نبوت از ديدگاه امام خمينى

مؤ سسه تنظيم و نشر آثار امام

- ۱۴ -


پيامبر (ص ) رحمت براى جهانيان
... بالاتر از اين مرتبه (441)، آن مرتبه اى است كه قوه عاقله به صبغه الهيه رنگين شود و الهى گردد و قوه عشق ، به كمال مطلق الهيه برسد، به طورى كه هر چه بكند به حب الهى نمايد و به هر چه بنگرد به ديده مهر و با اين ديد كه نشانه و اثر محبوب است بنگرد. البته اى مرتبه و مقامى است كه براى هر كسى ميسر نمى باشد. اين مرتبه ،((رحمة للعالمين ))و نبى اكرم (ص ) را مى خواهد كه اگر به سنگ هم نگاه مى كرد به مهر نگاه مى كرد، با اين ديد كه اثر محبوب است مى نگريست ، ابوجهل را هم با اين نظر نگاه مى كرد و مى توان گفت قتل او هم از سر مهر بود؛ براى اينكه حضرت مى دانست كه هر چه او بيشتر در دنيا بماند بر خسرانش ‍ افزوده خواهد شد. به علاوه تنظيم امور و مراعات حق ديگران هم اقتضا مى كند كه اگر عضو فاسدى هست كه موجب افساد هم مى شود؛ پيامبر - صل الله عليه و آله - به قانون عمل فرمايد و او را به كيفر برساند، چنانچه ما هم تحت قانون هستيم و بايد تولا و تبرا داشته باشيم . ايشان ((رحمة للعاليمن )) بوده اند. ما مسلمين در اين عالم زير سايه رحمت الهيه ، يعنى نور پاك محمد مصطفى - صل الله عليه و آله - هستيم ؛ و اميدواريم در آخرت هم زير نور شفاعت محمديه قرار بگريم ، ان شاءالله .
تقريرات اسفار
صاحب خلق عظيم
خداى تعالى پيغمبر بزرگ خود را ستايش مى فرمايد كه ((تو بر خلق بزرگ هستى ))(442)، البته براى چنين مقصد بزرگ ، خلق بزرگ لازم است كه قوه مقاومت با تمام ناملايمات را داشته باشد، و با هيچ چيز از ميدان ارشاد خلق در نرود.
بزرگتر زحمت و سخت ترين رنج و تعب هاديان راه حق ، معاشرت با جاهلان و دعوت بيخردان بوده و هست . و از اين جهت ، اينها بايد متصف به بزرگترين اخلاق حسنه باشد و بايد قوه رفق و مدارا و حسن عشرت ، در آنها به طورى باشد كه با تمام جهالت جاهلان و بيخردان ، مقاومت كنند. زود رنجى و كدورت و امراض عصبى ، بكلى با اين شغل شريف منافى است .
شرح حديث عقل و جهل - صفحه : 316 -317
قرآن خدا رسول الله (ص )
وظيفه سالك الى الله آن است كه خود را به شريف عرضه دارد؛ و چنانچه ميزان در تشخيص صحت و عدم صحت و اعتبار ولا اعتبار حديث ، آن است كه آن را به كتاب خدا عرضه دارند و آنچه مخالف آن باشد باطل و زخرف شمارند، ميزان در استقامت و اعوجاج و شقاوت و سعادت آن است كه در ميزان كتاب الله درست و مستقيم درآيد. و چنانچه خلق رسول الله قرآن است ،(443) خلق خود را با قرآن بايد متوفق كند تا با خلق ولى كامل نيز مطابق گردد.
آداب الصلوة - صفحه :208
بزرگترين روح بشرى و متواضعترين بنده پروردگار
رسول خدا - صل الله عليه و آله - كه علمش از وحى الهى ماءخوذ بود و روحش ‍ به قدرى بزرگ بود كه يك تنه غلبه بر روحيات ميليونها بشر كرد، تمام عادات جاهليت و اديان باطله را زير پا گذاشت و نسخ جميع كتب كرد و ختم دايره نبوت به وجود شريفش شد؛ سلطان دنيا و آخرت و متصرف در تمام عوالم بود - باذن الله - تواضعش با بندگان خدا از همه كس بيشتر بود. كراهت داشت كه اصحاب براى احترام به او به پا خيزند. وقتى وارد مجلس مى شد پايين مى نشست . روى زمين طعام ميل مى فرمود و روى زمين مى نشست و مى فرمود:((من بنده اى هستم ، مى خورم مثل خوردن بنده و مى نشينم مثل نشستن بنده )).(444)
چهل حديث - صفحه : 95-96
كاملترين موجود در مشاهده كمال ربوبيت و نقص ‍ عبوديت
بدانكه از براى تواضع درجاتى است ...
اول ، تواضع اولياى كمل و انبياى عظام است كه آنان به واسطه تجليات ذاتى و اسمايى و صفاتى و افعالى در قلبشان ، در پيشگاه حق تعالى و مظاهر جمال و جلال آن ذات مقدس متواضع شوند،و مشاهده كمال ربوبيت و ذلت عبوديت در آنها، غايت تواضع و تذلل را در قلبشان ايجاد كند، و هر چه در اين دو نظر و دو مشاهده كامل گردند، در حقيقت تواضع نيز كامل شوند، چنانكه ذات مقدس ‍ اعراف خلق الله و اعبد عبادالله ، خاتم النبيين ، متواضعترين موجودات است در پيشگاه مقدس حق تعالى ؛ زيرا كه در مشاهده كمال ربوبيت و نقص عبوديت ، كاملترين موجودات است .
و اين طايفه از متواضعترين ، چنانچه براى حق - جل و علا - متواضعند، براى مظاهر جمال و جلال او نيز براى او متواضعند، و تواضع براى اينان ، ظل تواضع براى حق است . و اينان علاوه بر تواضع ، داراى مقام محبت نيز هستند، و محبت به مظاهر حق - تابع محبت به حق - دارند، و اين تواضع كه مشفوع با محبت است ، كاملترين مراتب تواضع است .
شرح حديث عقل و جهل - صفحه :335
جسم بشرى و روح الهى
صورت ظاهر نبى اكرم - صل الله عليه و آله - و ساير مردم فرقى نداشت ، و لهذا بعضى از اعراب غريب كه به حضور مباركش مى رسيدند و آن حضرت با جمعى نشسته بودند، مى پرسيدند: كدام يك پيغمبر هستيد(445) آنچه پيغمبر (ص ) را از ممتاز مى كند، روح بزرگ قوى لطيف آن سرور است ، نه جسم مبارك و بدن شريفش .
چهل حديث - صفحه :331
اختيار فقر
در حديث است كه جبرئيل كليد خزاين ارض را در حضور خاتم النبيين - صل الله عليه و آله - آورد و عرض كرد در صورت اختيار آن از مقامات اخروى شما نيز چيزى كم نشود. حضرت براى تواضع از حق تعالى قبول نفرمود و فقر را در اختيار فرمود.(446)
چهل حديث - صفحه : 242
خواب پيغمبر (ص )
اختلفت الرؤ يا حسب حال اهل المنام ، فان منافات رسول الله - صلى الله عليه و آله - من قبيل تمثلات الحقائق الغيبية فى الحضرة الخيال الغير المشتغل عن الحضرات الحقائق بخلاف منافات سائر الناس .(447)
تعليقات على شرح - صفحه :146
فصوص الحكم
سر قدر، شب قدر
شايد ليلة القدر براى آن ، صاحب قدر شده است كه شب وصال نبى ختمى و ليله وصول عاشق حقيقى به محبوب خود است .
آداب الصلوة - صفحه : 326
ليله قدر بنيه محمدى - صلوات الله عليه -
اگر ملاحظه حقيقت ليلة القدر شود ((الف شهر)) ممكن است كنايه از جميع موجودات باشد، به اعتبار آنكه ((الف ))عدد كامل است ،و مراد از ((شهر))انواع است . يعنى ((بنيه شريفه محمديه )) كه انسان كامل است از هزار نوع كه جميع موجودات مى باشد بهتر است ، چنانچه بعض اهل معرفت گفته است .
و احتمال ديگرى به نظر نويسنده آمده و آن ، آن است كه ((ليلة القدر)) اشاره باشد به مظهر اسم اعظم ؛ يعنى مرآت تام محمدى - صل الله عليه و آله - و ((هزار شهر)) عبارت باشد از مظهر اسماى ديگر؛ و چون از براى حق تعالى هزار (و) يك اسم است و يك اسم ((مستاءثر))در علم غيب است ؛ از اين جهت ليلة القدر نيز مستاءثر است ، و ليله قدر بنيه محمدى (ص ) نيز اسم مستاءثر است . از اين جهت بر اسم مستاءثر، كسى جز ذات مقدس رسول ختمى - صل الله عليه و آله - اطلاع پيدا نكند.
آداب الصلوة - صفحه : 328 -329
حقيقت محمديه (ص ) و حقيقت ليلة القدر
امر دوم در حقيقت ((ليلة القدر)): بدانكه از براى هر رقيقه حقيقتى ، و براى هر صورتى ملكى باطنى و غيبى است ؛ و اهل معرفت گويند كه مراتب نزول حقيقت وجود به اعتبار احتجاب شمس حقيقت در افق تعينات ، ((ليالى )) است ؛ و مراتب صعود به اعتبار خروج شمس حقيقت از آفاق تعينات ، ((ايام ))است . و شرافت و نحوست ((ايام )) و ((ليالى ))به حسب اين بيان واضح شود.
و به اعتبارى ، قوس نزول ليلة القدر محمدى است ؛ و قوس صعود يوم القامه احمدى است ؛ زيرا كه اين دو قوس مد نور ((فيض منبسط))است ، كه ((حقيقت محمديه ))است و تمام تعينات از تعين اولى ((اسم اعظم ))است . پس ، در نظر وحدت ، عالم شب قدر و روز قيامت است ؛ و بيش از يك شب (و) روز نيست ،كه آن تمام دار تحقق و ليلة القدر محمدى و يوم القيامه احمدى است ؛ و كسى كه متحقق به اين حقيقت شود، هميشه در ((ليلة القدر)) و ((يوم القيامة )) است ، و اين با هم جمع شود.
و به اعتبار نظر كثرت ، ليالى و ايام پيدا شود. پس بعضى ليالى صاحب قدر است ،و بعضى نيست ؛ و در بين همه ليالى ، بنيه احمدى و تعين محمدى - صل الله عليه و آله - كه نور حقيقت وجود به جميع شئون و اسما و صفات و با كمال نوريت و تمام حقيقت در افق غروب نموده است ، ليلة القدر مطلق است ؛ چنانچه يوم محمدى ، يوم القيامة مطلق است . و ديگر ليالى و ايام ، ليالى و ايام مقيده است .
آداب الصلوة - صفحه : 328 -329
حقيقت محمديه (ص ) و حقيقت ليلة القدر
قوله تعالى :((و ما ادريك ما ليلة القدر))(448)، اين تركيب براى تفخيم و تعظيم و بزرگى مطلب است و عظمت حقيقت ، خصوصا به ملاحظه متكلم و مخاطب . با آنكه حق تعالى - جلت قدرته - متكلم است و رسول اكرم - صل الله عليه و آله - مخاطب است ، با اين وصف ، به قدرى گاهى مطلب با عظمت است كه اظهار آن در نسج الفاظ و تركيب حروف و كلمات ممكن نيست ؛ كانه مى فرمايد:ليلة القدر نمى دانى چه حقيقت با عظمتى است ؛ حقيقت آن را نتوان بيان نمود و نسج و نظم حروف و كلمات در خور آن حقيقت نيست ؛ و لهذا با آنكه كلمه ((ما))براى بيان حقيقت است ، از بيان آن صرف نظر فرمود و فرمود:((ليلة القدر خير من الف شهر))(449) به خواص و آثار آن معرفى آن را فرمود، چه كه بيان حقيقت ممكن نيست ؛ و از اينجا نيز مى توان حدس قوى زد به اينكه حقيقت ((ليلة القدر)) و باطنش غير از اين صورت و ظاهر است . گرچه اين ظاهر نيز با اهميت و عظمت است ؛ ولى نه به ان مثابه كه نسبت به رسول الله ، ولى مطلق و محيط به كل عوالم ، اين نحو تعبير شود.
ان قلت :بنابر آن احتمال كه مذكور شد كه باطن ((ليلة القدر)) حقيقت و بنيه خود رسول مكرم باشد كه در آن محتجب است شمس حقيقت به تمام شئون ، اشكال بالاتر شود؛ زيرا كه به خود آن سرور نتوان گفت كه تو نمى دانى كه ((ليلة القدر)) كه صورت ملكى خود تو است چيست .
قلت :اين مطلب را سرى و اين لطيفه را باطنى است ، ((و ذلك لمن القى السمع و هو شهيد))(450).
اى عزيزان بدان ، كه چون در باطن ((ليلة القدر)) حقيقى ، يعنى بنيه و صورت ملكى يا عين ثابت محمدى - صل الله عليه و آله -جلوه اسم اعظم و تجلى احدى جمعى الهى است ، از اين جهت تا عبد سالك الى الله ، يعنى رسول ختمى - صل الله عليه و آله - در حجاب خود است ، نتواند آن باطن را و آن حقيقت را مشاهده فرمود. چنانچه درباره موسى به عمران - على نبينا و آله و عليه السلام - در قرآن شريف وارد شد كه : ((لن ترانى يا موسى .))(451) با آنكه تجلى ذاتى يا صفاتى از براى آن سرور شد به دليل :((فلما تجلى ربه للجبل جعله دكا و خر موسى صعقا))(452) و به دليل فقرات دعاى شريف عظيم الشاءن ((سمات )) چنانچه پرواضح است ؛ و اين را نكته نيز آن است كه :اى موسى ،تا در حجاب موسوى و احتجاب خودى هستى ، امكان مشاهده نيست . مشاهده جمال جميل براى كسى است كه از خود بيرون رود؛ و چون از خود بيرون رفت ، به چشم حق ببيند، و چشم حق بين خواهد بود. پس ، جلوه اسم اعظم ، كه صورت كماليه ((ليلة القدر))،با احتجاب به خودى نتوان ديد. پس ، اين تعبير بنابر اين تحقيق صحيح و به موقع خواهد بود.
ان قلت :ليلة القدر نفس بنيه احمدى است به اعتبار احتجاب شمس حقيقت در آن ، نه نفس شمس تا اين توجيه صحيح باشد.
قلت :به لسان اهل نظر، شيئيت شى ء به صورت كماليه آن شى ء به صورت كماليه آن شى ء است ؛ و اشياء ذوات اسباب ، خصوصا سبب الهى ،شناخته نشود به حقيقت مگر به شناختن اسباب آنها؛ و به لسان اهل معرفت نسبت ظاهر و باطن و جلوه و متجلى ، نسبت دو امر مفارق نيست ؛ بلكه يك حقيقت گاهى جلوه ظهورى كند و گاهى جلوه بطونى ؛ چنانچه عارف معروف فرمايد:
ما عدمهاييم هستى ها نما
تو وجود مطلق و هستى ما(453)
اين سخن به قول عارف رومى پايان ندارد و صرف نظر از آن اولى است .
آداب الصلوة - صفحه : 335 -336
عظمت مقام روحانى رسول اكرم (ص )
...از اين جهت ، اين كتاب شريف ((قرآن ))است و ((فرقان است ؛ چنانچه روحانيت رسول ختمى ، و مقام مقدس ولايت آن سرور، نيز قرآن و فرقان است و مقام احديت جمع وتفصيل است .
پس ذات مقدس به حسب اين احتمال گويى چنين فرمايد: ما به تجلى به مقام اسم اعظم ،كه مقام احديت جمع و تفصيل است ، به ظهور رحمت ((رحمانيه )) و ((رحيميه ))قرآن را تنزل داديم در ليله قدر محمدى ؛ و چون در عالم فرق ، بلكه فرق الفرق ، فرقانيتى بين ((قرآنين ))، يعنى قرآن مكتوب منزل و قرآن منزل عليه ، يعنى كتاب الهى و حقيقت محمديه ، حاصل شده ، در ليله وصال بين القرآنين وجمع الفرقانين فرموديم ؛ و به اعتبار نيز اين شب ((ليلة القدر))(است ) ولى قدر آن را به آنطور كه شايد، جز خود حضرت خاتم النبيين - صل الله عليه و آله - كه صاحب ليلة القدر است بالاصالة و اوصياى معصومين او كه صاحب آنند بالتعبية ، كسى نداند.
آداب الصلوة - صفحه : 333
ولى كامل و نبى ختمى ، شب و روز قدر
بايد دانست كه چنانچه ولى كامل و نبى ختمى - صل الله عليه و آله - ((ليلة القدر))است به اعتبار بطون اسم اعظم در او و احتجاب حق به جميع شئون در او، همين طور ((يوم القدر))نيز هست به اعتبار ظهور شمس حقيقت و بروز اسم جامع از افق تعين او، چنانچه يوم القيامة نيز خود آن سرور است .
بالجملة آن ذات مقدس شب و روز قدر است و روز قيامت نيز روز قدر است . بنابراين ، نكته اينكه از ساير مظاهر به ((شهر))، و از اين مظهر مقدس تام ، به ((ليلة )) تعبير شده است ، شايد آن باشد كه مبداء شهور و سنين يوم وليلة است چنانچه واحد مبداء ساير اسماست ،و به تعين و عين ثابت خود اصل شجره طيبه و مبداء تعينات است . تدبر تعرف واغتنم .
آداب الصلوة - صفحه : 337 -338
شب و روز قدر محمدى (ص )
تمام دايره وجود، يك شب قدر محمدى است ، اگر قدر بدانى ؛ و يك قوم القيامه احمدى است ، اگر قيام به خدمت كنى .
سر الصلوة - صفحه : 337 -338
افضليت پيامبر - صلوات الله عليه و آله -
اشرف موجودات ، اكمل انسانها
بركت وجود رسول اكرم بركتى است كه در سرتاسر عالم از اول خلق تا آخر يك همچو موجود با بركت نيامده است و نخواهد آمد. اشرف موجودات و اكمل انسان ها و بزرگتر مربى بشر اين وجود مبارك است .
بيانات امام در جمع نمايندگان مجلس و اعضاى هياءت دولت - صحيفه نور جلد:14 - صفحه :15 - تاريخ سخنرانى :4/11/59.
رابطه وجود، نبوت و كتاب رسول اكرم با اسم اعظم
رسول ختمى - صلى الله عليه و آله - اشرف موجودات و مظهر تام اسم اعظم است و نبوت او نيز اتم موجودات ممكنه و صورت دولت اسم اعظم است كه ازلى و ابدى است و كتاب نازل به او نيز از مرتبه غيب به تجلى اسم اعظم نازل شده .
آداب الصلوة - صفحه : 309 - 310.
بزرگترين وجود و بزرگترين حادثه در عالم
زمانها خودشان هيچ مزيتى ندارند بعضى بر بعضى ، زمان يك موجود سارى متحرك است ، متعين و هيچ فرق ما بين قطعه اى با قطعه اى ديگر نيست . شرافت زمانها يا نحوست زمانها به واسطه قضايايى است كه در آنها واقع ميشود. اگر چنانچه شرافت زمان به واسطه حادثه اى است كه در آن زمان واقع مى شود، بايد عرض كنم كه روز بعثت رسول اكرم در سرتاسر دهر من الازل الى الابد روزى شريفتر از آن نيست براى اينكه حادثه اى بزرگتر از اين حادثه اتفاق نيفتاده . حوادث بسيار بزرگ در دنيا اتفاق افتاده است ، بعثت انبياى بزرگ ، انبياى اولوالعزم و بسيارى از حوادث بسيار بزرگ ، لكن حادثه اى بزرگتر از بعثت رسول اكرم نشده است و تصور هم ندارد كه بشود زيرا كه بزرگتر از رسول اكرم در عالم وجود نيست غير از ذات مقدس حق تعالى و حادثه اى بزرگتر از بعثت او هم نيست . بعثتى كه بعثت رسول ختمى است و بزرگترين شخصيت هاى عالم امكان و بزرگترين قوانين الهى ، و اين حادثه در يك همچو روزى اتفاق افتاده است و اين روز را بزرگ كرده است و شريف ، و همچو روزى ما ديگر در ازل و ابد نداريم و نخواهيم داشت .
بيانات امام در جمع مديران صندوقهاى قرض الحسنه سراسر كشور - صحيفه نور جلد:12 - صفحه :168 - تاريخ سخنرانى :20/3/59.
اكمل نوع بشر، آدم حقيقى ابوالبشر
لا اكمل فى النوع الانسانى من نبينا- صل الله عليه و آله - كما هو شهود ائمة الكشف و المعرفة (454) و المنقول عن معدن الحكمة و الرسالة ، و المستفاد من كلام الله المعين لاصحاب القلوب و الراسخين :
فمن كتاب الله قوله تعالى حكاية عن معراجه : ((ثم دنى فتدلى فكان قاب قوسين او ادنى ))(455)،((فتدلى )) هو حقيقة الفقر المشار اليه بقوله - صل الله عليه و آله -:((الفقر فخرى ))(456)((فتدلى ))هو حقيقة الفقر المشاراليه الكبرى ،و الهولويه المطلقة ، و مقام ((او ادنى ))استهلاكه فى الاحدية و زوال حكم الواحدية
.
صاحب مقام تدلى و قاب قوسين اوادنى
و من كلمات ارباب الوحى و النبوة ما فى الزيارة الجامعة ، كقوله :((بكم فتح الله و بكم يختم ))(457)، و قوله : ((ارواحكم فى الارواح و انفسكم فى النفوس ))(458) و قوله :((انتم السبب المتصل بين السماء والارض ))(459) الى غير ذلك من الفقرات و الاخبار المنقولة عن من طريقهم - عليه السلام - فى حد الاستفاضة بل التواتر. فاذا علمت ماذكنا و آمنت بما تلونا يظهرلك سر كونه - صل الله عليه و آله - اءبا البشر و آدم الحقيقى فتبصر .(460)
التعليقة على الفوائد 49 -50
الرضوية
افضليت ، وصف پيامبر در مقام تعين خلقى
اعلم ، جعلك الله و ايانا من امة الرسول المختار و سلكنا سبيل الشيعة الابرار،ان قوله - صل الله عليه و آله -:((ماخلق الله خلقا اءفضل منى ))(461)، اشاره الى افضيلته - صل الله عليه و آله - فى مقام تعينه الخلقى . فانه فى النشاءة الخلقية اول التعينات و اءقربها الى الاسم الاعظم ، امام ائمة الاسماء و الصفات و الا فهو بمقام ولايته الكلية العظمى و برزخية الكبرى و الهيولوية الاولى ، المعبر عنها ب ((دنى فتدلى )) و ((الوجود الانبساطى الاطلاقى ))و ((الوجه الدائم الباقى )) المستهلك فيه كل الوجودات و التعينات والمضمحل لديه جميع الرسوم و السمات لانسبة بينه و بنى شى ء، لاحاطته القيومية بكل ضوء و فى ء.فلا يستصح الاكرمية والافضلية ،و لا يتصور الاولية و الاخرية ؛ بل هو الاول فى عين الاخرية ؛ و الاخر فى عين الاولية ؛ ظاهر بالوجه الذى هو باطن ؛ و بالوجه الذى هو ظاهر كامن . كما قال : ((نحن السابقون الاولون (462))) (463)
مصباح الهداية - صفحه : 75
افضليت انبيا بر ملائكه و پيامبر بر انبيا
...قال على - عليه السلام -:((فقلت : ((يا رسول الله فانت افضل ام جبرئيل - عليه السلام -؟)) فقال : ((يا على ، ان شاء الله تبارك و تعالى فضل انبيائه المرسلين على ملائكته المقربين ، و فضلنى على جميع النبيين و المرسلين . ...
ان السؤ ال عن افضيلته عن جبرئيل (ع ) سؤ ال عن قاطبة سكنة عالم الجبروت . و اختصاصه بالذكر، اما لعظمة شاءنه من بين سائر الملائكة ؛ او لتوجه الاذهان اليه دون غيره . و بالجمله ، ليس السؤ ال مختصا به (ع ) و لهذا اءجاب - صلى الله عليه و آله - بفضيلته على جميع الملائكة .
سبب افضليت پيامبر (ص )
و ليعلم ان هذه الفضيلة ليست فضيلة تشريفية اعتبارية ، كفضيلة السلطان على الرعية ؛ بل فضيلة حقيقة وجودية كمالية ، ناشئة من احاطته التامة و سلطنته القيومة ظل الاحاطة التى لحضرة اسم الله الاعظم على سائر الاسماء و الصفات ، فان سائر الاسماء و الصفات من شؤ ونه و اءطواره و مظاهره و اءنوار فكما ان شرافة اسم الله اعظم المحيط على سائر الاسماء ليست تشريفية اعتبارية و كذلك سائر الاسماء بعضها بالنسبة الى بعض ، كذلك الامر فى مربوب الاسماء المحيطة الذى هو النبى فى كل عصر و خصوصا نبينا - صلى الله عليه و آله - و هو مربوب امام ائمة الاسماء و الصفات .(464)
مصباح الهداية - صفحه : 75
صاحب مقام اطلاق مشيت و ولايت كليه اصليه
قوله قدس سره : و منه :((آدم و من دونه تحت لوائى )).
لان مقامه هو مقام اطلاق المشيئة و الولاية الكلة الاصلية الهيولوية الاولى ، و سائر الانبياء مقامهم مقام تقييد المشيئة و الولاية الجزئية التعبية و صورة الهيولى ، و المقيدات مظاهر المطلق و الجزئيات مشارق نوره و مطالع ظهوره
.(465)
مصباح الهداية - صفحه : 72 - 73 - 76 - 77
التعليقة على الفوائد
الرضوية
صاحب قلب جمعى احدى و جامع ولايت و نبوت مطلقه
چون قلوب اوليا به حسب فطرت اصليه ، مختلف و متميزند، يك قسم از قلوب است كه به افق رحمت نزديكتر و مناسبتر است ، و آن قلوبى است كه از اسماى جمال و رحمت ظاهر شده ، و خود ظهور تجلى رحمت و جمال است ؛ چون قلب عيسوى - على نبينا و آله و عليه السلام - در اين قلوب رجا غلبه بر خوف دارد، و تجليات جمال غالب بر تجليات جلال است .
و يك طايفه از قلوب است كه به افق جلال و عظمت نزديكترند و آن قلوبى است كه از تجلى جلال ظاهر شده و خود ظهور تجلى جلالند؛ چون قلب يحويى - عليه السلام -. در اين قلوب ، خوف بر رجا و تجليات غالب بر تجليات جماليه است .
و يك قسم از قلوب ، آنهايى است كه جمع بين هر دو تجلى نموده و اين نحو قلوب ، هرچه به افق اعتدال نزديكتر باشند، كاملترند، تا آنجا رسد كه تجليات جمال و جلال بر حد استوار و اعتدال حقيقى ، بر قلب آنها ظاهر شود. نه جلال را بر جمال غلبه باشد و نه جمال را بر جلال ؛ و صاحب اين قلب جمعى احدى احمدى ، خاتم دايره كمال و جامع ولايت مطلقه و نبوت مطلقه است ؛ و آن ؛ خاتم نبوات و مرجع و مآب ولايات است .(466)
شرح حديث عقل و جهل - صفحه : 142 -143
تجلى حق به جمال و جلال بر خاتم الانبياء - صلى الله عليه و آله -
ان قلوب الاولياء والسالكين مرائى تجليات الحق و محال ظهوره ، كما قال تعالى :((يا موسى لايسعنى ارضى و لا سمائى ،و لكن يسعنى قلب عبدى المؤ من .))(467) الا ان القلوب مختلفة فى بروز التجليات فيها، فرب قلب عشقى و ذوقى تجلى له ربه بالجمال و الحسن و البهاء، و قلب خوفى تجلى له ربه بالجلال و العظمة و الكبرياء و الهيبة ، و قلب ذى وجهتين تجلى له بالجمال والجلال و الصفات المتقابلة ، او تجلى له بالاسم الاعظم الجامع . و هذا المقام مختص بخاتم الانبياء و اوصيائه - عليهم السلام -... فان كل واحد منهم تجلى له ربه باسم مناسب لحاله : اما بصفة الجلال كشيخ الانبياء و المرسلين - صلوات الله عليه و عليهم اجمعين - فانه - عليه السلام - لاستغراقه فى بحر عشقه تعالى و هيمانه فى نور جماله ، تجلى له ربه بالجمال من وراء الجلال ، و لهذا اختص بالخلة ...
و كيحيى - عليه السلام - فان قلبه كان خاضعا خاشعا منقبضا؛ فتجلى له ربه بصفة الجلال من العظمة و الكبرياء و القهر و السطنة ...
و اما تجلى له ربه بالجمال كعيسى - عليه السلام - و لهذا اجاب يحيى - عليه السلام - حين اعترض عليه معاتبا (اياه ) حين رآه يضحك فقال :((كانك قد امنت مكر الله و عذابه ! بقوله - عليه السلام - ((كانك قد آيست من فضل الله و رحمة !))فاوحى الهيما:((احبكما الى احسنكما ظنا بى .))(468) فيحى - عليه السلام - بمناسبة قلبه و نشاءته تجلى له ربه بالقهر و السلطنة ، فاعترض بما اعترض ؛ و عيسى - عليه السلام - بمقتضى نشاءته و مقامه تجلى له باللطف و الرحمة ، فاءجاب بما اءجاب .و وحيه تعالى باءن احبكما الى احسنكما ظنا بى بمناسبة سبق الرحمة الغضب و ظهور المحبة الالهية فى مظاهر الجمال اولا؛ كما ورد:((يا من سبقت رحمة غضبه ))
.(469)(470)
شرح دعاى سحر - صفحه : 28 -29
تجلى حق به اسم جامع بر پيامبر (ص ) و مقام حفظ حضرات
السالك اذا تجلى له ربه بكل اسم و تحقق بمقام كل اسم خاص ، صار قلبه قابلا للتجلى بالاسم الجامع الذى فيه كل الشؤ ونات و تمام الجبروت و السطان ، بالوحدة الجميعة و الكثرة فى الوحدة اولا، و بالكثرة التفصيلية و البقاء بعد الفناء و الوحدة فى الكثرة ثانيا؛...
و بهذا المرتبة تتم المراتب . و هذا اخيرة مراتب السير الى سيرالله ؛ و السفر الرابع الذى هو البقاء بعد استهلاكه التام . فان حفظ الحضرات و التمكن فى مقام الجمع و التفصيل و الوحدة و الكثرة من اعلى مراتب الانسانية (471) و اتم مراحل السير و السلوك .و لم يتفق لاحد من اهل السلوك و اصحاب المعرفة بحقيقة الالنبيا الاكرم و الرسول المكرم - صلى الله عليه و آله - ولاوليائه الذين اقتبسوا العلم و المعرفة من مكاشفة ، و السلوك و الطريقة من مصباح ذاته و صفاته .
(472)
شرح دعاى سحر - صفحه : 150 -151
سد بين ممكن و واجب
...با توجه به آنچه گفتيم (473)اگر قرآن بخواهد در حق رسول اكرم (ص ) تعبيرى به كار برد كه حد سير ايشان را بيان نموده باشد لازم است تعبيرى به كار ببرد كه فوق مرتبه ((ارائه و رؤ يت ))(كه در مورد حضرت ابراهيم به كار رفته ) را برساند، و نيز بايد تعبيرى بياورد كه آن تعبير و عبارت برساند كه مرتبه اسمايى و صفاتى در حضرتش متحقق بوده ، تا به واسطه ايشان ، آدم (ع ) بر اسما و صفات تعلم يابد و ابراهيم (ع ) به مقام رؤ يت برسد. پيامبر خاتم (ص ) تحقق آخرين درجه ارتقا و پرواز از عالم امكان است ، جايى كه هم مرز با مرتبه واجب الوجود و سد بين ممكن و واجب است و تجافى از اين حد ديگر عقلا و فى نفس الامر معقول نيست ؛ چرا كه تجافى از آن ، انقلاب ممكن به واجب است و انقلاب ممكن به واجب محال است .
ماءواى نبى اكرم (ص ) اعلا درجه تجرد،فوق الامكان است و تحت الوجوب بوده و دعوتش هم به آنجا بوده است . آنجا، مقام شامخى است كه در آن صفاى تجردى و قوت وجودى به حدى مى رسد كه جذبه حق ، انسان را مجذوب مى كند و تمام شئون ذاتى ، از اسما و صفات براى انسان در حالت تعديل كامل مى باشد، به طورى كه نه آن شاءن به اين غلبه دارد و نه اين به آن . پس اين انسان ، در جهت وجودى و وحدتى همه اسما و صفات است نه در جهت تعين و غيريت و كثرت آنها، و به همين سبب حضرت رسول ، - صلوات الله عليه و آله - فرمود:((ان ربى على صراط مستقيم )). رب محمد(ص ) بر صراط مستقيم است .
آرى ، بر رسول اكرم (ص ) آن مقامى شامخ را حايز است ، مقامى كه در آن اسمى بر اسمى ديگر غلبه ندارد و هيچ اسمى بر ديگرى ترجيحى ندارد، به خلاف ديگر كه مقام آنها، مقام غلبه اسمى بر اسم ديگر بوده و آن حضرات اسما و صفات را تعديل نكرده بوده اند؛ مثلا حضرت موسى - عليه السلام - نبى اى بود كه مظهريت اسم ((قهار))در او بيشتر از ديگر اسما بوده ، و در حضرت عيسى (ع ) اسم ((رحمت ))غلبه داشته ، و حضرت يحيى (ع ) مظهر اسم ((خائف )) بوده و هكذا انبياى ديگر. از بين انبيا، آنكه غلبه هيچ اسمى به تنهايى در او نبوده و نبى اى كه در كمال استقامت بوده ، نبى اكرم - صلى الله عليه و آله - بوده است .
تقريرات اسفار
فتح مطلق مقام خاص پيامبر - صلوات الله عليه و آله -
با ((فتح قريب )) ابواب معارف قلبيه مفتوح شود و ذنوب نفسيه مغفور گردد، و با ((فتح مبين )) ابواب ولايت و تجليات الهيه مفتوح گردد، و بقاياى ذنوب متقدمه و ذنوب قلبيه متاءخره آمرزيده شود، و با ((فتح مطلق )) فتح تجليات ذاتيه احديه گردد و ذنب مطلق ذاتى مغفور شود.
و بايد دانست كه فتح قريب و فتح مبين عام است نسبت به اوليا و انبيا و اهل معارف ؛ و اما فتح مطلق از مقامات خاصه ختميه است و اگر براى كسى حاصل شود، بالتعبة و به شفاعت آن بزرگوار واقع مى شود.
چهل حديث - صفحه :342
فتح مطلق
ثم ايدهم بالمعجزات والنصرة التى يتضمنها احكام نفوسهم الماضية وسيوفهم الباترة
هذه النصرة هى ((الفتح المطلق )) المشاراليه بقوله تعالى :((اذا جاء نصر الله و الفتح ))(474)و الفتوحات ثلاثة :فتح قريب و فتح مبين و فتح مطلق ، و هذا الاخير و ان كان مختصا بصاحب الولاية المطلقة الا ان غيره من الرسل ايضا له حظ بالتبع لاباصالة ؛ و اما الفتحان السابقان فلا يختص به - صلى الله عليه و آله .(475)
تعليقات على شرح - صفحه :216
فصوص الحكم
حفظ مقام وحدت در كثرت و كثرت در وحدت
حفظ مقام الكثرة فى الوحدة والوحة فى الكثرة فى الكثرة لم يتيسر لاحد من الانبياء و المرسلين ، الا لخاتمهم بالاصالة و اوصيائه بالتعبية ، و - صلى الله عليه و آله - اجمعين - .(476)
شرح دعاى سحر - صفحه :10
اختصاص حصول ولايت كلى و ظهور برزخيت كبرا بهرسول اكرم (ص )
ان قرب الفرائض لايحصل الا بعد ((قرب النوافل )) فالقرب النوافلى استهلاك الاسماء و الصفات فيصير الحق سمعه و يده ، و القرب الفرائضى الاستهلاك الكلى الذاتى و الصفاتى المستتبع لابقاء العبد فى بعض الا حيان فيصير العبد سمع الحق و بصره فان حصول ((الولاية الكلية )) و ظهور ((البرزخية الكبرى )) لايحصل الا بعد قرب الفرائض ، و هو غاية المعراج الصعودى لنبينا - صلى الله عليه و آله - و لايحصل لغيره من الانبياء و الاولياء الا بالتبعية لا الاصالة .(477)
تعليقات على شرح - صفحه :112
فصوص الحكم
ولى اعظم براى همه عالم
حضرت ابراهيم - سلام الله عليه - ولى وقت بود و ولى است براى همه نسلها و رسول اكرم ولى اعظم است و ولى است براى همه عالم ، و از راه اينها بايد رسيد به آنجا كه بايد رسيد.
ابراهيم - عليه السلام - بعد از اينكه مراحلى را طى فرمود، آخرش فرمود، عرض ‍ كرد: ((وجهت وجهى للذى فطر السموات والارض )).(478) او ((وجهت وجهى )) را مى گويد و براى رسول اكرم ((ثم دنى فتدلى فكان قاب قوسين او ادنى ))(479) است و بين اين دوتا فرق است با اينكه هر دو در غايت كمال است .
بيانات امام در ديدار با مقامات و مسئولان لشكرى و كشورى به مناسبت عيد سعيد قربان صحيفه نور جلد:18 - صفحه :104 - تاريخ سخنرانى :27/6/62.
ما اوذى نبى مثل ما اوذيت
فرموده حضرت رسالت پناه - صلى الله عليه و آله - كه فرمود: ((ما اوذى مثل ما اءوذيت ))،(480) يعنى ((اذيت نشد پيغمبرى مثل اذيتى كه من شدم .)) نيز به اين برگردد، زيرا كه هر كس عظمت و جلالت ربوبيت را بيشتر ادراك كند و مقام مقدس حق - جل و علا را زيادتر بشناسد، از عصيان بندگان و هتك حرمت آنها بيشتر متاثر و متالم گردد، و نيز هر كس رحمتش و عنايت و لطفش به بندگان خدا بيشتر باشد، از اعوجاج و شقاوت آنها بيشتر اذيت مى شود، و البته خاتم النبيين - صلى الله عليه و آله -، در اين مقامات و ساير مدارج كماليه از انبيا و اوليا و ساير بنى الانسان كاملتر بوده ، پس اذيت بيشتر و تاثرش بالاتر بوده (است ).
چهل حديث : صفحه : 246 - 247.
اكرم و اتقاى ناس
پيغمبر اكرم (ص ) براى اينكه اتقاى ناس بود، اكرم ناس بود.
بيانات امام در جمع اعضاى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى - صحيفه نور جلد:5 - صفحه :144 - تاريخ سخنرانى :14/12/57.
باعرف خلق به بدء و ختم وجود
وقتى عبد شكور شود كه ارتباط خلق را به خلق را به بسط رحمت حق را از اول ظهور تا ختم آن ، و ارتباط را به يكديگر، و بدء و ختم وجود را، على ما هو عليه ، بدانند؛ و معرفت آن براى خلص اوليا كه اشرف و افضل آنها ذات مقدس نبى ختمى - صلى الله عليه و آله - است رخ ندهد.
چهل حديث - صفحه :345
يكى از معانى ما اوذى نبى
پيغمبر اكرم عقده اش از همه بيشتر بود، براى اينكه آنچه او يافته بود،آنچه از قرآن در قلب او نازل شده بود براى چه كسى بكند، مگر آنكه رسيده (باشد) به مقام ولايت تامه . شايد يكى از معانى ((ما اوذى نبى مثل اوذيت ))اگر وارد شده باشد از رسول الله ، اين باشد كه يك آدمى كه آنچه يافته بگويد، تاءثر دارد. (خصوصا) آنچه كه او يافته است امورى (را) و ميل دارد همه بيابند، نتواند برساند تاءثر(ش ‍ چقدر است ؟) آن پدرى كه مى خواهد بچه اش شمس را ببيند ولى بچه كور است ،تاءثرش چقدر است ؟
تفسير سوره حمد - صفحه :141
مقام صبر عن الله
و اما صبر عن الله ؛ پس آن صبر مشتاقين و محبوبين جمال است كه پس از ارجاع آنها به مملكت خود ناچار بايد صبر كنند، و از جمال جميل براى اطاعت خود او محجوب باشند، و اين اشق مراتب صبر است ؛ و شايد يك معنى ((ما اوذى نبى مثل اوذيت ))همين باشد؛ زيرا هرچه محبت و عشق زيادتر باشد، صبر بر مفارقت بيشتر است ؛ چنانچه على - عليه السلام - نيز گويد:((و هبنى صبرت عل عذابك ، فكيف اصبر على فراقك )).(481)
شرح حديث عقل و جهل - صفحه :420
انتساب امور مورد عنايت خاص به رب محمد(ص ) از سوى خداوند
از تفصلات خداوند كريم است كه تعليم كند، انسان را آنچه ندانسته است و آن وجه آن است كه خداى تعالى خلقت انسان و تعليم او را به رب محمد - صلى الله عليه و آله - نسبت داده ، و رب محمد - صلى الله عليه و آله - چنانچه در علم اسما مقرر است ، اسم جامع اعظم است ، و اين اسم اعظم مبداء خلقت انسان كامل است ، و ديگر موجودات لياقت مبدئيت اين اسم را ندارند؛ و خداى تبارك و تعالى ، از غايت تشريف علم و عظمت آن ، خلقت او را نيز رب خاص به محمد - صلى الله عليه و آله - نسبت داده ، و حق تعالى در مواردى كه عنايت خاص به امرى دارد، رب محمد - صلى الله عليه و آله - را ذكر مى فرمايد، چنانچه از مطالعه قرآن كريم و مراجعه به آيات شريفه كه به اين سياق است ، معلوم شود.
چنانچه در آيه شريفه سوره ((هود)) فرمايد:ما من دابة الا هو آخذ بناصيتها ان ربى على صراط مستقيم (482)؛ صراط مستقيم را به رب محمد- صلى الله عليه و آله -، نسبت داده ،و اين علاوه به تناسب مقام استقامت مطلقه با رب انسان كامل ،به واسطه غايت عنايت به مطلوب ، اين اضافه مذكور شده .
و نيز در آيه شريفه تحكيم فرمايد:
((فلا و ربك لا يؤ منون حتى يحكموك ))(483)... الى آخره و در سوره حجر فرمايد:((فو ربك لنسئلهم اءجمعين ))(484)،و اين موارد، مورد عنايت خاص ‍ است .
شرح حديث عقل و جهل - صفحه : 265 - 266
فصل نهم : بعثت
بزرگترين حادثه تاريخ
بايد عرض كنم كه روز بعثت رسول اكرم در سرتاسر دهر ((من الازل الى الابد)) روزى شريفتر از آن نيست براى اينكه حادثه اى بزرگتر از اين حادثه اتفاق نيفتاده . حوادث بسيار بزرگ در دنيا اتفاق افتاده است ، بعثت انبياى بزرگ ، انبياى اولوالعزم و بسيارى از حوادث بسيار بزرگ ، لكن حادثه اى بزرگتر از بعثت رسول اكرم نشده است و تصور هم ندارد كه بشود زيرا كه بزرگتر از رسول اكرم در عالم وجود نيست غير از ذات مقدس حق تعالى و حادثه اى بزرگتر از بعثت او هم نيست . بعثتى كه بعثت رسول ختمى است و بزرگترين شخصيت هاى عالم امكان و بزرگترين قوانين الهى ، و اين حادثه در يك همچو روزى اتفاق افتاده است و اين روز را بزرگ كرده است و شريف ، و همچو روزى ما ديگر در ازل و ابد نداريم و نخواهيم داشت ، لهذا تبريك اين روز را بر همه مسلمين و بر همه مستضعفين جهان عرض مى كنم .
بيانات امام در جمع مديران صندوقهاى قرض الحسنه - صحيفه نور جلد:12 - صفحه :168 - تاريخ سخنرانى :20/3/59.
بهره مندى بشريت از مواهب و معارف وحى
يك انگيزه ، از بعثت اين است كه قرآن كه در غيب بوده است و به صورتهاى غيبى بوده است و در علم خداى تعالى بوده است و در غيب الغيوب بوده است ، به وسيله اين موجود عظيمى كه به واسطه مجاهدات بسيار و به واسطه بودن او بر فطرت حقيقى و فطرت توحيدى و همه مسائلى كه هست ، او رابطه دارد با غيب و به واسطه رابطه اى كه با غيب دارد اين كتاب مقدس را از مرتبه غيب متنزل كرده است و بلكه تنزلاتى حاصل شده است تا رسيده است به مرتبه شهادت كه به صورت الفاظ درآمده است و اين الفاظ را ما و شما و همه مى توانيم بفهميم و معانى آن را تا اندازه اى كه مى توانيم ما استفاده از آن مى كنيم و انگيزه بعثت بسط اين سفره در بين بشر از زمان نزول تا آخر. اين يكى از انگيزه هاى كتاب است و انگيزه بعثت است . ((بعثه عليكم )) رسولى را كه تلاوت مى كند بر شما قرآن را، آيات الهى ((و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة ))(485) اين شايد غايت اين تلاوت باشد، تلاوت مى كند براى تزكيه و براى تعليم و براى تعليم همگانى ، تعليم همين كتاب و تعليم حكمت كه آن هم از همين كتاب است . پس انگيزه بعثت نزول وحى است و نزول قرآن است و انگيزه تلاوت قرآن بر بشر اين است كه تزكيه پيدا بكنند و نفوس مصفا بشوند از اين ظلماتى كه در آنها موجود است تا اينكه بعد از اينكه مصفا شدند ارواح و اذهان آنها قابل اين بشود كه كتاب و حكمت را بفهمند.
بيانات امام در جمع اقشار مردم تبريز - صحيفه نور جلد:14 - صفحه :252 - تاريخ سخنرانى :11/3/60.
تزكيه نفوس براى دريافت نور هدايت
آنهايى كه بعثت را يك بعثت الهى مى دانند و انگيزه بعثت را هدايت همه خلق مى دانند بايد به غايت بعثت توجه كنند كه خود خدا انگيزه بعثت را فرموده است ، فرموده است : ((يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه )).(486) تزكيه براى اين است كه نور هدايت در انسان واقع بشود.
بيانات امام در جمع اقشار مردم تبريز - صحيفه نور جلد:14 - صفحه :255 - تاريخ سخنرانى :11/3/60.
ايجاد بزرگترين تحول علمى - عرفانى
مساله مبعث و ماهيت آن و بركات آن چيزى نيست كه بتوان با زبان هاى الكن ما از آن ذكرى كرد و به قدرى ابعاد آن زياد است و جهات معنوى و مادى او زياد است كه گمان ندارم بتوان حول و بر او هم صحبت كرد.
مساله بعثت يك تحول علمى - عرفانى در عالم ايجاد كرد كه آن فلسفه هاى خشك يونانى را كه به دست يونانى ها تحقق پيدا كرده بود و ارزش هم داشت و دارد، لكن مبدل كرد به يك عرفان عينى و يك شهود واقعى براى ارباب شهود. قرآن در اين بعدش براى كسى تاكنون منكشف نشده است مگر((من خوطب به )) و در بعضى ابعادش حتى براى ((من خوطب به )) منكشف نشده است فقط براى ذات ذوالجلال جلت عظمته معلوم است . اگر كسى سير كند در فلسفه هاى قبل از اسلام و فلسفه هاى بعد از اسلام و خصوصا قرن هاى آخر و عرفاى قبل از اسلام و آن كسانى كه در هندوستان و امثال آن يك همچو مسائلى داشتند، با عرفاى بعد از اسلام كه به تعليم اسلام در اين امر وارد شده اند، مى فهمد كه چه تحولى در اين بعد حاصل شده است در صورتى كه عرفاى بزرگ اسلام هم راجل هستند در كشف حقايق قرآن ، لسان قرآن كه از بركات بعثت است ، از بركات بزرگ بعثت رسول خداست .
بيانات امام در جمع مسئولان لشكرى و كشورى - صحيفه نور جلد:17 - صفحه :250 - تاريخ سخنرانى :21/2/62.
ايجاد بزرگترين تحول علمى - عرفانى
اين ولادت كه دنبالش بركات پى در پى بود و منتهى شد به بعثت و نزول وحى از جانب خداى تبارك و تعالى بر قلب مبارك آن سرور، ابعادش براى بشر تاكنون معلوم نشده است . آنكه قرآن كريم دنبالش بوده است حتى براى متعمقان آخر الزمان هم به آنطورى كه بايد كشف نشده است و همين مقدارى كه معلوم شده است و كشف شده است ، وقتى كه ملاحظه كنيد با قبل از اسلام و معارف قبل از اسلام و فلسفه قبل از اسلام و عدالتهاى اجتماعى قبل از اسلام مى بينيد كه همين مقدار هم يك تحول عظيمى در دنيا پيش آورده است كه سابقه نداشته است . و لاحقه هم ندارد.
در سير عرفانى ، شما ملاحظه بفرماييد كه قبل از اسلام چى بوده است و بعد از اسلام و با تعليمات اسلام مقدس و قرآن كريم چه شده است . اشخاصى كه قبل از اسلام بودند در عين حالى كه اشخاص بزرگى بودند مثل ارسطو و امثال او، معذلك وقتى كتاب هاى آنها را ما ملاحظه مى كنيم بويى از آن چيزى كه در قرآن كريم است در آنها نيست .
همين آياتى كه در روايات ما وارد شده است كه براى متعمقين آخرالزمان وارد شده است مثل سوره توحيد و شش آيه از آيه سوره حديد، گمان ندارم كه واقعيتش براى بشر تا الان و تا بعدها بشود آنطورى كه بايد باشد، كشف بشود. البته مسائل در اين باب خيلى گفته شده است ، تحقيقات ، تحقيقات بسيار ارزنده هم بسيار شده است ، لكن افق قرآن بالاتر از اين مسائل است .
بيانات امام در ديدار با اعضاى هياءت دولت - صحيفه نور جلد:18 - صفحه :190 - تاريخ سخنرانى :1/10/62.

next page

fehrest page

back page