ارباب امانت (اخلاق ادارى در نهج البلاغه)

مصطفى دلشاد تهرانى

- ۳ -


نگاه به كار و مسئوليت‏

نوع نگاه انسان به كار و مسئوليت از امور مهم و بنيانى در شكل‏گيرى اخلاق مطلوب ادارى است. كسى كه كار و مسئوليت را امانت ببيند و آن را وسيله عزتمندى و سرمايه شكوفايى خويش بداند، از كاركردن احساس رضايت و خشنودى و خودشكوفايى مى‏كند و همين مايه بهبود اخلاق و رفتار ادارى او مى‏شود. امير مؤمنان على عليه السلام در آموزشهاى اخلاق اداريت كارگزاران و كاركنان دستگاه ادارى را در اين جهت آموزش مى‏داد، چنانكه در نامه‏اى به اشعث بن قيس، استاندار آذربايجان چنين فرموده است:

و ان عملك ليس لك بطعمه، ولكنه فى عنقك أمانه، و أنت مسترعى لمن فوقك. ليس لك أن تفتات فى رعيه، و لا تخاطر ألا بوثيقه. (79)

همانا كارى كه به عهده توست، طعمه‏اى برايت نيست، بلكه امانتى است بر گردنت؛ و آن كه تو را بدان كار گمارده، نگهبانى امانت را به عهده‏ات گذارده؛ و تو پاسخگوى آنى نسبت به آن كه فرا دست توست. اين حق براى تو نيست كه در ميان مردمان به استبداد و خود رأيى عمل نمايى و به كارى دشوار جز با دستاويز محكم درآيى.

كسى كه كار و مسئوليت را امانت مى‏بيند تمام تلاش خود را مى‏نمايد تا امانتدارى كند، و اين گونه است كه اخلاق ادارى معنا مى‏يابد. امام على عليه السلام با بيان اين امر كه كار و مسئوليت امانت است به تصحيح بينش كارگزاران و كاركنان دستگاه ادارى خود پرداخته است. امام عليه السلام در نامه‏اى به يكى از كارگزاران خود كه امانت مسئوليت را پاس نداشته و در آن خيانت روا داشته، چنين نوشته است:

أما بعد، فقد بلغنى عنك أمر ان كنت فعلته فقد أسخطت ربك و عصيت امامك و أخزيت أمانتك. (80)

از تو به من خبرى رسيده است؛ اگر چنان كرده باشى پروردگار خود را خشمگين ساخته‏اى، و امام خويش را نافرمانى كرده‏اى و امانت (مسئوليت) خود را خوار و بى‏مقدار شمرده‏اى.

اگر امانت مسئوليت در ديده انسان خوار بى‏مقدار شمرده نشود و شخص خود را متعهد به آن بداند، دست تعدى و خيانت نمى‏گشايد و از مرزهاى امانتدارى فراتر نمى‏رود. بنابراين دريافت امانتدارانه از كار و مسئوليت عاملى اساسى در نوع رفتار و كردار ادارى است. بر اين مبنا امير مؤمنان على عليه السلام در عهدنامه مالك اشتر به مالك مى‏آموزد كه كسانى را به كار بگير كه روحيه امانتدارى داشته باشند و به كار و مسئوليت به صورت امانت بنگرند و آن را بخوبى پاس دارند. آن حضرت چنين سفارش فرموده است:

فاعمد لاحسنهم كان فى العامه أثرا، و أعرفهم بالامانه وجها. (81)

بر آن كس اعتماد كن كه ميان همگان اثرى نيكو نهاده و به امانت از همه شناخته‏تر است (و امتحان خود را داده).

انسانى كه كار و مسئوليت را امانت مى‏بيند و آن را به نيكويى پاس مى‏دارد، فقط كار و مسئوليت را پاسدارى نمى‏كند، بلكه حريم ارزشهاى خود را نيز پاس مى‏دارد، زيرا انسان پيش از آنكه به امانت كار و مسئوليت تعدى نمايد، بايد حريم ارزشهاى خود را بشكند؛ و تا انسان حرمت انسانى خود را زير پا نگذاشته باشد، نمى‏تواند به حريم امانت كار و مسئوليت تعدى نمايد. در انديشه امير مؤمنان على عليه السلام انسان با كاركردن فقط نقش اقتصادى و اجتماعى ايفا نمى‏كند، بلكه خود را نيز مى‏سازد و رشد مى‏دهد. بالطبع چنين نگاهى به كار و مسئوليت در رفتار و كردار ادارى آدمى بشدت تأثير مى‏گذارد و كار كردن و تلاش نمودن و امان مسئوليت را بدرستى پاس داشتن خود لذت بردنى حقيقى و رشد يافتنى اساسى است. به بيان امير مؤمنان على عليه السلام:

طوبى لمن طاب كسبه. (82)

خوشا آن كه كسبى پاكيزه داشته باشد.

نگاه درست به كار و مسئوليت و تلقى مثبت از آن نقشى تعيين كننده در اخلاق كارى آدمى دارد. كسى كه به كار و مسئوليت خود نگاه منفى دارد و با آن ارتباط سازنده و شكوفا كننده برقرار نمى‏كند، به تلخ كامى و كج رفتارى گرفتار مى‏آيد، و كسى كه به كار و مسئوليت خود نگاهى مثبت دارد و آن را وسيله يا در جهت شكوفايى خود و خدمتگزارى به ديگران و تقرب به پروردگار مى‏بيند، به نشاط كارى و رفتارى انسانى دست مى‏يابد. رفتار و كردار انسان تابع نگاه انسان و تلقى او از امور است و انسان فرزند كار و تخصص خويش است. به بيان امام على عليه السلام:

الناس أبناء ما يحسنون. (83)

مردمان فرزندان تخصصهاى خويش و آن چيزى هستند كه نيكو مى‏دانند.

نيكو و زيبا ديدن كار و تلقى مثبت از مسئوليت، حال و هواى زندگى انسان را مثبت و نيكو و زيبا مى‏سازد و اساسا ارزش آدمى به آن چيزى است كه آن را نيكو و زيبا مى‏بيند. امير مؤمنان على عليه السلام در سخنى بسيار والا فرموده است:

قيمه كل امرى ما يحسنه. (84)

انسان را آن بهاست كه در ديده‏اش زيباست.

نگاه به مسئولان‏

نوع نگاه كار كنان يك نظام ادارى به مسئولان و مافوقان خود، از مسائل مهم و تعيين كننده در نوع رفتارها و اخلاق ادارى است. اگر نگاه كاركنان نظام ادارى به مسئولان و مافوقان خود، نگاهى مملوكانه و منقادانه باشد، نتيجه چنين نگاهى اخلاق و رفتارى بنده‏وار و حقارت‏بار، و توأم با كرنش و سازش، و همراه با چاپلوسى و رياكارى خواهد بود؛ و اگر نگاه كاركنان نظام ادارى به مسئولان و مافوقان خود نگاهى سفيرانه و خيرخواهانه باشد، نتيجه چنين نگاهى اخلاق و رفتارى كرامت بار و عزت آور، و توأم با راستى و درستى، و همراه با خيرخواهى و حقگويى خواهد بود. امير مؤمنان على عليه السلام تلاش مى‏كرد؟ نوع نگاه كاركنان نظام ادارى را به مسئولان و مافوقان تصحيح نمايد تا اخلاق و رفتار مطلوب در نظام ادارى جلوه كند. آن حضرت در ضمن خطبه‏اى كه در صفين ايراد كرده چنين آموزش داده است:

فلا تكلمونى بما تكلم به الجبابره، و لا تتحفظوا منى بما يتحفظ به عند أهل البادره، و لا تخالطونى بالمصانعه، و لا تظنوا بى استثقالا فى حق قيل لى، و لا التماس اعظام لنفسى، فانه من استثقل الحق أن يقال له أو العدل أن يعرض عليه، كان العمل بهما أثقل عليه. فلا تكفوا عن مقاله بحق، أو مشوره بعدل. (85)

پس با من چنانكه با سركشان سخن گويند، سخن مگوييد و چونان كه با تيزخويان رفتار كنند، از من كناره مجوييد، و با ظاهر آرايى آميزش مداريد، و شنيدن حق را بر من سنگين مپنداريد، و نخواهم كه مرا بزرگ انگاريد، چه آن كس كه شنيدن سخن حق بر او گران افتد و نمودن عدالت بر وى دشوار بود، كار به حق و عدالت كردن بر او دشوارتر است. پس، از گفتن حق، يا راى زدن در عدالت باز مايستيد.

اخلاق و رفتارى كه امير مؤمنان على عليه السلام بدان فرا مى‏خواند، مبتنى بر نگاهى است تصحيح شده؛ اينكه زمامداران و مسئولان و مافوقان را در يك نظام ادارى سالم، نبايد همانند سركشانه و تيزخويان تلقى كرد، بلكه آنان نيز خدمتگزاران مردمند. امام عليه السلام به عنوان بالاترين شخص نظام ادارى، از همگان مى‏خواهد كه او را از منظرى بنگرند كه اسلام آموخته است و به تبع اين نگاه با او رفتار نمايند. و نگاهى كه اين زمينه را فراهم مى‏نمايد كه هر يك از كاركنان نظام ادارى با مافوق خود، و بالاترين شخص، راحت و بدون تكلف و به دور از تصنع رفتار نمايد، و از سازشكارى و كرنش مدارى بپرهيزد، و هرگز به چاپلوسى و رياكارى نزديك نشود، نگاهى كه اين بستر را آماده مى‏سازد كه هر يك از كاركنان نظام ادارى بتواند با مافوق خود، و بالاترين شخص براحتى سخن گويد و انتقاد نمايد و نصيحت كند و حق و عدالت را به او بنماياند.

چنين اخلاق و رفتارى زمانى حاصل مى‏شود كه نگاه مملوكانه و منقادانه به مافوق زدوده شود و هيچ كس در نظام ادارى براى خود جايگاه الهى و مرتبه خدايى برپا نسازد و با خداوند قادر يكتا از سر ستيز در نيايد. امير مؤمنان على عليه السلام در عهدنامه مالك اشتر در اين باره چنين ياد آور شده است:

اياك و مساماه الله فى عظمته و التشبه و فى جبروته و فان الله يذل كل جبار، و يهين كل مختال. (86)

بپرهيز كه در بزرگى فروختن، خدا را همنبرد خوانى و در كبريا و عظمت خود را همانند او دانى كه خدا هر سركشى را خوار مى‏سازد و هر خودبينى را بى‏مقدار.

با تعريف جايگاه درست كاركنان نظام ادارى نسبت به مافوقان، بستر مناسب اخلاق ادارى فراهم مى‏شود. وقتى نگاه كاركنان به مافوقان نگاه مملوك به مالك، و بنده به خداوند نبود، اخلاق حقارت پذيرانه و چاپلوسانه به طور كامل منتفى مى‏شود و نه مافوقان چنين انتظارى خواهند داشت و نه كاركنان به چنين امورى تن خواهند داد؛ و بالطبع نمود اخلاق سازمانى در چنين نظام ادارى، اخلاقى انسانى، مبتنى بر حفظ كرامت و عزت، و خيرخواهى و حق‏گويى خواهد بود. امير مؤمنان على عليه السلام به مالك اشتر سفارش مى‏كند كه نظام ادارى خود را در اين جهت سير دهد و مى‏فرمايد:

ثم ليكن آثرهم عندك أقولهم بمر الحق لك، و أقلهم مساعده فيما بكون منك مما كره الله لاوليائه، واقعا ذلك من هواك حيث وقع. (87)

و آن كس را بر ديگران بگزين كه سخن تلخ حق را به تو بيشتر گويد؛ و در آنچه كنى يا گويى و خدا آن را از دوستانش ناپسند دارد كمتر يارى‏ات كند.

كاركنان نظام ادارى علوى خود را از اين منظر مى‏بينند كه نمايندگان زمامداران و سفيران پيشوايانند؛ و كسى كه خود را نماينده و سفير مى‏داند، زمانى مى‏تواند رسالت نمايندگى و سفارت را بدرستى ادا نمايد كه جايگاه خود را نسبت به مافوق خود درست بشناسد و با حفظ كرامت خود و در عين عزت عمل نمايد و به هيچ وجه در رابطه او با مافوقش مناسبات حقارت‏آميز و ذلت‏بار راه نيابد. امام عليه السلام در نامه‏اى به مأموران جمع آورى زكات شأن آنان را چنين بيان كرده است:

فانكم سفراء الائمه (88)

شما سفيران پيشوايانند.

سفير نماينده و پيام‏رسان است؛ و آن كه خود را حامل رساندن پيامى بداند، رفتارش رفتار پيام‏رسان خواهد بود؛ رفتار رسانا. پس به رفتار خود توجه مى‏نمايد، زيرا هر حركت او مظهر كل نظام و رساننده پيام مسئولان و مافوقان است. انسانى كه خود را سفير و رسانا ببيند، به رفتار خود توجه مى‏نمايد، و انسانى كه خود را خودمحور و نارسانا ببيند، هر گونه كه خواست عمل مى‏نمايد و به خودكامگى كشيده مى‏شود. كسى كه خود را نارسانا ببيند، از دو سو خود را پاسخگو مى‏داند: پاسخگو به مافوق، و پاسخگو به مردم. در اداره امور بايد از نارساناسازى پرهيز كرد، زيرا اخلاق مطلوب زمانى شكل مى‏گيرد كه اشخاص خود را رسانا ببينند و در نتيجه از خود محورى بپرهيزند؛ وگرنه به سبب ظهور خود محورى همه ناراستيها و تباهيها نيز ظهور مى‏كند. امير مؤمنان على عليه السلام در ضمن خطبه‏اى كه بيان اسباب هلاكت مردمان نيز ايراد كرده، چنين فرموده است:

لا يقتصون أثر نبى، و لا يقتدون بعمل وصى، و لا يؤمنون بغيب، و لا يعفون عن عيب؛ يعملون فى الشبهات، و يسيرون فى الشهوات. المعروف فيهم ما عرفوا، و المنكر عندهم ما أنكروا؛ مفزعهم فى المعضلات الى أنفسهم، و تعويلهم فى المهمات على آرائهم، كأن كل امرى منهم امام نفسه، قد أخذ منها فيما يرى بعرى ثقات، و أسباب محكمات. (89)

نه پى پيامبر را مى‏گيرند، و نه پذيراى كردار جانشينند و نه غيب را باور دارند، و نه عيب را وا مى‏گذارند. به شبهتها كار مى‏كنند و به راه شهوتها مى‏روند. معروف نزدشان چيز است كه شناسند و بدان خرسندند، منكر آن است كه آن را نپسندند. در مشكلات خود را پناهگاه شمارند، و در گشودن مهمات رأى خويش تكيه دارند. گويى هر يك از آنان امام خويش است كه در حكمى كه مى‏دهد بى‏تشويش است. چنان بيند كه به استوارترين دستاويزها چنگ زده و محكمترين وسيلتها را به كار برده.

انسانى كه در اداره امور، خود را نماينده و سفير نمى‏بيند و خود را پيشوا و امام مى‏داند، و براى خود حكومت رأى قائل است، خود را ميزان نيك و بد مى‏بيند و آنچه را كه پسند او باشد، خير مى‏شناسد، و آنچه را كه موجب ناخشنودى خود بيابد، شر معرفى مى‏كند. روشن است كه چنين وضعى به چه تباهى اخلاقى و رفتارى منجر مى‏شود. هر كس خود را امام خويش مى‏داند و براى خود حكومتى برپا مى‏نمايد.

نگاه به مردمان‏

اخلاق ادارى مطلوب زمانى سازمان مى‏يابد كه كاركنان نظام ادارى به مردمان از منظرى درست بنگرند، خود را كارگزار، خزانه‏دار، وكيل و خدمتگزار مردمان ببينند. در اين صورت است كه اخلاق سازمانى مطلوب ظهور مى‏نمايد. امير مؤمنان على عليه السلام در اين باره به كارگزاران خود چنين آموزش داده است:

فأنصفوا الناس من أنفسكم، و اصبروا لحوائجهم، فانكم خزان الرعيه و وكلاء الامه، و سفراء الائمه. و لا تحشموا أحدا عن حاجته، و لا تحبسوه عن طلبته. (90)

پس داد مردم را از خود بدهيد و در برآوردن حاجتهاى آنان شكيبايى ورزيد، كه شما رعيت را خزانه‏دارانيد، و امت را وكيلان، و امامان را سفيران. حاجت كسى را روا ناكرده مگذاريد، و او را از آنچه مطلوب اوست باز مداريد.

كاركنان نظام ادارى زمانى بدرستى مى‏توانند انصاف را پاس بدارند و داد مردمان را از خويش بدهند و در رفتار با آنان شكيبايى داشته باشند و با ايشان طلبكارانه برخورد ننمايند و خود را بواقع خدمتگزار آنان بداند كه نگاه خود را به مردمان تصحيح نمايند و خود را وكيل و خزانه‏دار آنان ببينند و احساس كنند كه به موكلان خود پاسخگويند و فسلفه وجودى ايشان در نظام ادارى خدمتگزارى به مردمان است.

خطرناكترين آفت اخلاق سازمانى و تباه كننده‏ترين عامل رفتار انسانى اين است كه كارگزان و كاركنان نظام ادارى از بالا به پايين به مردمان بنگرند، و خود را بر آنان مسلط ببينند، و در اداره امور خود را فرمانروا تصور نمايند و اراده فرمانروايى كنند. امير مؤمنان على عليه السلام در عهدنامه مالك اشتر در سفارشى شگفت و اساسى در تصحيح بينش و روش و كنش كارگزاران و كاركنان دستگاه ادارى نسبت به مردمان مى‏فرمايد:

و أشعر قلبك الرحمه للرعيه، و المحبه لهم، و اللطف بهم، و لا تكونن عليهم سبعا ضاريا، تغتم أكلهم. فانهم صنفان: اما أخ لك فى الدين، أو نظير لك فى الخلق، يفرط منهم الزلل، و تعرض لهم العلل، و يوتى على أيديهم فى العمد الخطاء، فأعطهم من عفوك و صفحك مثل الذى تحب و ترضى أن يعطيك الله من عفوه و صفحه، فانك فوقهم، و والى الامر عليك فوقك، و الله فوق من ولاك! و قد استكفاك أمرهم، و ابتلاك بهم. و لا تنصبن نفسك لحرب الله، فانه لا يد لك بنقمته، و لا غنى بك عن عفوه رحمته. و لا تند من على عفو، و لا تبجحن بعقوبه، و لا تسر عن الى بادره و جدت منها مندوحه، و لا تقولن انى مؤمر آمر فأطاع، فان ذلك ادغال فى القلب، و منهكه للدين، و تقرب من الغير. و اذا أحدث لك ما أنت فيه من سلطانك أبهه أو مخيله، فانظر الى عظم ملك الله فوقك، و قدته منك على ما لا تقدر عليه من نفسك، فان ذلك يطامن اليك من طماحك، و يكف عنك من غربك، و يفى‏ء اليك بما عزب عنك من عقلك! (91)

قلب خود را لبريز ساز از رحمت بر مردمان و دوستى ورزيدن با آنان و مهربانى كردن به همگان؛ و همچون جانورى درنده مباش كه خوردنشان را غنيمت شمارى! زيرا مردمان دو دسته‏اند: دسته‏اى برادر دينى تواند، و دسته ديگر در آفرينش با تو همانندند. گناهى از ايشان سر مى‏زند، يا علتهايى بر آنان عارض مى‏شود، يا خواسته و ناخواسته خطايى بر دستشان مى‏رود. به خطايشان منگر، و از گناهشان در گذر، چنانكه دوست دارى خدا بر تو ببخشايد و گناهت را عفو فرمايد، چه تو برتر آنانى، و آن كه بر تو ولايت دارد از تو برتر است، و خدا از آن كه تو را ولايت داد بالاتر، و او ساختن كارشان را از تو خواست و آنان را وسيلت آزمايش تو ساخت. و خود را آماده جنگ با خدا مكن كه كيفر او نتوانى بر تافت، و در بخشش و آمرزش از او بى‏نيازى نخواهى يافت؛ و بر بخشش پشيمان مشو و بر كيفر شادى مكن، و به خشمى كه توانى خود را از آن برهانى مشتاب. و مبادا بگويى من اكنون بر آنان مسلطم، از من فرمان دادن است و از ايشان اطاعت كردن، زيرا اين كار دل را سياه و تباه سازد و دين را پژمرده و بى‏آبرو نمايد و نعمت را زايل، و بلا و آفت را نزديك گرداند. و اگر قدرتى كه از آن برخوردارى، نخوتى در تو پديد آرد تو خود را بزرگ بشمارى، بزرگى حكومت پروردگار را كه برتر از توست بنگر، كه چيست، و قدرتى را كه بر تو دارد و تو را بر خود آن قدرت نيست، كه چنين نگريستن سركشى تو را مى‏خواباند و تيزى تو را فرو مى‏نشاند و خرد رفته‏ات را به جاى باز مى‏گرداند.

اگر نگاه كارگزاران و كاركنان نظام ادارى به مردمان تصحيح نشود و خود را مالك مردمان تصور نمايند، به رفتارى سبعانه گرايش مى‏يابند و به بيان امام عليه السلام همچون جانورى درنده مى‏شوند كه خوردن اموال مردمان و دريدن حرمت ايشان را غنيمت مى‏شمارند. امام عليه السلام تأكيد مى‏كند كه كارگزاران و كاركنان نظام ادارى مردمان را يا برادر دينى خود يا همسان در آفرينش با خويش ببينند و به هيچ وجه خود را برتر از آنان نينگارند، بلكه با نگاهى خدمتگزارانه قلب خود را از رحمت و دوستى و مهربانى بديشان آكنده سازند و با بهترين اخلاق با آنان سلوك نمايند و خدمتشان كنند. مبتنى بر چنين نگاهى است كه رفتار مبتنى بر اخلاق سازمانى مطلوب جلوه مى‏يابد. امير مؤمنان على عليه السلام در نامه‏اى به مأموران جمع آورى زكات اين نگاه اخلاقى و سلوك انسانى مبتنى بر آن را مى‏آموزد و مى‏فرمايد:

انطلق على تقوى الله وحده لا شريك له، و لا تروعن مسلما و لا تجتازن عليه كارها، و لا تأخذن منه أكثر من حق الله فى ماله، فاذا قدمت على الحى فانزل بمائهم من غير أن تخالط أبياتهم، ثم امض اليهم بالسكينه و الوقار؛ حتى تقوم بينهم فتسلم عليهم، و لا تخدج بالتحيه لهم، ثم تقول: عباد الله، أرسلنى اليكم ولى الله و خليفته، لا خذ منكم حق الله فى أموالكم، فهل لله فى أموالكم من حق فتودوه الى وليه. فان قال قائل: لا، فلا تراجعه، و ان أنعم لك منعم فانطلق معه من غير أن تخيفه أو توعده أو تعسفه أو ترهقه، فخذ ما أعطاك من ذهب أو فضه، فان كان له ماشيه أو ابل فلا تدخلها الا باذنه، فان أكثرها له، فاذا أتيتها فلا تدخل عليها دخول متسلط عليه و لا عنيف به. و لا تنفرن بهيمه و لا تفزعنها، و لا تسوءن صاحبها فيها، و اصدع المال صدعين ثم خيره، فاذا اختار فلا تعرضن لما اختاره. ثم اصدع الباقى صدعين، ثم خيره، فاذا اختار فال تعرضن لما اختاره. فلا تزال كذلك حتى يبقى ما فيه وفاء لحق الله فى ماله؛ فاقبض حق الله منه. فان استقالك فأقله، ثم اخلطهما ثم اصنع مثل الذى صنعت أولا: حتى تأخذ حق الله فى ماله. (92)

برو با ترس از خدا، كه يگانه است و بى‏همتا. مسلمانى را مترسان، و اگر او را خوش نيايد، بر سر وى مران! و بيش از حق خدا از مال او مستان! چون به قبله رسى، بر سر آب آنان فرود آى و به خانه‏هايشان در مياى! پس آهسته و آرام سوى ايشان رو تا به ميان آنان رسى و سلامشان كن و در درود گفتن كوتاهى مكن! سپس بگو: بندگان خدا، آيا خدا را در مالهاى شما حقى است تا آن را به ولى او بپردازيد؟ اگر كسى گفت: نه! متعرض او مشو؛ و اگر كسى گفت: آرى! با او برو، بى‏آنكه او را بترسانى يا بيمش دهى، يا بر او سخت‏گيرى يا كار را بر او سخت گردانى! آنچه از زر يا سيم به تو دهد، بگير؛ و اگر او را گاو و گوسفند و شترهاست، بى‏رخصت او ميان آن در مشو كه بيشتر آن رمه، او راست؛ و چون به رمه رسيدى چونان كسى به ميانشان مرو كه بر رمه چيرگى دارد يا خواهد كه آنان را بيازارد؛ و چارپايان را از جاى مگريزان و مترسان، و با خداوند آن در گرفتن حق خدا بد رفتارى مكن! پس مال را دو بخش كن و خداوند مال را مخير گردان و هر بخش را برگزيد، بپذير و بر او خرده ميگر. پس، مانده را دو بخش كن و او را مخير گردان و هر بخش را كه برداشت متعرض او مشو. پس، مانده را دو بخش كن و او را مخير گردان و هر بخش را كه برداشت متعرض او مشو. پس پيوسته چنين كن تا آنچه از مال او باقى مى‏آيد، حق خدا را ادا كردن شايد. پس حق خدا را از او بگير و اگر گمان زيان كند و خواهد آنچه را قسمت شده به هم زند، بپذير. سپس هر دو بخش را به هم بياميز و همچون بار نخست قسمت كن نيز، تا حق خدا را از مال او بستانى.

امام على عليه السلام به كارگزاران و كاركنان دستگاه ادارى خود مى‏آموزد كه با مردمان رفتار كردارى كاملا انسانى داشته باشند و چنين رفتارى محصول نگاهى مهرورزانه و خدمتگزارانه به همگان است.

بنابرين با تصحيح نگاه كارگزاران و كاركنان دستگاه ادارى به خود، به كار و مسئوليت، به مسئولان و به مردمان مى‏توان به سوى اخلاق ادارى مطلوب گام برداشت.

حقوق‏شناسى‏

شناخت حقوق و توجه به حقوق متقابل و محور قرار گرفتن حقوق بنيان اخلاق ادارى است. تا زمانى كه اشخاص به حقهاى گوناگون واقف نشوند و رعايت آن حقوق را محور رفتار خود قرار ندهند، اخلاق ادارى از تكيه‏گاهى محكم برخوردار نخواهد شد. بسيارى از ستمگريها و بى‏عدالتيها و رفتارهاى غير اخلاقى از نشناختن حقوق يكديگر و عدم پايبندى به حقوق برمى خيزد. بنابراين از مهمترين عوامل اصلاح رفتارها و كردارها حقوق‏شناسى است. اگر انسان به حقوق خود و ديگران آشنا باشد، جايگاه خود و ديگران را بدرستى مى‏شناسد و حد و مرزهاى متقابل را در مى‏يابد و همين دريافت زمينه اصلاح اخلاق را فراهم مى‏نمايد.

حقوق مدارى

اگر مدار ناسبات و روابط انسانى بر حقوق‏شناسى و پايبندى به حقوق قرار گيرد و همه چيز تابع حقوق گردد، صورتى از اخلاق ادارى جلوه مى‏نمايد كه كارآترين صورتهاست؛ و اخلاق ادارى ضمانت جدى در عمل مى‏يابد. امير مؤمنان على عليه السلام پس از به دست گرفتن حكومت بسيار تلاش كرد كه نظام ادارى و ديگر امور را تابع حقوق مدارى نمايد و همه چيز را بر اين اساس سامان دهد و اخلاق ادارى را پيرو حقوق‏شناسى سازد. امام على عليه السلام به اين امر چنان اهميت مى‏داد و آن را اساسى مى‏دانست كه وقتى خوارج سر به مخالفت برداشته و نادرست‏ترين اخلاق و رفتار را از خود بروز دادند و جامعه را به آشوب كشيدند، امام عليه السلام تلاش كرد تا آنان را با حقوقشان آشنا سازد و با تبيين حد و مرزهاى برخاسته از حقوق، آنان را به رفتارى در چارچوب قانون بكشاند، چنانكه خطاب به ايشان فرمود:

أما ان لكم عندنا ثلاثا ما صحبتمونا: لا نمنعكم مساجد الله أن تذكروا فيها اسمه، و لا نمنعكم الفى‏ء مادامت أيديكم مع أيدينا، و لا نقاتلكم حتى تبدؤونا. (93)

بدانيد كه شما نزد ما سه حق داريد كه تا هنگامى كه همراه ما هستيد آنها را از شما باز نمى‏گيريم: شما را از مساجد خدا كه نام او را در آنها بر زبان مى‏آوريد منع نمى‏كنيم، و شما را از درآمد عمومى و غنائم تا زمانى كه دستتان در جنگ همراه ماست محروم نمى‏سازيم، و تا جنگ را با ما آغاز نكرده‏ايد با شما نمى‏جنگيم.

و نيز در باره آنان و حقوق سياسى و اجتماعى‏شان فرمود:

فان تكلموا حججناهم، و ان سكتوا عممناهم. (94)

اگر لب به اعتراض بگشايند، ما با منطق با آنان گفتگو مى‏كنيم، و اگر لب فرو بندند، ما با آنان حرفى نداريم.

اميرمؤنان على عليه السلام چنان حقوق مدارى را پاس مى‏داشت كه مخالفتهاى خوارج را تا زمانى كه به حقوق مردمان تجاوز نكردند و دست جنايت از آستين بيرون نياوردند، تحمل كرد و دشنامهاى آنان به خود و بالاتر از آن را دليلى بر محدود كردن آنان و قطع كردن حقوقشان نديد. (95) خوارج زبان به تكفير امام على عليه السلام گشودند، اما آن حضرت بر اساس حقوق مدارى با آنان رفتار كرد و اخلاق انسانى را در والاترين مرتبه‏اش جلوه بخشيد. البته اين رفتار امام عليه السلام با خوارج بخشى از آنان را نرم نمود و از دايره كسانى كه در مقابل حضرت ايستادند و شمشير كشيدند، بيرون برد. (96)

پاس داشتن حقوق انسانها و اداى حق آنان كه از اداى حق گريزانند، در بسيارى از موارد تأثير مثبت دارد و آن گريزندگان از اداى حقوق را رام مى‏نمايد. در سخنان امير بيان، على عليه السلام چنين وارد شده است:

من قضى حق من لا يقضى حقه فقد عبده. (97)

آن كه حق كسى را گزارد كه حقش را به جا نيارد، (در حقيقت) او را بنده خود نمايد.

كسى كه در حقوق مدارى بدين مرتبه رسيده باشد كه حتى نسبت به آن كه حق او را به جا نمى‏آورد، پايبند به حقوق مى‏ماند و حق وى را آن طور كه بايد مى‏گزارد، او را در بند خويش مى‏آورد؛ (98) و اخلاق مبتنى بر حقوق مدارى را جلوه مى‏دهد؛ و امير مؤمنان على عليه السلام خود نمونه اعلاى چنين اخلاقى بود. امام على عليه السلام به دنبال آن بود كه نظام ادارى وى، نظامى حقوق مدار باشد و در آن بيش از هر چيز حقوق مردمان مطرح باشد. روايت شده است كه آن حضرت ابوالاسود دؤلى‏ (99) را به عنوان قاضى منصوب كرد و پس از مدتى او را عزل نمود. ابوالاسود به امام عليه السلام عرض كرد كه به چه دليل مرا عزل نموده‏اى؟ من نه خيانتى كرده‏ام و نه دست به جنايتى آلوده‏ام! امام عليه السلام به او فرمود:

انى رأيت كلامك يعلو كلام خصمك. (100)

(به اين دليل تو را عزل نمودم كه) دريافتم (به هنگام سخن گفتن در دادگاه) صدايت را از صداى مراجعه كننده بلندتر مى‏كنى!

شگفتا كه پاسدارى از حقوق انسانى در سيره علوى تا بدين اندازه محترم و معتبر است كه اگر قاضى صداى خود را از صداى طرفين دعوا بلندتر كند و حقوق انسانى را آن گونه كه بايد پاس ندارد، عزل مى‏گردد!

با اين حساب، كارگزاران و كاركنان دستگاه ادارى چگونه بايد با مردمان رفتار كنند و با چه شيوه‏اى ارباب رجوع را خدمت نمايند و تا چه اندازه حقوق همگان را پاس دارند؟

پاسدارى از حقوق همگان در راه و رسم امير مؤمنان على عليه السلام تا بدانجاست كه آن حضرت قاضى‏اى بلند پايه و شخصيتى والا مقام چون ابوالاسود دؤلى را به خاطر كوتاهى در پاسدارى حقوق مردمان عزل مى‏نمايد. حقوق مدارى در مكتب اخلاقى امام على عليه السلام اين گونه معنا مى‏شود.

خدمتگزاى مردمان از بالاترين نعمتهاى الهى است كه بايد حق اين نعمت بدرستى ادا شود و در آن هيچ كوتاهى روانگردد، و اين جز با حقوق مدارى ميسر نمى‏شود؛ و اين نعمت نيز چون هر نعمت ديگرى با ادا نشدن و يا كوتاهى در اداى حق آن، از دست مى‏رود. امير مؤمنان على عليه السلام در سخنى والا فرموده است:

ان لله فى كل نعمه حقا، فمن أداه زاده منها، و من قصر عنه، خاطر بزوال نعمته. (101)

خدا را در هر نعمتى حقى است، هر كه آن حق را از عهده برون كند، نعمت را بر او افزون كند، و آن كه در آن كوتاهى روا دارد، خود را در خطر از دست دادن نعمت گزارد.

بر اين مبنا هر چيز نعمتى است و هر نعمتى را حقى است الهى كه بايد آن آن حق را شناخت و بدرستى ادا كرد.

مبناى اولى و اصلى حقوق‏

مبناى اولى و اصلى حقوق در منظر امام على عليه السلام جعل الهى است، و هر حقى به جعلى الهى بازگشت مى‏كند، زيرا تنها اوست كه مالك على الاطلاق است و همه چيز از اوست و پاس داشتن حقوق- هر حقى كه باشد- پاس داشتن حقى الهى است و زير پاگذاشتن حقوق- هر حقى كه باشد- بى‏حرمتى به حقى الهى است. بر اين مبنا رعايت حقوق مردمان، رعايت حقوق الهى است. امير مؤمنان على عليه السلام در آغاز خلافت خود خطبه‏اى ايراد نموده است كه در آن اين گونه مبناى اوليه حقوق را تبيين مى‏فرمايد:

ان الله تعالى أنزل كتابا هاديا بين فيه الخير و الشر. فخذوا نهج الخير تهتدوا، و اصدفوا عن سمت الشر تقصدوا. الفرائض الفرائض، أدوها الى الله تؤدكم الى الجنه. ان الله حرم حراما غير مجهول، و أحل حلالا غير مدخول، و فضل حرمه المسلم على الحرم كلها، و شد بالاخلاص و التوحيد حقوق المسلمين فى معاقدها. فالمسلم من سلم المسلمون من لسانه و يده الا بالحق. و لا يحل أذى المسلم الا بما يجب. بادروا أمر العامه و خاصه أحدكم و هو الموت، فان الناس أمامكم، و ان الساعه تحدوكم من خلفكم تخففوا تلحقوا، فانما ينتظر بأولكم آخركم. اتقوا الله فى عباده و بلاده، فانكم مسؤولون حتى عن البقاع و البهائم. أطيعوا الله و لا تعصوه، و اذا رأيتم الخير فخذوا به، و اذا رأيتم الشر فأعرضوا عنه. (102)

همانا خداى متعال كتابى راهنما را نازل فرموده و در آن نيك و بد را آشكار نمود؛ پس راه خير را بگيريد تا هدايت شويد، و از راه شر برگرديد و به راه راست رويد. واجبها! واجبها! آنرا براى خدا به جا آريد كه شما را به بهشت ميرساند.خدا حرامى را حرام كرده كه ناشناخته نيست، و حلالى را حلال كرده كه از عيب خالى است، و حرمت مسلمان را از ديگر حرمتها برتر نهاده، و حقوق مسلمانان را با اخلاص و يگانه پرستى پيوند داده؛ پس مسلمان كسى است كه مسلمان از دست و زيان او آزارى نبيند جز آنكه براى حق بود؛ و گزند مسلمان روانيست جز در آنچه واجب شود. بر چيزى پيشى گيريد كه همگانتان را فراگير است- مرگ- كه يك يك شما از آن ناگزير است. همانا مردم پيش روى شمايند- و مرگ آنان بر شما آشكار- و مرگ از پس، شما را مى‏خواند- و شما در چنگال آن گرفتار-. سبكبار باشيد تا برسيد، كه پيش رفتگان بر پايند و پس ماندگان را مى‏پايند. خدا را! واپاييد در حق شهرهاى او و بندگان، كه شما مسئوليد حتى از سرزمينها و چارپايان. اگر خيرى ديديد آن را دريابيد، و اگر شرى ديديد روى از آن بتابيد.

در ديدگاه امام على عليه السلام حقوق افراد با اخلاص و توحيد در مبنا پيوند خورده است، و حرمت انسان ملسلمان از همه حرمتهاى الهى بالاتر و برتر است، و از اين رو كسى مى‏تواند بدرستى حرمتهاى الهى را پاس بدارد كه به نيگويى حرمت انسان را پاس بدارد. پس بايد حقوق الهى و حقوق انسانى برخاسته از آن را بدرستى شناخت و به نيكويى پاس داشت و در اين جهت چشم يارى و توفيق نيز بايد به خداوند دوخت:

الحمد لله الناشر الخلق فضله، و الباسط فيهم بالجود يده. نحمده فى جميع أموره. و نستعينه على رعايه حقوقه. (103)

سپاس خداى را كه احسان فراوانش را بر آفريدگان گسترده است، و دست او به بخشش بر ايشان گشاده. او را در همه آنچه كند سپاس مى‏گوييم، و از او در نگاهداشت حق وى يارى مى‏جوييم.

اجعلو ما افترض الله عليكم من طلبكم، و اسألوه من أداء حقه ما سألكم. (104)

آنچه را خدا بر شما واجب كرده مطلوب خود شماريد، و توفيق گزاردن حقى را كه از شما خواسته، هم از او چشم داريد.

ان لكم نهايه فانتهوا الى نهايتكم. و ان لكم علما فاهتدوا بعلمكم. و ان للاسلام غايه فانتهوا الى غايته. و اخرجوا الى الله بما افترض عليكم من حقه، و بين لكم من وظائفه. (105)

شما را پايانى است، خود را بدان برسانيد. براى شما نشانه‏اى است، آن را راهنماى خود دانيد. اسلام را مقصدى است، تا بدان مقصد برانيد! از عهده حق خدا برآييد، با گزاردن آنچه بر شما واجب داشته، و انجام دادن وظيفتها كه بيان كرده و بر شما نگاشته.

بر اساس جعل الهى حقوق در همه عرصه‏ها متقابل است و هيچ كس داراى حقوق يكطرفه نيست و هر كس در هر مرتبه‏اى كه باشد رابطه حقوقى‏اش با ديگران كاملا دوسويه است.