نبوت از ديدگاه امام خمينى

مؤ سسه تنظيم و نشر آثار امام

- پى ‏نوشتها -
- ۳ -


441- منظور مرتبه غلبه بر تام قواست .
442- ((و انك لعلى خلق عظيم . براستى كه تو را خويى والاست ))؛ (قلم / 4).
443- ((كان خلقه القرآن . خلق آن حضرت (به نيكويى ) قرآن بود))؛ مسند احمد بن حنبل ؛ ج 6، ص 91- 163.
444- مكارم الاخلاق ؛ ص 12، فصل دوم - بحارالانوار؛ ج 16، ص 226، ((تاريخ نبينا (ص ) ))، ((باب مكارم اخلاقه ))، ح 34.
445- بحارالانوار؛ ج 16، ص 229، ((تاريخ نبينا ص ))،((باب مكارم اخلاقه و سيره ))، ح 35.
446- اشاره است به حديث : ...و هبط مع جبرئيل ملك لم يطا الارض ‍ قط، معه مفاتيح خزائن الارض . فقال : يا محمد، ان ربك يقرئك السلام و يقول هذه مفاتيح خزائن الارض ؛ فان شئت فكن نبيا عبدا؛ و ان شئت فكن نبيا ملكا فاشار اليه جبرئيل (ع ): ان تواضع يا محمد. فقال : بل اكون نبيا عبدا. ثم صعد الى المساء.... و يكى از فرشتگان الهى كه هرگز به زمين فرود نيامده بود با جبرئيل به زمين آمد، و با او كليدهاى گنجهاى زمين بود، و به پيغمبر گفت :اى محمد، پروردگارت بر تو سلام كرد و فرمود اين كليدهاى زمين است ،اگر خواهى پيامبرى بنده باش و اگر خواهى داراى ملك و سلطنت باش .
پس جبرئيل اشاره كرد كه يا محمد فروتنى كن . پيامبر گفت : من پيامبرى بنده خواهم بود، فرشته به سوى آسمان رفت ...))؛ امالى صدوق ؛ مجلس 69، ح 2.
447- رؤ يا، بر حسب حال خواب بيننده متفاوت است ؛ و اما خوابهاى رسول الله - صل الله عليه و آله - از سنخ تمثلات حقايق غيبى در عالم خيال غير حال مشتغل از حضرات حقايق است ، بر خلاف خوابهاى ديگر مردم .
448- و چه چيز تو را به عظمت اين شب آگاه خواهد كرد؟))؛ (قدر / 2).
449- ((شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است ))؛ (قدر / 3).
450- ((براى هر كسى كه با حضور (و توجه كامل ) گوش فرا دهد))؛ اقتباس از سوره ق ، آيه 37.
451- ((اى موسى ، هرگز مرا نخواهى ديد))؛ (اعراف / 143).
452- پس ، چون پروردگار او بر كوه تجلى كرد، آن را از هم فروپاشيد و موسى مدهوش بيفتاد))؛ (اعراف / 143).
453- مثنوى مولوى ، دفتر اول ، ص 38.
454- جامع الاسرار و منبع الانوار؛ ص 10.
455- نجم / 8 - 9
456- بحارالانوار؛ ج 69،ص 49؛((كتاب الايمان والكفر))،((باب فضل الفقر والفقراء ))،ش 58
457- من لا يحضره الفقيه ؛ ج 2،ص 374، زيارت جامعه .
458- من لا يحضره الفقيه ؛ ج 2،ص 374، زيارت جامعه .
459- بحارالانوار؛ ج 69، ص 107، دعاى ندبه با اندكى اختلاف .
460- در نوع بشر (هيچ كس )كاملتر از پيامبر ما - صل الله عليه و آله - نيست ، چنانچه اين (حقيقت ) مشهود پيشوايات كشف و معرفت ،و منقول از معدن حكمت و رسالت است و از كلام خداوند كه ياور اصحاب قلوب و راسخان است - (نيز همين معنا) برمى آيد؛ و از جمله شواهد از كتاب خدا قول حق تعالى است آنجا كه از معراج حضرت رسول - صل الله عليه و آله - حكايت مى كند كه : ((سپس نزديك شد و نزديكتر شد تا اينكه (فاصله اش ) به قدر دو سر كمان يا كمتر شد))، ((تدلى )) همان ((حقيقت فقره )) است كه در (اين ) كلام حضرت - صل الله عليه و آله -:((فقره مايه فخر من است )) بدان اشاره گرديد، و همان مقام ((برزخيت كبرا)) و ((هيولويت مطلقه )) است ؛ و مقام ((اودنى )) استهلاك حضرتش در احديت و زوال حكم واحديت است .
و از جمله اين شواهد در كلمات حاملان وحى و نبوت عباراتى است كه در زيارت جامعه آمده مانند:((خداوند با شما آغاز (وجود) كرد و با شما (وجود را) به انتها مى رساند))،و:((روحهاى شما در روحها و نفسهايتان در نفوس (جارى است )))،و:
((شماييد ريسمان اتصال ميان آسمان و زمين )) و قسمتهاى ديگر زيارت و خبرهاى نقل شده از طريق آن حضرات - عليهم السلام - كه در حد استفاضه و بلكه تواتر است .
پس ، چون آنچه گفتيم را دانستى و بدانچه تلاوت كرديم ايمان آوردى ، سر اينكه حضرت -صل الله عليه و آله - ابوالبشر و آدم حقيقى است ، بر تو آشكار خواهد شد. نيك بينديش .
461- عيون اخبار الرضا - عليه السلام -؛ ج 1، ص 204، ((الباب السادس و العشرون ))،ح 22. متن كامل در كتاب مصباح الهداية حضرت امام (ره )، ص 73 - 74 آمده است .
462- بحارالانوار؛ ج 15، ص 15، ((تاريخ نبينا (ص ))((الباب الاول ))، ح 19، و ج 25، ص 22، ((الباب الاول من ابواب خلقهم و طينتهم و ارواحهم ))ح 38 - اسرار الشريعة و اطوار الطريقة ، ص ‍ 94
463- بدانكه اين فرمايش پيامبر - صل الله عليه و آله -:((خداوند هيچ مخلوقى برتر از من نيافريد))اشاره به برتر بودن حضرت -صل الله عليه و آله - در مقام ((تعين خلقى ))دارد؛ چرا كه آن حضرت (ص ) در عالم خلق ، نخستين تعين و نزديكترين آنها به اسم اعظم - كه امام ائمه اسما و صفات است -بود؛ اما با در نظر گرفتن مقام ((ولايت كليه عظما))ى ايشان ، و مقام برزخيت كبرا و هيولايت اولاى آن حضرت كه از آن به ((دنى فتدلى )) و ((وجود انبساطى اطلاقى ))و ((وجه دائم باقى )) تعبير شده كه هم وجودها و تعينات در آن مستهلك شد و تمامى رسوم و نشانه ها در آن مضمحل و نابود گرديده است ، (اساسا) نسبتى ميان ايشان و هيچ موجود ديگر وجود ندارد،(و اين ) به دليل احاطه قيوميه ايشان بر تمامى نورها و سايه ها است .
پس ،(تعبير) ((اكرم بودن برتر بودن ))در اين مقام صحيح نيست ؛ (زيرا اساسا طرفى براى مقايسه وجود ندارد) و اوليت و آخريت متصور نيست ، بلكه حضرت (ص ) اول است در عين آخر بودن ، آخر است در عين اول بودن ؛ ظاهر است به همان گونه كه باطن است و به همان نحو كه ظاهر است پوشيده و نهان است ؛ چنانچه خود فرمود:((ماييم پيشينيان نخستين )).
464- ((...حضرت على - عليه السلام - فرمود:((گفتيم اى رسول خدا تو برترى يا جبرئيل - عليه السلام -؟ فرمود: ((يا على ، خداوند تبارك و تعالى انبياى مرسل خود را بر ملائكة مقرب برترى بخشيد و مرا بر جميع انبيا و مرسلين برترى داد.))
سؤ ال از برترى ايشان بر جبرئيل - عليه السلام - در واقع پرسش از (فضيلت ايشان ) بر همه ساكنان عالم جبروت است و علت اينكه از جبرئيل نام برده شده ، يا به دليل مقام عظيم وى در ميان ديگر فرشتگان است و يا به اين دليل است كه ذهنها بيشتر متوجه او بوده : نه سايرين ؛ و خلاصه اينكه سؤ ال (مذكور) ايشان فقط در مورد جبرئيل - عليه السلام - نيست و به همين دليل حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - پاسخ خود را با بيان فضيلت خود بر همه ملائك ايراد فرمودند، و بايد دانست كه اين فضيلت يك برترى تشريفاتى صورى و قراردادى مانند برترى سلطان بر رعيت نيست ، بلكه فضيلتى حقيقى و وجودى و كمالى است كه از احاطه تام و سلطنت قيومى ايشان سرچشمه گرفته ، كه ظل و سايه احاطه اى است كه حضرت اسم الله اعظم بر ديگر اسما و صفات دارد، چرا كه ساير اسما و صفات ، از شئون و صورتها و مظاهر و انوار اويند.
پس همان طورى كه شرافت اعظم الله - كه محيط بر ساير اسما است - و نيز (برترى ) ساير اسما نسبت به يكديگر، اعتبارى و تشريفاتى نيست ، در مورد (برترى و شرافت ) مربوب اسماى محيطه كه نبى هر عصر است و خصوصا پيامبر ما - صلوات الله عليه و آله - كه ...مربوب امام ائمه اسما و صفات است نيز به همين ترتيب است .
465- مناقب ابن شهر آشوب ؛ ج 1، ص 214 - بحارالانور؛ ج 16، ص 402، تاريخ نبينا))، باب 12، ح 1 - مسند احمد بن حنبل ؛ ج 1، ص 281.
466- المقدمات من كتاب نص النصوص ؛ سيد حيدر آملى (ره )، ص 169، - الانسان الكامل ؛ شيخ عبدالكريم جبلى ، ص 132.
467- عوالى اللئالى ؛ ج 4، ص 7 - بحارالانوار، ج 55، ص 39، ((كتاب السماء و العالم ))،((باب العرش و الكرسى و حملتها))،ح 61 - محجبة البيضاء؛ ج 5، ص 28،((كتاب شرح عجائب القلب )) (با اندكى اختلاف ).
468- فيه مافيه ؛ ص 48.
469- عليم اليقين ؛ ج 1، ص 57 - اصول كافى ؛ ج 2، ص 529،((كتاب الدعاء))، باب القول عند الاصباح و الامساء))، ح 20 (عبارت به شكل : سبقت رحمتك غضبك آمده است ).
470- قلوب اوليا و سالكين ، آينه هاى تجليات حق و جايگاه ظهور اوست ، چنانچه خداوند فرمود:((اى موسى ، زمين و آسمان گنجايش مرا ندارند؛ اما قلب بنده مؤ منم گنجايش مرا ندارند؛ اما قلب بنده مؤ منم گنجايش مرا دارد.))
آرى ، قلبها از حيث بروز تجليات (الهى ) در آنها، مختلف و متفاوتند. گاه قلب ، ((قلب عشقى و ذوقى ))است كه پروردگار در آن به جمال و حسن و بها تجلى مى فرمايد و گاه ((قلب خوفى ))است كه پرودگار به جلال و عظمت و كبريا و هيبت در آن تجلى مى فرمايد و ديگر، قلب ذو وجهتين است كه پروردگار در آن به جمال و جلال و صفات متقابل و يا به اسم جامع اعظم تجلى مى فرمايد. و اين مقام به خاتم الانبيا و اوصياى ايشان - عليهم السلام - اختصاص دارد.
پس ، خداوند براى هر يك از اوليا - عليهم السلام - به اسمى كه با حال آن ولى حق متناسب دارد تجلى مى فرمايد: گاه به صفت جلال مانند (تجلى بر) شيخ الانبيا و المرسلين - صلوات الله عليه و اجمعين - زيرا خداوند، به سبب استغراق حضرتش در بحر عشق الهى و شيفتگى ايشان نسبت به نور جمال خداوندى ، از وراى جلال ، به ((جمال ))تجلى نمود و به همين سبب حضرت عشق الهى و شيفتگى ايشان نسبت به نور جمال خداوندى ،از وراى جلال ، به ((جمال )) تجلى نمود و به همين سبب حضرت به ((خلعت ))(و دوستى حق تعالى ) اختصاص يافت ، و مانند حضرت يحيى - عليه السلام - كه قلبش خاضع و خاشع و در (حال ) قبض بود، لذا خداوند به صفت جلال ،از (جمله ) عظمت و كبريا و قهر و سلطنت تجلى فرمود. گاه نيز خداوند به ((جمال ))تجلى فرمايد چنانكه بر حضرت عيسى - عليه السلام - تجلى نمود؛ و به همين دليل هم بود كه وقتى حضرت يحيى - عليه السلام - ايشان را خندان ديد و با عتاب بر او اعتراض نموده گفت :((گويا كه آن جناب خو را از مكر و عذاب خدا در ايمنى يافته است .)) به او پاسخ داد:((گويا كه آن حضرت از فضل و رحمت حق نااميد گشته است .))و به آن دو بزرگوار - عليهما السلام - وحى شد:((محبوبترين شما نزد من آنى است كه بر من خوش گمانتر باشد.))
پس ، خداوند بر حضرت يحيى - عليه السلام - به مناسبت (حال ) قلب و نشئه خاصش به قهر و سلطنت تجلى فرمود و لذا ايشان به آن ترتيب اعتراض نمود؛ امام حضرت عيسى - عليه السلام - كه خداوند به مقتضاى نشئه و مقام ايشان به لطف و رحمت بر او تجلى فرموده بود آنگونه پاسخ داد، و وحى خداى متعال به اينكه محبوبتر شما دو تن ، نزد من آن است كه بر من حسن ظن بيشترى داشته باشد، به مناسبت تقدم رحمت بر غضب اينكه محبت الهى ابتدائا در مظاهر جمال تجلى مى نمايد مى باشد. چنانكه در روايات آمده :((اى آنكه رحمتش بر غضب پيشى گرفته است )).
471- و للتمكن بهذا المقام و انمحاء التلوين وردت الاية الشريفة :((فاستقم كما امرت ))(هود / 112؛ شورى / 15). و قال النبى - صلى الله عليه و آله -: ((شيبتنى سورة هود.))قيل :لمكان هذه الاية (علم اليقين ؛ ج 2،ص 971-مجمع البيان ؛ ذيل هود / 112) و ان قال شيخنا العارف الكامل الشاه آبادى - ادام الله ظله -: ان قوله - صلى الله عليه و آله - لكونهم من فروع شجرة النبوة .)) منه عفى عنه .
به سبب تمكن در اين مقام و محو و فانى شدن تلوين بود كه آيه شريفه ((چنانكه فرمان داده شدى استقامت بورز)) نازل شد و پيامبر - صلوات الله عليه و آله - فرمود:((سوره هود مرا پير كرد.)) و گفته اند (فرموده حضرت (ص )) با توجه به مفاد اين آيه بود. گرچه شيخ ما، عارف جناب شاه آبادى - ادام الله ظله - فرمود:((فرمايش پيامبر(ص ) ناظر بر اين است كه استقامت امت نيز جزء استقامت آن حضرت است ، و رسول خدا ماءمور استقامت امت نيز مى باشد؛ زيرا امت به منزله شاخساران درخت نبوتند(از حضرت امام -رضوان الله تعالى عليه -).
472- قلب سالك هنگامى كه پروردگار به يك اسما بر او تجلى فرمود، و مقام هر اسم در او به تحقق پيوست قابل و پذيراى تجلى حق به اسم مى گردد،اسمى كه تمامى شئون الهى و جبروت و سلطان حق در او (جمع ) است و اين تجلى اولا(تجلى ) به وحدت جمعى و كثرت در وحدت و ثانيا (تجلى ) به كثرت تفصيلى و بقاى بعد از فنا و وحدت در كثرت خواهد بود... با (تحقق ) اين مرتبه ، مراتب به پايان مى رسد و اين ، مرتبه از مراتب سير الى الله ،و همان ((سفر چهارم )) كه بقاى بعد از فنا پس از استهلاك تام است ، مى باشد.
پس ، حفظ حضرات تمكن در مقام جمع و تفصيل ، و وحدت و كثرت از بالاترين مراتب انسانيت و كاملترين مراحل سير و سلوك به شمار مى رود و حقيقت اين مقام براى هيچ يك از اهل سلوك و ارباب معرفت ، جز رسول اكرم ما - صلوات الله عليه و آله - و خاندان بزرگوارش ، كه نور علم و معرفت را از مشكات منور ايشان برگرفته اند و سلوك و طريقت را از مصباح ذات و صفات آن بزرگوار آموخته اند، واقع نمى گردد.
473- اشاره به برترى حضرت ابراهيم بر حضرت آدم - عليه السلام - به دليل اينكه او با خطاب ((نرى ابراهيم ملكوت ...)) مورد اشاره قرار گرفته ؛ ولى حضرت آدم با خطاب ((علم آدم الاسماء...)). متن كامل در فصل هفتم بحث پيرامون حضرت ابراهيم آمده است .
474- نصر / 1.
475- ((سپس آنان را با معجزات و نصرتى كه پايدارى جانهاى سخت و شمشيرهاى برانشان متضمن آن است ، تاءييد فرمود.))
اين نصرت همان ((فتح مطلقى ))است كه در آيه شريفه : ((اذا جاء نصرالله والفتح ))بدان اشاره شده است ، و فتوحات بر سه قسم است :
فتح قريب و فتح مبين و فتح مطلق ، و فتح مطلق به صاحب ولايت مطلقه اختصاص دارد و رسولان ديگر به تبع ، و نه اصالتا، بهره اى از آن دارند؛ ولى در فتح پيشين مختص حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - نيست .
476- حفظ مقام كثرت در وحدت و وحدت در كثرت براى هيچ يك از انبيا و مرسلين ميسر نشده است جز ايشان - صلوات الله عليه و آله - بالاصاله و اولياى مكرمش به تبعيت (از آن بزرگوار) درود و سلام خداوند بر حضرت ختمى و خاندان بزرگوارش .
477- قرب فرايض پيش از قرب نوافل حاصل نمى گردد؛ و ((قرب نوافلى )) عبارت است از فنا و استهلاك اسما و صفات كه (در نتيجه آن ) حق ، گوش و چشم و دست او مى گردد؛ و ((قرب فرايضى )) عبارت است از استهلاك كلى ذاتى و صفاتى كه ابقاى عبد در پاره اى از اوقات را در پى دارد و (در نتيجه آن ) عبد گوش و چشم حق مى گردد.
پس (بدانكه ) ولايت كليه و ظهور برزخيت كبرا تنها پس از قرب فرايض حاصل مى شود و اين قرب است كه غايت معراج صعودى پيامبر ما - صلى الله عليه و آله - مى باشد ؛ كه براى ساير انبيا بجز آن حضرت ، حاصل نمى شود مگر به تبع ، نه بالاصالة .
478- ((رو به سوى كسى كردم كه آسمانها و زمين را آفريد.))، (انعام / 79).
479- نجم / 8 -9.
480- الجامع الصغير، ج 2، ص 144، بدون لفظ ((مثل )) - بحارالانوار، ج 39، ص 56، كتاب تاريخ امير المؤ منين ، باب 73، ح 15.
481- ((گيرم اى خدا من ، بر عذابت صبر نمايم ، چگونه مى توانم بر دورى تو صبر كنم ؟))، اقبال الاعمال ؛ ج 3، ص 8 - 331، دعاى كميل .
482- هيچ جنبنده اى نيست مگر اينكه او مهار اختيارش را در دست دارد. براستى پروردگار من به راهى راست است ))؛ (هود/ 56).
483- ((ولى چنين نيست ، به پروردگارت قسم كه ايمان نمى آورند مگر آنكه تو را در مورد آنچه ميان آنان مايه اختلاف است داور گردانند...))الخ (نساء/ 56).
484- ((پس سوگند به پروردگارت كه از همه آنان خواهيم پرسيد))؛ (حجر92).
485- ((...تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت به ايشان بياموزد))، (جمعه / 2).
486- ((...تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت به ايشان بياموزد))، (جمعه / 2).
487- زخرف / 84.
488- علم اليقين ؛ ج 1، ص 520.
489- و ديگرى ، اعتبار كثرت و تركيب (در مورد فيض منبسط و ظل نورانى ) مى باشد كه عبارت است از اعتبار ظهور در همه مظاهر (اعم ) از تعينات جبروتى و ملكوتى كلى و (تعينات ) ملكى ناسوتى جزئى ؛ و به اين اعتبار، تعين خاصى ندارد بلكه با هر يك از از تعينها، تعين مى يابد، و بلكه نسبت آن با همه تهينها مساوى و يكسان است ، ((و اوست كه در آسمان خداست و در زمين خداست .))، ((و اگر با ريسمانى به (عمق ) زمين پايين رويد، بر خدا فرود مى آييد)).
490- اشاره به آيات 76 - 79 از سوره انعام .
491- ((چون از تكبير و افتتاح نماز فارغ گشت ، خداوند عزوجل فرمود:اينك به من رسيدى ، پس نام مرا ببر...))؛ علل الشرايع ؛ ج 2، ص ‍ 312، باب 1، ح 1.
492- ((اان ربك يصلى يقول : سبوح قدوس رب الملائكة و الروح ))؛ مصباح الشريعة ، باب 5 - عوالى اللئالى ؛ ج 1،ص 389، ح 21.
493- نماز - ى - كه مقام جامعيت دارد و هر سه قسم فنا در آن هست و به همين سبب به عبادت شب معراج - كه مقام قرب احمدى احدى محمدى - صلوات الله عليه و آله است - اختصاص يافت و مخصوص ‍ ثناى خداوند متعال از خودش شد، چنانچه از جبرئيل - عليه السلام - وارد شده كه به رسول الله (ص ) عرض كرد:((پروردگات (خود) نماز مى گذارد)).
494- نجم / 8.
495- ((... به عرش من بنگر. رسول الله - صلى الله عليه و آله - فرمود:((پس به عظمتى نگريستم كه از ديدنش جانم بشد و بيهوش ‍ شدم . آنگاه پس از ديدن آن عظمت به من الهام شد و گفتم : سبحان الله ربى العظيم و بحمده . (منزه است پروردگار بزرگ من و سپاس اوراست .) پس ، چون اين بگفتم از حالت غشوه به در آمدم ، تا اينكه با الهامات پى در پى هفت بار آن را مى گفتم . پس به خود آمدم و به حال عادى خود باز گشتم ...))؛ علل الشرائع ؛ ج 2، ص 315 بخشى از حديث ((صلوة معراج )).
496- خداوند عزيز جبار بر پيامبر، محملى از نور فرستاده كه چهل نوع از انواع نور در آن بود كه بر اطراف عرش خداوند تبارك و تعالى ، حلقه زده بودند، چنانكه چشم هر بيننده را خيره مى ساخت . يكى از آنها نور زرد بود، پس به اين جهت زردى زرد شد؛ و يكى از آنها سرخى سرخ شد. تا اينكه فرمود: پس پيامبر در آن نشست ، سپس به آسمان دنيا عروج كرد؛ پس ملائكه به اطراف آسمان گريختند و سپس به سجده افتاده و گفتند: ((منزه و مقدس است پروردگار ما و پروردگار ملائكه و روح ، اين نور چقدر شبيه به نور پروردگار ماست !)) پس جبرئيل گفت : ((الله اكبر))پس ، ملائكه ساكت شدند و آسمان باز شد و ملائكه مجتمع گشته و سپس آمدند و گروه گروه بر پيامبر - صلى الله عليه و آله - سلام كردند...))؛ علل الشرايع ؛ ج 2، ص 312، ((باب علل الوضوء والاذان و الصلوة ))، ح 1.
497- همان جا.
498- تفسير عياشى ؛ ج 2، ص 301 - 302، تفسير سوره اسراء.
499- حضرت امام در كتاب تعليقات على شرح فصوص الحكم ؛ ص 63 نيز به همين مطلب اشاره مى نمايند.
500- ((پس هرگاه به چيزى كه اراده تحقق آن را كرده است بگويد:((باش )) آن چيز فرمان الهى را اطاعت كرده ، موجود و محقق گردد)).
501- با اندكى اختلاف در بحارالانوار به نقل از حضرت صادق روايت شده است . بنگريد به ج 89،ص 107، ((كتاب القرآن ))، ((باب فضل التدبر فى القرآن ))، ح 2 - نهج البلاغه ؛ خطبه 147 - روضة من الكافى ؛ ص ‍ 387 (نزديك به اين مفهوم ).
502- نهج البلاغه ؛ ص 274، خطبه 186. (با اندكى اختلاف ).
503- مقدمه قيصرى ؛ فصل دوم ((فى معرفة اسمائه و صفاته )) - شرح مقدمه قيصرى ؛ ص 249.
504- ((كلام ))عبارت است از تعين هوايى كه از درون انسان خارج مى شود (و اين تعين ) با حركت هوا در جايگاهاى خروج هو و عبور از مراحل حركت به سوى خارج و ظهور از عالم غيب در عالم شهادت متحقق مى شود. (بدين ترتيب ) آنچه در ضمير و نهاد گوينده است و باطن مقصد و حقيقت امر او را روشن و آشكار مى نمايد، ايجاد و انشاى كلام توسط متكلم ، و فرو آمدن آن از عالم غيب به عالم شهادت ؛ و از آسمان سر به زمين علن ، به سبب حب ذاتى متكلم در مرتبه خفاست ،و او ظاهر نمودن آنها را دوست دارد و عاشق آشكار كردنشان است (كلام ) را ايجاد و انشا مى نمايد، تا قدر و شاءنش شناخته شود.
تو اكر داراى قلبى روشن به انوار الهى ، و روحى پرتو گرفته از شعاههاى روحانى باشى ؛ و قلبت - بدون بهره گيرى از تعاليم خارجى - روشن شده باشد و از نور باطنى كه پيشاپيش تو در حركت است بهره مند باشى ؛ و قلب - بدون بهره گيرى از تعاليم خارجى - روشن شده باشد از نور باطنى كه پيشاپيش تو در حركت است بهره مند باشى ، يقينا كتاب الهى به شرط طهارت لازم در مس حقايق قرآن ، براى تو كشف گردد و در آينه ((مثل اعلا)) و ((آيت كبرا))،حقيقت كلام و غايت تكلم خداى تعالى را خواهى شناخت ، و خواهى دانست كه مراتب وجود و عوالم غيب و شهود، همگى كلام الهى اند كه به وسيله هوايى كه مرتبه عماست از مرتبه هويت غيبى خارج شده است و به دليل حب ذاتى كه حق تعالى براى اظهار كمالات و تجلى به اسما و صفات داشته ، از آسمان الهى نازل گشته تا شاءن و مقام او شناخته شود، چنانكه در حديث قدسى آمده :((من گنجى مخفى بودم و دوست شناخته شوم ، پس مخلوقات را آفريدم تا شناخته شوم )).
و از حضرت على نقل شده :((خداوند در كلام خود براى بنده گانش متجلى شده است ، ولى آنان بصيرت دركش را ندارند.))
و از آن حضرت است كه : ((خداوند متعال به هر چه ((وجودش )) را اراده فرمايد مى گويد:((موجود شو)) و آن چيز موجود مى شود، (ولى ) نه (گفتن ) با صدايى كه به گوش رسد، و يا با آوايى كه شنيده شود؛ بلكه كلام و سخن گفتن خداى سبحان ، (همان ) فعل اوست )).
اهل معرفت گفته اند: ((تكلم حق تعالى است از ((تجلى ))حق ، (اين تجلى ) حاصل تعلق يافتن اراده و قدرت او بر ايجاد و اظهار آنچه در غيب است ، مى باشد.
505- شعرا / 193 - 194.
506- نجم / 4 - 11.
507- چون سخن انديشمندان به مبحث ((كلام )) رسيد، گفتگو بين دو گروه از متكلمين به درازا كشيد،... پس راءى معتزله و متكلمين اماميه بر اين شد كه متصف كردن حضرت بارى به صفت ((متكلم ))به اين دليل است كه او در چيزى ايجاد كلام مى كند، مانند (ايجاد كلام از ناحيه حق در) درخت (در) حضرت موسى و با (ايجاد كلام ) در نفس نبى يا ملك .
جمعى از اهل تحقيق نى گفتند: اطلاق لفظ ((متكلم )) بر خداوند به جهت قيام ((تكلم ))، و نه ((كلام ))بر حق تعالى است ، اين قيام هم قيام صدورى است نه قيام حلولى ، همان گونه كه اطلاق لفظ ((متكلم ))بر ما، همين سبب است ، منتها ايجاد كلام توسط ما با كمك ابزار و آلات است ؛ ولى خداوند نيازى به ابزار و وسيله ندارد.
اما نظر اشاعره چنين بود كه كلام خداوند از جنس اصوات و حروف نيست ، بلكه معنايى است قائم به ذات حق تعالى در ازل كه آن را ((كلام نفسى ))مى نامند، و ((كلام لفظى ))ك مركب از حروف است دل بر آن است . و ((طلب ))قائم به نفس از كلام نفسى است ، (نه كلام لفظى ) و اين كلام با اراده فرق دارد و غير از آن است .
اما سخن درست و مستدل اين است كه اطلاق لفظ ((متكلم ))بر حق تعالى ، نه بر طبق دليل معتزله و متكلمين اماميه است (كه خداوند را به سبب ايجاد كلام در اشيايى مثل درخت و غيره متكلم مى گويند) و نه مطابق نظرات اشاعره (كه كلام را معنايى قائم به ذات حق در ازل مى دانند.)
دليل بطلان و فساد سخن معتزله اين است كه ايجاد كلام متجدد و متصرم و (زوال پذير) بدون اينكه واسطه اى در ميان باشد، مستلزم مفاسد بسيارى است از جمله تجدد در صفات و ذات حق ، تعالى عنه .
مساءله وخى و فروفرستادن كتاب به سوى پيامبران و رسولان از علوم عالى ربانى است كه براى كمتر شخصى اتفاق افتد كه عمق آن را دريابد، مانند تكلم حق تعالى با موسى . خداوند در كلام خود به برخى از اسرار آن اشاره مى كند:((روح الامين آن بر قلب تو نازل كرد تا هشدار دهندگان باشى .)) و همچنين مى فرمايد:((سخن او غير وحى خدا نيست ، آن را (فرشته ) بسيار توانا به او آموخت ، همان فرشته مقتدر كه به صورت اصلى خود جلوه كرد،(پيغمبر) در بلندترين افق جاى گرفته ، سپس به جاى خدا نزديك و نزديكتر شد، (بدان نزديكى ) كه به اندازه دو كمان و يا كمتر رسيد، سپس به بنده اش وحى كرد آنچه را كه وحى كرد، قلب (پيغمبر) آنچه را ديد، دروغ نپنداشت .))
اين آيات به چگونگى وحى و نزول كتاب به وجهى موافق برهان و بدون منافات با تنزيه حق تعالى از هرگونه تغيير و عيب و حدوث اشاره دارد. به جانم سوگند كه اسرار وديعه نهاده شده در اين كلام الهى كه اشاره به چگونگى وحى و نزديكى روحانيت رسول الله (ص ) به مقام دلى و مقام ((قاب قوسين )) و مقام ((ادنى )) و سپس تحقق وحى دارد، از اسرارى است كه به فكر هيچ بشرى نرسد مگر افراد يگانه اى كه به قوه برهان همراه رياضتها و نور ايمان در علم راسخ شده باشند.
مقصود ما (از سخنان مذكور) دفع اين توهم است كه متكلم بودن خداوند،به (معناى ) ايجاد كلام متغير و دگرگون شونده در درخت و امثالهم باشد و يا به قيام صدورى تكلم او،(با توجه به ) فرق ميان ما و خداوند،كه ايجاد (كلام به وسيله ) ما به كمك وسايل و آلات است و ايجاد حق تعالى بدون آنها، چرا كه اين سخن نيز (مانند مورد قبلى ) ملازم تغير و دگرگونى در ذات و صفات (حق ) است .
508- و از آنجا كه علم و رحمت او به سبب اطلاق و عدم محدوديت ذات حق همه چيز را فراگرفته است ،لذا وقع امورى كه مخالف با آن باشد غير ممكن است و سر قدر صحيح است و پيروى اراده از علم صحيح است ، همچنان كه قدرت نيز با ظاهر نمودن چيزى كه اراده معين كرده ، از علم پيروى مى كند و با مشاركت اين دو، كلام ظاهر و آشكار مى شود. )) اينكه گفته :((با مشاركت اين دو، كلام ظاهر مى شود))تا آخر.
مقصود از اين كلام ، ((كلام فعلى ظهورى )) در مقام فيض و تجلى است ؛ اما ((كلام ذاتى نفسى )) كه عبارت از اظهار آنچه در غيب ذات است در حضرت اسما و مقام واحديت ، كه تابع تجلى ذاتى علمى و حب ذاتى و اراده ذاتى است - بلكه بر طبق تحقيق عرفانى و ذوق شهودى :خداى تعالى در مقام احديت ((متكلم )) است و تكلم او، عبارت از فيض ‍ اقدس و تجلى اعلاى ارفع است ؛ و مخاطب اين تكلم اولا، اسماى ذاتيه ، و ثانيا، حضرت واحديت و اسما و صفات هستند و خداوند در مقام ((واحديت ))نيز متكلم است و تكلم او تجلى نمودن به مقام اسم ((الله )) به وجهه ظاهره آن اسم مى باشد، و مورد خطاب اين تكلم ، اعيان ثابته هستند كه عين ثابت انسان كامل ابتدا و مابقى اعيان به تبع او (مورد خطاب قرار مى گيرند)؛ و ما سخن در اين مقوله را در رساله موسوم به مصباح الهدايه الى حقيقة الرسالة و الولاية به طور مشروح و مستوفا بيان كرده ايم .
509- ((چنانچه پيامبر خبر داده :قرآن ظاهرى دارد و باطنى و حدى و مطلعى ، و در اين روايتى آمده :((باطن آن داراى باطنى است تا هفت بطن ،و در روايت ديگر تا هفتاد بطن .))
اگر (مراد) از قرآن تمامى پهنه وجود باشد، ممكن است كه مراد از مطلع ((كلام ذاتى )) و تجلى مبين در حضرت واحديت باشد كه بر تعينات غيبى و شهادتى لايق (دريافت ) فيض ‍ اشراف دارد؛ و مراد از حد، ((كلام ظلى فيضى )) باشد كه جداكننده حضرت واحديت و مظاهر غيبى و شهادتى است كه از آن به ((عما)) تعبير مى شود؛ و نيز مراد از بطن ، عالم غيب تا انتهاى مثل نوريه عرشيه باشد و مقصود از ظهر، عالم شهادت بوده باشد.
510- ((همانا كلام او فعل اوست ))؛ نهج البلاغه ؛ خطبه 228.
511- ((يحيى بن حبش (شهاب الدين سهروردى ) مشهور به ((شيخ اشراق )) از حكماى قرن ششم هجرى است . وى مكتب اشراق را احيا كرد و در سال 581 در سن 36 سالگى به قتل رسيد. از آثار اوست : حكمة الاشراق ، بستان القلوب ، البارقات الالهية ، البروج ، شرح اشارات ، آواز پر جبرئيل .
512- كلام ، حقيقت ديگرى غير از علم و اراده كراهت و رضا دارد. پس (بايد بدانى كه ) هنگام تكثير اسما و اعتبارنمودن مقام واحديت و كثرت اسمايى ، صفات به يكديگر بر نمى گردند: نه اراده به علم بر مى گردد - چنانكه ميان حكماى محجوب (از حقيقت ) مشهور است - و نه سمع بصر به علم ، و نه علم بصر، و نه علمى به اين دو - چنانكه نظر شيخ مقتول شهاب الدين سهروردى است .
پس ، ((كلام نفسى )) در حضرت علمى ، عبارت است از تجلى حبى كه ظاهر كننده مكنون غيبى است بر حضرات اعيانيه ، در تجلى واحدى چنانكه ((سمع )) عبارت است از هماهنگى و مقارنت خاص بين اين تجلى و تجلى علمى اى كه پس از آن حاصل مى شود، و اينجا، جاى بسط و توضيح بيشتر اين حقايق نيست .
513- انعام / 38.
514- ((گفتيم كه شيخ در تفسير فاتحة قاعده اى را بيان كرده ، و آن است كه هر يك از صفات حق به وجه اتم و اكمل به (ذات ) او نسبت داده و اضافه مى شوند، ((كلام ))او نيز صفتى از صفات اوست ، پس داراى احاطه است ، چنانكه خداوند فرمود: در اين كتاب از هيچ چيز فرو گذار نكرديم ...))
اينكه گفته : ((شيخ در تفسير فاتحه (قاعده اى ) ذكر كرده )) تا آخر، ((كلام - خصوصا كلامى كه از مقوله لفظ و صوت باشد - از جنبه ظهور در عالم ملك با نظر به هويت احاطى خداوند، صفت حق تعالى محسوب نمى شود، تا مطلبى كه شيخ گفته بر كلام نيز (به عنوان يك صفت ) متفرع شود، همچنان كه اين فرموده خداوند:((ما در اين كتاب از هيچ چيز فروگذار نكرديم )) نيز از نظر دلالتى بر مقصود و منظور شيخ ندارد. بله ، (مى توان گفت ) ((كلام ذاتى )) كه عبارت است از تجلى از طريق ظاهر ساختن چيزهايى كه در غيب ذات مقدس حق است ، صفتى از صفات خداوند در حضرت جمعى كمالى است ، و ((كلام ظهورى وجودى )) كه عبارت است از تجلى نمودن به فيض مقدس براى ظاهر نمودن امور غيبى بر حقايق تفصيلى ، از صفات فعلى خداوند است ، و اين دو؛ يعنى كلام ذاتى و كلام ظهورى وجودى داراى احاطه و شمولند. اين كلام لفظى به يك معناى ديگر نيز احاطه دارد و آن ، وجه سر وجودى اى است كه (تنها) محققان از آن آگاهند، و آن (امرى است ) غير از كيفيات و اوضاع لفظى .
بلى ، اگر براى روح معانى وضع شده باشند يا مراد حق از كلامش ، روح معانى بوده باشد، در اين صورت اين احاطه ، (مطلب ) حق و دوستى است ، كما اينكه واقعيت امر نيز به همين ترتيب است .
515- ((انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون . امر او چنين است كه چون اراده چيزى كند به او گويد:بشو، پس موجود شود))؛(يس / 82).
516- ((...پس ماهيت كلمه ((كن )) شناخته نمى شود؛ زيرا كلام او عين ذاتش است و ذات (او) براى بشر ناشناخته است ...))
درباره اينكه گفته :((كلام او عين ذات است ، كه ((كلام نفسى ))است ، عبارت است از اينكه خداوند متعال با تجلى ذاتى ، آنچه در غيب احديتش - تقديس و تعالى - هست را بر حضرت واحديت آشكار فرمايد، همچنان كه (لفظ) ((كن ))كه در فرموده او آمده ، ((كن وجودى ))است كه همان فيض منبسط مى باشد. پس ،(به اين ترتيب ) سخن شارح در ابتداى صفحه نيز مردود است .))
من مى گويم اين (سخنان بر) مسلك حكيم است ؛ اما اقتضاى ذوق عارف ، غير از اين است . پس ، (به مقتضاى اين ذوق بايد گفت كه ) ((كلمات قولى ))نيز تجلى ذاتند به اسم ظاهر و متكلم ، همچنان كه ((كلام قولى امرى ))(نيز) از ذات است ؛ و اطاعت وجودى ، از ناحيه اعيان است ، نه اينكه ايجاد مطابق مسلك او از ناحيه ذات حق تعالى باشد، چنانكه گذشت .
بالجمله ، اگرچه ميان كلمات حكما و عرفا وجه جمعى دارد - همچنان كه ملاصدرا - قدس الله نفسه - ميان آنها جمع كرده است و ما در يكى از رسائل خود سر اختلاف ميان آنها را بيان كرده ايم - ولى مسلك عرفا دقيقتر و شيرينتر است ، منتها به شرط سلامت فطرت و كج سليقه نبودن .
517- ((كلام شما نور است ))؛ من لا يحضرة الفقيه ؛ ج 2،ص 370 - 375، زيارت جامعه كبيرة .
518- ((همانا خداوند در كلام خود بر بندگانش جلوه نموده است ))؛ بحارالانوار؛ ج 89، ص 107.
519- ((مثل كلمه طيبه مثل درختى پاكيزه است ))؛ مقتبس از آيه 24 سوره ابراهيم - ((و مثل كلمه خبيثه مثل درختى پليد است ...))؛ (ابراهيم / 26).
520- ((هر روز در شاءن و كارى است ))؛ (الرحمن / 29).
521- ملا محمد تقى بن مقصود على اصفهانى ، مشهور به مجلسى اول (1070 ه‍ق ) فقيه ، محدث ، رجالى و مردى عابد و زاهد بوده است . مشهورترين آثار اوست : شرح زيارت جامعه ، روضة المتقين در شرح من لا يحضره الفقيه ، احياء الاحاديث در شرح تهذيب شيخ طوسى ، اربعين حديثا و حاشيه صحيفه سجاديه .
522- ملا محمد تقى بن مقصود على اصفهانى ، مشهور به علامه مجلسى (1037 -1111 ه‍ق )از علماى بزرگ شيعه در علوم مختلف اسلامى ، بخصوص حديث متبحر بود. مهمترين آثار او: بحارالانوار مرآت العقول در شرح اصول كافى ، حيوة القلوب ، زاد العماد، حق اليقين ، جلاء العيون ، حلية المتقين والاربعون حديثا.
523- از جمله در ذيل روايتى از امام صادق (اذا قبضت الروح فهى مطلقة فوق الجسد...))چنين نوشته است : ((و هذا الخبر و الخبر الذى يجى ء بعده و مائلهما من الاخبار الكثيرة و غيرها من الاخبار بالغة التواتر و ظواهر الايات تدل على المعاد الروحانى ، و هو بقاء النفس بعد خراب البدن ...))؛ روضة المتقين ؛ ج 1، ص 492.
524- ((روح و فرشتگان در آن شب نازل مى شوند))؛ (قدر / 4).
525- ((روزى كه ملائكه و روح به صف مى ايستند))؛ (نبا / 38).
526- ((نخستين چيزى كه خدا آفريد قلم بود))؛ تفسير نور الثقلين ؛ ج 5، ص 389، ح 9-علم اليقين ؛ ح 9-علم اليقين ؛ ج 1، ص 154.
527- ((نخستين آفريده خدا خرد است ))؛ تفسير نور الثقلين ؛ ج 5، ص ‍ 389، ح 9علم اليقين ؛ ج 1، ص 154.
528- نخستين آفريده خدا خرد است ))؛ بحارالانوار؛ ج 1، ص 97
529- ((از تو درباره روح مى پرسند، بگو روح از امر پروردگارم است ))؛ (اسرا / 85).
530- عن ابى بصير قال :((ساءلت ابا عبدالله عن قوله الله - عزوجل -:((يساءلونك عن الروح قل الروح من امر ربى )) قال :((خلق اعظم من جبرئيل و ميكائيل ، كان مع رسول الله و هو مع الائمة ؛ و هو من الملكوت .))اصول كافى ؛ ج 1، ص 273، ((كتاب الحجة ))،((باب الروح التى يسدد الله بها الائمة ))، ح 3.
531- بحارالانوار؛ ج 25، ص 64، ((كتاب الامامة ))، ((ابواب خلقهم و طينتهم و ارواحهم ))، باب 3، ح 45.
532- ((از تو درباره روح مى پرسند...))؛ (اسرا / 85).
533- مدثر / 31.
534- علم اليقين ؛ ج 1، ص 256،((مقصد دوم ))، باب اول ، فصل اول .
535- ((ن ، قسم به قلم و آنچه نويسند))؛ (قلم / 1).
536- علم اليقين ؛ فيض كاشانى ؛ ج 1، ص 259 - 268، ((مقصد دوم ))، باب دوم ، فصل اول .
537- ((سوگند به صف كشندگان از ملائكه ))؛ (صافات / 1).
538-((فرشتگان را رسولانى بالدار كرد: دو تا دو تا و سه تا سه و چهار تا چهار تا))؛ (فاطر/ 1).
539- بحارالانوار؛ ج 18، ص 276، ((تاريخ النبى ))، باب 2، ح 29.
540- مراد از اركانن اربعه دار تحقق : ميكائيل ، جبرئيل ، عزرائيل و اسرافيل ، هستند كه براى روشنتر شدن جايگاه و شاءن آنها؛ توضيح ذيل را نيز مى آوريم :
...در سوره شريفه حمد پس از اسم ((الله )) كه اشاره به ذات است ، اين چهار اسم شريف كه ((رب )) و ((رحمن )) و ((رحيم )) و ((مالك )) است ، اختصاص به ذكر داده شده ممكن است براى اين باشد كه اين چهار اسم شريف حامل عرش ((وحدانيت ))هستند. پس ، اسم مبارك ((رب )) باطن ((ميكائيل ))است كه به مظهريت رب موكل ارزاق و مربى دار وجود است ؛ و اسم شريف ((رحمن )) باطن ((اسرافيل )) است كه منشى ارواح و نافخ و باسط ارواح و صور است ؛ چنانچه بسط وجود هم به اسم ((رحمن ))است ؛ و اسم شريف ((رحيم )) باطن ((جبرائيل )) است كه موكل بر تعليم موجودات است ؛ و اسم شريف ((مالك ))باطن ((عزرائيل )) است كه موكل بر قبض ارواح و صور و ارجاع ظاهر به باطن است . آداب الصلوة ؛ ص 273 - 274.
541- شعراء / 193؛ نجم / 9- 5؛ تكوير / 19 - 24 و بحارالانوار؛ ج 56، ص ‍ 285، ((كتاب السماء و العالم ))، ((ابواب الملائكة ))،((باب آخر فى وصف الملائكة المقربين ))، ح 23، 24.
542- الرحمن / 29.
543- بحارالانوار؛ ج 18، ص 382، ((كتاب تاريخ نبينا))((باب اثبات المعراج و معناه و كيفيته ...))، ح 86.
544- بدان اى هرو جوينده حق كه خداوند متعال به مقتضاى اسم ((كل يوم هو فى شاءن ))هر لحظه داراى شاءنى و در كارى است و ممكن نيست كه به جميع شؤ ن (بر هيچ موجودى ) تجلى فرمايد مگر بر انسان كامل ؛ زيرا كه هر موجودى از موجودات از عالم عقول مجرده و فرشتگان مهمين و صف بستگان كه صفى (با شكوه ) بسته اند، گرفته تا نفوس كليه الهيه و ملائكه مدبره و مدبرات امور و ساكنين ملكوت عليا و ساير مراتب فرشتگان زمينى ، هر يك مظهر اسم خاصى است كه پروردگارش به همان اسم بر او تجلى مى نمايد و هر يك از آن ملائك مقام معلوم و معينى دارد. ((برخى از آنان پيوسته ركوع كنندگانند كه سجده نمى نمايند و برخى پيوسته سجده كننده گانند كه ركوع نمى كنند.))نتوانند از مقام خود برتر روند و از محل و جايگاهشان فراتر شوند و به همين جهت هم بود كه ايشان ، حامل ولايت مطلقه علويه كه جميع شئون الهى است ، شدند.

545- ((تاءثير چهار مرتبه دارد: مرتبه اى در نفس و مرتبه دوم در ذهن و مرتبه سوم در حس ، و مرتبه چهارم كه جامع و شامل سه مرتبه مذكور و فوق هر سه آنهاست .))
در مورد اينكه گفته :((جامع و شامل سه مرتبه است ))، شيخ عارف ما ((دام - ظله العالى - فرموده : (ترتيب ) اين مراتب به همان نحو است كه حقايق غيبى از عالم عقل به مرتبه خيال و از آنجا به مرتبه حس نازل مى شوند، همچنان كه مثلا در نزول جبرئيل بر قلب رسول الله و متمثل شدن وى در عالم خيال ايشان - به گونه اى كه شرق و غرب را گرفته بود - و نزول او در حس شريف ايشان به صورت دحيه كلبى نيز به همان ترتيب است .
546- شعرا / 193 - 194.
547- نجم / 4 - 11.
548- مساءله وحى و نازل نمودن كتب آسمانى بر پيامبران و رسولان (ع ) از علوم عالى ربانى است كه براى كمتر اتفاق افتد كه عمق آن را دريابد، مانند تكلم حق تعالى با موسى و خداوند در كلام خود به برخى از اسرار آن اشاره مى كند:((روح الامين آن را بر قلب تو نازل كرد تا از هشدار دهندگان باشى .)) و همچنين مى فرمايد: ((سخن او غير وحى خدا نيست ، آن را (فرشته ) بسيار توانا به او آموخت ، همان فرشته مقتدر كه به صورت اصلى خود جلوه كرد، (پيغمبر) در بلندترين افق جاى گرفته سپس به خدا نزديك و نزديكتر شد، (بدان نزديكى )كه به اندازه دو كمان و يا كمتر رسيد، سپس به بنده اش وحى كرد آنچه را كه وحى كرد، قلب (پيغمبر) آنچه را ديد، دروغ نپنداشت .))
اين آيات به چگونگى وحى و نزول كتاب به موافق برهان و بدون تنافى با تنزيه حق تعالى از هر گونه تغيير و عيب و حدوث اشاره دارد. به جانم سوگند كه اسرار وديعه نهاده شده در اين كلام الهى كه اشاره به چگونگى وحى و نزديكى روحانيت رسول الله به مقام تدلى و مقام ((قاب قوسين ))و مقام ((اوادنى )) و سپس تحقق وحى دارد از اسرارى است كه به فكر هيچ بشرى نرسد مگر افراد يگانه اى كه به قوه برهان همراه رياضتها و نور ايمان در علم راسخ شده باشند.
549- حضرت امام (ره ) در بحث ((احاطه و اطلاع اوليا بر مقدرات خلق )) نيز به اتصال ولى الله به اقلام عاليه و الواح قدسيه اشاره مى نمايند:((ليلة القدر)) چون ليله مكاشفه رسول خدا و ائمه هدى است ، از اين جهت ، كشف جميع امور ملكيه از غيب ملكوت براى آنها مى شود؛ و ملائكه موكله بر هر امرى از امور براى آن حضرات در نشئه غيب و عالم قلب ظاهر شود، و جميع امورى كه در مدت سال براى خلايق تقدير شده و در الواح عاليه و سافله مكتوب گرديده ، به طور كتب ملكوتى و استجنان وجودى ، بر آنها مكشوف و معلوم گردد؛ و اين مكاشفه مكاشفه ملكوتيه است .
...و بالجمله ، گاه شود كه ولى امر متصل به ملا اعلا و اقلام عاليه و الواح مجرده شود، و براى او مكاشفه تامه جميع موجودات شود ازلا و ابدا؛ و گاه اتصال به الواح سافله حاصل شود، پس مدتى مقدر را كشف فرمايد؛ و تمام صفحه كون نيز در محضر ولايت مآبى او حاضر است و هر چه از امور واقع شود به نظر آن حضرات بگذرد. آداب الصلوة ؛ ص 343 - 344.
550- بدانكه ملاك مشاهده نمودن صور غيبيه ، كنده شدن و جداگشتن نفس ‍ از طبيعت و رجوع آن به عالم غيبى اش مى باشد؛ از اين رو ابتدا مثال مقيد صورت غيبيه و سپس مثال مطلق آن مشاهده مى شد تا برسد به حضرت اعيان (با تفاصيلى كه مصنف بدان اشاره مى نمايد.)
و اين جدا شدن گاه در خواب ، به هنگام فراغت نفس از تدبير امور بدن رخ مى دهد و شخص به اندازه صفاى نفس (خود) به عوالم غيب متصل مى گردد و حقايق غيبى را مشاهده مى نمايد. در اين حالت ، آن حقيقت به شكلى متناسب با عادات و ماءنوسات نفس (او) متمثل مى گردد و (لذا) نياز به تعبير دارد؛ و مشاهداتى كه در حالت بيدارى براى اهل سلوك رخ مى دهد نيز به همين گونه است . البته كمل مانند انبيا حقايق را طبق اختيار خود در مقام مثالى شان تمثل داده و (مجسم مى سازند) و (سپس ) براى نجات اسيران زندان طبيعت آن را به عالم مثالشان نازل مى گردند؛ فلذا اين روحانيت پيامبر است كه ملائك روحانى را در (عوالم ) مثال و ملك نازل مى كند، و اين مطلب منافاتى با اضطراب و حالت شبه بيهوشى اش ‍ كه به هنگام نزول وحى به ايشان دست مى داد ندارد، زيرا (بحث ) ضعف جسم شريف آن حضرات در برابر تحمل ظهور ارواح مجرد در آن ، غير از (بحث ) قوت مقام روحانيت و جنبه الهى و ولوى آنان است .
551- ((پس به صورت انسانى معتدل براى او جلوه كرد))؛ (مريم / 17).
552- براى توضيح بيشتر در باب تمثل ، به ص 327 - 328 آداب الصلوة مراجعه نماييد.
553- ((تا قلب من به آن آرام گيرد))؛ (بقره / 260). و براى اطلاع از مقام اطمينان آداب الصلوة ؛ امام خمينى (س )؛ ص 16 - 19. شرح منازل السائرين ؛ ص 254 - 255، ((قسم دهم ))، ((باب التحقيق )).
554- اعراف / 143.
555- طه / 14.
556- عن ابى عبدالله :((نحن و الله الاسماء الحسنى ...))؛ اصول كافى ؛ ج 1، ((كتاب التوحيد))،((باب النوادر))، ح 4.
557- جهت روشنتر شدن مطلب به عنوان ((نسبت قرآن با ذات حق )) رجوع شود.
558- قدر / 1.
559- به بحث ((ملك وحى )) نيز مراجعه شود.
560- تمام آيات : ((و انه لتنزيل رب العالمين نزل به الروح الامين على قلبك لتكون من المنذرين . و اين آيات نازل شده از پروردگار جهانيان است ، آن را روح الامين بر قلب تو نازل كرده تا از بيم دهندگان باشى ))؛ (شعرا / 192 - 194).
561- قدر / 3
562- قدر / 1.
563- ((ما آن (قرآن ) را در شبى مبارك نازل كرديم ))؛ (دخال / 3).
564- همانا ما ذكر(قرآن ) را فرو فرستاديم و خود حافظ و نگاهبان آنيم ))؛ (حجر / 9)
565- شعرا / 193.
566- ((اى هامان براى من قصرى بنا كن ))؛ (غافر / 36).
567- ((هنگامى كه تير انداختى تو تير نينداختى ، بلكه خداوند تير انداخت ))؛ (انفال / 7).
568- جهت روشنتر شدن كيفيت وساطت ملائك در افعال حق تعالى ، به متن شرح دعاى سحر؛ ص 83 - 85 مراجعه كنيد.
569- قال النبى (ص ): ((ان للقرآن ظهرا و لبطنه بطن الى سبعة اءبطن . همانا براى قرآن ظاهر و باطن است ))؛ تفسير صافى ؛ ج 1، ص 31، مقدمه چهارم ، و احاديث 1 و 2 و 8 و 9 10 همين مقدمه .
570- ((آيا در آفرينش شتر نمى گرند كه چگونه آفريده شده است ))؛ (غاشيه / 17).
571- ((پروردگارا سينه من بگشاى و كار مرا آسان گردان و گره از زبان من باز كن ))؛ (طه / 25 - 27).
572- و لما جاء موسى لميقاتنا و كلمة ربه قال رب قال ارنى انظر اليك ، قال : لن ترانى ، و لكن انظر الى الجبل فان استقر مكانه فسوف ترانى فلما تجلى ربه للجبل جعله دكا جعله و خر موسى صعقا فلما اءفاق قال سبحانك تبت اليك و اءنا اول المؤ منين . و چون موسى به وعده گاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت ، موسى عرض كرد: پروردگارا، خودت را به من بنما كه تو را بنگرم ، خداوند در پاسخ فرمود: هرگز مرا نخواهى ديد؛ ولى به اين كوه بنگر، اگر به جاى خويش برقرار ماند پس ‍ مرا توانى ديد، و همين كه پروردگارش بر آن كوه جلوه كرد، آن را متلاشى و هموار كرد و موسى بيهوش افتاد و چون به خود آمد، گفت :منزهى تو، سوى تو باز مى گردم كه من مؤ من نخستينم ؛ (اعراف / 143).
573- و لما جاء موسى لميقاتنا و كلمة ربه قال رب قال ارنى انظر اليك ، قال : لن ترانى ، و لكن انظر الى الجبل فان استقر مكانه فسوف ترانى فلما تجلى ربه للجبل جعله دكا جعله و خر موسى صعقا فلما اءفاق قال سبحانك تبت اليك و اءنا اول المؤ منين . و چون موسى به وعده گاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت ، موسى عرض كرد: پروردگارا، خودت را به من بنما كه تو را بنگرم ، خداوند در پاسخ فرمود: هرگز مرا نخواهى ديد؛ ولى به اين كوه بنگر، اگر به جاى خويش برقرار ماند پس ‍ مرا توانى ديد، و همين كه پروردگارش بر آن كوه جلوه كرد، آن را متلاشى و هموار كرد و موسى بيهوش افتاد و چون به خود آمد، گفت :منزهى تو، سوى تو باز مى گردم كه من مؤ من نخستينم ؛ (اعراف / 143).
574- اعراف / 143.
575- دعاى سمات ، مصباح المتهجد؛ ص 376.
576- زيد شحام گويد كه قتادبن دعامة خدمت امام باقر (ع ) رسيد، حضرت به او فرمودند: آيا تو فقيه اهل بصره هستى ؟ قتاده عرض كرد: چنين گمان مى كنند. سپس حضرت فرمود: خبردار شده ام كه تو قرآن تفسير مى كنى ؟ قتاده جواب داد:آرى ، حضرت فرمودند:آيا قرآن را از علم و آگاهى تفسير مى كنى يا بر پايه جهل و نادانى ؟ گفتگوى آنان ادامه پيدا كرد تا آنجا كه حضرت فرمودند: ((و يحك يا قتاده انما يعرف القرآن من خوطب به . واى بر تو اى قتاده ! جز اين نيست كه قرآن را فقط آن كسى كه مورد خطاب آن قرار گرفته مى شناسد))؛ بحارالانوار؛ ج 46، ص ‍ 349،((تاريخ الامام محمد باقر))، باب 20، ح 2.
577- ((ان القرآن نزل على سبعة احرف ...)) بحارالانوار؛ ج 89، ص 83، ((كتاب القرآن ))، در باب ان للقرآن ظهرا و بطنا))ح 13.
578- ((ان القرآن واحد نزل من عند واحد. همانا قرآن واحد است و از نزد خداى واحد نيز نازل است ))؛ اصول كافى ؛ ج 2، ص 630، ((كتاب فضل القرآن ))، ((باب النوادر))، ح 12.
579- آل عمران / 14.
580- همچنان كه پيامبر خبر داده ((قرآن ظهرى دارد و بطنى و حدى دارد و مطلعى ))، و در روايتى آمده ((هر بطن آن داراى بطنى است تا هفت بطن ))، و در روايت ديگر:((تا هفتاد بطن .))
اگر (مراد از) قرآن تمامى پهنه وجود باشد؛ ممكن است كه ...مراد از ((بطون هفتگانه )) مراتب هفتگانه كلى باشد كه عبارتند از: مقام احديت غيبى ، و حضرت واحديت ، و مقام مشيت و فيض منبسط، و عالم عقل و عالم نفوس كلى ، و عالم مثال مطلق و عالم طبيعت .
اما((هفتگانه ))(بودن بطون ) نسبت به متن و محتواى كتاب منزل الهى به اعتبار وضع شدن الفاظ براى معانى عام است ، و زيرا به اين اعتبار كه كتاب الهى - كه از مقام احديت به عالم لفظ و صورت نازل شده - توانايى هدايت همه طوايف گوناگون را دارد (تا آنجا) كه هر طايفه از سالكان از يك آيه چيزى مى فهمد كه گروه ديگر نمى فهمد؛ مثلا اهل ظاهر از آيه ((علاقه مندى به شهوتها و خواستنيها براى مردم زينت داده شده )) معناى ظاهرش را درك مى كند؛ اما صاحبان قلب و سالكين به سلوك روحى ، مرتبه عاليه آيه را درمى يابند....
و به همين ترتيب است (درك بهتر و بالاتر آيه ) براى اهل سر و خفى واخفى . پس آيه شريفه داراى هفت بطن است نسبت به هفت گروه و طايفه (از اهل قرآن )؛ در اين معنا خوب تاءمل و دقت كن .
581- تنزل از مقام غيب به شهادت ((تنزيل )) و بازگشت از شهادت به غيب ، در مورد خواب ((تعبير)) و در مورد مكاشفه ((تاءويل )) نام دارد، و تنزيل كتاب از جانب خداوند به حسب مراتب هفتگانه عالم يا انسان كامل نيز از همين سنخ است ؛ فلذا مراتب تنزيل هفت مرتبه است ، چنانچه مراتب تاءويل نيز هفت مرتبه است كه بعينه همان بطون قرآن است تا هفت بطن به نحو اجمال و تا هفتاد بطن به نحو تفصيل ، و بلكه هفتاد هزار بطن و به اعتبارى (ديگر) بى نهايت بطن ؛ و كسى عالم به تاءويل است كه بهره اى از مراتب برده باشد. پس ، به اندازه اى كه مراتب برايش تحقق يافته باشد از تاءويل بهره خواهد داشت ، تا برسد به نهايت كمال انسانى و منتهاى مراتب كمال كه در اين صورت به همه مراتب تحقق عالم خواهد شد...
پس ، وى همان گونه كه كتاب رااز صحيفه مبارك حسى كه پيش روى ماست مى خواند، آن را از صحيفه عالم مثال و عالم الواح و ارواح تا حضرت تجلى ، تا حضرت علم ، تا حضرت اسم اعظم مى خواند، و چنين كسى راسخ در علم است :((و همانا قرآن را فقط كسى كه مخاطب آن است مى شناسد)).
582- جهت تكميل اين بحث به كتاب ((قرآن كتاب هدايت )) مراجعه فرماييد.
583- ((همانا خدا را هفتاد هزار حجاب از نور و تاريكى است كه اگر آن حجابها برداشته شوند، انوار عظمت و جلال او غير او را مى سوزاند))؛ بحارالانوار؛ ج 55، ص 45؛ ((كتاب السماء والعالم ))، ((باب الحجب ولاستار والسرادقات ))، ذيل حديث 13.
584- شعرا / 193 - 194.
585- ((آيا در آفرينش نمى نگرند كه چگونه آفريده شده است ))، (غاشيه / 17).
586- (((كتاب خدا و عترت من ) از هم جدا نمى گردند تا در كنار حوض ‍ (كوثر) بر من وارد شوند))؛ قسمتى از حديث مشهور و متواتر ((ثقلين ))؛ اصول كافى ؛ ج 1، ص 229، ((كتاب الحجبة ))، ((باب ما فرض الله و رسول من الكون مع الائمة ))، ح 6، و ج 4، ص 141، ((كتاب الايمان و الكفر))، ((باب ادنى ما يكون به العبد مؤ منا))، ح 1 و صحيح مسلم ؛ ج 2، ص 450، ((كتاب فضائل الصحابة ))، ((باب فضائل على (ع ))) و مسند احمد بن حنبل ؛ ج 4، ص 366، و مستدرك الصحيين ؛ ج 3، ص 109 و...
587- ((او هر روز در شاءنى است ))؛ (الرحمن / 29).
588- اشاره است به روايت : ((و عطيت جوامع الكلم . جوامع الكلم به من اعطا شده است ))؛ الخصال ، باب 5، ح 56.
589- قرآن داراى مقام جمع در شب قدر جمعى احدى است و ساير كتب الهى ، صاحب مقام تفريق در ليالى تفريقه اند.
590- مثنوى ؛ دفتر چهارم ، ص 276.
591- اصول كافى ؛ ج 1، ص 228، ((كتاب الحجة ))، ((باب انه لم يجمع القرآن كله الا الائمة (ع )....))، ح 2.
592- همان ؛ ص 228، ح 1.
593- همان ؛ ص 229، ح 5.
594- من مى گويم : كتاب تكوينى الهى و قرآن ناطق و ربانى نيز از جهان غيب و گنج پنهان الهى با هفتاد هزار حجاب نازل شده است تا اين كتاب تدوينى الهى را حمل كند؛ و نفسهاى واژگونه زندانى در طبيعت و جهنم آن را نجات دهد و غريبان اين سرزمين نا آشنا رابه وطنهايشان راهنمايى كند؛ وگرنه ،اگر اين كتاب مقدس و اين نوشته پاك سبحانى به اشاره اى از اشاره هايش و جلوه از جلوه هايش تجلى مى كرد و بعضى از حجابهاى نورانى خود را براى آسمانى و زمين برمى داشت ، اركان آن را مى سوزاند؛ و اگر بر فرشتگان مقرب جلوه مى كرد، وجود آنان را در هم مى كوبيد و چه خوب سروده است :
احمد ار بگشايد آن پر جليل
تا ابد مدهوش ماند جبرئيل
كتاب تكوينى الهى و اولياى خدا كه همه كتابهاى آسمانى اند، فرودآمدگان از نزد خداوند حكيم عليم و حاملان قرآن تدوينى مى باشند؛ و هيچ كس جز اولياى پسنديده حق را ياراى حمل ظاهر و باطن آن نيست ؛ چنانكه از امامان اهل بيت روايت شده است :
در كافى از امام باقر روايت مى كند كه فرمود:((كسى جز جانشينان پيغمبر نمى توانند ادعا كنند تمام قرآن ، ظاهر آن پيش آنهاست .))
و همچنين در كافى از جابر روايت مى كند كه گفت از امام باقر شنيدم كه فرمودند: ((كسى جز دروغگو نمى تواند ادعا كند كه تمام قرآن را همان گونه كه فرو فرستاده شده ، جمع كرده است . قرآن را گرد نياورده و حفظ نكرده است همان طورى كه خداوند نازل كرده مگر على بن ابيطالب و امامان پس از او.))
و نيز در كافى از امام صادق روايت مى كند كه فرمود:((به خدا سوگند، دانش تمام كتاب نزد ماست )).
595- حجر / 9
596- حجر / 9.
597- نسا/ 59.
598- انبيا / 7، نحل / 43.
599- احزاب / 33.
600- توبه / 119.
601- آل عمران / 103.
602- مائده / 55.
603- احزاب / 72.
604- غاية المرام ؛ تاءليف سيد هاشم بحرانى (متوفى 1138 ق ) مى باشد.
605- آيت الله سيد شرف الدين عاملى (1290 - 1377 ق ) از سرآمد فقيهان قرن چهارم هجرى است كه آثار گرانبهايى از او به جا مانده است ، مثل : الفصول المهمة فى تاءليف المهمة فى تاءليف الامة ، الكلمة الغراء فى تفصيل الزهرا(س )، النص و الاجتهاد، ابوهريرة ، المرجعات .
606- شيخ محمد جواد بلاغى نجفى (1282 - 1352 ق ) از شاگردان آخوند خراسانى و آقا رضا همدانى است و آثار متعددى دارد، مانند: الهدى الى دين المصطفى ، الرحلة المدرسية ، آلاء الرحمن .
607- ايشان محدث مشهور، ميزا حسين نورى طبرسى (1254 - 1320 ق ) است كه از شاگردان شيخ العراقين و شيخ انصارى مى باشد.
608- محمدين ثلاث متقدم ، عبارتند از سه عالم و محدث بزرگ شيعه : محمد بن يعقوب كلينى (1329 ق )، صاحب كتاب كافى و محمد بن على بن بابويه ، مشهور به صدوق (306 - 381)، صاحب كتاب من لايحضره الفقيه و محمد بن حسن طوسى (385 - 460 ق )، صاحب كتابهاى استبصار و تهذيب و...
609- مائده / 67.
610- سخن اخباريها پيرامون (اعتبار و حجيت ) ظواهر كتاب مجيد است كه براى آن به چند وجه استدلال كرده اند:
از جمله گفته اند: بنابر روايت فروان ، در قرآن تحريف واقع شده است . بنابراين ، نمى توان به آن تمسك كرد؛ زيرا به واسطه تحريف ، اجمال در آن راه يافته است .
تحريف ، اجمال در آن راه يافته است .
اين ادعا از جهت صغرا و كبرا نادرست است :
اما رد صغرا؛ تحريف در قرآن به طور جد نادرست است ، چنانكه عقيده محققين از علماى اهل سنت و شيعه مى باشد،و عالمان صاحب اعتبار در دو مذهب آن را رد كرده اند و اگر ميخواهى به گوشه اى از آن اطلاع پيدا كنى به مقدمه تفسير آلاء الرحمن ، علامه بلاغى (قدس ) از معاصرين مراجعه كن .
براى توضيح بيشتر مى گويم : اگر اين مطلب همان طور بودكه نويسنده فصل الخطاب توهم كرده بود كه كتابهاى او نه علم و نه عملى را فايده رساند. و ايشان روايات ضعيفى را گردآوردنده اند كه اصحاب از آن رو برتافته اند و صاحبان انديشه و فهم از پيشينيان اصحاب ما مثل ((محمد بن ثلاث ) مقدم از آن دورى جسته اند....
خلاصه ،اگر مطلب آنچنان كه او و مانند او ذكر كه كتاب خدا پر از نام اهل بيت وفضايل آنها بوده و اسم اميرالمؤ منين و جانشينى و امامت او در قرآن وجود داشته است ؛پس چرا به هيچ يك از آيات نازله و براهين محكم از كتاب الهى ،اميرالمؤ منين و فاطمه و حسن و حسين وسلمان و ابوذر و مقداد و عمار و ديگر ياران پيغمبر كه پيوسته برخلاف على استدلال مى كرده اند، تمسك نجسته و استناد نكرده اند؟ و چرا على به روايات پيغمبر استناد مى كند، با اينكه قرآن در ميان مردم بوده است ؛ و اگر قرآن پر از نام اميرالمؤ منين و اولاد پاك او و فضايل آنها و اثبات خلاف آنها بوده است ، به چه دليل پيغمبر در حجة الوداع و در واپسين سال عمر شريف و آخرين نزولهاى وحى الهى ، در تبليغ آيه اى كه مربوط به ابلاغ ولايت على بود خوف ،داشت تا اينكه نازل شد: ((خداوند تو را از مردم نگهدارى مى كند)) و چرا پيامبر نياز داشت كه در هنگام رحلت خود دوات و قلم بخواهد تابه نام على تصريح كند،آيا براى سخن پيغمبر اثرى برتر از وحى خدايى بود.
و خلاصه نادرستى اين كلام زشت و عقيده ناپسند روشنتر از آن است كه بر صاحب درك و فهمى پنهان بماند؛الا اينكه اين نادرستى برخلاف نظر علماى اسلام و حافظان شريعت ، سيد مردمان گسترش يافته است .
611- ((بگو، اگر جن و انس گرد آيند تا همانند اين قرآن را بياورند هرگز نمى توانند، هر چند همه پشتيبان يكديگر باشند))؛ (اسراء/ 88)
612- آيا كافران مى گويند: اين قرآن افتراست . بگو:ده سوره مثل اين افتراها بياوريد،و هركس غير از خدا را كه مى خواهيد، به كمك بگيريد اگر راستگو هستيد، پس گر كافران جواب شما را ندادند، بدانيد كه قرآن به علم خدا نازل شده است ))؛ (هود / 12 - 13)
613- ((اوست آغاز و انجام و پيدا و پنهان ))؛ (حديد / 3).
614- لغتنامه دهخدا در ذيل ماده ((ارسطو)) اثولوجيا را از آثار ارسطو به شمار آورده و نوشته است : ((اثولوجيا، و آن كلام در باب ربوبيت است و آن را فرفرريوس صورى تفسير، عبدالمسيح بن عبدالله الحمصى الناعمى به عربى نقل كرده است ، و ابو يوسف يعقوب بن اسحق الكندرى براى احمد بن المعتصم آن را اصلاح كرده است . در برلين به سال 1882 ميلادى طبع شده و نيز در هامش كتبا قبسات ، تاءليف ميرداماد، در ايران به سال 1314 قمرى چاپ شده است .))اما در ذيل ماده ((اثولوجيا)) چنين نوشته شهد است : ((اثولوجيا))از يونانى ((ث ا س ل گش )) به معنى الهيات ، ميامير، نام كتابى از فلوطينس كه نزد مسلمين معروف به ((شيخ اليونانى )) است . و آن شامل كتاب چهارم تا ششم تاسوعات است و بعض قدما به غلط اين كتاب را به ارسطو نسبت كرده اند. اما در سال 1314 كتاب اثولوجيا در حاشيه كتاب قبسات توسط ابوالقاسم بن آخوند ملا رضا كمر بين نوشته شده است و در لغتنامه دهخدا تاريخ كتابت اشتباها تاريخ چاپ شده است .
615- حديد / 3.
616- ((او با شما هر جا باشيد))؛ (حديد / 4).
617- خواب نوشين بامداد رحيل باز دارد پياده را زسبيل ))؛ كليات سعدى ، ص 71.
618- ((اگر در آسمان و زمين ، خدايانى جز خداى يكتا بودند، فاسد مى شدند))؛ (انبيا/ 22).
619- ((هر خدايى با آفريدگار خود به يك سو مى كشيد، و بر يكديگر برترى مى جستند))؛ (مؤ منون / 91)
620- ((آيا آنكه آفريده ، نمى داند؟ و حال آنكه او باريك بين آگاه است ))؛ (ملك / 14).
621- حديد / 4.
622- ((به هر جا كه رو كنيد، همانجا رو به خداست ))؛ (بقره / 115).
623- ((اوست كه هم در آسمان خداست ، و هم در زمين خداست ))؛ (زخرف / 84)
624- حديد / 3.
625- جهت بررسى كاملتر مباحث مربوط به اسلام ، به كتاب اسلام ناب و اسلام امريكايى از ديدگاه حضرت امام (ره ) مراجعه شود.
626- ((اسلام برتر است و چيزى بر آن نحو برترى نجويد))؛ وسائل الشيعه ؛ ج 17، ص 376، ((كتاب الفرايض و المواريث ))، ((ابواب موانع الارث ))، باب 1، ح 11.
627- ((واعدوالهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل . ترهبون به عدوالله و عدوكم )).
628- ((و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون . هر كس بر خلاف آنچه خدا فرستاده حكم كند، از كافران خواهد بود))؛ (مائده / 44).
((و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الظالمون . هر كس برخلاف آنچه فرستاده حكم كند، چنين كسى از ستمكاران است ))؛ (مائده / 45).
((و من لم يحكم انزل الله فاولئك هم الفاسقون . هر كس بر خلاف آنچه خدا فرستاده حكم كند، چنين كسى از فاسقان خواهد بود))؛ (مائده / 47).
629- و هر كس غير از اسلام دينى را اختيار كند، هرگز از وى پذيرفته نيست و او در آخرت از زيانكاران است .))
630- ((بزرگوار است خداوندى كه قرآن را بر بنده خالص خود نازل فرمود، تا اهل عالم را متذكر و خدا ترس گرداند)).
631- ((بگو من از شما هيچ مزدى بر اين (رسالت ) نمى طلبم . اين (قرآن ) جز تذكرى براى جهانيان نيست )).
632- ((و اى رسول ، ما تو را نفرستاديم مگر آنكه رحمت براى جهانيان باشى )).
633- صحيح بخارى ؛ ج 3،ص 1359، ((كتاب فضائل الصحابة ))،((باب مناقب على ))، ح 3، ص 3503.
634- ((امروز دين شما را به حد كمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام كردم و اسلام را به عنوان بهترين آيين ، براى شما پسنديدم )).
635- اشاره به روايت نبوى :((واعطيت جوامع الكلم ))الخصال ؛ باب 5، ح 56.
636- كشف الاسرار؛ ص 126 - 128.
637- الرحمن / 6.
638- حشر/ 24
639- بقره / 1،آل عمران / 1؛ عنكبوت / 1؛ روم / 1؛لقمان / 1؛سجده / 1.
640- رعد / 1
641- غافر،/ 1؛ فصلت / 1؛زخرف / 1؛دخان / 1؛جاثيه / 1؛ احقاف / 1
642- شورى / 1
643- مريم / 1
644- ق ./ 1
645- قلم / 1
646- اوست كسى كه اين كتاب (قرآن ) را بر تو فرو فرستاد. پاره اى از آن ، آيات محكم (صريح و روشن ) است ؛ آنها اساس كتابند؛ و (پاره اى ) ديگر متشابهاتند كه تاءويل پذيرند)؛ اما كسانى كه در دلهايشان انحراف است ، براى فتنه جويى و طلب تاءويل آن (به دلخواه خود)از متشابه آن پيروى مى كنند، با آنكه تاءويلش را جز خدا و ريشه داران در دانش كسى نمى داند. (آنانكه ) مى گويند: ((ما بدان ايمان آورديم ، همه (چه محكم و چه متشابه ) از جانب پروردگار ماست )) و جز خردمندان كسى متذكر نمى شود.
647- و لقد بلغنى ان الرجل منهم كان يدخل على المراءة المسلمة و الاخرى المعاهدة فينتزع حجلها و قلبها و قلائدها رعائها،...فلو ان امر مسلما مات من بعد هذا اسفا ما كان به ملوما، بل كان به عندى جديرا شنيده ام مهاجم به خانه هاى مسلمانان و كسانى كه در پناه اسلامند در آمده ، گردنبند و گوشواره و خلخال از گردن و دست و پاى زنان به در مى كرده است ...اگر از اين پس مرد مسلمانى از غم چنين حادثه اى بميرد، چه جاى ملامت است ،كه در ديده من شايسته چنين كارى است ؛ نهج البلاغه ؛ خطبه 27.
648- اشاره است به واقعه زمان خلافت اميرالمؤ منين و سخن امام پيرامون آن در نهج البلاغه ؛ خطبه 27.
649- اشاره است به ورود ربعى بن عامر بر رستم ، فرمانده ايران در جنگ قادسيه ؛ تاريخ طبرى ؛ ج 3، ص 518 - 520.
650- چهل حديث ؛ ص 5،12.
651- انما العلم ثلاثة : آية محكمة ، او فريضة عادلة ؛ او سنة قائمة و ما خلاهن فهو فضل اصول كافى ؛ ج 1،ص 32،((كتاب فضل العلم ))، ((باب صفة العلم و فضله ))،ح 1.
652- هر كس بر خلاف آنچه خدا فرو فرستاده حكم كند، چنين كسى از كافران است ))؛ (مائده / 44).
653- ((هر كس خلاف آنچه خدا فرستاده حكم كند، چنين كسى از ستمكاران خواهد بود))؛ (مائده / 45).
654- ((و هر كس خلاف آنچه خدا فرستاده حكم كند، چنين كسى از فاسقان خواهد بود))؛ (مائده 47).
655- ((و ما اين كتاب را بحق فرستاديم كه تصديق به دوستى و راستى همه كتبى كه در برابر اوست نموده ، و بر حقيقت كتب آسمانى پيشين گواهى مى دهد. پس حكم كن ميان آنها به آنچه خدا فرستاده ، و در اثر پيروى از خواهشهاى ايشان ، حكم حقى كه به تو نازل آمده ، وامگذار...))؛ (مائده / 48).
656- ((و تو بدانچه خدا فرستاده ميان مردم حكم كن و پيرو خواهشهاى آنان مباش و بينديش كه مبادا تو را فريب دهند. و در بعضى احكام كه خدا به تو فرستاده تقاضاى تغيير كنند...))؛ (مائده / 49).
657- ((آيا باز تقاضاى تجديد حكم زمان جاهليت را دارند؟ و كدام يك از حكم خدا براى اهل يقين نيكوتر خواهد بود؟))؛ (مائده / 50).
658- ((همانا دين (پسنديده ) نزد خداوند اسلام است ))؛ (آل عمران / 19).
659- كشف الاسرار؛ ص 179.
660-((لقد من الله المومنين اذ بعث رسولا من انفسهم يتوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة . خداوند بر اهل ايمان منت گذاشت كه رسولى از خودشان در ميان آنان برانگيخت تا بر آنها آيات خدا را تلاوت كند، و نفوسشان را از هر نقص و آلايش پاك گرداند، و به آنها احكام شريعت و حقايق حكمت بياموزد))، (آل عمران / 164).
661- ((همگى با مشركين بجنگيد))؛ (توبه / 36).
662- ((و خداوند هرگز براى كافران بر مومنان راهى (تسلطى ) قرار نداده است ))؛ (نساء / 141).
663- اشاره به داستان جنگ تبوك .