فرمود: به همان
صورت كه بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نازل مى شود، پس چون وقت نماز عصر
رسيد از منزل بيرون آمده با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نماز گزاردم ،
چون از نماز فارغ شد عرض كردم : اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)! من در
كشتزار خود بودم ، سر ظهر گرسنه به منزل آمدم از دختر پيامبر (صلى الله عليه و آله
و سلم) پرسيدم : آيا غذايى دارى به من دهى ؟ او برخاست چيزى برايم تهيه نكد كه حسن
و حسين (عليهما السلام ) از راه رسيده بر دامان مادر خود نشستند، او از آنان پرسيد:
چرا دير آمديد؟ شنيدم مى گويند: ((جبرئيل و رسول خدا (صلى
الله عليه و آله و سلم) ما را نگه داشته بودند))(139)،
پرسيدم : جبرئيل و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) چگونه شما را نگه داشته
بودند؟
حسن (عليه السلام) گفت : در دامان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بودم و
حسين در دامان جبرئيل ، من از دامان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به دامان
جبرئيل مى پريدم و حسين از دامان جبرئيل به دامان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) مى پريد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: پسرانم راست مى گويند، من و جبرئيل از
پگاه تا نيمروز پيوسته به آنان مى باليديم و شادمان بوديم .
عرض كردم : اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)! آنان جبرئيل را به چه صورتى
مى ديدند؟ فرمود: به همان صورتى كه بر من نازل مى شود.
ثواب زيارت خداندان پيامبر (صلى الله
عليه و آله و سلم)
52 - 52- محمد بن
قولويه با سند خود، از جابر، از امام باقر (عليه السلام) نقل كرده كه فرمود:
اميرمؤ منان فرمود: روزى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به ديدار ما آمد؛ در
حالى كه ام ايمن شير و كره و خرما براى ما هديه آورده بود، از آن آورديم و او خورد،
سپس برخاسته به گوشه خانه رفت و چند ركعت نماز گزارد، چون آخرين سجده اش فرا رسيد
سخت منقلب شده گريست ، كسى از ما به سبب هيبت و عظمتش چيزى از او نپرسيد.
حسين (عليه السلام) برخاسته در دامان او نشست و عرض كرد: ((پدرجان
! چون به منزل ما آمدى آنچنان خوشحال شديم كه از هيچ چيز آنگونه شادمان نگشتيم ،
سپس چنان گريستى كه ما را غمگين كرد چرا گريستى ))؟(140)
فرمود: فرزندم ! پيش از اين ، جبرئيل بر من نازل شده و خبر داد كه شما همگى كشته
خواهيد شد و قبور شما از هم جدا و پراكنده خواهند بود.
عرض كرد: ((پدرجان ! براى كسانى كه قبور پراكنده ما را زيارت
كنند چه پاداشى خواهد بود))؟(141)
فرمود: فرزندم ! آنان گروههايى از امت من اند كه قبور شما را زيارت مى كنند و بدين
وسيله بركت خدا را مى جويند، و بر من شايسته است كه در روز قيامت سراغشان آيم و
آنان را از هراسهاى آن روز و از گناهانشان برهانم و خدا آن را در بهشت جاى دهد.
53 - 53- روايت شده كه : روزى پيامبر (صلى الله عليه
و آله و سلم) نشسته بود و على و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام ) پيرامون او
بودند، به آنان فرمود: چگونه ايد آنگاه كه كشته شده ايد و قبرهايتان پراكنده و دور
از هم است ؟
حسين (عليه السلام) عرض كرد: ((آيا مى ميريم يا كشته مى شويم
))؟(142)
فرمود: فرزندم ! تو مظلومانه كشته مى شوى ، و برادرت حسن (عليه السلام) نيز
مظلومانه كشته مى شود، و نسلهاى شما در اطراف زمين فرارى و پراكنده مى شوند.
حسين (عليه السلام) عرض كرد: ((چه كسى ما را مى كشد اى رسول
خدا)).(143)
فرمود: مردم شرور.
حسين (عليه السلام) پرسيد: ((اى رسول خدا! آيا پس از شهادت
كسى براى زيارت ما مى آيد))؟(144)
فرمود: آرى فرزندم ! گروهى از امت من كه با زيارت شما قصد نيكوكارى و پيوند با مرا
دارند به زيارت قبور شما خواهند آمد. پس هرگاه روز قيامت شود، من در موقف به
ديدارشان آيم تا بازوانشان را گرفته آنان را از هراسها و سختيهاى قيامت برهانم .
54 - 54- عبدالله بن محمد صنعانى از امام باقر (عليه
السلام) نقل كرده كه فرمود: هرگاه حسين (عليه السلام) نزد رسول خدا (صلى الله عليه
و آله و سلم) مى آمد او پيوسته او را به طرف خود كشيده به اميرمؤ منان (عليه
السلام) مى فرمود: او را نگهدار، او را در برگرفته و مى بوسيد و مى گريست . حسين
(عليه السلام) مى پرسيد: ((بابا جان ! چرا گريه مى كنى
))؟(145)
مى فرمود: فرزندم ! جاى شمشيرها را مى بوسم و مى گريم .
پرسيد: ((باباجان ! آيا من كشته مى شوم ))؟(146)
فرمود: آرى به خدا سوگند، پدرت و برادرت و خودت هر سه كشته مى شويد.
پرسيد: باباجان ! آيا قتلگاه ما دور از هم است ))؟(147)
فرمود: بله فرزندم .
پرسيد: ((از امت تو چه كسى به زيارت ما خواهد آمد))؟(148)
فرمود: مرا و نيز پدر و برادر تو را و تو را جز پاكان و صديقان امتم زيارت نخواهند
كرد.
55 - 55- عبدالله بن سنان از امام صادق (عليه السلام)
نقل كرده كه فرمود: روزى حسين بن على (عليه السلام) در دامان پيامبر (صلى الله عليه
و آله و سلم) بود. ناگاه سر خود را بلند كرد و پرسيد: ((باباجان
! كسى كه تو را پس مرگ ، زيارت كند چه پاداشى دارد))؟(149)
فرمود: فرزندم ! هر كه پس از مرگم به زيارتم آيد بهشت از آن او خواهد بود و هر كه
پس از مرگ پدرت به زيارتش آيد بهشت از آن او خواهد بود و هر كه پس از مرگ برادرت به
زيارت او آيد بهشت از آن او خواهد بود و هر كه پس از مرگ تو به زيارتت آيد بهشت
از آن او خواهد بود.
56 - 56- ابن قولويه با سند خود، از امام صادق (عليه
السلام) نقل كرده كه فرمود: حسين بن على (عليه السلام) به رسول خدا (صلى الله عليه
و آله و سلم) عرض كرد: ((بابا جان ! پاداش كسى كه تو را
زيارت كند چيست ))؟(150)
فرمود: فرزندم ! هر كه مرا - در زندگى و پس از مرگ - زيارت كند بر من است كه روز
قيامت به ديدارش آيم و او را از گناهانش برهانم .
57 - 57- مرحوم صدوق با سند خود، از امام صادق ، او
از امام باقر، او از امام سجاد (عليه السلام) نقل كرده كه فرمود:
حسين (عليه السلام) عرض كرد: ((پدرجان ! آنكه ما را زيارت
كند چه پاداشى دارد))؟(151)
فرمود: فرزندم ! هر كه مرا - در زندگى و پس از مرگ - زيارت كند و هر كه پدرت را -
در زندگى و پس از مرگ - زيارت كند، و هر كه برادرت را - در زندگى و پس از مرگ -
زيارت كند و هر كه تو را - در زندگى و پس از مرگ - زيارت كند بر من است كه روز
قيامت به ديدارش آيم و او را از گناهانش برهانم و به بهشت در آورم .
58 - 58- كلينى به سند خود، از معلى بن ابى شهاب نقل
كرده كه گفت : حسين (عليه السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پرسيد:
((بابا جان ! پاداش كسى كه تو را زيارت كند چيست
))؟(152)
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: هر كه مرا - در زندگى و پس از مرگ -
زيارت كند يا پدرت را زيارت كند، يا برادرت را زيارت كند يا تو را زيارت كند، بر من
است كه روز قيامت به ديدارش آيم و او را از گناهانش برهانم .
وصيت پيامبر (صلى الله عليه و آله و
سلم)
59 - 59- محمد بن عباس ، با سند خود، از امام
حسين (عليه السلام) نقل كرده كه فرمود: ((رسول خدا (صلى الله
عليه و آله و سلم) هنگام رحلت خود به سه چيز سفارش فرمود: اين كه سپاه اسامه به
مقصد خود رهسپار شود و در مدينه با او جز اهل دينش اقامت نكنند.))(153)
محمد گويد: و سومى را فراموش كردم .
60 - 60- عيسى بن مستفاد گويد: امام موسى بن جعفر
(عليه السلام) فرمود: به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم : مگر اميرمؤ منان (عليه
السلام)، نويسنده وصيت پيامبر نبود كه بر او املاء مى فرمود و جبرئيل و فرشتگان
مقرب الهى شاهد آن بودند؟
زمانى طولانى سر به زير انداخت ، سپس فرمود: اى اباالحسن ! آنچه گفتى درست است و
ليكن هنگامى كه آن امر ساعات پايانى عمر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرا
رسيد، وصيت او به صورت نوشته اى ثبت شده از جانب خدا فرمود آمد، آن را جبرئيل همراه
با فرشتگان امين خداوندى آورده عرض كرد: اى محمد! دستور ده تا همه بيرون روند مگر
وصى تو تا آن را از ما بگيرد و تو ما را گواه بگيرى كه آن را به او سپردى تا عهده
دارش باشد. پس پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمان داد تا همه بيرون شوند
مگر على (عليه السلام) و نيز فاطمه (عليها السلام ) كه ميان پرده و در بود.
جبرئيل عرض كرد: اى محمد! پروردگارت سلامت مى رساند و مى فرمايد: اين نوشته همان
است كه به تو سفارش و واجب كردم و خود شاهدت بودم و فرشتگانم را بر تو گواه گرفتم و
من خود - اى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) - براى گواهى كافى هستم .
اندام پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) لرزيد و فرمود: اى جبرئيل ! پروردگارم
خود سلام است و سلام از اوست و به او بر مى گردد. او راست گفت و وفا فرمود، نوشته
را به من بده ، جبرئيل آن را به او داد، او فرمان داد تا آن را به امير مؤ منان
(عليه السلام) بسپارد پس به او فرمود، آن را بخوان . على (عليه السلام) آن را حرف
به حرف خواند، پس فرمود: اى على (عليه السلام)! اين سفارش و پيمان و امانت خداست بر
من كه آن را (به تو) خيرخواهانه گفته و ابلاغ كردم .
على (عليه السلام) عرض كرد: پدر و مادرم فدايت باد من به ابلاغ و نصيحت شما و تصديق
آنچه فرمودى شاهدم و با (همه وجود و) گوش و چشم و گوشت و خونم به آن گواهى مى دهم .
جبرئيل عرض كرد: و من نيز بر اين ماجرا شاهد شمايم .
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: على جان ! آيا وصيت مرا گرفتى و آن را
شناختى و از جانب خدا و من وفاى به آن را تعهد كردى ؟
على (عليه السلام) عرض كرد: آرى - پدر و مادرم فدايت باد - آن را به عهده گرفتم ،
اميدوارم خدا بر اداى آن ياريم فرمايد و توفيقم بخشد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: اى على ! مى خواهم در روز قيامت ، بر
ابلاغ كامل آن به تو گواه بياورم . على (عليه السلام) عرض كرد: آرى شاهد بگير.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: هم اكنون جبرئيل و ميكائيل ميان من و تو
هستند و همراه فرشتگان مقرب الهى حضور يافته اند تا آنان را بر تو شاهد بگيرم .
عرض كرد: آرى ، شاهد باشند و من نيز آنان را گواه مى گيرم ، پس پيامبر خدا (صلى
الله عليه و آله و سلم) آنان را گواه گرفت .
يكى از آنچه خداى سبحان توسط جبرئيل به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمان
داد تا از على (عليه السلام) بر آن پيمان گيرد اين بود كه به او فرمود: اى على ! به
پيمان دوستى هر كه خدا و پيامبرش را دوست دارد و بيزارى و دشمنى با هر كه خدا و
پيامبرش را دشمن دارد عمل كن و بيزارى از آنان ، بر بردبارى تو و فرو خوردن خشم در
برابر رفتن حق و غصب خمس و شكستن حرمتت استوار است .
عرض كرد: آرى ، اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)!
امير مؤ منان فرمود: سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و هر جاندارى را پديد آورد،
از جبرئيل شنيديم كه به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مى گفت : اى محمد! او
را آگاه كن كه حرمتش هتك مى گردد با آنكه حرمت او حرمت خدا و حرمت رسول خداست و نيز
او را آگاه كن كه محاسنش با خون تازه فرق سرش رنگين شود.
چون اين سخن را از جبرئيل امين دريافتم ، فرياد زدم و به رو بر زمين افتاده عرض
كردم : باشد، پذيرفتم و خرسندم ؛ اگر چه حرمتم شكسته شود و سنتهاى خداوندى تعطيل
گردد و كتاب الهى پاره پاره شود و كعبه ويران گردد و محاسنم از خون تازه سرم خضاب
شود (آرى ) با صبر و خود داريى پيوسته ، (پذيرفتم ) تا روزى كه بر تو وارد شوم .
سپس رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فاطمه (سلام الله عليها) و حسن و حسين
(عليهما السلام ) را خواسته همانند آنچه را به امير مؤ منان (عليه السلام) ابلاغ
كرده بود به آنان نيز ابلاغ فرمود، آنان نيز همانند امير مؤ منان پاسخ دادند. پس
وصيت نامه به مهرهايى از طلاى آتش نديده مهر شد و به امير مؤ منان (عليه السلام)
سپرده شد.
من به امام كاظم (عليه السلام) عرض كردم : پدر و مادرم فدايت باد آيا باز چيزى از
وصايا را ياد مى آورى ؟
فرمود: سنتهاى خداوندى و سنتهاى رسول خداست .
عرض كردم : آيا در وصيت نامه غصب حق و مخالفت آنان با امير مؤ منان نيز هست ؟
فرمود: آرى به خدا سوگند دانه به دانه و حرف به حرف . آيا سخن خداى سبحان را نشنيده
اى كه : ((ما مردگان را زنده مى گردانيم و آنچه را پيش
فرستاده و نيز آثارشان را ثبت خواهيم كرد و هر چيزى را در كارنامه اى آشكار به شمار
آورده ايم
(154))).
به خدا سوگند هر آينه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به اميرمؤ منان و فاطمه
سلام الله عليها فرمود: آيا آنچه را به شما دادم در نيافتيد و نپذيرفتيد؟
عرض كردند: چرا. و بر آنچه ما را بيازارد و خشمگين كند پايداريم .
61 - 61- مرحوم مجلسى با سند خود، از امام موسى بن
جعفر و از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده كه فرمود:
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) اميرمؤ منان على بن ابى طالب (عليه السلام)،
و فاطمه ، و حسن ، و حسين (عليهم السلام ) را گرد آورده در را به روى خود و آنان
بست و فرمود: اى خاندان من و اى خاصان درگاه خدا! هر آينه خداى سبحان به شما سلام
مى رساند - اين جبرئيل است كه با شما در اينجا حضور دارد - و مى فرمايد. من دشمنان
شما را سبب آزمايشتان قرار داده ام ، چه مى گوييد؟
عرض كردند: ((اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)! ما
در برابر فرمان و قضاى خداوندى صبر خواهيم كرد تا آن روز كه بر او وارد شده همه
پاداش بزرگ او را در يابيم ، زيرا از او شنيده ايم كه به صابران همه خير كامل را
مژده مى دهد.))(155)
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) چون سخن آنان را شنيد، آنچنان گريست كه ناله
او از بيرون خانه شنيده شد. پس اين آيه نازل شد: ((ما بعضى
از شما را سبب آزمايش بعضى ديگر گردانيديم آيا صبر مى كنيد؟ و پروردگارت آگاه است
))(156)
بر اينكه آنان صبر خواهند كرد، يعنى (او مى داند كه ) اينان صلوات خدا بر آنان باد
- آنچنانكه گفتند، صبر خواهند فرمود.
62 - 62- جابر و ابن عباس پيرامون گفتار خدا كه :
((هرگاه يارى و پيروزى خدا فرا رسد و مردم را بنگرى كه گروه
گروه به دين خدا در آيند، در آن وقت پروردگار خود را همراه با حمد و ستايش پاك و
منزه دان و آمرزش طلب كه او بسيار توبه پذير است )).(157)
گفته اند كه : چون اين سوره بر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) نازل شد فرمود: اى
جبرئيل ؛ به جانم پيام رحلت مى دهند. جبرئيل عرض كرد: آخرت برايت بهتر از دنياست
((و بزودى پروردگار تو چندان عطايت كند كه راضى شوى
)).(158)
پس رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به بلال فرمود تا براى نماز، مردم را به
مسجد فرا خواند. چون همه مهاجران و انصار در مسجد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) گرد آمدند با آنان نماز گزارد، سپس به منبر رفته ، حمد و ثناى بجاى آورد آن
چنان سخن گفت و اندرز داد كه دلها پر بيم گشت و چشمها گريان شد.
سپس فرمود: هان اى مردم ! من چگونه پيامبرى براى شما بودم ؟
عرض كردند: خدا به شما - پيامبر - جزاى خير دهد، شما براى ما چون پدرى مهربان و
برادرى خير خواه و دلسوز بودى كه رسالت خداى سبحان را رساندى و وحى او را به ما
ابلاغ فرمودى و ما را با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت فرا خواندى ، خدا از
جانب ما برترين پاداشى را كه به پيامبرى از امتش مى دهد عطايت فرمايد.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: مسلمانان ! شما را به خدا و به آن حقى
كه بر شما دارم سوگند مى دهم هر كه حقى و مظلمه اى بر عهده من دارد برخيزد - و پيش
از قصاص قيامت - آن را از من قصاص كند.
در اين هنگام پيرمرد سالخورده اى بنام عكاشه ، از ميان جمعيت برخاسته ، جمعيت را
شكافت و پيش آمد تا رو به روى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) ايستاد و عرض
كرد: پدر و مادرم فدايت باد! اگر پى در پى ما را به خدا سوگند نمى دادى من اين را
نمى كردم ، من در غزوه اى در ركاب شما بودم . چون خداى سبحان پيروزمان ساخت و
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) خود را يارى فرمود، هنگام بازگشت ، شتر من
برابر شتر شما قرار گرفت . من از شتر خود پايين آمده نزديك شما شدم تا ران شما را
ببوسم پس چوبدستى خود را بر آورده بر پشت من زدى نمى دانم آيا آهنگ مرا فرموده بودى
يا شتر خود را؟
فرمود: جلال خدا نگهدارت اگر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آهنگ تو را كرده
باشد، اى بلال ! برو به خانه فاطمه آن چوبدستى ممشوق مرا بياور. بلال از مسجد بيرون
آمد در حالى كه دست بر فرق سرش نهاده فرياد مى زد: اين رسول خداست كه خود را در
معرض قصاص قرار داده است ! خانه فاطمه را كوبيد و عرض كرد: اى دختر رسول خدا (صلى
الله عليه و آله و سلم) آن چوبدستى ممشوق پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را
بده .
فاطمه (عليها السلام ) فرمود: بلال ! پدرم با آن چه كار دارد، با اينكه امروز نه
حجى است ، نه جنگى ؟! عرض كرد: اى فاطمه ! چقدر از حال پدر خود بى خبرى ! پيامبر
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) با مردم خداحافظى كرده از مفارقت خود مى گويد و
خود را در معرض قصاص قرار داده است .
فاطمه (عليها السلام ) فرمود: چه كسى دلش مى آيد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله
و سلم) را قصاص كند؟! اى بلال ! پس به حسن و حسين (عليهما السلام ) بگو برخيزند تا
از آن دو قصاص كند و نگذارند آن مرد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را قصاص
كند.
بلال به مسجد برگشت و چوبدستى را به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) داد. رسول
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آن را به عكاشه داد... ناگاه حسن و حسين (عليهما
السلام ) برخاسته گفتند: ((اى عكاشه ! آيا نمى دانى كه ما دو
سبط رسول خداييم ؟ قصاص از ما همچون قصاص از رسول خداست (ما را قصاص كن ))).(159)
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به آنان فرمود: نور ديدگانم ! بنشينيد - خدا
كار شما را فراموش نكند - سپس به عكاشه فرمود: اگر مى خواهى بزنى بزن . عكاشه عرض
كرد: اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)! شما مرا زدى در حالى كه شكمم برهنه
بود، پس پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) پيراهن برگرفت و شكم خود را آشكار ساخت
.
مسلمانان با ديدن اين منظره منقلب شده بلند بلند گريستند، و با خود گفتند: آيا
عكاشه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را مى زند؟!
پس چون نگاه عكاشه به سپيدى شكم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) افتاد بى
اختيار شده خود را بر او افكند و بوسه زد، و مى گفت : پدر و مادرم فدايت باد چه كسى
دلش مى آيد كه از تو قصاص كند؟! پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: يا بزن
يا ببخش ؟
عرض كرد: اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)! بخشيدم ، به اين اميد كه خدا در
روز قيات از من بگذرد.
63 - 63- مرحوم صدوق (ره ) دنباله ماجرا را اينگونه
نقل مى كند: سپس رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) برخاسته به خانه ام سلمه آمد
در حالى كه مى گفت : پروردگارا! امت محمد را از آتش سلامت دار و بر آنان حساب قيامت
را آسان فرما.
ام سلمه عرض كرد: اى رسول خدا! چرا تو را اندوهگين و رنگ پريده مى بينم ؟!
فرمود: هم اكنون پيام رحلتم دادند، خدا در دنيا نگهدارت باد. پس از امروز ديگر صداى
محمد را نخواهى شنيد.
ام سلمه فرياد زد: آه چه غمى ، غمى كه پشيمانى فقدانت آنرا درنيابد، آه اى محمد!
سپس پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: محبوب دلم و نور ديدگانم فاطمه را
بخوان كه بيايد. فاطمه (عليها السلام ) سراسيمه آمده مى گفت : پدر جان ! جانم فدايت
وجودم پناهت ! آيا با من سخن نمى گويى ؟! مى بينم آهنگ رحلت فرموده اى ، مى بينم
سپاه مرگ تو را سخت فرا گرفته است .
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: دخترم ! من از تو جدا مى شوم ، درود من
بر تو باد.
عرض كرد: پدر جان ! در قيامت ديدار ما كجاست ؟
فرمود: نزد موقف حساب الهى .
عرض كرد: اگر آنجا شما را نديدم ، كجا؟
فرمود: آنجا كه امتم را شفاعت كنم .
عرض كرد: اگر آنجا هم شما را نديدم كجا؟
فرمود: نزد صراط كه جبرئيل در طرف راست و ميكائيل در طرف چپم و فرشتگان از پس و
پيشم حضور دارند و ندا مى كنند: پروردگارا! امت محمد را از آتش سلامت دار و حسابشان
را آسان فرما.
فاطمه (عليها السلام ) عرض كرد: مادرم خديجه كجاست ؟
فرمود: در قصرى كه چهار در به بهشت دارد.
سپس رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بيهوش شده (لحظاتى بعد) به هوش آمد. در
اين هنگام بلال داخل شده مى گفت : نماز! - رحمت خدا بر تو باد -.
پس رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بيرون آمد و با مردم نمازى كوتاه خواند
سپس فرمود: على بن ابى طالب (عليه السلام) و اسامه بن زيد را صدا كنيد. آنان آمدند.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) يك دست خود بر دوش على (عليه السلام) و دست
ديگر بر دوش اءسامه نهاد و فرمود: مرا به سوى فاطمه ببريد. او را نزد فاطمه (عليها
السلام ) آوردند. او سر خود بر دامن فاطمه نهاد، حسن و حسين (عليهما السلام ) بى
تاب شده مى گريستند و شيون كنان مى گفتند: ((جان ما فدايت و
هستى ما پناهت باد اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)))!(160)
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) (كه سخت ناتوان بود) فرمود: على جان ! اينان
كيستند؟
عرض كرد: اينان فرزندانت حسن و حسين اند. پس پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)
دست در گردن آنان افكنده هر دو را بوسيد - حسن (عليه السلام ) گريان تر (و بى تاب
تر) بود - على (عليه السلام) به او فرمود: حسن جان ! بس كن كه رسول خدا (صلى الله
عليه و آله و سلم) را نگران مى كنى . پس فرشته مرگ فرود آمد و عرض كرد: سلام بر تو
باد، اى رسول خدا! فرمود: و بر تو باد سلام اى فرشته مرگ ! از تو درخواستى دارم .
عرض كرد: اى پيامبر خدا! درخواستت چيست ؟
فرمود: جانم را مگير تا جبرئيل نزد من آيد و بر من سلام كند و من بر او سلام كنم ،
پس فرشته مرگ بيرون شده مى گفت : يا محمداه !
جبرئيل در آسمان به استقبالش آمده گفت : اى فرشته مرگ ! آيا جان محمد را ستاندى ؟
عرض كرد: نه اى جبرئيل ! او از من خواست روحش را نستانم تا تو را ببيند تو بر او
سلام كنى و او بر تو سلام كند، جبرئيل گفت : اى فرشته مرگ ! آيا نمى بينى كه درهاى
آسمان به روى روح محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) گشوده است ؟ آيا نمى بينى
حورالعين خود را براى روح محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) آراسته است ؟ سپس
جبرئيل فرود آمده عرض كرد: سلام بر تو اى اباالقاسم !
فرمود: و بر تو باد سلام اى جبرئيل ! محبوبم جبرئيل ! نزديكم بيا. جبرئيل نزديكش شد
كه فرشته مرگ نيز فرود آمد، جبرئيل به او گفت : اى فرشته مرگ ! سفارش خدا پيرامون
روح محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را مراعات كن .
جبرئيل در طرف راست پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و ميكائيل در طرف چپ او و
عزرائيل سرگرم ستاندن روح او بود، چون پرده از صورت رسول خدا (صلى الله عليه و آله
و سلم) برگرفتند نگاه به جبرئيل نموده فرمود: آيا هنگام سختيها رهايم مى كنى ؟
عرض كرد: اى محمد! تو مى ميرى و آنان نيز مى ميرند، هر كسى چشنده مرگ است .