پناه بردن به خدا
958 - 30- خود را با
توجه (و توكل ) به آفريدگار، از هر آفريده اى بى نياز كن ، كه (در اين صورت ) همه
راههاى آزمندى (و اميد وارى ) بر هر دروغگو و راستگو را (به خود) مى بندى .
از فضل خداى بخشايشگر، روزى خويش را بطلب ، كه جز خداى ، روزى دهنده اى نيست .
آنكه گمان برد، مردم او را بى نياز مى سازند، او به خداى رحمان ، اطمينان (و
اعتماد) ندارد.
يا آنكه گمان كند مال (و ثروت ) تنها از تلاش او به دست مى آيد، (چنان در اشتباه
است كه گويى ) دوپا پوش او، او را از بلنداى كوهى لغزانده (و به پرتگاه افكنده )
است
(1163).
خواستن از غير خدا
959 - 31- آنگاه كه به سختيها (و فشارهاى )
روزگار گرفتار آمدى ، (براى نجات ) به خلق خدا روى نياور و جز از خداى متعال كه
تقسيم كننده روزيهاست ، نخواه .
كه اگر زنده بمانى و از غرب تا شرق عالم را بگردى ،
با كسى كه بتواند خوشبخت كند يا بدبخت سازد، (جز خدا) بر نخواهى خورد(1164).
شگفتى از صاحب تجربه ها
960 - 32- در شگفتم از صاحب تجربه ها كه چگونه
پس از محكم كارى (و همت گرفتن )، غفلت مى كنند و از پى سرگرميها مى روند؟!
و (در شگفتم ) از آنكه در گرو رسواييها و گناهان خويش است . (چگونه ) در تلاش براى
رهايى خويش كوتاهى مى كند؟!
و (در شگفتم ) از آنكه با سستى و نادانى ، خود را به هلاكت افكنده ، و از آنكه با
از سر گرفتن گناهان در هر روز، و با (بى حيايى و) بى حرمتى آهنگ محرمات نمودن خود
را به وادى هلاكتهاى مخوف وارد ساخته است !
بزودى ، وقتى كه ناگهان مرگ او فرا رسد، (از حقايق پس پرده غيب ) آگاه مى شود، در
حالى كه (ديگر كار از كار گذشته و) همه گريه كنندگان (در ماتم او) دور او گرد آمده
اند(1165).
خود فراموشى و...
961 - 33- حقا كه حيران بودنش به فريب و باطل
كشيد، و بر او حوادث تلخ و ناگوار زوال عمر فرود آمد.
و از جامه ها (ى فاخر نام و نشاندار) كه در آن بود، برهنه شده ، و سپس (كفن و) جامه
هاى انتقال (از اين عالم به عوالم ديگر) بر او پوشانده مى شود.
و پس از آنكه با كبر و غرور بر اسبها سوار مى شد، (اكنون پس از مرگ ) ميان شانه هاى
مردان (حامل جنازه اش ) رد و بدل مى شود.
به سوى گورى كه در آن ، تنها رها مى شود، آنگونه كه همه خويشان و دوستداران از او
دور مى مانند.
او از ما يملك موروثى خود دست كشيد و بآن پشت نمود، و شاهكار بلند مرتبگيهاى او،
مانع آن نشد(1166).
فضائل و دلايل حقانيت او
962 - 34- پدرم على (عليه السلام) و جدم خاتم
پيامبران است و (نيز پيامبران ديگر) آنانى كه پيش از من جهت (ابلاغ ) دين خدا
برگزيده خدا بودند.
خدا آگاه است و قرآن (كتاب وحى نيز) گوياى اين حقيقت است كه آن (غاصب حكومت اسلام )
كه پيش روى من افتاده است هيچگونه (حق و) سلطه اى بر من ندارد.
چه انتظار (سلطه ) است بر كسى كه نه سرزنشى را به زبان آرد، و نه به گفتار و كردارى
(از ديگران ، گمراه و) منحرف شود.
و (از آن رو كه معصوم است ) نه بخاطر خطا و لغزشى در باطن (و پيش وجدان ) خود
ترسان و بيمناك ديده شود و نه (بدين جهت از ناحيه ديگران ) زنهار (و بر حذر باش
گفته ) شود.
اى واى برجان من از كسى كه به آن رحم نمى كند، آيا براى او نمونه اى (عبرت آموز) در
كتاب خدا نيست .
آيا در گفتار مردم از (سرنوشت ) آن غول صفتان تجاوزگر پيشين ، مايه عبرتى براى او
نيست ؟
هان اى مردى كه خوى و خصلتش زيان ديدگى است همانا من وارث ، رسول خدايم كه وارث
پيامبران (پيشين ) است ؟!
آيا تو از آل او به او (شايسته و) نزديك ترى پس چرا (در ايمان و عمل ) ناقص (و
بيمار) ديده مى شوى در صورتيكه آيين پاك خدا هيچگونه (ناخوشى و) كاستى ندارد(1167)!
مصيبت هاى متعدد
963 - 35- اى مصائب روزگار! بچرخيد و (در ميان
ما خاندان نبوت ) گشت بزنيد، خواه كوتاه مدت باشيد يا دراز مدت .
مرا آماج تيرهاى بى گذشت (و بيرحمانه ) خود بوسيله هر رويداد سخت و ناگوار و بزرگ ،
و هر بار نيرومند و سنگين قرار داده ايد، اولين آن مصيبتها كه ديدم (رحلت و) فراق
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بود.
پس از آن (در فاصله كوتاهى ) مصيبت (فقدان مادرم ) طاهره بتول (فاطمه زهرا (عليها
السلام )) بود.
و سپس شهادت پدر نيكوكارم آنكه بس در پيوند و ارتباط با ما (خاندان نبوت ) نزول
قرآن است .
بالاترين مصائب ما كه معروف همگان است از (قطع نزول وحى توسط) جبرئيل است كه هيچ
مصيبتى به پايه آن نمى رسد.
اكنون شما را (اى مصائب پيوسته ) هيچ (انصراف و) بازگشتى از من نيست خداوند
بخشايشگر، مرا در عطا و منع بس است
(1168).
در نكوهش فزونى مال
964 - 36- هر چند به اموال ثروتمند افزوده
شود، حزن و گرفتارى او فزون خواهد شد.
مى شناسيم تو را (اى دنيا) اى (آن كه محبت تو) ناگوار كننده زندگى (است )، و اى
سراى هر فناپذير و هر فرسوده .
براى هيچ زاهدى زهد خواهى او خالص (و زلال ) نمى ماند، آنگاه كه در زير بارهاى
سنگين (آشفتگيهاى فكرى اداره ) عيال خود باشد(1169).
هنگام ديدن قبرها
965 - 37- ((ظواهر اين
گورها چه نيكو (و آراسته ) است ، و همانا گرفتاريهاى بزرگ در درون آنهاست ، خدا را
خدا را اى بندگان خدا كه سرگرم دنيا نشويد (و دل به هواى آن نسپريد) زيراگور خانه
عمل است ، پس عمل كنيد. و غافل نباشيد))(1170).
سپس اين اشعار را سرود: اى كسى كه سرگرم دنياى خود شده و آرزوى طولانى او را فريفته
است .
مرگ ، ناگهان مى رسد، و قبر صندوق (و جايگاه ظهور نتايج ) عمل است
(1171).
فريفته شدن به دنيا
966 - 38- (دنيا زده ) به آنچه دست يابد شتاب
مى گيرد و باكى ندارد كه آن حرام باشد يا حلال .
فريب دنيا را مخور و آن را رها ساز كه دنيا، دوستيهاى صميمى را براى تو استوار نمى
دارد.
آيا خود خواهانه و آزمندانه در (انفاق ) مالى كه پس فرداى عمرت ، وبال تو خواهد بود
بخل مى ورزى ؟
پس چيست آنچه كه سرانجامش شر است در صورتى كه نزد تو چيز اندك (حتى ) مال (نيز) به
حساب نمى آيد.
بنابراين من از كارها آهنگ هر خيرى را نمودم ، و آنچه را كه شريف ترين و كامل ترين
خوى را دارد قصد دارم
(1172).
اختيار مرگ با عزت بر زندگى با ذلت
967 - 39- آيا با خوارى زيستن و با خوارى مردن
؟! من هر دو را خوراكى ناهنجار (و ناگوار) مى بينم .
اگر بناچار بايد يكى از مرگ و زندگى را برگزيد، حركت من به سوى مرگ (با عزت ) حركتى
زيبا (و پسنديده ) خواهد بود(1173).
روز حشر
968 - 40- روزى رسوايى آور و سخت تر از روز
(ناگوار) مرگ بر او نگذشته است .
و روز حشر هراس انگيزتر و سخت تر است ، آنگاه كه مردم در مقام حساب بايستند.
(در آن روز) چه بسيار ستمگرانى كه خوار مى مانند و چه بسيار ستمديدگانى كه جهت داد
خواهى آستين بالا مى زنند.
و چه بسيار كسانى كه در دنيا فقير بودند (در آن روز) در جايگاه بزرگواران نجيب ، جا
مى گيرند.
و بخشش خداوند (در آن روز) از هر چيز ديگرى گسترده تر است ، بلند مرتبه (و منزه )
است خدايى كه آفريدگار همه آدميان است
(1174).
پيشتازى در فضايل
969 - 41- به سوى مدارج عالى كمال (و اوج قرب
خداوندى ) از راه نيك سرشتى و بلند همتى بر همه جهانيان پيشى گرفتم .
در شبهاى تيره گمراهى ، نور هدايت الهى با حكمت من نمودار شد (و درخشيد).
منكران لجوج (بد انديش ) مى خواهند آن را خاموش كنند ولى خداى سبحان نمى خواهد جز
آنكه آنرا كامل گرداند(1175).
توحيد و سپاس خداوندى
970 - 42- او خدايى است كه ما را هيچ معبود
بحقى جز او نيست ، او بس مهربان و صاحب منت و نعمت بر خلايق است .
از راه اخلاص و حمد و شكر با قلب و زبان به يگانگى او
ايمان دارم .
عمر خود را از بين بردم و آن را (از آفات گناه ) مصون نداشتم و به سوى بيكارى و سهل
انگارى گرايش يافتم .
اكنون (عاجزانه ) از او درخواست دارم كه از من راضى شود، زيرا كه من در پى آرزوهاى
دنيوى افتاده به خود ستم كردم .
از گناه و نادانى خود و نيز از زياده روى و لگام گسيختگى ام به سوى او بر مى گردم
(و توبه مى كنم )(1176).
واگذارى كارها به خدا
971 - 43- آنچه را خدا نگهدارد، (از آفات )
مصون مى ماند، آنچه را خدا بيفكند (و رها سازد) خوار مى شود.
هر كه را خدا خوشبخت كند، اگر هم روزگار سخت باشد بر او نرم (و سازگار) مى شود.
برادرم ! پندگير و فريب دنيا مخور، (گردش ) روزگار را چگونه مى بينى ؟
(سرانجام ) هر آنچه از كردار زشت يا نيكو كه انجام گرفته است پاداش داده خواهد شد.
رستگار شد بنده اى كه پرده (غفلت و جهالت ) از (جلو چشم دل ) او كنار رفت و (حقايق
غيبى را) دريافت .
و چشم روشن است آنكه باور كرد كه گرفتارى در زبان است .
پس در هر زمانى خود را از (هرزه گوئيهاى ) زبان دور داشت و سنگين (راءى ) شد.
از زبان خود از ناماءنوس گوييهاى تند و تيز ترسيد، از اين رو آن را در كام كشيد.
و هر كه بر (دامن لطف ) خداى صاحب عرش چنگ زند، هرگز چيزى و كسى كه بر (حدود) خدا
تجاوز دارد و (يا) هر كس ديگرى به او زيان نرساند.
هر كه بر خدا دل بندد از او مى ترسد و هر كه از خدا بترسد در امان است .
خوف از خدا هر آنچه را كه نتيجه دهد (بسيار گرانبهاست و) قيمت (معين ) ندارد.
(پروردگارا) اى آنكه از نهان ها به همانگونه كه آشكارها را مى دانى ، آگاهى ، بر
جدم ابوالقاسم (محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم)) كه صاحب (لواء) نور نمايان
(توحيد و هدايت ) است درود فرست .
(درود فرست بر) او كه از هر زنده و هر از دنيا رفته و در كفن پيچيده اى ارجمندتر
است .
(اى خداى مهربان ) نعمت گرانقدر رضاى خود را بر ما ارزانى دار، كه تو صاحب نعمتهاى
(بى نظير و) گرانقدرى .
و ما را در دينمان از هر زيان و فريب خوردگى پاك (و منزه ) دار.
هيچ ناكامى همچون كسى كه (حتى ) تنها يك روز به دنيا تكيه كرد ناكام (و نامراد)
نشد.
خوشا به حال بنده اى كه از (چهره قلب ) او پرده هاى (سنگين ) چرت زدگى (و غفلت )
كنار رفته است .
نويد دهنده (صالحان و مؤ منان ) خداست ، و آنچه را كه او (داورى و) حكم كند همان
شايد (و خواهد شد)(1177).
در عصر خطاها و بلاها
972 - 44- ما در عصر خطاها و گرفتاريها و در
عصر شكستن (پيمانها و مقررات الهى )، و اشتباه (و سردرگمى ها) واقع شده ايم .
خير (و خوبيها) نابود شدند و صالحان خوار گشتند و با خوارى آنان نابخردان (و كم
عقلان ، حاكم و) عزيز شدند.
فرمان دهندگان به هر نيكويى برگشتند، از اين رو در ميان مردم هيچ باز دارنده از
منكر (و ناپسنديها) نيست .
آزاد مردان ، برده بردگان گشتند، از اين رو براى آزاد مردان هيچ ارج و منزلتى
نمانده است .
اين پيشه (و سرگرمى ) اوست : آزمندى و مال اندوزى و چنين كسى بى خبر و مست و هوسباز
است
(1178).
مناجات حضرت در كنار مزار خديخه
(عليها السلام )
973 - 45- ابن شهر آشوب از عيون المجالس نقل
مى كند كه : امام (عليه السلام) همراه انس بن مالك كنار قبر حضرت خديجه (عليها
السلام ) آمده و گريست ، سپس به او فرمود: مرا تنها بگذار(1179).
انس گويد: از او دور شدم ، چون نمازش طولانى شد، شنيدم كه حضرت فرمود: پروردگارا!
پرورگارا! تو مولا (و سرور) بنده ات هستى ، پس بر (اين ) بنده ناچيز خود كه پناهش
تويى رحم كن .
اى آنكه صاحب برترين كمالاتى ! تنها تكيه گاه من تويى ، خوشا آن را كه مولايش تو
باشى .
خوشا به حال آنكه بيمناك و شب زنده دار است و دردهاى خود را به خداى ذوالجلال عرضه
مى دارد.
و هيچ درد و بيمارى كه بيشتر از محبت مولايش باشد، ندارد.
هرگاه از پريشانى و اندوه خود (به خدا) دادخواهى كند، خدا پاسخش داده ، حاجتش را
برآورده مى سازد.
هرگاه گرفتار تاريكيها (ى گمراهى ) شود و زارى كنان به خدا رو آورد، خدا او را
گرامى دارد و به مقام قرب خود نزديكش كند(1180).
در اين هنگام (از جانب حق تعالى ) ندا شد.
اجابت شدى ! اجابت شدى ! تو در پناه منى (اى حسين )، و هر آنچه بر زبان آورى
دانستيم .
فرشتگان من به (طنين خوش نيايش و) نغمه تو مشتاقند پس تو را همين نغمه خوش كه
شنيديم بس .
نيايش تو نزد من در حجابهايى طواف مى كند، پس تو را همين پرده كه از تو برگرفتيم (و
برچيديم ) بس .
(اكنون حسين چنان است كه ) اگر نسيمى در اطراف او بوزد، بخاطر آن انوار غيبى كه او
را پوشانده است بيهوش بر زمين افتد.
(اى حسين !) بى هيچ بيم و هراس و اندازه اى از من بخواه كه همانا منم
((الله )).
پاسخ امام (عليه السلام)
974 - 46- عربى باديه نشين به مسجد اعظم رسول
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) وارد شد و نزديك امام حسن (عليه السلام) كه گروهى
از مردم دور او حلقه زده بودند ايستاد، (او امام را نمى شناخت ، از اينرو) پرسيد:
اين شخص كيست ؟ گفته شد: او حسن بن على (عليه السلام ) است . گفت : من همو را مى
خواستم ، به من گفته اند كه اينها زيبا و فصيح سخن مى گويند، اكنون من صحراها و
سرزمينهاى بى آب و علف و دره ها و كوهها را طى كرده ام و آمده ام تا با او سخن رد و
بدل كنم و پيرامون كلمات پيچيده عرب از او بپرسم . يكى از همراهان امام (عليه
السلام) گفت : اگر براى اين كار آمده اى ابتدا از آن جوان بپرس - و اشاره به امام
حسين (عليه السلام) نمود - او با شتاب نزد امام حسين (عليه السلام) آمد و ايستاد و
سلام كرد، حضرت (عليه السلام) جواب او را داد و پرسيد ((چه
حاجتى دارى ))(1181)؟
عرض كرد: از ((هر قل )) و
((جعلل )) و ((اينم
)) و ((همهم ))
نزد شما آمده ام .
امام حسين (عليه السلام) تبسمى نموده فرمود: ((اى اعرابى
سخنى گفتى كه جز عالمان آن را نيابند))(1182).
عرض كرد: و من بيشتر از اين مى گويم ، آيا به اندازه (و همانند) سخن من پاسخم مى
دهى ؟
فرمود: ((هر چه مى خواهى بگو، پاسخت مى دهم
))(1183).
عرض كرد: من بيابان نشينم و بيشتر گفتارم شعر است كه ديوان عرب است .
فرمود: ((هر چه مى خواهى بگو، من جوابت مى دهم
))(1184).
اعرابى اين اشعار را سرود:
دلم آرزوى هوسرانى دارد، در صورتى كه با بهار نوجوانى و جوانى خود وداع كرده است .
و دوران (چسبيدن و) كشيدن من دامن آن دو را سرسخت (و پرفريب ) بود.
همسرانى و لذتهايى داشتم ، وه چه سيراب (و كاميابانه ) بود آن دوران .
پس همين كه (در اثر پيرى )، سپيدى مو، ميان بند (و دامنه ) خود را از سر (تا همه
صورتم ) گسترانيد.
و من از اين جهت در رنج تجديد خضاب افتادم .
بناچار هوسرانى را فرموش كردم ، و بساط كاميابى آن را
به دور افكندم .
و در روزگار (و گذر عمر) شگفتيهايى است براى كسى كه همدم احوال آن باشد.
پس اگر انديشمندى كه تدبيرش پيرامون زمانه اصيل (و استوار) است دست بكار (عبرت
آموزى ) شود، در تكرار هر شب و روز آن براى خود عبرتى نو از آن يابد.
امام حسين (عليه السلام) بى درنگ اين اشعار را سرود:
(اى كه بخاطر فرسودگى و پيرى هنوز حسرت كامجوييهاى گذشته خود را مى برى و از گوهر
جان خود غافلى ، بدان كه )
آن (كامجويى و) روشى كه نشانه هاى رسميت آن از بين رفته است مرا اندوهگين (و يا
شادمان ) نمى سازد، (آنچه مرا به هيجان مى آورد، گوهر جان ، اين ) زيباى پيوسته
حجاب افكنى است كه دو دامن (جوانى و پيرى بدن ) خود را در گرد و غبار (بى خبرى و
اندوهبار) هامون (زندگى طبيعى )، آهسته آهسته به هم مى پيچد.
او آن بسيار آواز دهنده غيبى است ، او آن نسيم خنك (جهان ملكوت ) است كه پى در پى
بر وصله هاى (ناپايدار) جامه (بدن آدمى ) مى وزد.
او آن بسيار نفوذ كننده ابر باران دارى است كه (با فرسودگى بدن آدمى ) باران ابر
بلند مكان (آسمانى ) آن نزديك گشته است .
او در لابلاى آن (ابرهاى آسمان دور دست ) با جود و بخشش ، سراغ درخواست كننده باران
(و تشنه كمال ) آمده است .
و حقا كه پسنديده (و زيبا) است (جهش گاه بگاهى ) برق آن (در زمينه فرسوده بدن آدمى
)، پس رعد و برق آن را هيچگونه نكوهشى نيست .
و حقا كه شكوهمند است (نهيب ) رعد (بيدار باش ) آن ، پس هيچگونه نكوهشى ، رعد آن را
نيست .
سيل بنيان كن (نهيب ) رعد آن ، باران بسيار تند سيل آسا (ى رحمت خاص خداوندى )
است آنگاه كه دامنه (بارش بهارى ) خود را رها سازد.
پس (سرانجام ، بدن آدمى ) فرسوده و ويران و متروك مى شود، زيرا اهل (بلند پرواز) آن
، از آن جدا گشته است
(1185).
زمانى كه اعرابى اين اشعار را شنيد، با تعجب گفت : تا حال كسى را خوش سخن تر، خوش
لهجه تر و فصيح تر از اين جوان نديده ام .
نكوهش يزد
975 - 47- خدا آگاه است آنچه (او خوبيها) كه
يزيد اظهار مى دارد از آن غير اوست (نه خود او).
و اينكه يزيد آن را با نيكى (و با طبق نسخه ديگرى : يا غيرت ) و آذوقه اندوخته خويش
ننوشته (و يا طبق نسخه ديگرى : به دست نياورده ) است .
اگر با نفس نادرست خود با انصاف بود، از رفتار (ناهنجار) خود كوتاه مى آمد و در اين
صورت اين حركت او نزديك ترين شر او به خيرش بود(1186).
چگونگى رفتار با مردم
976 - 48- خوشرو و بزرگوار و گشاده رو باش ، و
در ارتباط با كسى كه به تو اميدوار است خوش انديش باش .
و از روايى (و چشم پوشى در) گوش سپردن به سخنان شر (و ناروا) دور باش ، و از هر عيب
و فسادى پاكدست باش .
بيوه زنان و يتيمان را ياور باش و هر خويش و بيگانه اى را پاكدل (و يك رو) باش .
(خاكى و) بسيار پر پيوند با ديگران ، بى خشم (و بى كبر)، پاك كردار و در انجام
پيمانها ستوده تلاش باش .
اندرزهاى مرا از صميم دل پذيرا باش تا هنگام فرود آمدن سختيها (و گرفتاريها) در
سايه آرامش كامياب شوى
(1187).
پيرامون توبه
977 - 49- خداوند، توبه پذير و بخشايشگر است ،
اوست كه توبه هر هوسران گمراهى را عهده دار پذيرش است .
آرزو مى كنم كه خدا با عفو خود مرا عافيت بخشد، و (بدين وسيله ) چشم ابليس دشمنى
ورز (و لجوج ) را داغ زند.
و مرا با اندرز و گفتارم سود بخشد، و هر شنونده و نقل كننده را بهره رساند.
گناهانم پهلويم را (گزيده و) داغ زده است ، آگاه باش كه ميله آهنهاى داغ زن همان
گناهان آدمى است .
آن را كه گناهان عمدى داغ زده است ، هيچ (درمان كننده و) شفا بخشى جز بخشايش خداى
ايمنى بخش نيست
(1188).