيست .
و نيز از تدبير آنست كه انسان اوقات روزانه اش را به سه قسم تقسيم كند:
للمومن ثلاث ساعات فساعة يناجى فيها ربه و ساعة يرم فيها معاشه و ساعة يخلى فيها بين نفسه و بين لذتها فيما يحل و يجمل ليس للعاقل اءن يكون شاخصا الا فى ثلاث مرمة لمعاش اءو خطوة فى معاد اءو لذة فى غير محرم (322)
مؤ من را سه ساعت است :ساعتى كه در آن با پروردگار خود راز مى گويد و ساعتى در پى تحصيل معاش خويش است كه به خويشها و لذت حلال و نيكوى خود مى پردازد عاقل در پى سه كار باشد يا در پى اصلاح معاش ‍ خود يا در كار معاد يا در پى لذتهاى غير حرام و نامكروه .
اينجاست كه عقل با تدبير در تنظيم وقت و كار همراهست .و اين اولين گامى است كه در راه تدبير و برنامه ريزى در زندگى انسان و جامعه برداشته مى شود.
5- هدايت درست هزينه ها
هنگامى كه دخل و خرج با هم هماهنگ نباشد وضع اقتصادى فرد و جامعه نابسامان مى شودپس مى بايد هميشه هزينه با در آمد هماهنگ باشد صرف چيزهاى ضرورى و لازم گردد نهصرف چيزهاى كاذب و غير ضرورى امام در توصيف خود از پارسيان مى گويد:ملبهسمالاقتصاد؛ (323) اين جمله به اين معنى نيست كه آنان لباسهاى مندرس و ارزان مىپوشند بلكه مى خواهد بفرمايد كه اقتصاد( ميانه روى ) راه و روش آنها در زندگى است .
امام مى فرمايد:ما عال من اءقتصد؛ (324) درويش نشود هر كس كه ميانه روى كند اين اصل ثابتى است كه صرفه جو و ميانه رو هيچگاه در زندگى اش ‍ روى فقر نبيند زيرا شخص ميانه رو در زندگى خود به نيازهاى ضرورى بسنده مى كند و سرمايه اش را بيهوده مصرف نمى كند و اين هدايت درست سرمايه است .
6- توليد و سرمايه گذارى
امام عليه السلام درباره توليد مى گويد:
من وجد ماء و ترابا ثم افتقر فاءبعد الله ؛ هر كس آب و خاكى بيابد و باز هم فقير باشد خدا او را از رحمت خود دور كند.(325)
مال از توليد بدست مى آيد سپس نوبت به سرمايه گذارى مى رسد و سرمايه گذار سرمايه را در خدمت به جامعه به جريان مى اندازد به صورت مضاربه ،مزارعه ،تجارت و ديگر كسبهاى حلال نظاير آن .
وقتى اسلام ثروت اندوزى را منع مى كند همزمان با آن به سرمايه گذارى و بهره بردارى از ثروت تشويق مى كند در عين حال تجمع ثروت نزد سخاوتمندان را- چنانكه گفتيم - يكى از دو عامل حاصلخيزى مى داند زيرا سخاوتمند ثروت را در مسير راههاى خير به جريان مى اندازد انسان نيز در خود تواناييهاى زيادى دارد كه سرمايه او محسوب مى شود و مى تواند همه آنها را در راه خير صرف كند از آن بهره ببرد عمر انسان كه سرمايه هاى ديگر سرمايه اوست و در روز قيامت از اين سرمايه ها و تواناييها انسان را مورد سوال قرار مى دهند و از او خواهند پرسيد كه اين سرمايه ها را چگونه صرف كرده اند.
اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايد: و لا يزول قدم ابن ادم يوم القيامة حتى يساءل عن عمره فيم افناه و عن شبابه فيم اءبلاه و عن ماله من اءين اكتسبه و فيم اءنفقه و عما عمل فيم علم .(326) به محض اينكه فرزند آدم قدم در روز قيامت مى گذارد از او درباره عمرش مى پرسند كه در چه چيزى صرف كرده و از جوانيش مى پرسند كه در چه چيزى سپرى كرده و درباره مالش ‍ مى پرسند كه از كجا بدست آورده و در چه راهى هزينه كرده است و علم و دانش خود را چگونه بكار گرفته است .
پس بر انسان واجب است كه در بهره بردارى از آنچه خداوند به او نعمت داده است سستى نورزد زيرا اوضاع و شرايط هميشه بر يك حال باقى نمى ماند ممكن است انسان ثروتمند روزى محتاج و نيازمند گردد پس ‍ ثروتى را كه به هنگام توانگرى سرمايه گذارى كرده است در وقت نياز او دستگيرى خواهد كرد.
در يكى از سخنان منسوب به امام على عليه السلام آمده است :
من كان فى يده شى ء من رزق الله سبحانه فليصلحه :فانكم فى زمان اذا احتاج المرء فيه الى الناس كان اول ما يبذله دينه ؛ هر كس كه در دستش ‍ چيزى از روزى خداوند سبحان است پس بايد در اصلاح آن بكوشد زيرا شما در زمانى بسر مى بريد كه اگر انسان به مردم نيازمند گردد اول چيزى را كه بذل مى كند دين است .(327)
سرمايه گذارى بقاى ثروت را تضمين مى كند و اين كار انسان خردمند و دور انديش است زيرا ممكن است هر لحظه وضع انسان دگرگون شود چه ثروتمند هميشه ثروتمند باقى نمى ماند و فقير نيز همينطور به سبب همين دگرگونيها بايد ايشان جانب احتياط را رعايت كند.
امام على عليه السلام مى فرمايد: لا ينبغى للعبد اءن يثق بخصلتين العافية و الغنى بيناتراه معافيا اذا سقم و بيناتراه غنيا اذا افتقر ،(328)آدمى را به دو خصلت اعتماد نشايد يكى تندرستى و يكى توانگرى چه بسا هنگامى كه او را تندرست مى بينى بنگاه بيمار شود و هنگامى كه او را توانگرى بينى بنگاه فقير گردد.
7- غنيمت شمردن فرصتها
زندگى مجموعه فرصتهاست هر كس آن را غنيمت شمرد و از آن بهره ببرد زندگى را بدان كسب كند و هر كس فرصت را از دست بدهد جزئى از زندگى را از دست داده است چه بسيار فرصتها كه براى انسان فقير پيش مى آيد ولى از آن استفاده نمى كند گويى كه فرصتى پيش نيامده است در نتيجه فقير باقى مى ماند و چه بسيار فقيرانى كه از فرصتها به بهترين وجه بهره بردارى مى كنند و زندگى آنها از فقر و تنگدستى به غنى و ثروتمندى تبديل مى شود ثروتمندان نيز از مادر ثروتمند متولد نشده اند بلكه بسيارى از آنان فرصتهاى بدست آمده را غنيمت شمردند و زندگى جديدى را آغاز كردند به همين سبب امام عليه السلام همگان را فرا مى خواند تا پيش از آنكه فرصتها از دست دوند از آن استفاده كنند و مى فرمايد:
الفرصه تمر مر السحاب فانتهزوا فرص الخير ؛ (329) فرصت مى گذرد چونان كه ابرها مى گذرند فرصتهاى نيكو را غنيمت شماريد.
پس از دست دادن فرصت پشيمانى زياد ببار مى آورد لذا امام مى فرمايد:اضافة الفرصة غصة ؛ (330) از دست دادن فرصت غصه است و يا:
با در الفرصه قبل اءن تكون غصة ؛ (331) فرصت را غنيمت شمار قبل از آنكه غصه اى گلوگير شود.
وقتى كه انسان آمادگى داشته باشد و در امور بينديشد و دقت كند مى تواند تحولات و تغييراتى را كه پيرامونش در جريان است به خوبى درك كند و فرصت ها را از اوقات بيحاصل كه بر او مى گذارد تشخيص دهد و بهترين شيوه را در استفاده از فرصتها پيش از آنكه از دست رود در پيش ‍ گيرد.

 

next page

fehrest page

back page