آيين زندگى از ديدگاه امام رضا (عليه السلام )

محسن كتابچى

- ۸ -


19 - آشنا كردن فرزندان با مكتب اهل بيت
((عبدالله بن صالح هروى )) گويد: در محضر امام رضا (عليه السلام ) بودم ، فرمود:
رحم الله عبدا احيا امرنا قال : كيف يحيى امركم ؟
قال : يتعلم علومنا ويعلمها الناس فان الناس لو عملوا محاسن كلامنا لا تبعونا.(220)
خداوند رحمت كند كسى كه امر ما (مكتب اهل بيت و تشيع ) را زنده كند. كسى پرسيد كه امر شما چگونه احيا مى شود؟
فرمود: معارف و علوم و فرهنگ ما را بايد بگيرند و آن را به ديگران بياموزند، زيرا اگر مردم خوبى ها و محاسن كلام ما را بشنوند و بشناسند، از ما خاندان رسالت پيروى خواهند كرد.
راى گويد: عرض كردم : اى فرزند رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى ما از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده اند كه فرمود:
من تعلم علما ليمارى به السفهاء، او يباهى به العلماء، او ليقبل بوجوه الناس اليه فهو فى النار.
((هر كسى علمى را به اين خاطر بياموزد كه با علم خود با افراد سفيه و احمق مجادله و ستيز كند، يا با علم خود بر دانشمندان افتخار كند، يا مردم را متوجه خود نمايد، مجازات چنين شخصى آتش دوزخ است )).
امام رضا (عليه السلام ) فرمود:
جدم راست گفت ، آيا مى دانى منظور از سفيهان در اين سخن چه كسانى هستند؟
عرض كردم : نه نمى دانم .
فرمود: منظور داستان سرايان مخالف ما هستند.
سپس فرمود: آيا مى دانى منظور از دانشمندان چه كسانى هستند؟
گفتم : نه اى فرزند رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ).
فرمود: منظور علماى آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) هستند كه خداوند اطاعت و دوستى از آنها را واجب كرده است .
سپس فرمود:
آيا مى دانى مردم را متوجه خود سازد چيست ؟
گفتم : نه ، نمى دانم .
فرمود: سوگند به خدا، منظور از آن ادعاى امامت بدون حق است .
بنابراين اگر كسى علم را به خاطر اين بياموزد كه با افراد سبك مغز از داستان سرايان مخالف ما، مجادله و ستيز نمايد و به دانشمندان آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) افتخار و برترى جويى كند و ادعاى امامت ناحق نموده و در پرتو علم خود، مردم را به سوى خويش فرا خواند، اهل دوزخ است . ولى اگر آموختن علم به اين خاطر نباشد، خدا او را رحمت نمايد، زيرا اين امر سبب زنده شدن ولايت و (استحكام ) شيوه و برنامه ما مى شود.(221)
سئل عن ابى الحسن الرضا (عليه السلام ): فى قوله تعالى : ((عم يتسائلون عن النباء العظيم الذى هم فيه مختلفون )) قال : امير المؤ منين (عليه السلام ): ما لله نباء اعظم منى وما لله آية اكبر منى ، وقد عرض فضلى على الامم الماضية على اختلاف السنتها فلم تقر بفضلى .(222)
از امام هشتم (عليه السلام ) در تفسير آيه كريمه : ((از چه مى پرسند، از خبر بزرگ كه خود در آن اختلاف مى كنند)).
فرمود: امير المؤ منين (عليه السلام ) فرمود: خدا را خبرى بزرگتر از من نيست و خدا هيچ نشانه اى بزرگتر از من ندارد. بدون ترديد برترى من بر امتهاى گذشته با اختلاف زبانها كه داشتند، عرضه شد و اقرار به فضليت من نكردند.
((ابراهيم بن عباس طولى )) گويد:
در محضر امام الرضا (عليه السلام ) بوديم ، آن حضرت فرمود: در دنيا نعمت حقيقى وجود ندارد، يكى از حاضران گفت : پس اينكه خداوند در قرآن مى فرمايد:
لتسئلن يومئذ عن النعيم .(223)
اين نعيم كه خداوند در قيامت از آن سؤ ال مى كند، چيست ؟
اين نعمت همان آب خنك است .
امام رضا (عليه السلام ) با صداى بلند فرمود:
اين شما هستيد كه اينگونه تفسير مى كنيد، بعضى از شما مى گوييد: منظور از ((نعيم )) در اين آيه ، آب خنك است و بعضى مى گوييد: منظور غذاى لذيذ است و عده اى گويند: منظور خواب خوشگوار است . ولى پدرم از پدرش امام صادق (عليه السلام ) نقل كرد كه همين سخنان در مورد تفسير ((نعيم )) در محضرش گفته شد. آن حضرت خشمگين گرديد و فرمود:
ان الله لا يساءل عباده عما تفضل به عليهم ولا يمن بذلك عليهم ، والامتنان بالانعام مستقبح من المخلوقين ، فكيف يضاف الى الخالق ما لا يرضى المخلوقون به ولكن النعيم : حبنا اهل البيت وموالاتنا يسئل الله عنه عباده بعد التوحيد والنبوة .(224)
همانا خداوند، بندگانش را در مورد آنچه كه به آنها تفضل و مرحمت فرموده ، بازخواست مى كند و به خاطر آن ، بر آنها منت نمى گذارد، منت نهادن در مورد نعمتهاى مادى از مخلوقات ، ناپسند است . پس چگونه رواست كه چنين كار ناپسندى به خدا نسبت داده شود؟ بلكه منظور از ((نعيم )): ((دوستى و ولايت ما خاندان رسالت )) است و خداوند در اين باره ، پس از مسئله توحيد و نبوت ، بندگانش را مورد سؤ ال قرار مى دهد.
من مات وليس له امام ، مات ميتة جاهلية ، فقلت له كل من مات وليس له امام مات ميتة جاهلية ؟ قال : نعم والواقف كافر والناصب مشرك .(225)
محمد بن اسماعيل گويد: امام رضا (عليه السلام ) فرمود:
هر كس بميرد و او را امام و رهبرى نباشد، به مرگ جاهليت مرده است .
من عرض كردم : هر كس بميرد و او را امام و رهبرى نباشد، به مرگ جاهليت مرده است ؟
فرمود: آرى ، و واقف كافر است و ناصب مشرك .
عن ابن الجهم قال : قلت للرضا (عليه السلام ) جعلت فداك الشتهى ان اعلم كيف انا عندك ؟ فقال : انظر كيف انا عندك .(226)
ابن جهم گويد: به امام رضا (عليه السلام ) گفتم ، فدايت شوم ، مى خواهم بدانم كه در نزد شما چه مقامى دارم ؟
حضرت فرمود: بنگر كه من در نزد تو چه مقامى دارم .
ان رجلا اتى ابا جعفر (عليه السلام ) فساءله عن الحديث الذى روى عن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) انه قال : من قال : لا اله الا الله دخل الجنة . فقال ابوجعفر (عليه السلام ) الخبر حق . فولى الرجل مدبرا فلما خرج امر برده ثم قال : يا هذا! ان للا اله الا الله شروطا! الا وانى من شروطها.(227)
از امام رضا (عليه السلام ) روايت شده است كه مردى محضر امام باقر (عليه السلام ) رسيد و از آن حضرت درباره حديثى كه از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده كه آن حضرت فرموده است : هر كس كلمه مقدس ((لا اله الا الله )) بگويد، داخل بهشت مى شود.
سؤ ال كرد، حضرت امام باقر (عليه السلام ) فرمود: خبر راست است .
آن مرد برگشت و چون خارج شد، امام دستور داد، او را باز گردانند. فرمود:
اى مرد! ((لا اله الا الله )) داراى شرايطى است ، آگاه باش كه من از شروط آن مى باشم .
20 - ادب آموزى به فرزند
((ادب )) به معنى ظرافت و برازندگى مى آيد و در اصطلاح بهترين صورت از صور انجام هر كارى است . رعايت همچون لباس فاخر و زينتى و نو است . آدمى با داشتن ادب از افتخارات پدران و نياكان بى نياز مى شود. ادب سرمايه اى است كه در هر كس باشد، صفات و امتيازات فراوانى را به همراه خود خواهد آورد. طبيعت هيچيك از نعمتهاى خود را به رايگان نمى دهد. طبيعت معامله گر است ، نه بخشنده . براى هر چيزى كه از او بخواهيم ، بايد زحمت بكشيم و بهايش را بپردازيم . اگر ميوه بخواهيم ، بايد زحمت كشت درخت و نگهدارى از آنرا تحمل كنيم . اگر طلا و الماس بخواهيم ، بايد زحمت خرد كردن و شكستن و تصفيه سنگهاى مخصوصى كه اين دو معدن را دارد، بر خود هموار بكنيم و به همين گونه است ساير امور.
برنده واقعى در زندگى كسى است كه با داشتن ادب ، قيمت هر شى ء را مى پردازد و به اصول و مقررات هر كارى احترام مى گذارد. در اين صورت است كه سفر حيات براى او به شكل سفرى دلپذير و فرحبخش در مى آيد.
بنابر آنچه ياد شد: اساس شخصيت معنوى انسان بر پايه ادب مستقر شده و تاثيرپذيرى اين موضوع بخصوص در محيط خانواده بيش از هر جا محسوس است . عواطف و تمايلات كودكانه چون اسبهاى مهار گسيخته و رم كرده اى هستند كه كنترل آن با روح كوچك و انديشه بسيار سطحى يك كودك امكان ندارد. اين احساسات بايد به دست تواناى يك پدر و مادر وارد و مربى عاقل كنترل گردد. بعضى پدران و مادران فكر مى كنند، هنگامى كه موجود تازه اى را به عرصه گيتى عرضه داشتند، ديگر وظيفه تربيتى به عهده آنها نيست در حالى كه آنها در برابرادب و تربيت يك فرد براى جامعه بشرى مسئوليت عظيمى دارند و بايد يك انسان به تمام معنا تحويل جامعه بدهند، از آنجا كه كودكان نمى توانند راجع به خود بينديشند و قضايا و منافع و مضار خويش را با نظرى صائب تجزيه و تحليل نمايند، بر پدر و مادر است كه (عملا) كليه آداب مطلوب را به فرزندان خويش آموزش دهند و از اين طريق آنان را با راه و رسم زندگى آشنا نمايند تا آنها ارزشها و ضد ارزشها را بهتر درك كنند.
قرآن مى فرمايد:
يا ايها الذين امنوا قوا انفسكم واهليكم نارا وقودها الناس و الحجارة .(228)
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خود و خانواده خويش را از آتشى كه هيزم آن انسانها و سنگها هستند، نگاهداريد)).
در تفسير اين آيه وارد شده است :
علموا انفسكم واهليكم الخير وادبوهم .(229)
((منظور اين است كه خود و خانواده خويش را نيكى بياموزيد و آنان را ادب نماييد)).
 
از خدا جوييم توفيق ادب   بى ادب محروم ماند از لطف رب
بى ادب تنها نه خود را داشت بد   بلكه آتش در همه آفاق زد
مائده از آسمان در مى رسيد   بى شراء و بيع و بى گفت و شنيد
در ميان قوم موسى چند كس   بى ادب گفتند كو سير و عدس
منقطع شد نان و خوان از آسمان   ماند رنج زرع و بيل و داسمان
از ادب پرنور گشته اين فلك   وز ادب معصوم و پاك و آمد ملك
هر چه بر تو آيد از ظلمات و غم   آن زبى باكى و گستاخيست هم
((نفس آدمى به طور طبيعى ، وى را به اعمالى خلاف ادب وادار مى سازد و بنده براى راه يابى به حيات طيبه ، موظف است خويشتن را به صفات پسنديده مودب و متخلق سازد. نفس آدمى به طبع متجاوز خود در صحنه مخالفت با فضيلت و مصلحت مى تازد و بنده شايسته الهى مى كوشد تا مسير او را از تمنيات ناروا بگرداند، كسى كه عنان نفس سركش خود را رها كند و در ارضاى تمايلات ناروايش آزاد بگذرد، به تباهى و فساد خويش ‍ كمك كرده است . كسى كه نفس متجاوز و سركش خود را در تمايلات نابجايش يارى نمايد، خويشتن را شريك كشتن انسانيت خود نموده است )).(230)
قال على بن موسى الرضا (عليه السلام ):
العقل حباء من الله والادب كلفة ، فمن تكلف الادب قدر عليه ومن تكلف العقل لم يزدد بذلك الا جهلا.(231)
امام رضا (عليه السلام ) فرمود:
((عقل ، عطيه الهى است و ادب و تربيت نتيجه زحمت . آن كس كه در راه فراگيرى ادب به زحمت و مشقت تن در دهد، پيروز مى شود و سرانجام مؤ دب مى شود و آن كس كه در راه ازدياد عقل خداداد كه جزء سرنوشت آدمى است (عقل طبيعى ) سعى و مجاهده نمايد، جز بر نادانى خود نيفزوده است )).
بهترين بخشش و ارثى كه والدين براى فرزندان از خود به جاى مى گذارند، ادب و تربيت پسنديده است ، فرزندى كه از ادب و تربيت اسلامى برخوردار نباشد، ديرى نمى پايد كه كاخ شرف خانواده را ويران مى سازد و لكه ننگى براى گذشتگان خود مى شود.
((اخلاق و ادب انسان را اجتماعى مى سازد و از عدم اعتنا به ديگران و توجه مخصوص به خود كه اغلب بر اثر عادات به وجود مى آيد، جلوگيرى مى كند.
ادب از آن جهت كه عمومى است ، جنبه جهانى دارد و اولين زبان زنده اجتماع است . زبان ادب ، همگانى و ابتدايى و براى همه مردم قابل فهم است .
ادب در حقيقت موجب احترام متقابل است و مى تواند رابط بين طبقات مختلف باشد، همه مردم قادرند به طور متساوى و بدون هيچ مخارجى آنرا داشته باشند و اگر كسى خود را از آن محروم كند، اشتباه كرده است .
ادب ، مبارزات طبقاتى را كاهش مى دهد.
با داشتن ادب ، فقير از غنى و قوى از ناتوان مى تواند پذيرايى كند.
ادب بيشتر از تمام بيانيه هاى مربوط به حقوق بشر به مساوات و برادرى كمك كرده است )).(232)
21 - اصالت دادن به تربيت
(ترجيح روابط معنوى بر پيوندهاى مادى ):
هرگاه والدين در تربيت فرزندان خود نهايت سعى و كوشش را به كار برند و وظيفه خويش را در اين راه انجام دهند، وليكن فرزندان راه صحيح نپذيرند، بر والدين لازم است با طرد فرزندان خود، آنها را تنبيه عاطفى كنند.
قال يا نوح انه ليس من اهلك انه عمل غير صالح فلا تسئلن ما ليس لك به علم انى اعظك ان تكون من الجاهلين .(233)
فرمود: اى نوح ! پسرت از اهل تو نيست . او عمل غير صالحى است (فرد ناشايسته اى است ) پس ، آنچه را از آن آگاه نيستى ، از من مخواه ! من به تو اندرز مى دهم تا از جاهلان نباشى .
از امام على بن موسى الرضا (عليه السلام ) نقل شده كه روزى از دوستان خود پرسيد:
مردم اين آيه را چگونه تفسير مى كنند؟ ((انه عمل غير صالح )).
يكى از حاضران عرض كرد: بعضى معتقدند كه معناى آن ، اين است كه فرزند نوح (كنعان ) فرزند حقيقى او نبود.
امام (عليه السلام ) فرمود:
كلا، لقد كان ابنه ولكن لما عصى الله نفاه عن البيه كذا، من كان منا لم يطع الله ، فليس منا.(234)
((نه چنين نيست ، به يقين فرزند نوح بود، اما هنگامى كه گناه كرد و از جاده اطاعت فرمان خدا قدم بيرون گذاشت ، خداوند فرزندى او را نفى كرد، همچنين كسانى كه از ما باشند، ولى اطاعت خدا نكنند، با ما پيوند معنوى ندارند)).
قال الرضا (عليه السلام ) للحسن الوشاء فى قوله تعالى ((يا نوح انه ليس ‍ من اهلك ))(235) لقد كان ابنه ولكن عصى الله عزوجل نفاه الله عن ابيه كذا من كان منا لم يطع الله فليس منا وانت اذا اطعت الله فانت منا اهل البيت .(236)
((امام رضا (عليه السلام ) به حسن وشاء در تفسير آيه كريمه ((اى نوح او (پسرت ) از اهل تو نيست )) فرمودند: او پسر نوح بود ولى چون معصيت خداى عزوجل كرد، خدايش از وابستگى پدرش نفى كرد. همچنين هر كه از شيعيان ما فرمانبردار خدا نباشد، با ما پيوند معنوى و روحانى ندارد و تو مادامى كه فرمانپذير خدا باشى ، در زمره پيروان ما اهل بيت رسالت خواهى بود)).
ان نوحا قال رب ان ابنى من اهلى وان وعدك الحق وانت احكم الحاكمين : فقال الله عزوجل : يا نوح انه ليس من اهلك انه عمل غير صالح ، فاخرجه الله عزوجل من ان يكون من اهله بمعصيته .(237)
حضرت نوح عرض كرد: پروردگارا، همانا پسرم اهل من است و وعده تو حق و تو حكم كننده ترين حكم كنندگانى . خداى عزوجل فرمود: اى نوح ، او اهليت تو را ندارد كه او عمل ناشايسته است . خداى عزوجل به خاطر گناهى كه از فرزند نوح (عليه السلام ) سر زد، از اهليت نوح (عليه السلام ) بيرون كرد.
22 - پرورش مكارم اخلاق (روحيه بزرگوارى ) در فرزندان
از جمله مسئوليتهاى مهم خانواده در رابطه با فرزندان ، آن است كه در تربيت اخلاقى و پرورش عزت نفس آنان كمال مراقبت را معمول دارند و در هر شرايطى به تناسب فهمشان راه و روش صحيح زندگى را به آنان نشان دهند، فرزندان در عين اينكه براى يك زندگى اخلاقى مستعد هستند، براى پستى و رذالت نيز قابليت دارند، مربى لايق و عاقل سعى مى كند، از چنين فرصتى استفاده كند و آنان را به مكارم اخلاق و ارزشهاى اصيل انسانى (همچون اداى امانت ، انصاف ، عدالت ،...) دعوت نمايد و از اين طريق ، راه رسيدن به مقاصد عالى و وصول به مفاخر و معالى را براى ايشان فراهم آورد. هر كه به چنين درجه از تربيت دست يابد، به هر مرتبه اى از مراتب دنيوى راه يابد، خود را كامل نپنداشته و به وضعيت خود قانع و دلخوش ‍ نمى شود، زيرا دنيا و شؤ ون مادى در نظر او بى ارزش است . آنچه در نظر او با اهميت است ، شرافت و حيثيت انسانى است ، لذا او هرگز چيزى را با اين سرمايه مبادله نمى كند و خويشتن را به بهاى ارزان نمى فروشد.
عن الرضا (عليه السلام ) عن ابائه قال : قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ): عليكم بمكارم الاخلاق فان الله عزوجل بعثنى بها.(238)
حضرت رضا (عليه السلام ) از پدران گرامى خود حديث كرد كه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به مردم مى فرمود: بكوشيد تا به مكارم اخلاق تخلق يابيد، زيرا خداوند مرا براى بسط اخلاق بزرگوارانه مبعوث فرموده است .
عن البزنطى : قال : قلت لابى الحسن الرضا (عليه السلام ) جعلت فداك اكتب لى الى اسماعيل بن داود الكاتب لعلى اصيب منه ، قال : انا اضن بك ان تطلب مثل هذا وشبهه ولكن عول على مالى .(239)
((بزنطى )) گويد: به امام رضا (عليه السلام ) گفتم : براى من نامه اى به اسماعيل بن داود نويسنده (در دستگاه ماءمون ) بنويس ، شايد از او چيزى به من رسد، حضرت فرمود: من براى شاءن تو دريغ دارم كه از او و امثال او، چيزى بخواهى . اما نياز خود را از مال من بر آورده كن .
پس از يك سال از وفات حضرت رضا (عليه السلام ) مامون الرشيد خليفه وقت به بغداد آمد. اتفاقا روزى به عزم شكار به خارج مى رفت . گذارش به يكى از محلات كنار شهر افتاد كه جمعى كودك در راه با هم بازى مى كردند.
حضرت محمد بن على امام جواد (عليه السلام ) كه آن روز حدود يازده ساله بود، در كنار كودكان ايستاده بود. ماءمون نزديك شد و كودكان فرار كردند، تنها امام جواد (عليه السلام ) از جاى خود حركت نكرد.
خليفه كه از دور ناظر فرار كودكان و توقف امام جواد (عليه السلام ) بود، وقتى نزديك آن حضرت رسيد، عنان مركب كشيد و گفت :
اى كودك ! چرا مانند ساير اطفال فرار نكردى و همچنان در جاى خود ماندى ؟!
امام جواد (عليه السلام ) بدون درنگ جواب داد:
اى خليفه مسلمين ! راه عبور تنگ نبود كه با رفتن خود توسعه داده باشيم ، جرمى مرتكب نشده ام تا بترسم و فرار كنم ، گمان من درباره خليفه مسلمين نيكو است ، مى دانم به كسى كه مرتكب گناه نشده ، آسيبى نمى رسانى ، به اين جهت توقف كردم .
ماءمون كه تا آن موقع حضرت را نمى شناخت و از سخنان حكيمانه و رخسار زيباى وى به عجب آمده بود، پرسيد: اسم شما چيست ؟ فرمود:
محمد گفت : پسر كيستى ؟ فرمود: فرزند على بن موسى الرضا (عليه السلام ) هستيم .
ماءمون به روان پاك حضرت رضا (عليه السلام ) درود و رحمت فرستاد و مركب خود را به راهى كه در پيش داشت ، به حركت در آورد.(240)
23 - جلوه دادن ارزشهاى پايدار معنوى ، به اميد باروركردن خصيصه هاىكمال جويى
جهاد با نفس
يكى از زيبايى هاى فوق العاده دين مقدس اسلام ، اين است كه انسان را با تمام جنبه هايش نگريسته و تعليمات خود را به نحوى تنظيم كرده است كه از هر جهت پاسخگوى نيازمنديهاى مادى و معنوى او باشد و اگر انسان به آن عمل كند، به آزادگى نفس خواهد رسيد.
اسلام بزرگترين دشمن خانمانسوز بشر را همان هواى نفس و خواهش دل او قرار داده و جنگ و ستيز با اين دشمن بزرگ داخلى را ((جهاد اكبر)) خوانده و كسى را كه بر هواى نفس خود غالب آيد، مرد تمام عيار و شجاعترين شجاعان شناخته است .
در كلام امام رضا (عليه السلام ) آزادى حقيقى ، همان ترفع روح و عزت نفس و رهاساختن خويش از قيد اسارت شهوات حيوانى و از بند استعباد و استبداد ديگران است و مقاومت و پيروزى ، در اين دو جبهه داخلى و خارجى كه يكى ((جهاد اكبر)) و ديگرى ((جهاد اصغر)) ناميده شده است ، جز با سلاح قاطع عزم و اراده ميسر نمى گردد.
 
واى كاين نفس شوم بدكاره   كه هم آغوش تو است همواره
نه به تدبير از او توان رستن   نه به تزوير از آن توان جستن
پيروى از هواى نفس ، ممكن است در نظر انسان زيبا جلوه گر شود، ولى اين زيبايى حقيقى نيست ، بلكه فريب شيطان است ، مارى است كه زير ظاهر خوش خط و خال آن دندان زهرآگين پنهان است . آتشى است كه با وجود رنگ فريبنده اش ، خرمن وجود را مى سوزاند.
قشر عظيمى در برابر ديده باطن مى كشد و ديده را كور كرده ، آدمى را از مشاهده زيبايى روحى و اخلاقى محروم مى نمايد.
 
آنچه در زندگى ضرورى نيست   دل به راهش اگر بنازى به
پيش عادات ، سرافكنده مباش   كه به هر حال سرافرازى به
خويشتن را به هيچ عادت و خوى   به هوس مبتلا نسازى به
چون كه هر عادتى نياز آرد   از همه چيز بى نيازى به
اوليا و مربيان لايق ، بايد اساس تربيتها را بر اين پايه استوار نمايند، و اين امر در صورتى امكان پذير است كه آنها بين گفتار و عمل خود، هماهنگى لازم برقرار نمايند تا بتواند فرزندان را براى زندگى توام با فضيلت ، عدل ، آزادگى ، عشق به كمال و سعادت پرورش دهند.
((خوشبختانه شخصيت قابل پرورش و دائما در حال رشد و نمو است و هيچ سنى مانع تغيير و اصلاح نيست ... البته هر چه عمر بگذرد، تغيير عادت و طرز فكر و عمل دشوارتر خواهد بود و كوشش بيشترى لازم دارد)).(241)
فروى ان سيدنا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) راى بعض ‍ اصحابه منصرفا من بعث كان بعثه وقد انصرف بشعثه وغبار سفره وسلاحه يريد منزله فقال (صلى الله عليه و آله و سلم ): انصرفت من الجهاد الاصغر الى الجهاد الاكبر فقال له او جهاد فوق الجهاد بالسيف ؟! فقال : نعم ، جهاد المرء نفسه .(242)
امام رضا (عليه السلام ) فرمود: رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در رهگذر با يكى از اصحاب خود كه از جبهه جنگ بر مى گشت ، روبرو شد، او ژوليده و غبار آلوده و مسلح به طرف منزل خود مى رفت . حضرت به وى فرمود: از جهاد اصغر بر گشته اى و به جهاد اكبر باز مى گردى . عرض كرد، مگر جهاد بالاتر از جنگ با شمشير هست ؟! حضرت فرمود: آرى ، جهاد آدمى با نفس خود.
 
نفس تو دشمن درونى توست   مابقى دشمن برونى توست
گر شود دشمن ، درونى نيست   باكى از دشمن برونى نيست
نيست بر رهروان ستمكاره   هيچ دشمن چو نفس خونخواره
يا بيندازدت به حرص و هوى   يا بيالايدت به عجب و ريا