فرهنگ جامع سخنان امام حسين (عليه السلام)
ترجمه كتاب : موسوعه كلمات الامام الحسين (عليه السلام)

گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم (عليه السلام)

- ۳۲ -


اى ساز و سامان من در سختى ، اى نگهدارنده ام در غربت ، اى مونسم در تنهايى ، اى ولى نعمتم ، اى بال و پناه من آنگاه كه هر روشى درمانده ام مى سازد و هر خويشى وا مى گذاردم و هر يارى رهايم مى كند. اى پشتوانه آنكه هيچ پشتوانه اى ندارد، اى اطمينان بخش آنكه هيچ اطمينان آورى ندارد، اى ذخيره آنكه هيچ ذخيره اى ندارد، اى پناهگاه آنكه هيچ پناهگاهى ندارد، اى تكيه گاه آنكه هيچ تكيه گاهى ندارد، اى فرياد رس آنكه هيچ فرياد رسى ندارد، اى پناه آنكه هيچ پناهى ندارد،
اى همسايه ديوار به ديوارم ، اى تكيه گاه اطمينان آورم ، اى معبود بحقم ، اى پروردگار خانه كعبه ، اى دلسوز، اى يار، از حلقه تنگناها رهايم ساز و هر اندوه و غم و تنگى را از من بگردان ، و از شر آنچه توانايى ندارم مرا كفايت فرما، و به آنچه توانايى دارم ياريم فرما.
اى برگرداننده يوسف به يعقوب ، اى زاينده زيان ايوب ، اى آمرزنده خطاى داود، اى بالا برنده عيسى بن مريم از دست يهود، اى شنونده نداى يونس ‍ در تاريكيها، اى آنكه موسى را بر كلمات (و سخن گويى ) برگزيدى ، اى آنكه خطاى آدم را بخشيدى و با رحمت خود ادريس را بالا بردى ، اى آنكه نوح را از غرق شدن نجات دادى ، اى آنكه قوم عاد پيشين را با ثمود، هلاك كردى و برجا نگذاشتى ، و پيش از آنان قوم نوح را كه ظالم تر و سركش تر بودند (از بين بردى )، و افترازنان بدين را به پرتگاه افكندى ، اى آنكه قوم لوط را زير و زبر ساختى ، و بر قوم شعيب (عذاب و) هلاكت آوردى ، اى آنكه ابراهيم را دوست ويژه گرفتى ، اى آنكه موسى را هم سخن خود گرفتى ، و محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را دوست ويژه و حبيب خود گرفتى .
اى كه براى لقمان حكمت آوردى ، و براى سليمان پادشاهى بى نظيرى كه براى ديگرى پس از او شايسته نبود، بخشيدى ، اى آنكه ذوالقرنين را بر پادشاهان سركش پيروز نمودى ، اى آنكه به خضر آب حيات عطا كردى و براى يوشع ، آفتاب را پس از غروب برگرداندى ، اى آنكه دل مادر موسى را محكم ساختى ، و عفت مريم دختر عمران را نگهداشتى ، اى آنكه يحيى پسر زكريا را از گناه پارسا نمودى و موسى را از خشم آرام كردى ، اى آنكه مژده يحيى را به زكريا دادى ، اى آنكه به جاى ذبح اسماعيل ، به او قربانى دادى ، اى آنكه قربانى هابيل را پذيرفتى و بر قابيل لعنت نهادى ، اى فرار دهنده دسته جات دشمنان ، بر محمد و آل محمد درود فرست و نيز بر همه پيامبران و فرشتگان مقرب و فرمانبرانت .
از تو مى خواهم هر خواهشى را كه با آن ، هر كه از آن راضى هستى مى خواهد و اجابتش را حتمى مى سازى ، اى الله ، اى الله ، اى الله ، اى رحمان ، اى رحيم ، اى رحمان ، اى رحيم ، اى رحمان ، اى رحيم ، اى صاحب شكوه و بخشايش ، اى صاحب شكوه و بخشايش ، اى صاحب شكوه و بخشايش ، به او، به او، به او، به او، به او، به او، به او، از تو درخواست مى كنم به هر نامى كه خود را به آن ناميدى يا در يكى از كتابهاى آسمانيت آن را نازل فرمودى ، يا آن را در علم غيب خود براى خود برگزيدى ، و به خصلتهايى كه عرشت را عزت بخشيد، و به اوج رحمتت در كتابت ، و به آنچه كه اگر هر چه درخت در زمين بود خامه مى شد و دريا (مركبش ، و) پس از آن هفت دريا به كمكش مى آمد كلمات (وجودى ) خدا تمام نمى شد، همانا خدا بزرگ و حكيم است ، و از تو درخواست مى كنم به نامهاى نيكت كه در كتاب خود وصفشان كردى و فرمودى : ((اسماء حسنى از آن خداست ، بخوانيدش بدانها))(1128)، و فرمودى : ((مرا بخوان تا اجابت كنم شما را))(1129) و فرمودى : ((و هرگاه تو را پرسند بندگان من از من ، پس من نزديكم ، پاسخ دهم دعاى خواننده را آنگاه كه مرا خوانده ))(1130)، و فرمودى : ((اى بندگان من كه بر خود اسراف كرديد از رحمت خدا نوميد نباشيد))(1131).
و من از تو - اى معبود بحق من - در خواست مى كنم و طمع دارم در اجابتم - اى مولاى من - چنانكه وعده ام دادى ، و من تو را مى خوانم چنانكه فرمانم دادى ، پس انجام ده برايم (آنچه دوست دارى از خدا بخواه و حاجت خود را نام ببر، و اين دعا را جز با وضو مخوان ).
سپس امير مؤ منان (عليه السلام) به آن جوان فرمود: هرگاه شب فرا رسيد آن را ده بار بخوان ، و فردا خبر آن را برايم بياور.
امام حسين (عليه السلام) فرمود: ((آن جوان ، نوشته را گرفت و رفت ، در آن روز موعود چيزى از صبح نگذشته بود كه نزد ما آمد، در حالى كه سالم بود و عافيت يافته ، و نوشته در دستش بود و مى گفت ))(1132): به خدا سوگند، اين اسم اعظم است ، سوگند به پروردگار كعبه ، دعايم مستجاب شد.
امير مؤ منان (عليه السلام) فرمود: ماجرا را برايم بازگو كن
عرض كرد: همين كه چشمها در خواب غنودند و پرده تاريك شب فرو افتاد، دستم را بآن نوشته دعا بالا برده خدا را بحق آن چند بار خواندم ، پس ‍ دربار دوم ، پاسخ شنيدم : بس است كه خدا را به اسم اعظم او خواندى سپس خوابم برده در رؤ يا رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را ديدم كه دست مبارك خود را بر (اندام فلج ) من مى كشيد و مى فرمود: خداى بزرگ را نگهدار (و مراقب باش ) كه تو بر نيكى (و سرنوشت خير) واقع شدى ، پس بيدار شدم در حالى كه (از فلج ) عافيت يافته بودم ، چنانكه مى بينى ، (اى امير مؤ منان (عليه السلام)) خدا تو را پاداش خير دهد.

فصل پنجم : اشعار

در فناء و مرگ
929 - 1 - فرخنده است خداوند بلند مرتبه و بزرگوار كه يگانه است در شكوه و جاودانگى . مرگ را (هموار و) برابر افكند ميان همه آفريدگان و همه آنان در گرو فنايند.
و دنياى ما - اگر چه به آن علاقه مند باشيم و كاميابى ما در آن به درازا كشد - رو به نيستى دارد.
هان كه دلبستگى از روى فريفتگى به سراى فنا، سر از فنا به در آرد و مقيم در آن ، شتابان از آن كوچ خواهد نمود، اگر چه حريص بر اقامت باشد(1133).

در منزلت امام حسين (عليه السلام)
930 - 2 - هرگاه كسى از شخصى (ناتوان و) بى دست (و پايى ) يارى طلبد، يارى كننده و رها كنندگان او برابر خواهند بود.
من فرزند راد مردى هستم كه منزلت او را (نزد خدا و رسول (صلى الله عليه و آله و سلم)) مى دانيد، و بر حقى كه آشكار است ، هيچ ابر تيره اى نيست .
آيا پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) جد و پدر بزرگ من نيست ، من همان ماه درخشانم اگر پنهان ماندن ، ستارگان را رها كند. آيا صبحگاهان و بعد از صبح شب هنگام قرآن برخانه هاى ما نازل نمى شد.
در حالى كه خدا ميان من و يزيد (ناظر و) حاكم است او با من (در ولايت ) كشمكش مى كند و كارها چنانكه او مى خواهد نيست .
پس اى ناصحان خداوندى اين شماييد كه فرمانروايان اوييد و اين شماييد كه بر اديان آسمانى او امانتدارانيد.
طبق كدام كتاب آسمانى و كدام سنت آنان كه (از سرچشمه هدايت ) به دورند آن را از اهلش ربوده اند(1134)؟

سخنان امام با قبور شهدا در بقيع
931 - 3- اسحاق بن ابراهيم گويد: به من خبر رسيد كه امام حسين (عليه السلام) قبور شهداء بقيع را زيارت كرد و فرمود: ساكنان گورها را صدا زدم ، خاموش ماندند (و پاسخم ندادند)، خاموشى آنان را گورهاى وادى سنگريزه ها پاسخ گفتند.
خاك گفت : آيا مى دانى با ساكنان خود چه كردم ؟ گوشتهايشان را متلاشى نمودم و (كفن ) پوشاكشان را (پوشانيده ) تكه تكه ساختم .
ديدگانشان را از خاك انباشتم ، پس از آنكه (در دنيا) با اندكى از خار (و خاشاك ) آزرده مى شدند.
استخوانها را نيز از هم گسستم ، تا آنجا كه مفاصل ، و دستها و پاها و سرها از هم جدا ماندند.
صاحب توشه را اينگونه از اين (دنيا) جدا نمودم ، پس آنها را در گودالى كه گريه كننده زن پيرامونشان مى گردد رها ساختم (1135).

در ياد قبر و قيامت و حساب
932 - 4- دنيا زده خوش خيال بزودى از كاخهاى آراسته ، به خانه گور سپرده مى شود.
در آن ، جدا مانده (و دور افتاده و) تنها رها مى شود، در حالى كه رنگ پريدگى (و آزردگى سختيهاى ) تنهايى و غربت ، او را فرا گرفته است .
هراس قيامت ، دشوارترين هر كارى است آنگاه كه فرزند آدم براى حساب فراخوانده شود.
هر كردار نيكى را كه انجام داده و هر كردار بدى را كه مرتكب شده است در آن كتاب ويژه خداوندى مى يابد.
اگر خردمند باشيم هنگام توشه گيرى و بهره بردارى از بقيه (عمر، و) جوانى ، فرا رسيده است (1136).

بيان نسب خود و برخى فضايل مولا
933 - 5- من حسين فرزند على بن ابى طالبم كه (در آبرومندى ) ماه درخشان سرزمين عربم .
آيا نديديد و ندانستيد كه پدر من كشنده عمرو بن عبدود (آن يل نام آور مشركان )، و هلاك كننده مرحب آن دلاور نامى كفر خيبر يهود است ؟!
و آيا خبر ندارند كه او پيوسته - پيش از آنكه اندوهها از جمع نوپاى اسلام كنار رود - آن را از چهره پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مى زدود؟!
آيا اين از شگفت آورترين شگفتيها نيست كه آنكه (در ايمان و خلق ، از همه به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)) دورتر است ، ميراث پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را طلب كند؟!
خدا (و يا: به خدا سوگند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)) به حفظ آنكه (از همه به او) نزديك تر است سفارش فرمود(1137).

پيرامون همسرش : رباب و دخترش : سكينه
934 - 6- به جان تو سوگند كه من خانه اى را دوست مى دارم كه سكينه و رباب را برگرفته است .
آن دو را دوست مى دارم و سپس مالم را در اين راه به كار مى گيرم ، و آنكه مرا سرزنش مى كند حق هيچگونه درشتى ندارد.
و من آن بدخواهان را - و اگر چه مرا سرزنش كنند - در همه زندگيم فرمان نخواهم برد تا اينكه خاك مرا در خود پنهان سازد(1138).

در مذمت كينه توزان
935 - 7- آنان كه دوستشان مى دارم رفتند، و من (تنها و بى مونس ) در ميان كسانى مانده ام كه دوست ندارم .
در ميان آنان كه مى بينم پشت سر ناسزايم گويند، با اينكه من هيچ بدى از آنان نمى گويم .
تا مى توانند از پى تباهى منند، با اينكه (خير) كارشان همان است كه من سرورى كنم . از روى (كينه و) خشم به سوى فلاكت (و گزند) مى خزند با اينكه آن ، روشى است كه من نياموخته ام .
مى بينند كه مگسهاى شر پيرامون من آوا مى دهند، و آنها را از من نمى رانند.
و هرگاه كينه سينه ها (فرو نشيند و) خاموش شود آنان پيوسته آن را شعله ور مى سازند. چرا به (دريافتهاى ) عقل خود اعتنا نمى كنند؟! چرا به زلال انديشه خود بر نمى گردند؟!
آيا نمى بينند كه نتيجه ناخوشايند كار آنان بر آنها مى جهد (و شتاب مى گيرد)؟!
پروردگارم مرا بس است كه تا از او پروا دارم او مرا كفايت مى كند، و گردنكشى هم آنان را بس است .
و كم است آنان كه بر او سركشى مى كند، خدا، (پروردگارشان ) كفايشان نكند (و آنها را به خود واگذارد)(1139).

سرانجام هرچيزى ، فناست
936 - 8 - سرانجام همه آنچه در آنيم ، از به هم پيوستگى فشرده ، به پراكندگى است .
و آنچه را - از حلال و حرام - كه غمش داريم ، (آخر كار) ميان پسران و دختران تقسيم خواهد شد.
و نيز در ميان كسانى كه ، پيش از مرگ خود، آنان را شايسته پشيزى نمى ديديم و بهاى استخوانهاى پوسيده گشته ايم .
و همه دوستان (و آشنايان ) پس از يك دهه ما را فراموش خواهند كرد در حالى كه ما نيز استخوانهاى پوسيده گشته ايم .
گويى ما از روى دوستى (و مهربانى ) با همديگر زندگى نكرده ايم و در آنان (پيمان ) دوستى (پس از) مرگ نبوده است (1140).

بخشش به معلم فرزند
937 - 9 - گويند: عبدالرحمن سلمى به فرزند امام حسين (عليه السلام) سوره حمد را آموخت ، چون آن را بر پدر قرائت كرد حضرت (عليه السلام) به آموزگار او (عبدالرحمن )، هزار دينار، و هزار حله ، عطا فرمود و دهان او را پر از گوهر نمود. از حضرت (عليه السلام) پرسيدند: چرا اين همه بخشش ؟! فرمود: ((كجا بخشش من با عطاى او - كه حمد باشد - برابرى مى كند))(1141)؟! و اين اشعار را سرود:
آنگاه كه دنيا در حق تو جوانمردى نمود (و به تو روى آورد)، تو همه آنرا - پيش از آنكه ناگهان از دستت رود - بر مردم ببخش .
نه بخشش تو، آن را - هرگاه روى آورد - از بين مى برد، و نه بخل تو، آنرا - هرگاه پشت كند - نگه مى دارد(1142).

تشويق به تقوى
938 - 10- اى فريفته به دنيا، براى چه كسى اين همه اموال انباشته و اثاث فراهم مى آورى ؟! بزودى ناپسند و تنها (از اين دنيا) مى گذرى ، در حالى كه (پس از تو) شوى بيوه تو با ميراث تو تنها مى ماند.
و در حالى كه وصى تو رهايت ساخته است بى آنكه (به توصيه هايت ) وفا كند، و بى آنكه كار آشفته اى (از تو) را سامان بخشد.
تحقيقا بسيار انباشتى گناهى را كه در زمانى (طولانى )، راههاى (بيدارى و) برانگيختگى (و نجات ) را بر تو بست .
اكنون جز تقواى الهى هيچ پناه و پشتيبانى و هيچ فرياد رسى ندارى (1143).

درمان گناه
939 - 11- با مداوا هر دردى را درمان مى كنى ، در صورتى كه براى بيمارى گناهت هيچ درمانى نيست .
بجز لابه و زارى خالصانه به درگاه خداى رحمان ، همراه با عزم انسان ترسان ، و يقين اميدوار و (نيز بجز) شب زنده دارى طولانى در طلب عفو، در شبى پر ظلمت با پرده قيرگون .
و (نيز بجز) اظهار پشيمانى در همه وقت ، از آن (گناه و) انحرافى كه در آن بوده اى . (اگر بدين حال باشى ) شايد فردا بزرگوار شوى ، با نيل به منتها مقام رستگار شادمان رهيده (از اغلال علائق و آلودگيها)(1144).

شتاب در توبه
940 - 12- بر تو باد كه خود را از هواى نفس باز دارى ، كه هيچ چيز لذت بخش تر از سامان يابى (و نيك شدن ) نيست .
هرگاه صبح كنى آماده مرگ باش ، (آنچنان كه ) گويى تا شب نمى مانى .
چه بسيار شب رو تندرست در ميان ماست كه قاصدان مرگ او، پيش از بامداد، خبر مرگ او را فرياد مى زنند.
پيش از مرگ شتاب كن تا از گناهان بزرگى كه در آنى توبه كنى .
صاحب وقار آن نيست كه (از صلاح و خير) دور گزيند بلكه آن كسى است كه براى رستگارى آماده شود (و كمر همت ببندد)(1145).

دوستى در راه خدا
941 - 13- و اگر كسى را به برادرى يا دوستى برگزيدى دوستى و برادرى را در راه خداى رحمان قرار ده .
هيچ چيز را با تقواى خداوندى برابر مشمار و از خويش گمراهى و سهل انگارى را دور گردان .
چگونه در دنيا، شادمانى مى يابى ، در صورتى كه ايام زندگانى دنيا رو به پايان است ؟
شادمانى آن تا آنجا كه ما ياد داريم به گريه و فرياد (و درد و رنج ) آميخته است . حقا فرزند آدم كور است كه (فنا و گذر) آنرا نمى بيند، آنچنان كورى كه به كرى درون گوش (و گوش دل ) منتهى شده است (1146).

در انذار
942 - 14- عزيزم ! درنگ تو در (ورطه تباهى و) فساد به درازا كشيد و بد توشه ايست اين توشه كه براى قيامت فراهم نموده اى .
دلت شيفته هواها شد و آن را باز نداشتى ، و به سوى پيروى از (هواهاى ) دل ، رو نمودى .
و گناهان به هر جا كه خواست ، تو را برد و تو را كسى يافت كه زود تسليم ورام (گناه ) مى شوى .
حقا كه فرياد كوچت مى زنند، بشنو! و از (فرياد) فرياد زن خود را به كرى مزن .
سپيدى موى سرت از هر هشدار دهى بى نياز مى كند، كه سفيدى آن ، سياهش چيره گشته است (1147).

پرهيز از دنيا طلبى
943 - 15- و دنياى تو كه زينتها و جلوه هاى آن ، تو را فريفته است به سوى (فروپاشى و) از هم گسستگى مى رود.
خود را با تلاش از مهلكه هاى آن دور نگهدار كه اهل گذر از دنيا به آن گوش ‍ نخواهد سپرد.
تحقيقا شيرينى دنيا با (تلخى ) زهر آن به هم آميخته است پس هيچ دژى همچون پرهيز از دنيا نيست .
در شگفتم از كسى كه به نعمتهاى دنيا فريفته شده است و به روزهاى دلپسند (و لذت بخش آن ) فريب مى خورد.
و اقامت در سرزمين خشك را بر آبادى سرسبز باران خيز ترجيح مى دهد(1148).

بى وفايى دنيا
944 - 16- آيا دنيا و همه آنچه در آن است جز سايه گذرا همراه روز است ؟!
بينديش كه صاحبان گردانها و هنگها، صاحبان اسبان جنگى و شتران باردار كجايند؟!
و كجايند آنان كه در قدرت و دلاورى برترين بودند، و كجايند پيشتازان در فخر و مباهات ؟
و كجايند آن خلفا (و سلاطين ) و بزرگان عالى رتبه كه هر كدام در قرنى از پى قرنى آمدند و رفتند؟!
(آنچنان فراموش گشته اند كه ) گويى آفريده نشده بودند يا نبوده اند، و آيا كسى از مرگ و فنا مصون مى ماند(1149)؟!

فريب مال دنيا خوردن
945 - 17- آيا هيچ جوانمردى با مال (و ثروت دنيا) به عزت فخر آميز مى رسد و حال آنكه آنچه در آن است از دسترس عزيز شدن دور است ؟!
و آيا (هيچ جوانمردى ) توانگرى دنيا را ديوانه وار مى جويد در حاليكه دولت آن در مخالفت با (هوى و) اسباب رسوايى است ؟!
ما و هر كه در دنياست ، همانند مسافرانى هستيم كه كوچ شتابان ما نزديك است .
از (سرانجام ) دنيا آنچنان بى خبريم كه گويى آن را با آن همه تبريك گفتنها و تسليت دادنها نيازموده ايم .
و ندانسته ايم كه هيچ (جاى ماندن و) درنگى در آن نيست ، و هيچ كژى (و انحراف از سير پيوسته آن ) جز عبور، وجود ندارد(1150).

در ياد گناهان و روز قيامت
946 - 18- اى فريب خورده ! آيا در شوره زارها خانه مى سازى در صورتى كه شوره زارها بر پايه ها مهر نمى ورزند (و آنها را نگه نمى دارند).
گناهان تو فراوان و پى در پى و بزرگ اند در حالى كه اشك (ديدگان ) تو خشك و دل تو (از زنگار گناه ) سنگ است .
و (به ياد آر) روزهايى را كه در آن خدا را نافرمانى كردى تو آنها را فراموش ‍ كرده اى ولى آنها را به زيان تو ثبت كرده اند.
چگونه مى توانى در روز قيامت به دوش كسى بارهاى گران گناهان را كه همانند كوههايند.
آن روز روزى است كه هيچ گونه دوستى و خويشى در آن به كار نيايد و نه كسى كه به يارى برخيزد(1151).

اوصاف روز قيامت
947 - 19- بيم و هراس قيامت بزرگ است و مردم در آن همچون پروانه هاى پراكنده ، سرگردانند.
از ترس آن ، رنگها دگرگون مى شود، و بند بند اعضا به لرزه مى افتد.
در آنجا هر آنچه پيش فرستاده اى آشكار مى شود، عيوب تو آشكار و اسرار تو فاش مى گردد.
(بنابراين تا فرصت دارى ) هر روز از پى (عيوب و) كمبود نفس خود برآ، كه آنرا (انديشه ) طلب معاش (از ياد برده و) نابود نموده است .
هان ! چرا (از خود غافل مانده اى و) گاهى شهوات را پى مى جوئى و بار ديگر لباسهاى نرم مى پوشى (1152)؟!

در پايدارى
948 - 20- اى نفس ! شكيبا باش كه رسيدن به خواسته ها پس از تشنگى است ، و حقا كه جان من در جهاد شتاب يافته است .
از مرگ نمى هراسم ، زيرا مرگ (و شهادت در راه حق ) آرزوى (دور از دسترس ) است . جد من رسول خداست كه در او هيچگونه (ناپسند و) زشتى وجود ندارد(1153).

موجبات سلامتى و رستگارى
949 - 21- به كارهايى (بپرداز و) چنگ بزن كه تو را به راههاى سلامت و رهايى برساند.
و به آنچه كه اميدوارى با آن نجات سريع يابى و به رستگارى در روز قيامت برسى كه موى پيشانيها بگيرند.
جز با پاكسازى جان از گناهان ، و با مهربانى كامل به مؤ منان نيكى نمودن و به نزديكان و دوران خالصانه خير خواهى كردن ، به بخشايش الهى نخواهى رسيد.
و اگر دستى به خير و نيكى محكم دارى رستگار مى شوى ، و اگر دست كشى ، هيچ پناهى نخواهى داشت (1154).

بدست آوردن رضايت الهى
950 - 22- ريشه دور انديشى آن است كه به چاشت درآيى (و روز بگذرانى ) نمايان گردى در حالى كه پروردگارت در همه احوال از تو خشنود باشد.
و اينكه به جاى پريشان گويى (و آشفته كردارى )، رشد (و راه راست ) را گزينى ، زيرا رشد (و راه راست ) از بهترين جايگزينهاست .
آن (كردار و گفتارى ) را كه گمراه سازد و نابود كند و اندوه طولانى و حرارت سوزان (و تباهى ) آورد، از خود دور كن .
در (دل ) شبها (ى تار) بهره معنوى خود را (با خدا) بگير، و از دو ديده خود خواب خوش را دور كن .
زيرا غافلان سهل انگار، همانند چهار پايان در بيشه هايند(1155).

انحطاط انسان
951 - 23- ننگ آدمى را همين بس كه او را ببينى از مقام بلند (انسانيت ) به پستى (سقوط و تباهى ) فرود آيد.
(آنچنان كه ) بر كارهاى ناشايست ، آزمند باشد و بر كارهاى شايسته ، (بى ميل و) بى نشاط.
با كف دستش از صدر دستگاه (حكومتى ) خود به خدمتگزارانش اشاره به امر و نهى مى كند.
باورش اين است كه جنگ و ساز و دف سبب ساز عبور از صراط است .
حقا كه اين تيره بخت ، ناكام مانده ، و از روى عجز، گمراه شده است و قلب (پر از هواى ) او از شاهرگ (حيات ابدى ) جدا گشته است (1156).

حقيقت زهد
952 - 24- آنگاه كه انسانى به خود خيانت كند هيچ اميدوارى ، به نگهبانى او (از ارزشهاى انسانى ) دل نمى بندد.
در چنين كسى نه پارسايى است ، نه وفا و نه گوش فرا دادن به پندها.
زهد جوانمرد به تراشيدن سر، و پوشيدن جامه هاى خشن نيست .
بلكه (زهد حقيقى ) به هدايت در گفتار و كردار است ، كه به اين است كه آزمندى به دنيا را در (ناچيز نگرشهاى ) گوشه چشم (نه در دل )، پيوسته دارى .
و به اينكه با همه تاب و توان آنچه را كه نجات مى بخشد و رشد مى آورد بكارگيرى و از شراره هاى آتش خشم خداوندى ، فرار كنى (1157).

جدائى مرگ
953 - 25- هر جدا شدنى در دنيا، به هم پيوستنى دارد. ولى پس از (جدائى ) مرگ ، به هم پيوستنى وجود ندارد.
(مرگ ) دورى جدا كننده ، و جدايى سختى است ، و گرفتارى آنچنانى است كه فرصت وداع نمى دهد.
و هر گونه برادرى (و انس و اءلفتى ) هر چند طول بكشد، بناچار روزى به گسستگى مى انجامد.
حقا كه بهره اهل دنيا اندك است و بهره اندك (آدمى را) سودى نمى بخشد (و دردى را دوا نمى كند).
و همان اندك دنيا (نيز) سخت و دشوار شده ، ميان نيشهاى درندگان آويخته است (1158).

طالب دنيا
954 - 26- جز طغيانگر، كسى در دنيا بلند پايگى و ارجمندى را نمى جويد.
اگر هم كسانى به شرف و رفعت مقام دنيوى برسند، در اين وصال ، هيچ خوشى و گوارايى نخواهد بود.
هرگاه آدمى به خواسته بلند مرتبگى و ارجمندى دنيوى برسد، در همان حال بلند مرتبگى او پشت مى كند و آرام آرام از هم مى پاشد.
همانند كاخى كه دو جانب آن فرو مى ريزد، آنگاه كه ساختمان آن به پايان برسد.
من (احوال آشفته ) پادشاهان عصر خود را ديده ام و (از روى حساب ) مى گويم : هان ! هرگز هيچكس در پى پادشاهى دنيا نباشد(1159).

انديشه اصلاح
955 - 27- آيا در سرزنش نمودن ، آهنگ ديگرى را كنم ، در صورتى كه نادرستى همه كارهاى خودم آشكار است ؟!
هرگاه آدمى پنجاه سال زندگى كند و در او آثار پاكدامنى و درستكارى به چشم نخورد.
هرگز برايش اميد رشد و هدايت نمى رود زيرا با تصميم دورى از حق ، خود را از پا در آورده است .
و چرا (داورى به عدل و) انصاف را از خود (و در حق خود) هزينه نكنم ، و همه توانم را در به دست آوردن انصاف (ديگران ) به انجام نبرم ؟!
واى من اگر اندرزهايم ديگران را سود بخشد و براى خودم جز كلمات منظوم و قافيه ها نماند(1160).

لذت دنيا
957 - 28- اى اهل لذتهاى ناپايدار دنيا. (بدانيد كه ) فريفته شدن به سايه ناپايدار، ساده لوحى (و كم عقلى ) است (1161)

تشويق به زهد و نيكوكارى
956 - 29- آگاه باش ! حقا كه رقابت و مسابقه تنها در زهد (و بى رغبتى به دينا) است ، و در غير آن ، هيچگونه رقابتى (روا) نيست .
آنچه را كه دنياى آدمى در بر گرفته است از ريشه نابود مى شود و (تنها) كردار نيك است كه نزد خدا ماندگار است .
بزودى پشيمانى ، انيس تو خواهد بود و در روز رانده شدن از دنيا (و لحظه جان كندم )، آه سرد حسرت ، خواهى كشيد.
آيا مى دانى كه آن روز چه روز (سخت و دشوارى ) است ؟! بينديش ! و يقين داشته باش كه آن روز، روز جدايى است .
جدايى آنچنانى كه هيچ جدايى ديگر همانندش نيست ، زيرا كه (در اين جدايى ) اميد به ديدار (دوباره آشنايان ) از بين مى رود(1162).