آيين زندگى از ديدگاه امام رضا (عليه السلام )

محسن كتابچى

- ۹ -


زهد يا هنر وارستگى از خود
از جمله احساسات روحى جوانان ، نگرانى و بى تابى در برابر مشكلات و مصائب زندگى است . بى تابى در برابر مصائب همچون سوهان ، روح را مى آزارد و آن را آنچنان زبون و ناتوان مى سازد كه آثارش را در قيافه و چهره بى تاب ظاهر ساخته و از اين طريق تاريكى و وحشت دوران را نمودار مى سازد و سبب هم واندوه زيادترى مى گردد.
((ما در زندگى روزانه گرفتار بيم و نگرانى هستيم ، خشم و پريشانى و دلمردگى به سبب چيزهايى پيش پاافتاده اى كه محيط محدود زندگى ما را پر ساخته است ، پيوسته تعادل ما دستخوش اختلال مى سازد، چرا كه ما خود به دست خويش زندانى تنگناهايى شده ايم كه نمى توانيم از آنها رهايى يابيم ، عارفان و حكيمان اثبات كرده اند كه آدمى مى تواند در جهانهاى پهناورترى زيست كند به شرط آنكه انديشه را از بند ناچيزهاى روزانه رها سازد. گروهى در اين رهايى بسيار پيش رفته اند و گروهى نيز اندكى ، ولى همه آنان كه اين مقصود را در پيش روى دارند، كم يا بيش توفيق خواهند يافت و آنگاه خواهند ديد كه به نوعى صلح و صفاى درونى رسيده اند)).(243)
((زهد)) در اصل به معناى اعراض و بى ميلى و در اصطلاح عبارت است از ترك هرگونه وابستگى مطلق به ارزشهاى مادى و عدم رغبت به آن .
زهد و وارستگى ، بالاترين حربه دفاعى در برابر دشمن وحشتناك جزع و بى تابى است . در پرتو اين عامل ، تمام موانع و سدهايى كه آدمى را از رشد و كمال باز مى دارد، شكسته مى شود، ارزشهاى فريبنده انسان را متزلزل نمى كند، بر دل و جانش چيره نمى گردد و او همچنان در شاهراه هدايت و كمال به مسير خود ادامه مى دهد.
خلاصه اين نيروى حياتبخش يك نوع آزادگى خاصى به انسان مى بخشد كه در مسير زندگى تمام موانع را كنار زده و با رشد شخصيت معنوى به سرعت پيش رود.
((ژان ژاك روسو)) مى گويد:
((من كه مى دانم فناپذير هستم ، چرا در اين جهان براى خود بستگى هايى ايجاد كنم ؟ در اين جهان كه همه چيز تغيير مى كند، همه چيز مى گذرد و خود من هم به زودى نابود مى شوم ، بستگى به چه دردم مى خورد؟ اى ((اميل ))! اى پسرم ! اگر تو را از دست بدهم ، ديگر برايم چه باقى خواهد ماند؟ در هر حال ، بايد خودم را براى اين حادثه ناگوار آماده نمايم ، زيرا هيچكس نمى تواند مرا مطمئن سازد كه قبل از تو خواهم مرد. پس اگر مى خواهى خوشبخت و عاقل زندگى كنى ، قلب خود را به زيبايى هاى فناناپذير وابسته نما، سعى كن خواسته هايت محدود و وظيفه ات مقدم بر همه چيز باشد.
فقط چيزهايى را طلب كن كه با قانون اخلاق مغاير نباشد.
به خودت عادت بده كه همه چيز را بدون ناراحتى از دست بدهى و بدون اجازه وجدان هيچ چيز را قبول ننما، در اين صورت حتما خوشبخت خواهى شد و به هيچيك از چيزهاى زمينى دلبستگى شديد پيدا نخواهى كرد)).(244)
جمعى در مفهوم زهد و پارسايى به اشتباه گراييده و سوراخ دعا را گم كرده اند، اين گروه كه از قلمرو حقيقى زهد خارج گشته اند، پنداشته اند كه پاراسايى به اين است كه از اجتماع بريده و به آرامى به كار شخصى خود بپردازند و چشم از انحرافات فردى و اجتماعى بپوشند تا در طوفان بليات دچار نگردند و مصونيت خويش را بدين وسيله تضمين نمايند. مدعيان اين طرز فكر، بدين تطبيق كاذب مى خواهند خود را از زير بار مسئوليتها آزاد كرده ، موجبات رضايت باطنى خويش را فراهم سازند.
بايد دانست برداشت نادرست از زهد و پارسايى از مواردى است كه اسلام به شدت با اين مبارزه نموده و پيشوايان دين در هر زمان با اين دنياپرستان متدين نما، رياكاران دروغين ، گندم نمايان جوفروش روبرو مى گشته آنان را توبيخ و سرزنش مى نموده و از عمل ننگين خودنمايى و عوامفريبى برحذر مى داشته اند. بديهى است عمل بدون اخلاص و خودنمايى بدون واقعيت به زودى بر همه كس آشكار و مشت اين دغلبازان باز خواهد شد و كوس ‍ رسوايى آنها برملا خواهد گشت ، سرانجام خائن از خادم ، عامل از جاعل ، باز شناخته خواهد شد.
عن الرضا (عليه السلام ) قال : قال عيسى (عليه السلام ) للحواريين : يا بنى اسرائيل لا تاءسوا على ما فاتكم من الدنيا كما لا ياءسى اهل الدنيا على ما فاتهم من دينهم اذا اصابوا دنياهم .(245)
امام رضا (عليه السلام ) فرمود: حضرت عيسى (عليه السلام ) به حواريون فرمود: اى فرزندان اسرائيل : بر آنچه در دنيا از دست داده ايد، اندوهناك نباشيد، همچنان كه دنيا دوستان هر اندازه دينشان را از دست دهند، اندوه ندارند زيرا دنياى خود را به دست آورده اند.
اين جمله كوتاه و پرمحتواى امام رضا (عليه السلام ) در واقع يكى از مسائل پيچيده فلسفه آفرينش را حل مى كند و آزادگى خاصى را براى انسان به ارمغان مى آورد كه او موقعيت خود را در جهان گم نكند و روح دنياپرستى بر او غالب نشود. همين حالت بى اعتنايى و وارستگى است كه سبب مى شود، زاهد به همه موانع پشت پا زده و به سرعت به مسير تكامل خود پيش رود.
((قتيبة بن سعيد))(246) مى گويد:
وارد يكى از قبايل عرب شدم ، صحرايى ديدم پر از شترانى كه همه مرده بودند كه به شماره در نمى آمد. در آنجا پيرزنى بود. پرسيدم اين شتران از آن كه بوده است ؟ گفت : آن پيرمرد را كه بالاى آن تل مى بينى كه نشسته و پشم مى تابد. به سراغ او آمدم ، گفتم : اينها همه از آن تو بوده ؟ گفت به نام من بوده است . گفتم : چه شده كه به اين روزگار افتاده اند؟ او در جواب (بى آنكه اشاره اى به آفت و علت مرگ ومير آنها كند) گفت : آن كس كه داده بود، گرفت . گفتم : (ناراحت نيستى و) در اين باب چيزى نگفته اى ؟ گفت : بلى ! اين دو بيت را گفته ام :
 
لا والذى انا عبد من خلائقه   والمرء فى الدهر نصيب الرزء والمحن !
ما سرنى ان ابلى فى مباركها   وماجرى من قضاء الله لم يكن !
((سوگند به آن كسى كه من بنده اى از مخلوقات او هستم كه انسان در دنيا هدف مصائب و محنتها است )).
((اگر شترانم در خوابگاه خود بودند و اين قضاى الهى كه اتفاق افتاد، رخ نمى داد، خوشحال نمى شدم )). (من تنها به رضاى او خشنودم و هر چه او خواسته است ، همان را مى پسندم ).(247)
رمز سبكبارى در زندگى
قال الرضا (عليه السلام ) للحسن بن سهل وقد ساءله عن صفة الزاهد فقال (عليه السلام ): متبلغ بدون قوته ، مستعد ليوم موته ، متبرم بحياته .(248)
امام رضا (عليه السلام ) به ((حسن بن سهل )) كه از امام (عليه السلام ) درباره صفت زهد پرسيده بود، فرمودند:
1 - بدون (حرص و ولع ) به روزى اكتفا و بسنده مى كند.
2 - (به وسيله انجام واجبات ، ترك محرمات و دارابودن مكارم اخلاق ) آماده روز مرگ خويش است .
3 - از زندگى (تكرارى و يكنواخت خود) ملول مى باشد.
در حالات بزرگمهر حكيم وارد شده است كه همواره روحيه متعادلى داشت و هيچوقت از چهره اش شادى و غمناكى ديده نمى شد.
هنگامى كه رمز اين حالات را از وى پرسيدند، گفت :
((از دست رفته با ريزش اشك جبران نمى شود و رسيدنى و آينده نيز با شادى و سرور پايدار نمى گردد)).(249)
در يكى از مجلات نوشته شده بود:
تاجرى آمريكايى كه تمام اموالش طعمه آتش شده بود و طبق اظهارات خودش ميليونها تومان سرمايه بوده ، وقتى برخى از آشنايانش به عنوان تسليت و تسكين پيش او آمدند، طبق معمول او را خيلى عادى ديدند. گويى هيچ حادثه اى برايش اتفاق نيفتاده است . هنگامى كه از عدم اعتنا وتوجهش به اين حادثه پرسيدند: با خونسردى پاسخ داد: غم و اندوه برگذشته سودى ندارد، بلكه فكر مى كنم كه ثروت از دست رفته را چگونه گرد آوردم و اين فكر براى من مهمترين مساءله است .
توكل يا رمز پيروزى و شكست ناپذيرى
يكى از راههاى عظمت روح و تعالى نفس و اوج به مقام ربوبى ، توكل به خدا و قطع وابستگى به مخلوقات است . اين صفت پسنديده به منزله بهاى شى ء نفيس و نردبان است براى كسى كه مى خواهد درجات كمال را بپيمايد.(250) لذا توكل در روايات يكى از علايم اولياى خدا به شمار آمده است .(251)
توكل بر خدا باعث افزايش قدرت روحى شخص متوكل و سبب نجات او از هر شر و بدى و دژ محكم و تسخير ناپذيرى است كه صاحب آن را در مقابل هر آفتى حفظ مى كند. چنين شخصى اگر در ميدان نبرد و مبارزه روبروى دشمن سرسخت هم قرار گيرد، هرگز خود را نمى بازد و از ميدان به در نمى رود و شجاعت و دليرى و شهامت فوق العاده از خود نشان مى دهد و با قوت و قدرت ايستادگى مى كند تا دشمن را مغلوب نمايد و خداوند نيز او را از شر ستمكاران نجات دهد.
توكل و اميد به خدا نيروى جديدى را در انسان زنده مى كند و محرك تلاشهاى سازنده براى رسيدن به مقاصد آرزوهاى بلند مى گردد. سفارش ‍ اسلام (به پيروان خود) اين است كه در مورد آرزوهايى كه خود بنده اميدى به تحقق آن ندارد همواره اميدوارتر باشد، چه ممكن است نتيجه آن مطابق ميل او در مى آيد.(252)
همانگونه كه حضرت موسى بن عمران (عليه السلام ) براى پيدا كردن آتش ‍ حركت كرد و هنگام حركت به نتيجه آن اميدى نداشت كه ناگهان خداوند او را مورد خطاب قرار داد و وى را پيامبر خويش گردانيد و با او تكلم كرد، و همانطور كه ملكه سبا به سوى سليمان آمد و سليمان اميدوار او نبود كه او از دين خود برگردد، و لكن تسليم سليمان شد و از دين خود برگشت و همچنين ساحران فرعون كه حضرت موسى اميدوار نبود كه ايمان آورند، در حالى كه به موسى و خداى او ايمان آورند.(253)
در مناجات شعبانيه مى خوانيم :
الهى هب لى كمال الانقطاع اليك ، وانر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك ، حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الى معدن العظمة .
((خدايا، بالاترين مرتبه انقطاع به سوى خودت را به من عنايت كن و ديده هاى دل ما را با روشنايى نگرش به سوى خود، تابناك گردان تا آنجا كه ديده هاى دل حجابهاى نور را سوراخ نمايد و به معدن عظمت برسد.(254)
من اراد ان يكون اقوى الناس فليتوكل على الله ، وسئل عن حد التوكل ، ماهو؟ قال : ان لا تخاف سواه .(255)
هركس مى خواهد نيرومندترين مردم باشد، بايد بر خدا توكل كند. پرسيدند: تعريف توكل چيست ؟ پاسخ داد: اين كه از غير خدا نترسى .
تفسير توكل در كلام امام هشتم (عليه السلام )
قال على بن موسى الرضا (عليه السلام ): التوكل درجات : منها تثق به فى امرك كله فيها فعل بك ، فما فعل بك كنت راضيك وتعلم اءنه لم ياءلك خيرا، وتعلم ان الحكم فى ذلك له ، فتتوكل عليه بتفويض ذلك اليه ، ومن ذلك الايمان ، بغيوب الله التى لم يحط علمك بها فوكلت علمها اليه ، والى امنائه عليها، ووثقت به فيها وفى غيرها.
((آية الله العظمى اراكى )) مى فرمودند:
((من در سفر حج كه مشرف شدم ، بسيار مشتاق بودم كه حجرالاسود را استلام كنم و يك روز با جمعى از دوستان همراه براى طواف رفتيم كه شايد به كمك و مساعدت آنان قدرى جمعيت راه دهند و ما بتوانيم براى يك بار استلام حجر را بنماييم ، همين كه با آن همراهان و ياوران به نزديك حجر رسيديم و نزديك بود استلام كنيم كه ناگهان يك فشار انبوه جمعيت چنان ما را از آنجا بركنار زد كه هر كدام به گوشه اى پرتاب شديم ! و اين نتيجه عدم انقطاع به خدا و همان فى الجمله اعتماد و اتكايى بود كه به آن همراهان داشتيم )).(256)
((هنگامى كه انسان به ((ثقة )) يعنى اطمينان نفسانى ، دست يافت كه همه چيز از خداست : ((لا حول و لا قوه الا بالله )) و خدا او را همواره زيرنظر داشته و همه امور آشكار و پنهان وى را مقرر مى دارد، در اينصورت در هنگام اقدام به كارهاى زندگى ، از اينكه به مصلحت او هست يا خير، به خدا توكل مى كند و آنگاه كه حتى به خواست و مصلحت خويش نينديشيده و فقط جلب رضاى او و تحقق اراده او را خواستار است ، اين حالت را ((رضا)) گويند، اگر به حالتى دست يافت ، چه در امور زندگى و چه غير آن ، به طور كلى همه چيز را به خدا واگذار نموده و حتى خود و اراده خود و همه چيز را از خدا و در خدمت تحقق اراده او بداند، اين حالت را ((تعويض )) نامند)).(257)
آثار توكل :
1 - مصون بودن از حمله و آسيب شيطان
2 - داراشدن ملكه تقوا
3 - قوت نفس
4 - آسايش روح و روان
5 - پيمودن درجات كمال
6 - بى نيازى و عزت واقعى
امام رضا (عليه السلام ) فرمود: توكل داراى مراتب و درجاتى است .
يك رتبه از آن ، اين است كه : در تمام كارهايت به خدا اعتماد كنى ، در آنچه كه نسبت به تو انجام داده و به هر چه با تو كرده خشنود باشى و بدانى كه از خيرخواهى در حق تو كوتاهى نكرده است و بدانى كه صلاح و حكم در اين زمينه از آن اوست و با سپردن امور بر او توكل مى نمايى .
رتبه ديگر توكل ، ايمان به امور غيبى است كه علم تو بدان راه ندارد و علم آن را به وى و به امينان وى مى سپارى و در آنها و جز آنها به او توكل مى نمايى .
(به مسائل ديگرى كه از جانب امناى الهى مى رسد، اطمينان مى نمايى ).
فقيرى به در خانه ثروتمندى رفت و گفت شنيده ام كه مالى جهت مستحقان در نظر گرفته اى و من بى نهايت محتاجم ! ثروتمند بهانه اى آورده ، گفت : آن مال نذر نابينايان است و تو نابينا نيستى . فقير گفت : اشتباه مى كنى ، نابيناى واقعى منم كه در خانه خداوند خالق و رازق را رها كرده و در خانه چون تويى آمده ام ! اين بگفت و روى از ثروتمند بگردانيد و رفت .
توانگر خادم خود را دنبال او فرستاد و عذرخواهى كرد، ولى پذيرفته نگرديد.
24 - دادن صدقه براى سلامتى فرزندان
صدقه چيست ؟
صدقه از ماده ((صدق )) كه به معنى راستى كامل است ، مى باشد و در اصطلاح شرع ، صدقه بر مالى اطلاق مى شود كه (با قصد قربت ) به مصرف اصطلاح امور و رفع نيازمنديهاى فردى و اجتماعى برسد، همچنين بر هر عملى كه در طريق خدمت و احسان به نوع انجام گيرد، ((صدقه )) گفته مى شود.
در قرآن كريم از زكات (كه به وسيله آن امور مهم و اساسى مسلمين اداره مى شود) به ((صدقات )) ياد شده ، زيرا دهنده آن بايد با نيت درست و اخلاص تمام بدون هيچ غرض مادى آنرا بپردازد. همچنين مهر زن ، در قرآن ((صدقه )) خوانده شده ، زيرا بايد با طيب خاطر پرداخت گردد.
يك خانواده مسلمان ، كمك به نيازمندان را در برنامه هاى خود منظور و از طرف مقدارى از توانايى خود در راه رفع نيازمنديهاى آنان دريغ ندارد، زيرا او به اين حقيقت پى برده است كه ((هر چه را در راه خدا انفاق كند، خداوند جاى آن را پر مى كند)).(258)
پس چه تجارتى از اين سودمندتر كه سرمايه هاى موجود انسان ، با انفاق و صدقه در راه خدا، از مفهوم فنا بيرون رفته و رنگ بقا يابد.
با توجه به اينكه نعمتهاى دنيا در معرض انواع آفات است ، و خواه ناخواه از دست ما بيرون خواهد رفت ، بهترين راه بيمه كردن نعمتها، (مخصوصا نعمت سلامتى و امنيت ) صدقه دادن و انفاق در راه خداست ، زيرا صدقه و انفاق در راه خدا رزق را افزون ، خانه ها را آباد، مرگها را به تاخير انداخته و عمرها را افزون مى كند و از هفتادگونه مرگ ومير بد جلوگيرى مى آورد.(259)
((از بعضى احاديث استفاده مى شود كه پيشوايان معصوم گاهى پيش از آنكه صدقه اى را به شخص نيازمند بدهند، نخست دست خود را به علامت احترام و تعظيم مى بوسيدند، سپس آنرا به نيازمندان مى دادند و يا اينكه نخست آنرا به نيازمندان مى دادند، بعد از او مى گرفتند و آن را مى بوسيدند و مى بوييدند، و به او باز مى گردانيدند، چرا كه با دست خدا روبرو بوده اند)).(260)
عن موسى بن ابى الحسن ، عن ابى الحسن الحسن الرضا (عليه السلام ): قال : ظهر فى بنى اسرائيل قحط شديد سنين متواتره ، وكان عند امراءة لقمة من خبز فوضعتها فى فيها لتاءكل فنادى السائل يا امة الله الجوع ، فقالت المراءة : اتصدق فى مثل هذا الزمان فاخرجتها من فيها، فدفعتها الى السائل و كان لها ولد صغير يحتطب فى الصحراء فجاء الذئب فاحتمله فوقعت الصيحة ، فعدت الام فى اثر الذئب ، فبعث الله تبارك وتعالى جبرئيل (عليه السلام ) فاخرج الغلاام من فم الذئب فدفعه الى امه ، فقال لها جبرئيل (عليه السلام ): يا امة الله ارضيت لقمة بلقمة .(261)
((موسى بن ابى الحسن )) مى گويد: امام رضا (عليه السلام ) فرمود: زمانى در بنى اسرائيل خشكسالى سخت پديد آمد و مردم دچار قحطى شديدى بودند، در ميان اين گروه ، زنى در منزل خود لقمه نانى داشت و آماده خوردن آن بود كه ناگاه صداى فقيرى از درب منزل خود به گوشش رسيد كه مى گفت : اگر خوراكى در منزل داريد، به من كمك كنيد زيرا من گرسنه ام . آن زن با خود انديشيد كه در اين حال بهتر است لقمه را بدين سائل صدقه دهم و آن لقمه نان را به سائل داد. نتيجه صدقه اين شد كه زن را پسرى بود خردسال وى به صحرا رفته بود كه هيزم آورد، گرگى آمد و او را ربود، مادرش متوجه ماجرا شد پشت سر گرگ مى دويد و فرياد مى زد و كمك مى طلبيد. خداوند تبارك و تعالى به جبرئيل وحى نمود كه برو آن پسر را از دهان گرگ بگير و به مادرش برگردان . جبرئيل پسر را از گرگ گرفت و نزد مادرش آورد و گفت : آيا راضى هستى عوض آن لقمه نانى كه صدقه دادى . خداوند اين لقمه (پسرت ) را به تو برگرداند.
قال على بن موسى الرضا (عليه السلام ):
تصدق بالشى ء وان قل ، فان كل شى ء يراد به الله وان قل بعد ان تصدق النية فيه عظيم .(262)
امام رضا (عليه السلام ) فرمود:
صدقه بده اگر چه اندكى باشد زيرا هر چيز اندكى در راه خدا با نيت صادقانه داده شود، بزرگ است .
وسعت دايره صدقه :
از ديدگاه امام هشتم (عليه السلام ) هر كار نيكى به هر صورت باشد، صدقه و انفاق در راه خدا محسوب مى شود و (منحصر به انفاقهاى مالى نيست ) و هر چه انسان براى نيازمنديهاى زندگى خود و خانوداده اش صرف مى كند، برايش صدقه نوشته مى شود و هرگونه كمك و يارى (به هر شكلى كه مى خواهد باشد) به نفع مستضعفان ، در حكم صدقه است .
قال على بن موسى الرضا (عليه السلام ): واعلم ان نفقتك على نفسك وعيالك صدقة .(263)
امام رضا (عليه السلام ) فرمود: بدان كه نفقه و خرج شخص خودت و خانواده ات ، صدقه است .
قال على بن موسى الرضا (عليه السلام ): عونك للضعيف افضل من الصدقه .(264)
امام رضا (عليه السلام ) فرمود: يارى رساندن تو به ناتوان ، برتر از صدقه است .
ادب انفاق
معمربن خلاد: كان ابوالحسن الرضا (عليه السلام ) اذا اءكل اتى بصفحة فتوضع بقرب مائدته ، فيعمد الى اطيب الطعام مما يؤ تى به فياءخذ من كل شى ء شيئا فيضع فى تلك الصفحة ثم ياءمر بها المساكين ، ثم يتلو هذه الاية ((فلا اقتحم العقبة )) ثم قال : علم الله عزوجل اءنه ليس كل انسان يقدر على عتق رقبة فجعل لهم السبيل الى الجنة .(265)
((معمربن خلاد)) روايت مى كند:
هنگامى كه حضرت رضا (عليه السلام ) مى خواست غذا بخورد، دستور مى داد سينى بزرگى را مى آوردند و نزديك سفره اش مى نهادند. آن حضرت دست مى برد. از هر كدام بهترين غذايى كه در سفره بود، مقدارى بر مى داشت و در آن سينى بزرگ مى نهاد، بعد دستور مى داد آن غذا را براى مستمندان ببرند.
آن حضرت در آن حال ، اين آيات را تلاوت مى فرمود:
فلا اقتحم العقبة ، وما ادريك ما العقبة ، فك رقبة ، او اطعام فى يوم ذى مسغبة ، يتيما ذا مقربة ، او مسكينا ذا متربة .(266)
((اين انسان (ناسپاس ) از آن گردنه بزرگ بالا نرفت ، تو نمى دانى آن گردنه چيست ؟ آزاد كردن برده است ، يا اطعام كردن در روز گرسنگى است يتيمى از خويشاوندان را، يا مستمندى به خاك افتاده را)).
سپس مى فرمود:
((خداوند متعال مى دانست كه همه قدرت بر آزاد كردن بردگان ندارند، راه ديگرى را نيز به سوى بهشتش قرار داد)).
راه آسان ، غير از راه مستقيم است ، راه مستقيم راهى است كه پر از ((كتلها)) و ((گردنه ها)) است . غذاى مانده را به مستمندان ، همان در دشت گام زدن است . ولى غذاى بهتر را بخشيدن ، از گردنه صعب العبور گذر كردن است .
نمونه ها و نشانه هاى اين قبيل كارها كه در محدوده قسط و عدل است را در انسانهاى كامل و وارسته (اى كه رحمت گسترده الهى را به بهترين سان در معرض ديده همگان قرار مى دادند) مى توان يافت .
كسى كه در بين راه مانده و خواب و خوراك و لذتهاى حيوانى و اوهام دنيوى او را به خود مشغول داشته است (انسان ناسپاس ) هرگز نمى تواند خود را براى عبور از چنين مرحله اى آماده نمايد.
25 - تنظيم خانواده
بدون ترديد، هدف اصلى از تشكيل خانواده ، توليد فرزند است ، و در اسلام ازدواج بدون فرزند، چندان جايگاه و ارزش والايى ندارد، زيرا نمى تواند عامل حيات و بقاى نسل بشر باشد.
روايات زيادى از پيشوايان دين در توصيه تكثير نسل و توليد مثل وارد شده است كه اين روايات (به حسب شرايط زمانى و مكانى ) همچنان اصالت خود را دارد، ولى از آنجا كه اسلام دينى جاودانه است ، مسلمان بايد (تحت عناوين ثانويه ) وضع زندگى خود را بر اساس شرايط (زمانى و مكانى ) كه در آن زيست مى كند، تنظيم نمايد، هرگاه امكانات لازم جهت رشد فكرى ، اقتصادى ، درمانى فراهم نباشد و تربيت فرزند را با مشكلاتى مواجه سازد، بى شك جلوگيرى از فرزند بلامانع است ، روايات و سيره پيشوايان دين ، خود مويد اين معناست .(267)
عن الرضا (عليه السلام ): قلة العيال احد اليسارين .(268)
امام رضا (عليه السلام ): فرموده است : ((كمى زن و فرزند يكى از دو آسايش ‍ است )). (يعنى اگر در آمد كافى ندارد، حداقل عائله اش كم باشد، آسوده تر است ).
معمولا فقها و مراجع تقليد، نظر و فتواى خود را متناسب با شرايط و زمان و مكان در اختيار مقلدين قرار مى دهند.
26 - عمل به تعهدها و پيمانها
يكى از امور ضرورى كه در استحكام بناى خانواده و ايجاد حس همكارى بين اعضاى آن ، نقش حساسى را به عهده دارد، ((وفاى به عهد)) و ((احترام به پيمانها)) است .
اولين اثر رعايت اين وظيفه اخلاقى ، اعتبار و ارزشى است كه به روابط خانوادگى مى بخشد. والدين با عمل به قول و قرارها و وعده هاى خويش ، عملا روح و روان فرزندان را متوجه ارزش و حسن فايده اين صفت مى نمايند.
تاثير ديگر عمل به عهد و پيمان ، فراهم كردن زمينه مساعد براى پيشرفت و به ثمر رساندن برنامه هاى زندگى است زيرا در سايه عمل به و پيمان همبستگى و اعتماد متقابل بين اعضاى خانواده حفظ مى شود و همين اصل اعتماد متقابل است كه پشتوانه فعاليتها و همكاريهاى گوناگون در سطح وسيع خواهد شد.
يكى از دانشمندان گفته است :
((هيچكس نمى تواند داراى يك زندگى حقيقى باشد، مگر اينكه مسئوليت وفاى به عهد را احساس كند و مجدانه بكوشد بر طبق آن به عمل بپردازد)).
وفاى به عهد، به منزله دينى است كه به عهده انسان است . هر كس بخواهد از ننگ بى اعتبارى و ورشكستگى اخلاقى بپرهيزد، بايد اين دين خود را بپردازد و تنها پشتوانه پرداخت آن ، برخوردارى از تربيت اسلامى و سعى و كوشش متمادى در امور زندگى است .
دانشمندى گويد: ((وظيفه شناسى به منزله ساروجى است كه ساختمان اخلاقى انسان را به هم چسبيده نگاه مى دارد و بدون آن به قدرت ، نه صداقت ، نه پاكدامنى ، نه سعادت ، نه حتى عشق و محبت ، هيچكدام ثابت و پايدار نخواهد ماند و اگر اين حس در انسان مفقود باشد، تار و پود وجود شخص را از هم مى پاشد و او را به بيغوله بدبختى و انزوا مى افكند)).(269)
با توجه به اين كه والدين در برابر قول و قرار خود ضامن هستند و بايد آنرا به بهترين وجه ممكن انجام دهند، پيوسته اين موضوع حساس را نيز به خاطر داشته باشند كه ، تا در خود قدرت بر انجام كارى نبينند، بى جهت به فرزندانشان قول ندهند و از آن بعنوان عاملى براى رهايى از بهانه گيرى و آرام كردن ايشان استفاده نكنند، بلكه اول توانايى بر انجام ضمانت را در خود بسنجد و خويش را مجهز براى آن كار نمايند، سپس قول دهند تا بعدا متعذر به عذرهاى واهى و بى اساس نشوند و با اين كار موجبات سلب اعتماد فرزندان را براى خود فراهم نكنند.(270)
مرحوم ((علامه طباطبايى )) فرموده است : ((فرق است بين اينكه انسان سختى را بگويد كه انجام نخواهد داد، و بين اينكه انجام ندهد كارى كه مى گويد، اولى دليل بر نفاق است و دومى دليل بر ضعف اراده است )).(271)
ظاهرا منظور اين است كه گاه انسان سخنى مى گويد كه از اول تصميم دارد انجام ندهد. اين يك نوع نفاق است ، اما گاه از اول تصميم بر عمل دارد ولى بعدا پشيمان مى شود، اين دليل ضعف اراده است .
خداوند در قرآن مى فرمايد:
يا ايها الذين امنوا لم تقولون ما لا تفعلون .(272)
((اى اهل ايمان ! چرا سخنى مى گوييد كه عمل نمى كنيد؟!!!)).
در تفسير اين آيه آمده است :
عدة المومن اخاه نذر، لا كفارة فيه ، فمن اخلف فبخلف الله بداء ولمقته تعرض .(273)
((وعده مومن به برادر دينى اش ، نوعى نذر است ، هر چند كفاره ندارد و هر كس خلف وعده كند، با خدا مخالفت كرده و خويش را در معرض خشم او قرار داده است )).
انا اهل بيت نرى ما وعدنا علينا دينا كما صنع رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ).(274)
((ما خاندانى هستيم كه معتقديم وعده هايى كه داده ايم ، به منزله دينى است كه اداى آن لازم است . همانطور كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) اينچنين رفتار مى كرد)).
عن ابى الحسن الرضا (عليه السلام ) قال : اتدرى لم سمى اسماعيل صادق الوعد؟
قلت لا ادرى .
قال : وعد رجلا فجلس له حولا ينتظره .(275)
امام رضا (عليه السلام ) به كسى فرمود: آيا مى دانى كه چرا اسماعيل (عليه السلام ) را ((صادق الوعد)) ناميده اند؟
راوى گفت : نمى دانم .
حضرت فرمود: او به مردى وعده داد و يك سال تمام به انتظار او نشست .